پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


زندگی در سرزمین عجایب


زندگی در سرزمین عجایب
خانم مارپل بیشتر از آنکه کارآگاه باشد و بخواهد به داد مردم برسد یک فضول تمام‌عیار است؛ پیرزنی خانه‌نشین که گهگاه از سر شیطنت و فضولی در مسیر ماجرایی قرار می‌گیرد و برای حل مشکلات نقشه می‌کشد؛ یکی از همان زن‌های تیزبین انگلیسی که مو را از ماست بیرون می‌کشند. برای همین هم حس پلیس محلی روستای کوچک «سن مری مید» نسبت به او آکنده از عشق و نفرت است. او را دوست دارند چون از عهده پرونده‌های سخت و گیج‌کننده بر‌می‌آید و به داد اسکاتلندیارد کم‌هوش و حواس انگلیس می‌رسد، همه از او متنفرند چون مدام در کارشان دخالت می‌کند و با حضورش بر سر انواع و اقسام جنایت‌ها، مانع فعالیت آنها می‌شود. همین حس را هم مردم سن‌مری‌مید نسبت به او دارند. پیرزن‌ها حامی او هستند و افراد جوان چندان از پیگیری و اخلاق‌گرایی و پند و اندرزهای مدام او دل خوشی ندارند. با این همه، او خانم مارپل است؛ کاراکتری که می‌تواند امنیت را به جامعه خوش‌و‌خرم انگلیسی برگرداند و در اوج کهولت، همچنان خار چشم جنایتکاران باشد. چه کسی باور می‌کند پیرزنی خموده و تنها، با حافظه‌ای رو به زوال بتواند راز جنایت‌های غریب را برملا کند و قاتل‌های مجنون را به دست قانون بسپارد؟ آن هم کسی که دور از هیاهوی شهر، در روستا زندگی می‌کند و بیشتر از همه هم به فکر باغچه‌اش است؟ اما همین خانم، به سیاق تمام کارآگاه‌های مشهور اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ می‌تواند با تکیه بر جزئیات و توجه به نکات معمول و پیش پا افتاده، از عهده حل هر جنایتی برآید.
او مثل بیشتر قهرمان‌های کتاب‌های پلیسی از هوش خارق‌العاده‌ای برخوردار است و می‌تواند به راحتی هر ماجرایی را تحلیل کند. آگاتا کریستی با این شیوه شخصیت‌پردازی، مخاطبانش را مقهور خود می‌کند. اصولا خواننده کتاب‌های او در بیشتر اوقات نمی‌توانند به نتایجی که کارآگاه‌های کریستی می‌رسند، برسند. آنها یا تجربه‌هایی دارند که خواننده از آ‌نها مطلع نیست و یک‌دفعه با آن روبه‌رو می‌شود یا اطلاعاتی به دست آورده‌اند و به نتایجی رسیده‌اند که مخاطب نمی‌تواند از آنها سر در بیاورد. این سنت پلیسی‌نویسی در انگلستان است که ابرکارآگاه‌هایی می‌سازند تا مخاطبان داستان‌ها از روبه‌رو شدن با هوش و استعداد و قابلیت آنها ذوق‌زده بشوند. این ابرکارآگاه‌ها اصولا در جامعه‌ای آباد و امن زندگی می‌کنند که هر خلافی ـ ولو کوچک و جزئی ـ می‌تواند آزار‌دهنده باشد. آنها ساکن شهرهایی هستند که «تعادل» در زندگی روزمره وجود دارد و تلاش همه حفظ همین خوشی ابدی است. خانم مارپل در رمان «نمسیس» هم دنبال حفظ چنین موقعیتی است. کریستی در همان ابتدای داستان، زاویه دید مارپل را بیان می‌کند. وقتی مارپل می‌گوید: «عشق، احساس خطرناکی است، شاید خطرناک‌ترین احساس آدمی باشد...» دیدگاه این پیرزن نمایان می‌شود. اگر چه در این داستان برخلاف همیشه یک آدم خوش بر و رو و صالح و جنتلمن نیست که از او کمک می‌خواهد.
