جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

دغدغه های من در سال اول دبیرستان


دغدغه های من در سال اول دبیرستان
۱) فکر نمی کردم آمدن به کلاس‌های پایگاه تابستانی سخت باشد. بعد از امتحانات نهایی سوم راهنمایی خیالم راحت شد که با موفقیت درخشان این دوره را تمام کردم و تابستان را استراحت می‌کنم و کمی به تفریحات و کارهای شخصی‌ام می‌رسم، ولی هنوز عرق امتحانات نهایی خشک نشده بود که باید برای آزمون ورودی مدارس برتر تهران و موفقیت در آن‌ها تلاش می کردم. خیلی سخت بود ولی با همراهی والدینم بالاخره موفق شدم که در مجتمع علامه طباطبایی ثبت نام کنم. شرح تلاش‌ها و نگرانی و اضطراب‌های من در این دوره بسیار مفصل است. دلم می خواست بیشتر استراحت کنم.
۲) فکر نمی کردم که جدا شدن از دوستان و هم‌کلاسی‌ها تا این حد مشکل باشد. پیدا کردن دوستان جدید در فضای جدید کار مهمی است که باید از پس آن برآیم. اگر دوستان صمیمی پیدا نکنم تحمل فضای جدید دشوارتر می‌شود. بعضی از هم‌کلاسی‌های من که به علامه آمده‌اند دوستان خوب من هستند ولی اگر آن‌ها تغییر رفتار بدهند چه می‌شود؟
از رفتارها و منش بعضی از بچه‌ها خوشم می‌آید و از بعضی اصلاً خوشم نمی‌آید!
اگر در مدرسه تنها باشم خیلی سخت می‌گذرد، آن‌وقت چه باید بکنم.
۳) من بسیار عاطفی هستم، در دوران راهنمایی از نظر درسی و کارهای دیگر خیلی به مادرم وابستگی داشتم. اگر مادرم نبود نمی‌توانستم کارهایم را به درستی انجام بدهم حالا کار سخت شده است چون نمی‌توانم از مادرم کمک بگیرم و بچه‌ها مرا به‌خاطر این وابستگی سرزنش می‌کنند و می‌خواهم مستقل شوم ولی راهش را هنوز پیدا نکرده‌ام.
۴) دبیران علامه همان روز اول درس را به‌طور جدی شروع کرده‌اند، امتحان هم می‌گیرند، کارنامه می‌دهند، اخطار آموزشی می‌دهند، کار خیلی جدی است خدا به من رحم کند. گاهی خیلی از این نظم و جدیت خوشم می‌آید ولی گاهی می‌ترسم نکند نتوانم از پس آن برآیم.
۵) من در سال سوم راهنمایی شاگرد نمونه و ممتاز و بسیار مورد توجه مسئولین مدرسه بودم، ولی حالا خیلی‌ها بهتر و تواناتر از من هستند و ستاره شدن بسیار سخت شده است و این موضوع ذهن من را درگیر کرده است!
۶) من در مدرسه‌ی راهنمایی‌ام رابطه‌ی عاطفی، صمیمی و خوبی با دبیران و مسئولین داشتم و خیلی تشویق می‌شدم، حالا مثل این‌که از این خبرها نیست. اگر با دبیری رابطه‌ی عاطفی و صمیمی نداشته باشم نمی توانم خوب درس بخوانم.من چه کار می‌توانم بکنم که آن روابط دوباره برقرار شود.درس‌ها سنگین و زیاد شده‌اند و دبیران به ‌طور جدی درس می‌دهند و درس می‌پرسند.
۷) یکی از بزرگترین نگرانی‌های من افت درسی است. می‌ترسم نمره‌ها و معدل من در آزمون‌های علامه مثل راهنمایی نباشد، این‌جا درس‌ها بیشتر، عمیق تر و جدی‌تر و بالاتر از سطح کتاب ارائه می‌شود و من می‌ترسم نمره‌ام کم شود و پیش پدر و مادر و دوستان و فامیل اعتبار قبلی‌ام را از دست بدهم و خود این نگرانی ذهنم را آنقدر درگیر می‌کند که نمی‌توانم درست و حسابی در درس‌ها تمرکز کنم. من چه باید بکنم.
۸) امان از دست اضطراب دارم دیوانه می‌شوم. اضطراب نمره‌ها، اخطارهای آموزشی، اضطراب امتحان. با این‌که درس را خوب خوانده‌ام بازهم نگران هستم و همین نگرانی نمی‌گذارد در امتحان موفق باشم.
۹) والدین عزیز من خیلی روی من حساب باز کرده‌اند بر استعداد و هوش من تأکید زیادی دارند. من در فامیل هم به بچه‌ی باهوش و درسخوان معروف شده‌ام، والدین من زحمت زیادی برای من کشیده‌اند و انتظار ندارند حالا که من در علامه با آن همه مشکلات پذیرفته شدم و همه را خوشحال کردم خدای نکرده افت درسی داشته باشم و نمره‌های عالی نیاورم. من نمی‌توانم ناراحتی و نارضایتی والدین خود را تحمل کنم دوست، دارم برای آن‌ها مثل گذشته افتخار آفرین باشم.
۱۰) من در راهنمایی عادت داشتم که سرکلاس درس رایادبگیرم (اگر تعریف نباشد خیلی باهوش بودم) و نیاز به کار درسی زیاد در خانه نداشتم و نمره‌های عالی هم می‌گرفتم. حالا هم انتظار دارم که بدون برنامه درسی جدی در منزل بتوانم با یادگیری در کلاس به نمره‌های عالی برسم ولی متاسفانه دیگر این روش جواب نمی‌دهد و سطح درسی علامه به گونه‌ای است که باید زمان مناسبی برای فعالیت درسی بگذارم و همین کار برایم خیلی مشکل است. چگونه می‌توانم عادتم را تغییر بدهم؟
۱۱) من در مدرسه راهنمایی ۲ یا ۳ رقیب جدی داشتم ولی حالا که دانش آموزان نخبه مدرسه‌ها در اینجا جمع شده‌اند، رقابت زیاد و سنگین شده است و ممکن است رتبه‌ام کم شود. من در اینجا باید با ممتازها و نخبه‌های مدارس برتر تهران رقابت کنم. و این برایم قابل تحمل نیست.
۱۲) من در دوره‌ی راهنمایی به دنبال نمره ۲۰ بودم و به دست آوردن آن زیاد سخت نبود (گفتم که من مخ بودم!) ولی حالا سیستم ارزیابی تغییر کرده است و درس‌ها هم زیاد دشوار شده‌اند، اگر ۲۰ نیاورم پیش خودم، والدین و فامیلم سرافکنده می‌شوم و اگر بخواهم این نمره را بیاورم راهش را نمی‌دانم! بازهم می‌پرسم که چه‌کار باید بکنم؟ به دادم برسید!
۱۳) من خیلی زود با این محیط جدید سازگار شدم و دوستانی پیدا کردم و جدیت درسی و نظم مدرسه را « هرچند کمی دشوار بود» پذیرفتم و فکر می‌کنم جزو دانش‌آموزان برتر علامه باشم.
۱۴) انگیزه‌ی خوبی دارم. درس‌خوان‌ هم هستم ولی مطالب خارج از کتاب بعضی از درس‌ها واقعاً زیاد و سنگین است و گاهی من چیزی یادنمی‌گیرم و گیج می‌شوم و چون نمی‌توانم این مسأله‌ها را حل کنم، به هوش خودم گاهی شک می‌کنم و اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهم و گاهی عصبانی می‌شوم و اخلاق و رفتارم عوض می‌شود که هم خودم و هم والدینم نگران می‌شویم. نمی‌دانم فایده‌ی این همه مطالب سنگین خارج از کتاب چیست و چه کمکی به ما برای موفقیت در کنکور می کند؟ اگر بدانم خیالم راحت‌تر می شود.
۱۵) گاهی می‌خواهم از سنگینی فشار درسی مدرسه و انتظارات زیاد والدینم فرار کنم و به مدرسه‌ای دیگر بروم ولی باز فکر می‌کنم که برای حفظ آبروی خودم هم که شده باید تلاش کنم و موفق شوم.
۱۶) من دانش‌آموزی خودکار و مستقل بودم و هستم. والدین من نظارت داشتند ولی مستقمیاً کمکی به من نمی‌کردند. من برای رودررویی با مسائل جدید درسی و غیر درسی آمادگی دارم.
۱۷) این که می‌بینم دانش‌آموزان پایه‌های دیگر در علامه موفق بودند و توانستند بر همه این مسأله‌ها غلبه کنند خوشحال و امیدوار می‌شوم که من هم چیزی از آن‌ها کم ندارم و می‌توانم، ولی گاهی افکار منفی هجوم می‌آورد و دمار از روزگار من در می‌آورد (لطفاً help me).
۱۸) احساس می کنم بزرگ شده‌ام می‌خواهم خودم تصمیم بگیرم گاهی در تصمیم گیری دچار تردید می‌شوم و از عواقب آن می‌ترسم، گاهی تصمیم گیری واقعاً دشوار می‌شود.
۱۹) دوست ندارم والدین من بی‌اندازه مراقب و نگران من باشند. نظارت و پی‌گیری آن‌ها را می‌پسندم ولی می‌خواهم به من اعتماد کنند و کمک کنند تا خودکفاتر شوم.
۲۰) والدین من به موفقیت و آینده‌ی من اهمیت می‌دهند ولی نمی‌خواهم همه‌ی فکر و ذکر آن‌ها موفقیت من باشد. نمی‌خواهم در فامیل تابلو باشم و والدین من از افتخارات من زیاد حرف بزنند و همه‌ی امید و آرزویشان من باشم. این بار خیلی سنگین است، لطفاً آن را از دوش من بردارید.
۲۱) با آمدن به علامه خوابم به هم ریخته است. من تصور دیگری داشتم. راستش را بخواهید تصورش را نمی‌کردم این‌طوری باشد خیلی جاخوردم و شوکه شدم. راه برگشت هم ندارم احساس می‌کنم با انبوهی از مشکلات روبه‌رو شده‌ام. آیا می‌توانم برهمه‌ی این‌ها غلبه کنم؟
۲۲) من عادت کرده‌ام که با کمی درس خواندن نمره‌ی عالی بگیرم من دوست دارم از راه‌های آسان و راحت به موفقیت‌های بزرگ برسم. حالا می‌بینم نمی‌شود و نمی‌دانم با چه روشی عادتم را تغییر بدهم .
۲۳) من از تذکر بسیار زیاد درباره‌ی درس خواندن خوشم نمی‌آید. مراقبت والدین را می‌خواهم ولی نصیحت زیاد و تذکر مداوم را دوست ندارم، چون گاهی لجباز می‌شوم و درس نمی‌خوانم و انگیزه‌ام کم می‌شود.
۲۴) نمی‌دانم از دست ذهن شلوغ کجا فرار کنم. من به همه چیز فکر می‌کنم به خیلی از مسائل اجتماعی حساس‌تر شده‌ام و این فکر مزاحم تمرکز درسی‌ من می شود. هرچه سعی می‌کنم این افکار را کنار بزنم و درسم را با تمرکز و دقت بخوانم نمی‌شود. فکرها می‌آیند و مرا با خود می‌برند، آیا راهی برای رهایی از این افکار مزاحم وجود دارد؟
۲۵) گاهی سرشار از انرژی و انگیزه‌ام و زمانی حال و حوصله‌ی کار جدی را ندارم. وقتی حوصله‌ی درس خواندن را ندارم درس را رها می‌کنم و به کامپیوتر و تلویزیون و..... پناه می‌برم و این باعث نگرانی والدین و اعتراض آن‌ها می‌شود و نمی‌دانم چکار کنم.
۲۶) رویاها و تخیلات زیادی دارم دوست دارم مدت‌ها تنها باشم و فکرو خیال کنم ولی حیف که درس دارم. وقتی می‌روم سر درس متأسفانه آن خیالات هم با من می‌آیند!
۲۷) مسئولین آموزش می گویند برای موفقیت بیشتر باید برنامه‌ریزی منظم درسی داشته باشم ولی من برنامه‌ریزی‌ام به هم می‌خورد و بعد از مدتی از برنامه‌ریزی ناامید می‌شوم و رهایش می کنم، آیا می‌شود به‌طور منظم برنامه‌درسی داشت؟
۲۸) روش مطالعه‌ی بعضی درس‌ها را نمی‌دانم. وقتی نمی ‌توانم مسأله‌ای را حل کنم و یا درسی را یاد بگیرم کلافه می‌شوم و انگیزه‌ام به شدت کم می‌شود و نمی توانم آن درس را بخوانم. آیا شما می‌توانید به من کمک کنید؟
۲۹) نکته‌ی مهم این است که وقتی در درسی نمره نمی‌آورم و شکست می‌خورم خیلی حالم بد می‌شود و نمی‌دانم چگونه بر این دلسردی غلبه کنم و روحیه‌ام را حفظ کنم تا بتوانم راهی برای جبران ضعف‌های درسی‌ام پیدا کنم.
۳۰) من عضو تیم و گروه « دقیقه‌‌ی ۹۰ » هستم. معمولاً کارها را می‌گذارم برای آخر وقت. از این عادت خودم خیلی عذاب کشیده‌ام و ضربه خورده‌ام ولی بازهم آن را ادامه می دهم. به نظر شما می‌شود این عادت را ترک کرد.
۳۱) من از مشاورین آموزشی و مشاورین روانشناسی کمک می‌گیرم و اگر به آن‌ها اعتماد کنم راه‌حل‌های پیشنهادی آن‌ها را عملی می‌کنم تا موفق شوم و تا به نتیجه‌ی مثبت نرسم دست بردار نیستم.
۳۲) من از آن دسته دانش آموزانی هستم که دوست ندارم از مشاور کمک بگیرم (مخصوصاً از مشاور روانشناس). می‌ترسم از اسرار درونی من سردربیاورند و برای من دردسر درست شود. می‌ترسم اگر نقاط ضعف و مشکلات خود را مطرح کنم از آن‌ها بر علیه من استفاده شود. من به این سادگی‌ها اعتماد نمی‌کنم ولی مشکلات زیادی دارم که نمی‌دانم چگونه باید از پس آن‌ها بربیایم .
۳۳) این که من به مشاوره مراجعه نمی‌کنم دلیلش این است که معتقدم هرکسی باید مشکلش را خودش حل کند و وابسته نباشد.
۳۴) یکی از چیزهایی که مانع مراجعه‌ی من به مشاور روانشناس می‌شود حرف‌های بچه‌هاست که می‌گویند : مگر دیوانه یا روانی هستی که به مشاوره‌ می‌روی؟ بچه‌ها حرف‌های نا مربوط زیادی می‌زنند و نادیده گرفتن این حرف‌ها کار آسانی نیست.
۳۵) راستی مهم‌تر از همه‌ی این حرف‌ها و مسأله‌ها دوره‌ی نوجوانی من است که خیلی زیاد به آن فکر می‌کنم. نیازهای جنسی هرروز بیشتر می‌شود و نمی‌دانم چگونه آن را کنترل کنم. نمی‌توانم در رابطه با این مسأله با کسی (حتی مشاور مورد اعتماد) حرف بزنم. خودم هم نمی‌دانم راه درست کدام است. آیا می‌توانم این حرف‌های پنهان را با مشاور دبیرستان مطرح کنم؟
۳۶) درباره‌ی ارتباط اجتماعی (چه با جنس موافق چه جنس مخالف) حرف و سخن زیاد وجود دارد که دلم می خواهد درباره‌ی روش‌ها و راه‌کارهای درست و مناسب بیشتر بدانم و مهارت بیشتری کسب کنم تا ذهن و فکرم را سالم نگه‌دارم.
۳۷) می‌خواهم در دوره‌ی دبیرستان بتوانم میان درس و تفریح، ارتباط با دوستان و ارتباط با خانواده و مسائل دیگر هماهنگی لازم را ایجاد کنم تا انسانی سالم، شاد، با روحیه اجتماعی و در عین حال درسخوان و موفق باشم.
۳۸) می‌خواهم هر روز ارتباطم را با خداوند قلبی تر و درونی‌تر کنم و از او کمک بخواهم و او راهنما و حامی همیشگی من باشد و مرا به قله‌های بلند موفقیت راهنمایی کند.
نویسنده : عبد الوحاب فیروزی(مسئول واحد مشاوره ی روان شناسی مجتمع )
منبع : مجتمع فرهنگی آموزشی علامه طباطبایی


همچنین مشاهده کنید