پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بغرنج‌های نقادی آکادمیک


بغرنج‌های نقادی آکادمیک
یکی از دشواری‌هایی که پیوسته گرداگرد نقد ادبی آکادمیک ما تنیده و سبب شده است تا این گونه از نقد، از سوی نهاد‌های روشنفکری در بیرون از گستره نقد ادبی ارزیابی شود و در زیر تتبع و پژوهش ادبی طبقه‌بندی شود این است که همواره به اینگونه از نقد، یعنی نقد آکادمیک به مثابه چیزی غیرپروبلماتیک، غیرمساله‌ساز و بی‌بغرنج نگریسته شده است. اما کاستی این دیدگاه در این بوده که نتوانسته است بررسی کند که نقد ادبی در چه گستره‌هایی ویژگی‌های پروبلماتیک و بغرنج‌ خود را آشکار می‌کند. آنچه من می‌پندارم این است که نقد ادبی، دست‌کم در ایران در ۳ گستره منش پروبلماتیک و بغرنج‌ خود را آشکار می‌کند:
۱) در بر ساختن یک زاویه مساله‌ساز و بغرنج در بررسی خود خود آثار.
۲) در بر کشیدن این نگاه پروبلماتیک و بغرنج‌های از سوی خود خود آثار به سوی ویژگی‌های پروبلماتیک و بغرنج‌های اجتماعی - سیاسی معاصر.
۳) به سر بردن در بستر تاریخی بغرنج‌ها ی خود تاریخ نقد. ‌
به این معنا که نقد ناگزیر است که با تمام بغرنج‌های انتقادی که پیش از آن وجود داشته است به گفت‌وگو بنشیند و از آنها برخوردار شود، که این خود از سویی به مفهوم‌های بغرنج تاریخی و از سویی دیگر به بغرنج‌های نوشتارشناسانه نقادی پارسی بازمی‌گردد. به سر بردن در دل بغرنج‌های نوشتار‌شناسانه نقادی پارسی را من در درون گزاره <تخاطب‌اندیشی و بحران گراماتولوژیک نقد>۱۱)‌ صورت‌بندی می‌کنم که در درون دستگاه انتقادی که من برای ارزیابی تاریخ نقادی پارسی پیشنهاد می‌دهم، یک گزاره بنیادین و یک گرانیگاه است. ‌
نقدهای ادبی که طی صد سال گذشته و از سوی نهادهای آکادمیک در ایران تولید شده‌اند، بی‌گمان در بر ساختن گونه‌ای از نگاه و زاویه دید پروبلماتیک و بغرنج به خود خود آثار دستاوردهای درخشانی به دست آورده‌اند. از نقدهای محمد قزوینی، قاسم غنی، سعید نفیسی، مجتبی مینوی، عباس اقبال، محمدتقی بهار، بدیع‌الزمان فروزانفر، عبدالحسین زرین‌کوب، غلا‌محسین یوسفی و... گرفته تا الی یومنا هذا این نقدهای آکادمیک در تولید گزاره‌های انتقادی بغرنج توانمند کار کرده‌اند و در این باره چیزی کمتر از نقد ادبی روشنفکرانه ما فراچنگ نیاورده‌اند. محمدرضا شفیعی‌کدکنی که به اعتبار فعالیت‌هایی که انجام داده است و همچنین به اعتبار نقدها و کتاب‌های نقدی که نوشته است، خواه ناخواه در درون جامعه <نقادی آکادمیک> پارسی جای می‌گیرد نیز، منتقدی است که در تولید گزاره‌های انتقادی بغرنج توانمند کار کرده و نقادی ادبی پارسی را از آن برخوردار کرده است.
اما دشواری کار در آنجا است که محمدرضا شفیعی‌کدکنی هیچگاه نتوانسته است دیدگاه‌های انتقادی بغرنج خود را با بغرنج‌های سیاسی - اجتماعی معاصر پیوند بزند و از این رهگذر در گستره سرنوشت انسان هم‌عصر خود قلمرانی کند. از آنگونه که میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزاآقاخان کرمانی، احمد کسروی، فاطمه سیاح، احسان طبری، رضا براهنی، محمد مختاری و... توانسته‌اند بغرنج‌های نقادانه خود را به دیدار بغرنج‌های سیاسی - اجتماعی عصر خود ببرند و در آن باره بنویسند. منتقدانی که در گستره <نقادی آکادمیک> پارسی نقد نوشته‌اند، هرگاه هم که خواسته‌اند به <زمینه‌های اجتماعی> امر ادبی بپیچند و از آن سخن بگویند، از آن روی که می‌دیده‌اند با پیچش به <زمینه‌های اجتماعی> امر ادبی ناگزیر هستند تا به گرد موقعیت سیاسی دوران نیز بپیچند و آن را نیز به باد انتقاد بگیرند و یا اینکه دست‌کم ارزیابی‌اش کنند، خواه‌ناخواه ناچار شده‌اند که به دوردست‌های دور نگاه کنند و در پیوند دادن گزاره‌های انتقادی خود با <زمینه‌های اجتماعی> به ادبیات کلا‌سیک نگاه‌دار باشند و به گفتی سخن امروز را به دیروز بازپس رانده‌اند. از قاسم غنی و عبدالحسین زرین‌کوب گرفته که آشوب‌های سیاسی - اجتماعی عصر خود را واگذاشته‌اند و در جست‌وجوی آشوب‌های سیاسی - اجتماعی که بر تولید امر ادبی تاثیر داشته‌اند، راه قرن هشتم هجری را در پیش گرفته‌اند و در شیراز به دیدار شعر شمس‌المله والدین حافظ شیرازی رفته‌اند، تا غلا‌محسین یوسفی که به دیدار شورش کاوه آهنگر در شاهنامه فردوسی شتافته است. ‌
در این بین سخن بر سر این نیست که چرا اینان چنین کرده‌اند، بلکه سخن بر سر این است که چرا <نقادی آکادمیک> پارسی نتوانسته است دیدگاه‌های خود درباره <زمینه‌های اجتماعی> تولید امر ادبی را تا دوران معاصر گسترش دهد و کمتر - خیلی کمتر - در این‌باره نوشته است. محمدرضا شفیعی‌کدکنی نیز در کتاب <زمینه‌های اجتماعی شعر فارسی> از همان راه رفته است که پیش از این دیگر منتقدان <نقادی آکادمیک> پارسی رفته‌اند. در کتاب <زمینه‌های اجتماعی شعر فارسی> در بخش <مباحثی پیرامون صور خیال در شعر فارسی> جستاری با نام‌های <صبغه اشرافی صور خیال> است که به این می‌پردازد که ویژگی‌های موردپسند ممدوحان شاعران شعر پارسی که شاهان، امرا و وزرای درباری‌اند، چگونه می‌آید و بر صور خیال در شعر آنها تاثیر می‌گذارد: <اگر عناصر خیال را در تصویرهای شاعران این عصر مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، می‌بینیم سهم عمده آنها از عناصری است که در زندگی اشرافی و محیط‌های شاهانه جریان داشته واگرنه چیزهایی است که در هر نوع زندگی، یعنی هم در زندگی اشرافی و هم در زندگی توده مردم رایج بوده است، وگرنه به دشواری می‌توان نمونه‌ای یافت که از ویژگی‌های زندگی طبقه پایین جامعه وتوده مردم باشد.>۲۲)
جستار دیگری در همین بخش با نام <رنگ سپاهی تصویرهای غنایی>۳۳)‌ به این می‌پردازد که چگونه حاضر نبودن زنان در اردوها و لشکرکشی‌های جنگی سبب می‌شود تا مردان بیش‌تر درگیر تصویرهای مردانه شوند و خواه ناخواه تصویر معشوق در شعر فارسی به ویژه در دوره غزنویان و به‌طور کلی در دوره‌هایی که ترکان در سپاه‌های ایرانی به کار جنگ و سپاهی‌گری مشغول بوده‌اند، به سوی نشانه‌هایی تصویری جنگی و مردانه پرتاب شود. شفیعی‌کدکنی می‌نویسد که در این دوره است که برای نخست بار در ایران چهره معشوق با نشانه‌هایی چون تیر غمزه، کمان ابرو، کمند زلف و... رخنمون می‌شود. پیدا نیست که چرا محمدرضا شفیعی‌کدکنی در جست‌وجوی اینگونه <زمینه‌های اجتماعی> پیدایی امر ادبی، راهسپار دوران نو و روزگار اکنون نمی‌شود.
آیا به راستی چیزی هست که او را از این کار منع می‌کند؟ او در جستار <شعر جدولی، آسیب‌شناسی نسل خردگریز> که پیرامون شعر معاصر ایران نوشته شده است، ویژگی‌های <شعر جدولی> را اینگونه بازگو می‌کند: <شعر جدولی... شعری است که نویسنده آن از به هم ریختن خانواده کلمات و ترکیب تصادفی آنها به مجموعه بی‌شماری استعاره و مجاز و حتی تمثیل دست می‌یابد بی‌آنکه درباره هیچکدام از آنها از قبل، اندیشه و حس و حالتی و تاملی داشته باشد.>۴۴)‌ او با بر شمردن نمونه‌هایی از هم‌کناری تصادفی کلمات در یک گزاره شاعرانه تلا‌ش می‌کند تا این رویکرد به امر شاعرانه را بیشتر و بهتر بازگوکند. نمونه‌هایی چون <باد احضاریه ابرها را صادر کرد>، <صبح برای باران احضاریه فرستاد>، <شناسنامه بهار صادر شد>، <شناسنامه نوروز باطل شد>، <شب که می‌شود خورشید به مرخصی می‌رود>، <صبح که شد تعطیلا‌ت ستاره‌ها آغاز می‌شود> و... او با بازگو کردن شعری از سهراب سپهری (به سراغ من اگر می‌آیید / نرم و آهسته بیایید / مبادا که ترک بردارد / چینی نازک تنهایی من) نشان می‌دهد که شعر سپهری پیوندی سخت و تنگاتنگ با شعر جدولی دارد و با این طرز و شیوه است که نوشته می‌شود. او رویکرد به شعر جدولی را نشانه خردگریزی می‌داند و می‌نویسد که هرگاه در طول تاریخ ایران خردگرایی کمرنگ شده است شعر جدولی پا گرفته است و بعد از جنگ ایران و عراق هم‌چون زمینه خردگریزی فراهم بوده است، به اینگونه از شعرسرایی و به ویژه به شعر سهراب سپهری رویکرد ویژه‌ای شده است.
شگفت این است که کدکنی روشن نمی‌سازد که چرا پس از جنگ ایران و عراق مردم باید خردستیز شوند؟ و اینکه <زمینه اجتماعی> آن کدام است؟ چه فراگردی سیاسی - اجتماعی سبب شده است که مردم خردگریز شوند؟ کدکنی درباره اینها سخن نمی‌گوید. او در جستار <مدایح انوری> درباره <شناور شدن زبان و ارتباط آن با رشد خودکامگی> سخن می‌گوید و می‌نویسد: <محال است در انگلستان کسی را که دکتر نیست در خطاب خواه کتبا و خواه شفاها دکتر بخوانند یا کسی را که مهندس نیست مهندس بنامند.... در جامعه برخوردار از تربیت دموکراسی، کلمات را به راحتی نمی‌‌توان شناور کرد. کلماتی مانند انسان‌ها حیثیت خاص خود را دارند و کل جامعه است که می‌تواند در باب سرنوشت مفهومی کلمات تصمیم بگیرد. بنابراین اگر کسی کشیش است، شما در چنان جامعه‌ای نمی‌توانید به راحتی او را اسقف اعظم یا بالا‌تر خطاب کنید.... در جامعه استبدادی، مسائل برعکس جریان دارد، شما جای هر کلمه را با همسایه‌های آن و با مدارج بالا‌ی آن به راحتی می‌توانید عوض کنید.>۵۵)‌