او این بار طرف یک جوان بدکاره را می‌گیرد که بارها به اتهام‌های مختلف کارش به دادگاه و پلیس کشیده شده است. اگرچه آگاتا کریستی چون طرفدار ارزش‌های بورژوازی عصر خود است، تن به تغییر شرایط جامعه در اواسط قرن بیستم نمی‌دهد و همه گناه را به گردن «ژن» می‌اندازد. اینکه پسر یک مرد موقر و جنتلمن، خلافکار و جانی شده تقصیر جامعه نیست، بلکه مقصر اصلی احتمالا جهش‌های ژنتیکی است که در بدن این پسرک رخ داده! انگار جامعه و حوادث آن هیچ ربطی به انسان‌ها ندارند و روایت جنایت‌ها متعلق به سیاره دیگری است. خانم مارپل مثل تمام کارآگاهان قدیمی، عنوان نماینده «جامعه اخلاقی» تمام سعی‌اش را می‌کند تا این لکه ننگ را از میان ‌بردارد و آرامش مختل شده جامعه را با سرفرازی به آنها برگرداند. به این ترتیب داستان «نمسیس؛ فرشته انتقام و عدالت» جان می‌گیرد. مارپل که دیگر قدرت سابق را ندارد[کتاب در سال ۱۹۷۱ نوشته شده و آگاتا کریستی بعد از این رمان، تنها یک اثر دیگر نوشته است] از طریق نامه‌ای به کاری عجیب دعوت می‌شود.
معمایی که بدون اطلاعات قبلی باید آن را حل کند و پسر یک فرد پولدار را از مخمصه نجات دهد. کریستی در این اثر با اینکه سعی کرده از الگوهای کلاسیک پلیسی‌نویسی استفاده کند، اما گاهی هم از اطلاعات و اشاراتی استفاده می‌کند که تمام محاسبات ریاضی هوشمندانه را تحت تاثیر قرار می‌دهد و روابط عاطفی و انسانی را جایگزین آن می‌کند. به این ترتیب داستان او وجهه‌ای واقعی‌تر و باورپذیرتر می‌گیرد و می‌تواند برای‌ مخاطب امروزی هم جذاب باشد. در واقع شکل برخورد خواننده با این ایده تغییر می‌کند و مخاطب می‌تواند قدری از معماها را حل کند و از درک اتفاقات لذت ببرد. آگاتا کریستی از همان ابتدا کلید حل معما را به خوانندگانش می‌دهد. انتخاب نام «نمسیس» به خوبی می‌تواند سرنخی در اختیار همه بگذارد. «نمسیس» در اسطوره‌های یونان الهه نیک و بد است و مجازات‌کننده عاشقان بی‌وفا و قانون‌شکنان و مغروران. چیزی از این روشن‌تر وجود دارد تا خواننده اثر بتواند جانی را پیدا کند؟ به نظر می‌رسد کریستی با این رمان قصد داشته از کهن‌الگوها در پلیسی‌نویسی استفاده کند و بیشتر با روایت کند و پر از جزئیات، مخاطبانش را درگیر ماجرا کند. برای همین هم از ابتدای رمان تلاش می‌کند سستی را در اثرش نشان دهد و به آرامی داستان را جلو ببرد. لذت خواندن چنین داستانی در مساوی بودن شرایط خانم مارپل با خواننده است و اینکه او هم مثل بقیه افراد تنها بر اساس همین الهه می‌تواند به پایان تراژدی برسد. آگاتا کریستی با دقت، موقعیت آدم‌ها و اشیا را توضیح می‌دهد و می‌گذارد این روایت، بدون تنش جلو برود. برای او این‌بار تنها مشخص شدن قاتل مهم نیست؛ این شیوه کشف است که اهمیت دارد. خواندن «نمسیس؛ فرشته انتقام و عدالت» در این روزگار مثل مواجه شدن با هر اثر کلاسیک دیگری لذت خاص خودش را دارد.
شاید تنها بتواند در درک درست ادبیات پلیسی و تقسیم گونه‌های آن کمک کند و شاید هم حسرت زندگی در دنیای امن و بی‌خطری که مارپل در آن به سر می‌برد را در خود داشته باشد. به هر حال دنیایی که خانم مارپل در آن زندگی می‌کند، جای حسرت‌برانگیزی است. در جهان او هنوز «ابرکارآگاه‌ها» برای تفنن و به کار گرفتن ذهن جست‌وجوگر و خستگی‌ناپذیرشان سراغ پرونده‌های جنایی می‌روند و برای ما هم از شگفتی دنیایشان می‌گویند. رویایی که به نظر می‌رسد هرگز برآورده نمی‌شود.
مهرداد ظریفی
نمسیس؛ فرشته انتقام و عدالت
نویسنده: آگاتا کریستی
ترجمه:خسرو سمیعی
ناشر: نشر چشمه
چاپ اول، ۱۳۸۷
شمارگان: ۱۵۰۰ نسخه
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید