پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

هاشمی رفسنجانی، تهدیدی تازه، اما از چه نوع !


هاشمی رفسنجانی، تهدیدی تازه، اما از چه نوع !
به نظر می رسد که رقابت های انتخاباتی دور دهم ریاست جمهوری از جهات مختلفینمونه کاملاً متفاوتی را در تاریخ سیاسی ایران مابعد انقلابی به ثبت خواهد رساند. این حقیقت را می توان از آنچه تاکنون در این زمینه ظاهر شده نیز بخوبی و روشنی دریافت در حالی که هنوز ما در مراحل ابتدایی این رقابت بوده و بطور رسمی نیز تمام طرف های این انتخابات در صحنه حاضر نشده اند. از مواردی که شاهدی بر این مدعاست، اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه هفته گذشته می باشد. البته این اظهارات هیچگونه انحرافی از تلاش هایی که وی به همراه مجموعه نیروهای سیاسی حامی اش از اواخر سال گذشته به منظور ایجاد تصویری منفی، مخرب و تهدید کننده از رقیب انتخاباتی دور قبلی آغاز کرده اند، ندارد اما وی با این سخنان آشکارا سطح این اقدامات را ارتقاء داده و به حدودی غیر قابل فهم و خارج از چارچوب های معمول فعالیت های انتخاباتی در جمهوری اسلامی کشانده است.
البته آقای هاشمی در کل اظهارات خود در خطبه ها طبق معمول خود هیچ ذکر و یادی از احمدی نژاد یا دولت وی که از آغاز ظهور شان در ادبیات وی به تابو بدل شده اند به میان نیاورد. در واقع او حتی وقتی مردم و مسئولان را برای مقابله با تبعات داخلی بحران کنونی سرمایه داری فرا می خواند به اشاره نیز در کلام خود به وی، مقام ریاست جمهوری و یا حتی نام دولت ارجاع نمی دهد. اما کسانی که خطبه های وی را گوش کرده باشند، با توجه به قرائن حالیه و مقامیه و آنچه قبلا از او یا دیگر نیروهای هم جبهه وی در مورد احمدی نژاد و یا دولت او شنیده اند، بسادگی به نتیجه مورد نظر هدایت می شوند. آنانی که مخاطب این خطبه ها هستند و در مقام فهم آنچه او به عنوان تحلیل بحران موجود سرمایه داری و پیامدها و آثار احتمالی آن بیان کرد برآیند،چاره ای جز این ندارند که سریعاً به احمدی نژاد به عنوان شخصی که می تواند با اقدامات و رویکردهای خود به بالفعل کردن و تحقق یکی از این احتمالات تهدید کننده و خطرناک یاری کند، بیندیشد.
تحلیل آقای هاشمی در مورد بحران سرمایه داری سه جزء داشت که بدون آنکه در بعضی بخش ها ارتباط آنها با یکدیگر روشن شود، در پایان کار شنونده را رویاروی احتمال وقوع یک ویرانگر قرار می داد که در آن امکان به کارگیری بمب اتمی حادثه ای کاملاً نزدیک و شدنی می نماید. او بدواً با رد سخنان آقای سید احمدخاتمی خطیب نماز قبلی جمعه آغاز می کند که بحران سرمایه داری را به عنوان نتیجه و پیامدهای رفتارهای شرارت آمیز آنان در مواجهه با جهان بویژه جمهوری اسلامی ایران دانسته بود. آقای هاشمی با رویکرد لیبرالیستی و سرمایه دارانه در اقتصاد،که سیاست های اقتصادی دوران ریاست جمهوری وی به تورم لجام گسیخته ۵۰ درصدی، تظاهرات اعتراضی مردم فقیر تحت فشار این سیاست ها در حدود بیست شهر کشور و حتی کشته و آسیب دیدن تعدادی منجر شده بود، در سخنان خود با تأکید بر پیامدهای مصیبت بار و عام بحران اخیر سرمایه داری بر همگان بویژه فقرا، از موضع حساسیت نسبت به آینده آنان، تلویحاً نظرات خطیب قبلی نسبت به آن را نقد و رد نمود. در حالی که خطیب قبلی جمعه صرفاً از این جهت که بحران موجود موجبات اختلال در سیاست های ضد ایرانی حکومت های غربی را فراهم آورده و آنان را در دامی مشابه آنچه برای ما می گستراندند گرفتار کرده بود، آن را مثبت ارزیابی کرده بود و نه از جهت آثار سوء این بحران برمردم این کشورها یا سایر کشورها و بویژه فقرا.
در هر حال بخش اول اظهارات آقای هاشمی با هشدار نسبت به همه گیر بودن پیامدهای سوء بحران اخیر سرمایه داری و دعوت تمامی دست اندرکاران (بدون ذکر نام دولت چون نقشی در این زمینه ندارد!) به چاره جویی برای جلوگیری از این آثار سوء پایان می یابد که در ضمن اشاراتی را نیز به غفلت و بی توجهی دولت به مسئله هم درخود دارد. پس از این وی به استناد بعضی شواهد تاریخی به این احتمال می پردازند که غربی ها برای چاره جویی و یا انحراف افکار عمومی داخلی دست به کارهای احمقانه ای همچون لشکرکشی و جنگ آفرینی می زنند. در این مورد وی به نظریه ای اشاره دارد که مطابق آن از علل روی آوری سرمایه داری غرب به جنگ و بحران های داخلی است. از این منظر نه تنها جنگ هایی مثل جنگ اول و یا دوم نوعی فرافکنی مشکلات ذاتی سرمایه داری است، بلکه شیوه ای برای احیای اقتصاد ذاتاً بیمار آن از طریق به کارگیری صنعت تولید جنگ افزاری و هزینه های جنگی برای ایجاد رشد در اقتصاد رو به رکود نیز هست.
این تحلیل که هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ تاریخی اعتبار و استنادات قابل اعتنایی دارد،در سخنان هاشمی گام اول در ایجاد تصویری هشدار دهنده و تهدیدآمیز ازآینده می باشد.
هدف از ایجاد چنین تصویری نیز دعوت به عقلانیت و رعایت احتیاط است چرا که وقتی طرفهای شما به جنگ به عنوان هدفی معقول می اندیشند و همچون فرشته یا راه نجات از مخمصه طالب آن می باشند، عقلانیت و احتیاط تنها تدبیر مناسب خواهد بود، صحت و درستی این دعوت آن هنگام بخوبی درک خواهد شد که مطابق نظر آقای هاشمی عظمت قدرت دشمن و قابلیت های وی که در عین گرفتاری در مخمصه اخیر می توانند برای دیگران مصیبت های بزرگ بیافریند، مورد توجه قرار گیرد. اما برای اینکه معنا و مفاد واقعی این دعوت یا سوء انتقاد آن نیز درک شود، باید تمام آنچه را که طی این سالها در مورد راهبرد احمدی نژاد در انتقال نبرد به خاک دشمن و مسئله آفرینی مداوم وی برای آنها و شهامت وی در پیگیری این راهبرد گفته شده نیز در ذهن داشته باشیم.
با این توجیهات دیگر نیازی به تصریح این نکته نیست که از منظر گوینده سخن دشمن در واقع در میان خود است، مشکل نه غربی ها، بلکه کسانی هستند که زمینه روی آوری غربیها به جنگ را از طریق عدم تمکین و سازگاری با آنها فراهم می آورند.
اما آنچه در اینجا مورد غفلت آقای هاشمی قرارمی گیرد تناقضی است که رویکرد تحلیلی او با هشدارهای وی در مورد عقلانیت و احتیاط پیدا می کند. یا بایستی تحلیل وی در مورد مطلوبیت جنگ برای سرمایه داری بحران زده را به عنوان راه نجات بپذیریم یا اینکه امکان اجتناب از جنگ در صورت رعایت احتیاط و عقلانیت در مواجهه با هیولای سرمایه داری جنگ طلب را.
وی، شاید بواسطه عدم اشراف و اطلاع کامل از نظریه و یا از جهت گرفتاری در مقاصد و اغراض سیاسی خاص، توجه ندارد که نظریه مورد بحث نیاز سرمایه داری به جنگ را تابع شرایط و اقتضائات درونی سرمایه داری دانسته و آن را مستقل از جهان غیر سرمایه داری و یا رفتارهای افراد و اجتماعات بیرونی تلقی می کنند. همانطوری که تاریخ نیز نشان داده سرمایه داری درصورت نیاز به جنگ بهانه ها و علل یا عوامل آن را نیز خلق خواهد کرد. مورد خوبی در این خصوص همانی است که آقای هاشمی در سخنان خود به آن اشاره می کند: یعنی آنچه در جنگ دوم غربی ها بر سر ایران به اصطلاح بی طرف آوردند. مورد دیگر آن اقداماتی است که امریکایی ها برای حمله به صدام از طرق مختلف از جمله ارسال پیام های گمراه کننده به وی توسط سفیر خود در بغداد برای ترغیب وی به اشغال کویت انجام دادند.
اگر آنچه مورخین در مورد اثر ترغیب کننده رفتارهای احتیاط آمیز و مسامحه گرایانه دول غربی در برابر هیتلر گفته را در نظر داشته باشیم، برعکس آنچه آقای هاشمی تصور می نماید، عقلانیت مورد توجه وی، دشمن خواهان جنگ را بیشتر تحریک و ترغیب به جنگ می کند تا آنکه وی را از آن بازدارد. در هر حال اما جالب ترین و در عین حال خطرناکترین بخش تحلیل آقای هاشمی آنجایی است که وی گام آخر را در ایجاد فضای ترس آلود از طریق طرح خطری تصورناشدنی برای آینده ایران بر می دارد. در همین بخش است که او بسادگی از تمام چارچوب ها وحدود معمول رقابت انتخاباتی بویژه رقابت های انتخاباتی در جمهوری اسلامی پا بیرون می نهد، چرا که هدف وی ایجاد پیوندی میان احمدی نژاد با احتمال بالفعل شدن این واقعه مصیبت بار یعنی استفاده غرب از بمب اتمی علیه کشور است.
پس از آنکه هاشمی به استناد نظریات مطرح در مورد سودمندی جنگ برای سرمایه داری بحران زده، احتمال وقوع جنگ را نزدیک می سازد، در دنباله به خبری اشاره می کند که اخیراً غربی ها در مورد استفاده امریکایی ها از بمب اتمی در جنگ اول آنها علیه صدام درز داده اند. همانطوری که وی نیز به آن توجه می دهد خبری که توسط یک افسر امریکایی در یک رسانه ایتالیایی انتشار یافت، با سکوت خبری تمام رسانه های غربی علی رغم ماهیت جنجالی و رسانه ای آن به فراموشی سپرده شد. با این حال آقای هاشمی بدون اینکه بپرسد چرا با خبری تا بدین پایه مهم و رسانه طلب چنین معامله ای شده است، لازم می داند آن را برای ترغیب مردم ایران و مسئولان به عقلانیت و احتیاط بیشتر از طرق مختلف از جمله اجتناب از افرادی همچون احمدی نژاد و راهبردهایش به گوش کسانی که احتمالاً به واسطه شکست رسانه ای نشنیده اند برساند.
اما در این مورد اخیر نیز به نظر می رسد، همانند مورد قبلی در خصوص عدم درک تناقض تحلیل وی از بحران سرمایه داری با هشدارهایش، در گیری آقای هاشمی رفسنجانی در پیگیری سیاست انتخاباتی تخریب احمدی نژاد که مداوماً آن را در موقعیت های مختلف دنبال می کند مانع از آن شده است تا وی ناخواسته گرفتار سیاست تبلیغاتی امریکایی ها و عامل اجرای آن نگردد. او به این دلیل نتوانسته دریابد که اساساً هدف از درز دادن آن خبر ما بوده ایم،والا چگونه ممکن است افسری امریکایی در رده اطلاعاتی اجازه پیدا کند خبری این چنین مهم را در بحبوحه حضور امریکایی در عراق پیامدهای خطرناک آن بر وضع عراق و سربازان امریکایی افشا کند ! به علاوه آیا سکوت رسانه ای عام و شامل در کل جهان سلطه علی رغم تنوع و تعدد محافل رسانه ای و خبری به اندازه کافی گویا نیست.
بر فرض صحت این احتمال که چنین خبری با گذشت پانزده سال توفیق درپرده پوشی و اختفای آن، بطور اتفاقی و ناخواسته قبل از پایان زمان لازم برای پنهان کاری فاش شده باشد، آیا آگاهی از اینکه غربی ها به هزار شیوه و کرشمه کریه شیطانی از زبان همه از خرده پاهای خود در جهان سیاست و رسانه تا کسانی چون سارکوزی یا مک کین می کوشند احتمال به کارگیری بمب اتمی علیه ما را به رخ ما بکشند کفایت نمی کرد که ما خود به بخشی از ابزار تبلیغاتی آنها در ترساندن مردم و مسئولان کشور بدل نشویم از تمام این ها گذشته، آیا شما تصور نمی کنید که وقتی برای آزمایش و یا ایجاد تصویری رعب انگیز بدون آنکه نیازی باشد، به قیمت جان صدها هزار انسان بی گناه علیه ژاپن و یا صدام شکست خورده از بمب اتمی استفاده می شود، سخن گفتن از عقلانیت عین عدم عقلانیت باشد و وقتی ضرورت انجام اینگونه اعمال شیطانی و جنون آمیز برای سرمایه داری متجدد به اثبات رسیده باشد، آنها در ماورای مرزهای عقلانیت و انسانیت که در آن جا هیچ سخنی جز زور ممکن نیست آنان را از جنایت بازدارد قدم می زنند
ما حداقل در سه دوره اخیر انتخابات ریاست جمهوری با سیاست تبلیغاتی ای که می کوشد تا با ایجاد فضایی ترس آلود و تهدید آمیز انتخاباتی خود را به مردم بقبولاند آشنا شده ایم. دوم خردادیها در انتخابات ۷۶ بر پایه چنین سیاستی فعالیت های تبلیغاتی خود را سازمان دادند. آنها بعدها گفتند که انتخاب آقای خاتمی تهدید حمله قطعی امریکا به ایران را خنثی و دفع کرده است. این سیاست بعدها بویژه در انتخابات قبلی نیز تکرار شد یعنی هنگامی که روشنفکران سکولار حامی آقای هاشمی با توجیه مشابهی در پشت وی قرار گرفته و دیگران را به همراهی دعوت کردند: توجیه جلوگیری از عدم معقولیت ها و خطرات ناشی از آن در صحنه سیاست خارجی. اما نکته مهم این است که هیچ انتخاب یا سیاستی از این قبیل نمی تواند مارا از مصائب ادعایی نجات دهد جز آنکه ما را به شیوه ای ذلت بارانه درگیر مصائبی مشابه و بدتر از آن سازد.
این درست که سرمایه داری و تجدد بحران زده به جنگ به عنوان راه نجات و چاره نگاه می کند. اما سرمایه داری فی ذاته بحرانی است و در بحران زیسته است. بحران اخیر نیز بحرانی تازه نیست از حدود اواخر دهه ۷۰ میلادی سرمایه داری در انتظار بحرانی بزرگ و به مراتب بزرگتر از بحران دهه سی قرن بیستم میلادی بوده است. اما این بحران ۳۰ سال است که آغاز شده است. جنگ های پی درپی و لشکرکشی های لاینقطع به لبنان، افغانستان، عراق، سومالی.‎
نیز پیامدهای این بحران سی ساله است. اگر آنها جنگی بر علیه ایران به راه نینداخته اند، از آن رو نیست که نیازی به چنین جنگی نداشته و به آن به عنوان راه چاره نگاه نکرده اند. آنها نتوانسته اند که به چنین جنگی مبادرت کنند. گرچه که در واقع، علاوه بر جنگ هشت ساله تحمیلی. تمامی جنگ هایی که آنها در منطقه طی سی سال اخیر به راه انداخته بخشی از جنگ آنها علیه ایران است. کشور را نبایستی از جنگی تازه ترساند بویژه اگر هدف از این کار تخریب رقیب ومقاصد انتخاباتی باشد. اما وقتی آقای هاشمی به این شیوه سخن می گوید به قرینه گذشته ترسی به دل می آید که شاید مک فارلینی دیگر در راه یا قطعنامه ۵۹۸ تازه ای در کمین باشد!
حسین کچویان
عضو هیأت علمی و مدیر گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید