سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


آفتاب آمد دلیل آفتاب


آفتاب آمد دلیل آفتاب
بحران‌های ‌ادواری‌ سرمایه‌داری‌ ‌ پس از تجربه دهشت‌آور سقوط بزرگ(great Depression) سال‌های ٢٩-٣٢ با دخالت و مدیریت دولت‌ها به شکل کسادی‌های مزمن همراه با تورم در کل فرایند تولید و بازتولید سرمایه به پدیده‌ای دائمی تبدیل شده است. بحران ادواری در اصل به عنوان واکنشی درونی برای تصحیح انحراف‌های قانون‌مندی‌های نظام در نهایت، زمینه را برای تداوم سیستم پاکسازی می‌کرد.اما چون مکانیسم بحران از راه توقف کارکرد تولید و گردش و در حقیقت از راه نفی سیستم عمل می‌کند، در عین حال شرائط مساعدی را برای رشد و توسعه عواملی فراهم می‌سازد که از اساس با سیستم در تضادند و مشوق و منادی برنامه‌ریزی در اقتصاد ، و ناهی هرج و مرج سیستم سرمایه داری هستند که متکی بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است.
انحصار با کمک سیستم اعتبارات امکان نسبتاً خوبی را برای سرشکن کردن انرژی خاصل از بحران ادواری در کل پروسه و خذف نقطه انفجاری در پایان هر دور تجاری به وجود می‌آورد.اما آرزوی حذف نقطه انفجاری که به سقوط و توقف کل سیستم منتهی می‌شد برآورده نشد و فقط باعث تأخیر در وقوع لحظه شوک گردید.البته دهه‌های اولیه پس از جنگ جهانی دوم استثنأ بود که به دلیل تمرکز بیش از حد سرمایه در کشورهای پیروز و ظرفیت اضافه‌ی ایجاد شده به علت گسترش سیستم اعتبارات (که فراتر از ظرفیت ذاتی سرمایه‌داری است) و احاطه‌ی انحصاری کشورهای پیروز جنگ، به خصوص ایالات متحده، بر این امکانات و منکوب شدن مدعیان جدید ،که باعث تُنُک شدن غلظت فضا به نفع پیروزمندان شده بود، انبساطی مهم در ابعاد جهان سرمایه‌داری ایجاد کرد. سلاطین سرمایه و تئوریسین‌های آن‌ها با ذوق زدگی آن را دوران طلائی (Golden Era))نامیدند.از آن دوران به بعد در هر دهه سکته‌های مهمی در کارکرد نظام اتفاق افتاد که هر یک یادواره سیاه بحران بزرگ بود؛ از این رو هم آنان یک صدا آن را «دوشنبه سیاه»، سه شنبه سیاه. و غیره نامیدند.
«بحران بزرگ» که همه‌ی حقیقت سرمایه را تمام قد بروز داد هر دم از راه می‌رسد. شبح آن چون بختکی بر خواب و رویای بزرگان سرمایه سنگینی می‌کند و هر بار به یاد همه مدافعین «بازار آزاد» می‌آورد که حتی انحصارهای عظیم، رکود و تورم دائمی و دولت بزرگ و بزرگ‌تر؛ حتی قانون ضد تراست، رویای «رقابت آزاد»، خصوص سازی و پناه بردن به پدر آدام اسمیت و نئولیبرالیسم نخواهد توانست مانع بازگشت همان شکل ساده ولی اساسی و نوستالژیک بحران ادواری در آینده گردد.شکلی که هر بار بر روی صحنه ظاهر می‌شود تا هم احیا مجدد خود را در لحظه‌ای که همه این ترفندهای کینزی و فریدمنی و سوسیال دموکراتیک به کلی از کار می‌افتند بشارت دهد و هم بار دیگر یادآوری کند که نه استعداد سیستم‌سرمایه‌داری که بی استعدادی مدافعین سوسیالیسم علمی و ناآماده بودن شرائط ذهنی کارگران و زحمتکشان برای پذیرش سوسیالیسم است که باعث تداوم حیات محتضر سرمایه داری می‌باشد.
بحران جاری جهان سرمایه‌داری که از قلب آن شروع شده است، و به تدریج همه حوزه‌های حرکت سرمایه را در جهان در بر می‌گیرد.، یک بار دیگر به شکلی عمیق و انکارناپذیر ناکارآئی سیستم را آشکار کرد.به ناگهان سقف بر روی سر بورس‌بازان و بانک‌داران خراب شده است و در جلوی چشمان حیرت زده جهانیان رویای «بازار آزاد» همراه با منادیان آن بباد رفت.
در این رهگذر صحت نظریه‌های سوسیالیسم علمی در عمل تأیید می‌شود. نظریه امپریالیسم لنینی فاش می‌سازد که سرمایه‌داری در آخرین مرحله خود به مرز گندیدگی می‌رسد و در زیر سقف کوتاه خود که بر پایه مالکیت انحصاری و سیستم غول آسای اعتبارات بنا کرده است راهی به بالا ندارد.این سیستم در چرخه‌ی باطلی سیر می‌کند که به محض شتاب‌گیری برای جهش به جلو از حرکت باز می‌ماند. تسلط مالکیت خصوصی بر شرائط کار قدرت جهش آن را مهار کرده است و تکنولوژی و صنعت، که گرایش به رشد قانون ذاتی آن است، علیه خصلت سرمایه‌ای خویش کار را به وقفه و بحران می‌کشاند.در هر دور جدیدی که انتظار پیشرفت و ترقی و رشد همگان را فرا می‌گیرد، راه نیافتاده چرخ‌ها باز می‌ایستند؛ بیکاری و فقر فرا می‌رسد و ناتوانی دولت‌ها در اداره امور زندگی عیان می‌شود.
نظریه دولت در سوسیالیسم علمی معتقد است که دولت نهادی طبقاتی‌ست و شمایل همه‌خَِلقی دولت‌ها فقط روبنده‌ای‌ست که جماعت را به ساز و کاری وادارد که در اصل حاصل آن به طبقه حاکم می‌رسد.دولت که چون حائلی میان طبقه حاکم و طبقات دیگر و مسئول جامعه به نظر می‌رسد، در بحران‌ها چهره اصلی خویش را نمایان می‌سازد. در هنگامه بحران اقتصادی جاری بانک‌ها و موسسه‌های ورشکسته که کلّیت خویش و سودهای عظیمی را که به دست آورده‌اند مدیون کارگران و زحمت‌کشان هستند، توسط دولت‌های سرمایه به اصطلاح «ملی» می‌شوند تا باز هم از جیب فقرا ضرر آنان جبران شود. وقتی فقط در یک روز بیش از ٧٠٠ واحد از شاخص داوجونز(DowJonse)افت می‌کند و دیوارهای وال استریت در منهاتان در حال فروریزی‌ست، به جای این که اجازه دهند خود قوانین اساسی سرمایه داری محل توقف این کاهش را تعین کند، دولت جورج بوش به عنوان نماینده سیاسی اُلیگارشی مالی‌ای که به نام داوجونز شخصیت خویش را بروز می‌دهد چون ناجی و به نام مردم آمریکا ظاهر می‌شود و طرح‌نجات٧٠٠ میلیارد دلاری (Bail Out Plan) را به پارلمان می‌فرستد.رابین‌هود ثروتمندان را به دست فقرا نجات می‌دهد.
صدای در هم شکستن ِِاستخوان‌های نظام سرمایه‌داری گوش فلک را کر کرده است، یک بار دیگر نفیر احتضار آن بلند است.دیری‌ست که پایان پایائی‌اش فرا رسیده.اما هرگز، آن گونه که هر بار پیداست، بدون آمادگی ذهنی اکثریت توده‌های کارگر و زحمتکش در عمل این پایان روی نخواهد داد.پایان سرمایه‌داری به آگاهی سوسیالیستی کارگران و همراهی و اعتماد سایر زحمت‌کشان وابسته‌ست.سوسیالیسم قبل از همه یک آلترناتیو ذهنی‌ست. ناتوانی اقتصادی سرمایه‌داری که در بحران‌ها فاش می‌شود، با ناتوانی ایدئولوژیکی آن رابطه این‌همانی ندارد.
ع.چلیاوی
منبع : کورسو


همچنین مشاهده کنید