چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


اکنون شبحی بر سراسر جهان جاری است


اکنون شبحی بر سراسر جهان جاری است
بحران؛ وقتی پای این واژه جایی باز شود، رویدادهای عجیب و غیرمنتظره هم از پی او وارد صحنه می شوند.
حالا تمام دنیای سرمایه داری، تمام غرب متمول و بناشده بر مبنای سرمایه و ثروت وارد یک «بحران» شده است یعنی در واقع یک بحران بزرگ آن هم از نوع اقتصادی اش بیشتر سرزمین های این کره خاکی را درنوردیده و دارد همه چیز را زیر و رو می کند. شاخص های سهام مثل بهمن سقوط می کنند و هرچه سر راهشان باشد را نابود می کنند. بانک ها سرمایه هایشان را از دست داده اند. دولت ها برای نجات سیستم بانکی و اعتباری شان مجبور به مداخله شده و بانک های بزرگ را با تزریق پول، «ملی» می کنند و این دقیقاً همان کاری است که با اصول نظام سرمایه داری و فلسفه بازار آزاد منافات دارد. بنابراین و با توجه به این رویدادها، آن که بیش از همه خوشحال است، روح «کارل مارکس» منتقد بزرگ این نظام سرمایه داری است که سال ها است جسم خاکی اش را رها کرده و رفته است. حالا با به بن بست رسیدن اقتصاد جهانی، بسیاری از انسان های همین جوامع سرمایه داری به سراغ اندیشه های مارکس رفته اند.
در آلمان یعنی در زادگاه مارکس و در بسیاری از کشورهای دیگر فروش کتاب های مارکس و به ویژه کتاب معروف «سرمایه» او چندبرابر شده و مردم راه نجات خود را در بین نوشته های مارکس جست وجو می کنند. آری کتابی که تا چند ماه پیش به عنوان زیردری استفاده می شد حالا اجر و قرب فراوانی یافته و ناشر آلمانی «سرمایه» حالا با تقاضاهای فراوانی برای ارسال کتاب مارکس به نقاط مختلف اروپا و امریکا مواجه است. «یورن شوتراف» مدیر انتشارات کارل- وایتز در برلین است که ناشر کتاب های مارکس است و می گوید در حالی که آمار فروش کتاب «سرمایه» در سال ۲۰۰۵ تنها ۴۰۰ نسخه، در سال ۲۰۰۶ ششصد و در سال گذشته تنها ۱۳۰۰ نسخه بوده، فروش این کتاب طی هشت ماه اول سال ۲۰۰۸ به ۱۵۰۰ نسخه رسیده و او طی ماه های اخیر با افزایش چشمگیر فروش کتابی که سال ها کم فروش بوده، مواجه شده است. تازه این آمار در کشورهای دیگر به شدت افزایش یافته و فروش نسخه های «سرمایه» به زبان های غیرآلمانی تقریباً سه برابر شده است،
شوتراف در پاسخ به علت بالا رفتن فروش کتاب «سرمایه» مارکس می گوید؛ «نسل جدید چیزی از اقدامات بزرگ ترها و فعالیت های دولتمردان شان برای نجات اقتصاد دستگیرشان نشده و حالا سوال هایشان را از مارکس می پرسند. خواننده های جوان ما از بحران اقتصادی اخیر نگران شده اند و حالا می خواهند بدانند این نئولیبرالیسم حاکم بر جوامع غربی واقعاً دروغ است یا نه.» دلیل گرایش جامعه غرب به کتاب «سرمایه» مارکس هم تنها یک چیز است. این آلمانی پرسر و صدا، منتقد اصلی و دشمن بزرگ سرمایه داری و نظام هایی بود که بر مبنای سرمایه داری و انباشت منابع مالی به وجود آمده بودند. حالا کار به جایی رسیده که توریست هایی که از محل تولد مارکس در ترید دیدن می کنند امسال به مرز چهل هزار نفر رسیده اند و مدیر موزه محل تولد مارکس می گوید بارها از بازدیدکنندگان آن محل شنیده که به هم می گفته اند؛ «این مرد درست می گفت. حق با او بود.» می گویند الکساندر کلاگ کارگردان مشهور می خواهد فیلمی بر مبنای کتاب مارکس بسازد.
می گویند دیده شده که نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور امریکادوست فرانسه، این کتاب را در دست داشته و حتی وزیر دارایی آلمان هم تئوری های مطرح شده در آن را (که عمدتاً نظام سرمایه داری را نفی کرده و به شدت از آن انتقاد می کند) تلویحاً تایید کرده است. اسقف اعظم کلیسای کانتربوری گفته مارکس مدت ها پیش فهمیده بود که سرمایه داری افسارگسیخته به ناکجاآباد خواهد رفت و از همه بالاتر پاپ هم مهارت والای تحلیل گرایانه این کافر به کلیسا را ستوده است،او گفته بود سرمایه داری سودجویانه (استثماری) سرانجام خودش را نابود می کند. گفته بود منابع انرژی و ثروت باید در دستان دولت ها باشد و تئوری های چپگرایانه او همواره از سوی حزب های چپگرا در دولت های اروپایی حمایت می شدند. وقتی اسکار لافونتن، رهبر جناح چپ آلمان، گفته بود تئوری دولتی کردن منابع انرژی و ثروت مارکس باید در مرامنامه حزب متبوعش گنجانده شود، نشریه بیلد به او لقب «چپی دیوانه» داد و صراحتاً نوشت او عقلش را از دست داده است ولی حالا بعد از سردرگمی های فراوان و ورود به بحران شدید، پی یر اشتاین بروک وزیر دارایی آلمان هم به نشریه معتبر اشپیگل می گوید؛ «تئوری های اقتصادی مارکس چندان هم بد نبوده اند و می توان از برخی از آنها استفاده هم کرد،»البته یورن شوتراف همان ناشر آلمانی آثار مارکس معتقد است این مارکس گرایی و تمایل به خواندن آثار مارکس شاید فقط یک مد روز باشد؛ «فعلاً که جوان ترها برای خریدن کتاب «سرمایه» می آیند. شاید آنها می خواهند برای فرار از چنگ فشارهای اقتصادی راهی پیدا کنند. شاید هم از روی مد این کار را می کنند ولی هر چه هست، من می دانم که خیلی از آنها این کتاب را تا آخر نخواهند خواند چرا که خواندنش کاری بسیار سخت است.»
● مارکس خوشحال است
آنهایی که پیش بینی می کردند نظام سرمایه داری بدون محدودیت و کنترل امریکایی، جهان را به قهقرا می برد حالا سرشان را بالا گرفته اند. کارل مارکس هم یکی از آنهاست. بسیاری می گویند بحران اقتصادی فعلی آنقدر بزرگ بوده که مجوز دخالت دولت ها در امور بانک های کاملاً غیردولتی و تزریق پول به سیستم های نابود شده آنها را بدهد ولی بسیاری از کارشناسان بزرگ غربی، این حرکت را تنها به بلعیدن یک مسکن توسط کسی که بیماری دردناک، پیچیده و مزمنی دارد، تشبیه می کنند و می گویند نظام سرمایه داری به یک بازنگری کلی نیاز دارد و باید کاری کرد تا این نظام از دست خودش نجات پیدا کند. جیمز باوتون یکی از مقامات ارشد صندوق بین المللی پول می گوید؛ «چیزی که حالا از سیستم سرمایه داری باقی مانده به قطاری قدیمی می ماند که قراضه شده و به یک آهن پاره تبدیل شده است،» برای همین هم اروپایی ها پشت سر هم جلسه برگزار کرده اند و دنبال راه حلی جامع (مثل توافقنامه معروف برتون وودز هستند که پیش از پایان جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۴ باعث تشکیل صندوق بین المللی پول و بانک جهانی شد) هستند تا جهان را از گرفتار شدن در باتلاقی خطرناک و کشنده نجات دهند.
امریکایی ها و اروپایی ها نگران این مساله اند که نکند مداخله دولت ها و تزریق پول به بانک ها «موقتی» باشد. تازه بسیاری از منتقدان این حرکت، از این جهت ناراضی اند که ملی شدن بانک ها باعث زیر سوال رفتن اصول نظام سرمایه داری و فلسفه بازار آزاد خواهد شد و این دقیقاً همان چیزی است که باعث شادی روح مارکس می شود. چرا که او در ابتدای فصل پنجم مانیفست خود برای به وجود آوردن کمونیسم آورده بود؛ «تمام اعتبارات و سرمایه های جامعه باید در دستان دولت متمرکز شود.» در شرایط کنونی می توان گفت تنها سودی که امریکا و غرب از بحران کنونی می برند این است که بحران جهانی اقتصاد با فشار بر قشر سرمایه دار و صاحبان صنایع، کاری می کند تا قوانینی به سود طبقه کارگر و اتحادیه های کارگری وضع شود و این اتحادیه ها را تقویت کند. در حال حاضر تنها ۵/۷ درصد کارگران امریکایی عضو اتحادیه های کارگری هستند ولی به نظر می رسد بحران به آنها کمک خواهد کرد تا اتحادیه های کارگری بیشتری تشکیل شود، رفاه کارگران بیشتر مورد توجه قرار بگیرد و تشکل های کارگری بیشتر شوند و این یعنی فتح یکی دیگر از خاکریزهای «جامعه سرمایه داری» توسط اندیشه ها و اهداف کارل مارکس.
● مارکس و کتابش چه می گویند
مارکس به همراه دوست، همفکر و همکارش «انگلس»، سلسله مقاله های بحران مالی در اروپا را در سال ۱۸۵۷ در روزنامه «نیویورک دیلی تریبون» منتشر می کردند. آنها در این مقاله ها با ارجاعات فراوان به مانیفست خود درباره کمونیسم، به نقد نظام سرمایه داری پرداخته و آن را به شدت نقد و تقریباً نفی می کردند. مارکس می گفت؛ «شاید وجود اعتبارات و سرمایه در یک نظام سرمایه داری باعث شود مردم بتوانند بیش از درآمدهای واقعی خود و حتی پس اندازهایشان اقدام به خرید کالا کنند ولی به هر حال روزی می رسد که این قرض ها (اعتبارات) را هم باید پس داد و از آنجایی که این دیون فزاینده تنها با بالا رفتن درآمدها و دستمزدها قابل پرداخت می شوند، نظام سرمایه داری به سقوط نزدیک می شود.کتاب «سرمایه» یا همان capital سه بخش عمده دارد؛ بخشی به عنوان مقدمه، بخشی به عنوان موخره و بخش میانی یا بدنه کتاب که اصلی ترین و گیج کننده ترین بخش آن است. مارکس در کتابش می گوید؛ «سرمایه داری ترسناک است.
در این نظام، این کارگرها هستند که کارهای اصلی را انجام می دهند و سرمایه دارها از طریق کار آنها به انباشت سرمایه های روزافزون خود می پردازند (مثل شرکت های اعتباری امریکایی که به مردم پول قرض می دادند تا خانه بخرند و از آنها بهره های فراوانی می گرفتند و از طریق همین بهره ها پولدارتر می شدند.)مارکس در ادامه می گوید؛ «نظام سرمایه داری نه تنها بد است، بلکه رو به زوال است و زیر بار تناقض ها و تضادهای داخلی خودش از هم خواهد پاشید. (نابودی شرکت های اعتباری امریکا در بحران اخیر هم تقریباً با همین تناقض ها شکل گرفت. مردم از آنها وام گرفتند ولی بعد از مدتی قادر به پرداخت قسط هایشان نشدند. خیلی از مردم خانه هایشان را به بانک ها واگذار کردند. بانک ها ماندند و خانه هایی فراوان که نه خریداری داشتند و نه ارزش گذشته شان را حفظ کرده بودند. بنابراین همان خانه هایی که روزی به منبع مطمئن درآمد برای موسسات اعتباری تبدیل شده بودند، باعث ورشکستگی همان موسسات شدند) می گویند کمونیسم در جوامع بدوی باعث بروز برده داری شد. همین نظام بعدها به شکل فئودالیسم درآمد و با گذشت زمان، فئودال ها به همان سرمایه دارانی تبدیل شدند که نظام سرمایه داری را به وجود آوردند. آنها از کارگرها بهره می کشیدند و بر ثروت هایشان می افزودند و در نتیجه باعث شدند طبقه کارگر به انقلاب فکر و علیه نظام سرمایه داری طغیان کند.
ریشه انقلاب اکتبر روسیه را هم در همین نظریه دانسته اند؛ نظریه یی که مارکس آن را رواج داده بود،مهم ترین نقد و عیبی که مارکس بر نظام سرمایه داری وارد می دانست، بهره کشی این نظام از نیروی کارگر و آزار رساندنش به طبقه کارگر بود. مارکس می گفت کارفرما دستمزد کارگر را می پردازد ولی ارزش افزوده کالایی که کارگر تولید کرده چه می شود؟ آیا سود حاصل از این محصول به کارگر هم می رسد؟ کار یک کارگر باعث افزایش سرمایه های کارفرما و سرمایه دار می شود ولی کارگر همان دستمزد ثابتش را می گیرد.بنابراین جامعه با «انباشت سرمایه» نزد عده یی قلیل مواجه شده و به بحران می رسد. مارکس همین انباشت سرمایه را به عنوان مشکل اصلی نظام سرمایه داری هدف گرفت و پس از آن به نقد تمرکز و تجمع سرمایه، رشد بی رویه دستمزدها و افزایش اثرات وضعی ناشی از آن، بانکداری و سیستم های اعتباری نظام سرمایه داری پرداخت.مارکس از «کالا» به عنوان واحد ساختاری جامعه سرمایه داری و از آن به عنوان چیزی یاد می کرد که توسط کارگر ایجاد می شد ولی نفعش را سرمایه دار می برد. او در کتابش از «اقتصاد سیاسی» به عنوان علم اخلاق یاد کرده و موضوع ارزش اخلاقی را از ارزش اقتصاد جدا می داند و به شدت نگران توزیع ثروت در جوامع است.بنا بر نوشته های مارکس در کتاب «سرمایه»، پول و انباشت سرمایه باعث شده تمام باورهای سیاسی و مذهبی از بین بروند.
مارکس در کتابش به این نکته هم اشاره کرده که آن زمان که یک جامعه تجاری و فرآیند سوداگری در آن رشد می کند، هیچ کس یا هیچ جریانی نمی تواند آن را کنترل کند و به او مهار بزند چرا که ارتباطات و تراکنش های فراوان حاکم بر یک نظام تجاری سرمایه داری باعث می شود همه اعضای جامعه همچون تاری بزرگ و درهم تنیده شوند و آن جامعه خیلی زودتر از آنچه مردم فکرش را کنند، «اقتصادی» شده و در نتیجه اعضای آن نتوانند روابط خود را تنظیم و هدایت و کنترل کنند و در نتیجه جامعه یی افسارگسیخته پدید می آید.می شود گفت مارکس در کتابش ضمن انتقاد از جامعه سرمایه داری، تقریباً با آن دشمنی کرده است. او با رویکردی انتقادی، تناقض های موجود در این جامعه را نشانه می گیرد و «کار» و «سرمایه» را دو تناقض آشکار موجود در این جامعه معرفی می کند. گرچه گفته می شود کتاب «سرمایه» مارکس نمی تواند نسخه تئوریک یک انقلاب باشد ولی از آن به تئوری ویژه یی تعبیر شده که ضمن شرح یک بحران و نقد جامعه «سرمایه محور»، پتانسیل های موجود در جامعه را برای به ثمر رسیدن انقلاب تقویت می کند. به اعتقاد او، همان سلاحی که صاحبان سرمایه از آن به عنوان قدرت خود یاد می کنند به پتانسیل و سلاحی بالقوه برای طبقه کارگر و برای مقابله با سرمایه داران تبدیل می شود و همان نیروی کار است که کارفرمای سرمایه دارش را از پا درخواهد آورد.
آنهایی که بر مارکس تاثیر گذاشتندجلد اول کتاب «سرمایه» در سال ۱۸۶۷ چاپ شد ولی مارکس پیش از چاپ جلدهای دو و سه کتابش از دنیا رفت تا دوست و همکارش فردریش انگلس آنها را ویرایش و چاپ کند چرا که مارکس پیش نویس دو جلد اخیر کتاب را به دوستش داده بود. انگلس هم بی معرفتی نکرد و نام مارکس را به عنوان مولف هر دو کتاب دیگر در ابتدایشان آورد. مبنای تئوری های مارکس براساس تفکرات اقتصاددانان کلاسیکی چون آدام اسمیت، دیوید ریکاردو، جان استوارت میل و حتی بنجامین فرانکلین بوده است. مارکس از تئوری های تمام این مشاهیر بهره گرفت ولی کتابش را براساس دریافت های تئوریک خودش نوشت و تالیفی مستقل از خود برجای گذاشت.مارکس همچنین از تئوری های استدلالی و دیالکتیک «هگل» هم در تالیفاتش بهره گرفته و بنا بر گفته خودش، مبنایی برای تشکیل حرکت نوین جامعه کارگری و ایجاد «اقتصاد سیاسی» بنا کرده و نشان داده چطور نظام سرمایه داری می تواند باعث ایجاد پتانسیل های لازم برای «انقلاب کارگری» شود. همین تئوری ها بود که باعث «انقلاب اکتبر» روسیه شد؛ زمانی که او زیر خروارها خاک خوابیده بود.گفته می شود فلسفه یونانی و ارسطویی بر تحلیل های او نفوذی فراوان داشته اند و او که در شهر بن آلمان فلسفه، شعر و زندگی فلاسفه رومی و یونانی را خوانده بود، با تاثیرپذیری از اندیشه های آنان به اشاعه تئوری های ویژه خودش پرداخت و نظام سرمایه داری را نقد (یا در واقع نفی) کرد.
حالا حدود ۱۲۵ سال از مرگ کارل هاینریش مارکس می گذرد و کتابی که او سال ها پیش در نفی نظام سرمایه داری و انباشت سرمایه در دست عده یی معدود در یک جامعه نوشت و طی چند دهه اخیر به کم فروش ترین اثر چاپی در کشورهای غربی تبدیل شد و حتی به عنوان زیردری در خانه آلمانی ها مورد استفاده قرار می گرفت، بار دیگر از کنج انبارها به صدر قفسه کتابفروشی ها راه یافته و به راه حلی برای بیرون رفتن از بحران جهانی اقتصاد تبدیل شده است. روزگار چه کارهایی که با انسان نمی کند.کارل هاینریش مارکس، فیلسوف، اقتصاددان، جامعه شناس و تئوریسین آلمانی بود که در ۱۵ مه ۱۸۱۸ در تریر واقع در پروسیا (جایی در آلمان) متولد شد و ۶۴ سال بعد در ۱۴ مارس ۱۸۸۳ در شهر لندن از دنیا رفت.او به همراه دوست و همکارش فردریش انگلس، بنیانگذار «کمونیسم» بودند و مانیفست ۱۰ ماده یی او در معرفی و پایه گذاری این مکتب معروف است.از نظر او هر جامعه باید به صورت کاملاً «بدون طبقه» تشکیل و اداره می شد که طی آن تمام منابع اعتباری و مالی در اختیار حکومت قرار داشته و طبقه اصلی را کارگران تشکیل می دادند.بنا به گفته های او، نظام سرمایه داری با بهره کشی از طبقه کارگر، باعث از بین رفتن خودش خواهد شد چرا که رفتارهای استثمارگرایانه این نظام سرانجام به طغیان طبقه کارگر یا فروپاشی تدریجی این نظام به دلیل رشد تناقض ها و عیب های درونی اش خواهد انجامید.نفوذ ایده ها و سخنان او در جامعه روسیه چنان بود که زمانی کوتاه پس از مرگ او، انقلاب بلشویکی مارکسیست ها در روسیه اتفاق افتاد و نظام سرمایه داری و اشراف زاده یی تزارها را برانداخت و موجب «انقلاب اکتبر» در این کشور شد.
وحید نمازی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید