چهارشنبه, ۲۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 17 April, 2024
مجله ویستا


زندگی در عالم واقعی


زندگی در عالم واقعی
قلم را به احترام بی‌بدیل جوهر آن که استعانت در طبع بلند و سلیس را در تصنیف واقعیات و حقایق به ما عرضه می‌دارد، و از سرچشمه‌ی واثق و تمام نشودنی خود که همان جوهر الهی است به تحرک وامی‌دارم و صفحات سفید دیگری از کتاب قطور و عتیق زندگی را با جوهر سیاه حقیقت آشنا می‌کنم و آنچه را که در این تحول که همان پوشیدن پوستین حقیقت برتن سفید زندگی است،‌ ادله‌ای موثق و موردقبول و اعتقاد می‌پندارم و باید با چشم دل پذیرفت که بزرگترین و با ارزنده‌ترین لباس برای صفحه‌ی سفید زندگی همان جوهر سیاه حقیقت بوده که در واقع در لباس دیگران که نه بلکه در لباس واحد و حقیقی که همان خداوند هستی‌بخش است نشانه‌ای بارز و مقنع به شمار رفته و بر هیچ مخلوقی این امر مستور نیست. لذا در یک نگاه شفاف توأم با منطق و عقل باید ابراز و اذعان داشت که در هیچ برهه‌ای از زمان انسان براساس بینش و تفکر شخصی خود لباس زندگی را انتخاب نکرده و قطعا در گزینش این لباس از وجودی متعالی بهره جسته و بحث فرارو نیز در ارتباط با یک شخص خاص حقیقی و یا اشخاص حقوقی یا یک دوره‌ی خاص قلمداد نمی‌شود، چراکه در طول ادوار تاریخ آنچه مشهود و مسجل بوده و به عنوان تابلوئی مدون محسوب می‌گردد می‌توان دلیل موثقی مبنی بر عمومیت این موضوع یعنی استفاده از لباس دیگران مبتنی بر شعور دادن به ارتقاء موقعیت زمانی خود جهت معروفیت و رسیدن به قله‌های شهرت در پیکره اجتماع باشد که شاید گفت در ذات انسان‌ها این موضوع نهفته است.
بنابراین در تعیین و تثبیت این مقوله باید گفت نگاه‌ها به سمت و سوق چهره‌ای عمومی گرایش دارد و مطلب دیگر اینکه قضاوت در ابتدا که با کاستی بیان مواجه است، نمی‌توان منطقی بوده و باید در انتها به پای مبحث جهت دکوپاژ نمودن آن نشست و در این ارتباط اظهارنظر کرد. براین اساس فضای کاغذ را برای قلم فراهم نموده و این موضوع را در حد ظرفیت فکری خود مورد وارسی و ارزیابی قرار می‌دهیم.
آنچه مؤید است این است که زندگی کردن در لباس دیگران موضوعی بدیع و تازه نیست، بلکه سالهاست که در کنه عتیق جوامع جهانی و آنهم با فرمانروایی بشر ابزار وجود و خودنمای می‌کند و علاوه بر قدمت تاریخی آن که می‌توان گفت یک علقه‌ی خویشاوندی را با دنیای بشری به وجود آورده است، معیارها و قابلیت وسیع و مورد توجهی، البته در دیدگاه صاحب نظران و دکترین این مقوله به حساب می‌آید. اما به نظر این قلم در بین ابعاد مختلفی که وجود دارد می‌توان به ۳بعد که از بار عقلایی و منطقی و حتی فلسفی نیز برخوردارند، اشاره نمود.
● نخست زندگی در لباس دیگران:
در تعریف آن می‌توان گفت به این معنی و مفهوم است که انسان از رشد و تعالی ویژگیها و توانایی‌ها واقعی خود اجتناب کند و برای رسیدن به موقعیت مدنظر از قابلیت‌ها و رفتارهای دیگران بهره جوید تا اینکه بتواند چه از لحاظ ظاهر و چه باطن بر این کار فایق آید که صد البته این زندگی گذرا و عمری قاصر دارد، چون برگرفته از ساختارهای خویش نیست. فلذا از دید این قلم«مصرع معروف شاعر در این خصوص مصداق بارز و تعلیمی است که می‌گوید:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری
و با نیم نگاهی به چهره‌ی عقل خود باز آنچه را که می‌توان برداشت کرد و به صفحه نمایش گذاشت، همین است و مسلما در دیدگاه موسع عقل و منطق، هم وارد شدن در حوزه شخصی و سلیقه‌ای افراد در هر مقام و جایگاهی که باشند نمی‌توان به صلاح باشد. مثلا پوشیدن لباس فکری و یا حتی ظاهری یک دکتر برای یک مهندس و یا شاعر نه تنها معقولانه نیست بلکه غیرعقلایی و در حیطه‌ی منطق بدور است، کما اینکه پوشیدن لباس فکری و یا ظاهری مهندس و یا شاعر برای دکتر نیز امری غیرمنطقی و هضم شده به نظر نمی‌رسد.
به قول شاعر:
بی‌کمالی‌های انسان از سخن پیدا شود □□□ پستـه‌ی بی‌مغـز لب واکنـد رسـوا شود
آری لباس سخن نیز در هر بعدی اعم از فرهنگی، سیاسی، علمی، هنری، ادبی، اخلاقی و غیره که مال دیگران باشد و برتن خود احساس کنیم بی‌شک در دیدگاه نیز بین صاحب نظران و هوشمندان و اهل فن جز رسوایی و بی‌محتوایی چیزی را دربر نخواهد داشت. البته استفاده بهینه از توانایی‌های خود برای رسیدن به لباس حقیقی که منشأ آن حقایق الهی است.
بی‌گمان مانعی را برای فرد ایجاد نمی‌کند و به یقین در رشد و بالندگی خود نیز مؤثر و کارآمد به نظر می‌آید. دیگر اینکه ادا و اطوار دیگران را درآوردن و وارد حوزه‌ی شخصی و شخصیتی آنها شدن، بدون اینکه شناختی باشد می‌تواند تعدی و تخطی در نفس خویش به شمار آید، نفسی که برگرفته از سرچشمه‌ای زلال بوده و بصورت بالقوه در اختیار مخلوق جهت بالفعل شدن قرار گرفته است. لذا مقوله‌ی شناخت در هرچیزی بسیار مهم و بااهمیت است و به تعبیری می‌توان گفت نبض زندگی همان شناخت است و آنانکه به مقام و منزلتی در دنیای مادی دست می‌یابند و خود را با حقایق عجین و هم‌آواز می‌کنند بی‌شک این افراد پله‌های شناخت را طی کرده‌اند.
در هر حال وارد شدن در لباس این افراد و زیستن و خود را به جای آنها گماشتن و از ویژگی و رفتارهای اخلاقی و الهی آنها بهره جستن یک ادعای واهی و بدون دلیل و برهان است. لذا در دید این قلم نیز هرکسی می‌توان خود باشد و از دیگران می‌تواند جهت شکوفایی و فضیلت دادن به مقام شاخص خود استفاده نماید البته بطوریکه به شخصیت واقعی فرد لطمه‌ای وارد نشود، کما اینکه این مسئله کاملا مشهود است که هیچ نفسی در روز قیامت به کمک نفسهای دیگر بازجویی نمی‌شود و تنها نسبت به پاسخ دادن به اعمال خودمختار و صاحب نظر است و یا به زبانی ساده‌تر، هر فردی در لباس خود مورد بازخواست قرار می‌گیرد، نه در لباس دیگران و یا دیگر صاحب نظران حتی خویشاوندان در نظر شخصی آن مدخل نیستند، چراکه جز خویش از مابقی ممانعت گردیده است و دیگر اینکه در این لباس یعنی لباس دیگران در دیدگاه برون منفعت و حیثیت و آبروی درخشنده‌ای احساس نمی‌شود و آنچه را که بر تن می‌کنیم در ابهت و صیانت شخصیت ما نقشی با اهمیتی را بازی نمی‌کند و حتی ضرر و زیان آن متوجه صاحب لباس و دیگر افراد سودجو و فرصت طلب می‌شود و این امر حکایت از آن دارد که در زمان انوری شاعربلند آوای ایران فردی معرکه‌ای را به راه می‌اندازد و با قرائت شعرهای انوری پولی به جیب می‌زند، ناگهان انوری در آن محله عبور می‌کند و متوجه قرائت شعرهایش توسط این فرد می‌شود که خود به جای انوری به مردم معرفی کرده و از آنها پول دریافت می‌دارد انوری به جلو می‌رود و فرد را به طرف خود فرامی‌خواند و از آن سئوال می‌کند که شعرهای دیگران را چرا قرائت می‌کنی، فرد قاری نیز در جواب می‌گوید شعرهای خودم هستند و انوری می‌گوید: نام خودت چیست؟ که در جواب می‌گوید: انوری و جواب دندان‌شکن انوری این است که می‌گوید:«جناب آقای قاری سعی کن قرائت شعر را بیاموزی و از آن بهره‌ای ببری و من در هیچ زمانی شاعر دزد ندیده‌ام اما شعر دزد دیده‌ام.»
بر این اساس زندگی در لباس مردم را در هیچ صورتی نمی‌توان ارزش‌گذاری کرد، ولی استفاده‌ی به جا و منطقی از لباس دیگران در هر بعدی می‌تواند به فرد جهت رسیدن به لباس ارزشمند خود کمک نماید و این موضوع یعنی زندگی در لباس دیگران تنها مرتبط با جامعه‌ی ما نیست که در هر جامعه این امر کاملا مشهود و به چشم می‌خورد و از چالش‌های اجتماعی در بین جوامع به شمار می‌رود و البته در اصلاح این چالش فرارو که روی آن کار حیاتی نشده باید پیشگام بود و اهتمام و توان مضاعف را به کار گرفت.
دوم زندگی در لباس خویش است. زندگی در این لباس چهره‌ای منطقی را به تصویر می‌کشد و چنانچه به صورت اصولی بر آن عمل شود بی‌شک کمک شایان توجهی را به انسان در جهت رسیدن به اهداف متعالی می‌نماید و یا به تعبیری می‌توان گفت زندگی در لباس خود در هر شرایطی غیرمنطقی نیست چون که از تعقل و منطق خود بهره می‌جوییم و براساس واقعیات زندگی در جهت رسیدن به هدف متعالی در کندوکاو هستیم و این واقعیات زندگی نیز به خداوند باریتعالی منتصب و مرتبط می‌گردد به نحوی که خداوند با تعقل عظیم خود معیارهائی را برای انسانها وضع کرده است که انسان طبق معیارها و با تأمل و تعمق در آنها می‌تواند خودشناسی عظیمی را در تثبیت لباس خویش به وجود آورد به رغم اینکه زندگی در لباس دیگران به این شکل نیست. لذا به قول گفته‌ی نغزو آموزنده«یک ساعت ایستادن سرپا بهتر از صد سال خزیدن در روی زمین است.» بنابراین می‌توان ابراز داشت که یکی از معیارهای خداوند بلندمرتبه و سبحان همان لباس خویش و متکی بر این است که خیلی‌ها برداشت از لباس خویش را لباس خود می‌پندارند که اصل نیز بر همین شکل و شمایل است اما با این تفاوت که همین لباس با رعایت معیارها و خواسته‌های الهی بدست می‌آید و هرچقدر در رشد و نمو معنوی آن کوشا باشیم. در واقع قدمهائی را در شناخت لباس عظیم الهی جهت نزدیکتر شدن به آن برداشته‌ایم. بنابراین تردیدی نیست که یکی از راههای مجزا و تدوین شده برای انسان لباس خویش و خداوند به اندازه هیکل جسمی و فکری هر فردی لباس آن را انتخاب کرده است، نکته جالب توجه اینجاست که این انتخاب به منزله‌ی اینکه ما به راحتی و بدون تلاش بتوانیم آن را از خداوند دریافت و به تن خود کنیم، نیست. مصداق بارز می‌تواند تولد انسان باشد.
انسان وقتی متولد می‌شود لباس نوزادی بر تن می‌کند و این لباس به عنوان شناسه‌ای برای فرد مولود محسوب می‌گردد و براساس رشد جسمی انسان این لباس نیز مدام تغییر می‌یابد و سال به سال بزرگتر می‌شود و در رشد فکری انسان نیز به همین منوال است و البته آنچه که در رسیدن به لباس واقعی خویش بسیار مهم و مؤثر است سیر تدریجی لباس فکری است که همزمان و شاید کندتر از لباس جسمی صورت می‌پذیرد. کما اینکه لباس ظاهر هرچند به صورت نسبی انجام می‌پذیرد اما در مقاطع بالاتر دیگر حالتی مطلق را به خود احساس می‌کند. لذا شواهد و قرائن موجود نیز می‌تواند ادله‌ای موثق و مستحکم و تابلوئی مشخص در این زمینه باشد که یکی از این شواهد را می‌تواند کتاب تاریخ دانست که بر سیر تدریجی لباس فکری مهر تأیید می‌زند و بطوری که در صفحات این کتاب تمثال افراد شهیر و خودساخته‌ای را مشاهده می‌کنیم که این افراد توانسته‌اند با سیر تدریجی در جاده‌ی لباس فکری به مقام شاخص و والای آن دست یابند و باید تقبل نمود که نماد هر کشوری لباس زیبا و زیبنده‌ی فکری آن کشور است و تمدن هر کشوری را با همین لباس می‌شناسند که تاریخ ما نیز در این زمینه که چهره‌های زایدالوصفی را در خود جای داده است و به عنوان افتخاری ملی برای کشور ایران بحساب می‌آید. بنابراین منظور از لباس خویش به تعبیری دیگر می‌توان+ همان فرهنگ و تمدن اصیل خویش باشد که با زحمات طاقت فرسای چهره‌های فرهنگی و ادبی و فلاسفه‌ی بزرگ ایران رقم خورده است و اگر نام پرآوازه ایران بر ورد زبان متخاصمین و معاندین این مرز و بوم است و از‌ آن به نیکی یاد می‌کنند، مدیون و مرهون ادیبانی اعم از فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا ودیگر بزرگان ادبی و فلاسفه‌ای از قبیل ابوعلی سینا- شیخ سهروردی- فارابی- ملاصدرا- امام غزالی و سایرین است و این افراد از قدرت ابتکاری برخوردار بوده‌اند که نه تنها ظواهر جوامع را بلکه باطن‌ها را نیز تحت تأثیر و تقلید قرار داده‌اند اما مورد بسیار مهم و اساسی که در شکل‌گیری قالب هر جامعه و بخصوص جامعه ایران مؤثر و کارساز است حفظ و صیانت از لباس خویش است که در استقرار و تداوم و بقای آن بار سنگینی را متحمل شده‌ایم و در رسیدن به مقصد ضعف و ناامیدی را به پیکره امید راه نداده‌ایم. که به نظر می‌رسد بهترین ویژگی لباس خویش خویشتن‌داری است و دیگر این که همین لباس خویش خویش‌ها را تربیت و به جامعه منتقل می‌کند و مهم‌تر از این‌ها لباس خویش اعتماد به نفس و عزت و کرامت نفس را به همراه دارد که این ویژگی پایه‌های استقامت انسانی مبنی بر توفیق در هر مرحله‌ای از زندگی هستند و باید با فرصت‌ها و جوسازیها و سوءاستفاده‌های کشورهای متخاصم مبارزه کرد و نگذاشت با سیاسی کاری خود نحوه استفاده از این لباس را بدست آورده و نهایت بهره را از آن ببرند و شاید گفت در طول جنگ و جدالهای به وقوع پیوسته در ادوار تاریخی خیلی از این جنگلها باعث از دست دادن این لباس گردیده‌اند و طوری آن را طراحی مجدد نموده‌اند که مخالفین در بیگانگی آن مخالفت شک و تردید به خود راه نمی‌دهند و در مالکیت آن به مرحله‌ای بنام اعتقاد راسخ رسیده‌اند. لذا آنچه همیشه مرسوم و با اهمیت بوده و بعنوان یک لباس محرمانه برای تن عریان هر کشوری به شمار آمده و در حفظ آن دریغ و بی‌احتیاطی نشده است، همان لباس خویش بوده و هست و بایستی همانطوری که با چنگ و دندان برای بدست آوردن آن کوشیده‌ایم، به همین منوال نیز در نگهداری آن کوشا باشیم.
نکته سوم زندگی در لباس الهی است. این لباس بالاترین مقام انسانی است و با سیر تدریجی لباس فکری حاصل می‌شود و مفهومی فلسفی و عارفانه را می‌توان از آن استنباط کرد و در این رهگذر و جهت رسیدن به قله‌ی رفیع و معنوی آن نیاز به طی کردن راههای متعدد و پرمخاطره‌ای است که در منطق‌الطیر عطار و سایر کتب عرفانی به این مهم به طور مجزا و مفصل اشاره گردیده است و یکی از نشانه‌های بارز برای دریافت این لباس الهی در داستان سیمرغ دلیل موثق و مدونی جهت رسیدن به آن نقطه‌ی رفیع است و دیگر اینکه از دیدگاه وسیع فلسفه‌ی اسلامی باید لباس خویش را شناخت تا به لباس الهی پی برد و بحث جامع و مورد تأیید عقل و دل نیز همان پوسته، هسته و مغز است که افرادی مانند استاد مطهری و جلال‌الدین همائی به این موضوع بیشتر پرداخته‌اند. لذا به نظر می‌رسد که لباس الهی همان دست یافتن به قسمت مغز است و مغز نیز همان حقیقت به شمار می‌رود و نکته دیگر اینکه وقتی به صفحات مکتوب تاریخ درگذشته می‌نگریم و آنها را مورد مطالعه و تحقیق و تفحص قرار می‌دهیم در متن تاریخ افرادی را ملاحظه می‌کنیم که این افراد قدمهای بزرگ و حائز اهمیتی را در جهت گسترش و بقاء لباس الهی برداشته‌اند که اغلب آنها نیز با توجه به اینکه از نشانه‌های خداوند مطلع بوده‌اند ولی در تکثیر و تفهیم مقوله‌ای بنام لباس الهی با مشکلات حادی مواجه گردیده‌اند و حتی جهت تفهیم و جا انداختن این لباس در پیکره‌ی جوامع جان خود را فدا کرده‌اند و این امر نشأت گرفته از عدم آگاهی و مرسوم و رایج بودن مقوله‌ی جهالت در بطن جوامع آن روز به شمار می‌رود.
بنابراین در هر شرایطی لباس الهی با اهمیت و با زندگی روزمره انسانها در ارتباط تنگاتنگ بوده و حتی نبض بشر نیز در ترقی و تعالی زندگی به دست همین لباس رقم می‌خورد و البته در جهت هموار کردن این راه پیامبران و ائمه اطهار(ع)اولین افرادی بودند که قدم مبارک خود را برداشته و راههای ناهموار متعددی را در این راه هموار ساخته‌اند و علاوه بر چهره‌های مقدس در طول تاریخ که سهم آنها، همیشه در تاریخ ماندگار و مخلد است می‌توان به افراد دیگری نیز که تابلوی نمایانی در این راه به شمار می‌آیند اشاره داشت افرادی که جهت بر تن کردن این لباس و درآوردن لباس پلید شیطانی زحمات فراوان کشیده‌اند اما اگر تاریخ جهان را به مرور عقب کنیم سهم ادیان الهی و بخصوص مکتب اسلام نسبت به سایر مکاتب جهانی بیشتر به چشم می‌خورد و جوامع الهی با هدایت و ارشاد پیامبران در این رهگذر زحمات طاقت فرسای بیشتری را متحمل شده‌اند و برعلیه ظلم و دفاع از عدالت برخاسته و تلفات مالی و جانی وافری را داده‌اند، بطوری که اسلام برای تفهیم و تزریق لباس الهی به جامعه‌ی زمان خود خونهای زیادی را هدیه کرد و در حفاظت و حضانت از این لباس حتی لحظه‌ای دریغ و سهل‌انگاری ننمود و تابلوهای زیبایی که علاوه بر پیامبران می‌توان در این جاده به عینه دید امامان شیعه می‌باشند که در جهت رشد و سروسامان دادن به مکتب مقدس پیامبر در ابعاد مختلف تلاش و مجاهدت به خرج داده که می‌توان به الگوهای بارزو نامی درصدر تاریخ که هرکدام با گذشت از جان خود فصل تازه‌ای از مکتب اسلام را به روی مردم باز کرده‌اند، اشاره داشت.
آری شخصیت‌هایی بی‌بدیل و عدالت گستری مانند حضرت علی، امام حسن و امام حسین(ع)که برای ترویج و گسترش دین مبین اسلام پا در عرصه‌های سیاسی جهت فنای خود و بقای جاویدان لباس الهی می‌گذارند و ایثار و از خودگذشتگی را بزرگترین مکتب جهت ابقاء این لباس به مردم معرفی می‌نمایند.
لذا باید گفت درصدر اسلام علاوه بر ائمه اطهار شخصیت‌های مذهبی و دینی دیگری یکی پس از دیگری نیز ثابت قدم بوده‌اند و به نوبه خود در تعالی و ترویج این مکتب کوشیده‌اند که می‌توان به بزرگانی اعم از منصور حلاج، مدرس، امیرکبیر، جمال‌الدین اسدآبادی، شیخ فضل الله نوری، شیخ محمد خیابانی، میرزاکوچک خان جنگلی، امام خمینی(ره) و به افرادی قبل و افرادی که در عصر حاضر مسئولیت این امر خطیر را بر عهده گرفته‌اند، اشاره نمود.
نکته مهم اینکه قدم گذاشتن در این راه افراد بزرگی را می‌طلبد چراکه وارد شدن به این وادی مشمول حال کسانی بوده که مدام در دریای پرتلاطم خطر سوار بر موج بوده‌اند و از هیچ توفان و یا حادثه‌ی دیگری هراس نداشته‌اند. براین اساس می‌توان جامعه‌ی ایران را در قرن بیست و یکم میلادی (۱۳۵۷هجری شمسی) آخرین تابلوی زیبایی دانست که نگاههای حسادت در جهان را در خصوص صیانت از این لباس، به منصه‌ی ظهور رساند که امروزه تابلوی این جامعه بعنوان آرمانی انقلابی به جهان معرفی شده است که هرگز در صفحه‌ی اذهان پاک نخواهد شد و این آرمان کسانی جز شهدای انقلاب و دفاع مقدس و جانبازان و آزادگان نیست که هدفی جز ایجاد و تداوم و بقای لباس الهی نداشتند و در عمل نشان دادند که باید از خویش به کلی گذشت و خود را فنایی جهت بقا کرد و یا حداقل از عضو و یا عضوهایی از جسم خود را هدیه کرد و یا اسارت را بزرگترین بندگی مبنی بر نگهداری از این لباس با جان و دل پذیرفت. با این تفاصیل باید به خویش قبولاند که قدم گذاشتن در این وادی به همین سادگی و راحتی و در شان و روحیه‌ی هرکسی نیست و اگر افرادی در این راه خیزش و در جهت هموار کردن آن قدم برداشته‌اند و نهضتی را ساماندهی کرده‌اند.
حداقل ساده‌ترین هزینه فدا کردن جان خود بوده و کسانی که جان خود را ساده‌ترین می‌پندارند بی‌شک اینها برترین شعور و صفت انسانی را دارند که اشخاص دیگر از داشتن آن عاجزند و قطعا از زندگی خویش گذشته‌اند تا به لباس الهی دست یافته‌اند و برای عملی شدن این مهم باید با رجوع به خویشتن و رهاندن نفس پلید اماره از خود اقدام کرد و دیگر اینکه اگر پای میز انصاف بنشینیم باید گفت مکتب اسلام با خون آبروی اسلام را خریده است. پس گردهم بیاییم و در زیر مسئولیتهای داده شده شانه خالی نکنیم و بار منت را جهت خدمت به لباس مقدس الهی بر دوش کشیم و از حب دنیای مادی اجتناب کرده و عاقلانه فکر کنیم که یک روز نفس ما برای کارهایی که در دنیای مادی برای مردم و حتی خود انجام داده بازجوئی خواهد شد و چه خوب که برای گرفتن نامه‌ی علی علیین ترس و واهمه به خود راه ندهیم و در مقام آنهایی قرار بگیریم که این نامه را با روحیه‌ای پرنشاط و سبک دریافت داشته‌اند، نه اینکه در پست‌ترین مقامی قرار گیریم که جز تعدی و تخطی نسبت به خود و خلق خدا چیز دیگری نبوده و نیست.
عصاره کلام اینکه: «باید خویش را شکست تا زیبا ماند» و به تعبیری این شکستن را می‌توان از ماه آموخت که صورت زیبایش برگرفته از همان شکستن در دل شب است. نکته پایانی اینکه در تکمیل این بحث باید گفت که آنچه عنوان گردید ارتباط موضوعی با حوزه‌های سیاسی و یا فرهنگی و دینی نداشته بلکه مقوله‌ای عمومی بوده که در اتساع و بالندگی فضای رشد و تعالی جوامع مختلف می‌تواند مهم وکارا باشد.
عابدین پاپی


همچنین مشاهده کنید