کدکنی که در جستار<مدایح انوری> درباره این داد سخن می‌دهد که وقتی صفت‌های ساخته و پرداخته ذهن شاعران به ممدوحان خود بدون توافق اجتماعی می‌چسبد، ساخت استبدادی زبان و شناوری واژگان در درون یک زبان آشکار می‌شود، در جستار <شعر جدولی> به این بغرنج زبان‌شناسانه نگاهدار نیست که توانایی هم‌کناری تصادفی واژگان گونه دیگری از شناوری زبان است و اگر آنگونه که او می‌گوید شناوری زبان با رشد خودکامگی در پیوند باشد، او ناگزیر است همانگونه که ساخت استبدادی زبان را در دوره انوری بررسی می‌کند، ساخت استبدادی زبان و کرد و کار قدرت در ایران را در دهه ۶۰ شمسی نیز وارسی کند. شفیعی‌کدکنی پیدایش و گسترش شعر جدولی را خیلی ساده حمل بر گسترش خردگریزی و انحطاط ادبی می‌کند بی‌آنکه از سرچشمه‌های این خردگریزی و انحطاط پرسش کند؟ بی‌آنکه بازگوید، <بی‌معنایی> ژرفی که در نهاد اینگونه از شعر جدولی وجود دارد، در پیوند با <بی‌معنایی> کارکردهای نهادهای اجتماعی - سیاسی هست یا نیست؟ آیا ساختار پاره‌ای از شعارهای سیاسی که در جامعه ما برساخته شده است، شبیه به ساختار همان شعر جدولی که کدکنی می‌گوید نیست؟ آیا منطق‌های ایدئولوژیک ما دچار <معناباختگی> و کارکردهای تصادفی و دلبخواهی نشده‌اند؟ این پرسش‌ها همان استقرارگاه محالی هستند که هیچگاه <نقادی آکادمیک> پارسی را یارای ایستادن در آستانه آن نیست؛ آن هم نقدی که دم از بررسی <زمینه‌های اجتماعی> امر ادبی زده است. اما چرا <نقادی آکادمیک> پارسی را یارای ورود به این گستره نیست؟ نقادی آکادمیک به دستگاه دولتی و نظام بازنمایی سیاسی وابستگی اقتصادی داشته و توان رودررویی با آن و بازپرسی از شکاف‌ها و کارکردهای منفی‌اش را ندارد. نقادی آکادمیک ناگزیر است که <گستره خیالی و ایدئولوژیکی> را که نظام بازنمایی سیاسی برای خود ساخته است، پاس دارد و از برساختن مفهوم‌هایی که یکپارچگی این <گستره خیالی و ایدئولوژیک> را برهم می‌زند دوری جوید.
آیا نقدهای محمد قزوینی، قاسم غنی، محمدتقی بهار، مجتبی مینوی، سعید نفیسی، عباس اقبال و... بازتابی از خواست ایدئولوژیک نظام بازنمایی سیاسی رضاشاهی نیستند که در جست‌وجوی برساختن و گسترش یک مفهوم ملی نوین است؟ این نقدها آن خواست سیاسی را در گستره فرهنگی و ادبی بازنمایی و بازتولید می‌کنند. از سویی دیگر باید گفت نظام بازنمایی سیاسی همواره بحران را از درون خود برون می‌افکند و در جست‌وجوی آن است که بحران را در درون یک <دیگری> قرار دهد. نظام بازنمایی سیاسی پیوسته باید برکنار از بحران باشد. این سبب می‌شود که <نقادی آکادمیک> به گونه ژرف و بسیار ظریفی این خواست نظام بازنمایی سیاسی را نیز بازنمایی و بازتولید کند و بحران را از زمان اکنون بردارد و به دوردست‌های دور پرتاب کند. از اکنون به زمان دیگر و به زمان یک <دیگری.> این می‌شود که <نقاد آکادمیک> پارسی به جای آنکه چون <نقاد روشنفکر> پارسی چالش دموکراسی‌خواهی و نقادی ساخت استبدادی زبان را در زمان اکنون پیگیری کند، بغرنج دموکراسی و ساخت استبدادی زبان را در جغرافیای شعری انوری بررسی می‌نماید. این مرز بین<نقاد آکادمیک> و <نقاد روشنفکر> است؛ بین محمدرضا شفیعی‌کدکنی و محمد مختاری مثلا‌.
با آنچه گفته شد این‌طور نتیجه می‌شود که نقادی آکادمیک پارسی را نمی‌توان به سادگی به تتبع و پژوهش ادبی فرو کاست و ارزش‌های آن را نادیده گرفت، بلکه باید گفت اینگونه از نقادی از ۳ گستره پروبلماتیک و بغرنجی که یاد شد تنها در گستره نخست است که منش بغرنج و پروبلماتیک خود را آشکار می‌سازد و از آشکار کردن خود در دو گستره دیگر ناتوان است. یا دست‌کم تاکنون از این کار سرباز زده است؛ البته باز به‌طور کلی وگرنه قطعا نمونه‌هایی در کار هست. ‌
از آشکار شدن منش بغرنج نقادی آکادمیک در بر ساختن یک نگاه و زاویه دید پروبلماتیک به خود خود آثار که بگذریم و اگر ناتوانی آن در پیوند دادن این منش بغرنج را با بغرنج‌های سیاسی - اجتماعی نادیده بگیریم، از دیدگاه من بزرگ‌ترین دشواری <نقادی آکادمیک> پارسی بیرون افتادن از درون <بحران گراماتولوژیک> نقد پارسی است. من پیش‌تر از این در جایی دیگر نیز نوشته‌ام که: <نقد ادبی (قرتیکا) هنگامی که به ایران می‌رسد، فاقد جا است، فاقد بستر نوشتارشناسانه معین و شناخته شده است. ژانری به عنوان نقد وجود ندارد. کسی نمی‌داند که نقد را چگونه باید نوشت. بنیادی‌تر! بنیادی‌تر اینکه کسی نمی‌داند که نقد ادبی را باید در کجا بنویسد. پیداست که منظور من از جا روزنامه، مجله، کتاب و... نیست. من از جا، گستره ژنریک و نوشتارشناسانه‌ای را جست‌وجو می‌کنم که به‌طور تاریخی آشکار شده باشد که می‌توان در آن چیزهای ویژه‌ای را نوشت؛ چیزی چون جغرافیای ژنریک قصه که جای گفتن قصه است. یا جغرافیای ژنریک سفرنامه که جای نوشتن سفرنامه است.
اما در آغاز دوران نوین ادبیات ایران، نقد ادبی فاقد این جایگاه ژنریک است... و هرازگاهی برای آشکار کردن خود، در ژانری خانه می‌کند. یکبار در نامه‌های نیما، آخوندزاده، میرزاآقاخان کرمانی و... یکبار در شکل نمایشنامه و در <رساله ایراد> آخوندزاده و رساله <شیخ و وزیر> میرزا ملکم‌خان و یکبار در گستره ژنریک قصه و برای نمونه در <مسالک المحسنین> طالبوف و... و بعدتر البته در شکل گفت‌وگو و برای نمونه در گفت‌وگوهای یدالله رویایی در <از سکوی سرخ> و ابراهیم گلستان در گفته‌ها....>۶۶)‌ در حالی که <نقادی روشنفکری> پارسی از زمان میرزافتحعلی آخوندزاده، میرزاآقاخان کرمانی و نیما یوشیج همواره در جست‌وجوی نظام نوشتارشناسانه و گراماتولوژیکی برای ارائه سخن نقادانه در دل آن بوده است و پیوسته در درون این <بحران گراماتولوژیک> و نوشتارشناسانه دست و پا زده است، <نقادی آکادمیک> پارسی از همان نخست از روش نوشتن شرق‌شناس‌هایی چون <ادوارد براون> گرته‌برداری کرده است و بدون آنکه درگیر تاسیس یک گستره نوشتارشناسانه نوین باشد، از یک نوع نظام نوشتارشناسانه از پیش آماده و فراهم بهره برده است. نوشتارشناسی <نقادی آکادمیک> پارسی نوشتارشناسی بوده است که رهاورد نگاه از بیرون به امر ادبی در ایران بوده و نوشتار شناسی<نقادی روشنفکرانه> پارسی رهاورد نگاه از درون به امر ادبی در ایران است و از درون به بغرنج‌های ادبی ایران آغشته است. در حالی که زبان و نظام نوشتارشناسانه <نقادی روشنفکری> پارسی سرشار از دگرگونی‌هایی است که روشنفکری ایرانی در صد سال گذشته از سر گذرانده است و همراه با تجددخواهی ما و به طور تجربی و از درون دگرگون شده است، زبان و نظام نوشتارشناسانه <نقادی آکادمیک> ما همواره بیرون از این دگرگونی‌ها نشسته و این سبب شده است در نزد آدم‌هایی که درگیر تجددخواهی ادبی و مدرنیسم فرهنگی در ایران بوده‌اند، این زبان زبان مرده و غیرزنده‌ای به چشم بیاید و از آن دوری بجویند.
این نوشتارشناسی از پیش فراهم و این نگاه از بیرون سبب شده است <نقادی آکادمیک> ما با ادبیات معاصر ما کمتر گفت‌وگویی داشته باشد، چون درگیر تاسیس زبان نوشتارشناسانه خاص خود نبوده یا خیلی کمتر بوده است. بنابراین <نقادی آکادمیک> نتوانسته است کنش‌های نوجویانه شعر، قصه، رمان و نمایشنامه فارسی را که درگیر تاسیس این نظام نوشتارشناسانه نو بوده‌اند ارزیابی کند و نسبت به آنها بیگانه بوده است. این در حالی است که <نقادی روشنفکرانه> پارسی پیوسته و همپای شعر، قصه، رمان و نمایشنامه نو پارسی زبان خود را فرآوری و تولید کرده است و در درون همان بحران گراماتولوژیک و نوشتارشناسانه‌ای به سر برده است که تمام گستره‌های ژنریک نوین و یا نوین شده ادب پارسی درگیر آن بوده‌اند و بنابراین آن را از درون و به تمامی فهم کرده است. این ویژگی <نقادی آکادمیک> پارسی سوای آنکه رهاورد آن نگاه از بیرون و شرق‌شناسانه است، از سویی دیگر رهاورد همبستگی آکادمیک اینگونه از نقد با نهادهای نظام بازنمایی سیاسی نیز هست. چه اینکه نظام بازنمایی سیاسی پیوسته بحران‌های گراماتولوژیک، نوشتارشناسانه و چالش‌های زبانی و شکلی را از خود دور می‌کند و نقد آکادمیک هم ناگزیر از بازتولید و بازنمایی همین دیدگاه غیربحرانی و بدون چالش است. اینگونه است که <نقادی اکادمیک> ما در این گستره سوم نیز از آشکار کردن منش پروبلماتیک و بغرنج خود باز می‌ماند و درجا می‌زند. ‌
و به همین گونه محمدرضا شفیعی‌کدکنی؛ علی‌الخصوص در <زمینه‌های اجتماعی شعر فارسی.> ‌
خلیل درمنکی
پی‌نوشت‌ها:
۱- نگاه کنید به: نقد چیست؟ بازگشت جاودانه اورفه در جست‌وجوی امر واقعی از دست رفته. تخاطب‌اندیشی و بحران گراماتولوژیک نقد: به سوی بازپرسی از تاریخ نقد معاصر ایران، خلیل درمنکی، مجله قال و مقال، شماره یک، بهار ۱۳۸۶، ص ۱۶۰ تا ۱۹۰
۲- زمینه اجتماعی شعر فارسی، محمدرضا شفیعی کدکنی،نشر اختران، ۱۳۸۶، ص ۱۲۴. ‌
۳- همان، ص ۱۳۵ تا ۱۴۴
۴- همان، ص ۴۰۳. ‌
۵- همان، ص ۲۵۰.
۶- نگاه کنید به: پی‌نوشت شماره ۱.
چکیده‌ای از یک جستار بلند درباره بغرنج‌های نقادی آکادمیک در ایران.
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید