پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

آمریکا در چنگ بحران بی اعتمادی


آمریکا در چنگ بحران بی اعتمادی
تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا زمان زیادی باقی نمانده است . در این فرصت صاحبنظران تحلیل گران و مقامات سیاسی ـ نظامی دیروز و امروز آمریکا با دیدگاههای مختلفی به نظریه پردازی و طرح نقطه نظرات خود می پردازند و عموما درصدد ارائه راهکارهائی هستند که برای تامین منافع آمریکا اولویت و ضرورت حیاتی داشته باشد.
از عجایب دوران حاکمیت نومحافظه کاران در آمریکا اینست که نسخه های پیشنهادی از جانب طرفداران ۲ حزب عمده و تحلیل گران خارج از قلمرو این دو حزب دارای مشابهت های بنیادی و بعضا حتی دارای مشترکات فراوان است .
با نگاهی به فهرست پیشنهادات عمده در این مقوله بهتر می توان دریافت که صاحبنظران هر دو طیف سیاسی و تحلیل گران دانشگاهی و مقامات دیروز و امروز آمریکا در این زمینه به قطعیت رسیده اند که روند کنونی سیاست خارجی آمریکا قابل دوام نیست و بایستی تغییرات جدی موثر و متناسب با نیازهای امروز جامعه جهانی در آن لحاظ شود.
خوبست مروری اجمالی به اصلی ترین سرفصل های پیشنهادی و مشترکات مطرح در این مقوله داشته باشیم تا فرصتی برای ارزیابی ها و گمانه زنیهای آینده فراهم شود. مادلین آلبرات وزیر خارجه اسبق آمریکا بخشی از ارزیابی مورد نظر مارا به انجام رسانده و راه ما را تا حدودی نزدیکتر ساخته است . او می گوید :
۱) نام آمریکا در جهان لکه دار شده و رئیس جمهور آینده موظف است اعتبار آمریکا بعنوان یک « قدرت موثر » را بار دیگر نشان دهد .
۲) رئیس جمهور آینده بایستی از خطاهای بوش و رفتار سیاسی وی فاصله بگیرد و استراتژی جدیدی را تعریف کند که خطرها نیازها و انتظارات آمریکا و توقعات دیگران از آمریکا را برآورده سازد.
۳) حتی شهروندان عادی آمریکا هم بر این عقیده اند که رهبری آمریکا راه خود را گم کرده است . لذا رهبری آینده آمریکا باید بعنوان فرمانده ارشد اهداف و برنامه های خود را تعیین و تشریح کند و باید حتما درک نماید که خشونت اغلب بی فایده و زیانبار است .
۴) حضور و سرمایه گذاری در عراق و افغانستان بایستی متوقف و سیاست آمریکا در این زمینه تصحیح شود . هیچ انتخاب دیگری بجز بازگشت نظامیان آمریکائی از این دو کشور وجود ندارد. رهبران عراق به آمریکا اعتمادی ندارند و اکثر افغانها از طالبان در هراسند و کینه « ناتو » را دردل دارند. بعلاوه آمریکا نمی تواند جای تصمیم گیرندگان بومی برای رفع مشکلات را برعهده بگیرد. البته « آلبرایت » درعین طرح این مسائل و تاکید بر اینکه آمریکا نباید نقش تصمیم گیران محلی در عراق و افغانستان را برعهده بگیرد در همین مقاله که در روزنامه آلمانی « زوددویچه زایتونگ » به چاپ رسیده دقیقا از همین موضع برای عراق و افغانستان نسخه های جدیدی را پیشنهاد کرده که عینا به منزله تداوم سیاست بوش در قالبی جدید است و یقینا محکوم به شکست و ناکامی خواهد بود.
اکنون خوبست موارد دیگری را که در اظهارات « آلبرایت » نیست ولی آینده آمریکا را به شدت تهدید می کند مرور کنیم .
▪ آمریکا نه تنها اعتبارش را در سطح جهان از دست داده بلکه حتی در میان متحدانش نیز بی اعتبار و بدنام شده است . حتی متحدان آمریکا نیز احساس می کنند توسط آمریکا به مسیری کشانیده شده اند که ابتکار عمل و اختیار تصمیم گیری و اقدام مستقل و متناسب با منافع خود و مصالح جهانی را از دست داده اند و فقط « شرکای جرم آمریکا » در قبال مسائل و بحرانهای مختلف جهان محسوب می شوند.
آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم به افغانستان و عراق حمله کرد ولی اکنون سعی دارد در جهت احداث پایگاههای نظامی دائمی در این دو کشور برای آمریکا زمینه سازی کند. بعلاوه برای دستیابی به ابتکار عمل در این کشورها به اعمال فشار متوسل شده تا امتیازات انحصاری و از جمله حق کاپیتولاسیون و معافیت از پیگرد قانونی جنایتکاران جنگی را کسب نماید.
در واقع متحدان آمریکا در عراق و افغانستان به « سیاهی لشگر » و مزدوران آمریکا برای تحقق اهداف واشنگتن تبدیل شده اند و با تلخکامی احساس می کنند که فریب خورده اند.
تصادفی نیست که متحدان آمریکا به تدریج برای جدا کردن حساب خود از این کشور و خارج کردن نظامیان خود از عراق و افغانستان وارد عمل می شوند و عملا نشان می دهند که به آمریکا اعتماد ندارند چرا که اهداف واقعی واشنگتن با لفاظی های سیاسی ـ تبلیغاتی مقامات این کشور « تفاوت ماهوی » دارد.
▪ آمریکا در آغاز حمله به افغانستان با شعار « سرکوب تروریسم » و در آغاز حمله به عراق بعنوان یک « ارتش آزادی بخش ! » وارد عمل شد. فهرست جنایات جنگی آمریکا در این دو کشور به قدری چندش آور است که حتی مقامات ارشد آمریکائی هم حاضر نیستند شعارهای اولیه را تکرار کنند و ژست فرماندهان یک ارتش آزادی بخش را به خود بگیرند.
بوش کوچک قول داده بود افغانستان را مثل ژاپن بسازد و به کشوری پیشرفته آباد مرفه و با اقتصادی رو به رشد مبدل نماید. اکنون افغانستان به ویرانه ای « عقب نگهداشته شده » با جمعیتی بیکار و معتاد مبدل شده که بعنوان « انبار مواد مخدر جهان » معرفی می شود.
اوضاع در عراق به مراتب وخیم تر است . بعثی ها مجددا به قدرت باز گردانده می شوند و احتمال وقوع کودتای بعثی هر لحظه شدت می گیرد.
بدین ترتیب رهبران واشنگتن را شیادان جنایتکاری تشکیل می دهند که از هیچ جنایت و خیانتی فروگذار نمی کنند با نهایت بی شرمی از اینهمه جنایت و کشتار بعنوان « دستاوردهای عظیم » یاد می نمایند و خانم رایس به این کارنامه « افتخار » می کند!
آیا رئیس جمهور آینده آمریکا می تواند این چشم انداز سیاه و نکبت بار را تغییر دهد
▪ بوش و دستیارانش به شدت نسبت به افکار عمومی جهان و حتی با افکار عمومی آمریکا مخالفت و بی اعتنائی کرده اند و هنوز هم به همین خط مشی خود ادامه می دهند. « کاندولیزا رایس » رئیس وقت شورای امنیت ملی آمریکا در آغاز تهاجم نظامی به عراق ضمن بی اعتنائی به تظاهرات عظیم ضد جنگ در آمریکا و جهان تصریح کرده بود « رهبران آمریکا به تظاهرات خیابانی و آنچه افکار عمومی عنوان می کند توجهی ندارند. سیاست ما در خیابانها شکل نمی گیرد » جای سئوال است که آیا رئیس جمهور جدید آمریکا برای افکار عمومی آمریکا و جهان ارزش قائل خواهد شد
د ـ حوادث طبیعی بویژه طوفان کاترینا ناهمگونی ساختار امدادرسانی آمریکا و ارائه خدمات فوری به آسیب دیدگان از طوفان را بخوبی آشکار ساخت . این پدیده نشان داد که شبکه خدمات دولتی قادر نیست متناسب با ابعاد فاجعه واکنش فوری و موثری از خود بروز دهد. بعلاوه ضعف سیستم مدیریت دولتی نیز به اثبات رسید. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که احساسات و عواطف رای دهندگان آمریکائی به شدت برانگیخته شده و می پرسند اگر در برابر حوادث مشابهی قرار بگیرند آیا امیدی به دریافت خدمات مناسب وجود دارد نزد افکار عمومی آمریکا این ذهنیت به تدریج قوت گرفته است که دولت بوش با انحرافات افکار عمومی به خارج از مرزها و تمرکز برروی جنگ با تروریسم در واقع برروی نارسائی های داخلی سرپوش گذاشته است . آیا رئیس جمهور جدید آمریکا می تواند چنین دیدگاهی را تعدیل کند
▪ بحران اقتصادی آمریکا چهره بدون نقاب جمهوریخواهان و نظام سرمایه داری آمریکا را افشا کرد و به نمایش گذاشت . این پدیده نشان داد که دولت بوش آثارو تبعات ۷ سال جنگ در افغانستان و ۵ سال جنگ در عراق را به طور آشکار و نهان به اقتصاد این کشور تحمیل کرده و نتایج انباشتگی آن به صورت بحران عظیم اقتصادی اخیر انعکاس یافته است . بوش و دستیارانش در دو مرحله ۷۰۰ میلیارد دلار و ۲۵۰ میلیارد دلار برای خروج از بحران به بانکهای در آستانه ورشکستگی کمک مالی کرده اند . این بدان معنی است که حدود یک تریلیون دلار مستقیما از جیب مالیات دهندگان آمریکائی به جیب سرمایه داران آمریکائی سرازیر شده است . مطابق ارزیابی ها دستکم ۵ تا ۷ تریلیون دلار زیان مالی مستقیم و غیرمستقیم متوجه مردم آمریکا شده است . همین امر باعث ایجاد بحران بی اعتمادی نزد طبقات ضعیف و محروم آمریکائی شده است که حتی در شرایط بحرانی هم دولت در فکر سرمایه داران کلان است نه در فکر طبقات آسیب پذیر جامعه .
بعلاوه آمریکا با اعلام اطلاع رسانی بموقع فرصتی برای انتقال و صدور بحران به سایر اقتصادهای جهان به دست آورده و در واقع هزینه های خروج از بحران کنونی را از جیب سایر کشورها پرداخته است . این نکته باعث کاهش اعتماد عمومی جهان به آمریکا شده و بر این مسئله تاکید شده است که آمریکا حتی در قلمرو اقتصادی و مالی هم صادق نیست و به مسئولیتهای خود عمل نمی کند.
اینها و فهرست طولانی تری از موارد منتهی به « بحران بی اعتمادی » در برابر رئیس جمهور آینده آمریکا قرار دارد. این موارد از حساسیتی جدی برخوردارند و قاعدتا رسیدگی به آنها بایستی درصدر فهرست اولویت های رئیس جمهور آینده قرار گیرند. طبعا رئیس جمهور آینده از هر حزبی که باشد نمی تواند به این مسائل بی اعتنا بماند. چرا که در غیر اینصورت بحران بی اعتمادی نسبت به رهبران آمریکا در داخل و خارج از مرزهای جغرافیائی این کشور بیشتر و آثار و تبعات آن باعث ایجاد شکافی عمیق تر میان ملت و دولت آمریکا از یکطرف و میان آمریکا با سایر کشورهای جهان از طرف دیگر خواهد شد.
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی


همچنین مشاهده کنید