پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


قیصر و تحریر محل نزاع


قیصر و تحریر محل نزاع
مهرماه امسال ۲۰ سال از تاریخ نگارش «تحریر محل نزاع» گذشت. «تحریر محل نزاع» نام غریبی بود که شفیعی کدکنی بر مقدمه- و به تعبیر دقیق‌تر «به جای مقدمه»- خود بر کتاب موسیقی شعر نهاد. این کتاب در تلفیق موفق آموزه‌های سنتی بلاغت اسلام و ایران با رهیافت‌های نوین زیباشناسی و نقد ادبی فرنگی و نیز تحلیل و تطبیق عمیق و دقیق در قلمرو مصادیق گسترده شعر فارسی از نو خسروانی‌ها تا شعر سپید شاملو باید یک استثنا قلمداد شود. در این کتاب موسیقی در مفهومی بسیار فراخ به کار گرفته شده است و بر مجموعه هماهنگی‌ها و تناسب‌های آوایی و حتی معنایی دلالت دارد. موسیقی شعر در ذهن و زبان شفیعی کدکنی از سویی با نظریه‌های نظام موسیقایی هستی گره می‌خورد که در نزد کسانی چون اخوان ‌الصفا یا مولانا یافتنی است و از سویی با فهم صورتگرایان و ساختارگرایان سده بیستمی از صورت و ساخت و پیرنگ شعری پیوند می‌گیرد. اما این کتاب دانشگاهی در معنای دقیق و راستین واژه، با مقدمه‌ای نامتعارف آغاز می‌شود. مقدمه‌ای ستیهنده که در حقیقت فریاد اعتراضی است بر تباهی مزاج شعر معاصر ایران و دوری آن از هنجار و هماهنگی‌ موسیقایی، به ویژه در دهه ۵۰ و ۶۰. این مقدمه در آن روزها فریادها برانگیخت. هرچند در آن از کسی نامی به زشتی برده نشد. با این همه به نظر می‌رسید که بسیاری آن را طعنه واضحی به خود تلقی کردند!
اما آنچه مرا به نگاشتن این یادداشت واداشت یکی این است که به گمان من جریان شعر ایران در این دو دهه چنان پیش آمده و می‌رود که همچنان «تحریر محل نزاع» را باید به عنوان مقدمه‌ای بر آن به شمار آورد. در مورد برخی کتاب‌های سترگ پس از خواندن کتاب شوقمندانه به مقدمه بازمی‌گردیم تا اشارات مجمل نویسنده را دریابیم- نه اینکه نویسنده برخلاف مخاطب در‌آمد را در پایان می‌نگارد. اگر مقدمه موسیقی شعر پس از تامل در شعر فارسی تا زمان نگارش مقدمه (مهر ۶۷)، ستایش ما را در مورد بخردی و نکته‌سنجی نویسنده برانگیزد، تامل در شعر این دو دهه ما را مسحور ژرف‌نگری و رازبینی و آینده‌شناسی این صیرفی تجربه کار می‌سازد. به‌راستی اگر امروز نیک بنگریم، درمی‌یابیم این سخنان به تعبیر فردوسی چه مایه با خرد برابر شده است. اما دردا که غالبا دیدگان ما از نگاه تاریخی حتی به اندازه یک دهه بی‌بهره است. این خود داستانی است، حاصلش دردی و نیازمند مجالی دیگر.
اما نکته دیگری که شوق بازگشت بدان مقدمه را در من برانگیخت آن که در روزهای نخستین آبان به سالگرد پرواز شاعری می‌رسیم که شاید تنها استثنای حکم کلی آن مقدمه است. شفیعی نوشته بود: «نیما شعر فارسی را به نظام و موسیقی نزدیک‌تر کرد. شعر نیما- با همه کوتاهی و بلندی مصراع‌هایش به ویژه در دو دهه آخر عمرش، در غالب موارد- به موسیقی نزدیک‌تر از نظم سروش اصفهانی یا قاآنی است. ولی در ۲۰ سال اخیر، به ویژه پس از انقلاب بهمن‌ماه، به نظرم شعر جوان ایران دارد از حوزه پیشنهادی نیما دور می‌شود. و به همین دلیل شعر خوبی، در این ۱۰، ۱۵ سال اخیر، جز از بعضی استادان نسل قبل آن هم به‌ ندرت یا منتشر نشده است یا من توفیق زیارتش را نداشته‌ام. آنچه دیده‌ام «کنسرو کلمات» و مجموعه‌ای از «تصاویر جدولی» بوده است، بی‌هیچ پیرنگ شعری و بهره‌مندی از ساخت و موسیقی و کیمیاکاری در قلمرو زبان. و مثل جوجه‌های بیرون آمده از ماشین جوجه‌کشی، همه مثل هم.»
اما بعدها شفیعی که همه آشنایان او و آثارش به خوبی می‌دانند چه مایه از اظهارنظر درباره معاصران در قید حیات، پرهیز دارد و اساسا در مورد هیچ‌کدام از شاعران دهه‌های اخیر سخن صریحی نگفته است به درخواست یک مجله با مخاطب جوان که ویژه‌نامه دو سه صفحه‌ای برای قیصر درآورده پاسخ می‌گوید:
«قیصر با تمام معیارهایی که من در گزینش شعر، به‌گونه‌ای تجربی بدان رسیده‌ام، شاعری است برجسته و بی‌هیچ تعارفی، سرآمد اقران خویش است. آنچه از نمونه‌های شعر او در حافظه جوانان و دانشجویان دیده‌ام- و در این زمینه حواسم کاملا جمع است- گواهی است عدل بر صدق این گفتار. از دید من تمام هنرمندان و چهره‌های ادبی عصر ما، به دو گونه تقسیم می‌شوند:
آنها که خودشان هستند و هنرشان و آنها که ضمایمی مرئی و نامرئی دارند. قیصر در شمار آنهاست که از هرگونه ضمیمه‌ای بی‌نیاز است و بادا که همواره چنین باشد» (مجله چلچراغ، ش ۲۳، ۱۱ آبان ۱۳۸۱).
به نظرم آنچه بیش از هر چیز دیگر از شعر قیصر آموختنی است- چیزی که دقیقا لبّ سخن شفیعی کدکنی هم هست- آن است که: در شعر، پشت تک‌تک کلمات باید تجربه انسانی و هیجان جان شاعر موج بزند. میانه همه هجا‌ها باید شاعر ایستاده باشد و نفس بکشد. اما آنچه بلای جان عصر می‌شده تقلای آگاهانه و آزورزانه هنرمندان جوان برای متفاوت بودن و صاحب سبک شدن است. هر شاعر تازه سال یا هر فیلمساز جوان یا نقاش نوپا می‌خواهد شعر و فیلم و پرده‌ای بیافریند که به تعبیر رودکی «تا جهان بود از سر آدم افراز» تا همین دقایق پیشین، هیچ آفریننده‌ای مثل آن نیافریده باشد؛ اثری که به هیچ روی نتوان آن را در اسلوب و مکتب و بوطیقای شناخته‌ شده‌ای جای داد. پنداری، والاترین معیار نقد هنری، درجه غافلگیری و اعجاب مخاطب در برخورد با اثر است. این پدیده که البته بسیاری از ناقدان هشیار مغرب‌زمین از آن به تلخی یاد کرده‌اند ریشه در عواملی گوناگون دارد. بی‌گمان یکی از آنها، فربه‌شدن گفتمان نظریه‌پردازانه- تئوریک- پیرامون ادبیات و هنر زیبایی‌شناسی است. ذهن و ضمیر شاعر و کارگردان و گرافیست جوان آکنده از نظریه‌های گونه‌گون و تازه از راه رسیده است. به این ماجرا شیوه مبتذل و نارسای انتقال و ترجمه این آرا و نظریه‌ها را به جوامع جهان سوم بیفزایید. همین است که جوانان جویای نام ما بیش از آنکه با زندگی و اندیشه و انسان و جامعه خویش گره خورده باشند و بیش از آنکه با آثار کلاسیک ایران و جهان آشنا با تصویر و تصور مبهمی از تئوری‌های پست‌مدرن و ساخت سکنی و سیال ذهن و رئالیسم جادویی و جز آن زندگی می‌کنند تا به گونه‌ای و رنگی دیگر بسرایند و بنویسند.
شعر قیصر و استقبال اصیل و بی‌سابقه مخاطبان به شعر او، به روشنی نشان می‌دهد شعر راستین موجود عجیب‌الخلقه‌ای نیست بلکه سراپا و یکسره انسانی است، به‌شدت انسانی. چه‌بسا با ظاهری معمولی و صمیمی!
شعر و هنر اصیل در بسیاری اوقات در نگاه سخت چیزی از شگردهای حرفه‌ای را به رخ نمی‌کشند بل مخاطب را بر سر شوق می‌آورند تا رازهای زیبایی‌شان را کشف کند. هنر ناب همواره ما را سرگردان می‌سازد که به راستی منشأ زیبایی‌اش در کجاست؟ قیصر در پایان یکی از واپسین سرودهایش، پس از عمری جست‌وجو در زیبایی‌شناسی و هنر و شعر و بلاغت و نقاشی و دانشگاه و تدریس و سرودن و نوشتن و تجربه‌ روزگاران آشوب‌زده دوران ما و به ویژه ادراک لحظه‌به‌لحظه درد، راز زیبایی را با ما در میان می‌نهد: زیبایی راز راز زیبایی است آن راز نهفته در هنر این است
حمید‌رضا توکلی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید