پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

اگر جناب پاپ با تاریخ کلیسا آشنا بود ...


اگر جناب پاپ با تاریخ کلیسا آشنا بود ...
در مباحثات و مناظرات فکری، بسیار دیده شده هنگامی که یکی از دو طرف، در برابر منطق قوی و استدلال های محکم طرف مقابل عاجز می ماند، کافه را به هم می ریزد و زبان به فحاشی و ناسزاگویی می گشاید تا بلکه جبران مافات کند.
در جریان مبارزات ایدئولوژیک دنیای معاصر نیز، همین اتفاق در حال وقوع است. امروز، همه مکاتب بشری و یا مکاتب غیر بشری تحریف شده به دست بشر، در مسابقه برای رساندن انسان به «سعادت» مورد ادعای خود، از اسلام عقب مانده اند و می رود که این دین الهی همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کرده و به سعادت و کمال راستین رهنمونشان کند. اسلام چنان در حال گسترش است که دشمنان آن خود اعتراف می کنند که در یک قرن آینده، «دین تمام مردم اروپا اسلام خواهد بود»
باید به این نکته ظریف توجه داشت که فلسفه وجودی مکاتب تحریف شده و یا دست ساز بشر، نه رساندن انسان به مدینه ای فاضله و یا حتی سعادت مورد ادعای آنها، که توجیه زراندوزی ها و قدرت طلبی های صاحبان آن مکاتب بوده است. به همین دلیل، طبیعی است که صاحبان این مکاتب، اسلام را، که مبانی آن با تجمع زر و زور در دست عده ای معدود در تضاد است، برنتابند، و چون قادر به مبارزه فکری با آن نیستند زبان به فحاشی بگشایند. فاشیست و یا تروریست خواندن مسلمانان، جریانی فکری بود که پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ کلید خورد و یکی از اهداف ویژه آن تخریب وجهه مسلمین و جلوگیری از گسترش اسلام بود.
در این میان، بی شرمانه ترین اهانت ها از جمله توهین به ساحت مقدس نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) در دستور کار رسانه ها و شخصیت های غربی قرار گرفت. اما آنچه مضحک تر از همه به نظر می رسید، نسبت های ناروایی بود که پاپ بندیکت شانزدهم رهبر کاتولیک های جهان طی یک سخنرانی در دانشگاه «رگنزبرگ» به اسلام داد. چسباندن مارک «خشونت طلبی» و «عقل ستیزی» به اسلام از سوی رهبر کاتولیک های جهان ازآن رو قابل تامل است که کلیسا پرونده بسیار روشنی در این زمینه دارد.
اگرچه اعتراضات گسترده مسلمانان و مسیحیان آزاده جهان باعث شد که پاپ مواضع خود را تعدیل کند، اما روشن بودن پرونده کلیسا در خشونت طلبی و عقل ستیزی جرقه ای در ذهن دو تن از نویسندگان خوش ذوق کشورمان زد تا با جمع آوری اسنادی غیرقابل انکار آئینه ای تاریخی در مقابل چشمان پاپ و دیگر جهانیان قرار دهند تا جناب پاپ، قبل از به زبان راندن هرگونه ناسزای دیگری، یک بار دیگر، به آرشیو واتیکان و تاریخ مسیحیت در اروپا رجوع کند و جنایت های قوم خود را به پای دیگران ننویسد. آنچه که از این پس در این بخش از صفحه پاورقی می آید، متن کامل کتاب «اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ» است که اخیرا از سوی «دفتر هنر و ادبیات صریر» وارد بازار شده و کیهان با هدف گستردن دامنه مخاطبان آن را منتشر می کند. سرویس پاورقی کیهان
- پنجاه هزار فرانک از دارایی خود را به بینوایان می بخشم.
- میل دارم جسد مرا با تابوت فقرا به گورستان ببرند.
- از دعا و طلب مغفرت کلیسا بیزارم.
- می خواهم همه مرا دعا کنند.
- به خداوند ایمان کامل دارم.
● از وصیتنامه ی ویکتورهوگو
... خداوند با شماست و کشیش بر ضد شماست
اما تنها خداوند فرمانرواست
در برابر خداوند هیچ چیز قدرتی ندارد و همه چیز نابودی پذیر
است...
«با آنهایی که در خوابند»
● شعری از ویکتورهوگو
▪ مقدمه
اسلام ستیزی و نشر دروغ و کینه علیه چهره ی نورانی حضرت خاتم الأنبیاء محمد(ص) از سوی صاحبان قدرت و ثروت و پاسداران جهل و نفرت سابقه ای طولانی دارد. بویژه پس از پیروزی و گسترش انقلاب اسلامی و احیای مجدّد اسلام و معنویت عدالتخواهانه در دنیای جدید و موفقیت های پیاپی این جنبش بیداری اسلامی و تهدید مستقیم منافع استعماری غرب در جهان اسلام، ستیز با نام مبارک نبی اکرم(ص) و قرآن مجید و تحریف و توهین علیه ارزش های اسلامی نیز سال به سال تشدید شده است. استکبار غرب به رهبری آمریکا و صهیونیزم، عمیقاً احساس خطر کرده اند و سیاست تحریف و توهین و ارعاب در پیش گرفته و روح جهادی و مقاومت ضدّ استعماری و ضدّ اشغال گری را «تروریزم و خشونت طلبی» نامیده و به اسلام، نسبت می دهند.
لجن پراکنی های امثال سلمان رشدی، اینک با مواردی چون انتشار وسیع کاریکاتور و تولید فیلم در اروپا تداوم یافته است و دنیای سکولار و استعماری غرب، علناً گفتگو و منطق و استدلال و اخلاق را به کناری نهاده و مذبوحانه و بی ادبانه، رو به متعصبانه ترین رفتارهای عصر جاهلیت آورده اند و همه ی شواهد گواهی می دهد که دولت ها و رسانه های کشورهایی چون دانمارک و هلند و... تنها آلت دست صهیونیزم حاکم بر مقدّرات غرب شده اند.
دولت ها و رسانه های غرب، در ترویج اهانت های بی منطق و اخلاق ستیز علیه مقدّسات ۵.۱ میلیارد مسلمان جهان و میلیون ها مسلمان اروپایی بدون هیچ تسامح و احترام به شعار «آزادی بیان»، استناد می کنند حال آن که حتّی طرح هرگونه سؤال علمی نسبت به مواردی چون مشروعیت رژیم صهیونیستی یا پرسش تاریخی درباره ی هولوکاست، صد در صد ممنوع بوده و جرم، تلقی می شود و گروه هایی از اندیشمندان و دانشگاهیان وحتی چند عضو پارلمان اروپا صرفاً به علت طرح سؤال یا اظهار نظر دانشگاهی، به شدّت سرکوب و حتی زندانی شده اند.
همه ی این رفتارها اگر عادی، تلقی شده باشد، اما برخورد غیر اخلاقی و کاملاً سیاسی که پاپ جدید کاتولیک ها نسبت به اسلام بروز داد، هیچ توجیهی ندارد. وی بزرگترین جرم های تاریخی کلیسا و تاریخ سیاه پاپ ها را که در سراسر قرون وسطی وحتی پس از آن ادامه یافته بود؛ یعنی روش های خشونت آمیز و عقل ستیزی را به اسلام که آزمون تاریخی خود را در گسترش اخلاق و علم و عقلانیت و تمدّن سازی، پس داده است نسبت داد.
کتابی که در دست دارید، آیینه ای تاریخی است که در برابر چشمان پاپ، گرفته می شود و بهترین پاسخ به او، بازخوانی تاریخ کلیسا و پاپ ها و دستاورد آنان در عرصه ی جهل و علم ستیزی و خشونت است که صرفاً با استناد به منابع رسمی موجود و تاریخ مستند و مکتوب اروپا و مسیحیت، صورت گرفته است.
این نوشتار که «گردآوری اسناد تاریخی» در این باب است، نشان می دهد که دادگاه های تفتیش عقاید، دانشمندسوزی ها و جنگ های صلیبی و کتاب سوزی ها و شکنجه های وحشیانه و خرافه باوری های بخش اساسی تاریخ کلیسا و پاپ ها بوده است وعالیجناب پاپ، قبل از ارائه ی چنان سخنانی باید ابتدا بار دیگر به آرشیو واتیکان و تاریخ مسیحیت در اروپا رجوع کند و همان برای شرمندگی عالیجناب، کافی خواهد بود؛ بویژه اگر به یاد آورد که اسلام و مسلمانان همواره تا چه حدّ نسبت به عیسی بن مریم(ع) و مادر مقدّس اش، احترام و تقدیس ورزیده و آنان را در ردیف بزرگترین اولیاء خدا دانسته و سراسر تاریخ اسلام تاکنون، از مدارا و محبّت با مسیحیان (و یهودیان و...) سرشار بوده است.
▪ سخن اول: پروژه های صلیبی در جهان اسلام
۱) مسلمانان نباید متّحد شوند
پیش از بازخوانی تاریخ کلیسا و سابقه ی پاپ ها در باب خشونت و عقل ستیزی، نخست به برخی توطئه های جاری صلیبی ها علیه اسلام و در جهان مسلمین اشاره می کنیم.
ملت ها و امّت های یکدل و متحد کمتر آسیب پذیرند، و در برابر هر نوع یورش بیگانه، تاب می آورند، از این رو جریان های صلیبی جدید، خط مشی خود را چنین بیان می دارند:
چنانچه مسلمانان با در نظر گرفتن این توان بالقوه با یکدیگر متحد شده و امت واحدهای که آرمان مسلمانان تلقی میشود و در قرآن نیز به آن اشاره شده تشکیل شود، اساسیترین مشکل در برابر سیطره ی دنیای مسیحیت ایجاد شده است.
«وحدت اسلامی، آرزوهای ملل بیدار را به همراه دارد و به آنان کمک میکند تا از نفوذ اروپا خارج شوند، ولی برنامههای تبلیغی مبشرین میتواند عظمت این جنبش عظیم را در هم شکند، زیرا برنامههای تبشیری است که به اروپا جلوه ی جذابی می دهد و می تواند انقلاب اسلامی و وحدت آن را از ریشه برکند.»۱
به همین دلیل است که «روژه دوپاسکیه» به نقل از «وات مونتگمری» بیان می کند:
«مسیحیت در طول قرون متمادی، اسلام را سهمناک ترین و بدترین دشمن خود دانسته ...»۲
و طی برنامه ریزی های مختلف از وحدت مسلمین به انحاء گوناگون جلوگیری می کنند.
«لورنس براون» نیز اظهار می دارد:
«اگر مسلمانان در یک امپراتوری اسلامی، متحد شوند، خطر بزرگی به وجود میآورند و یا ممکن است نعمتی برای جهان باشند، ولی تا روزگاری که متفرق هستند و با یکدیگر سازگاری ندارند، بدون وزن و اثر بوده و از آینده آنان نباید هراس داشته باشیم.»۳
با توجه به همین قدرت شگرف وحدت امت مسلمان بود که جاسوسان انگلیسی در جهان اسلام، ایجاد جنگ های فرقه ای میان مسلمانان را توصیه می کردند:
«اسلام به پیروان خود دستور میدهد تا اتحاد و دوستی را میان خود حفظ کنند و از اختلاف بپرهیزند، و قرآن به آنان فرمان می دهد: «واعتصموا بحبلا... جمیعاً و لا تفرقوا» حال آنکه باید هرچه بیشتر بدگمانی را در میان مسلمانان نسبت به یکدیگر گسترش داد و در این مورد باید به انتشار کتاب هایی که در آن توهین به مذاهب یکدیگر کرده باشند و تفرقه را دامن بزند، استفاده کرد و برای این کار باید به مقدار کافی هزینه مالی نمود.»۴
۲) کاتولیک و پروتستان، متّحد علیه اسلام
فعالیت های تبلیغی و نفوذی مسیحی-غربی با ماهیت استعماری در جهان اسلام و بویژه ایران، نه مخصوص کاتولیک ها و نه محدود در تفرقه افکنی بین مذاهب اسلامی بود. پروتستان ها نیز در پی اهداف استعماری در جهان اسلام و از جمله ایران می باشند. «ایوانف» ایرانشناس روسی درباره فعالیت های میسیونرهای مسیحی در ایران می نویسد:
«میسیونرهای آمریکایی که از اواسط قرن نوزده میلادی به منظور ایجاد توسعه طلبی آمریکا به ایران آمده بودند،
در اوایل قرن بیستم فعالیت های خود را در این کشور توسعه دادند و در اواخر قرن نوزده، میسیونرهای پروتستانی آمریکا غیر از ارومیه در تهران، تبریز و همدان مشغول فعالیت شدند و تبلیغات خود را از راه تأسیس کلیسا و نمازخانه و کلاس و داروخانه انجام می دادند، اطباء و معلمین و میسیونرهای آمریکایی نقش جاسوسان و مبلغین امپریالیزم را در ایران بازی می کردند.»۵
۳) ترویج زبان انگلیسی و فرهنگ غربی میان مسلمانان
«تاکلی» میسیونر مذهبی در جهت مبارزه فرهنگی با اسلام و ترویج فرهنگ غربی در کشورهای اسلامی می گوید:
«ما باید در ایجاد مدارس مسیحی و غربی، دولت و ملت ایران را تشجیع کنیم و تعلیمات غربی را برای آنان جلوه و جلا دهیم، زیرا بیشتر مسلمانان عقایدشان با خواندن لغت انگلیسی و ترویج فرهنگ غربی، متزلزل میگردد و کتابهای درسی غرب، اعتقاد به کتاب مقدس شرقی (قرآن) را امری مشکل میسازد.«۶
۴) نفوذ میان نخبگان
«همفر»، جاسوس خاورمیانه ای انگلیسی نیز در کتاب خاطرات خود، برنامه ی طرح شده برای نابودی اسلام و مسلمین را اینگونه بیان می کند:
«یکی از طرحها، توسعه دادن به برنامه تبلیغی مسیحیت می باشد. بدین ترتیب که مبلغین را در هر صنف وارد کنیم به خصوص در میان نخبگانی چون حسابداران و پزشکان و مهندسین و مانند آنان، و نیز لازم است در تقویت کلیساها، مدارس و بیمارستان های مسیحی، کتابخانه ها و جمعیت های به اصطلاح خیریه ی تبلیغاتی در پهنه سرزمین های اسلامی و انتشار میلیونها کتاب پیرامون مسیحیت به صورت رایگان در میان مسلمانان بکوشیم و سعی کنیم که همیشه تاریخ مسیحی همراه تاریخ اسلامی ذکر شود و در دیرها و کلیساها جاسوسهایی با پوشش راهب و راهبه بگماریم که کارشان آگاهی یافتن از فعالیتهای مسلمین و ترویج مسیحیت باشد.»۷
۵) کشیشان، پیش قراولان ارتش های استعماری
در طی سالیان استعمار، همواره کلیسا از حامیان اصلی استعمار غربی در جهان اسلام به شمار آمده است و در این راستا از هیچ تلاشی برای یاری رسانی به جریان استعمار و غارت جهان اسلام، فروگذار ننموده است.
ذکر نمونه هایی از این دست مسئله را روشن تر می نماید، «ژنرال مایک» فرمانده سفیدپوست غربی و پیش قراول حمله به «استانلی ویل»، یکی از ایالات مسلمان نشین «کنگو» در «آفریقا» در خاطرات خود آورده است:
«ما به کوچک و بزرگ رحم نمیکردیم، ما به این بهانه که هرکدام از مسلمانان ممکن است عضو نهضت آزادی بخش ملی کنگو باشند، حداقل پنج هزار زن و کودک و پیر و جوان را قتل عام کردیم و در این جریان کشیشان سفیدپوست وابسته به میسیونرهای مذهبی مسیحی به علت آشنایی با وضع محل، ما را رهبری می کردند.»۸
از جمله برنامه های استعمارگران غربی در جهان اسلام، همواره این بوده است که از کلیسا و جمعیت های مسیحی و تبلیغی مسیحیت برای ایجاد بلوا و اختلافات داخلی و ترویج شعائر انحرافی مانند ملیت گرایی افراطی و... بهره برداری کند.
همچنین می توان به تحریک بومیان آفریقا علیه مسلمانان اشاره کرد. در اوگاندا بارها، بومیان به تحریک میسیونرها با مسلمانان درگیر شدند و گا ه به کمک سلاح های مجهز و امکانات فراوانی که غرب در اختیار بومیان مسیحی قرار می داد، مسلمانان را کشتار و حذف می کردند. این سیاست به طور مشابهی در کشورهای موزامبیک، مالاوی و تانزانیا با مشارکت ارتش های استعماری غرب و کلیسای مسیحی علیه مسلمانان به اجرا درآمده است.
«مسیحیان با چنین شیوه هایی بود که توانستهاند بر تعدادی از کشورهای اسلامی به طور مستقیم یا غیرمستقیم سلطه داشته باشند. در سنگال که ۹۰% جمعیت آن مسلمان است به مدت بیست سال فردی مسیحی حکومت کرده و در کشورهای مالاوی، موزامبیک و تانزانیا نیز مسلمین، به هیچ وجه در سرنوشت خود دخالت ندارند، در کشورهایی همانند مصر در زمان سادات و مبارک و همچنین اردن، نیجریه، گابن، سیرالئون که همسران رؤسای جمهور آنها مسیحی بودند نیز به سرکوبی اسلام و مسلمین پرداخته اند.»۹
موضوع اخیر یعنی ترغیب و ایجاد زمینه های لازم برای رهبران کشورهای اسلامی برای اختیار کردن همسران مسیحی و سپس اعمال سیاست های صلیبی در جهان اسلام، همواره یکی از ترفندهای قوی و برنامه ریزی شده ی استعمار برای تسلط بر کشورهای اسلامی و مسلمانان بوده و میباشد.
در طول تاریخ استعمار، نمونه های بسیاری از نقش کلیسا در کشورهای مسلمان به عنوان عضوی از پیکره ی سازمان جاسوسی استعمارگران غربی موجود است. که فقط بخش کوچکی از آن مورد توجه و واکنش مسلمانان قرار گرفته است.
«فعالیتهای جاسوسی در کشورهای پاکستان، سودان، نیجریه، غنا و گینه موجب واکنش مردم این کشورها شده و در مواردی منجر به اخراج میسیونرها و مبلغین به دلیل فعالیتهای جاسوسی آنها گردیده است.»۱۰
۶) نفوذ در آموزش و پرورش
«کلیسا با ایجاد مدارس ویژه در کشورهای اسلامی تحت پوشش های مختلف به تربیت غربی و مسیحی دانش آموزان و جوانان مسلمان پرداخته است. در این زمینه بویژه تلاش وافری برای جذب فرزندان رهبران کشورهای اسلامی انجام داده است، از جمله آموزش شاهزادگان و... که در آینده ی سیاسی یک کشور نقش دارند. آموزش فرزندان رؤسا و صاحب منصبان کشورهای اسلامی پس از شناسایی توسط کلیسا در مدارس تحت نظارت آنان که غالباً به عنوان مدارس خاص و نمونه مطرح گردیده اند، انجام می گرفت تا در آینده بتوان به بهترین صورت از وجود آنان در مسیر اهداف استعماری بهره برداری نمود، به عنوان نمونه می توان از «موسی چومبه» قاتل «پاتریس لومومبا»، نام برد که در مدرسه مذهبی آمریکایی «متدیست» تحصیل کرده و با کمک بلژیکیها توانست پس از کسب قدرت در کنگو پاتریس لومومبا رهبر انقلابیون را به قتل برساند.»۱۱
۷) حمایت مالی مستقیم استعمارگران از کلیسا در جهان اسلام
«در قبال خدمات کلیسا به استکبار جهانی، متقابلاً رژیم های استعماری غرب نیز تعهدات خود را به کلیسا مدنظر قرار داده و حمایتهای مالی فراوانی از آن به عمل میآورند.
آمار و ارقام سال ۱۹۷۰م نشان میدهد که ۷۰ میلیارد دلار هزینه ی تبلیغ مسیحیت در آن سال به ۳.۱۰۰ میلیارد دلار در سال ۱۹۸۰م افزایش یافته است، به گفته دیوید وارن مسئول دایره المعارف جهان مسیحیت، بودجه مصرفی سال ۱۹۸۰ م، مبلغ ۱۲۷ میلیارد دلار میباشد، در حالی که درآمد حاصله از سرمایه گذاریها و کمکهای خارجی در سال ۱۹۷۰م، مبلغ ۵۰ میلیارد دلار بود و در حال حاضر به ۷۵ میلیارد دلار رسیده است. در آلمان هر فرد مجبور به پرداخت درصدی از درآمدش به کلیسا می باشد. علاوه بر آن مؤسسات و سازمانهای مسیحی بسیاری از کمکهای مراکز بین المللی از قبیل سازمان ملل را به خود اختصاص می دهد.»۱۲
۸) ترویج فحشاء، قمار و شراب میان جوانان مسلمان
علاوه بر تحریفها و تهمتهای ناروا نسبت به قرآن و عقاید اسلامی، تحقیر ارزشهای اسلامی، القای شبهات و نفوذ در سازمانهای آموزشی کشورهای اسلامی و... ، استفاده از راه های ضداخلاقی و ترویج فحشاء میان مسلمانان نیز به عنوان یک پروژه ی استعماری تعقیب شده و می شود.
کاردینال «لافی گری» یکی از مبشران مسیحی معترف است که:
«بدون تردید محکمترین دینی که زیر بار اسارت نمیرود اسلام است و به همین جهت مبشرین آرزو دارند تا همه مسلمانان، مسیحی شوند.»۱۳
همفر انگلیسی در کتاب خاطرات خود می نویسد:
«دبیرکل وزارت مستعمرات انگلیس، کتابی به من داد تا طی دو روز آن را مطالعه کنم، نام کتاب این بود «چگونه اسلام را نابود کنیم؟» و به راستی که محتوای این کتاب برای من بسیار جالب و برای فعالیت های آیندهام بهترین برنامه بود. پس از آنکه کتاب را به دبیرکل برگرداندم به من گفت: دانسته باش که تو در این میدان تنها نیستی... هرگاه عروس دریاها (انگلستان) توانست اسلام را از هم بپاشد و بر کشورهایش تسلط پیدا کند، جهان غرب و مسیحیت را شاد خواهد کرد، زیرا طی دوازده قرن مسلمانان بر اوضاع مسلط بوده و هر هجومی را از خود دور می ساختند... امروز حکومت انگلیس در فکر این است که اسلام را از درون و با نقشه قبلی و مطالعه ی دقیق و به مرور زمان نابود سازد... عوامل ما در ترکیه با زیرکی و هوشیاری خاصی همین نقشه را عملی می کنند و در بین مسلمانان راه یافته و به منظور تربیت فرزندان شان مدارسی باز کردند و کلیساها را در میان آنان بنا کرده و شراب و قمار و فحشا را در میان آنان رواج داده اند و جوانانشان را نسبت به دین شان مشکوک ساختند و میان حکومتهای مسلمانان اختلافاتی ایجاد کردند و خانه های رؤسای آنها را با زنان زیبای مسیحی پر کردند تا شوکتشان ضعیف شود و دینداری آنان رقیق گردد و الفت و وحدتشان از بین برود.»۱۴
۹) تهاجم فرهنگی و کادرسازی میان زنان و جوانان
در این راستا، تحریف سیمای مسلمین، تهمتها و افتراهای بیاساس به اسلام، مرتجع نشان دادن چهره اسلام به جهانیان، کتمان واقعیتهای تاریخی اسلام، طرح و القای شبهات ضد اسلامی و در مقابل، سعی در بزرگ و زیبا جلوه دادن مسیحیت، تبلیغ دروغین صلح دوستی مسیحیت و منزه جلوه دادن تعالیم کلیسا از جمله روش هایی است که به کار می برند.
اولین نتیجه ی تلاشهای مبشرین، مسیحی کردن اندکی از پسران و دختران مسلمان و عادت دادن تدریجی افکار عمومی مسلمین به اقتباس تدریجی افکار مسیحیت است. دنیای غرب همه ی سلاحهای جنگی، علمی، فکری، اجتماعی و اقتصادی خود را در میدان مبارزه با اسلام به کار میبرد و پدید آوردن اسراییل در قلب عالم اسلامی نیز جزئی از برنامه ای بود که برای این پیکار ترسیم شده است. ایجاد یک رژیم متجاوز از جمله، برای جدا ساختن پیوند دنیای اسلام در آسیا و آفریقا و پیشبرد هدف مسیحی کردن آفریقا آنچنان که آرزوی پاپ بوده است نیز به همین منظور می باشد.
دشمنان اسلام، دخالت در نظام تعلیم و تربیت را شیوه های مناسب جهت تضعیف آیین اسلام و تغییر اخلاق و افکار نسل های جوان مسلمان دانستند و با نفوذ در جریان آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی کشورهای مسلمان به بسط فعالیت خود در زمینه گسترش آموزش غربی و مفاهیم ضداسلامی در جوانان پرداخته اند. در این زمینه، نویسنده ی آمریکایی در کتاب «دنیای معاصر عرب» اعتراف می کند که:
«باید زنان مسلمان را هدف قرار داده و با تربیت جوانان به ویژه دختران مسلمان به شیوه ی غربی، تدریجاً پروژه ی اسلام زدایی را در جهان اسلام به پیش ببریم زیرا : بیگمان زن مسلمان آموزش دیده در مدارس ما، دورترین افراد اجتماع از تعالیم اسلام و تواناترین فرد برای دور ساختن اجتماع از دین است.»۱۵
۱۰) سانسور اسلام در غرب
«گوته» شاعر فیلسوف و روشنفکر بزرگ آلمانی، سیاست های نفوذی و استعماری کلیسا را چنین افشاء می کند:
«سالیان درازی کشیشان از خدا بی خبر، ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن، دور نگه داشته اند اما هرقدر که ما قدم در جاده علم و دانش گذارده و پرده جهل و تعصب نابجا را دریده ایم، عظمت احکام مقدس اسلام که قرآن مجموعه آن است بهت و حیرت عجیبی در ما ایجاد نموده است و به زودی این کتاب توصیف ناپذیر، عالم را به خود جلب نموده و تأثیر عمیقی در علم و دانش جهان می گذارد و بی تردید، قرآن، جهانگیر می گردد.«۱۶
توجه به سخنان وی، نشان می دهد که از عمده تاکتیک هایی که کلیسا برای حفظ مسیحیت رو به زوال و جلوگیری از گرایش جهانیان بویژه مسیحیان به اسلام به کار می برد، تلاش برای عدم دسترسی مسیحیان به معارف اصیل اسلام میباشد.
مسیحیت در راستای فعالیتهای تبلیغی خود به عنوان یکی از فعالیتهای اصلی به تحریف مباحث اسلامی دست زده و هجوم به مهمترین و اساسی ترین منبع تعالیم و شریعت اسلامی یعنی «قرآن کریم»، با انکار وحی الهی و شبهه پراکنی علیه آن آغاز کرد.
۱۱) مبارزه با قرآن
اگر بخواهیم ترس پاپ و کلیسا را نسبت به آگاهی بشریت از تعالیم قرآن بدانیم کافی است به این خبر توجه کنیم:
«متن عربی قرآن نخستین بار به وسیله ی «پاگانی نی» (PAGANENE) در «ونیز» بین سال های ۱۵۰۳ (۹۰۹ قمری) و ۱۵۲۳ (۹۳۰ قمری) به چاپ رسید، و گویند نسخه های آن را به امر پاپ نابود کردند. امروزه نسخه ای از آن را سراغ نداریم.»۱۷ نخستین هدف پاپ آن بود که اروپا و مردم مسیحی با قرآن کریم آشنا نشوند و انجیل تورات را با قرآن مقایسه نکنند.
یکی از تاکتیک های جنگ فرهنگی استعمار غرب و نیز پاپ ها علیه اسلام، تلاش برای بشری نشان دادن قرآن و ساختگی دانستن آن بوده که تا امروز هم تعقیب می شود.
««واشنگتن ارونیک» در کتاب «تاریخ مقدس»، قصص قرآن را ساخته ذهن پیامبر اکرم(ص) و بازتاب وقایع دوران زندگی ایشان و داستان های سحر و جادوی رایج در عربستان می داند که پیامبر آنها را تدوین کرده است.»۱۸
«مستشرقین غربی همچنین از برخی روایات در منابع حدیث اهل سنّت و مکتب خلفاء، همچون صحیح بخاری و تاریخ طبری و... بهره برده و با جستجو در احادیث و تاریخ و فقه و کلام و تفاسیر قرآن، به دنبال نکاتی جهت بهره برداری علیه اسلام و تحریف یا شبهه پراکنی بوده اند.»۱۹
«مسیحیت در پیگیری اهداف خود از تحریف لغوی (لفظی) قرآن نیز خودداری نکرده و در جهت حذف یا تغییر بخش هایی از آیات و سوره های قرآن نیز کوشیدند که ناکام ماندند.
... اخیراً نیز کشیش متعصبی به نام «یوسف حداد» با انتشار کتب مختلفی تحت عناوین»مقدمه ای بر گفتگوی اسلام و مسیحیت»، «قرآن، دعوتی مسیحی؟»، «اسرار قرآن»، «مسیح و محمد از دیدگاه قرآن و انجیل» بسیاری از آیات قرآن را تحریف نموده است.»۲۰
«همفر» جاسوس مشهور انگلیسی در زمینه فعالیت برای طرح شبهه علیه قرآن و تحریف آن توصیه می کند:
«مسلمانان ارزش بسیاری برای قرآن و حدیث قائل هستند و از نظر آنان پیروی از قرآن و حدیث، موجب بهشت و ثواب است. لازم است پیرامون قرآن اشکال تراشی کرد و نیز قوانین ساختگی بسیاری در آن وارد ساخت به این بهانه که در قرآن کم و زیاد شده است و نیز لازم است آیاتی از قرآن را که در علیه یهود و مسیحیت و کفار است از آن حذف کنیم. همچنین باید قرآن خواندن را در غیر کشورهای عربی ممنوع کرد تا به زبان عربی خوانده نشود، بلکه باید جا انداخت که ترک ها قرآن را به ترکی و فارسها، به فارسی و دیگر کشورها به زبان خود بخوانند.»۲۱
۱۲) حمله به شخصیت پیامبر(ص) و «محمّد»ستیزی
از دیگر فعالیت های مسیحیت، تحریف سیمای جذاب و ملکوتی پیامبر اسلام(ص) می باشد. از جمله، یکی از آنان، علیرغم آنکه پیامبر اسلام(ص) فرزند معتبرترین رئیس قبیله قریش محسوب می شد، می نویسد:
«به موجب روایات و عقاید اسلامی! در سال ۶۱۰ میلادی به یک تاجر معمولی و گمنام عرب! از شهر مکه الهام شد تا پیام خدا را تبلیغ نماید.
و در جای دیگر آورده است:
داستان «بحیرای» راهب اگرچه از اصل افسانهای بیش نیست ولی نوع دنیایی را که محمد(ص) در آن می زیسته است به خوبی آشکار می کند.»۲۲
یکی از آخرین نمونه های بارز و مشهور اینگونه خصومت ها، علاوه بر نشر وسیع فیلم و کاریکاتور علیه چهره ی نورانی خاتم الأنبیاء(ص)، انتشار جهانی «کتاب آیات شیطانی» از «سلمان رشدی» می باشد که در آن علیه پیامبر اسلام(ص) و همسران و اصحاب ایشان و تعالیم قرآن، تحریف ها و توهین های فراوانی وارد شده است.
«بررسی کلمه انگلیسی مهوند (mahovand) به معنای خدای دروغین، بت، شیطان، و مرتد که تحریفی از نام مبارک پیامبر اسلام(ص) می باشد، نمونه های دیگر از اوج تعصبات کلیسا میباشد و به همین جهت، سلمان رشدی فاسد، از این کلمه علیه پیامبر(ص) استفاده می کند و تخیلات کثیف و پوچ خود را علیه اسلام و رهبران بزرگ آن به کار می بندد. برخی دیگر گرچه
نمی توانستند صداقت و امانت و پاکی پیامبر اکرم(ص) را مورد تردید قرار دهند، ولی عصمت از خطا را رد کردند تا اساس اسلام را اشتباهی صادقانه جلوه دهند. «وات» در کتاب خود پس از ذکر جملاتی در باب عصمت و پاکی پیامبر(ص) مینویسد:
گفتن این که «محمد»(ص) در عقاید خود یکدل و راستگو بود، دلیل آن نیست که معتقدات وی همه درست بوده است، ممکن است کسی در موضوعی راستگو باشد ولی اشتباه کند.»۲۳
تحریف و تحقیر معجزات و نشانه های رسالت پیامبر(ص) نیز از
روش هایی است که کلیسا در سیکل تحریفات خود از آن بهره برداری کرده و معجزات پیامبر(ص) را تحقیر و گاه توجیه و تحریف و یا تکذیب کرده است. آنان حتی پیشگویی و اعتراف راهب مسیحی (بحیرا) در خصوص نبوت پیامبر(ص) را تحریف کرده و موضوع گفتگوی آنان را جعل کرده و پیامبر(ص) را بت پرست خواندند.
به عنوان نمونه، نویسنده کتاب «محمد(ص) پیامبر و سیاستمدار» می نویسد:
«... کاروان «ابوطالب» فرود آمده و نزدیک به صومعه نسطوریان منزل کرد. یکی از راهبان موسوم به (سرجیوس) که بعضی او را (بحیره) نامیده اند، چون با «محمد»(ص) به صحبت درآمد، از ذهن و ذکاوت و عقل و ادراک وی آن هم در این سن و سال در شگفت ماند و چون کنجکاوی ها و موشکافی های او را در استفسار ابواب ادیان و مذاهب دید از او زیاد خوشش آمد و این دو مکرر با هم مشغول صحبت می شدند و سعی راهب پیوسته بر این بود که بطلان بت پرستی را که محمد(ص) تا آن زمان در آن آیین پرورش یافته بود بر وی مبرهن گرداند.»۲۴
۱۳) تحریف تاریخ اسلام و تمدن مسلمین
«کلیسا بارها کوشیده است تا تاریخ پرفراز و نشیب اسلام را نیز مورد تحریف قرار دهد. توطئه های که با همیاری و همکاری شرق شناسان غربی صورت پذیرفت کتمان و گاه واژگون جلوه دادن تاریخ اصیل اسلام است. عموماً تاریخ هایی که مستشرقان نگاشته اند، مواردی را متذکر می شود که در بیداری وهوشیاری امت اسلام و یا جوامع انسانی تحت سلطه، تأثیری نخواهد داشت. از کاخها، خیابانها، کاسه و ظرفها، معماری مساجد و لباسها و نوع حرمسراهای حکام، پادشاهان و خلفای اسلامی، اسامی پادشاهان و خدم و حشم آنها سخن می گویند ولی از ذکر تاریخ قیام های مسلمانان، تفکرات رهبران جوامع مسلمان و خصوصاً شیعی، مبارزات دانشمندان و اندیشمندان اسلامی، مجالس درس بزرگان و شیوه های زندگی و سیر و سلوک آنها و تاریخ علم و تمدن اسلامی و اخلاق و انسانیت مسلمانان سخنی به میان نمی آید و اگر مسائلی در زمینه حقوق اسلام، اقتصاد اسلامی یا کلام اسلامی به میان می آید... در همه موارد سعی در پنهان ماندن اسلام اصیل و معارف و اندیشه اسلامی گردیده است.»۲۵
مستر «همفر» نیز در کتاب خاطرات خود در این رابطه می گوید:
«روی این نکته باید خیلی کوشید که تاریخ مسیحی در کنار تاریخ هجری در بین مسلمین به رسمیّت شناخته شود ...» ۲۶
۱۴) تحریف مفاهیم و ارزش های اسلامی
«کلیسا با بررسی و مطالعه و تحقیق فراوان بر روی کتب اسلامی، به اهمیت مفاهیم و اصطلاحات اسلامی و نقش ویژه آنها پی برده و یکی از کانونهای تحریف اسلام، تفسیر واژگون مفاهیم اسلامی و تلاش برای وارونه جلوه دادن اصطلاحات اسلامی بوده است. ترویج تفاسیر نادرست از اسلام و از قرآن و حدیث می توانست بهترین روش باشد، چرا که با پوشش های گوناگون نظیر: نقد مفاهیم، بررسی اصطلاحات، برداشتهای تاریخی و... در انحراف افکار مسلمین گام برداشته و از رسیدن مفاهیم عمیق اسلامی به غیر مسلمانان و مسیحیان نیز جلوگیری می کردند.»۲۷
اقدام دیگری که توطئه گران علیه ارزش های اسلامی صورت داده اند، به اعتراف خود آنان، گسترش محرّمات اسلام در جوامع اسلامی است. به عنوان نمونه «همفر» انگلیسی توضیح می دهد که گرچه در سیستم اقتصادی اسلام، ربا به طور کلی حرام و ممنوع است و شدیداً از آن جلوگیری شده، ولی باید با رواج برخی تفاسیر غلط پیرامون آن، ربا را میان مسلمین شایع ساخت. وی در خاطرات خود از کتابی که دبیرکل وزارت مستعمرات انگلیس به او داده تا در عملیات جاسوسی خود علیه مسلمین استفاده کند، چنین نقل می کند:
«ما باید ربا را به هر صورتی که شده است در میان مسلمانان رواج دهیم، زیرا که این عمل علاوه بر آنکه موجب ویرانی اقتصاد آنان می گردد، سبب جرأت یافتن مسلمین در مخالفت با قرآن نیز خواهد شد.»۲۸
وی سپس به توجیه وارونه مسئله ربا پرداخته و آن را به مسلمانان تحت عنوان پیشرفت اقتصادی، توصیه می نماید.۱۵) تلاش برای حذف یا تخریب علمای اسلام
یکی دیگر از حوزه های مختلفی که مسیحیت برای تخریب آن تلاش کرده، سیمای علمای اسلام و روحانیت به عنوان حافظان معارف و احکام اسلام بوده است. زیرا با حذف علمای اسلامی، راه تحریف یا حذف اسلام نیز باز می شود. حوزه های علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهم ترین پایگاه اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بوده اند، علمای بزرگ اسلام در همه ی عمر خود تلاش نموده اند تا مسائل و حدود الهی را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند، جمع آوری و نگهداری علوم اسلامی و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار اسلام و سنت و سیره ی معصومین(ع) و ثبت و مکتوب کردن این آثار در شرایطی که با آن روبه رو بوده اند، کار طاقت فرسایی بوده است که نتیجه فعالیت آنان در آثار و کتب بسیاری همچون کتب اربعه و کتاب های دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه، ریاضیات، نجوم، اصول، کلام، حدیث، تفسیر، ادب، عرفان و لغت و تمامی رشته های متنوع تجلی یافته است. از این رو، یکی از مراکز تمرکز فعالیتهای تحریفی و تخریبی مسیحیت، روحانیون و روحانیت می باشد فعالیت های صلیبی علیه روحانیت اسلام به سه شیوه ی ارعاب، نفوذ و تهمت، تعقیب شده است.۲۹
با توجه به نقش حساس و بااهمیت روحانیت در تربیت و پرورش و بیداری امت مسلمان و دمیدن روح استقلال طلبی و آزادیخواهی در کشورهای اسلامی، کینه توزی مسیحیت نیز علیه علمای بیدار و انقلابی بیشتر بوده است.
در خصوص شیوه نفوذ و نیرنگ، تکیه بر نهادینه کردن شعار جدایی دین از سیاست و یا تولید برچسب آخوند سیاسی جهت جدا کردن روحانیون از مسائل اجتماعی از عمده فعالیتهای استعمار می باشد.
طرح تهمت و افترا علیه روحانیت انقلابی و تحریف وقایع تاریخی که روحانیت در آن نقش داشته اند، به حدّی می رسید که علیه علماء بزرگی از آخوند خراسانی تا بروجردی و کاشانی و حتی امام خمینی، انواع تهمت ها و شایعات را طرح و تبلیغ می کردند تا ارتباط مردم با آنان قطع گردد.
۱۶) مبارزه با زبان عربی و قطع رابطه مسلمین با اسلام
یکی دیگر از روش های اسلام ستیزانه استعمارگران غربی و هم پیمانان صلیبی شان، برنامه ریزی وسیع برای حذف زبان عربی و از میان بردن روند آموزش و یادگیری آن در کشورهای اسلامی میباشد.
زبان عربی، دریچه ی اصلی برای شناخت معارف و علوم اسلامی و مهمتر از آن، زبان قرآن و روایات است. زبان عربی، رمز دستیابی به ذخایر و معارف اسلام و دانش عظیم دانشمندان اسلامی است که در زمینه های گوناگون تصنیف کرده اند. به این ترتیب کسی که به زبان عربی تسلط نداشته باشد، مسلماً نخواهد توانست از منابع اصیل علوم و معارف اسلامی بهره برداری کند و مبارزه با زبان عربی به مفهوم قطع ارتباط مسلمانان با اسلام است.
«از این رو همواره تلاش میکنند تا ارتباط مسلمانان را با منابع اصیل اسلام قطع نمایند و زبان عربی را که در حقیقت زبان اسلام و قرآن و زبان بین المللی مسلمین و سمبل اتحاد و وحدت نیروهای مسلمان است آماج حملات خود قرار داده، و آن را از امت مسلمان جدا کنند و بدین منظور از شیوه ها و ابزارهای مختلفی استفاده کردند:
▪ حذف برنامه های آموزشی زبان عربی از برنامه های مراکز آموزشی کشورهای مسلمان، مانند ایران، پاکستان، افغانستان، ترکیه و بسیاری از کشورهای آفریقایی.
▪ تحقیر و تمسخر آموزش زبان عربی و با اهمیت جلوه دادن زبان لاتین و زبان های اروپایی.
▪ برانگیختن و تحریک حس ملیت گرایی افراطی در کشورهای مسلمان، تا بدین وسیله هر ملتی نسبت به فرهنگ بومی و نژادی خود آنچنان اهمیتی قائل گردد که به گسستگی پیوند عقیدتی و ایمانی منجر گردد و نیروهای مسلمان یکی از محورهای عمده وحدت خود را یعنی آشنایی به زبان عربی را از دست بدهند.
▪ تهیه و تنظیم و چاپ و نشر لغتنامه های عربی به لهجه های گوناگون محلی، برای تضعیف زبان عربی فصیح، تا زبان عامیانه را احیا کرده و زبان عربی فصیح را که زبان قرآن کریم است محو نمایند.
▪ ترویج زبانهای لاتین مانند فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی، آمریکایی، که ترویج این گونه زبانها می توانست از طرق مختلفی صورت پذیرد. به عنوان نمونه، ابزارهای اقتصادی، سیاسی و نیروی نظامی از مهمترین این وسایل برای نفوذ است که در طول سالهای بحران جهان، زبانهای خود را در قاره آسیا و آفریقا رواج دادند و فراگیری زبانهای لاتین را در مدارس و مؤسسات آموزشی خود اجباری و تبدیل به نوعی افتخار می کردند و آن را به عنوان یکی از برنامه های درسی دانش آموزان و دانشجویان قرار داده و موفقیت تحصیلی آنان را وابسته به فراگیری آن میدانستند. این تنها شیوه ی استعمارگران انگلیسی نبود، بلکه فرانسویان نیز زمانی که کشورهای اسلامی چون الجزایر را تحت اشغال خود داشتند، زبان فرانسوی را به عنوان زبان رسمی تحصیلی قرار داده بودند و معتقد بودند که مدرسه قبل از هر چیز باید پایگاه زبان فرانسه باشد.»۳۰
از طرفی پس از نهادینه شدن این مطلب که اهمیت فراگیری زبان استعمارگران به عنوان زبان رسمی دنیا بسیار زیاد است، آموزشگاه های فراوانی مشغول به تدریس و آموزش این زبان می شوند. در طی این آموزش تمام نگاهها متوجه فراگیری و روند پیشرفت در آموزش زبان می باشد و کسی متوجه اثرات فرهنگی متونی که مواد آموزشی را تشکیل می دهد، نیست.
متونی که مورد استفاده قرار می گیرد، در قالب دروس کوتاه به ترویج فرهنگ غرب می پردازد، هیچگونه متن و کتاب آموزش مناسب برای آموزش زبان انگلیسی در آموزشگاههای کشورهای اسلامی متناسب با فرهنگ آن کشور و فرهنگ اسلام تنظیم نشده است و یا حداقل رواج ندارد.
۱۷) برنامه ریزی نفوذ: از کودکستان تا دانشگاه
دنیای مسیحیت نیز در راستای اهدافی که در کشورهای اسلامی دنبال میکند به بهانه ارتقای فرهنگی کشورهای اسلامی از طریق آموزش و پرورش، برای تخریب عقاید اسلامی و جلوگیری از رسوخ و نهادینه شدن این عقاید در افکار نوجوانان، همچنین تهی ساختن محتوای دینی از کتب آموزشی کشورهای اسلامی اقدام نمود.
بنابراین از مراکز بسیار مهمی که باید به آنها توجه ویژه داشت و در جریاناتی که پیرامون آنها رخ می دهد، نقش مسیحیت را جستجو کرد، مراکز آموزشی از کودکستانها تا دانشگاهها می باشد و در این میان مدارس ابتدایی و کودکستانها نقش بسیار حساسی در پرورش روحیات و عواطف کودکان دارند و اصولاً شخصیت انسان در دوران کودکی و متناسب با نوع تربیت پی ریزی شده، در نوجوانی شکل میگیرد. با توجه به این واقعیات است که می بینیم یکی از مبشرین مسیحی به نام «جان موت» توصیه می کند:
«ما باید در تمام مسیر تبشیر، تربیت مسیحی را بین کودکان جهان اسلام پی ریزی کنیم. کار ما روشی برخلاف محیط است و ما باید وسایل مختلفی را در دست داشته باشیم و عمده فعالیت خود را در کشورهای اسلامی صرف کنیم، ما باید اطفال را قبل از بلوغ به مسیحیت بکشانیم و قبل از اینکه فرهنگ اسلامی در روح اطفال شکل گیرد روح آنان را تسخیر کنیم. از این رو اولین مبشر مسیحی، مدرسه است.»۳۱
نگاهی به سرودهایی که در میان کودکان رواج دارد و غالباً برای بازیهای کودکانه و در کودکستان ترویج می شود، عمدتاً محتوایی غیردینی و پوچ دارند و تلاش برای ترویج جشن کریسمس و بابانوئل میان خانواده های مسلمان، جزئی از همین پروژه ی فرهنگی است.
در جای دیگری یکی از مبشرین مسیحی در مورد کودکستانهایی که با عنوان «باغ کودک» راه اندازی شده بود مینویسد:
«باغ کودک، پایگاه مهم تبشیر است، زیرا تعلیمات کلیسایی در این گونه مؤسسات راه باز شدهای برای تبشیر و استخدام افکار است، آنان که ریاست باغ کودک را در اختیار دارند، ارتباطشان با دانش آموزان بیشتر از مدارس عالی است و همچنین تعلیمات ابتدایی بهترین وسیله تبشیر است، زیرا بدین وسیله راه تبشیر به روی روستاها و شهرهای مختلف باز می گردد. زیرا روستاها محتاج مدارس ابتدایی هستند و از طرفی در مدارس ابتدایی مبشرین می توانند به افکار دانش آموزان نزدیک گردند و افکارشان تحت تأثیر کلمات القاء شده واقع می شود، در صورتی که در دانشکده ها چنین نیست، آموزگاران کودکان می توانند با پدر و مادر و بستگان آنان نزدیک گردند و بهترین طرق سودبخش برای مبشرین از طریق مدارس ابتدایی بوده است.»۳۲
البته اهمیت آموزش عالی در نظر مبشرین کمتر از سایر مراحل تعلیم نیست، زیرا در این مرحله آنان به طبقات روشنفکر و تحصیلکرده نزدیک می شوند. نزدیکی به طبقات روشنفکر این امکان را به مسیحیت می دهد که از طریق رسوخ افکار خود در تفکر روشنفکران، مسائل مد نظر خود را به جامعه مسلمان منتقل کرده و به آنان القا نمایند.
از طرف دیگر با نفوذ در آموزش عالی کشورهای اسلامی، در رهبران جوامع اسلامی و نسل آینده نفوذ می کنند و از این روست که دنیای مسیحیت تمایل زیادی به راه اندازی و اداره مراکز آموزش عالی و یا نفوذ در دانشگاههای کشورهای مسلمان دارد.
سیستم آموزشی که مسیحیت برای اداره مدارس خود در نظر گرفته بود شامل سیستم تمام وقت و شبانه روزی و سیستم نیمه وقت می شد. در سیستم تمام وقت دانش آموز برای مدت معینی تحت نظارت مدرسه قرار می گرفت و حتی در تعطیلات تابستان نیز در همان مدرسه حضور داشت و تنها در روزهای خاصی می توانست با اولیای خود دیدار داشته باشد. از این مدارس در کشور ایران نیز وجود داشته و تحت عنوان آموزشگاه «ایران بیتیل» اداره می گردید. در این مدارس دانش آموزان همه روزه مجبور بودند که متونی از انجیل را قرائت کنند. در برخی موارد به عنوان نمونه در کشور «کنیا»، تا مدتی اولیای دانش آموزان مسلمان مجبور بودند به خاطر پذیرش فرزندانشان در مدرسه، نام مسیحی برای فرزندان خود انتخاب کنند.
«یکی از مؤثرترین تاکتیکهایی که مبلغین مسیحی برای پیشبرد اهداف خود به کار می بردند، جذب، تربیت و پرورش فرزندان رؤسا، پادشاهان و افراد بانفوذ سرزمینهای اسلامی بود، و این در حقیقت سرمایه گذاری برای آینده کشورها به حساب میآمد. اگر کلیسا می توانست در کشورهای مسلمان خصوصاً آفریقایی، رؤسای قبایل پادشاهان و یا افراد با نفوذ قبیله ای را مسیحی کند، همه و یا اکثریت افراد قبیله از آنها تبعیت می کردند. از طرفی نفوذ در دستگاه این افراد می توانست سبب کمتر شدن مشکلات تبلیغ شده و در این زمینه برای حل مشکلات پیش روی تبلیغ راهگشا باشد.
از روشهایی که کلیسا در سالهای اول گشایش مدارس خود به کار می برد و به خوبی از آنها بهره میجست، شیوه رایگان کردن امکانات مدرسه و لوازم التحریر و غذای رایگان در مدرسه بود، آنان به این وسیله نظر مساعد خانوادهها و دانشآموزان را جلب کرده و در سالهای دیگر پس از آنکه تا حدود زیادی در جذب دانشآموزان موفق میشدند، این شیوه را کنار می گذاردند.»۳۳
«یکی از مسائلی که باعث تبلیغ برای مدارس مسیحیت میشد، آموزش زبان لاتین و یا یکی از زبان های خارجی به دانشآموزان بود و یا تعلیم دانش آموزان توسط معلمان و اساتید خارجی بود که باعث رغبت خانوادهها به ثبت نام فرزندانشان در این مدارس می گردید.
... اعطای بورس تحصیلی به مسلمانان برای تحصیل در مراکز آموزش عالی کشورهای مسیحی نیز از جمله مواردی است که به منظور جذب نخبگان و انجام فعالیتهای تبلیغی بر روی آنان صورت می پذیرد.»۳۴
۱۸) خط توطئه در مطبوعات، کتاب و سایر رسانه ها
«مطبوعات و انتشارات یکی از ابزارهای فوق العاده مهم و ویژه تبلیغات کلیسا و غرب است. آنان با این ابزار حساس تلاش می کنند تا افکار و اندیشه های غرب مسیحی را در اذهان عمومی مسلمین القاء کنند، با توجه به تکنولوژی پیشرفت های که در زمینه های صنعتی به آن دست یافته اند و پشتوانه عظیم اقتصادی، هرساله هزاران کتاب، مقاله، عکس، پوستر، روزنامه و مجله علیه عقاید اسلامی و مسلمین، در سطح بسیار گسترده توزیع می نمایند. به این وسیله سعی میکنند با تخریب افکار و عقاید اسلامی و موجّه جلوه دادن اندیشه های مسیحی اولاً جوامع مسیحی را از تفکر و تدبّر در اسلام و آشنایی با آن دور نگه داشته و ثانیاً در تفکر و اندیشه جوامع اسلامی سستی و شبهه ایجاد کرده و اندیشه مسیحی را تبلیغ نمایند. علاوه بر کمیت بالای تهیه و توزیع این آثار، بهره گیری از نویسندگان، روانشناسان و کارشناسان این امور در کیفیت بخشی به اثرات تولید نقش بسزایی دارد.
علاوه بر چگونگی شکل و محتوای یک اثر، در زمینه توزیع و نشر
فرآورده های تحقیقاتی، مؤسسات بسیاری تدارک دیده شده است که این آثار در کمترین زمان در سراسر دنیا توزیع گردد.
به عنوان نمونه در قاره آفریقا دو گروه به تعداد یکصد و چهار هزار نفر و یکصد و نود و دو هزار نفر، تنها مأموریت دارند تا کتاب مقدس مسیحیت (انجیل) را از سوی کلیسا، در میان سیاهپوستان به ویژه مسلمانان سیاهپوست توزیع کنند. هم اکنون در سراسر جهان، فروشگاه ها و جمعیتهای بسیاری برای ارائه کتب، روزنامه ها و مجلات مسیحیت در تکاپو و تلاش هستند. توزیع رایگان انجیل در سراسر کشورهای اسلامی و همچون ایران جریان دارد.
نشر کتب و مجلات و روزنامه ها به زبانهای گوناگون، از دیگر ویژگیهای فعالیت های انتشاراتی مسیحیت می باشد، گاه این ترجمه ها به ۸۰ زبان می رسد.»۳۵
«واتیکان در سراسر دنیا پنج هزار مجله و روزنامه با دو میلیارد تیراژ منتشر می کند، در خود واتیکان علاوه بر روزنامه روزانه ایتالیایی که از ۱۲۰ سال پیش تا کنون منتشر می شود، هفته نامه هایی هم به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، اسپانیایی و پرتغالی منتشر می گردد. ... یکی از جمعیتهای مذهبی مسیحی روزنامه ای به نام «برج مراقبت» را در تیراژ هشت میلیون نسخه و به هشتاد زبان نشر و توزیع می نماید. انتشار کتابهایی که در راستای اهداف مسیحیت برای نابودی و تخریب اسلام تدوین شده است بسیار زیاد است.»۳۶
امروزه نیز برخی کانال های ماهواره درخدمت تبلیغ مسیحیت در ایران و کشورهای اسلامی ۲۴ ساعته فعال می باشند. مهمترین فعالیتی که در حال حاضر در دنیای مسیحیت برای تهاجم تبلیغی و فرهنگی بر علیه مسلمانان انجام می پذیرد، ترجمه مبانی نظری مسیحیت و غرب به زبان تصویر میباشد. روان شناسی مدرن بیانگر این است که تأثیری که تصویر در بر دارد، هیچ کلام و نوشته ای نمی تواند داشته باشد و تأثیر هر تصویر معادل هزار کلمه در نظر گرفته میشود. اثر دیگر تصویر و سینما درگیر کردن توأم با احساس و ادراک است، و از طرفی تصویر یک زبان بین المللی است که حتی بدون دانستن زبان و کلام دیگری نیز می تواند انتقال دهنده پیام باشد. از سوی دیگر مخاطبان رسانه های صوتی و تصویری بیشتر از مخاطبان انتشارات و مطبوعات می باشند، لذا دنیای مسیحیت در این زمینه
سرمایه گذاری بسیاری کرده است به طوری که تنها در هالیوود در آمریکا به صورت متوسط در سال ۷۰۰ فیلم سینمایی تولید می شود.
«... رادیو واتیکان روزانه به ۳۶ زبان برنامه های خود را ارائه می نماید و رادیوهای تبشیری مسیحی در سراسر جهان از جمله کشورهای سودان، اسپانیا، ایتالیا، آلمان، سوئیس و... قرار دارد.»۳۷
مهمترین رسانه ای که مسیحیت برای تبلیغ و تبشیر و نیل به اهداف خود از آن بهره می جوید، سینما میباشد. شیوه عمومی کارگردانان و نویسندگان فیلمنامه های مسیحی که دستاندرکار تبلیغ هستند ارائه آداب و رسوم و فرهنگ مسیحیت در صحنه های گوناگون و بخش های مختلف و بسیار ظریف داستانها و... با استفاده از تکنیک ها و متدهای تبلیغاتی پیشرفته و روانشناسانه می باشد.
مسیحیت فیلمهای بسیاری را نیز با موضوع توهین های صریح به اندیشه ها و افکار مسلمانان تدوین و توزیع کرده است، که از آن جمله می توان «فیلم های «بچه های محله ما» از «محمدعبدالسلام» بر اساس رمان «نجیب محفوظ»، «سوره البقره» در مصر، «شالوم اسلام» توسط بی بی سی را نام برد.» ۳۸
حقیقت این است که در سینمای مسیحیت از هیچ مناسبت یا حادثه مرتبط با اسلام و مسلمانان، چشم پوشی نشده است و در تمامی زمینه های عقاید اسلامی فعالیت هایی انجام شده است.
۱۹) استفاده ی تبلیغاتی از بیماران
کلیسا حتی سوء استفاده از بیماری و درد بیماران را در دستور کار قرار داده و از بیمارستان و بهداشت نیز استفاده تبلیغی کرده و عقائد بیمار را هدف می گیرد.
یکی از مبشرین مسیحی می گوید:
«هرکجا بشر باشد، بیماری نیز موجود است و هرکجا نیاز به پزشک باشد فرصتی برای تبشیر و تبلیغ است.»۳۹
و بدینسان کلیسا، پزشکی را نیز پوششی برای ترویج اهداف خود و از جمله اسلام ستیزی قرار داده است.
جهان اسلام که تا چندی قبل، سرآمد پزشکی و علم و تمدن جهان بود و پزشکی جدید و بیمارستان های مدرن از جهان اسلام به اروپا رفت، متأسفانه در دوران اخیر دچار عقب ماندگی علمی شد و برای نفوذ استعمار و مسیحیت، این نیاز، تبدیل به منفذ خطرناکی شد و کلیسا نیز از آن استفاده کرد.
نمونه های بسیار زیادی از این دست در کشورهای اسلامی یافت می شود که به ذکر چند نمونه از آنها می پرداریم:
«دو پزشک انگلیسی در سال ۱۹۲۱م، برای تبلیغ عازم کشور اوگاندا می شوند و پزشکی را از روستایی کوچک آغاز می نمایند، آنها پس از ده سال فعالیت موفق به ایجاد ۳۰۰ کلیسا در نقاط مختلف کشور اوگاندا که غالباً در کنار کلینیک های آنان قرار داشت، می شوند. درمانگاهی که در کشور سودان تأسیس شده بود، معالجه بیماران را تنها در صورتی برعهده می گرفت که پس از بهبودی اعلام نمایند که مسیح مرا شفا داد. در طول درمان نیز فعالیت های تبلیغی بسیاری انجام می گرفت.»۴۰
«واتیکان در سراسر جهان ۲۰۳۹ بیمارستان، ۲۲۶۶ درمانگاه رایگان داشته که توسط میسیونرها و مبشرین مسیحی اداره می شده است. (آمار مربوط به دهه نود میلادی است.) سرمایه گذاری خاصی در این زمینه در کشورهای آفریقایی انجام شده است به صورتی که در آفریقا واتیکان دارای ۶۰۰ بیمارستان تبلیغاتی میباشد.»۴۱
در این میان با بهره گیری از ضعف کشورهای آفریقایی در امور بهداشتی، خدمات دامپزشکی نیز جایگاه خاصی یافته و کثرت احشام و دامها در قبایل صحرانشین آفریقایی باعث شده است تا مبلغین مسیحی به خدمات دامپزشکی نیز توجه خاصی داشته باشند...
۲۰) «اسلام ستیزی» در پوشش «اسلام شناسی»
از دیگر شگردهای تبلیغاتی مسیحیت، تبلیغ و تطبیق تعالیم، معتقدات و اندیشه های مسیحیت تحت عنوان تحقیقات اسلامی میباشد، عمده این وظیفه بر عهده مستشرقین و اسلام شناسان غربی قرار داده شده است. از طرف دیگر مسیحیان برای نفوذ در اعماق جامعه اسلامی به شرق شناسی و
اسلام شناسی روی آوردند. منافع کلیسا و اهداف استعمارگران غربی با یکدیگر تلاقی کرده و کلیسا و استعمار در گسترش و نفوذ خود در شرق به یکدیگر پیوستند. کلیسا، رهبران استعمار را قانع کرد که مسیحیت، پایگاه استعمار غرب در شرق خواهد شد. به همین جهت استعمار ضمن سبک کردن بار از شانه مبلغان به حمایت مالی و سیاسی آنها پرداخت و این دلیلی است که شرق شناسی در آغاز فعالیت مبلغان، راهبان، کشیشان، مبشرین و میسیونرهای مذهبی تکیه داشت و سپس به مراکز استعماری اروپا مرتبط گشت.
۲۱) کلیسا و جاسوسی برای ارتش های استعماری غرب
«پدران روحانی کلیسا و میسیونر های مذهبی، از سویی به نفع استعمار جاسوسی کرده و در تحقیق اهداف استعمارگران غربی تلاش می نمایند و از سوی دیگر در تخریب عقائد و اخلاق مسلمین و پیوستن آنان به اردوگاه های امپریالیسم غربی کوشش می نمایند. به عنوان نمونه می توان از سخنرانی «زویمر» از مبشرین معروف کلیسا در جهان اسلام در کنفرانس «بیت المقدس» هنگامی که به دست انگلیسی ها اشغال شده بود، به چگونگی همکاری کلیسا با استعمار بطور آشکار پی برد. وی بعد از سخنرانی چند نفر از مبشرین که از آنها بوی یأس و نومیدی از فعالیت های تبشیری استشمام می شد، رشته سخن را به دست گرفت و چنین گفت:
با آنکه شما وظیفه ی خود را به طرز مطلوبی انجام داده اید، به نظر می رسد که بعضی از شما به نتیجه اساسی آن توجه ندارید. من اقرار می کنم مسلمانانی که در چهاردیواری مسیحیت وارد شده اند، مسلمانان حقیقی نیستند، به طوری که گفتید یکی از سه طائفه اند: یا کودکانی هستند که خانواده شان اسلام را آنطوری که لازم است به آنان معرفی نکرده اند. یا مردانی هستند که دیانت را سبک شمرده و برای گریز از فقر و بدست آوردن لقمه ای تلاش می کنند و فکری جز رسیدن به نیرو و قدرت ندارند و یا کسانی هستند که در راه هدف و اغراض دیگران تلاش می کنند. آنچه که برای امر تبشیر مهم است، تبشیری که شما به نمایندگی از طرف دولتهای مسیحی در کشورهای اسلامی به آن قیام کرده اید این نیست که مسلمانان را به سوی مسیحیت بکشید، زیرا در این صورت آنها را هدایت کرده و به آنان احترام کرده اید بلکه در این مورد امر مهم آن است که اسلام را از مسلمان سلب کرده او را از دینش خارج سازید، تا موجودی باشد که ارتباطی با خدا نداشته و همچنین ارتباطی با مبانی اخلاقی که در شئون حیاتی به آن تکیه زده است نداشته باشد.
با این برنامه شاهد طلیعه پیروزی استعمار در ممالک اسلامی خواهیم بود و این عملی است که در خلال صدسال گذشته به آن قیام کرده ا یم و من و دولت های مسیحی به این مناسبت به شما تبریک می گوییم. ما از ثلث اول قرن نوزده توانسته ایم همه ی برنامه های تعلیمی را در کشورهای اسلامی بدست گرفته کپسول های تبشیر و کلیسا و همچنین جمعیت ها و مدارس مسیحی بسیاری را که تحت تسلط کشورهای آمریکا و اروپا است در سرزمین های اسلامی منتشر سازیم!!
رفقا شما بودید که با وسائل خود افکار عمومی را در کشورهای اسلامی آماده کرده اید تا راهی را که شما نشان داده اید قبول کنند، شما بودید که جوانان مسلمان را طوری آماده کردهاید که ارتباط با خدا نداشته و در صدد شناختن آن نیز بر نیایند، مسلمانان را از اسلام خارج ساخته و به مسیحیت هم، راهشان ندادید. مسلمانان طوری رشد کردند که مورد نظر استعمار است!! به مجد و عظمت خود، اهمیت نمی دهند سستی و کسالت را دوست دارند، اهمیتی به دنیا نمی دهند، مگر به خاطر شهواتش؛ دانش فرا می گیرند، به خاطر شهوات؛ سرمایه می اندوزند، به خاطر شهوات؛ و اگر به موقعیتی نائل می آ یند آن هم به خاطر شهوات است.
پس کار مهم شما به نتیجه رسیده است و به هدف خود رسیده اید. کلیسا به شما تبریک می گوید. دولت های غربی از شما راضی اند و اگر می خواهید دین خود را نسبت به رسالتتان اداء کنید، جریان نفوذ و استعمار غرب در جهان اسلام را تقویت کنید و در سایه ی کوشش خود به برکت خداوند نزدیک شوید!!»۴۲ ٭
۲۲) تخریب اخلاق مسلمین از راه مفاسد جنسی
«همفر» تجربیات خود را چنین خلاصه می کند:
«... باید مدارس، کلیساها و انجمن های خیریه کلیسا را در کشورهای اسلامی تأسیس کرد و تحت این پوشش میلیون ها کتاب مسیحی را رایگان میان مسلمانان توزیع کرد و جاسوس هایی را به صورت کشیش و راهبه راهی کشورهای اسلامی ساخت تا میان مسلمانان نفوذ کرده، جمع آوری اطلاعات و نیز تبلیغ کنند و باید جمعیت زیادی از دانشمندان را استخدام نمود که بعد از دقت و اطلاع از تمام خصوصیات اسلام در تاریخ و عقائد اسلام دست ببرند و آن را وارونه کنند.
در تأثیرگذاری بر جوانان مسلمان چه دختر و چه پسر باید کوشید، و آنها را در عقاید دینی مردّد ساخت و تا آنجا که میتوان از طریق مدرسه ها و مطبوعات فاسد و روابط آزاد جنسی و (Boyfriend) ها و (Girlfriend)های غیر مسلمانی که برای این منظور در اختیار آنان گذارده می شود باید اخلاق جوانان مسلمان را فاسد کرد و برای اجرای این برنامه باید یک عده دختر و پسر مسیحی در کشورهای اسلامی استخدام نموده و آنها را به منزله دامی قرار داد که به این وسیله جوانان مسلمان را صید نمود.»۴۳
و در جای دیگر چنین نقل شده است:
«پای کشیشان و آموزگاران و معلمین مسیحی در کشور اسلامی باز شد و کشیشان مشغول به طرح نقشه برای تضعیف عقاید مذهبی جوانان مسلمان گردیدند و به عنوان نمونه برای اولین بار، در کنار رودخانه قرطبه (پایتخت مملکت) باغ بزرگی به نام تفریحگاه عمومی احداث کردند و دختران زیبای اروپایی را هر روز در آن باغ به گردش در می آوردند و لذا امراء و بزرگان مملکت و جوانان مسلمان روزها برای تفریح و مخصوصاً چشم چرانی و تماشای دختران زیبای مسیحی به آن باغ رفت و آمد می کردند.»۴۴
پدر روحانی آقای «زویمر» یکی دیگر از قدم های بزرگی که زمامداران مسیحی در «اندلس» برای اضمحلال مسلمین برداشته بودند را این گونه بیان می کند:
«مشروبات الکلی را مجاناً وارد و در دسترس جوانان مسلمان قرار دادند، بلکه یکی از کشیشان مسیحی در یک سال تمام انگورهای قرطبه را پیشخرید کرده و همه ی آنها را شراب ساخت و قسم یاد نمود که آن شرابها را جز به دانشجویان اسلامی و جوانان مسلمان ندهد.»۴۵
۲۳) نفوذ از طریق ارائه خدمات
«امروزه تشکیلات رهبری مسیحیت با اختصاص بودجه سه میلیارد دلاری و اختصاص صدوپنجاه هزار نیرو، آرزوی دیدن آفریقا را به عنوان یک قاره مسیحی در سر می پروراند. کوشش های آنان در طی چند دهه اخیر منجر به این گردید که کشورهایی چون مالاوی و اوگاندا که زمانی اکثریت جمعیت آنها مسلمان بود به کشورهایی مسیحی تبدیل گردد.»۴۶
«بیش از ۵۰۰ دانشکده، دبیرستان، کانون آموزشی و ۵۵۰ بیمارستان و ۱۰۲۴ داروخانه و ۱۱۱ انجمن پزشکی و ۹۳ جمعیت پرستاری و ۲۶۵ دارالایتام و ۱۲۰ جزام خانه و ۱۲۰ آموزشگاه کر و لالها و ۱۱۵ آموزشگاه نابینایان و ۱۳ درمانگاه و بیمارستان برای مبتلایان مواد مخدر و ۸۵ پناهگاه برای بیوه زنان و صدها کانون و شبکه های دیگر به وسیله جمعیت های تبشیری در دنیا اداره می شود که تنها بیش از ۶۰۰ . ۱۹۰. ۵ نفر از فرزندان مسلمین تحت تعلیم و تربیت آنها هستند.
گرچه این مراکز به ظاهر به عنوان خدمت به انسانیت به وجود آمده و چه بسا دارو و درمان و آموزش و پرورش و دیگر خدمات در آنها مجانی است اما در واقع کمین گاه هایی هستند که گروه های تبشیری بدان وسیله مقاصد شوم استعمار را عملی می سازند!!
بد نیست این واقعیت تلخ را نیز بدانید که مجله «روز الیوسف» چاپ قاهره شماره ۱۸۴۷ مورخه ۴.۱۱.۱۹۶۳ چنین می نویسد: مبشرین اعزامی در «سنگال» با ملتهای فقیر آن سرزمین قراردادهایی می بندند که طبق آن می توانند منافع مختصری بدست آورند، مبشرین قرارداد می کنند که در هر ماه ... طفلی از اطفال طائفه را برای تربیت مسیحی تحویل بگیرند!!
البته یکی از مفاد قرارداد این است که اگر خواستند طفل را بازگیرند، باید مخارج فرزند خود را که مبشرین در راه تحصیل و خوراک او مصرف کرده اند بپردازند ...
در این مدرسه اطفال کمتر از ۵ سال پذیرفته میشود و از پدر و مادر و فامیل خود به کلّی جدا می شوند و به آداب مسیحی بزرگ میگردند سپس به فرانسه اعزام میشوند دوره های آموزشی ببینند و پس از آن به سنگال باز می گردند تا مطابق میل فرانسه رفتار نمایند، زیرا آنگاه که از فرانسه بر می گردند دیگر یک مسیحی فرانسوی هستند و از مزایای مأمورین فرانسه استفاده می کنند!! و «سانجوری» رئیس جمهوری سنگال از همین گروه است که دارای پدر و مادری مسلمان بوده است.»۴۷
«البته علیرغم همه این تلاش ها، کلیسا در تلاش هایش در بسیاری از نقاط آفریقا، شکست خورده است، زیرا احکام عقاید اسلامی چنان مطابق با عقل و فطرت آدمی است که نه تنها مسلمانان از آن غالباً بر نمی گردند، بلکه هم اکنون با آنکه ۴۳ هزار مبلغ پروتستان در کشورهای آفریقایی با تمام وسایل فریب از قبیل: دارو، غذا، لباس و... مشغول تبلیغ هستند، در هفته تنها ۲ نفر مسیحی می شوند در حالی که اسلام بدون هیچ دستگاه تبلیغی قوی و منسجمی بدون حمایت مالی به سرعت در پیشرفت جهان و از جمله در آفریقاست و بطور متوسط هفته ای ۱۵ نفر مسیحی یا بت پرستان در همان مناطق آفریقایی، به اسلام می گروند.»۴۸
۲۴) روش های ضدّ اخلاقی کلیسا در ترویج مسیحیت
«تلاش دشمنان اسلام برای گسترش فساد در جهان اسلام همچنان ادامه دارد. به عنوان نمونه: طبق آمار موجود در رژیم منحوس پهلوی، در ایران روزی ۴۰۰ هزار بطر مشروب الکلی مینوشیدند - ۳۰ کارخانه تولیدکننده (یعنی سال ۵۵ م) ۱۴۴ میلیون بطری مشروب الکلی به بازار عرضه کرده اند، سالانه نزدیک به ۲ میلیون بطری مشروب الکلی خارجی نیز به طور رسمی وارد ایران می شد. در تهران بیش از ۵ هزار مشروب فروشی وجود داشت.»۴۹
در این بخش به برخی از توطئه های غیرعلمی و غیراخلاقی کلیسا علیه اسلام اشاره کردیم. این در حالی است که کلیسا و پاپ ها در خانه خود اروپا، همواره از سوی مردم و اندیشمندان و روشنفکران مسیحی و غربی مورد تردید و اتهام بوده و مسیحیت، تبدیل به یک دین در حال زوال شده و برای بقاء دست و پا می زند. قرن هاست که پاپ و کشیشان و کلیسا متّهم اند که: از رانت های مالیاتی و اقتصادی بهره برده اند، از مصونیت های قضایی بهره می برند، مذهب را از اخلاق دور ساخته و آن را در آیین ها و تشریفات خشک مذهبی و تنبلی محدود کرده اند.
همچنین تن آسایی راهبان، سوء استفاده از اختیار تکفیر و طرد، ظلم و اجحاف دستگاههای تفتیش عقاید، تجسس و سانسور شدید، تأکید بر اصل بودن آیین به جای حسن عمل (هرچند مصلحان کلیسا در این مورد گناهشان کمتر از اربابان کلیسا نبود)، فریفتن مردم ساده لوح از راه معجزات و آثار متبرک دروغین، و همکاری با استعمارگران و حاکمان ظالم مناطق مختلف و کمک در اشاعه فقر و فحشا، ونابودی تمدنهای بزرگ جهان»۵۰، از جرم های ثابت کلیسا و پاپ ها در افکار عمومی مغرب زمینیان نیز بوده است.٭٭
● پاپ ها در نبرد با:
▪ «عقلانیت و علم»
من هرگز فراموش نمی کنم که کلیسای شما وقتی از تفتیش عقاید حمایت کرد و «کوپرنیک» را تبعید نمود و «گالیله» را خاموش کرد و «برونو» را زنده به تیر بسته سوزانید، بارها مانع پیشرفت و آزادی فکر انسان گشت.۵۱
۱) مسیحیت، علیه علم و عقلانیت
در باب علم ستیزی ارباب کلیسا در قرون وسطی و خساراتی که به پیشرفت علم در جامعه غربی از ناحیه این عملکرد نابخردانه و جاهلانه آنان در آن دوران رسید، سخنانی بسیار گفته شده است. در آن هنگام که اروپا به واسطه غفلت و خودخواهی رهبران مذهبی خود در جهل و گمراهی غوطه ور بود و اندیشمندان این دیار از بیم جان خود مهر خاموشی بر لب می زدند، ستارگانی در ممالک اسلامی شروع به درخشیدن کردند که فروغ بی بدیلشان هم اکنون نیز پس از گذر قرن ها در دانشگاه های غربی و شرقی پرتوافشانی می کنند.
«آن چه که مانع از احیا و پیشرفت روح علمی غرب در قرون وسطی شد، رفتار ارباب کلیسا با علما بود که مانند سدی در برابر علم، عمل می کرد. ضرری که علم از نظریات ارباب کلیسا به خود دید، بیشتر از زیانی بود که به واسطه جهل مقتضای قرون وسطی متوجه روح علمی شد.»۵۲
«روحانیون متعصب مسیحی به واسطه ی تنگ نظری های خود، جلوی پیشرفت علم و عقل را آن چنان گرفتند که تا اواخر نیمه قرن گذشته درهای دانش عملاً بر روی مردم بسته بود. ... در گذشته های دور، کسانی همچون «بقراط» پزشکی را بر اساس تجربه و روش علمی بنا نهاده بودند، در حالی که پزشکی قرون وسطی به پزشکی عصر توحش و عصر انسان نخستین بیشتر شباهت داشت. نام آورترین پاپ «آگوستین» هم شیاطین را عامل همه بیماریها معرفی کرده است. حتی اصلاح طلبان مسیحی هم که به کلیسا و پاپ، منتقد بوده و برعلیه قدرت آن شوریدند، عقیده ای مشابه داشتند مثلاً به عقیده ی «لوتر» نیز، منشأ همه بیماریها صرفاً شیطان بود و درمان آنها نیز بایستی از طریق طلسمات صورت بگیرد. وجود چنین عقیده ای موجب شد که کلیسا و پاپ از طریق طلسم نویسی ها درآمد سرشاری داشته باشند. اکثر کسانی که به پزشکی اشتغال داشتند، متهم به جادو، کفر و الحاد شدند. حتی در قرن هجدهم و به اصطلاح عصر جدید نیز ارباب کلیسا با مایه کوبی به مخالفت برخاستند. در طول قرون وسطی، علم شیمی که از جهان اسلام وارد اروپا شد، توسط پاپ ها به عنوان یک علم شیطانی شناخته می شد. در سال ۱۳۱۷م، پاپ، شیمی را تحریم و تمام شیمی دانها را ملحد اعلام کرد. در سال ۱۲۹۲م، «راجر بیکن» علیرغم آن که خود تعصب مسیحی هم داشت ولی به جرم تمایل به شرکت در مباحث علمی، و چون تحت تأثیر علوم جهان اسلام بود، به مدتی طولانی زندانی شد.»۵۳
«در مراکز فرهنگی و مدارس، تا اواخر قرون وسطی هرکه می خواست به فراگیری علم بپردازد می بایست اوراد کشیشی بی آموزد و کسی نمی توانست به دنبال فراگیری علوم نظری مستقل از کلیسا برود.»۵۴۲) گسترش خرافات به برکت پاپ ها
در قرون وسطی اعتقاد به جادو که از ادوار کهن به جای مانده بود، تقویت شد و مردم آن دوره، عمدتاً بر این باور بودند که همه ی بیماری ها و پدیده های طبیعی و مصیبت های اجتماعی، کار اجنّه و شیاطین است و اراده ی خدا و علل طبیعی، بسا نادیده گرفته می شد. برخی از سران پیشین مسیحیت، در مورد سحر و جادو که آن را ریشه تمام بلایا می دانستند، قوانینی وضع کردند، لیکن تا قرن چهارده میلادی مخالفتی جدی در برابر سحر و جادو به عمل نیامده بود. در قرن چهاردهم، در سراسر اروپا، بیماری وحشتناک وبا شایع شد و اوضاع اروپا را به گونه ای به هم ریخت که نام «مرگ سیاه» بر آن نهادند. شیوع این بیماری، ترس مردم از شیاطین را بیشتر کرد. به هر صورت به مدت سه قرن در اروپا مخالفت با سحر و جادو رواج داشت. در سال ۱۴۸۴ م، پاپ «اینوسان هشتم» طی صدور یک فرمان، ادعا کرد که «طاعون و طوفان های وحشتناک، نتیجه ای از اعمال زنان جادوگر است.» بستر اجتماعی به گونه ای بود که حتی بسیاری از مردم به اصطلاح روشنفکر آن زمان نیز این ادعا را پذیرفتند و این عقیده تا آشنایی غرب با پیشرفت های جهان اسلام و تولد روش علمی، همچنان طرفدار داشت.
دانشگاه «آبلار» که عقل را به عنوان معیاری برای حقیقت معرفی می کرد و بدون توجه به عقایدی که کلیسا تبلیغ می کرد، تحت تأثیر دانشگاه های جهان اسلام و با مخالفت کلیسا به وجود آمد.
آبلار در سال ۱۱۴۲ م، درگذشت و پس از او در اواخر قرن دوازدهم، کسانی که به دنبال علم بودند در ادامه ی مسیر او به تقلید از جهان اسلام، اتحادیه ای به نام «دانشگاه» تشکیل دادند. به این ترتیب در پایان قرن دوازدهم، دانشگاه پاریس با تعداد ۱۳۰۰ دانشجو تأسیس شد. سایر دانشگاههای اروپا، نظیر دانشگاه «پلنی»، «سالرنو»، «آکسفورد» و «کمبریج»، پس از این دانشگاه یکی یکی با الهام از دانشگاههای اسلامی تأسیس شدند. طبیعتاً انتظار می رفت که این نهادهای علمی، به دفاع از آزادی تفکر پرداخته و طرفداران تفکر آزاد در برابر مخالفان آن حمایت کنند. بویژه این که پیشگامان این طرح ها، دانشگاه ها را در حقیقت برای رها ساختن عقل از بند کلیسا و پاپ تأسیس کرده بودند. اما کلیسا وارد این قلمرو نیز شده و به مبارزه با علوم پرداخت. دانشگاهها عملاً و به ناچار در دست کلیسا رام شدند و از تدریس مطالبی که از نظر کلیساییان ممنوع بود، خودداری می شد. روش تعلیم مدرسی در دانشگاه های اروپا رایج بود و اساتید دانشگاه به حقیقت به عنوان محصول عقل سلیم یا تجربه، اعتنایی نداشتند و بلکه تمام تلاش خود را در جهت کلیسا به خرج می دادند. اگر استادی، متوجه خطا بودن تجویزات کلیسا می شد، بناچار عقیده ی خود را پنهان کرده و خود را ملزم به تعالیم کلیسا نشان می داد (کاری که کسانی چون «رینولد» در قرن شانزدهم انجام دادند) و اگر استادی که متوجه بطلان مسیحیت و پاپ شده بود، به ناچار بایستی استعفا می داد (کاری که اساتیدی همچون «رتیکوس» کردند)، چرا که اگر به اختیار خود استعفا نمی داد، به اجبار او را اخراج و مجازات می کردند (بلایی که یک قرن بعد بر سر «گالیله» آمد).
هریک از این سه استاد، کاملاً به صحت نظریه کوپرنیک مبنی بر گردش زمین به دور خورشید ایمان داشتند و معتقد بودند که خورشید، مرکز جهان است. رینولد و رتیکوس در «ویتمبرگ» زندگی می کردند و «گالیله» در ایتالیا بود و در دانشگاه پیزا که تحت امر کلیسای کاتولیک و متصدیان آن بود، تدریس می کرد. برای پی بردن به وضعیت روح علمی در آن عصر توجه به همین نکته کافی است که رؤسای دانشگاهها به این که نسبت به تعالیم کلیسا پایبند بوده و پا را از آن چه که در کتاب مقدس آمده است، فراتر ننهاده اند، افتخار می کردند و از این در برابر نفوذ افکار و اندیشه های جدید علمی و اسلامی در دروس دانشگاهی مقاومت کرده اند، به خود می بالیدند. به عنوان مثال رئیس دانشگاه «دوای» در جلسه ای هنگامی که وضعیت دانشگاه خود را تشریح می کرد، یکی از افتخارات آن دانشگاه را عدم پذیرش نظریه گالیله در مورد گردش زمین به دور خورشید عنوان نمود. آنگونه که تاریخ نگارانی نظیر «وولف» می گویند: «استیلای جزمیّات کلیسا بر دانشگاه های اروپایی، آنها را از تحصیل علم، بازداشت و حتی اصلاح طلبان دینی هم که با کلیسا به دشمنی برخاسته بودند، به واسطه تعصبی که داشتند به سرکوب علم و تفکر پرداختند.»
بدین ترتیب علم جدید، نه در دانشگاه ها که در خارج از آنها به پیشرفت خود ادامه داد. با شروع نهضت مؤثر علمی، برای ترویج و تدریس علوم باید نهادهایی تأسیس می شدند که از پاپ و کلیساییان مصون باشند. بدین منظور در قرن پانزدهم، و با الگوبرداری از دانشگاه های اسلامی، آکادمی های «ونیز» و «فلورانس» در ایتالیا و آکادمی «فرانس» در فرانسه توسط فرانسوای اول تأسیس شد.
۳) پروتستان وکاتولیک، متّحد در عقل ستیزی
مسیحیت و پاپ که دشمن سرسخت تفکر بود، با شقاوت و بی رحمی به تعقیب و شکنجه ی دانشمندان پرداخته و در این راه از هیچ کاری دریغ نکرده است. مذهب پروتستان نیز در شکنجه و آزار دانشمندان، همانند کلیسای کاتولیک عمل کرده است. جنبش اصلاح طلبی مسیحی یا پروتستانی، یک جنبش عقل گرا و عملی نبود و آنان نیز چون پاپ و کاتولیک ها به تعقیب و شکنجه دانشمندان و عقل گرایان می پرداختند.
پیروزی جنبش اصلاح دینی در شمال آلمان بدین خاطر بود که فرمانروایان این خطّه از اروپا از «لوتر» در برابر پاپ، پشتیبانی کردند تا بدین وسیله املاک و دارایی های تحت تملک کلیسا را مصادره کرده و یا به امتیازهایی دیگر دست پیدا کنند. از این گذشته، پیشرفت و توسعه ی این جنبش عمدتاً از فسادی مایه می گرفت که در کلیسا نفوذ کرده بود و پاپ ها نیز به منافع دنیوی خود دل بسته بودند. «بوری» می گوید:
«فساد رایج در کلیسا تا اندازه ای رشد کرده بود که از قرن چهاردهم به این طرف، تقریباً تمام سکنه ی اروپا به وجود آن پی برده بودند و نیاز به اصلاح کلیسا را حس می کردند.»
... در مورد شکنجه ای که پروتستان ها در حق طرفداران علم و فلسفه روا داشتند، دو نکته حایز اهمیت است. اول این که پروتستان ها در ابتدای جنبش خود، صاحب قدرتی همچون قدرت کاتولیک ها نبودند و به محض این که یک چنین قدرتی توسط کالون در ژنو برای پروتستان ها مهیا شد، معلوم شد که آنها نیز دست کمی از رفتار کاتولیک ها ندارند، ثانیاً چنانچه کلیسای کاتولیک، کشفیات نجومی قرن های هفدهم و هجدهم را تحریم کرده بود، پروتستان ها نیز از قافله عقب نماندند و دستاوردهای زمین شناختی، زیست شناختی و انسان شناختی را تکفیر کرده و دانشگاه های آمریکایی را از تدریس این علوم به دانشجویان بازداشتند. ممنوعیت تدریس این علوم در دانشگاهها آنگونه که «وایت» مدعی است تا اوایل قرن گذشته، به اعتبار خود باقی بود.
۴) اصلاح طلبان پروتستان، همکار محافظه کاران کاتولیک
علاوه بر این، تعصبی که پروتستان ها در تفسیر و تأویل صوری آیات کتاب مقدس، و التزام لفظی و قشری به آنها به خرج دادند، کم تر از کاتولیک ها نبود. تعصب مارتین لوتر و کالون در این مورد،
ضرب المثل شده بود. درست است که لوتر نسبت به سوزانیدن ملحدین توسط پاپ اعتراض کرده بود، لیکن این اعتراض گویی مشروط به حالتی بوده است که این مخالفان تحت امر و مطیع فرمانروایان خود باشند و سر از اطاعت آنان برنتابند. در صحت این ادعا همین بس که لوتر صراحتاً هنگامی که «آناباتیست»ها از اطاعت خود او سرپیچیدند، دستور قتل عام آنها را صادر نمود. بدین ترتیب تلاش کاتولیک ها و پروتستان ها در هر دو مورد به یک نتیجه منتهی شد؛ شکنجه!
کالون نیز بر مخالفین خود بسیار سخت می گرفت و مخالفان خود را تبعید یا زندانی نمود، یا آنها را سوزانیده، یا به روش های گوناگون شکنجه و اعدام کرد. رفتار کالون در اعدام «سروتیوس» شاهدی بر این ادعاست، او که در مخالفت با تثلیث (پدر، پسر و روحالقدس) کتابی نوشته بود، دچار دسیسه های کالون شد و در «لیون» حبس گردید. سروتیوس پس از چندی از زندان فرار کرد و غافل از هرجا خود را به سرعت تمام به ژنو، مقر حکومت کالون رسانید تا بدین وسیله در پناه او باشد، اما کالون او را در سال ۱۵۵۳ میلادی اعدام کرد. «ملانکتون» که گردآورنده ی اصول شکنجه به شمار می رفت، کار کالون را به عنوان بهترین سرمشق و الگو برای رهبران آینده ستود. حقیقت این است که جنبش دینی پروتستان نیز در خشونت و سرکوب گری، دست کمی از پاپ و کلیسای کاتولیک نداشته است و پیروان لوتر، کالون، یا پروتستان های انگلیسی، هرکسی با هر عقیده ی مخالفی را اعدام می کردند. لوتر، علم و فلسفه را به سخره می گرفت و ارسطو را خوکی کثیف و دروغ پرداز معرفی نمود. او از «کوپرنیک» که نخستین عالم سرشناس در علم نجوم و هیئت بود، به عنوان یک ستاره شناس پست دیوانه یاد کرده است.
کالون هم که دومین رهبر برجسته ی پروتستان هاست، در مورد دانشمندان و متفکرین عصر خود، مهربان تر از لوتر، نبوده است. کالون، اگرچه در شدت انتقاد و فحاشی نسبت به اندیشمندان و علما، به گرد لوتر نمی رسید، لیکن او هم در حیطه اقتدار خود به مخالفت با تفکر پرداخت و مخالفین و منتقدین را به بدترین شکل شکنجه نمود. او نیز چون پاپ و کلیسا، مخالفین مرکزیت زمین و چرخش خورشید به دور آن را تکفیر کرد.
رهبران جنبش پروتستان ها اگرچه در ابتدا، در مخالفت با کلیسا، به حق تشخیص فردی، یعنی بنیان آزادی مذهبی، تأکید می کردند، اما همین که پایه های دین مورد نظر خود را مستحکم کردند، حق تشخیص را منحصر به خود دانسته و در کوتاه کردن دست مردم از این حق، تلاش نمودند. تناقضی که بدین ترتیب در گفتار و رفتار این رهبران آشکار شد، به تضعیف قدرت آنها انجامید؛ چرا مردم باید از کلیسای کاتولیک روم بریده و به مذهب جدید لوتری روی بیاورند؟ اگر شورش علیه کلیسای روم و امتناع از اطاعت پاپ، مبتنی و متکی بر عنصر عقل است، پس لزومی ندارد که نتیجه نهایی به اطاعت از لوتر یا کالون منجر شود، مگر این که متصل به وحی باشند.۵۵
۵) پاسداری از جهل، عامل بقای نظام پاپیستی
پاپ ها و کاتولیک ها، پروتستان ها را نیز سرکوب و شکنجه می کردند. «در دوران متأخرتر، از انتشار ترجمه های کتاب مقدس به قلم «ویکلیف» و بعدها، مترجمان پروتستان، به عنوان آنکه حاوی دیباچه ها، یادداشت ها و اصلاحات ضدکاتولیکی بودند، جلوگیری می شد. صنعت چاپ بر نگرانی کلیسا، که همواره در صدد بود پیروان خود را از آلودگی به افکار
گمراه کننده بر کنار دارد، افزود. پنجمین شورای «لاتران» (۱۵۱۶ م) حکم داد که از آن پس هیچ کتابی به جز عقائد کلیسا نباید به چاپ برسد. مقامات کشوری نیز مقرراتی در مورد ممانعت از انتشار هر نوع کتاب و مقاله ی غیر مسیحی وضع کردند، سنای «ونیز» در سال ۱۵۰۸ م، «دیت ورمس»، «شارل پنجم»، و «فرانسوای اول» در سال ۱۵۲۱م، و پارلمان پاریس در سال ۱۵۴۲م، شارل در سال ۱۵۴۳م، دامنه ی نظارت کلیسا بر نشریات را حتی تا مستعمرات اسپانیایی در آمریکا گسترش داد. نخستین فهرست عمومی کتاب های ممنوع در سال ۱۵۴۴م، توسط دانشگاه «سوربون» منتشر شد؛ و نخستین صورت ایتالیایی این گونه کتب در سال ۱۵۴۵م، توسط دستگاه تفتیش افکار به چاپ رسید.
در سال ۱۵۵۹م، «پاولوس چهارم» برای بار نخست «فهرست بسیار طولانی از نویسندگان و کتاب های تحریم شده» را به طور رسمی بیرون داد. این فهرست حتی انتشار چهل و هشت نوع متن تصحیح شده ی کتاب مقدس را که به دست پروتستان ها انجام گرفته بود ممنوع، و شصت و یک نفر از ناشران و چاپچیان را از ادامه ی کار محروم می کرد. از سال ۱۵۱۹ م، به بعد، هیچ فرد کاتولیکی اجازه نداشت کتابی که مهر کلیسا نخورده را بخواند؛ و از سال ۱۵۵۹ م، به بعد، برای انتشار هر اثری، کسب اجازه رسمی چاپ شود از طرف مقامات کلیسایی ضروری بود. کتاب فروشان و دانشمندان شکایت کردند که این ممیزی سخت، موجب رکود دانش و ورشکستگی ایشان می شود، اما پاولوس با پافشاری خود آنها را مجبور به تمکین کرد. در رم، بولونیا، ناپل، فلورانس، و نیز هزاران جلد کتاب را در ونیز ۰۰۰.۱۰ مجلد را در یک روز در آتش سوزاندند.»۵۶
۶) خرافه و بی سوادی، دستاورد کلیسا
«در دوران قرون وسطی هر اسقفی به نحو دلخواه عمل می کرد. با آن که تنها طبقه ی به اصطلاح باسواد در سراسر اروپا، کشیش ها بودند، معذلک بسیاری از کشیش ها نیز قادر به خواندن و نوشتن نبودند. عقاید مسیحی با خرافات و جادوگری عهد بت پرستی آمیخته بود. صومعه ها و دیرها دچار انحطاط بودند.»۵۷
«راهبان مسیحی تا قرن نهم میلادی و تا قبل از آشنایی با تمدن اسلامی، معلوماتی نداشتند، آنان زبان لاتین را نمی شناختند، نوشته هایشان صورت خشنی داشت و مملو از اشتباهات دستوری و لغوی بود؛ حتی با آراء فلاسفه و دانشمندان قدیم آشنا نبودند. در این دوره متفکری اصیل و صاحب رأی، به غیر از «یوهانس اسکوتوس اریوگنا»، دیده نشد و بهترین آثار معمولاً شرح ساده ای بود بر آثار گذشتگان.»۵۸
«در دیرها رئیس دیر از راهبان اطاعت کامل می خواست و نوآموزان را با فرمان های قساوت آمیز می آزمود. رئیس دیری به راهبی دستور داد که عصای رئیس دیر را چون نهالی بکارد و آن را چندان آب دهد تا گل برآرد، چند سال او هر روز به رود که سه کیلومتر از دیر فاصله داشت می رفت تا آب آورد و بر پای عصا ریزد. بسیاری از راهبان بی سواد بودند و معرفت و علوم را به عنوان نوعی خودپسندی بیهوده، خوار می داشتند. بسیاری از آنان نظافت را ضد ایمان می دانستند؛ «سیلویای باکره» از شستن هر قسمت بدن خود، جز انگشتان، پرهیز می کرد؛ در یکی از دیرها، که ۱۳۰ راهبه داشت هیچ کس استحمام نمی کرد و حتی پاهای خود را نمی شست. در اواخر قرن چهارم راهبان رفته رفته با آب، انس گرفتند. «الکساندر سر» راهب، این انحطاط را مذمت می کرد و با آرزومندی به روزی واپس می نگریست که راهبان «هرگز صورت خود را نمی شستند.»۵۹
۷) ده ها هزار «آدم سوزی»، صدها هزار شکنجه
«اربابان کلیسا، مخالفت و آزار دانشمندان را ارزش دانسته و هر عقیده علمی و جدید را که از جهان اسلام می آمد به اتهام این که مخالف کلیسا و مسیحیت است، محکوم می کردند. دادگاه های تفتیش عقاید یا «انگیزیسیون» لطمات و صدمات جبران ناپذیری را بر علم وارد ساختند. بسیاری از دانشمندان مجبور شدند نظرات علمی خود را پس بگیرند.
تخمیناً در بین سال های ۱۴۸۱ تا ۱۸۰۱ م دادگاه کلیسایی، حداقل ۰۰۰.۳۴۰ نفر را مجازات کرد و ۰۰۰.۳۲ نفر را زنده زنده سوزانید.»۶۰
«محاکم تفتیش عقاید آنچنان اخلاق عمومی را تخریب کردند که حتی برخی از دانشمندان، به واسطه ی رشک و حسدی که نسبت به رقیب خود داشتند، علیه یکدیگر در دادگاه های کلیسا، پرونده سازی می کردند. در سال ۱۳۰۲ میلادی، «پیتروی آلبانویی» قربانی یک چنین حسادت هایی شد، و یکی از رقبا او را به الحاد و جادوگری متهم کرد. پیترو در سال های ۱۲۹۲ و ۱۲۹۳ میلادی نوشته های «ابراهیم بن عذرا» در نجوم را از زبان عربی ترجمه کرد و به همین خاطر، حسادت برخی از رقیبان خود را برانگیخت، اگرچه که کتاب های او در سال ۱۵۰۶ میلادی به چاپ رسیدند. یکی از دانشمندان معاصر پیترو، به نام «جیوانینگ سانگوئیناسی» نیز که به احیاگر طب معروف است، گرفتار این نوع حسادت ها شد و برغم شهرت بسیاری که داشت، محکوم شد.»۶۱
۸) دانشمندان را به نام عالیجناب پاپ بسوزانید
«در مدت پنجاه و سه سال بین ۱۵۶۶ تا ۱۶۱۹م، در شهر روم، پایتخت دینی اروپا، گروهی چون «کارنسکو»، و «جوردانوبرونو» سوزانده شدند، «وانینی» در تولوز زنده زنده در آتش سوخت، در برن سوئیس، «کالون»، و «النتینو جنتایل» را به طرز وحشتناکی به قتل رساند، و «کامپانلا» با بی رحمی تمام شکنجه شده و بیست و هفت سال از عمر خود را در زندان ناپل به سر برد، «سارپی» کشته شد و «گالیله» نیز مجبور شد در حضور راهبانی کوته فکر و متعصب، با خواری و مذلّت، حرف خود را پس بگیرد. قربانیان خشونت و جهل کلیسا منحصر به این عده نیستند، بلکه تعداد وسیع قربانیان بسیار شگفت آور است. محکمه تفتیش عقاید اسپانیا، به تنهایی ۵۲۶.۲۳۴ نفر را متهم به الحاد نموده و به شکنجه یا به بدترین مجازات ها محکوم ساخت. بدین ترتیب تاریخ منفور این شکنجه های کلیسایی به هیچ عنوان قابل مقایسه با هیچ تاریخی نیست. دانشمندان یونانی در عصر باستانی خود هرگز مشکلات فلاسفه و دانشمندان اروپایی را تا قرن هفدهم و گاه حتی تا صدسال پیش که به اتهام مخالفت با مسیحیت و پاپ، اعدام، شکنجه یا زندانی می شدند، ند اشته اند.»۶۲
۹) گالیله ها و کوپرنیک ها، قربانیان کلیسا
«بیست و چهارم ماه مه ۱۵۴۳ میلادی، اولین نسخه ی کتاب «گردش افلاک آسمان» در حالی به دست «کوپرنیک» رسید که اکنون هفتاد ساله و در بستر مرگ بود. او تحت فشار کلیسا از دنیا رفت.
ارباب کلیسا، هراسان از ترویج نظریه کوپرنیک دستور دادند که کتاب آن تماماً جمع آوری شده و به گونه ای در آن تصحیح به عمل آید که با عقیده مسیحی درباره ی زمین و خورشید، جور شود.
علاوه بر کاتولیک ها، پروتستان ها اعم از «لوتری ها»، «کالونی ها» و «انگلیکان ها» نیز به مبارزه با نظریه کوپرنیک پرداختند و او را تکفیر کردند. تا اواخر قرن هفدهم میلادی، حتی دانشگاه های اروپا هم با چنین نظریات علمی مبارزه می کردند.
مرگ کوپرنیک باعث شد تا از خطراتی که او را تهدید می کرد، در امان بماند، لیکن مخالفان او انتقام خود را از کوپرنیک مرده گرفتند. در ماه مه سال ۱۸۲۹ میلادی، یعنی حدود سه قرن بعد از مرگ کوپرنیک، در مراسمی که برای پرده برداری از مجسمه او در «ورشو» دایر شد، با آن که کوپرنیک، خود نیز کشیش بود و انتظار می رفت که کشیشان نیز با شرکت در این مراسم، دین خود را به او ادا کنند. اما در کمال تعجب از هیچ کشیشی خبری نشد. البته این امر نباید باعث تعجب می شد، چرا که تا پنج سال پس از آن ماجرا، هنوز کتاب کوپرنیک جزو فهرست کتاب هایی بود که خواندن آنها بر همه ی مسیحیان حرام اعلام شده بود.»۶۳
۱۰) فرمان پاپ: زمین به دور خورشید نچرخد!
«گالیله، نیز بی رحمانه مجازات شد تا اینکه در زندان جان سپرد. برای اینکه برخلاف نصّ مقدس (انجیل) عقیده داشت، زمین به دور خورشید می چرخد.»۶۴
«گالیله کشفیات خود را شتابان در کتاب کوچکی به نام پیام ستارگان منتشر کرد... دیری نپایید که کشمکش با کلیسا شروع شد... در سال ۱۶۱۶م، مشاوران دربار مقدس (واتیکان) نظر دادند که گردش خورشید، حکم کلیسا است و آموزه گالیله، کفر است. در ۲۶ فوریه نماینده ای از دربار مقدس، گالیله را فراخواند و به او فرمان داد از عقیده مذکور، که خورشید کانون جهان و زمین متحرک است، یکسره دست بشوید و از این پس به هیچ وجه، کتباً یا شفاهاً، بر این عقیده پا نفشارد، آن را درس ندهد و از آن دفاع نکند. وگرنه، دربار مقدس علیه او اقدام خواهد کرد. گالیله به این حکم رضایت داد و تعهد سپرد آن را اطاعت کند.»۶۵
«تعارض گالیله با کلیسا حاکی از پیشینه ای معطوف به عوارض ساختاری بود که از بن و بنیاد رابطه کلیسا با علوم طبیعی را تباه ساخت. خبر محکومیت او، که در کشورهای کاتولیک با همه ابزارهای تهمت و نکوهش واز سوی همه مفتشان (دادگاه تفتیش عقاید) تأیید شد، فضایی از وحشت ایجاد کرد. به نحوی که «دکارت» از انتشار رساله ی خود، تحت عنوان «درباره جریان یا رساله درباره انسان» ترسید و منصرف شد و این رساله ۱۴ سال بعد از مرگ او منتشر شد.«۶۶
«گالیله درباره ی تجربیاتش به دوستی نوشت:
سرانجام، به عنوان کاتولیکی راستین، مجبور شدم از نظرم برگردم، و به عنوان مجازات، «دیالوگ»ام ممنوع از انتشار شد؛ و پس از پنج ماه از رم مرخص شدم، و از آنجا که در آن زمان طاعون در فلورانس شیوع پیدا کرده بود، در خانه ی اسقف اعظم پیکو لومینی، زندانی شدم.»۶۷
۱۱) مسکونی دانستن آن سوی زمین، کفر است!!
«اعتقاد به این که در طرف دیگر زمین، نیز مردمانی زندگی می کنند، به کشمکش های سختی منجر شده است که البته با انواع آزارها و شکنجه ها همراه بوده است.
کشیشان مسیحی، معتقد بودند که هرکس به آباد بودن آن سوی زمین معتقد باشد، امکان ندارد بتواند از آتش دوزخ فرار کند و برخی پاپ های کلیسا بر این عقیده بودند که رهایی این از آتش نه غیر ممکن، بلکه بسیار دشوار است. به نظر کشیشان، قبول وجود حیات در آن سوی زمین به معنای اعتقاد به وجود جایی است که در آن، انسان ها وارونه راه می روند، درختان وارونه می رویند و باران و برف از پایین به بالا
می بارد!! آنها می گفتند که اعتقاد به وجود حیات در آن سوی زمین نمی تواند معنایی جز این داشته باشد که عیسی مسیح برای آمرزش گناهان مردمان آن طرف زمین، به آنجا نیز رفته و در آنجا به صلیب کشیده شده است. از این گذشته، آگوستین مقدس صراحتاً گفته بود که در عهد قدیم (تورات) چیزی حاکی از وجود نژادی از نوع بشر که در آن طرف زمین زندگی کند، دیده نمی شود. از این گذشته خداوند چگونه راضی می شد که عده ای از انسان ها در جاهایی زندگی کنند که هنگام آمدن مسیح از آسمان به زمین، موفق به دیدار او نشوند؟ در صورت وجود یک چنین سرزمین هایی، خبر ظهور مسیح و نزول انجیل نمی توانست به آنها رسیده باشد در حالی که «مزمور نوزدهم» از «مزامیر داوود» می گوید: «گفتار او به هر سرزمینی رسید و سخنان او تا جایی که آبادی بود منتشر شد.» این که فرستادگان پولس پیامبر، که نقش مبلغین مسیحی را داشته اند، به برخی از سرزمین های مسکونی نرسیده اند، دروغ بستن به پولس پیامبر و روح القدس است.
کلیسا و مردم مسیحی، این اظهارات «آگوستین» را به عنوان تعالیم مقدس مسیحیت پذیرفتند و حدود ده قرن کسی جرأت تشکیک در درستی آنها نداشت. حتی مفسرین نظیر «ایسیدوروس اشبیلی» که در قرن شانزدهم می زیست و معتقد به کروی بودن زمین شده بود، جرأت اقرار به مسکونی بودن تمام طرف های زمین را نداشت. اما نمی توان انکار کرد که همه اندیشمندان و علما، با کلیسا هم عقیده نبودند. «آلبرت» بزرگ، از جمله کسانی است که معتقد به آبادانی همه قسمت های زمین بوده است. البته او نظریات خود را از آثار مسلمانان آموخته بود.
به هرحال، کلیسا همچون همیشه به تعقیب و آزار مخالفان خود برخاسته و در این راه باز هم به محکمه های تفتیش عقاید و آتش و شمشیر متوسل می شد، تا آنها را از اعتقاد خود بازگرداند. مثلاً در سال ۱۳۱۶ میلادی، ارباب کلیسا تصمیم به اعدام «پتر آلبانویی» گرفتند. کلیسا همچنان به آزار مخالفان ادامه داد و درهای روزی را بر روی آنها بست. به عنوان مثال، در سال ۱۳۲۷ میلادی، «سکودواسکالی»، ستاره شناس معروف، به اتهام سحر و جادو، از مقام استادی خود در دانشگاه عزل شده و در فلورانس به آتش سپرده شد. هردوی این متفکرین به وجود حیات در آن سوی زمین معقتد بودند. نقاش چیره دستی به نام «اوریگن» صحنه سوختن این ستاره شناس را در تابلوی نقاشی خود که در شهر پیزا بر دیوار کمپ سانتس نصب شده، به تصویر درآورده است.
کلیسا بر اساس همین عقیده ی خود مبنی بر آباد نبودن آن سوی زمین، مشکلات بسیاری برای «کریستف کلمب» ایجاد کرد، تا بدین وسیله از سفر اکتشافی او جلوگیری کند؛ سفری که به کشف قاره ی آمریکا منجر شد. کلمب پس از این که از پشتیبانی مجلس «ژنو» ناامید شد، از پادشاه پرتغال، «ژان دوم» درخواست کمک کرد. پادشاه پرتغال نیز کار او را به مجمعی از علما ارجاع نمود که پس از بررسی های لازم، آنها نیز درخواست کلمب را برای حمایت از سفر اکتشافی اش رد کردند. معروف است یکی از آنها به نام اسقف «سنتا»، او را به شدت مسخره کرد.
۱۲) کروی بودن زمین، کفری است که مسلمانان گفتند!
کلمب همچنان به دنبال کسی می گشت که از برنامه اکتشافی او حمایت کند، تا این که پادشاه «کاستیل» درخواست او را پذیرفت. باز هم یکی از کشیشان مسیحی، از همان آغاز کار به مخالفت برخاست. بهانه او این بود که صدور این دستور شاید با تعالیم کلیسا منافات داشته باشد. «فردیناند»، شوهر «ملکه ایزابل»، قبول درخواست را به بررسی های مجمعی از کشیشان موکول کرد. در این مجمع نیز درخواست کریستف کلمب با استناد به مقدّسات مسیحی و آنچه که از پولس و «آگوستین مقدس» و دیگر آبای کلیسا به جا مانده بود، مورد مخالفت قرار گرفت. تلاش کریستف کلمب برای جلب موافقت این مجمع سه سال طول کشید.
این فشارها در حالی بر کریستف کلمب وارد می شد، که خود او، هدفش از سفر اکتشافی را خدمت به دین مسیحیت اعلام کرده بود.
به هر حال کریستف کلمب با استفاده از نقشه های دریایی مسلمانان و مهارت و تجربه دریانوردان عرب، به قاره ی جدید رفت، ولی کلیسا، حتی پس از کشف آمریکا هم بر سر عقیده ی خود باقی مانده بود و کرویت زمین را نمی پذیرفت، چرا که پذیرفتن این ادعا معادل با پذیرفتن وجود حیات در آن طرف زمین بود.
... در سال ۱۵۱۹ میلادی، «ماژلان» دور زمین را پیمود و عملاً کرویت زمین را تجربه کرد. اما با وجود این که خود او و همسفرهای او، مردمی را که در آن سوی زمین زندگی می کردند، دیده بودند، کلیسا تا یک قرن بعد هم بر عقیده ی خود پافشاری می کرد و وجود آن ها را نمی پذیرفت. بالاخره هنگامی که تعدادی از مبشرین مسیحی شخصاً به آن سرزمین ها رفتند و وجود زندگی را در آن مناطق دیدند، پس از گذشت دوازده قرن کشمکش فرو نشست و کلیسا و پاپ به کرویت زمین و مسکونی بودن سایر مناطق آن تن داد و مقدّسین مسیحیت دیگر نمی توانستند در برابر واقعیت هایی که به چشم آمده بود، مقاومت کنند.»۶۸
«در روز ۱۵ ژوئن ۱۵۲۰م، پاپ «لئوی دهم»، طی توقیعی به نام «تکفیر»، اصول چهل و یک گانه «لوتر» را تکفیر کرد و از مردم خواست که نوشته هایی را که شامل نظریات اوست بسوزانند. پاپ در همین توقیع از لوتر خواسته بود که به خطایای خویش اعتراف کند و ضرب الاجل شصت روزه ای تعیین کرده بود که هرگاه لوتر در طی آن از آمدن به رم و پس گرفتن سخنان خویش امتناع ورزد، از کلیسا و مسیحیت طرد شود و مجامع دینی سرزمینهایی که لوتر در آنها اقامت می گزیند تحریم شوند، و فرمانروایان و مقامات سیاسی لوتر را از قلمرو حکومت خویش اخراج، و یا او را به رم تسلیم کنند.»۶۹
۱۳) تروریزم و ارعاب، خشونت فرهنگی پاپ و کلیسا
فشار پاپ و کلیسا به حدّی بود که پنهان کاری و ترس بر اذهان همه اهل علم مسلّط بود:
«شعار و روش «دکارت» این بود که هرکس بتواند اعتقادات و نظریات خود را به خوبی پنهان نگه دارد، زندگی راحتی خواهد داشت.
دکارت بنا بر همین عقیده بود که معمولاً کتاب های خود را بدون امضا منتشر می کرد و از دخالت در امور سیاسی و نوشتن در موضوعات سیاسی یا هر موضوع دیگری که به نحوی موجب دردسر بود، خودداری می نمود.
او در نامه ای خطاب به دوست خود «مرسن»، قید کرده است که مایل است در محیطی آرام و دور از هیاهو زندگی کند تا بدون نگرانی و دغدغه به تحقیقات خود ادامه دهد.
دکارت از محاکم تفتیش عقاید کلیسا که همچنان باعث وحشت اروپا می شد، هراسان بود و از این رو هرگاه احساس خطر می کرد از ابراز نظر خودداری می نمود. به عنوان مثال، روش ریاضی او در نهایت به همان نتیجه ای منجر شد که گالیله مدعی شده بود، یعنی عقیده به گردش زمین. اما دکارت از محکومیت این دانشمند بزرگ، به اندازه ای هراسان شده بود که صراحتاً اعلام نمود که در مورد اصول و مبانی فلسفی خود دچار شک و تردید شده است و بطلان عقیده گردش زمین بنیان فلسفه اش را بر می اندازد. او از وحشت کلیسا می خواست کتاب «جهان» خود را به دست خود آتش بزند، زیرا شامل عقیده گردش زمین بود. دکارت در نامه ی دیگری به «مرسن» می گوید که ترجیح می دهد ایده هایش را اصلاً بیان نکند. شاید به همین خاطر بود که در کتاب «اصول فلسفه اش» هنگامی که از عقیده گردش زمین سخن می گوید، اعتقاد خود را به وضوح بیان نمی کند، و با این که برخی از اصول فلسفی خود را مدیون کارهای گالیله بود و حتی در توسل به روش های علمی تحت تأثیر او بود، برای جلب رضایت ارباب کلیسا، ارزش علمی گالیله را پایین می آورد.
«هانری مور» بر این باور است که نظریات فیزیکی دکارت تحت تأثیر تخریبی ترس شدید او از کلیسا قرار گرفته است؛ ترسی که از زندانی شدن گالیله ناشی شده بود.
او تلاش فراوانی می کرد تا نوشته هایش باب طبع کلیسا و پاپ باشد. به عنوان مثال در کتاب «اصول فلسفه» که سال ۱۶۴۴ میلادی منتشر شد، دکارت تلاش بسیار کرد تا این کتاب مورد پسند «یسوعی ها» باشد. روی جلد کتاب «تأملات» نیز تأییدیه چند کشیش چاپ شده بود. زیاده روی در تلاش برای جلب رضایت ارباب کلیسا، موجب شده است که بعضی از تذکره نویسان، دکارت را متهم به دورویی و ریاکاری کنند.
اما نظر کشیشان مسیحی در مورد دکارت و کتاب هایش چه بوده است؟!
آنگونه که از آثار مورخین بر می آید دکارت نسبت به مذهب کاتولیک پایبند بوده و حتی در جهت اثبات عقاید مسیحی، تلاش هایی به عمل آورده بود، اما این واقعیات نتوانست او را از تهمت الحاد توسط دستگاه پاپ دور نگه دارد. کاتولیک و پروتستان دست در دست هم، نه تنها یکدیگر و هر عقیده دینی دیگر را سرکوب می کردند، بلکه حتی اظهارنظر در عرصه ی علوم طبیعی را نیز مساوی با الحاد می دانستند. به عنوان مثال، هنگامی که دانشمندان جوان برای نقد طبیعیات «ارسطو» گردهمایی در پاریس تشکیل دادند، کلیسا بلافاصله آن را در تضاد با ایمان مسیحی عشای ربانی معرفی کرد و دستور انحلال این گردهمایی را صادر نمود. تشکیل دهندگان گردهمایی از پاریس تبعید شدند و شورای پاریس اطلاعیه ای صادر کرد مبنی بر این که هر عقیده ای که با نظریات قبلی در علوم طبیعی، مغایرت داشته باشد، عقیده ای باطل است و هرکس علیه کلیسا و فلسفه ی ارسطو سخنی بگوید، یا از دستورات کلسیا سر باز زند، اعدام خواهد شد.
دکارت خود در مکتب یسوعی ها درس خوانده و اصول مذهبی آنها را پذیرفته بود. اما خود یسوعی ها از دکارت دل خوشی نداشتند.
دکارت یکی از بسیاران بود که چون نظریاتش با عشای ربانی یا سایر مراسم کلیسا مغایرت دارند، متهم به الحاد شد.»۷۰۱۴) فرمان پاپ: تفکّر، ممنوع
«ولتر» که خود یک خداشناس طبیعی و مخالف کلیسا بود در رساله فرهنگ فلسفی می نویسد:
«پوچ ترین، تحقیرآمیزترین و کشنده ترین نوع استبداد برای سرشت آدمیزاد، از آن کشیشان و کلیسا است و سلطه کشیشان مسیحی بانحاء کلام جنایت آمیزترین سلطه هاست.»
«منتسکیو» در رساله های متعدد خود پیرامون تعصب پاپ ها و خرافات مذهبی مسیحیت، به تفصیل باب سخن را باز کرده و آنرا مورد نکوهش قرار داد.»۷۱
«تفتیش عقائد و سانسور وسیع که قبلاً زیر سلطه ی کاتولیک ها معمول شده بود، کم کم در سرزمین هایی پروتستان نشین نیز به اجرا نهاده شد؛ و «یوهان»، برگزیننده ی «ساکس»، به تقاضای «لوتر» و «ملانشتون»، طبع و فروش و مطالعه ی نشریات پیروان «تسوینگلی» و «آناباتیستها» و تعلیم و تبلیغ عقاید آنان را ممنوع کرد (۱۵۲۸م)، و اعلام داشت:
«هرکس در صورت برخورد به کسانی، اعم از خودی یا بیگانه که از این دستور تخلف کند، موظف است مراتب را به مقامات محلی اطلاع دهد تا متخلفان به موقع دستگیر و مجازات شوند. ... کسانی که این متخلفان را بشناسند و به مقامات محلی معرفی نکنند، اموالشان مصادره و خودشان اعدام خواهند شد.»
پروتستان ها تکفیر منتقدان را نیز چون تفتیش و سانسور از کاتولیک ها و پاپ آموختند. اعترافنامه ی «آوگسبورگ» (۱۵۳۰م) به کلیسای لوتری اجازه داد تا هر فردی را که یکی از عقاید پروتستانی را انکار کند از خود براند. لوتر تکفیر را این گونه توجیه می کرد:
« گرچه پاپ ها به شیوه ی شرم آوری از تکفیر سوء استفاده کرده و مردم را به ستوه آورده اند، ولی ما باید همانگونه که مسیح فرمان داده است از آن به نحو شایسته ای استفاده کنیم.»۷۲
این خشونت و سرکوب و تکفیر، مخصوص قرون وسطی نبود، بلکه این رفتارهای کلیسا و پاپ ها، گاه تا دوره ی معاصر نیز ادامه یافته است:
«تفتیش عقاید از طریق کارکردی مشهور به «فهرست پاپی» - فهرست رسمی آثار ممنوعه از نظر رم - حتی در قرن بیستم نیز وجود داشت.
فهرست پاپی، در اصل فهرست مطالب خواندنی ممیزی شده بود که در سال ۱۵۵۹ م، در رم تهیه شد. در آن سال پاپ «لئوی دهم» اعلام کرد که در تمام زمان هایی که می آید هیچ کس نباید کتاب یا نوشته ی دیگری را چه در رم و چه در هر شهر یا اسقف نشین دیگر، چاپ کند یا سبب چاپ آن شود، مگر نخست به تصویب و تأیید قائم مقام پاپ و رئیس کاخ مقدس در رم، یا اسقف ها و اسقف نشین های دیگر، رسیده باشد. کتاب ها یا نوشته های در نظر گرفته شده برای چاپ باید از سوی اسقف یا نماینده ی او، و از سوی مأمور تفتیش انحراف بدعتگذارانه، در شهر یا اسقف نشینی که قرار است به چاپ سپرده شود، مورد بررسی دقیق قرار گیرد و با امضا و دستخط خودشان مورد تصویب واقع شود، و بدون حق الزحمه، تحویل داده شود.
فهرست پاپی که در سال ۱۵۵۹ م، از سوی پاپ لئوی دهم انتشار یافت، از سوی کلیسا برای کنترل افکار تا قرن بیستم، به کار رفت.
۱۵) تفتیش عقاید و شکنجه ی مقدس: ابزار پاپ
دستگاه تفتیش عقاید در رم، یا «اداره ی مقدس»، دستگاه سانسورچی ها را به وجود آورد در سال ۱۵۷۱م، پاپ «پیوس پنجم»، «مجمع فهرست» را به وجود آورد، که اداره ی جداگانه ای برای نظارت بر فهرست بود. دستگاه تفتیش عقاید قرن ها فعّال بوده، و گرچه در قرن اخیر ضعیف شد، اما همچنان به نحوی ادامه یافته است.
هزاران کتاب در فهرست پاپی قرار داده شد. آثار مؤلفانی چون «اراسموس»، «ساوونارولا»، و «بوکاچیو» ممنوع شد. بخش هایی از آثار مؤلفان دیگری چون «دانته» بویژه سانسور شد، و بعضی قسمت های مشکل آفرین می بایست پیش از انتشار حذف می شد، آثار علمی به ویژه گرفتار سانسور بود. بیشتر آثار مردان بزرگی چون «کوپرنیک»، «کپلر» و «گالیله» از طرف کلیسا محکوم شد و برای سال ها اجازه ی انتشار نیافت.
تفتیش بر عقاید به صورت بسیار جدی ادامه پیدا کرد. دیگر کشورهای کاتولیک را که افراطی تر بوده و از به اصطلاح ملایمت و مدارای «فهرست پاپی!!« ناخرسند بودند، فهرست های شدیدتر خودشان را از کتاب های ممنوعه تهیه کردند. مثلاً در اسپانیا این فهرست بسیار طولانی تر و گستره ی موضوع هایش بسیار وسیع تر از فهرست تهیه شده در رم بود.
«ادوارد برمان»، تاریخدان برجسته می نویسد: « اگر دستگاه تفتیش عقاید در موقعیتی بود که بتواند در سرتاسر اروپا، سانسوری را برقرار کند که به اندازه سانسور تحمیلی در اسپانیا خشن باشد، نابودی کتاب چنان قابل ملاحظه می بود که بین ادبیات قرن های مختلف گسست جدی ایجاد می شد.»۷۳
اراسموس یکی از بسیار مؤلفان سرشناسی بود. که آثارش در فهرست پاپی قرار گرفت و ممنوع شد.
۱۶) فرمان مقدس کتاب سوزی و دانشمندسوزی
«دادگاه های تفتیش عقاید پاپ در هر جایی، علاوه بر سانسور و تکفیر و اعدام نویسندگان، فهرستی نیز تنظیم نمود که خواندن و داشتن کتاب های مندرج در آن، بر مسیحیان ممنوع بود. اساس این رفتار، در قرون اولیه ی مسیحیت بنا شده بود. کلیسا، هر نوشته ای را که با تعالیم کلیسایی منافات داشت، محکوم به آتش کرد و برای تثبیت این دستورالعمل، منشورهایی از طرف امپراطورها صادر شد. این شیوه در همه ی قرون وسطی همچنان برقرار بود و در اواخر قرن پانزدهم میلادی، دانشگاه «کالونی» مقرر نمود که کلیه ی کتاب ها، پیش از چاپ، کاملاً سانسور شوند. اقدام این دانشگاه توسط پاپ «سیکستوس چهارم» و «پاپ اینوسان» سوم مورد ستایش قرار گرفت. در دوره ی پاپ «الکساندر ششم»، پیشنهاد این دانشگاه در مجلس «لاترن» مطرح شد و در نهایت مقرر شد که اگر ناشری بدون کسب اجازه از دستگاه پاپ، کتابی چاپ کند، مجازات شود. فهرست کتاب های ممنوعه ی پاپ «پل چهارم»، برای نخستین بار در سال ۱۵۵۷ میلادی به چاپ رسید. این فهرست که نخستین کتاب های ممنوعه به شمار می آمد و در روم منتشر می شد، از سه فصل تشکیل شده بود. فصل اول مشتمل بر اسامی نویسندگانی بود که کتاب هایشان مورد سوء ظن کلیسا قرار گرفته بود. فصل دوم شامل عناوین این کتاب ها بود، و فصل سوم بدون نام نویسنده مشخصاً به کتاب هایی اشاره کرده بود که در ممنوع بودن مطالعه ی آنها هیچ شکی نبود. این فهرست با تغییراتی اندک در سال ۱۵۶۱ میلادی دوباره به چاپ رسید و پس از آن نیز بارها تجدید چاپ شد.»۷۴
● کلیسا:
▪ مفاسد مالی، اخلاقی و سیاسی
ـ پاپ، دربار و سرمایه دار: تثلیث مقدّس
«کلیسا علاوه بر خشونت و جهل، دچار فساد مالی و اخلاقی وسیعی نیز شد و بدون انضباط اخلاقی بر مردم حکم می راند. هر اسقفی به نحو دلخواه عمل می کرد. صومعه ها و دیرها رو به انحطاط گذاشته بودند .
اکثر کشیشان با زنان متعدد، رابطه داشتند و به تدریج قبح مفاسد اخلاقی در کلیسا از بین رفت. رسم بر این شده بود که کشیش، مقام روحانی خود را پس از مرگ به فرزندانش واگذارد و امتیازات مالی به وراثت می رسید. اشراف بزرگ، اسقف ها را طبق میل خود منصوب
می کردند و اعیان کوچکتر کشیشان را عزل و نصب می نمودند. پاپ های قرن دهم همه ساخته دست اشراف و سرمایه داران فاسد رومی بودند. ماروزیا ، دختر یکی از سناتورهای روم هم خوابه یکی از پاپ ها شد و حاصل این معاشقه پسری بود که آن پسر هم به نوبه خود پاپ شد، اما مادرش که از مردی دیگر نیز پسری آورده بود پسر اول خود را محبوس ساخت تا دومی بتواند به مقام پاپی برسد.»۷۵
«این آموزه (فساد) در طی قرون وسطی مفاسد دردناکی را برای کلیسای کاتولیک به بار آورد و باعث شد نظامی بسیار مرموز و بدنام از سازمان کلیسایی بوجود آید. در این نظام، به تدریج
جمع آوری مال به هر طریق ممکن و ثروت اندوزی از راه های حرام، معمول گشت. با یک سند مجعول عطیه ی قسطنطین، زمین های بخش عمده ای از اروپا به ملکیت کلیسا درآمد. همچنین کلیسا به طرق مختلف از مردم پول می گرفت. این امر باعث شد که مناصب سرقفلی داشته باشند، بدان معنا که هرکس به مقامی منصوب می شود، باید مبلغی را به مقام منصوب کننده پرداخت نماید. مسئله مجازات دنیوی گناه که به دنبال توبه و اعتراف اجرا می شد، به تدریج به نوعی ثروت اندوزی با عنوان «مغفرت فروشی» مبدل گشت، گناهکاران برای رهایی از مجازات برزخی مبلغی را به کلیسا
می پرداختند تا همه یا بخشی از مجازات آنان بخشوده شود. از دیگر سو، وفور ثروت در کلیسا باعث رواج انواع فسادها از جمله فساد جنسی، در کلیسا و در میان کشیشان شده بود، به گونه ای که آمار فساد در کلیسائیان بیش از دیگر بخش های جامعه بود و حتی پاپ ها نیز از این فسادها مبرا نبودند. افزون بر این دست اندرکاران کلیسا خود را برتر و بالاتر از سایر مردم، می شمردند. این امر باعث تحقیر مردم شده بود، مردمی که حتی برای ارتباط با خدا نیز به کلیسا و کشیش نیاز داشتند. همه آنچه گفته شد، سبب شده بود که در اواخر قرون وسطی پاپ و کشیش های مسیحیت نزد مردم منفور باشند و این باور عمومی پدید آید که کلیسا باید اصلاح شود. »۷۶
▪ کشیش ها و آزار جنسی کودکان بی گناه
- فحشاء و قمار و روابط نامشروع در میان کشیش ها
«بدتر از مفاسد مالی، فساد اخلاقی کشیش ها و رهبران مسیحی بود. «اسقف تورچلو» گفته است (۱۴۵۸م):
«اخلاق روحانیان فاسد است، آنها برای عموم مایه ی دردسر و دل آزاری شده اند.»
از چهار فرقه ی رهبانی که در اواخر قرن سیزدهم تأسیس یافته بودند، یعنی فرقه های فرانسیسیان، دومینیکیان، کرملیان، و آوگوستینوسیان، اکثراً به نحو شرم انگیزی از تقوا و پرهیزگاری دست کشیده بودند. هزاران تن از راهبان و فرایارهای مسیحی که ثروت آنها را از رنج کار بدنی آسوده ساخته بود، خدمات مذهبی را نیز به غفلت سپردند، از چهاردیواری دیرهایشان قدم به بیرون نهادند، به ولگردی پرداختند، در میخانه ها به
باده نوشی نشستند، و به دنبال عشق ورزی سرگردان دیارها شدند. راهبی از فرقه دومینیکیان، موسوم به جان برومیار، درباره فرایارهای هم مسلکش چنین می گوید:
آنان که بایستی بینوایان و فقرا را پدر باشند ... بر غذاهای لذیذ حریص شده اند و از خواب نوشین تلذّذ می جویند. ... عده ی بسیار معدودی، با منت فراوان، در سر نماز صبحگاهی و یا مراسم قداس حاضر می شوند... همه شان در شکمبارگی و باده خواری و ناپاکی غرق شده اند. از این روی، اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازیگران می نامند.
یک قرن بعد از او، «اراسموس» این اتهام را تکرار کرد: «بسیاری از
صومعه های مردانه و زنانه تفاوت چندانی با فاحشه خانه های عمومی ندارند.» ... با وجود این « یوهانس تریتمیوس»، رئیس دیر «شپونهایم» (حدود۱۴۹۰م)، راهبان مسیحی را چنین مورد اتهام قرار داد:
اینان به میثاق های سه گانه ی مذهبی چنان بی اعتنایی می کنند که گویی هرگز برای حفظ آنها سوگند نخورده اند. ... تمام روز را به زشت گویی و یاوه سرایی می گذرانند و همه ی وقتشان را وقف بازی و شکمبارگی کرده اند. با تصرف علنی املاک خصوصی مردم هریک در خانه خصوصی خود به سر می برند. ... از خداوند ابداً نمی ترسند و به او محبتی ندارند؛ به زندگی پس از مرگ معتقد نیستند، و شهوات جسمانی را بر نیازهای روحانی ترجیح می دهند. میثاق فقر را خوار می دارند، از عفت و پاکدامنی بدورند، و اطاعت و فرمانبرداری را مسخره می کنند. دود گناهان و هرزگی های آنان همه جا را فرا گرفته است.
«گی ژونو»، مشاور پاپ، که برای اصلاح صومعه های بندیکتیان به فرانسه رفته بود، با گزارش تأسف باری بازگشت (۱۵۰۳م): بسیاری از راهبان قمار می بازند، لب به لعن و نفرین می آلایند، در قهوه خانه ها می لولند، مال می اندوزند، زنا می کنند، چون باده خواران عیاش زندگی می گذرانند و به قدری در فکر دنیا فرو رفته اند که کلمه (دنیاپرست) هم دنیادوستی شان را نمی رساند ... اگر من بخواهم همه ی آنچه را که با چشم دیده ام بیان کنم، سخن سخت به درازا خواهد کشید. بر اثر افزایش بی نظمی و بی انضباطی در دیرها و صومعه ها، عده ی زیادی از راهبان نسبت به کارهای نیکی که آنها را مورد اعتماد مردم قرار داده بود - دستگیری از مستمندان، تیمارداری بیماران و مسافران، و تعلیم و تربیت - راه بی اعتنایی در پیش گرفتند.
پاپ «لئوی دهم» می گفت (۱۵۱۶م): «فقدان انضباط در دیرها و زندگی نامتعادل و بیرون از رویه ی راهبان چنان بالا گرفته است که هیچ کس، نه پادشاه، نه حاکم، و نه مردم، برایشان ارزش و احترامی قائل نیست.»
یک تاریخ نویس کاتولیک وضعیت این زمان (یعنی ۱۴۹۰م) را، چنین خلاصه می کند:
اسناد و مدارک بی شمار این زمان را بخوانید، حکایات تاریخی، سرزنش ها و ملامت های اخلاقیون، هجاهای شاعران و ادیبان، توقیعات پاپی، و احکام سینودها، در آنها چه نوشته شده است؟ هیچ، جز همان حقایق و همان شکایات، فساد زندگی رهبانی، از میان رفتن نظم و انضباط و اخلاق ... و تعداد بی شمار دزدان و فاسقان. برای پی بردن به بی نظمی های داخلی اکثر دیرهای بزرگ، باید گزارشات مشروحی را که نتیجه ی تحقیقات قضایی است بخوانیم. ... اعمال نکوهیده در میان کاتوزیان به حدی زیاد بود که آوازه بدنامی آنها در همه جا شیوع داشت. ... زندگی راهبانه از راهبه خانه رخت بربسته بود. ... همه ی اینها دست به دست یکدیگر دادند تا این محراب های دعا را به مراکز عیاشی و بی نظمی تبدیل کنند.»۸۴
ـ شهوترانی و زناکاری در درون کلیساها
«یادداشت های مرتاضان مشحون است از رؤیاها و تخیلات جنسی؛ حجره های آنان پر بود از طنین ناله هایی که در نتیجه کشمکش با وسوسه های خیالی وافکار شهوانی سر می دادند؛ و باور داشتند که فضای اطرافشان آکنده از شیاطینی است که همواره در حال حمله به ایشان هستند؛ ظاهراً راهبان حفظ عفت و پرهیزگاری در خلوت را، دشوارتر از حفظ آن در زندگی شهری با همه فرصت ها و امکاناتش یافتند. دیوانه شدن در میان راهبان منفرد امری غیر عادی نبود. «روفینوس» داستان راهبی را می گوید که زن زیبایی وارد حجره اش شد و او در برابر زیباییش تاب و توان از کف داد، ولی آن زن بلافاصله، به گمان او در هوا، ناپدید شد؛ راهب وحشیانه بیرون جست و به نزدیک ترین ده شتافت و برای فرو نشاندن لهیب روح خویش به کوره یک حمام عمومی جست. در موردی دیگر، زن جوانی، به بهانه ی اینکه مورد حمله حیوانات وحشی واقع شده است، از راهبی تقاضای ورود به حجره اش را کرد؛ آن راهب راضی شد که او را اندک زمانی بپذیرد؛ اما آن زن اتفاقاً او را لمس کرد، و شعله میل چنان در وجود او زبانه کشید که گویی سالیان دراز ریاضت نتوانسته بود آن را زائل سازد. او کوشید تا آن زن را در آغوش گیرد، اما زن خود را از چنگ او رها ساخت و از نظرش ناپدید شد.
... در ابتدا کلیسا، مراقبتی بر رهبانان، که در سلک روحانیان رسمی در می آمدند، نداشت؛ اما، در قبال عملیات افراطی آنان احساس مسئولیت می کرد، زیرا در افتخار اعمالشان سهیم بود. کلیسا نمی توانست کاملاً با آرمان های رهبانی آنان موافقت کند؛ تجرد، بکارت، و فقر را می ستود، اما نمی توانست ازدواج، تولید مثل، یا مالکیت را محکوم سازد؛ حال دیگر کلیسا بقای نسل را به نفع خود می دید. برخی از رهبانان به میل خود حجره یا صومعه خویش را ترک می کردند و با تکدی موجب زحمت مردم
می شدند؛ برخی از شهری به شهر دیگر می رفتند و به تبلیغ ریاضت
می پرداختند، آثار قدسی حقیقی یا جعلی می فروختند، شوراهای مذهبی را تهدید می کردند.»۸۵
«در میان کشیشان معمولی مشکل اخلاقی گاهی ازدواج بود و زمانی داشتن همخوابه. در قرون نهم و دهم در انگلستان، گل، و ایتالیای شمالی رسم ازدواج بین کشیشان رواج داشت. پاپ، «هادریانوس دوم» (۸۶۷-۸۷۲ م) خودش مرد متأهلی بود. «راتریوس» اسقف «ورونا» (در قرن دهم) نوشت که در قلمرو وی تقریباً تمامی کشیشان متأهل هستند. در آغاز قرن یازدهم بین کشیشانی که از طرف مقامات ملکی منصوب می شدند، مجرد ماندن از مستثنیات بود. هرچند که ازدواج کشیشان خلاف شرایع و آرمان های کلیسا بود. در «میلان» یک کشیش متأهل در نظرعامه ی مردم مقامی والاتر از یک کشیش مجرد داشت، زیرا در مورد دومی همواره ظن روابط نامشروع و همخوابه داشتن می رفت.
... در ۷۴۲ م، اسقف «بونیفاکیوس» به پاپ قدیس «زاکاریاس» شکایت کرد که درجات اسقفی را به «افراد حریص غیر روحانی و کشیشان زناکار» داده اند و پاره ای از شماسان کلیسا «چهار یا پنج همخوابه دارند.«
... نزدیک به پایان اولین هزاره ی مسیحی، این گونه اتهامات بیشتر شد. «رالف گلابر»، کشیشان آن عهد را به طور کلی در اعمال منافی اخلاق سهیم دانست.»۸۶
«راهبه ها فقط به راهبان تعلق داشتند و راهبه ای که خود را تسلیم مردی عامی می کرد مورد تعقیب قرار می گرفت و به زندان می افتاد ولی دیگران با راهبان عروسی می کردند و در عروسی شان حتی تشریفات دینی به جا می آمد و قرارداد ازدواج منعقد می گردید و خوردنی و نوشیدنی به مقدار فراوان به کار می رفت. من خود نه یک بار بلکه بارها حاضر بودم و همه اینها را به چشم دیدم. این گونه راهبه ها، راهبان کوچولو به دنیا می آوردند یا کودکان خود را پیش از تولد سقط جنین می کنند، و کسی که این سخن را باور ندارد چاههای دیرها را بکاود و به یقین بداند که در آن جا به اندازه ی چاه های بیت اللحم در زمان هرودس استخوان کودک خواهد یافت. البته کشیشان به هنگام اعتراف در نزد یکدیگر، کار را بر یکدیگر آسان می کردند و کفاره ای که برای پاک شدن از گناه به عهد معترف
می نهادند، خواندن دعایی ساده بود در حالی که اگر شخصی عامی مرتکب همان گناه می شد آن را دلیل بی دینی اش می شمردند و از بخشودن تقصیرش خودداری می ورزیدند.»۸۷
آخرین نمونه نیز خبر CNN در ۳۰.۱.۸۶ بود که همزمان با سفر پاپ به آمریکا و استقبال گرم بوش، اعلام کرد. فقط در۲۰۰۶ م، حدود هفتصد مورد کودک آزاری و تجاوز جنسی یا همجنس بازی میان کشیش های کاتولیک، ثبت و شکایت رسمی شده که کلیسا مجبور به پرداخت بیش از دو میلیارد دلار خسارت به خانواده های قربانیان شده است.
ـ اشرافی گری، دنیاپرستی و زنبارگی، پشت پرده های کلیسا
این موارد نه فقط در اواخر قرون وسطی، بلکه در اوائل نیز جریان داشت:
«قدیس هیرونرموس» در سال ۳۷۹ م، به انطاکیه بازگشت و در زمره کشیشان درآمد. در ۳۸۲ م، در رم به دبیری پاپ «داماسوس» برگزیده شد و از طرف او مأموریت یافت که عهد جدید را به صورت بهتری به لاتین ترجمه کند. او همچنان ردای قهوه ای و قبای خاص راهبان را می پوشید و در دربار پرتجمل پاپ زندگی مرتاضانه ای را می گذراند. «مارکلا» و «پائولای» پرهیزکار در خانه های اشرافی خود از او به منزله ی مشاور روحانی پذیرایی می کردند؛ نقادان مشرک گمان داشتند که وی بیش از آنچه شایسته ی یک ستاینده تجرد و بکارت باشد، از آمیزش با زنان بهره مند می شود. او، با هجو کردن جامعه رم آن زمان با عباراتی که هرگز کهنه نمی شود، چنین پاسخ گفت:
آن زنانی که گونه های خود را با غازه و چشمان خو را با سرمه رنگین می سازند و رخسارشان را از سفیدآب می پوشانند... در هیچ سن و سالی نمی پذیرند که پیر هستند؛ سر خود را با گیسوان عاریه می پوشانند... و رفتارشان در برابر کسانی به سن نوه هایشان، مانند دختران نوجوان هراسان است... بیوگان مشرک با جامه های حریر فخر می فروشند و خود را با گوهرهای درخشان می آرایند، و بوی مشکشان مشام را می آزارد. ... زنان دیگری هستند که جامه مردان می پوشند، گیسوان خود را کوتاه می کنند ... از زن بودن شرم دارند و ترجیح می دهند که به خواجگان همانند باشند. ... برخی از زنان مجرد با دواهای مخصوص از آبستنی پیشگیری می کنند و نطفه های انسانی را پیش از شکل گرفتن معدوم می کنند؛ برخی دیگر وقتی که بر اثر گناه آبستن می شوند، با صرف دارو وسیله ی سقط جنین را فراهم می آورند. ... و تازه، زنانی هم هستند که می گویند: «برای پاکان همه چیز پاک است... چرا من باید خود را از نعمتی که خداوند برای لذت من آفریده محروم کنم؟»
● پروتستان ها ، فاسدتر ازکاتولیک ها
او یک زن رومی را با عباراتی که حاکی از چشمانی خریدار است، سرزنش می نماید:
نیم تنه ات به عمد چاک دار است. ... با نواری از کتان تنگ بسته شده، دنده گاهت در زندان کمربندی سفت است. ... شالت گاه فرو
می افتد تا شانه های سیمینت را عریان سازد؛ و آنگاه با شتاب آنچه را که عمداً نمایان ساخته است می پوشاند.»۸۸
«برخی از کشیشان «اقرارنیوش»، از زن تائب و معترف، تقاضاهای نامشروع می کردند. هزاران تن از آنها هم خوابه های متعدد داشتند؛ در اروپا تقریباً همگی کشیشان از این فیض بهره مند بودند. در رم، کشیشان هم خوابه های متعدد نگاه می داشتند؛ بنا بر بعضی اخبار، در این شهر صدهزار نفری، شش هزار روسپی زندگی می کردند. اجازه بدهید بار دیگر از یک تاریخ نویس کاتولیک نقل قول کنیم:
وقتی که بالاترین طبقه ی اسقف ها و کشیش ها در چنان وضعی باشند، جای شگفتی نیست که همه گونه بی نظمی و شرارت و گنهکاری در میان راهبان و کشیشان آزاد تداول عام یابد. نمک زمین طعم خود را از دست داده بود. ... اما اگر کسی تصور کند که فساد و انحطاط رهبران کلیسا در رم بیش از جاهای دیگر بود، به خطا رفته است؛ زیرا مدارک و شواهد مستند نشان می دهند که در تمام شهرهای شبه جزیره ی ایتالیا فساد و هرزگی گریبان گیر کشیشان بوده است. ... از این روی، تعجب آور نیست که نویسندگان معاصر، با تحسر و تأسف، از انحطاط رهبران مسیحیت یاد
می کنند و می گویند که پاپ در همه جا نفوذ و اعتبار خود را از دست داده است و در بسیاری از نقاط کسی برای کشیشان کمترین ارزشی قائل نیست.
... «آردوئن» اسقف «آنژه»، گزارش داد (۱۴۲۸ م) که اسقف نشین او هم خوابگی را گناه نمی شمارند و کوششی برای کتمان آن به عمل نمی آورند. در پومرانی، در حوالی سال ۱۵۰۰ م، مردم چنین وصلت هایی را بدون اشکال می دانستند و برای حفظ دختران و زنان خویش آن ها را تشویق می کردند؛ در جشن های عمومی، مطابق معمول، بهترین جا به کشیشان و دوست دخترهایشان داده می شد. در «شلسویگ»، اسقفی را که خواسته بود جلوی این اعمال را بگیرد، از مقرش بیرون راندند (۱۴۹۹ م).»۸۹
ـ ریاکاری «نهادینه شده»
«این نظام نوعی ریاکاری نهادینه شده بود. پاپ های رنسانس اعتقاد راسخ به تجرد کلیسای خود داشتند، اما هیچ مورخی پی نخواهد برد که این پدران مقدس چه تعداد فرزند نامشروع را پدری کردند و زندگی فوق العاده تجملاتی، شهوترانی های افسارگسیخته و فسادهای بی حدوحصر داشتند. ذکر سه نمونه کافی به نظر می رسد:
۱) «دلارور» فاسد (سیکستوس چهارم) از فرقه ی فرانسیسکن، حامی عقیده آبستنی معصومانه مریم، زندگی همه برادرها، خواهرزاده ها و نورچشمی های خود را به هزینه ی کلیسا تأمین کرد و شش نفر از بستگان خود را به مقام کاردینالی ارتقا داده از جمله عموزاده ی خود پیترو ریارو، یکی از تن پرورترین افراد سازمان اداری کلیسا که در اوان ۲۰ سالگی در اثر فساد زیاد در گذشت.
۲) «اینوسنت هشتم»، که با فتوای خویش انگیزه ی نیرومندی برای ساحره ها ایجاد کرد، وی فرزندان نامشروعی داشت که علناً شناخته شده بودند و مراسم ازدواج آنها را باشکوه و عظمت در واتیکان برگزار کرد.
۳) «الکساندر ششم»، حیله گر و اهل «بورجیا»، نمونه ی «ماکیاول» که با خریدمقامات کلیسایی به مقام رسید و از یکی از همخوابه های خود ۴ فرزند داشت. (و نیز فرزندان دیگری از زنان دیگری داشت، آنگاه که هنوز یک کاردینال بود).»۹۰
«شورایی از کشیشان روم، در سال ۳۸۶ م، تجرد کامل کشیشان را توصیه کرد؛ و یک سال بعد، «پاپ سیریکیوس» فرمان داد تا هر کشیشی که ازدواج کند یا زندگی با زن خود را ادامه دهد خلع لباس شود. قدیس «هیرونوموس»، قدیس «آمبروسیوس»، و قدیس «آوگوستینوس» با قدرت سه گانه خود از این فرمان حمایت کردند؛ و پس از یک نسل مقاومت مقطع، فرمان مزبور با موفقیت گذرایی در امپراطوری روم غربی به موقع اجرا گذارده شد.»۹۱
«سراسقف، «بالداساره کوسا»، هنگامی که به نیابت پاپ در «بولونیا» حکومت می کرد، هر عملی را مشروع دانسته و بر هر کاری، حتی فحشا و قمار و رباخواری، مالیات بسته بود. بنا بر روایت منشی وی، این رهبر روحانی مسیحیت دویست دختر باکره، زن شوهردار و راهبه را لکه دار کرده بود».۹۲
روند فساد اخلاقی دستگاه مسیحی از گذشته تاکنون ادامه دار بوده و مخصوص به کاتولیک ها هم نیست و پروتستان ها نیز گاه گوی سبقت را از اینان ربوده اند.
ـ کودک آزاری و همجنس بازی در ردای مقدّس!!
مفاسد اخلاقی در دستگاه پاپی و کلیسا ها همچنان ادامه دارد و در عصر مدرنیته، مدرن تر نیز شده است. به چند نمونه معاصر توجه کنید:
«یک دادگاه ایالت تگزاس در شهر مارشال کلیسای «لوتران اوانجلیک» را به پرداخت ۳۷ میلیون دلار به ۹ نوجوان قربانی سوء استفاده جنسی یکی از کشیشان این کلیسا محکوم کرد. کشیش سابق این کلیسا به نام «جرالد پاتریک تاماس» در سال ۲۰۰۱ م، به اتهام انحراف اخلاقی دستگیر شد و پس از محاکمه به ۳۹۷ سال زندان محکوم شد. به گفته وکلای شاکیان، مدارک موجود نشان میدهد که مقامات کلیسای مزبور (که دارای ۵ میلیون پیرو در آمریکاست) علیرغم بروز اتهاماتی در مورد رفتار و انحراف اخلاقی تاماس، وی را به کشیشی کلیسای لوتران در شهر مارشال منصوب کردند. در شکایت شاکیان چندین مقام سابق کلیسای لوتران متهم شده بودند که شواهد مربوط به رفتار غیراخلاقی تاماس را نادیده گرفته و اقدامی در جلوگیری از اعمال وی صورت ندادند. افشای رفتارهای غیراخلاقی کشیش این کلیسا موجب شد که بسیاری عملکرد کلیسای لوتران را به کلیسای کاتولیک تشبیه نمایند. لازم به ذکر است که کلیسای کاتولیک طی چند سال اخیر به دلیل مخفی نگاه داشتن انحرافات اخلاقی کشیشان خود و نتیجتاً ادامه اعمال خلاف اخلاق این کشیشان بارها به دادگاه کشانده شده و هر بار مجبور به پرداخت میلیونها دلار غرامت به قربانیان شده است.»۹۳
آمار وحشتناک همجنس گرایی و یا سوء استفاده ی جنسی از کودکان توسط کشیش های کاتولیک و پروتستان در سراسر جهان، رو به گسترش است که اعترافات بسیاری از آنان را می توان در رسانه ها، هر از چندگاهی آمارگیری کرد.
ـ کلیسایی برای بچه های آمریکایی! ]may ۲۶.۲۰۰۵[
«لامونیکا» کشیش یکی از معتبرترین کلیساها، واقعاً واعظی خوب و چهرهای افتخارآفرین بود؛ اما از دو سال پیش، پس از مشکلات اخلاقی پسر کشیش و قائم مقام کلیسا، جمعیت کلیسا از هزار نفر به ده تا پانزده نفر رسید و کلیسا بسته شد.
هم اکنون بسیاری از اعضای این کلیسا از جمله خود «لوئزی لامونیکا» و معاون وی، پشت میله های زندان هستند. اتهام آنان جرایم غیرانسانی از جمله تجاوز جنسی به حدود ۲۴ بچه و مثله کردن گربه ها به خاطر بعضی مراسم مذهبی است.
نخستین جرقه این قضیه توسط خانم «نیکول برتارد» ۳۶ ساله زده شد. او به رئیس پلیس «اوهایو» خبر داد که برای نجات پسرش از تجاوزات جنسی، مجبور شده است به تمام نقاط شهر فرار کند.
این گزارش می افزاید هفته گذشته ۹ نفر بازداشت و چندین رایانه برای یافتن عکس های پورنوگرافی کودکان و هزاران نوار ویدیو و دیسکت وسی دی های کامپیوتری برای یافتن سرنخ هایی بازرسی شده اند. این در حالی است که پلیس نیز در درون کلیسا، آثاری از خون گربه و لباس های مردم به دست آورده است. به گفته پلیس، قربانیان این تجاوزات جنسی بین یک تا شانزده سال سن دارند که بیشتر آنها تحت نظارت قرار داشته و جستجو برای یافتن دیگران ادامه دارد. پلیس، تنها نام کوچک آنان را در اختیار دارد.
«دانیل اچ ادوارد» رئیس پلیس منطقه می گوید: حدود ۲۵ دختربچه و پسربچه مشمول این پرونده هستند که در ماشین یا خانه یا کلیسا تحت تجاوز قرار گرفته اند. به گفته وی این تجاوزات از سال ۱۹۹۹م، آغاز و با شروع تحقیقات تقریباً از سال ۲۰۰۳ م متوقف شده است.
بنابراین، رخ دادن این رویداد در منطقه یاد شده که به مذهبی بودن معروف بوده، تعجب همه مناطق اطراف را برانگیخته است.
بر پایه اعترافات لامونیکا، وی دست کم با دو پسربچه از سن چهار سالگی تا هنگامی که دوازده یا سیزده ساله شدند، رابطه جنسی داشته است. به گفته پلیس، رفتار وی مانند اعتراف کردن به یک موضوع نبوده و بیشتر نشان دهنده این است که وی قصد کمک کردن داشته است.
لامونیکا عده ای از اعضای کلیسا را نام برده که یکی از آنان «کریستوفر لایات» ۲۴ ساله است. شواهدی از پورنوگرافی کودکان در کامپیوتر وی یافت شده است. دو عضو ۳۶ و ۴۶ ساله دیگر نیز به اتهام تجاوز به اطفال هفته گذشته بازداشت شدند.
همچنین روز سه شنبه، «رابین لامونیکا» ۴۵ ساله، همسر سابق کشیش این کلیسا، به خاطر رابطه با «پل فونتت» ۲۱ ساله از اعضای این کلیسا بازداشت شدند.»
- بحران همجنس بازی کشیش ها ادامه دارد
«رئیس بسیار متنفذ و مشهور یکی از کلیساهای پرطرفدار آمریکا و مشاور مورد اعتماد دولت «جرج بوش» به دلیل رسوایی اخلاقی همجنس بازی مجبور به استعفا شد.
به نوشته روزنامه «نیویورک تایمز»، «تدهارگارد» که بنیانگذار و رئیس هیأت مدیره کلیسای «اونجلیست های» آمریکا با بیش از ۳۰ میلیون پیرو در سراسر این کشور می باشد. از سوی هیأت بازرسی این کلیسا به دلیل «رفتار جنسی غیراخلاقی» بالاجبار از سمت خود کناره گرفت.
رسوایی و فساد اخلاقی «هاگارد» که نویسنده مشهوری نیز هست سبب شده موجی از بی اعتمادی را به نظام کلیسایی این کشور به وجود آورد زیرا بخش مهمی از آثار و خطابه های وی در نکوهش و حرام بودن رفتارهای جنسی غیر اخلاقی بویژه همجنس بازی بوده است.
دامنه این رسوایی به گونه ای در آمریکا بحران اجتماعی برپا کرد که کاخ سفید مجبور شد رابطه نزدیک با هاگارد را تکذیب کند. هفته گذشته یک مرد جوان در مصاحبه با یکی از برنامه های پرطرفدار رادیویی اعلام کرد که برای سه سال وادار شده با هاگارد رابطه جنسی برقرار کند و حتی بارها نیز برای او مواد روانگردان تهیه کرده است.
هرچند هاگارد ارتباط غیراخلاقی با این مرد جوان را رد کرده و گفته، صرفاً برای صحبت کردن با وی، تماس تلفنی دوستانه داشته و مواد مخدر را نیز برای خود نمی خواسته است.
اما رهبران این کلیسای پرنفوذ برای محدود کردن تأثیر منفی رسوایی هاگارد، وی را وادار به استعفا کردند.»۹۵
● بازار داغ رشوه در دستگاه پاپ ها
ـ مفاسد مالی زیر ش نل پاپ ها
«در پایان قرن سیزدهم کلیسای صدر قرون وسطی که مرکزیت کامل یافته بود و در رأس آن پاپ قرار داشت، در اوج اقتدار و اشتهار بود و روزبه روز بیشتر فریفته مال و منال دنیوی شد، مزه ی قدرت را چشید، به دام بوروکراسی افتاد، از عقاید و آرای مردم بی خبر ماند، بیشتر در صدد حفظ جلال و عظمت بود تا درک معنای واقعی دیانت، نه قادر بود که خود را اصلاح کند و نه حاضر بود که دیگران به اصلاح مسیحیت دست بزنند. ضمناً نیروهایی خارج از کلیسا و دستگاه خلافت روحانی پاپ، قوایی که نسل ها پیش از سال ۱۳۰۰ میلادی در رشد و اعتلا بود، بعد از سال ۱۳۰۰م، چنان نیرومند گردید که نگه داشتن آنها در قالب های قدیمی ممکن نشد، لهذا این قوا سربلند کرد و با شدت تمام تری با طبقه رسمی مسیحیت و پاپ و کلیسای بین الملل درگیر شد. طبقه بازرگانی که در شهرها ایجاد گردیده بود و سلطنت های موروثی جدیدی که پدید آمده بود، همگی در زمره این قوایی بودند که با پاپ ها در افتادند.»۹۶
«کلیسا به صورت های مختلف اموال، زمین ها و املاک گسترده ای به دست آورد و این اموال فراوان و نیز طریقه کسب آن باعث فساد لجام گسیخته دربار پاپ، کلیسا و کارگزاران آن شد.
خدّام کلیسا چون به امور دنیوی آلوده گشتند، اغلب مانند عمّال حکومت های معاصر، پست و پولکی شدند. دادگاههای کشوری در برابر فریبایی پول، به نحو رسوایی انگیزی، رام می شدند؛ و انتخاب شدن هیچ پاپی، از لحاظ دادن رشوه، به پای انتخاب شدن شارل پنجم به امپراتوری نمی رسید. بزرگترین رشوه ها در دادگاه رم پرداخت می شد. برای اموری که در دستگاه اداری دربار پاپها انجام می شد
حق الزحمه های مناسبی تعیین شده بود؛ اما حرص و مال اندوزی کارمندان، آن را تا بیست برابر مقدار قانونی اش بالا برد.
ـ حرام ها، حلال است
هر حرامی را می شد حلال کرد و از هر جرم، و حتی گناهی، می شد برائت حاصل کرد، به شرط آنکه انگیزه کافی ارائه می شد. «انئاسیلویو»، پیش از آنکه به مسند پاپی نشیند، نوشت:
«در رم همه چیز فروختنی بود و هیچ چیز را بدون پول نمی شد به دست آورد.»
یک نسل بعد، راهب «ساوونارولا»، با اهانتی اغراق آمیز، کلیسای رم را فاحشه ای خواند که الطاف خویش را به پول می فروشد.
بعد از یک نسل دیگر، «اراسموس» خاطرنشان کرد: «بی شرمی دربار پاپ به اوج خود رسیده است.»
«لودویک فون» پاستور می نویسد: «فساد عمیقی بر تمام کارمندان دستگاه پاپی حکمفرما بود... مقدار غیر متعارف انعام ها و رشوه هایی که مطالبه می شد از اندازه بیرون بود. به علاوه، مأموران از هر جانب به تحریف و حتی جعل اسناد می پرداختند. از این روی شگفت نیست اگر از تمام نقاط دنیای مسیحیت فریاد اعتراض نسبت به فساد و رشوه ستانی کارمندان دستگاه پاپی به آسمان بلند است.»۹۷
ـ همه چیز، فروختنی شد!
«از هر دو نفر کارگزار کلیسا، یا دو تن اسقف، یکی فاسد بود و به نحوی از انحاء از راه اخاذی و ارتشاء کیسه ی خود را می انباشت. خونسردی و بی اعتنایی و مقاومت منفی اینها اقدامات «پیوس» را در راه اصلاح کلیسا با شکست مواجه ساخت. از سوی دیگر، جنگ های بی ثمر و شکست خورده ی صلیبی با مسلمانان یا ترکان عثمانی هم نیرو و ثروت اروپا را تباه کرد. از این رو در اواخر دوران حکومتش، برای واپسین بار، جهت اصلاح کلیسا دست به دامن کاردینال ها شد و خطاب بدان ها چنین گفت:
مردم می گویند که ما زندگی را به لهو و لعب می گذرانیم، ثروت می اندوزیم، با تکبر و نخوت حرکت می کنیم؛ و بر استرهای فربه و اسبان برازنده سوار می شویم ... برای نخجیر، تازی می پرورانیم، و مبالغ هنگفتی صرف بازیگران و طفیلی ها می کنیم، و کاری برای دین انجام نمی دهیم. باید گفت که سخنان آنها تا حدی حقیقت دارد؛ کاردینال ها و مأموران دربار ما زندگی را به این سان که گذشت می گذرانند. حقیقت را بگوییم، تجمل و شکوه دربار ما بیش از اندازه است، به همین جهت مردم از ما بیزار و متنفرند، و حتی وقتی سخنی به راستی می گوییم، به گفته مان گوش فرا نمی دارند. به نظر شما در چنین وضع شرم انگیزی چه باید کرد؟ ... ما باید تحقیق کنیم که پیشینیان ما به چه وسایلی آن همه قدرت و شایستگی برای کلیسا کسب کردند ... و بکوشیم تا با همان وسایل برای کلیسا کسب قدرت کنیم.
... هرچه قرن پانزدهم به پایان خود نزدیک می شد، فساد و تباهی دربار پاپ ها فزونی می گرفت. «پاولوس دوم» تاجی بر سر می نهاد که بیش از کاخی می ارزید. «سیکستوس چهارم» برادرزاده ی خود را میلیونر ساخت، آزمندانه قدم در بازی سیاست نهاد، توپ هایی را که برای وی می جنگیدند تقدیس کرد، و مخارج منازعات خود را، از راه به مزایده گذاشتن مناصب کلیسایی تأمین کرد. «اینوکنتیوس هشتم» برای فرزندانش در واتیکان جشن عروسی گرفت. «آلکساندر ششم»، مانند لوتر و کالون، تجرد کشیشان را کار باطلی شمرد و پیش از آنکه بدان درجه از عصمت و پرهیزگاری که بایسته پاپی است برسد، پنج فرزند و یا بیشتر به وجود آورد. شهوت رانی های او، چندان که ما گمان می بریم، به مذاق اهل زمانه ناخوش نیامد، زیرا در میان اسقف ها و کشیش ها، عشق بازی های پنهانی مجاز و رایج بود. ... دیگر هیچ فرمانروایی در اروپا حکومت پاپ ها را حکومتی اخلاقی که تمام ملل را به صورت یک کشور مشترک المنافع مسیحی به هم پیوسته باشد
نمی دانست. خود حکومت پاپ ها نیز، به عنوان یک دولت غیر مسیحی، جنبه ی ملی پیدا کرده بود. چون دین و ایمان قدیم سستی گرفت، سراسر اروپا به بخش های کوچکی با حکومت های ملی منقسم شد که به هیچ قانون اخلاقی فوق ملی یا بین المللی پایبند نبود؛ و اروپا مدت پنج قرن مبتلا به جنگ های داخلی شد.»۹۸
«در غرب، مدّت ها پاپ ها، تابع دولت روم بودند، و تا قرن هفتم در انتخاب خود به تأیید امپراطور استظهار داشتند. اما بعد مسافت از امپراطوری شرق، و ضعف فرمانروایان غرب، پاپ ها را در رم قدرت بخشید؛ وقتی که امپراطور و سناتوران در برابر هجوم بربرها فرار اختیار کردند و حکومت روم غربی از پا در آمد، چون پاپ ها بدون ترس در مسند خود استوار ماندند، حیثیت آنان به زودی بالا رفت. گرویدن بربرهای غرب به دین مسیح اقتدار و نفوذ اسقفیه ی رم را شدیداً بسط داد.
ـ پول پرستی، غارت و اختلاس به نام مذهب
هرچه خانواده های ثروتمند و اشرافی دست از شرک می کشیدند و به مسیحیت می گرویدند، کلیسای رومی بیش از پیش در مکنتی که به پایتخت امپراطوری غرب می آمد سهیم می شد. «آمیانوس» از اینکه اسقف رم مانند امیری در قصر «لاتران» می زیست و با کوکبه ی یک امپراطور در شهر حرکت می کرد، در شگفت بود. در این دوران (۴۰۰ م) کلیساهای باشکوه شهر را می آراستند. یک جامعه ی درخشان شکل می گرفت که در آن روحانیان عالی رتبه مسیحیت مسرورانه با زنان پر زیور می آمیختند و آنان را در تنظیم وصیتنامه هایشان یاری می کردند.» ۹۹
««مارتینوس» دستگاه اداری دربار پاپ ها را برای آنکه مؤثرتر انجام وظیفه کند، از نو سازمان بخشید، اما برای تأمین مالیه ی آن راهی جز تقلید از روش حکمرانان غیر روحانی و فروش مناصب و مقامات کلیسایی نیافت. وی با توجه به این مسئله که کلیسا توانسته بود، بدون اصلاح، مدت یک قرن پایدار بماند، ولی بدون پول یک هفته هم باقی نمی ماند، چنین استنتاج کرد که احتیاج دستگاه به پول فعلاً بیش از احتیاجش به اصلاحات است.»۱۰۰
«کلیسا در سراسر قرن چهاردهم گرفتار شکست و انحطاط سیاسی و فساد اخلاقی بود که به صورت یک دلبستگی شدید و مستمر به شهرت طلبی و مال اندوزی تنزل می یافت. «فیلیپ چهارم» وسایلی برانگیخت تا یک نفر فرانسوی به پاپی برگزیده شد؛ آنگاه او را بر آن داشت تا مقر خود را به «آوینیون» در ساحل «رون» منتقل سازد. پاپ ها مدت شصت و هشت سال چنان آشکارا وسیله ی مطامع و زندانی شاهان فرانسه بودند که احترام و درآمدشان از ممالک دیگر به سرعت کاهش پذیرفت. پاپ ها، وحشتزده از این رویداد، خزائن و گنجینه های خویش را با مضاعف ساختن مالیات هایی که برای مناصب کلیسایی، صومعه ها، و کلیساهای محلی وضع شده بود پر ساختند. هر که به یک مقام کلیسایی منصوب می شد، لازم بود که در سال اول (annates) تمام درآمد حوزه خود، و در سال های بعد یک دهم را به دربار پاپ- یعنی دستگاه اداری پاپ - بپردازد. هر اسقف اعظم جدیدی برای تحویل گرفتن نشان اسقفی - رشته ای از پشم سفید که نشانه ی تأیید سمت و قدرت او بود - مبلغ هنگفتی به پاپ رشوه می پرداخت. وقتی کاردینال، اسقف اعظم، اسقف، یا رئیس دیری می مرد، دارایی شخصی او تمام و کمال به پاپ می رسید. در فاصله میان مرگ یک مأمور کلیسایی و انتصاب جانشینش، عوائد منصب او به خزانه ی پاپ واصل می شد، و پاپ ها متهم بودند که، برای کسب این عایدی، در انتخاب جانشین شخص متوفا تعلل می ورزند. تحصیل رأی و نظر موافق دربار پاپ مستلزم آن بود که هدیه ای به علامت سپاسگزاری تقدیم شود؛ و گاهی نحوه رأی و قضاوت بستگی کامل با کیفیت هدیه داشت.
بیشتر مالیات هایی که پاپ ها دریافت می داشتند برای پر ساختن کیسه مقامات مذهبی کلیسا و افزایش روسپیانی به مصرف می رسید که به «آوینیون» هجوم آورده بودند.»۱۰۱
ـ پاپ، مظهر اشرافیت مذهبی
«اسقف ها غالباً از میان اشراف برگزیده می شدند و در دربار سلطنتی در ناز و نعمت زندگی می کردند. برخی از اسقف ها درآمد سالانه ای برابر صدها هزار دلار داشتند. سراسقف «استراسبورگ» سالانه بیش از یک میلیون لیر دریافت می کرد (در سال ۱۷۵۰ م، یک لیر تقریباً معادل حدود ۳۲.۶ دلار فعلی بود.)
منتقدان بر این عقیده بودند که چنین اسراف کاری هایی، پول و زمین بسیار زیادی را از دست مردم عادی خارج می کند. کلیسا بابت زمین های زیادی که در تملک داشت هیچ مالیاتی نمی پرداخت. کلیسا نیز مانند اشرافیت، هزاران فرانسوی را مجبور می کرد به صورت سرف (رعایا) بر روی املاک بسیار وسیعش تقریباً به حالت بیگاری کار کنند. افزون بر آن، روحانیان غالباً از اقتدارشان استفاده می کردند تا مسیحیان را وادار سازند زمین ها و دارایی های خود را به هنگام مرگ برای کلیسا به ارث بگذارند. همه این اعمال، به گفته فیلسوفان، رژیم کهنه را سرپا و مردم فرانسه را در جهل و ترس نگه می داشت.»۱۰۲
«با بودجه های سلطنتی و اموال مردم، آیین تشریفات باشکوه پاپ و کلیسا برگزار می شد. فنجان ها و بشقاب هایی که در مراسم عبادی از آنها استفاده می شد از طلای خالص بودند، لباس رسمی کشیشان از ابریشم کمیاب بود و با مروارید و نخ های طلایی گلدوزی شده بود. موزیک به طرز مخصوص برای مراسم کلیسا نواخته می شد و هم خوانان کاملاً مجرّبی آن را اجرا می کردند.»۱۰۳● خرید و فروش زمین در بهشت توسط پاپ ها
اسقف ها در جامه های فاخر و گرانبهای خود ژست گرفته اند. بخشی از ناخشنودی مردم از کلیسا از شکاف عمیق بین ثروت ارباب کلیسا و فقر کشیشان محلی ناشی می شد.
ـ پاپ های سرمایه دار، انگل های نظام فئودالی
«در برابر اقتصاد برده داری دوران کلاسیک، اقتصاد دورانی را که از قرن پنجم آغاز و به قرن هفدهم ختم می شود می توان به صراحت اقتصاد فئودالی نامید. با وجود این تنها در اروپا و در فاصله قرن یازدهم تا چهاردهم بود که نظام فئودالی به کمال خود رسید و سلسله مراتب سیاسی و مذهبی، و همچنین دانش و هنر فئودالی خود را نشان داد.
مبانی اقتصادی نظام فئودالی زمین بود. فئودالیسم به وسیله وابستگی خود به تولید کشاورزی محلی که بیشتر در نقطه تولید مصرف می شد و همچنین به تولید صنایع پراکنده دستی مشخص می شد، به فعالیت می پرداخت. واحد اقتصادی نظام فئودالی ده بود. در دهات این دوران تعدادی مرد و زن که اکثراً قوم و خویش هم بودند زمین و کار را که جنبه ی اشتراکی داشت بین خود تقسیم می کردند. آنها از لحاظ احساسات قومی و حتی گاهی از لحاظ دودمانی از گروه های قومی سابق (کلان ها) فاصله زیادی نداشتند. بر سر دهقانان عده ای ارباب، از مقامات کلیسا یا غیر آن، طی سلسله مراتبی حکومت می کردند که نخست اربابان عادی سپس اربابان بزرگتر، یعنی اسقف ها و امرای محلی قرار داشتند که رسماً از طرف امپراتور یا پاپ انتخاب می شدند. هریک از اربابان مالک یک یا چند روستا یا قطعاتی از روستاهای مختلف بود و روستاییان مجبور بودند با کار خود، هم زندگی او و هم زندگی خود را تأمین کنند.
... نجبا و کشیش های نظام فئودالی جز انگلی که از اقتصاد روستایی ارتزاق می کردند، نبودند. ولی این انگل منشی استادانه و زیرکانه بود. مباشران (bailtto) ملک اربابی، خوب می دانستند که چگونه آخرین رمق رعایا (سرفها) را بکشند.
... اشراف و مردان کلیسا به خاطر توسعه ی املاک و افزودن به قدرت خود، پهلو به پهلوی هم فئودالیسم را پیش می بردند. غالباً رعایا نیز به امید اینکه در زمین های تازه شرایط بهتری کسب خواهند کرد از آن حمایت می کردند.»۱۰۴
«فئودال های اروپا به زودی با امپراتور مقدس روم که در این زمان «هانری چهارم» بود روبه رو گردیدند. هانری چهارم مدعی احراز مقامی بود که پاپ می خواست آن را برای خود محرز سازد. در آلمان، اسقفان و رؤسای دیرها هرکدام صاحب مقدار زیادی اراضی بودند که مطابق با سنت فئودالیته زیر نظر شخص امپراتور باید نگهداری و اداره می شد. برای شخص امپراتور اهمیت داشت که افراد، به عنوان بنده و تابع وی در این مقامات شامخ بمانند. از این جهت بود که در آلمان تفویض مقام روحانی از طرف یک فرد غیرروحانی، که امپراتور بود چیزی عادی به نظر می رسید. معمولاً شخص امپراتور به هریک از اسقفان جدید عصا و انگشتری که نشانه ی قدرت روحانی بود تفویض می کرد.
در سال ۱۱۲۲ میلادی، بعد از آنکه هر دو مدعیان، پاپ و امپراتور هانری چهارم فوت شدند، درباره مرافعه ی آنها سازشی حاصل آمد. به این معنی که اسقفان، امپراتور را به عنوان رئیس فئودال خویش قبول کردند اما درباره حکومت روحانی تابع پاپ گردیدند. با این حال کشمکش میان امپراتورها و پاپ ها همچنان ادامه یافت که بعدها مقدمه تفکیک دولت و کلیسا شد. در آلمان رؤسای جماعات، اعم از اعیان و اسقفان، اغلب برای آنکه امپراتور نتواند آزادی هایی را که آنها در شیوه فئودالیته داشتند سلب نماید، با پاپ متحد گردیدند. به این ترتیب در سرزمین ژرمن، امپراتور هرگز موفق نشد که مانند سلاطین انگلیس و فرانسه مردم را در قلمرو خویش مطیع محض نماید. در ایتالیا نیز میان پاپ ها و امپراتورها کشمکش بود و مخالفان یک دسته برعلیه دسته دیگر متحد می گردیدند. اقدامات طبقه ی اعیان و روحانیون مسیحی برای آنکه نگذارند امپراتور، دولت و حکومت مؤثری داشته باشد، به دو نحو اثری جاودانه در شهرها باقی می گذاردند. یکی آن که به تمرکز دنیای عیسوی لاتین، تحت پیشوایی پاپ کمک نمود و دیگر آنکه جلوی اتحاد ملی را در نواحی مرکزی اروپا سد کرد.»۱۰۵
«بعدها دامنه ی تلاش در این راه وسعت گرفت و دست مسیحیت به سوی مجارها و اقوام شمالی (نوردیک ها) نیز دراز شد. در همه موارد، کلیسا در درجه اول به عنوان وارث امپراتوری سلطه امپراتوری خود را بر آنان تحمیل می کرد، و برای این کار از جاه طلبی رؤسای قبایل بربرها و حسن تنوع طلبی خاندان آنها سود می جست. در سیر این جریان خود کلیسا نیز لاجرم خویی وحشیانه پیدا کرد. ....
... تنها در قرن دهم بود که آغاز نهضت اصلاح طلبی راهبان در «کلونی» از شهرهای «بورگوندی» کلیسا به طور جدی سازمانی را به وجود آورد که بر زندگی و اندیشه ی همه ی مسیحیان مسلط شد.
این سازمان سخت جنبه ی فئودالی داشت، چون نه تنها زعمای کلیسا مانند پاپ ها، اسقف های اعظم و اسقف ها، که سلسله مراتب کلیسایی را به خود اختصاص داده بودند زمینداران بزرگی به شمار می رفتند بلکه کشیش های دون پایه و راهبان نیز با تصاحب زمین های دورافتاده تر و نامرغوب تر موجب گسترش فئودالیسم می شدند. اداره امور فئودالی کلاً به دست کشیشان بود. این انحصار تا اندازه ای موجب وحدت و یکپارچگی تفکر قرون وسطایی می شد، لکن در عین حال دامنه آن را نیز محدود می کرد. نه اندیشه یونانی چنین محدودیتی داشت و نه تفکر اسلامی، چون فرهنگ آنها محدود به گروه خاصی از افراد نبود.
گرایش کلیسای قرون وسطا به مسائل انسانی در روزگار ظلم و انحطاط امپراتوری رم شکل گرفته بود. این گرایش با این عقیده همراه بود که زندگی دنیوی فقط مرحله ی آمادگی برای زندگانی جاوید در بهشت یا دوزخ است، گرایشی که به تدریج و با بهبود انکارناپذیر شرایط زندگی انسانی تضعیف شد، و با طلیعه ی رنسانس از میان رفت. ولی کلیسا در عمل به مسائل دنیوی نیز توجه خاصی داشت، و برای حفظ انتظام فئودالی با دل و جان می کوشید.
ـ تضادّ ثروت و قدرت کلیسا با سرمایه داری جدید (سنّت و مدرنیته در غرب)
از قرن دوازده به بعد اولیای کلیسا در برابر خواست های جوامع دنیوی، تجّار و پیشه وران شهرهای تازه کاملاً جبهه می گرفتند. کارشکنی و ایستادگی کلیسا موجب نارضایتی این جوامع شد و آنها را به ارتداد و آغاز موج سکولاریزم واداشت. این تمایلات معمولاً ابتدا به صورت های عرفانی ظاهر می شد، و بر این اندیشه مبتنی بود که انسان می تواند به طور مستقیم با خدا تماس برقرار کند و هیچ احتیاجی به وساطت دسته انبوه کشیشان طماع و نادرست ندارد. البته می شد برای مدتی اندک و به قدرت شمشیر از عهده اینگونه ارتدادها برآمد، که به عنوان نمونه می توان سرکوب شدن «آلبیگاییان» (آلبیژنزها) در سال ۱۲۰۹م، را ذکر کرد؛ لکن در اواسط قرن سیزده راه حل رضایت بخش تری پیدا شد، کلیسا ارتش تازه ای از گدایان و واعظان مجاز یعنی برادران فرانسیسکان و دومنیکن که تا اندازه ای انعکاس شرایط تازه و تا حدی عکس العملی در برابر آن بودند را به وجود آورد.
... ارتداد در هر صورتش ۳۰۰ سال سرکوب شد.» ۱۰۶
«به تدریج کلیسا بزرگترین ملاک اروپا و ارجمندترین سرور سروران فئودال شد. دیر مشهور «فولدا» پانزده هزار دستگاه ویلا، و دیر «سن گال» دو هزار سرف داشت. آلکوین در تور خاوند بیست هزار سرف بود. اسقف های اعظم، اسقف ها، و رؤسای دیرها که مناصب خود را از دست پادشاه
می گرفتند، با وی بیعت می کردند، صاحب عناوینی مانند دوک و کنت می شدند، سکه به نام خود
می زدند، بر محاکم کلیسایی و اسقفی ریاست می کردند، و تمشیت امور کشاورزی و تدارک نظامی را که از وظایف فئودال بود متعهد می شدند. در آلمان و فرانسه، مردم بارها اسقفان و رؤسای دیرها را می دیدند که جوشن بر تن و زوبین به دست پی کار خود روانند. «ریچارد»، ملقب به «ارل آو کورنوال»، پادشاه انگلستان، در ۱۲۵۷م، از اینکه انگلستان صاحب چنین «اسقفانی جنگجو و آتشین مزاج» نیست شاکی بود. کلیسا، که به این طریق در تار به هم تنیده ی تعهدات و وظایف فئودالی گرفتار شده بود، نه تنها خود را دستگاه روحانی دید، بلکه متوجه شد که به بنیادی اقتصادی، سیاسی، و نظامی نیز بدل شده است. دارایی های دنیوی و حقوق و تعهدات فئودال کلیسا در ایجاد تضییق برای مؤمنین مسیحی مایه بدنامی روحانیت، بهانه ای برای بدعتگذاران، و منشئی جهت اختلافات شدید میان امپراطوران و پاپها شد. فئودالیسم، کلیسا را ملوک الطوایفی کرد، درست به همان نحو که در قرن دوازدهم کلیسا سازمانی بود فئودال و دارای سلسله مراتبی از تعهدات خدمت و حمایت متقابل که مورد تصویب اسقفان و زیر نظر سرور سرورانی چون شخص پاپ اداره می شد.»۱۰۷
ـ خرید و فروش زمین در بهشت (بنگاه معاملات پاپ)
«پاپ های دوره ی رنسانس برای مقابله با هزینه های روزافزون خود یکی از سنت های سابق، یعنی فروش عفونامه را رایج کرده بودند. عفونامه عبارت از نامه ای از طرف پاپ ها بود، بدین مضمون که گفته می شد شخص گناهکار در صورت خرید عفونامه دیگر به سبب گناهان خود مورد زجر و آزار قرار نخواهد گرفت. یکی از نمایندگان پاپ در فروش عفونامه ها، مبالغه کرده بود، ظاهراً چنین به نظر می رسید خرید عفونامه ها، سبب آزادی در ارتکاب هرگونه جرم خواهد بود.»۱۰۸
«پذیرش و تقاضای مزد و پیشکشی و هدایا به وسیله کشیشان، به اندازه آمرزش نامه فروشی جنبه ی مادی و پولی پیدا کرده بود. محرومان خداترس و پرهیزگار برای این کار مبالغ هنگفتی می پرداختند تا روح دوست یا آشنایی را از عذاب برهانند و یا محنت های خویش را پس از مرگ در عالم برزخ سبک کنند. بینوایان شکایت می کردند که چون بر اثر نداری و فقر نمی توانند آمرزشنامه بخرند، یا برای خواندن دعا به کشیشان پول بدهند، پس باید گفت آنچه که ملکوت خدا را نصیب آدمی می سازد ثروت مادی است نه غنا و سلامت روح؛ و «کریستف کلمب» در عین تأسف، پول را می ستود و می گفت:
آن کس که پول دارد می تواند ارواح را رهسپار بهشت سازد.»۱۰۹
ـ پاپ به جای خدا، می آمرزد
«ویل دورانت» همچنان از تاریخ نویس کاتولیک نقل می کند:
«تقریباً تمام نادرستی ها و سوءتعبیرهای مربوط به آمرزش نامه ها از اینجا سرچشمه می گرفت که مؤمنان، پس از آنکه به عادت همیشگی به گناه خویش اعتراف می کردند و به کفاره و حدی که برایشان تعیین می شد به عنوان یگانه وسیله ی موثّق آمرزش گردن می نهادند، اغلب می دیدند که از آنها درخواست می شود تا به نسبت وسع خویش اعانه ای نقدی هم بپردازند که در بعضی موارد، شرط عمده ی بخشایش شد. ... چه بسیار که به جای نیکی و پاکی روح، نیاز پولی هدف یگانه ی بخشودگی شد. ... با آنکه در عبارت بندی توقیعات پاپی از اعتقاد و نظریه ی کلیسا تجاوز نمی شد، و اعتراف و توبه و طلب آمرزش و پرداختن به کارهای عام المنفعه کماکان شرط اساسی آمرزش به شمار می رفت، جنبه ی مالی موضوع کاملاً روشن بود و ضرورت تقدیم داشتن اعانات نقدی، به بی شرمانه ترین وجهی، در سرلوحه ی کار قرار داده شده بود. به تدریج آمرزشنامه ها صورت زدوبندهای مالی به خود گرفت و به بروز کشمکش میان کلیسا و قدرت های کشوری، که همیشه برای خود سهمی از این کار می خواستند، انجامید.»۱۱۰
«نارضایتی و شکایتی که سرانجام چون جرقه ای آتش انقلاب اصلاح دینی را برافروخت، فروش آمرزشنامه بود. به این ترتیب، تنها عده ی بسیار معدودی از تائبان تا هنگام مرگ به انجام کفارات مقرر بر می آمدند، و لازم بود برای آنکه کاملاً از گناه پاک شوند، پس از مرگ نیز روحشان چندی در عالم برزخ، که خداوند بخشاینده مهربان آن را به مثابه ی دوزخی موقتی برای تطهیر ارواح قرار داده بود، بسر برند.
ـ اعتراف کنید و اموالتان را به پاپ بدهید
شخصی که اعتراف می کرد و بخشیده می شد، با پرداخت این پول ها معافیتی جزئی یا کلی تحصیل می کرد، و این معافیت برای آن بود که روحش فلان روز، ماه، یا سالی از عذاب برزخ برهد؛ در غیر این صورت، تمام مدتی را که برای کفاره و تطهیر گناهانش لازم بود می بایست در آنجا به سر برد. آمرزشنامه جرم گناه را از میان نمی برد؛ معصیت گناه، هنگام اعتراف شخصی تائب، به وسیله کشیش بخشوده می شد. بنابراین، آمرزشنامه عفو قسمتی یا تمام جریمه های موقتی (نه ابدی) ناشی از گناهانی بود که معصیتشان در عمل اعتراف و تعیین کفاره آمرزیده شده بود.
دیری نگذشت که این فرضیه ی زیرکانه و بغرنج، بر اثر ساده لوحی مردم و طماعی بخشایش دهندگان، یعنی کسانی که مأمور توزیع آمرزشنامه ها بودند، صورت دیگری به خود گرفت. از آنجا که به این کارچاق کنها اجازه داده شده بود که وجوه دریافتی را خود برداشت کنند، بعضی از آنها در باب توبه و اعتراف و نماز تأکیدی نمی ورزیدند و خریدار را آزاد می گذاشتند تا آمرزشنامه را برگ معافیت از همه چیز، از توبه، اعتراف، آمرزش طلبی، و کفاره گناه، تعبیر کند و آن را کلاً منوط و مربوط به پولی که می دهد بداند.
ـ به حساب پاپ، گناه کنید!!
در حدود سال ۱۴۵۰م، «تامس گسکوین»، رئیس دانشگاه «آکسفورد»، شکایت می کرد که: امروزه گناهکاران می گویند: «من پروایی ندارم که در برابر خداوند چقدر گناه و کار زشت می کنم، زیرا با اعتراف و طلب آمرزش در نزد کشیش و خریدن آمرزشنامه پاپ، کلاً از تمام معاصی و کفاره ها برائت حاصل می کنم. من آمرزشنامه ی پاپ را به چهار یا شش پنس خریده ام، یا در بازی تنیس با توزیع کننده ی آن، به عوض داو و شرط، برده ام.« زیرا آمرزشنامه فروشان در سراسر کشور پراکنده اند و آمرزشنامه ها را به دو پنس، گاهی به دو جرعه شراب یا آبجو ... حتی به جای مزد فاحشه ای، یا در ازای لاسیدن با او می فروشند.»۱۱۱
«آن قدر مکرر در مکرر، و برای موارد مختلف و متوارد، توقیع صادر کرده بودند که مردم ایمان و اعتقادی به نظر آنان ابراز نمی داشتند و کلیسا را به سوء استفاده های بیشرمانه از سادگی و امید انسانها متهم می کردند. در بعضی موارد، همچون آمرزشنامه هایی که «یولیوس دوم» در ۱۵۱۰م، و «لئوی دهم» در ۱۵۱۳م، صادر کردند، عبارت بندی رسمی آمرزشنامه ها طوری بود که جز جنبه ی پولی تعبیر دیگری بر داشت نمی شد. یک فرایار عالی رتبه ی فرقه فرانسیسیان با خشم بیان می کند که چگونه در تمام کلیساهای آلمان صندوق هایی گذاشته بودند تا آنها که نتوانسته بودند در سال بخشش (۱۴۵۰م) به رم روند در آنها پول بریزند، و برای معافیت و آمرزش از کفارات و گناهان خویش، از همان آمرزشنامه ها دریافت دارند. این فرایار فرانسیسی، نیم قرن پیش از لوتر، مردم آلمان را آگاه ساخت که رم، با آمرزشنامه ها و وسایل دیگر، دارد ذخیره های آنان را می چاپد.»۱۱۲
ـ به نام آخرت، به دنبال دنیا
«نخستین و دردناک ترین اتهام کلیسا، پول دوستی و مال اندوزی بیش از حد آن بود. در لایحه ی صد شکایت، که «دیت نورنبرگ» (۱۵۲۲م) علیه کلیسا جمع آوری و اقامه کرد، ادعا شده بود که کلیسا نیمی از ثروت و دارایی آلمان را تصاحب کرده است. تاریخ نویسان کاتولیک یک سوم دارایی آلمان و یا یک پنجم دارایی فرانسه را متعلق به کلیسا می دانند؛ ولی طبق محاسبه ی یک نماینده ی تام الاختیار پارلمان، در ۱۵۰۲م، سه چهارم همه ی ثروت فرانسه از آن کلیسا بود. آنچه مسلم است این است که در ایتالیا یک سوم اراضی، به نام ایالات پاپی، به کلیسا تعلق داشته، و در بقیه ی نقاط نیز کلیسا ملک های پردرآمدی را صاحب بوده است.»۱۱۳ ٭٭٭
«تخمین زده اند که هر سال بیش از ۰۰۰.۳۰۰ سکه ی نقره از آلمان به ایتالیا می رود ... در اینجاست که ما به این مطلب می رسیم ... چرا ما آلمانی ها باید اجازه دهیم که دسترنجمان از راه یغما و دزدی به کیسه ی پاپ فرو ریزد؟ ... ما که دزدان را به دار می کشیم و راهزنان را گردن می زنیم، چگونه است که این هرزه رومی را به حال خود گذارده ایم؟ برای اینکه وی بزرگترین دزد و راهزنی است که تاکنون به جهان آمده است، و همه ی این کارهای ننگین را به نام مسیح و پطرس حواری مرتکب می شود! چه کسی می تواند تخطیات وی، را بیش از این، نادیده گیرد و لب فرو بندد؟
چرا کلیسای آلمان باید لاینقطع به یک دولت خارجی باج دهد؟ روحانیان آلمان باید گریبان خویش را از چنگ رم برهانند و، به رهبری اسقف «ماینتس»، کلیسایی ملی تشکیل دهند. شماره ی فقرای فرقه های مسیحی باید کاهش یابد، به روحانیان باید اجازه ی زناشویی داده شود، و کسی نباید قبل از سی سالگی برای پیوستن به نظام رهبانی سوگند یاد کند. احکام محجوریت، زیارت اماکن مقدس، برگزاری مراسم قداس برای مردگان، و ایام تعطیل (جز یکشنبه ها) منسوخ شوند. کلیسای آلمان باید با هوسیان در بوهم مصالحه کند؛ زیرا کلیسا، با سوزاندن هوس، امان نامه ی امپراطور را نقض کرد. به هر حال، «ما باید بر مخالفان دین، با کتاب پیروز شویم نه با آتش.» همه قوانینی که به دست کلیسای رم وضع شده اند باید منسوخ شوند، و کشیش ها و افراد مسیحی باید تابع قوانین یکسانی باشند.
بالاتر از همه، ما باید نمایندگان پاپ را، که اختیارات خویش را به بهانه گزافی به ما می فروشند، غارتگری و آزمندی خویش را مشروع و قانونی قلمداد می کنند، سوگندها و نذرها و پیمان های خویش را می شکنند، و برای توجیه فرومایگی خویش صلاحیت پاپ را به رخ ما می کشند، از سرزمین آلمان برانیم ... هرگاه مکر و حیله ی دیگری هم در میان نمی بود، همین کارها ثابت می کردند که پاپ ضد مسیح است. ای پاپ گوش فرا بده، تو نه تنها پاک ترین مرد جهان نیستی، بلکه از همه گناهکارتری؛ باشد که خداوند هرچه زودتر تخت ترا در هم شکند و به قعر دوزخ سرنگون کند! ... ای خدای من مسیح، لحظه ای بر زمین بنگر، روز داوری خود را زودتر فرا رسان، و لانه ی شیطان را در رم فرو ریز!»۱۱۴
ـ انتقال ثروت کلیسا، از پدر به فرزند
«رؤسای دیرها صاحب عنوان بودند و از یک دوم تا دو سوم درآمد دیرها را به خویشتن اختصاص میدادند، ولی ملزم نبودند چون راهبان زندگی کنند. ... خانواده های صاحب عنوان، برای آنکه زمین هایشان به دست وارثان تقسیم نشوند، می کوشیدند جوان ترین فرزندشان را به اسقفی یا به ریاست دیر برسانند. از ۱۳۰ اسقف فرانسه در ۱۷۸۹م، تنها یکی از میان مردم عادی برخاسته بود. اشراف زادگان نخوت، سرگرمی ها و دلبستگی خویش را به آسایش و تجمل، با خود به کلسیا می بردند. شاهزاده کاردینال «ادواردو روآن» ردای سفیدی داشت که ۰۰۰.۱۰۰ لیور می ارزید، و ظروف او همگی از نقره بودند.
«دیلون»، اسقف اعظم «ناربون»، که پس از تحریم شکار برای کشیش های زیر دستش خود به شکار می رفت، به «لویی شانزدهم» می گفت:
«قربان، گناهان روحانیان من از خود آنان است، ولی گناه من از پیشینیانم به من رسیده است.»
آشوب اخلاقی دوران نیابت سلطنت به مردان هرزه و خوشگذرانی چون «دوبوا» و «تانسن» امکان داده بود، برغم هرزگی های جنسی، زنبارگی و همجنس بازی، به عالی ترین مقامات کلیسایی برسند. بسیاری از اسقفان بیشتر سال را در پاریس یا ورسای می زیستند، و در خوشگذرانی های دربار شرکت می جستند.
ـ زاهدان دنیاپرست
اسقفان و رؤسای دیرها از حقوق و تکالیف خاوندها برخوردار بودند، تا جایی که حتی برای باردار ساختن گاوان رعایا، گاوهای نر خود را در کشتزارهای آنان رها می کردند. املاک پهناور آنان که گاه گاه تمامی یک شهر را نیز در بر می گرفتند، چون املاک خاوندان فئودال اداره می شدند. بخش پهناوری از شهر «رن» و بیشتر زمین های گرد آن، به صومعه ها تعلق داشتند. در پاره ای از جوامع فرانسه دادرسان و سران اداری را اسقفان بر می گزیدند. اسقف اعظم «کامبره» که تیولی با ۰۰۰.۷۵ رعیت داشت، همه کارمندان اداری «کاتو-کامبرزی» و نیمی از کارکنان ادارت کامبره را بر
می گزید. نظام سرفداری در املاک کلیسا بیش از جاهای دیگر کشور پایدار ماند؛ روحانیون مسیحی کلیسای کاتولیک رومی «سن-کلو»، در «ژورا»، ۰۰۰.۱۲ سرف داشتند و با کاهش اختیارات تیولداران به سختی مخالفت می ورزیدند. مصونیت ها و امتیازات کلیسا با نظام اجتماعی پیوند داشت، و همین امر سبب می شد که سلسله مراتب روحانی نفوذ بسیار محافظه کارانه ای در فرانسه اعمال کند.
کلیسا همه ساله، عشریه ی محصول و احشام هر صاحب زمینی را از او می گرفت. کلیسا با این عشریه و با اعانات و میراث هایی که از مردم می گرفت، و نیز باعایداتی که از املاک خود به دست می آورد، کشیشان بخش های کلیسایی را در فقر و بینوایی و اسقفان را در آسایش و تجمل نگاه می داشت؛ کلیسا، پس از شاه و ارتش او، بزرگترین قدرت فرانسه بود. با برآوردهای مختلفی که کرده اند از شش تا دوازده درصد زمین های کشور و یک سوم ثروت آن، به کلیسا تعلق داشتند. درآمد سالانه ی اسقف «سانس» از ۰۰۰.۷۰ لیور، درآمد سالانه اسقف «بووه» از ۰۰۰.۹۰ لیور، درآمد سالانه اسقف اعظم «روآن» از ۰۰۰.۱۰۰ لیور، درآمد سالانه اسقف اعظم «ناربون» از ۰۰۰.۱۶۰ لیور، درآمد سالانه ی اسقف پاریس از ۰۰۰.۲۰۰ لیور، و درآمد سالانه اسقف اعظم «استراسبورگ» از ۰۰۰.۰۰۰.۱ لیور فزون تر بود. دیر «پرمونتره» در نزدیکی «لان» ۰۰۰.۰۰۰.۴۵ لیور سرمایه داشت. دارایی ۲۳۶ فرایار فرقه ی دومینیکیان «تولوز» از املاک فرانسه، کشتزارهای مستعمراتی، و بردگان سیاهپوست به چند میلیون لیور می رسید. ارزش دارایی ۱۶۷۲ راهب دیر «سن مور» ۰۰۰.۰۰۰.۲۴ لیور، و درآمدشان ۰۰۰.۰۰۰.۸ لیور در سال بود.
از املاک و درآمد کلیسا مالیات گرفته نمی شد، ولی سران کلیسا در نوبت های معین در گردهمایی ملّی مبلغی از دارایی کلیسا را به دولت می بخشیدند. در سال ۱۷۷۳م، این مبلغ به ۰۰۰.۰۰۰.۱۶ لیور در پنج سال رسید، و «ولتر» آن را سهم عادلانه ای از درآمد کلیسا خواند.
در سال ۱۷۴۹ م، «جی.بی.ماشود آرنوویل»، ناظر کل دارایی پیشنهاد کرد که، به جای این اعانه، پنج درصد از همه ی درآمد کلیسا مالیات گرفته شود. مقامات کلیسا با «سرسختی انعطاف ناپذیری» با این پیشنهاد مخالفت کردند. ماشود، همچنین پیشنهاد کرده بود، کسی حق نداشته باشد بدون تصویب دولت میراث خود را به کلیسا واگذار کند، همه سازمان های کلیسایی که پس از سال ۱۶۳۶م بدون اجازه ی شاه تأسیس شده اند برچیده شوند، و همه کسانی که از درآمد کلیسا بهره می گیرند دولت را از میزان درآمد خود آگاه سازند. مجمعی از روحانیان با این پیشنهاد مخالفت کردند و اعلام داشتند:
«اجازه نخواهیم داد آنچه که ثمره محبت و احترام ما بوده به خراج فرمانبرداری مبدل شود.»
«لویی پانزدهم» فرمان انحلال این مجمع را صادر کرد، و شورای او به مباشران دولت دستور داد از املاک کلیسا ۰۰۰.۵۰۰.۷ لیور مالیات بگیرند.
لویی می دانست که نیمی از قدرت او مرهون تأیید مقام شاهی به دست کلیساست. به دیده توده مردم، که هرگز چندان با او آشنایی نداشتند که از شماره معشوقه هایش آگاه شوند، شاه سایه خدا بود و با اختیارات خدایی بر آنان فرمان می راند. اگرچه مردم از تاج اسقفان می هراسیدند، اما همان مردم کشیش بخش را، که شریک تنگدستی آنان و گاه گاه سهیم مشقات آنان در کشت و کار بود، دوست می داشتند. هرگاه که کشیش بخش از مردم درخواست عشریه می کرد، آنان غرولند می کردند، اما می دانستند که او چاره ای جز این ندارد، و ناچار است دستور بزرگتر از خود را اجرا کند؛ دوسوم این عشریه به کیسه اسقف یا صاحبان ناشناخته ی سفیس ها می رود، در صورتی که کلیسای بخش همانند آنان با زهد و پارسایی اجباری از یأسی دردناک می پژمرد.
... به موازات کاهش شماره راهبان، فرایارها، و راهبه ها پارسایی و دارایی آنان فزونی می یافت. آنان که اکنون دریافته بودند گرفتن میراث از مردگان و دادن وعده بهشت به آنان خردمندانه تر از تکدی پول سیاه در روستاهاست، به ندرت به گدایی تن می دادند.
... رئیسه ی دیر «اورینیی» کالسکه ی چهار اسبه داشت و در خانه راحتش از پسران و دختران پذیرایی می کرد؛ در صومعه ی «آلیکس» راهبه ها جامه و ردای آراسته به خزقاقم می پوشیدند؛ در راهبه خانه های دیگر، راهبه ها با افسران اردوگاههای مجاور به خورد و نوش و پایکوبی می پرداختند. اینها ظاهراً خوشگذرانی های مباح بودند. بسیاری از داستان هایی که از هرزگی و تباهی صومعه نشینان در قرن هجدهم پراکنده شدند داستان های گزافه آمیزی بودند که رقابت فرقه ها بر سر زبان ها افکنده بود. کمتر دختری اکنون برخلاف دلخواه خویش در صومعه می زیست.»۱۱۵
ـ پاپ ها در کنار دیکتاتورها و مستکبران
این تعامل و بده بستان میان پاپ و کلیسا با قدرت ها تا امروز و دوره معاصر نیز ادامه دارد. به عنوان نمونه:
«در ۲۰ ژانویه ۱۹۲۳م، اولین ملاقات محرمانه کاردینال «گاسپاری» از جانب «واتیکان» و «موسولینی» برگزار گردید. در این ملاقات موسولینی متعهد گردید که دولت ایتالیا برای جلوگیری از ورشکستگی بانک رم - که بخش عمده سهام آن متعلق به کلیسا بود - به آن کمک کند. در مقابل توافق گردید یکی از نمایندگان متمایل به حزب فاشیسم در مجلس، به عنوان رئیس بانک منصوب شود.
طی سال های ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۹م، یکسری مذاکرات میان واتیکان و دولت موسولینی صورت پذیرفت. سرانجام در ۱۱ فوریه ۱۹۲۹م، پیمان آشتی در کاخ «لاترانوی» شهر رم میان کاردینال گاسپاری و موسولینی منعقد گردید. بر اساس این قرارداد قلمرو اراضی واتیکان مشخص شد و کلیسا با دریافت ۷۵۰ میلیون لیر نقد و معادل یک میلیارد لیر سهام دولتی به عنوان غرامت، نسبت به خسارت هایی که واتیکان با از دست دادن سرزمین های پاپی متحمل شده بود، رضایت داد. دولت ایتالیا متعهد گردید که حاکمیت واتیکان را به رسمیت شناخته و هیچگونه تعرضی نسبت به آزادی عملکرد پاپ ننماید، و هزینه عملیات مهندسی و فنی ایجاد تأسیسات در شأن یک کشور امروزی را برای واتیکان متقبل شود.
همچنین مسائلی از قبیل مصونیت کشیش ها منصوب از طرف واتیکان از هرگونه تعرض، تطبیق حوزه های اسقفی با تقسیمات کشوری ایتالیا، و تعیین روزهای تعطیل رسمی ایتالیا مشخص شد. این قرارداد، اگرچه واتیکان را در زمینه فعالیت های غیرمذهبی محدود می ساخت، ولی پاپ «پیوی یازدهم» ترجیح می داد برای نفوذ واتیکان از طریق غیر مستقیم به اعمال نفوذ سیاسی بپردازد و این سیاستی است که واتیکان تا به امروز آن را پیگیری می نماید.
ـ پاپ ها، هم سفره ی فاشیست ها و صهیونیست ها
مصالحه واتیکان و دولت فاشیسم ایتالیا، که به عنوان ازدواج مصلحتی معروف گردید، با شادمانی محافل رسمی واتیکان روبرو شد. یکی از ارگان های رسمی واتیکان نوشت:
«ایتالیا به خدا و خدا به ایتالیا بازگردانده شد.»
پیوی یازدهم، موسولینی رهبر فاشیسم، را مردی خواند که دست سرنوشت برای کلیسا فرستاده است. موسولینی با زیرکی اظهار داشت:
«ما باید افتخار کنیم که ایتالیا تنها کشور اروپایی است که مرکز یک دین جهانی را در خود دارد. این دین در فلسطین ظهور کرد اما در رم کاتولیک شد. اگر در فلسطین مانده بود به احتمال بسیار دچار سرنوشت همه فرقه های کوچک و گمنامی می شد که از میان رفتند و اثری از آنها بجای نماند.«۱۱۶
در مورد پاپ جدید (بندیکت شانزدهم) نیز می دانیم که در جوانی در آلمان، عضو داوطلب ارتش هیتلر و یک داوطلب نازی بوده است و اخیراً نیز همزمان با حمله به اسلام، به صراحت از رژیم صهیونیستی دفاع کرد. راجع به ارتباط مالی و سیاسی و اقتصادی واتیکان با نظام استکباری غرب، اسناد بسیاری در دست است.
«نویسنده کتاب «تارعنکوبت های مالی و دکاکولا» توضیح می دهد که واتیکان در شرکت های بزرگ چندملیتی، دارای سهام می باشد از جمله این شرکت ها عبارتند از: شرکت های آمریکایی مانند: شرکت اتومبیل سازی جنرال موتورز، جنرال الکتریک، IBM، TWA (شرکت هواپیمایی بین المللی آمریکا)، شرکت آهن و فولاد بتلم استیل، شرکت نفتی شل و گلف اویل، شرکت مستغلات مالک مجتمع ساختمانی واترگیت، بانک چیس منهتن، بانکرتراست، بانک مورگان. و شرکت های ایتالیایی همچون: شرکت گراندی آلبرگی (مالک و اداره کننده هتل های لوکس و پر درآمد ایتالیا)، شرکت مالک هتل هیلتون رم، شرکت سرامیکاپوزی (تولیدکننده مهم لوازم بهداشتی حمام و دستشویی با ۲۳ میلیارد لیر سرمایه)، شرکت فیات، و دیگر شرکت هایی مانند: شرکت منتدسیون در فرانسه، مؤسسات مختلف مالی روچیلدها، در زوریخ در بانک Credit Suisse.
او می نویسد: «مسئولان امور مالی واتیکان که می خواستند از سودآوری فعالیت های اقتصادی شان اطلاع حاصل کنند به مؤسسه مشهور تحقیقاتی مک کینزی در آمریکا رجوع و تقاضا می کنند، بررسی عمیقی درباره چگونگی درآمد بخش های مالی و اقتصادی واتیکان انجام شود و سپس مشورت دهند که سازمان آنان چگونه مورد تجدید نظر قرار گیرد. مؤسسه مزبور پس از ماهها بررسی و موشکافی که توسط کارشناسان خود انجام می دهد گزارشی تهیه می کند که عیناً به دست شخص پاپ می رسد. در آن گزارش چنین نتیجه گیری می شود: دست از دکان دین و مذهب بردارید و فقط به کار خرید و فروش سهام و امور مالی بپردازید، زیرا نتیجه کارتان بسیار عالی بوده است.»
شاید این حکایت به عنوان طنز مطرح شده باشد، اما حاکی از ذهنیت بسیاری از کاتولیک ها نسبت به فعالیت های عظیم اقتصادی واتیکان است. همچنین واتیکان عوامل خود را در هیأت های مدیره شرکت های مالی مختلف گمارده است. به عنوان مثال «ماسیموا سپادا» شخص مورد اعتماد واتیکان، مدیر شرکت «لانچیا» و معاون بانک قدرتمند رم و شرکت مالی جنوب (با یکصد و بیست و سه میلیارد لیر سرمایه) و عضو هیئت مدیره چند شرکت صنعتی و مؤسسه مالی است.
▪ فئودالیست ها در لباس کشیش
ـ واتیکان، در خدمت شبکه سرمایه داری غرب
ذخایر طلای واتیکان و مبالغ کلان سرّی در مکانی که ذخائر طلای آمریکا قرار دارد به نام «فورت نکس» نگهداری می شود.»۱۱۷
«شش عامل سبب شدند که اراضی، تحت تملک پاپ ها درآیند:
بیشتر کسانی که از خود ملکی به میراث می گذاشتند، سهمی نیز به عنوان «بیمه آتش سوزی» برای کلیسا کنار می نهادند؛ و چون کلیسا در تنظیم و تصویب وصیتنامه ها دست داشت، کارگزاران آن می توانستند چنین میراث گذاری هایی را تشویق کنند.
چون اموال و املاک کلیسا از دستبرد دزدان، سربازان و دولت ها بیشتر در امان بودند، عده ای از مردم املاک خود را به قیومیت کلیسا وا
می گذاشتند و کلیسا مانند رعیت خود از آنها مواظبت و حراست می کرد، و هنگام مرگ تمام حقوق شان را مسترد می داشت. عده ای دیگر تمام یا بخشی از املاکشان را به کلیسا وامی گذاشتند، بدان شرط که در ایام پیری و ناتوانی از آنها نگاهداری و تیمارخواری کند؛ در این مورد کلیسا به مثابه بیمه ی کهولت و ناتوانی بود.
صلیبیون، برای فراهم ساختن پولی که با آن لشکرکشی هایشان را راه بیندازند، زمین های خود را به کلیساها فروخته، یا به رهن گذاشته و یا سپرده بودند.
صدها هزار جریب زمین بایر، که به وسیله فرقه های رهبانی اصلاح و آباد شده بود، به کلیسا تعلق گرفت.
زمینی که به تصرف کلیسا در می آمد قابل انتقال به غیر نبود، و یا اگر بود، مشکلات فراوانی در برداشت.
املاک کلیسا معمولاً از مالیات معاف بود؛ ولی گاهی برخی از پادشاهان لعن و تکفیر کلیسا را نادیده می گرفتند و بر املاک کلیسا مالیات می بستند یا، با تدبیرهای شرعی، قسمتی از دارایی منسوب به کلیسا را ضبط می کردند. فرمانروایان اروپای شمالی، در صورتی که کلیسا عایداتی را که از املاک آنجا و یا از طریق اعانات اشخاص متدین به دست می آورد در داخل مرزهای ملی به مصرف می رسانید، چندان از ثروت آن گله مند نمی بودند؛ خشم آنها از این بود که می دیدند طلاهای شمال، به صورت هزاران نهر کوچک، به سوی رم جاری است. ... بیشتر اسقف ها از طرف مقامات غیر روحانی منسوب می شدند و اشرافزادگانی بودند که به زندگی پرتجمل و عشرت طلبی عادت و مبانی اخلاقی سستی داشتند؛ مالیات می گرفتند و مانند شاهزادگان ولخرجی می کردند و گاهی وارد جنگ می شدند و در جهت منافع خویش، اعمال خشونت می کردند، و با این اعمال، مقدسان مسیحی را به لجن می کشیدند. انتخاب کاردینال ها به ندرت بر اساس دینداری و پرهیزگاری شان بود؛ آنها بیشتر به لحاظ ثروت یا وابستگی شان به یک مقام سیاسی و یا داشتن قدرت مدیریت بدین مقام برگزیده می شدند. آنان به خویشتن به دیده ی راهبانی که در زیر بار تعهدات و پیمان های مذهبی گرانبارند نمی نگریستند، بلکه خود را سیاستگران و سناتورهای یک ایالت توانگر و نیرومند می دیدند. در بسیاری از موارد، کشیش و پیشوای روحانی نبودند و نمی گذاشتند کلاه سرخ اسقفی، آنها را از لذت های زندگی محروم سازد. کلیسا زهد مسیحی را فدای قدرت کرد.»۱۱۸
«اما هرکس که می پنداشت پاپ ها از تاریخ درس می گیرند و ادعاهای مبالغه آمیز خود را مهار می کنند، سخت در اشتباه بود. سازوبرگ مقام پاپی، اداره ی امور مالی و سازوکار مناسک پاپی به بهای گزافی در «آوینیون» برپا شد. با پایه ریزی دولت پاپی قصر بسیار بزرگ جدید در آوینیون با کاپیلا برای عبادت و بالاخره تحصیل و تعلیم اهالی آوینیون به مبالغ هنگفتی پول نیاز داشت. وضع مالیات اجباری پاپی بر تمام اروپا به نحو روزافزون
سخت تر می شد. بهره کشی بی سابقه از تمام کلیسا که در همه جا مایه تأسف بود و منجر به نوعی جدایی خطرناک میان مقام پاپی و بسیاری از کشورها شد، زنگ خطری بود که روزی به صدا در می آمد.
در قرون وسطای متأخر، مقام پاپی رمی به نحو روزافزونی رهبری دینی و اخلاقی خود را از دست داد و در عوض به نخستین و بزرگ ترین قدرت مالی اروپا تبدیل شد. البته پاپ ها برای خواسته های دنیوی خود مبنایی معنوی قائل بودند، اما برای جمع آوری درآمد، از هر وسیله ای که در اختیار داشتند، از جمله تکفیر و ممنوعیت ها، استفاده می کردند.»۱۱۹
ـ مفاسد سیاسی در دستگاه پاپ ها
«امپراطور «تئودوسیوس» در سال ۳۸۱ م، مسیحیت را دین امپراطوری و ادیان دیگر را ممنوع اعلام نمود و پیروان سایر مذاهب را مجازات می کرد. در این هنگام که مسیحیت به دین حکومتی مبدل شده بود، سران کلیسا هرچه بیشتر به حاکمان نزدیک می شدند، حاکمان نیز از این سو در امور دینی و کلیسایی دخالت می کردند... بنابراین مسیحیت صوری رواج یافت و ارباب کلیسا به دنیاگرایی روی آوردند.»۱۲۰
««ترتولیانوس»، «اوریگنس» و «لاکتانتیوس» علیرغم آن که گفته بودند جنگ در هر حال نامشروع است؛ اما کلیسا، اینک به جنگ هایی برای حفاظت منافع دولت و منافع کلیسا فتوی می داد. کلیسا برای توسل به زور و پیشبرد منویّات خود از دولت و اشخاص هدایای گرانبها، پول، یا زمین دریافت می داشت؛ کلیسا ثروتمند می شد و برای حفظ حق مالکیت خود به حمایت حکومت احتیاج داشت. حتی پس از سقوط امپراتوری هم کلیسا ثروتش را حفظ کرد.»۱۲۱
«بی جهت نبود که کلیسا از سقوط امپراطوری آسیبی ندید؛ چون برای خود شالوده ی سیاسی و اقتصادی محکمی بنا کرده و برای حفظ خود سازمانی در بسته ایجاد کرد که هم جنبه سیاسی و هم جنبه ی اقتصادی داشت.
.... در قرن سوم، کلیسای مسیحی، گرچه هنوز اقلیتی بیش نبود، نیرومندترین، گسترده ترین و بانفوذترین سازمان سیاسی اروپا به شمار می رفت و در قرن چهارم دیگر بر همگان روشن بود که تنها راه نجات امپراطوری به چنگ آوردن کلیسا است.»۱۲۲
«در این هنگام (۱۰۵۴- ۱۰۴۹م) سه مشکل داخلی مایه تشتت کلیسا بود: خرید و فروش مقام های اسقفی و پاپی؛ عادت یا داشتن همخوابه که میان طبقه کشیشان رواج داشت؛ و عدم تقوای جنسی در بین رهبانان به طور پراکنده.
ـ پول بدهید، پاپ بشوید
خرید و فروش مناصب کلیسایی یا خدمات روحانیون در میان کشیشان آن عهد درست حکم فسادی را داشت که امروزه در امر سیاست به عیان می بینیم. یکی از انگیزه های این امر مردمان نیکوکار بودند. مثلاً مادر «گیبردونوژان» چون اشتیاق فراوان داشت که پسرش را نذر کلیسا کند، مبالغی به مقامات روحانی پول داد تا او را در یازده سالگی به جرگه ی کشیشان عالی مقام یک کلیسا وارد کنند. ... از آنجا که در انگلستان، آلمان، فرانسه، و ایتالیا اسقفان علاوه بر تمشیت امور و مشکلات مذهبی به قضایای دنیوی نیز رسیدگی می کردند و به رسم فئودال ها برای عواید ضروری خویش موقوفاتی از قبیل املاک یا قصبات یا حتی شهرهایی را در اختیار داشتند، افراد جاه طلب برای تحصیل چنین مناصبی حاضر بودند مبالغ گزافی به حکومت ها تسلیم کنند و پادشاهان خودکامه ی حریص نیز، برای به دست آوردن این قبیل رشوه ها، هر نوع اصولی را زیر پا می گذاشتند. در «ناربون» کودک ده ساله ای در برابر پرداخت صدهزار سولیدوس به مقام اسقف اعظم منصوب شد. (سال ۱۰۱۶ م).
ـ کیسه ی پول، به جای قلب و معنویت
«فیلیپ اول» پادشاه فرانسه، یکی از خواستاران منصب سراسقفی حوزه ای را که با عدم توفیق مواجه شده بود با شوخ طبعی چنین استمالت می کرد:
بگذار من از کامیابی رقیب تو سود برم، آنگاه می توانی او را به جرم خرید منصب روحانیش تحقیر کنی، و پس از آن ترتیبی خواهم داد تا رضایت تو حاصل آید. پادشاهان فرانسه، به حکم سنتی که پایه گذار آن خود شارلمانی بود، مرتباً اسقف های سانس، رنس، لیون، تور و بورژ را خود تعیین می کردند. در دیگر نقاط فرانسه انتخاب اسقف ها برعهده ی دوک ها یا کنتها بود. بسیاری از اسقف نشین ها در خلال قرن یازدهم در شمار دارایی موروث خانواده های اشرافی درآمدند و به تأمین آینده پسران خردسال تر و اطفال حرام زاده این قبیل خانواده ها اختصاص پیدا کردند. در آلمان یک بارون مالک اراضی هشت اسقف نشین بود، و تمام این اراضی را به ورثه خود منتقل کرد. یک کاردینال آلمان (حدود سال ۱۰۴۸ م) ادعا کرد که اشخاصی که مقامات کشیشی و عواید آنها را با پول خریده بودند، برای جبران هزینه های خویش به فروش سنگ های مرمرنمای کلیساها و حتی سفال های پشت بام آنها مبادرت کردند. این قبیل اشخاص مردمانی بودند دنیادار؛ بسیاری در عین تجمل زندگی می کردند، به جنگ
می پرداختند، در محاکم اسقفی رشوه گرفتن و رشوه دادن را مجاز می شمردند، خویشان و نزدیکان خود را به مناصب روحانی می گماشتند، و با کمال صداقت رب النوع جیفه دنیوی را ستایش می کردند. پاپ اینوکنتیوس سوم درباره شخصی که اسقف اعظم ناربون بود، گفت که:
«وی در سینه، به جای قلب کیسه پول دارد.«
خرید حوزه های اسقفی چنان متداول شد که اهل عمل آن را امری عادی تلقی کردند.»۱۲۳
ـ اطاعت پاپ گناهکار نیز واجب است
«در سال ۱۳۲۴ م «آگوستینو تریونفو»، تحت حمایت پاپ «یوآنس بیست و دوم»، در جواب حملات «ویلیام آکمی» و «مارسیلیوس پادوایی» به حکومت پاپها، رساله ای نوشت و گفت که قدرت پاپ از جانب خداوند است، و اطاعت پاپ، حتی اگر مستغرق در گناه باشد، واجب است. شورای عمومی کلیسا تنها به جرم الحاد و بدعت بزرگ و آشکار می تواند وی را معزول کند، اما غیر از این، هیچ قدرتی، فوق قدرت او نیست؛ مقام پاپ برتر از مقام فرشتگان و در خور همان ستایش و تقدیسی است که به مریم عذرا و دیگر قدیسان گذارده می شود.»۱۲۴
«لودیک فون پاستور» در کتاب تاریخ می نویسد:
«ثروت بی اندازه کلیسای آلمانی از یک سو غبطه و نفرت عامه را برانگیخت، و از سوی دیگر اثر بسیار مخربی بر کارگزاران کلیسا باقی گذاشت.
و «مارک بلوخ» می نویسد:
بزرگان کلیسا و جامعه صومعه، ثروت های بی کرانی می انباشتند که از لحاظ اراضی و حقوق اربابی کمترین تفاوتی با بزرگترین فئودال ها نداشت.»۱۲۵
«کلیسا از قرن ۱۱ تا ۱۳م، در اوج اقتدار به سر می برد، و در این ایام حتی عزل و نصب پادشاهان نیز جز وظایف کلیسا به شمار می رفت. برخلاف آن، کلیسای قرن ۱۴ و ۱۵م چنان دچار انحطاط سیاسی و فساد اخلاقی گردید، که دنیایی ترین اوقات خویش را در پیش گرفت. در آن دوران ۹۹% کل مجرمین را کشیش ها تشکیل می دادند در حالی که تعداد آنان کمتر از ۲ درصد کل جمعیت بود.- پاپ، جهان را میان استعمارگران غربی تقسیم می فرماید
در سال ۱۴۹۲ م، قاره آمریکا کشف گردید پاپ با صدور فرمانی در سال ۱۴۹۳ م که به نام فرمان تقسیم شهرت یافت. قاره آمریکا را به «اسپانیا» و قاره ی آفریقا و نواحی چین، هند، ژاپن و سایر سرزمین های شرقی را به «پرتغال» بخشید!! و بدین ترتیب دوران استعمار غربی در جهان با فتوای پاپ آغاز گردید. این نوع استعمار که تا قرن ۱۹م ادامه یافت، تحت عنوان اشاعه ی دین مسیح به چپاول و غارت سایر قاره ها پرداخت.»۱۲۶
««الکساندر ششم» (۱۵۰۳-۱۴۹۲ م) برای راضی ساختن بستگان حریص خویش که از اسپانیا آمده بودند از مقام پاپی سوء استفاده کرد و در صدد برآمد که فرزندش «سزار بورژیا» را حکمران تمامی ایتالیا نماید.»۱۲۷
«در انگلستان کلیسا را دولت کنترل می کرد. اما در قاره ی اروپا وضعیت بسیار متفاوت بود. در این جا، کلیسای کاتولیک به لحاظ قدرت و ثروت تنها پس از شاه در مقام دوم قرار داشت. کلیسا، نهادی ثروتمند و دیوان سالار بود که در سراسر اروپا گسترده بود و بر زندگی میلیون ها نفر نفوذ زیادی اعمال می کرد و این اختیار را داشت که بخش مهمی از درآمد سالانه ی اکثر مردم را به زور از آنها بگیرد.
ـ کلیسا و سلطنت، دست در دست یکدیگر
قدرت های عمیقاً ریشه دار کلیسا و سلطنت، غالباً با هم عجین
می شدند، و وابسته و حامی یکدیگر بودند. مثلاً، در فرانسه پادشاه اقتدار خود را به شکل تدهین و تاجگذاری از کلیسا دریافت می کرد. اما او تمام اسقف های کلیسا را منصوب می نمود. و در برخی نواحی کشور، اسقف ها تمام قضات محلی و دیگر صاحب منصبان حکومتی را بر می گزیدند. پادشاهان که غالباً تصویب علنی اعمالشان را از جانب کلیسا انتظار داشتند - انتظارشان برآورده می شد. در عوض، مقامات کلیسا از الطاف خاص پادشاه به شکل معافیت از پرداخت برخی مالیات ها یا دسترسی آسان به مشاغل مطلوب دولتی برای دوستان و اعضای خانواده شان برخوردار می شدند.»۱۲۸
«در کلیسای قرن پانزدهم جایی برای زهد فضیلت فقر نبود. از مبلغی که برای احراز به مقام کشیشی پرداخت می شد، تا پولهای هنگفتی که کاردینال ها برای ترفیع خود می دادند، هر انتصابی تقریباً مستلزم چرب کردن سبیل رؤسای مافوق بود. یکی از راههای پول اندوزی پاپها عبارت بود از فروش ادارت وابسته به کلیسا، یا نصب اشخاصی به مقامات کلیسایی و حتی کاردینالی که حاضر بودند کمک اساسی به هزینه کلیسا بکنند. «آلکساندر ششم» ۸۰ اداره ی جدید تأسیس کرد و از هریک از اشخاصی که بر رأس آن ادارات منصوب کرد، ۷۶۰ دوکات (۱۹۰۰۰ دلار) دریافت داشت. «یولیوس دوم» کالج یا دفترخانه ای که ۱۰۱ دبیر داشت ایجاد کرد و روی هم رفته از فروش مناصب آن ۷۴۰۰۰ دوکات استفاده برد. «لئوی دهم» ۶۰ تن را به مقام پرده داری و ۱۴۱ تن را به مباشرت دربار پاپی برگزید و ۰۰۰.۲۰۲ دوکات از آنان دریافت داشت. مواجبی که به این مأموران پرداخته می شد، از نظر گیرنده و دهنده، به مثابه پیش پرداخت سالیانه ی یک قرارداد بود؛ به نظر لوتر، فاسدترین نوع خرید و فروش مقامات کلیسایی همین بود.
چه بسا که یک شخص، مستمری بگیر غایب دارای چندین موقعیت مهم بود. مثلاً کاردینال فعّالی چون «روذریگو بورخا» (پاپ آلکساندر ششم آینده) از منصب های مختلف، سالیانه درآمدی برابر ۷۰۰۰ دوکات (۰۰۰.۷۵۰.۱ دلار) به دست می آورد، و دشمن وی، کاردینال «دلار رووره» (پاپ یولیوس دوم) در یک زمان، هم اسقف اعظم آوینیون، هم اسقف بولونیا و لوزان و کوتانس و ویویه و ماند و اوستیا و ولتری، و هم رئیس دیرهای نونانتولا و گروتافراتا بود. با همین روش بود که کلیسا کارگزاران عمده ی خود را، و در بسیاری از موارد شاعران و نویسندگان وابسته به خود، را حمایت می کرد.»۱۲۹
«هزاران شکایت و نارضایتی دیگر قطر ادعانامه علیه کلیسا را می افزود. بسیاری از مردم از مصونیت و معافیت کشیش ها از قوانین و الزامات کشوری و مسامحه ی محاکم و نادیده گرفتن جرایم آنها دلی پر خون داشتند. «دیت نورنبرگ» در سال ۱۵۲۲ م، اعلام داشت که با ارجاع پرونده ی یک کشیش مجرم به دادگاه، عدالت اجرا نخواهد شد.
شکایات و دعاوی دیگر علیه کلیسا از این قرار بود: دور کردن مذهب از اخلاق، تأکید نهادن بر اصل آیینی به جای حسن عمل (اگرچه مصلحان کلیسا در این مورد گناهشان بیش از کلیسا بود)، غرق شدن مذهب در مراسم و آداب ظاهری و تشریفاتی، تنبلی و تناسانی راهبان، فریفتن مردم ساده لوح از راه معجزات و آثار متبرک دروغین، سوء استفاده از اختیار تکفیر و طرد، سانسور نشریات به وسیله ی روحانیان، تجسس و ظلم و اجحاف دستگاه تفتیش افکار، استفاده ی سوء از پول هایی که برای هزینه ی جنگ های صلیبی با مسلمانان جمع آوری گشته بود برای مقاصد دیگر، و ادعای روحانیان فاسد و فاجر بر این که تنها عامل اجرای تمام شعایر مذهبی به جز تعمید هستند.»۱۳۰
این وضعیت، مخصوص به کاتولیک ها نبود، بلکه اصلاح طلبان و پروتستان ها نیز چنین روشی داشتند:
«مقامات پروتستان، به تقلید کاتولیک ها، در صدد برآمدند که معتقدات دینی مردم را در سرزمین های تابع خویش یکسان و مخالفین را سرکوب کنند. به این منظور، شورای شهر «آوگسبورگ» عبادت کاتولیک ها را ممنوع کرد و به کاتولیک ها فرمان داد در صورت نپذیرفتن آیین پروتستانیزم، در ظرف هشت روز، شهر را ترک گویند (۱۸ ژانویه ۱۵۳۷ م). در پایان این مهلت، سربازان املاک کلیساها و صومعه ها را تصرف کردند، محراب ها و شمایل مذهبی کلیساهای کاتولیک را از بین بردند، و کاتولیک ها را تحت فشار قرار داده و یا از شهر بیرون راندند. «فرانکفورت- آم-ماین» به «آوگسبورگ» تأسی جست؛ و متعاقب آن، مصادره ی اموال کلیساهای کاتولیک و الغای مراسم آیینی کاتولیک ها، در همه ی سرزمین هایی که در تصرف پروتستانها بودند، معمول شد.»۱۳۱
««لودویک فون پاستور» می نویسد:
فساد عمیقی بر تمام کارمندان دستگاه پاپی حکمفرما بود. ... مقدار غیر متعارف انعام ها و رشوه هایی که مطالبه می شد از اندازه بیرون بود. به علاوه، مأموران از هر جانب به تحریف و حتی جعل اسناد می پرداختند. از این روی شگفت نیست اگر از تمام نقاط دنیای مسیحیت فریاد اعتراض نسبت به فساد و رشوه ستانی کارمندان دستگاه پاپی به آسمان بلند است.»۱۳۲
««دانته» در کمدی الهی خود «بونیفاس هشتم» را به جهنم محکوم می کند و در اعتراف سیاسی خود تحت عنوان درباره ی سلطنت، این پرسش را مطرح می کند که آیا مقام پاپی حق دارد که بر جامعه سلطه داشته باشد؟! ... این مدافع صلح علت عمده ی آشفتگی جامعه را در قدرت پاپ می دید که هیچ اساس الاهیاتی و کتاب مقدسی نداشت.»۱۳۳
● پیام پاپ:
▪ تعصّب، خشونت و شکنجه
۱) دادگاه های تفتیش عقاید (شکنجه و قتل عام برای حفظ مسیحیت)
مسیحیت و پاپ ها، اقتدار و بقاء و نیز گسترش خود را در قرون وسطی، مدیون خشونت و جنگ و دادگاه های تفتیش عقاید بودند:
«سیاست مبتنی بر خونریزی و شکنجه راه خود را بگشود و دادگاه های تفتیش عقاید با فتوای پاپ و قدرت سلطنت برای بر افکندن اسلام و مسلمانان، کار خود را آغاز کرد. کار اصلی این دادگاه ها، حفاظت از اقتدار پاپ و مسیحیت کاتولیک و سرکوب مخالفان عقیدتی بود. بیشتر قربانیان آن در آغاز مسلمانان و گاه یهودیان و سپس پروتستان ها بودند.»۱۳۴
«دادگاه های تفتیش عقاید که مشت درشت کلیسا بودند دو هدف اساسی داشتند: دینی و سیاسی. هدف سیاسی دولت اسپانیا در درجه ی اول در بند کشیدن مسلمانان در اندلس و نابود ساختن اسلام در جنوب اروپا و منحل کردن مسلمانان اروپایی در جامعه ی مسیحی بود.»۱۳۵
شعار محاکم تفتیش عقاید این بود که:
«بهتر است صدنفر بی گناه، محکوم و شکنجه شوند تا این که یک گناهکار از شکنجه فرار کند.»۱۳۶
«محاکم تفتیش عقاید حاصل اندیشه قدیمی در کلیسای روم در سال های دور بود و از اوایل قرن سیزدهم شکل جدّی تر به خود گرفت. پاپ، اسقف ها و آباء دومینیکن را مأمور ساخت که به جز مسیحیان تابع پاپ، بقیه عقاید و مذاهب را تحت تعقیب قرار دهند و عقوبت کنند. این قانون در آغاز در ایتالیا و آلمان و فرانسه و سپس به طرز شنیعی در اسپانیا و... به اجرا درآمد. نمایندگان پاپ در هرجا می گردیدند تا مخالفان و معترضان را شناسایی کنند و بگیرند و به مجازات برسانند. برای این امر در کلیسا، محاکم موقتی تشکیل شد که باید آنها را هسته اصلی محاکم تفتیش عقاید در سال های بعد به حساب آورد.
چندی بعد برای محاکم تفتیش عقاید مراکز ثابتی به وجود آمد که بیشتر آنها در دیرهای کشیش های دومینیکی و فرانسیسی تشکیل می شد. در ابتدا این دادگاه ها از هرجا که برای بازجویی یا زندانی کردن مناسب می افتاد استفاده می کردند.
۲) پاپ ها: معلّمان خشونت
ریاست این دادگاه های خشن با کشیشان بود و نمایندگان پاپ سلطه ی مطلق داشتند. تحقیقات سری انجام می گرفت و چون حکمی صادر می شد بدون هیچ گذشتی به مرحله اجرا در می آمد. در این محاکم شهادت زنان و کودکان و بردگان بر ضد متهم، مقبول بود و برای گرفتن اعتراف به خدعه و شکنجه های بسیار سخت متوسل می شدند. شکنجه بر طبق قوانین کلیسا در گرفتن اعتراف وسیله ی نامشروعی بود، ولی دستگاه پاپ می گفت برای گرفتن اقرار از به کار بردن آن چاره ای ندارد. زندان هایی که دادگاه تفتیش برای متهمان در نظر گرفته بود، تاریک و وحشت انگیز بود. بسیاری از زندانیان در اثر بیماری یا آلام روحی جان می باختند. زندانیان را غالباً به زنجیرهای گران می بستند. مجازات های رایج، زندان ابد، اعدام و غارت اموال بود. قدرت های دینی مسیحی و دستگاه پاپ از اموال مصادره شده سهم بسزایی می بردند و قدرت های اجرایی مدنی نیز بی نصیب نمی ماندند.»۱۳۷
«پاپ در سال ۱۴۸۳ م، فرمانی صادر کرد که به مقتضای آن شورای عالی دادگاه های تفتیش (Suprema) تشکیل می شد که اختیار مطلق داشت و مقام ریاست را مفتش کل (Inquisitor General) می گفتند. در اکتبر سال ۱۴۸۳م پاپ طی فرمانی اسقف «توماس دتور کمادا» را که شاه و ملکه نزد او مناسک اعتراف را به جا آورده بودند به این منصب خطیر برگزید.
دادگاه تفتیش در اسپانیا به صورت چنان قدرتی درآمد که حتی بزرگان مملکت بیم داشتند ومردم عادی از شنیدن نامش برخود می لرزیدند. این محکمه وحشت انگیز و احکام مرگبارش در تاریخ اسپانیا عنصر بارزی بود و به نوبه خود در راندن اسپانیا به لبه سراشیبی که قریب به سه قرن اسپانیا در آن فرو می غلطید، سهم بسزایی داشته است و فرهنگ و اقتصاد اسپانیا را که در عصر اسلامی اندلس به اوج شکوفایی رسیده بود، دچار انحطاط ساخت.
توماس دتورکمادا، کشیش متعصب با وجود اظهار زهد و پرهیز، پس از پادشاه، بزرگترین قدرت اسپانیا بود و در کاخ های فخیم زندگی می کرد و گروه بزرگی نگهبان از سواره و پیاده داشت، مظهر خشونت مسیحی و خودکامگی و ستمگری بود که پاپ در سال ۱۴۹۴م پنج تن قاضی دیگر را نیز به کمک او فرستاد.
۳) نام کلیسا و مسیحیت، یادآور ترس و وحشت
این دادگاه ها، از مبادی منطق و عدالت به دور و شدیداً دچار ستمگری و سخت دلی و توحش بودند. قضایای محکمه تفتیش یا محاکم فرعی آن از یک گزارش عادی یا چیزی همانند آن آغاز می شد و فرقی نداشت که گزارش دهنده، شخص معینی باشد یا یک نامه ی بی نام و نشان. کشیشان موظف بودند که حتی اعترافاتی را که مسیحیان عادی در کلیسا نزد آنان می کنند و بوی انحراف از عقاید مسیحی و کاتولیکی می دهد به سرعت گزارش دهند. و مفاد گزارش این بود که در اعترافات فلان کس چیزهایی بود که با فرمایشات پاپ یا مفاهیم مسیحی کاتولیکی منافات داشته است. همین کافی بود که دادگاه تفتیش عقاید به سرعت دست به کار شده و به تحقیقات سرّی بپردازد. این تحقیقات، سرنوشت فرد را رقم می زد. بیشتر گزارشگران از میان کشیش های نادان و متعصب انتخاب می شدند. از این رو اخلاق و آراء بلکه شرف و وجدانشان مورد تردید بود و آراءشان جز در موارد نادر به زیان متهم بود.
چون گزارش تحقیقی می رسید فرمان دستگیری و آغاز بازجویی و شکنجه متهم صادر می شد. این زندان ها غالباً مخفی و به اطاق های بازجویی و شکنجه متصل بودند. این زندان ها گود و تاریک و مرطوب و پر از موش ها و حشرات بود و متهم را زنجیر می کردند.
به قول «لورنته» مورخ محاکم تفتیش عقاید اسپانیایی آنچه بیش از همه دردناک بود آن بود که هر که پایش به زندان های تفتیش عقاید پاپ و کلیسا می رسید، بلافاصله از همه ی حقوق اجتماعی و احترام مدنی نیز محروم و بی حیثیت می شد. زندانی در اندوهی وصف ناشدنی و عزلتی عمیق و دایم فرو می رفت و هرگز نمی دانست چه وقت به پرونده او رسیدگی خواهند کرد. در این مدت نه کسی او را تسلیتی می داد و نه از او دفاعی می کرد.
دکتر «لی» می گوید:
«دستگیری که به وسیله ی دادگاه های مسیحی انجام می گرفت خود عقوبت خطرناکی بود. اموال زندانی بالفور توقیف می شد و رابطه اش با جهان خارج قطع می شد. معمولاً دادگاه ها از یک تا سه سال طول می کشید و در طول این مدّت، نه زندانی و نه خانواده اش چیزی از سرنوشت خود نمی دانست. هزینه ی زندان هم از فروش اموال خود متهم تأمین می شد و چه بسا همه آن در ایام محاکمه به مصرف می رسید.»
زندانی غالباً نمی دانست او را به چه گناهی متهم کرده اند. ولی پس از دستگیری چند نوبت متوالی او را به بازجویی هایی می بردند که به «جلسات رأی و انذار» معروف بود. در آن جلسات از او می خواستند که به حقیقت اقرار کند و وعده اش می دادند که اگر خود به گناه خود اقرار کند با او به رفق و مدارا رفتار خواهد شد و اگر دروغ گوید یا انکار کند او را شکنجه خواهند کرد. زیرا «دیوان مقدس» هیچ کس را بدون ادله کافی نمی گیرد و این روش غدّارانه بود. بسا متهم مرتکب چنان کاری نشده بود ولی برای برخوردار شدن از رفق و مدارا یا تخفیف در مجازات به آن اعتراف می کرد. در این هنگام دادگاه، حکم به کفرش
می داد و با همه وعده هایی که داده بود او را تسلیم شکنجه و مرگ می ساخت.
۴) اصل کلیسایی: همه ملحد و مجرمند!!
هرگاه متهم پس از این بازجویی ها همچنان بر انکار خود باقی می ماند بر طبق همان گزارش ها هرچند که رکیک و ضعیف می بودند او را مجرم می شناختند و به شکنجه گاه می فرستادند. زیرا اصل بر این بود که متهم حقیقت را مخفی داشته و به آن اعتراف نکرده یا دروغ گفته است. قرار شکنجه در غرفه ی مشورت و در مجمع قضات صادر می شد. در اوایل چنان بود که متهم را به محض دستگیری در محاکم تفتیش عقاید به شکنجه می کشیدند، و از اواسط قرن سیزدهم برای حصول اعتراف، شکنجه خشن تر و رایج تر شد.»۱۳۸
«بدین ترتیب، دستگاه تفتیش عقاید که می کوشید این افراد بخت برگشته را به زور وادار به اعتراف کند، از مجموعه ای از تکنیک های شکنجه استفاده می کرد که ممکن بود سرانجام حتی دلیرترین و نیرومندترین افراد را وادار به متهم ساختن خود کند. کلیسا کاربرد شکنجه را برای اعتراف گیری کاملاً تأیید می کرد.»۱۳۹
«در سال ۱۲۵۶م پاپ «الکساندر چهارم» به مأموران تفتیش عقاید حق داد که خود و آشناهایشان از قید تعصب بیش از حد در امر اعتراف گیری، معاف باشند و استثناءهایی وضع شود. اگر یک جلسه ی شکنجه بدون اعتراف پایان می یافت،
مأمور تفتیش عقاید در اسنادش می نوشت که شکنجه به حال تعلیق درآمد، و نه این که به پایان رسید. آن وقت می شد شکنجه را روز بعد یا هفته بعد از سر گرفت، بدون این که به معنای دقیق کلمه به قواعد دادگاه های تفتیش عقاید خدشه ای وارد شده باشد.
خود مأمور تفتیش عقاید معمولاً به اعمال شکنجه نمی پرداخت، اما لازم بود که به هنگام اعمال آن حضور داشته باشد. معمولاً دو مأمور تفتیش عقاید در جلسات شکنجه حضور می یافتند و از زندانی بازجویی می کردند. مأموران تفتیش عقاید یا کاتبان آنها، هم سؤال ها و هم اظهارات زندانی را یادداشت می کردند.
هویت بازجو و شکنجه گر از زندانی پنهان نگه داشته می شد. آشنا، یا هرازگاهی خود مأمور تفتیش عقاید که این وظیفه را عهده دار بود، جامه سیاه بر تن می کرد و ردایی می پوشید که صورتش را پنهان می کرد. تنها چشم ها و دهانش از میان سوراخ های ردا پیدا بود.
۵) پاپ، مخترع روش های جدید شکنجه
در شکنجه با آب، مقداری آب به زور به زندانی خورانده می شد، چه با یک وسیله قیف مانند که در گلو وارد می شد، یا با روش کندتری که چپاندن یک تکه پارچه در گلوی زندانی و خیس کردن آن، یا بستن راه بینی زندانی و ریختن تدریجی آب در گلوی او بود.
زندانیانی که در معرض این شکنجه قرار می گرفتند، نمی توانستند نفس بکشند و پیوسته احساس می کردند که دارند خفه می شوند. شکنجه با آب، که مکرراً سبب پارگی رگ های خونی در گلوی قربانی می شد، آن قدر تکرار می شد تا زندانی یا بمیرد و یا اعتراف کند.
گاه زندانی را به یک چوب بست دارای انحنا محکم می بستند، به گونه ای که سرش کمی پایین تر از سطح پاهایش قرار گیرد، با یک لوله آهنی دهانش را باز نگه می داشتند، سوراخ های بینی اش را می بستند، و یک تکه پارچه ی بلند را در دهانش می چپاندند. زندانی همیشه در آستانه ی خفگی بود.
نوعی دیگر از شکنجه، شکنجه با آتش بود، بدین ترتیب که به پاهای زندانی روغن می مالیدند، سپس یک منبع آتش را به تدریج به پاهایش نزدیک و نزدیک تر می کردند. اگر زندانی اعتراف نمی کرد، پاهایش به تدریج کباب می شد. حتی اگر متهم را سرانجام آزاد می کردند، دیگر نمی توانست راه برود. بسیاری از افراد در نتیجه ی کاربرد شکنجه ی با آتش برای همیشه زمین گیر می شدند.
▪ شکنجه با آب
«پیر مارسولیه»، در «تاریخ تفتیش عقاید» خود چنین روشی را شرح می دهد:
آتش مهیبی برپا می شد؛ پاهای زندانی را که در غل و زنجیر بود به آتش نزدیک می کردند، در حالی که به آنها پیه خوک یا دنبه یا هر ماده سوختنی دیگری مالیده بودند. به این ترتیب، او را به طرز وحشتناکی می سوزاندند. به دفعات، حائلی بین پاهای او و منبع آتش قرار می گرفت؛ این لحظه فراغت به مأمور تفتیش امکان می داد بازجویی خود را از سر گیرد.
شکنجه های پاپ، غالباً به آسیب های جدّی و گاه مرگ متّهمان، منجر می شد. شکنجه با آب غالباً سبب پارگی رگ های خونی در گلو می شد. این شکنجه را آن قدر تکرار می کردند که قربانی یا می مرد یا اعتراف می کرد. در شکنجه با آتش، خودداری از اعتراف می توانست به زمین گیر شدن دائمی منجر شود.
روش دیگر شکنجه ی مسیحی، استفاده از تسمه و قرقره بود. بدون در نظر گرفتن این که متهم زن بود یا مرد، تمام لباس های رویی او را در می آوردند، پاهای زندانی را محکم به هم
می بستند. دست ها را نیز از پشت می بستند. مچ های دست زندانی را با تسمه به یک قرقره که چند متر بالای سرش قرار داشت متصل می کردند.
زندانی را در این وضعیت اسفبار بالا می کشیدند تا پاهایش از کف اتاق شکنجه جدا شود. در مواردی برای افزایش درد و رنج او، وزنه هایی به بدن زندانی متصل می ساختند. گاهی که زندانی از اعتراف خودداری می کرد، او را در همین وضع تازیانه می زدند. اغلب اوقات، زندانی را از بالای اتاق شکنجه ناگهان رها می کردند که به شدت به زمین کوبیده می شد و بر اثر جابجایی مفصل ها و شکستن استخوان ها درد جانکاهی بر او عارض می گشت.
اتاق های شکنجه ی دستگاه تفتیش عقاید غالباً دارای چرخ بود. زندانی بی چاره را به چرخ می بستند و شلاق می زدند و گاهی با ابزارهای سخت و نوک تیز بدنش را آماج قرار می دادند که درد و رنج وصف ناپذیری ایجاد می کرد.
▪ درس های کلیسا برای زندانبانان "گوانتانامو"!
مأموران تفتیش عقاید غالباً برای اعتراف گیری به چهارمیخ نیز متوسل می شدند. دست ها و پاهای زندانی را به غلتک هایی در دوسوی یک تخته چوب پهن یا چهارمیخ می بستند. اگر زندانی، خود یا دیگران را به گناهان ناشناخته متهم نمی کرد، شکنجه گران غلتک ها را می کشیدند. اگر این کشیدن مدتی ادامه پیدا می کرد، بدن زندانی آن قدر کش می آمد تا مفصل هایش پاره شود. کسی که از این شکنجه جان به در می برد، اگر برای همیشه زمین گیر نمی شد تا آخر عمر از درد، رنج می برد. «ویلیام لیتگو»، مردی انگلیسی که اسپانیایی ها او را دستگیر کردند و در سال ۱۶۲۰ م، در «مالاگا» در دستگاه تفتیش عقاید اسپانیا به چهارمیخ کشیدند و شکنجه کردند، توانست به طریقی زنده بماند و تجربیات هول انگیز خود را ثبت کند:
«دژخیم پاپ، مرا کاملاً عریان کرد و به سوی چهارمیخ برد و روی آن سوار کرد. کمی بعد مرا با دو طناب کوچک، که از زیر بازوهایم رد می شد و از دو حلقه آهنی که روی دیوار بالای سرم نصب شده بود عبور می کرد، از کتف های عریانم آویزان کردند. وقتی مأمور شکنجه مرا تا ارتفاع مورد نظر بالا کشید، پایین رفت، پاهایم را از دو طرف چهارمیخ سه ضلعی پایین کشید و به دور هریک از مچ های پایم طنابی بست. بعد از چهارمیخ بالا رفت و طناب ها را به سمت بالا کشید و با تمام نیرو زانوهایم را به جلو خم کرد، به طوری که رباط های پشت زانوهایم پاره و سر زانوهایم خرد شد. طناب ها را محکم بست و مرا برای مدّتی طولانی، آویزان نگه داشت.» روش های دیگر اعتراف گیری شامل «برودکین» می شد. در این روش، پاهای زندانی را بین۲ قطعه چوب که برودکین نامیده می شد تحت فشار قرار می دادند. بعد شکنجه گر گوی های چوبی یا فلزی را در پای زندانی و برودکین ها فرو می کرد. اگر زندانی در اعتراف به همه آنچه مأموران تفتیش عقاید می خواستند بشنوند درنگ می کرد، تمام استخوان های پایش خرد می شد.
۶) یک حکم مسیحی- کلیسایی جالب هنگامی که به دستگاه تفتیش عقاید گزارش می رسید که در شهر معینی، منتقدان کلیسا یا مسیحیت پاپ حضور دارند، یک حکم دینی خطاب به ساکنان آن، که در میدان اصلی شهر گرد آورده شده بودند، اعلام می شد. این حکم، برگرفته از کتاب «پل هوین» به نام «تفتیش عقاید در اسپانیا»، در سال ۱۵۱۹ م در «والنسیا» در «اسپانیا» صادر شد. اقدامات مورد اشاره در این سند تکالیف دینی- سنتی یهودیان در روز شنبه (س بت) است.
«به همه ی مسیحیان، از زن و مرد، کشیش و راهب، با هر موقعیت و رتبه و مقام و توجهشان به این (حکم) به رستگاریشان در (سایه) پروردگارمان عیسی مسیح خواهد انجامید، که رستگاری حقیقی است؛ و آگاهند که، از طریق دیگر فرامین و احکام مسئولان محترم تفتیش، یعنی اسلاف ما، به آنها هشدار داده شده بود که در ظرف دوره معینی در پیشگاهشان حضور یابند و آنچه در مورد هر شخص یا اشخاصی، اعم از زنده و مرده، می دانند، دیده یا شنیده اند به صراحت بگویند؛ اشخاصی که برخلاف آیین مقدس کاتولیک چیزی گفته یا کاری کرده اند؛ به ترویج و اقامه ی شریعت «موسی» یا فرقه «محمدی» (اسلام)، یا آیین و مناسکی از آن دست پرداخته اند؛ یا مرتکب جرایم گوناگون چون اقامه مراسم جمعه و شنبه، از جمله پوشیدن لباس های تمیز در اعیاد غیر مسیحی و به تن کردن جامه هایی بهتر از روزهای دیگر، آماده کردن غذا در روزهای جمعه در قابلمه های با آتش ملایم، شده اند؛ اشخاصی که در عصرهای جمعه و روزهای شنبه، مانند روزهای دیگر کار نمی کنند؛ و اشخاصی که برای روشنایی از چراغ های تمیز با فتیله های تازه استفاده می کنند.»
۷) یکبار شکنجه و یکبار اعتراف، کافی نیست!! گزارش های مستندی از کاربرد انواع بسیاری از روش ها و ابزارهای شکنجه، از جمله اشکلک، چکمه ی آهنی، طوق و کمربند ساخته شده از میخ های وارونه، و نشاندن زندانیان روی چهارپایه های فلز داغ از سوی کلیسا وجود دارد. تحمل شکنجه به ندرت به مصیبت مظنونان پایان می داد. دستگاه تفتیش عقاید بر این نظر بود که اعترافات گرفته شده از طریق کاربرد شکنجه، کافی نیست، از این رو کسی را که در زیر شکنجه اعتراف کرده بود دوباره نزد کشیش های مسئول تفتیش عقاید می بردند تا به آنچه در زیر فشار و شکنجه اعتراف کرده بود، مجدّداً اعتراف کند. اگر برخی از زندانیان اعترافات خود را پس می گرفتند، شکنجه ها تکرار می شد.
زیاد نبودند زندانیانی که بخواهند این فرآیند را از نو تجربه کنند. دستگاه تفتیش عقاید می کوشید از هرگونه اشاره ای به کاربرد شکنجه برای اعتراف گیری در اسناد رسمی خود جلوگیری کند. دستگاه تفتیش عقاید می خواست هرگونه تردیدی را در مورد موجّه بودن حکم مجازات های اعمال شده، برطرف سازد. اما به یقین این مجازات ها، و شکنجه هایی که معمولاً پیش از آنها اعمال می شد، از جمله هولناک ترین جنبه های تفتیش عقاید است.»۱۴۰
۸) نوآوری مسیحی در بازجویی و تفتیش عقاید «نوعی دیگر از شکنجه که در قرون وسطی در محاکم تفتیش معمول بود شکنجه ای بود به نام «ژاروکا» بدین قرار که دستهای متهم را از پشت می بستند و با ریسمانی که دور کف دستها و شکمش محکم شده بود او را بالا و پایین می کشیدند و وزنه های سنگینی به او می آویختند. از دیگر شکنجه ها داغ کردن پاها با سیخ های گداخته بود یا گذاشتن قطعات گداخته بر شکم و لمبراو. یا خرد کردن استخوان های او زیر فشار یا پاره پاره کردن پاها یا از جا درآوردن فک و غیر آن، وحشت و آلام شکنجه را حدی نبود. غالباً برای متهم عواقب پرخطری داشت و این عواقب بر حسب نیروی جسمانی و روانی او فرق می کرد. همچنین قانون و قاعده معینی هم نداشت و بیشتر به نظر و رأی یا وجدان قاضی بستگی داشت. در جلسات شکنجه تنها شکنجه گر و کشیشان بازجو حضور می یافتند. گاه نیز برای ممانعت از مرگ فوری زندانی در زیر شکنجه، پزشکی هم بالای سر او در کنار شکنجه گر حاضر می شد. متهم غالباً نمی دانست دقیقاً چه چیز را باید اعتراف کند و از او نمی خواستند به یک سؤال مشخصی پاسخ دهد، بلکه او را شکنجه می دادند تا به هرچه می خواهد و می تواند اعتراف کند.
طبیب هنگامی که متهم را در شرف بیهوشی می دید شکنجه را موقتاً متوقف می کرد و چون متهم به هوش می آمد و خونریزی بند می آمد بار دیگر شکنجه از سر گرفته می شد. ... پس از پایان شکنجه، متهم را مجروح و خون آلود به سالن جلسه می بردند تا برای اولین بار به تهمت هایی که بر او وارد می آوردند، پاسخ گوید. بدین گونه که اتهام را قاضی می خواند و متهم بدون فاصله به آن جواب می داد. سپس می پرسیدند، اکنون چه دفاعی دارد؟ هرگز به وکیل یا متّهم اجازه نمی دادند پرونده اصلی را بخواند و یا با موکل خود تنها گفتگو کند. بلکه خلاصه تحقیق و قرار اتهام را در اختیار او می گذاشتند و هرگاه وکیلی که معمولاً تشریفاتی و تسخیری بود در کاری که به او محول شده بود قصد احقاق حق موکل خود داشت، خود نیز مورد خشم محکمه واقع می شد.
۹) هیچکس نمی دانست اتهامش چیست!
پس از سؤال های قضات و جواب های متهم، قضیه به مجمع کشیشان احاله می شد تا از نو رأی خود را اعلام کنند و این مرحله حساس بود زیرا پایه و اساس رأی نهایی بود. کشیشان بار دیگر رأی می دادند و کمتر اتفاق می افتاد با آنچه در آغاز گفته بودند اختلاف داشته باشد. آنگاه متهم حق داشت که طلب عفو کند و مقدار زیادی پول و املاک به کلیسا بدهد. خزانه ی پاپ از این راه اموال بسیار حاصل می کرد. از این فرصت کسانی استفاده می کردند که دارای ثروت هنگفتی باشند. در این محاکم به ندرت کسی تبرئه می شد یا پیش از محاکمه آزاد می گردید زیرا کمترین تردید در اتّهام، کافی بود که او را گناهکار به حساب بیاورند. پس از طلب عفو و پرداخت مبالغ سنگینی نیز مجازات هایی متناسب با گناهش برای او در نظر می گرفتند و مقرر می شد که با انجام یک سلسله اعمال خود را از هرگونه شبهه مخالفت با کلیسا و پاپ تبرئه کند. و چون حکم به برائت کسی داده می شد - البته به ندرت - آزاد می گردید و به او شهادت نامه ای می دادند حاکی از اینکه صاحب آن پاک شده است و این به عوض از دست رفتن مال و شرف و تحمل انواع آزارها و شکنجه هایش بود. اما اگر متهم محکوم می شد تا زمان اجرای احکام او را از مفاد حکم آن آگاه نمی کردند و متهم در زندان می ماند، بدون آنکه بداند چه سرنوشتی خواهد داشت.۱۰) مراسم مقدس «تحقیر انسان» آنگاه مراسم اتودافه (Auto-da-fe) انجام می شد. خلاصه آنکه به متهم جامه مقدس می پوشانیدند و ریسمانی به گردنش می بستند و شمعی به دستش می دادند و او را به کلیسا می بردند تا مراسم توبه صورت گیرد. سپس او را به جایگاه اجرای احکام می بردند. در آنجا برای اولین بار حکم دادگاه را برای او می خواندند. این حکم ممکن بود زندان ابد یا مصادره اموال یا اعدام با سوزانیدن باشد و گاهی نیز به کیفر گناهان سبک تر، متهم را برای مدت معینی به زندان یا به جریمه محکوم می نمودند. در شهرهای بزرگ حکم را در میدان بزرگ شهر اجرا می کردند. کشیشان و بزرگان با لباس های رسمی حضور می یافتند. گاه پادشاه هم شرکت می کرد. این مراسم غالباً برای اعدام چند نفر تشکیل می شد. مثلاً دهها نفر را به سوختن محکوم می کردند. قربانیان را در موکب «اتودافه» (Auto-da-fe) که از قرن ۱۵م، در اسپانیا رواج یافته بود حرکت می دادند و این مراسم، مراسمی سخت وحشت انگیز بود- تا مردم بترسند و با پاپ و مسیحیت مخالفت یا انتقادی نکنند.
«فرناندوی» کاتولیکی خود از عاشقان تماشای این موکب های وحشتناک بود و از دیدن مراسم آتش زدن انسانها لذت می برد و قضات محکمه تفتیش را که برای او چنین محافلی ترتیب داده اند می ستود. در محاکم تفتیش، احکام به کندی صادر می شد و متهم را مأیوس می ساخت، یعنی بسته به میل قضات بود و اقدامات محکمه. گاه مدت یک محاکمه آن قدر به درازا می کشید که پس از سال ها متهم پیش از آنکه حکم درباره اش صادر شود در زندان می مرد. اتفاق می افتاد که مردگان و غائیبن را هم محاکمه و محکوم کنند. مثلاً حکم به مصادره اموالشان داده می شد یا اگر مرده بودند گورشان را می شکافتند و با همان مراسم اتودافه استخوان هایشان را می سوزانیدند. همچنین حکم صادره از محکوأ علیه به خاندان او هم سرایت می کرد از جمله آنان را از حقوق اجتماعی محروم می کردند یا به گونه ای خاص مورد توهین و تحقیر قرار می دادند. یعنی بی گناهان را به گناهی که بر دیگری ثابت کرده بودند مواخذه می نمودند.»۱۴۱
۱۱) پاپ به دنبال شکار آنان که سرسپرده نباشند! «دستگاه تفتیش افکار قوانین و آیین دادرسی خاص خود را داشت. پیش از آنکه دیوان محاکمات آن در شهری تشکیل شود، از فراز کلیساها «فرمان پاپ» را به گوش مردم می رسانید و از آنها می خواست که هرکس منحرف یا مخالفی سراغ دارد به اطلاع اعضای دستگاه تفتیش افکار برساند؛ آنها را به خبرچینی و به متهم ساختن همسایگان، دوستان و خویشاوندان تحریض و تشویق می کرد. به خبرچینان، قول رازپوشی کامل و حمایت داده میشد؛ و آن کس که متّهمی را می شناخت و گزارش نمی داد یا او را در خانه خویش پنهان می داشت، خود به تکفیر و نفرین و مجازات گرفتار می شد. به موجب قانونی که شرط بخشایش نامیده می شد، هر آن کس که خویشتن را در مظان اتهام و انحراف احساس می کرد، باید می آمد و خود را به دادگاه کلیسا معرفی و به تقصیر خویش اعتراف می کرد. در این صورت او را جریمه می کردند، و یا به کفاره ی گناهش به کاری وا می داشتند؛ اما اگر چنین شخصی بدعتگذار دیگری را لو می داد، بخشوده می شد. مفتشان مدارک و اسنادی را که به وسیله خبرگزاران و مأموران تحقیق در اختیار آنها گذاشته می شد بررسی می کردند؛ حکم بازداشت صادر می نمودند؛ متهم را دور از دیگران نگاه می داشتند و به کسی، جز عمال و مأموران شکنجه، اجازه دیدار و گفتگو با او را نمی دادند. معمولاً او را به زنجیر می کردند. او را ملزم می ساختند که برای خود بستر و غذا بیاورد و هزینه حبس و نگاهداری خود را هم بپردازد؛ اگر برای این منظور پول کافی نمی پرداخت، به حد کفایت از اموال وی حراج می کردند و بقیه اموال و دارایی او نیز به وسیله مأموران دستگاه تفتیش افکار ضبط می شد، مبادا که چیزی از آن مخفی کنند و یا آنکه، برای فرار از مصادره، به فروش رسانند. هنگامی که زندانی را برای محاکمه می آوردند، در آغاز به متهم نمی گفتند که چه اتهاماتی بر او زده اند. تنها از او می خواستند که کوتاهی و قصور خویش را نسبت به کلیسا و پاپ، اعتراف کند و نام تمام همفکران یا منحرفانی که می شناسد باز گوید.
۱۲) از خردسالان تا پیران، همه را شکنجه کنید قید سنی نمی توانست کسی را از شکنجه برهاند؛ دختر سیزده ساله و زن هشتاد ساله را یکسان عذاب می کردند. ممکن بود که طنابی چند بر اطراف بازوان و ساقهایش ببندند و چندان محکم کنند که در گوشت های تنش فرو رود و به استخوان برسد. می گویند شکنجه های بسیار خشنی که از طرف دستگاه تفتیش افکار اسپانیا اعمال می شد باز حتی ملایم تر از شکنجه هایی بود که قبلاً توسط دستگاه تفتیش افکار پاپ ها و محاکمه های غیر روحانی آن عصر اجرا می شد. متهم مجبور به انکار و تکذیب خویش در ملأ عام می شد و ملزم بود که در مراسم مقدس کلیسا به طور مرتب شرکت جوید و قبایی که تصویر صلیب مشتعلی بر آن نقش شده بود، و آن را «سان بنیتو» می نامیدند، بپوشد. ممکن بود او را در حالی که بالاتنه اش را برهنه کرده و گناهانش را بر آن نقش کرده بودند در کوی و برزن بگردانند. گاه می شد که فرزندان و نسل وی را برای همیشه از مشاغل عمومی محروم می کردند.
۱۳) به پاپ ، رشوه دهید تا شکنجه نشوید ... این مجازات درباره زنان نیز چون مردان اجرا می شد. ممکن بود به زندان و یا اعمال شاقه محکوم شوند و ممکن بود که به پرداخت غرامتی سنگین و یا مصادره اموالشان محکوم شوند. در چند مورد، که تنی چند از مردگان به بدعتگذاری متهم شدند، متهمان را پس از مرگ محاکمه کردند و به ضبط اموالشان محکوم ساختند، و به این طریق وارثان آنها از ارث محروم ماندند. به کسانی که از بدعتگذاری مردمان فوت شده خبر می دادند، سی تا پنجاه درصد آنچه را که به دست دستگاه تفتیش افکار می افتاد می دادند. خانواده ای که از این داوری و قضاوت مرجوع به گذشته می ترسیدند، به مفتشان به عنوان بیمه، وجه المصالحه و رشوه مذهبی می پرداختند. ثروت بلای جان صاحبش و وسوسه گر برای خبرچینان، مفتشان و حکومت بود. چون پول به کیسه ی اعضای دستگاه تفتیش افکار جاری شد، دیگر برای حفظ دین، به اندازه به دست آوردن طلا، حرارت به خرج نمی دادند، و فساد، از راه دینداری، در همه جا پیچید. زنده سوزانیدن، کیفر کسانی بود که مجرم شناخته شده، و قبل از اعلام رأی نهایی دادگاه به گناهان خود اعتراف نورزیده بودند؛ یا آنها که به موقع به تقصیر خویش اعتراف ورزیده و پس از آن که مورد بخشایش قرار گرفته بودند، مجدّداً روی آورده بودند. دستگاه تفتیش افکار ادعا می کرد که خود کسی را به قتل نرسانده، بلکه محکومان را تحویل مقامات دولتی داده است. اما، به هرحال دستگاه می دانست که قوانین جنایی مملکت، کیفر بدعتگذاری های بزرگ را، در صورتی که مجرم به گناه اعتراف نورزیده و توبه نکرده باشد، سوختن قرار داده اند. حضور رسمی مأموران کلیسا در مراسم سوزاندن، مسئولیت و دخالت کلیسا را در این کار به روشنی نشان می دهد. جریان محاکمه و کیفردهی در آغاز ساده بود، آنها را که به مرگ محکوم گشته بودند به میدان بزرگ شهر می بردند و به ردیف بر بالای تلی از هیزم می بستند.
۱۴) آدم سوزی مسیحی؛ هولوکاست به فرمان پاپ ها چون این سوزاندن ها مکرر گشت و مقدار زیادی از ابهت و نیرویی را که از لحاظ روانشناسی داشت از دست داد، جریان محاکمه و کیفردهی مفصل تر و پرابهت تر شد و به صورت یک صحنه ی مجلل و عظیم نمایشی درآمد. هر وقت امکان پذیر بود، اجرای آن را همزمان با تاجگذاری، ازدواج، و یا آمدن یک شاه، ملکه و یا شاهزاده اسپانیایی قرار می دادند. اعضای دولت و شهرداری، افراد دستگاه تفتیش افکار، کشیشان و راهبان محلی دعوت می شدند - و در نتیجه ملزم بودند - تا در این تشریفات شرکت جویند. در شب کیفردهی، این بزرگان به هم ملحق می شدند و با تشریفات پرابهتی در خیابان اصلی شهر راه می افتادند تا صلیب سبزرنگ دستگاه تفتیش افکار را بر فراز محراب کلیسای جامع یا کلیسای عمده شهر نصب کنند. برای آخرین بار، کوشش می شد که از محکومان اقرار بگیرند؛ بسیاری در این هنگام تسلیم می شدند و محکومیت آنها به زندان ابد، یا زندان برای مدت معینی، تخفیف پیدا می کرد. صبح فردا زندانیان را، از میان انبوه متراکم جمعیت به میدان شهر می بردند. گاهی تمثال محکومان غایب و صندوق استخوان اشخاصی را که پس از مرگ به بی دینی محکوم گشته بودند، در صف زندانیان، به میدان می آوردند. در میدان، بر فراز سکو های جایگاه، اعضای دستگاه تفتیش افکار، کشیشان و راهبان، مقامات و مأموران دولتی و کشوری می نشستند؛ گاهگاهی، شاه نیز در این مراسم حضور می یافت. از تمام حضار سوگند و پیمان وفاداری به پاپ و دستگاه مقدس تفتیش افکار می گرفتند و آنان را ملزم می ساختند که هر متّهم یا فرد مشکوکی را به هر صورت و در هر جا که باشد تعقیب کنند و خبر دهند.
اگر تصور کنیم که محکومان از خود دلیرانه دفاع می کرده اند، به خطا رفته ایم؛ زندانیان در این مرحله روحاً و جسماً، آن چنان فرسوده بوده اند که توانایی دفاع از خویشتن را نداشته اند. گاه در این زمان اگر کسی به خطا و جرم خود اقرار و طلب عفو می کرد، از مرگ نجات می یافت. در این صورت، دستگاه تفتیش افکار به شکنجه، ضبط اموال، و حبس ابد بسنده می کرد. اگر پس از اعلام حکم تن به اقرار می داد، وی را گاه ترحماً، پیش از سوزاندن، خفه می کردند. قربانی کردن انسان از نو رواج یافته بود و هولوکاست و قتل عام از راه سوزاندن مردم، توجیه مسیحی می شد. شاید... نخستین مراسم سوزاندن در آتش دستگاه تفتیش افکار اسپانیا در روز ششم فوریه ۱۴۸۱م، با سوزانیدن شش زن و مرد برپا شد. تا چهارم نوامبر همان سال، ۲۹۸ تن طعمه آتش گشتند و ۷۹ تن به حبس ابد محکوم شدند.
در سال ۱۴۸۳م، به معرفی «فردیناند» و «ایزابل»، پاپ «سیکستوس چهارم» فرایاری از فرقه «دومینیکیان» را، به نام «توماس دتورکماذا» به ریاست دستگاه تفتیش افکار سراسر اسپانیا برگماشت. وی کشیش متعصبی بود که با حرارت کار می کرد و بسیاری از عفوشدگان و تبرئه شدگان دادگاه های پیشین را دوباره به محاکمه می خواند. ... در ۱۴۸۸م، تنها در «والانس» ۹۸۳ نفر به بدعتگذاری محکوم و صدها تن طعمه آتش شدند.»۱۴۲ «پاپ «گریگوار نهم» (۱۲۲۷.م) مقرر داشت تا عده ای بازپرس تحت رهبری راهبان فرقه دومینیکن، محکمه ای تشکیل داده در صورتی که متهمان توبه نکرده و دست از عقاید خود بر نمی داشتند به مرگ محکوم گردیده، و زنده در آتش سوزانده می شدند. همچنین اموال آنان ضبط گردیده و وارثانشان از ارث و حق تصدی مشاغل عالی محروم می گردیدند.»۱۴۳
۱۵) فرمان غارت اموال «غارت اموال نه تنها برای خانواده ی شخص محکوم بلکه برای تمام کسانی که او با آنها رابطه ی کاری داشت و برای ناحیه ای که او در آن زندگی می کرد به یک مسئله ی جدی تبدیل می شد. «سر الکساندر کاردیو» در کتابش «تاریخ مختصر تفتیش عقاید» پیچیدگی این موضوع را شرح می دهد: تمام وام هایی که محکومان می گرفتند و تمام گرویی ها و حق تصرف هایی که برای تضمین وام می دادند بی اعتبار بود. در نتیجه، در معاملات مربوط به کسب و کار چنان فضای عدم اطمینانی به وجود آمد که در «فلورانس» الزام فروشنده یک ملک به تضمین امنیت در برابر احتمال احکام مصادره آتی از سوی دستگاه تفتیش عقاید به صورت یک عرف درآمد. هیچ کس نمی توانست نسبت به درستی و وفاداری فروشنده یک ملک به پاپ و کلیسا مطمئن باشد یا پیش بینی کند که چه وقت ممکن است او گرفتار اتهام شود، حتی در مورد میثاق های شخصی غالباً تضمین های مشابهی خواسته می شد. این اختلال در کارها چنان جدی شد که پاپ «مارتینوس چهارم» در سال ۱۲۸۳م، دستور داد که ملکی که در دست خریدار واقعی است نباید در صورت محکوم شدن فروشنده از سوی دادگاه تفتیش عقاید مصادره شود.»۱۴۴
۱۶) سگ های شکاری پاپ در تعقیب آدمیزاد به تدریج تعداد بازپرسان زیاد گردیده و تعقیب و گریز برای از بین بردن مخالفان به شدت ادامه یافت تا آنجا که مردم عوام به شوخی بازپرسان «دومینیکن» را «دومی.نی.کن» - یعنی سگان شکاری خدا - می خواندند. ... توقیف اموال محکومین به عنوان جریمه ای اضافی رواج داشت و غالباً بخشی از اموال او به حاکم محل و بخش دیگر به کلیسا تعلق می گرفت. همچنین اجازه داده شده بود مقصرین را زنده در آتش بسوزانند. بدین ترتیب سازمان تفتیش عقاید با همدستی سلطنت و کلیسا گسترش یافت. کارگزاران انگیزاسیون هزاران انسان را به تل های هیزم سوزان، شمشیرهای آخته، ردیف های دار و سیاه چال های مرگبار سپردند.
۱۷) عصر تاریکی اروپا، عصر پاپ ها جنایت های هولناکی که دستگاه تفتیش عقاید کلیسا به بار آورد لکه سیاهی بر تاریخ مغرب زمین است. گفته شده است در سال ۱۴۸۰م، محکمه ی تفتیش عقاید اسپانیا طی یک روز (ششم نوامبر) ۲۹۸ نفر را طعمه ی حریق کرده، و ۷۹ نفر را به حبس ابد محکوم ساخت. در سال ۱۳۳۱م، به دستور پاپ چندین شهر ویران گردید. دادگاه های تفتیش عقاید از سال ۱۴۸۰ تا ۱۴۸۸م، طی فقط ۸ سال، بیش از ۸۸۰۰ نفر را سوزاندند و ۹۶۴۹۶ تن را به مجازات های مختلف محکوم کردند. در بعضی موارد بازپرسان حتی مردگان را محاکمه کردند، و نعش آنان را از گور بیرون کشیده، در زنبیل هایی گذارده، و در شهر گرداندند و سپس آنها را سوزاندند. خشونت به حدّی بالا گرفت که کلیسا اعتراف کرد: مأموران تفتیش عقاید پیش از آنکه دلسوز دین و مذهب باشند شیفته ی طلا و پول هستند، و اعلام نمود هیچ مأمور تفتیش عقایدی نباید بدون حضور و موافقت نماینده ی اسقف محلی دست به کار تفتیش زند. اگرچه انگیزاسیون چهره ی مسیحیت را کریه و غیر قابل تحمل معرفی نمود، اما در مدتی اندک، نتایج بزرگی را برای اربابان کلیسا به ارمغان آورد و باعث گردید تا آیین کاتولیک مجدداً در ایتالیای جنوبی مستقر گردیده و تجزیه ی مسیحیت مغرب زمین تا سه قرن به تأخیر افتد. همچنین رهبری فرهنگی اروپا را از دست فرانسه خارج و در اختیار ایتالیا قرار داد.»۱۴۵ «... «لی» یکی از مورخین محاکم تفتیش عقاید می گوید: بدترین نتیجه ای که از شیوه ی برخورد محاکم تفتیش عقاید با متهمان در اروپا به جای ماند، این است که قسمت اعظمی از اروپاییان به روش های آنها تأسی کردند و این نوع شیوه های مجازات، تا اواخر قرن هجدهم، در مورد متهمان و گناهکاران رایج بود.»۱۴۶ «طی هفت قرن، یعنی از سال ۱۱۸۳ تا ۱۸۳۴ میلادی که تاریخ آغاز و پایان رسمی محاکم تفتیش عقاید در اسپانیا است. دهها هزار نفر صرفاً به جرم مسلمانی و به اتهام ارتداد و تخطّی از دین رسمی، در آتش سوزانده شدند یا پس از شکنجه ی هولناک به قتل رسیدند و اموالشان مصادره شد. در این دوره تعصب های خشک و کور مذهبی، به شدت اعمال می شد. افراد ملزم می شدند که مسیحی و کاتولیک و تابع پاپ باقی بمانند. دوران قرون وسطی، با تفتیش عقاید، قتل و شکنجه شناخته می شود و هرکس به داشتن عقیده ی خلاف مظنون بود، به قتل می رسید.»۱۴۷
۱۸) مبارزه پاپ با اسلام، از راه آدم سوزی و شکنجه «صلیبی های اسپانیایی ، مسلمانان اندلس را به سختی قتل عام کردند. یکی از این واپس ماندگان سرداری دلیر بود به نام «الزمار». اسپانیایی ها او را و دختر خردسالش را اسیر کردند و به غرناطه فرستادند. در آنجا او را به زیر شکنجه کشیدند و زنده زنده همه ی گوشتش را از استخوان هایش جدا کردند. سپس پیکرش را پاره پاره کردند.»۱۴۸ «آلبرماله» درباره ی تفتیش عقاید در کشور فرانسه می نویسد: مدت هجده سال جنوب فرانسه به آتش و خون کشیده شد، ولی کلیسا پیروز نمی شد. مأموران هرچه می خواستند، می کردند و به همه کس به مجرد سوءظن یا گزارش های بی امضا، توقیف می کردند. محاکمات، که در بدو امر علنی بود، مخفی شد. متهم با متهم کننده مواجه نمی گردید و حتی نام او را نمی دانست و وکیل مدافع هم نداشت و اگر انکار می کرد، به شکنجه از او اعتراف می گرفتند. هرگاه متهم به میل یا به زور، اعتراف و توبه می کرد، به شکنجه و عقوبتی محکوم می شد، اما اگر زیر بار نمی رفت حکمش آن بود که زنده طعمه آتش شود و این عقوبت را به دست «حکّام عرف» - یعنی مأموران شاه و سرکردگان - می چشید. در عهد «سین لویی»، یکی از کسانی که در شامپانی مأمور تفتیش عقاید بود، یک بار امر داد که ۱۸۳ نفر را زنده سوزانیدند. (۱۲۳۹.م) دیوان تفتیش عقاید مدت های متمادی در جنوب فرانسه برقرار بود و در ایتالیا نیز مدت ها دوام داشت، اما در آلمان هرچند وقت یک بار ایجاد می شد و باز متوقف می گردید.»۱۴۹
۱۹) پاپ، مرده ها را هم مجازات می کند «دستگاه تفتیش عقاید به ویژه در رسیدگی و مجازات جنازه ها، صرف نظر از این که چه مدت زمانی از مرگ بدعتگذاران محکوم شده، سپری شده بود، جدی و بسیار موفق بود. این درجه عالی انجام وظیفه از آنجا ممکن بود که دستگاه تفتیش عقاید سوابق را به دقت نگهداری می کرد و از نام و روابط خانوادگی افراد فهرست برمی داشت، به ویژه هنگامی که پای مبالغ کلانی پول یا املاک باارزش در میان بود. هرگاه اطلاعاتی به دست می آمد، مأموران تفتیش عقاید پرونده ای علیه متهم و همکاران احتمالی او سر هم بندی می کردند. نمونه های بسیاری از مجازات مردگانی که خانواده هایشان املاک و دارایی هایی به ارث برده بودند، وجود دارد. برای مثال «آرنوپونجیلوپوس» در سال ۱۲۶۰م، درگذشت و جسدش را در سال ۱۳۰۱م از زیر خاک بیرون آوردند و سوزاندند. به همین ترتیب، «ارنسینددوفوا» و پدرش «آرنو دوکستلبون» را سی سال پس از مرگشان محاکمه و به عنوان بدعتگذار محکوم کردند. و در سال ۱۳۳۰ م، «برنارد آرنوآمبرین» را که ۷۵ سال پیش مرده بود، یکی از خویشاوندان دورش به بدعتگذاری متهم کرد. استخوان های «آمبرین» را در خیابان های «تولوز» گرداندند و به نمایش گذاشتند و سپس در مراسم اجرای احکام در ملأعام سوزاندند.»۱۵۰ «در بعضی نقاط، متّهمان را به طریقی می سوزاندند که حداکثر عذاب را بکشند. مثلاً در هلند که دستگاه تفتیش عقاید در آنجا به «شورای مرگ» شهرت داشت، سوزاندن به راستی «سادیستی» شده بود. تاریخ دان «النور هیبرت» این شکل از شکنجه را اینگونه شرح می دهد: یکی از روش های فوق العاده سنگدلانه سوزاندن نوک زبان با آهن گداخته بود. سپس زبان متورم را بین دو صفحه ی فلزی که محکم به هم پیچ می شد فشار می دادند. سپس فرد معذب را در همین حال به سکوی اعدام می بردند تا زنده سوزانده شود. بسیار محتمل بود که قربانی بر اثر درد بسیار شدید نتواند از ناله و فریاد خودداری کند که، از آنجا که زبان متورمش بین دو صفحه فلزی گیر کرده بود، صدایی شبیه زبانی بیگانه از گلویش خارج می شد. قصد از این کار این بود که بر سرگرمی و تفریح تماشاگران افزوده شود.»۱۵۱ «روز ۱۲ می ۱۳۱۴م، نخستین مراسم در آتش انداختن را در آراگون برپا داشتند. شش تن را زنده و چندین جسد نبش قبر شده، سوزانیده شدند. ... آیین در آتش انداختن بر دو نوع بود: یکی در ملأعام و توأم با تشریفات و تظاهرات و دیگری خصوصی و غیر علنی که در کلیسا در برابر کسانی که حق حضور داشتند و مأمورین دادگاه عرف را در آن راه نبود برگزار می گردید. ... برابر بیانیه های کلیسایی، منظور از اجرای علنی مراسم سوزاندن محکومین، عبارت بود از تأکید بر قدرت تفتیش و به نمایش گذاشتن اهمیت آن و اثبات اینکه جرائم مرتکبه برعلیه مسیحیت و پاپ تا چه حد سنگین و خطیر به شمار می آیند. ... از سال ۱۳۱۴م، و حدوداً طی پنجاه سال، کم و بیش ده مراسم سوزاندن محکومین در «آراگون» برپا داشتند. یک مورد آن که به سال ۱۳۶۰م، در «والنس» اتفاق افتاد هنوز نیز شهرت و معروفیت خود را از دست نداده است به طوری که برخی از مورخین ثبت کرده اند دست کم هشتاد محکوم در آتش انداخته شدند.»۱۵۲
۲۰) پیام پاپ: آتش و خون و مرگ ««لورنته» شمار قربانیان دادگاههای تفتیش عقاید را در خلال سال های ۱۴۸۰ تا ۱۴۸۸م به ۸۰۰.۸ تن سوخته و ۴۹۶.۹۶ تن محکوم به مجازات های دیگر، و در فاصله سال های ۱۴۸۰ تا ۱۸۰۸ م، به ۹۱۲.۳۱ سوخته و ۴۵۰.۲۹۱ تن محکوم به مجازات های سنگین تخمین می زند. ... یک تاریخ نویس کاتولیک تعداد سوخته شدگان بین سالهای ۱۴۸۰ و ۱۵۰۴م، را دو هزار تن، و از آن تاریخ تا ۱۷۵۸ م، را نیز دو هزار تن دیگر می داند. «ارناندود پولگار»، دبیر مخصوص «ایزابل»، تعداد سوختگان پیش از سال ۱۴۹۰م، را به دو هزار تن تخمین می زند. «ثوریتا»، یکی از دبیران دستگاه تفتیش افکار، می گوید که تنها در سویل چهار هزار تن را به کام آتش افکنده اند. البته در بیشتر شهرها و حتی نواحی تابع اسپانیا، مانند بالئار، ساردنی، سیسیل، هلند، و آمریکا، قربانیان دستگاه تفتیش افکار فراوان بودند. از سال ۱۵۰۰ م، به بعد، تعداد آنان که طعمه ی آتش می شدند تقلیل یافت. اما هیچ آماری نمی تواند نشان دهد که مردم اسپانیا در آن شبان و روزان در چه ترس و وحشتی سر می کردند. اشخاص، چه مرد و چه زن، حتی در جرگه خانوادگی خویش مراقب و مواظب کلمه به کلمه ی سخنان خود بودند، مبادا سخنی انتقادآمیز، بر حسب اتفاق، آنها را به یکی از زندان های دستگاه تفتیش افکار روان سازد. تفتیش افکار فشاری فکری و ذهنی بود که در تاریخ نظیر نداشت.»۱۵۳ «در انگلستان، کلیسای مسیحی، مخالفان را روی چوب نوک تیزی می نشاندند تا در بدن آنها فرو رود. این شیوه وحشتناک اعدام در سال ۱۵۳۳ میلادی متوقف شد. اما ماری، دختر «هانری هشتم» آن را دوباره به راه انداخت تا این که در سال ۱۶۷۶ میلادی بار دیگر متوقف شد.»۱۵۴ «مقامات پرتغالی به خاطر رفتار به شدت غیرانسانیشان به هنگام اجرای حکم اعدام زبانزد بودند. محل سوزاندن نزدیک کرانه رود «تاگوس» در «لیسبون» بود. مقامات عرفی چوبه ی مرگ را به ارتفاع ۵.۳ متر از زمین نصب می کردند و یک تیرک افقی در بدنه آن کار می گذاشتند. محکوم را از نردبان بالا می بردند و به آن تیرک زنجیر می کردند. مثله کردن مجرمان، به زندگی ملال انگیز و نامطمئن هیجان می بخشید.»۱۵۵ «تاریخدان «ویلیام هریس رول» در سال ۱۸۵۲م نامه ای دریافت کرد از دوستی در ارتش ایتالیا که به هنگام گشودن درهای یک زندان تفتیش عقاید به روی مردم در آنجا حاضر بود. «رول» در کتابش تاریخ تفتیش عقاید بخشی از آن نامه را نقل می کند:
محکوم را در حوضچه ای از آب آهک فرو می کردند (ماده ای به شدت خورنده که گوشت قربانیان را درخود حل می کرد) و به تدریج تا گردن آنها حوضچه را پر می کردند. آهک به تدریج آنها را احاطه می کرد یا زنده زنده به دورشان دیوار می کشید. این شکنجه و عذاب، بسیار شدید اما آهسته بود. همین طور که آهک بالا و بالاتر می آمد، تنفس قربانیان رفته رفته دردناک می شد و به خاطر عذاب ناشی از تنگی نفس، به وحشتناک ترین و دردناک ترین شکلی جان می باختند. گاهی پس از مرگ، سرشان را از بدن جدا می کرند و به داخل گودهایی که در آهک ایجاد شده بود می انداختند.»۱۵۶ «دستگاه تفتیش عقاید پاپ کوشید طی چندین قرن اذهان میلیون ها نفر از مردم را، با چنین روش هایی، کنترل و سرکوب کرده و مسیحیت و کلیسا را حفظ کند. شاید صدها هزار نفر از مردم به چنگ اداره ی مقدس پاپ افتادند. اما در نهایت، دستگاه تفتیش عقاید شکست خورد و مسیحیت رو به زوال رفت. تاریخ نگار رومی «تاکیتوس»، گزارش شگرف از نحوه ی رفتار امپراتور نرون با مسیحیان پس از آتش سوزی بزرگ رم در سال ۶۴ میلادی برجا گذاشته است: آنها را، در حالی که در پوست حیوانات وحشی کرده بودند، سگ ها تکه پاره می کردند، یا به صلیب می کشیدند، یا داخل مشعل ها می کردند تا پس از تاریکی به جای چراغ روشن کنند. نرون باغ هایش را برای نمایش باشکوه آماده کرد، و نمایش ها را در سیرک (صحنه) به اجرا درآورد، که در آن با جمعیت درآمیخت - یا در هیئت یک ارابه ران در ارابه ایستاد. جنگ افروزی «پاپ های صلح طلب» «در کوچه ها، توده هایی از کله، دست و پاهای مقتولان دیده می شد با هر طرف انسان، مرکب راهی می کرد، در میان اجساد مقتولان و لاشه اسبان بود سپاه صلیبی پاپ، زنان را باضرب دشنه می کشند و ساق پای اطفال شیرخوار را گرفته و به جبر آنها را از پستان مادرشان جدا ساختند و به بالای دیوار پرتاب می کردند و یا با کوفتن آنها بر ستون ها، گردنشان را می شکستند. سربازان پاپ، هفتاد هزار نفر مسلمان را که در شهر مانده بودند، به هلاکت رساندند.»۱۵۸ «ویل دورانت»
ـ جنگ های صلیبی، مظهر قساوت پاپ ها بر اساس شواهد تاریخی یکی از شقاوتمندانه ترین قتل عام های تاریخ و کینه توزانه ترین رفتارها را مسیحیان نسبت به مردم فلسطینی و مسلمانان در جنگ های صلیبی اعمال نمودند. شعله ی جنگ صلیبی را پاپ ها و مسیحیان، برافروختند و جز یکبار، در همه ی این جنگ ها از مسلمانان شکست خوردند ولی همان یکبار که قدس را در اختیار گرفتند و نیز در سایر جنگ های صلیبی، ضرب المثلی از خشونت و قساوت در تاریخ از خود به یادگار گذاردند. «جنگ های صلیبی در سال۱۰۹۶ م، با فرمان پاپ اوربان دوم آغاز گردید و تا سال ۱۲۹۱ م، طی هشت مرحله ادامه یافت. ... بیرحمی و غارتگری های فراوان آن - به ویژه در شهر بیت المقدس- به عنوان لکه ی سیاهی در تاریخ بشریت باقی مانده است تا آنجا که واتیکان همواره تلاش می کند این قسمت از تاریخ نادیده انگاشته شده و توصیه می نماید گذشته را فراموش کنیم.»۱۵۹ «در این جنگ ها که در حدود دو قرن طول کشید مسیحیان به قدری مرتکب شرارت و اعمال غیر انسانی شدند که حتی نویسندگان منصف مسیحی نتوانستند از تقبیح فجایع ننگین آنان چشم پوشیده، عذری برای اعمال شرم آور آنان بتراشند!»۱۶۰ «جنگ های صلیبی را اروپاییان علیه مسلمانان بر سر تصاحب بیت المقدس آ غاز کردند و عامل اصلی این جنگ های خونین، ارباب کلیسا و رهبران مسیحی بودند که می خواستند ضربه ی مهلک خود را بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد سازند. آلبرماله می گوید: «فرو آدو بویون، فرمانده صلیبیون، در گزارش خود به پاپ، چنین تصریح می کند: اگر می خواهید بدانید با دشمنان (مسلمانان) که در بیت المقدس به دست ما افتادند، چه معامله ای شد، همین قدر بدانید که کسان ما در رواق سلیمان و در معبد، در لجه ای از خون مسلمانان، می تاختند و خون تا زانوی مرکب می رسید! ده هزار مردم عادی و زن و کودک مسلمان در معبد سلیمان، قتل عام شد و هر کسی در آنجا راه می رفت، تا بند پایش را خون می گرفت.»۱۶۱
ـ جنایت های جنگی و کشتار بی گناهان و پرونده ی کلیسا «گوستاولوبون، مستشرق مسیحی، درباره ی اعمال وحشتناک سپاه صلیبی پاپ چنین می گوید: در گذرها و میدان های بیت المقدس، از سرها، دست ها و پاها، تل هایی تشکیل یافته، از روی آنها عبور می کردند. مجروحین مسلمان را زنده زنده در آتش می سوزانیدند. ده هزار انسان را که به مسجد پناه برده بودند، طعمه ی شمشیر قرار دادند. در هیکل سلیمان (معبد قدیم)، خون به قدری جاری بود که پیکر مقتولین، در خون غوطه ور بود. اعضای جدا شده مثل دست و پا و غیره آن قدر جمع شده و روی هم ریخته بودند که هیچ نمی شد آنها را از هم تمیز داد. حتی سپاهیانی که مباشر چنین قتل عامی بودند، از بخار خون زیاد، در زحمت بودند.»۱۶۲ «دلیل دیگر جنگ های صلیبی به توضیح آلبرماله، اشتیاق مردم مغرب زمین و گشت و گذار در نقاط ندیده و نشناخته و ثروت و مال مسلمانان در مشرق زمین بود که در آن زمان، مناطق اسلامی به ثروت و زیبایی مشهور بود. جمعیتی حدود سیصدهزار نفر از چند کشور اروپایی از جمله فرانسه، ایتالیا و آلمان به راه افتادند و در راه برای گذراندن زندگی، دست به دزدی، آزار و قتل همکیشان مسیحی خود نیز دراز می نمودند و پس از سه سال، سرانجام به سرزمین قدس وارد شدند. از این تعداد، فقط چهل هزار نفر زنده به بیت المقدس وارد شدند و خون ریزی سختی برپا نمودند. نتیجه ای که پاپ از جنگ صلیب انتظار داشت حاصل نشد؛ چه این که سرزمین قدس در نهایت، توسط صلاح الدین در سال ۱۸۷ م نصیب مسلمانان شد. عده ی زیادی از جنگجویان صلیب در خلال جنگ های متعدد صلیبی، مردند و آنها هم که جان سالم به در بردند، به فقر و مسکنت گرفتار شدند. هر کسی موقع رفتن، ملک و خانه ی خود را می فروخت یا رهن می گذاشت. همه به امید ثروت و کسب دارایی می رفتند، ولی وقتی برگشتند بی چیز بودند و جز فروش یا رهن مجدد چاره ای نداشتند.
اما نتیجه ی غیر مستقیم جنگ صلیب، آغاز تحوّل در اروپا در اثر آشنایی نزدیک با تمدن پرشکوه اسلامی و بسط تجمل و تمدن در مغرب با الهام از مسلمانان بود؛ زیرا در آن موقع، نواحی اسلامی مشرق زمین، از لحاظ پیشرفت و تکمیل مدنیّت بر غرب پیشی داشت؛ چنان که قشون صلیب از دیدار آثار تجمل شیفته شد و استعمال فرش و آینه و اثاث زیبا و اسلحه ی ظریف و اقمشه ی فاخر و پارچه ابریشمی و حریر و پرنیان و مخمل و غیره همه در اوان جنگ صلیب و در نتیجه آن جنگ رایج و متداول شد.»۱۶۳ «پاپ «اوربان دوم»، در سال ۱۰۹۵ میلادی اعلام کرد که در شورای کلرمون که از ۱۸ تا ۲۸ نوامبر تشکیل خواهد شد، حضور می یابد. وی در سه شنبه بیست و هفتم نوامبر، تمامی مسیحیان را به جنگ علیه مسلمانان فراخواند. روز بعد، پاپ برای تشویق مردم به حضور گسترده در جنگ، امتیازاتی را برای شرکت کنندگان در جنگ برقرار ساخت که عبارتند از:
۱) عفو تمام گناهان گذشته و آینده.
۲) معافیت از پرداخت عوارض مالکانه و صدقه های دینی.
۳) مصونیت عائله و اموال آنها تا خاتمه جنگ و نیز تکفیر و تنبیه بی درنگ کسانی که جنگ های صلیبی را تحقیر و مسخره کنند. «پاپ اوربانوس دوم بر شورای کلرمون (۱۰۹۵م) ریاست می کند. او در این شورا اروپای غربی را برای نخستین جنگ صلیبی برانگیخت.»۱۶۴ ۳- فرمان غارت: از صلیب، خون می چکد هریک از شرکت کنندگان باید صلیبی از پارچه را بر لباس خویش می دوختند. پاپ به اروپائیان می گفت: این جنگی که عازم آن هستید، تنها برای بیت المقدس نیست، بلکه باید تمام اقلیم پرثروت آسیا و خزائن آکنده و بی حساب آن را تصاحب نمایید. اراضی شام، همانطوری که تورات تعریف نموده سرزمین شیر و انگبین است. ای دلاوران با این شمشیر که به جنگ مقدس صلیبی می روید، خزائن را تملک خواهید کرد. اگر در این جنگ فاتح شویم، تمام کشورهای مشرق زمین از آن شما خواهد شد.»۱۶۵ «پاپ اعلامیه ای صادر کرد که طی آن علیه مسلمانان، تحریک می کرد و به کسانی که در راه جنگ صلیبی قدم پیش گذارند، تضمینات ذیل داده شده بود:
الف) ثروت مسلمانان، مال شما خواهد بود و شما مالک دارایی آنها بوده و جز این و نفایس آنها را می توانید به غنیمت ببرید.
ب) کسانی که مرتکب هرگونه معصیت گردیده باشند ولو قتل، زنا، غارتگری، ایجاد طریق عمدی و سوزاندن خانه های مردم و گناهان کبیره و صغیره دارند، مجاناً و بلاعوض تبرئه خواهند شد، مشروط بر این که در این جنگ باشکوه وارد شوند. کسی که شربت مرگ را بچشد، یا حتی در اثنای راه بمیرد، فوراً و بدون چون و چرا داخل بهشت خواهد شد. نوکانها (Norman) که به غارتگری و چپاول علاقه داشتند، از این بهتر چیزی نمی خواستند و خود پاپ هم دنبال وسیله ای می گشت که کلیساهای شرقی را (که اخیرا تکفیر شده بودند) دوباره با کلیسای روم متحد سازد، جنگ را وسیله ی خوبی برای منظور خود یافت. بنابراین نه تنها پیشوایان مذهبی در جنگ های صلیبیون شرکت جستند، بلکه گروه عظیمی از مردمان جنایت پیشه و نادرست هم نیز به این جمعیت عظیم ملحق شدند.»۱۶۶«اردوی صلیبی در مکتوبی که پاپ نوشته بود بالغ بر ۰۰۰.۳۰۰ نفر ذکر گردیده، ولی مورخین تعداد آنها را از ۰۰۰.۶۰۰ نفر و کمتر و بیشتر نوشته اند. شوالیه ها وقتی وارد قسطنطنیه، مرکز بیزانس شدند از دیدن قصرهای مرمر و قبه های مزین بیزانس دچار حیرت شدند و ثروت مسیحیان شرقی، طمع آنها را به جوش آورد و از چپاول همکیشان مسیحی خود، غنایم زیادی به دست آوردند و کلیسای روم شرقی را ابداً احترام نکردند، لشکر پاپ، حتی به مسیحیان بیزانس نیز رحم نکرده و دست تعرض به ناموس آنها دراز و تمام زینت آلات کلیساها را غارت نمودند و سپس به طرف بیت المقدس رهسپار شدند. روز ۱۵ آوریل ۱۰۹۹م، وارد بیت المقدس شدند. ورود صلیبی ها به بیت المقدس بسیار خونین و قساوت آمیز بود، آنها به هر مسلمانی که می رسیدند او را می کشتند و شکم زن های آبستن را پاره می کردند و زنان و کودکان مسلمان ناگزیر در مسجد متحصن شدند. اهل صلیب بدون رعایت احترام، وارد مسجد شدند و بقدری از مسلمانان را کشتند که بنا به روایتی وقتی اسبهای آنها در خیابان می رفتند خون به اطراف می پاشید. پس از این قتل عام با پاهای برهنه و دست های خون آلود در مقابل مزار عیسی مجدداً مردم را از دم تیغ بی دریغ می گذراندند.»۱۶۷
۴) سوء استفاده ی پاپ ها از اطفال خردسال «تأثرآورتر از همه ی جنگ های صلیبی جنگی بود که به نام جنگ صلیب اطفال معروف شد. در اثر تبلیغات سوء مبلغین مسیحی و شست و شوی مغزی مردم، سپاهی مرکب از دهها هزار طفل خردسال حرکت کردند، ولی مستقیماً به سوی دریا رهسپار شدند و به این اعتقادی که مبلغین مسیحی به آنها داده بودند همین که لب دریا رسیدند آب های دریا در مقابل آنها کنار رفته و راه را برای آنها خواهد گشود و کاری را که مردان نتوانسته اند انجام دهند آنان به انجام خواهند رسانید، ولی ارتش پاپ در کنار دریا هزاران نفر از آنها را با بازرگانان برده فروش معامله کرده، سوار کشتی نمودند و سپس آنها را به مصر برده و در آنجا به معرض فروش گذاشتند. آنهایی که از آلمان آمده بودند رهسپار ایتالیا شدند ولی در بین راه صد نفر هلاک شدند و بقیه متفرق و پراکنده شدند و عملا حتی یک نفر از میان آن چندین هزار نفر به دیدار ارض قدس نایل نگشتند!»۱۶۸ سرکوبی همه ادیان و مذاهب «دین اسلام وجود خود را به فتوّت وجوانمردی های بنیان گذارش مدیون است. مسیحیان به یاری شمشیر و تل آتش آیین خود را به دیگران تحمیل می کنند. پروردگارا! کاش همه ی ملت های اروپا روش ترکان مسلمان را سرمشق قرار می دادند.» «ولتر» «... قرآن با زور شمشیر پیشرفت نکرد، زیرا رسم مسلمانان این بود که هرکجا را فتح می کردند مردم و آن جا را در دین خود آزاد می گذاردند و این که مردم مسیحی از دین خود دست برمی داشتند و به دین اسلام می گرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود انتخاب می کردند، بدان جهت بود که عدل و دادی که از آن عرب های فاتح (مسلمین) می دیدند مانندش را از زمام داران پیشین (مسیحی) خود ندیده بودند...»
«گوستاولوبون»
۱) تساهل اسلامی و خشونت مسیحی «کلیسای کاتولیک و پاپ، به هیچ وجه عقاید و افکار و مذاهب دیگر، حتی مسیحی برخلاف جزمیات خود را نپذیرفت و از همان ابتدا به مخالفت شدید و حتی سرکوب هر نوع جهان بینی به غیر از جهان بینی پولوسی در روایت جزمی کلیسای کاتولیک پرداخت.» در حالی که اسلام، به هر سرزمینی وارد شد، با معابد مسیحی، یهودی و زرتشتی، با احترام، مواجه شد و به آنان، آزادی دین بخشید و با تسامح و ادب و منطق، به گفتگو با پیروان سایر ادیان پرداخت و از راه خشونت، وارد نشد.
۲) پاپ و فرمان قتل مسلمان، ارتدوکس و یهودی «چنانچه گفتیم در سال ۱۰۹۵ م، امپراتور بیزانس به «پاپ اوربان دوم» متوسل شده بود تا او را در بیرون راندن مسلمانان از اورشلیم و دیگر سرزمین های مسیحی به جای مانده از امپراتوری شرقی یاری دهد. پاپ نیز که آرزوی تسلط بر کلیسای شرقی را در سر می پروراند، از مسیحیان خواست تا صلیب به دست بگیرند و برای کلیسا به جانب اورشلیم روانه گردند. جنگجویان فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیایی، جولای ۱۰۹۹ م، پس از چهار سال راهپیمایی و جنگ و خونریزی، درحالی که از هر پنج مردی که اروپا را ترک کرده بود، تنها یک نفر زنده مانده بود هنگام ورود به اورشلیم (بیت المقدس) نه تنها هزاران تن از مسلمانان عرب و ترک بلکه یهودیان و همکیشان مسیحی فلسطینی خود را نیز قتل عام کردند و آن گروه از مسیحیان شرقی را هم که در جامعه ی اسلامی زندگی می کردند، به قتل رساندند. در حقیقت جوامع مسیحی و یهود ساکن در شرق، تحت حاکمیت قانون شرع اسلامی به رونق و موفقیت نایل شده بودند. به آنان آزادی در پرستش و عبادت اعطا شده بود، با آنان با تساهل و شکیبایی برخورد می شد و نسبت به زمانی که تحت حاکمیت بیزانس بودند، مالیات فوق العاده پایین تری می پرداختند. آنان هیچ گاه از پاپ درخواست کمک نکرده بودند چرا که زندگی آنها با خشنودی توأم بود.
۳) ارتش پاپ و غارت کلیساها!! صلیبی ها به عنوان غنیمت، حتی کلیساها را از تمامی جواهرات نایاب و دارای قیمتی مافوق تصور و آرایه ها و زیورآلات گرانبهایش خالی کردند. امپراتور بیزانس که هرگز تصور مشاهده چنین ددمنشی و سنگدلی وحشیانه ای را از سوی شوالیه ها و کشیشان مسیحی نمی کرد، ظاهراً جز این چاره ای نداشت که با منجیان و منادیان رهایی بخش غربی همراهی کند و اعمال و رفتار آنان را که همچنان سرخوش و امیدوار مأموریت خونین و مرگبار خود را به سوی فلسطین و سوریه پیش می بردند، نظاره نماید. در واقع سلسله جنگهای صلیبی و رویارویی با جهان اسلام منشأ گرایش اروپا به خارج از مرزها و سرزمین های دور دست طی نیمه دوم قرون وسطی شد.» ۱۷۱ «مورخ اسپانیایی که در آن عصر می زیسته از خیالی که کلیسا برای مسلمانان در سر می پخته است پرده برمی دارد و می گوید که از آن زمان که فرناندو بر غرناطه مستولی شد کشیشان به اصرار از او می خواستند که پیروان «محمد» را از اسپانیا براندازد و از مسلمانان بخواهد یکی از این دو راه را انتخاب کنند یا ماندن و مسیحی شدن یا فروختن املاک خود و رفتن به مغرب و می گفتند «اگر می گوییم مسیحی شوند باعث نقض معاهدات نمی شود، زیرا قصد ما رهایی دادن روح آنها و حفظ مملکت است، زیرا نباید مسلمانان در عین مسلمانی به سلامت زندگی کنند، آنان نسبت به پادشاهان مسیحی وفادار نمی مانند. باید این دشمنان را از میهن مسیحی بیرون راند.»۱۷۲
۴) کتابخانه های اسلامی را بسوزانید این در حالی بود که مسیحیان و یهودیان در سرزمین های اسلامی و نیز در قدس تحت اختیار مسلمانان با آزادی و امنیت و حقوق کامل اجتماعی به راحتی زندگی و عبادت می کردند. اما روش پاپ و صلیبی ها بسیار خشن و بی رحمانه بود: «کاردینال خیمنس» به وحشت افکنی خویش ادامه داد، و دست به اعمال وحشیانه ای زد. از این قرار که هرچه توانست از صدها هزار کتب عربی در موضوعات علمی و اسلامی در غرناطه و سایر شهرهای اسپانیا، گرد آورد و در میدان «باب الرمله» بزرگترین میدانهای شهر روی هم انباشت و آتش زد. در میان آنها بسیاری قرآنهای بدیع و آراسته و هزارها مجلد کتب در ادبیات و علوم مختلف طعمه ی حریق شد. از کتبی که گرد آورده بودند فقط سیصد مجلد در پزشکی و برخی علوم جدا کردند و به دانشگاهی در شهر «الکالادهنارس» (یا قلعه هنارش) که با الگوبرداری از دانشگاه های اسلامی تأسیس کرده بود بردند. و همین به تدریج باعث آغاز حرکت علمی طی قرن های بعد در اروپا شد. صدها هزار مجلّد کتاب که حاصل تلاش های علمی و فکری اسلامی و تمدن شکوفای اندلس بود به آتش کشیده شد. کتابسوزی صلیبی به قدری وسیع و شدید در اندلس اجرا شد که مورخان اسپانیایی نیز در شمار کتب اسلامی و علمی که به این آتش بیداد سوخته اختلاف دارند. «ایدی رابلس» (E.de Rables) در کتابی در زندگی کاردینال خیمنس به نام Compenido de la Vida Hazanas del Cardinal Ximenez شمار این کتابها را یک میلیون و پنج هزار نوشته و «برمندت دوپدرازا» (B.de Pedraza) در کتاب خود به نام Historia Eclesiastica de Granrada را تألیف کرده شمار کتابهای سوخته شده را یک میلیون و صد و بیست و پنج هزار مجلد تخمین زده است. ... خاورشناس ایتالیایی کشیش «سکیا پارللی» (Schiaparelli) در مقدمه ی یکی از کتب خود به تعصب کاتولیکی واعمال وحشیانه خیمنس اشاره کرده که مصحف ها و کتب اسلامی دیگر، از آن مسلمانان غرناطه را آتش زد شاید بتواند آنان را مسیحی کند. مورخ آمریکایی «ویلیام پرسکوت» می نویسد:
«آنکه مرتکب این عمل دردناک شد، یک مرد عامی بی سروپا نبود بلکه یک کشیش درس خوانده بود، آن هم نه در ظلمت قرون وسطی بلکه در سپیده دم قرن شانزدهم و در میان یک ملت با فرهنگ که خود به خزائن عظیم و بی نظیر کتب عربی و اسلامی افزوده بود.» کتب ادبی عربی در کتابخانه های شهری که خود در آن به وجود آمده بود بس نادرالوجود گردید. و تألیف و تصنیف کتب که پیش از این در اسپانیا رواج بسیار داشت روی به نابودی نهاد زیرا ماده ی حیات آن قطع شده بود. این بود نتایج آن تعقیب و سختگیری که بعضی زیان آن را برای ملت اسپانیا از اتلاف بسیاری نفوس بیشتر برشمرده اند.»۱۷۳
۵) نسل کشی و مسیحی کردن اجباری «صلیبی ها پس از آنکه بر ملت بازمانده ی اندلس آیین مسیحیت را تحمیل نمود از راه خشونت و غارت و قتل عام و کتابسوزی، مردم اسپانیا را به ملتی تازه بدل کردند که در تاریخ، «موریسیکها» (Moriscos) یا مسیحی شده ها نام گرفتند. البته این تحمیل بدون مقاومت صورت نگرفت و نشانه های شورش مردم مسلمان اسپانیا در مناطق کوهستانی که حماسه ی دینی در دل ایشان بود پدید آمد. سیاست اسپانیا در پی راهی بود که برای همیشه خود را از معاهدات قبلی برهاند. عاقبت حکومت صلیبی اسپانیا مقرر ساخت که مسلمانان برای دین و دولت خطری بزرگ محسوب می شوند. بویژه پس از آنکه حرکت های شورشگرانه از آنان مشاهده شد. مقرر شد که مسلمانان همه بدون استثناء و به هر روشی باید مسیحی شوند و کسانی که مخالفت می ورزند کشته شده و یا باید با خشونت، اسپانیا را ترک گویند. این روش را باید با روش اسپانیا در دوره ی اسلامی مقایسه کرد که اندلس مرکز علم و تمدن و آزادی زیر پرچم اسلام بود و کلیه ی مسیحیان و یهودیان در اسپانیای اسلامی با آزادی کامل سپری می کردند. پس از دستورهای خشن پاپ و کلیسا که چون صاعقه ای در میان مسلمانان منفجر شد و به زودی به گوش همگان رسید، در بسیاری از نواحی غرناطه و ربض البیازین والبشرات اسپانیایی های مسلمان شورش کردند. بخصوص در بلفیق و اندرش که حاکم جدید شهر، مسجد مسلمانان را ویران کرد. و در فیحار و جویجار و غیر آن شورش از شدت بیشتری برخوردار بود. مسلمانان آهنگ آن کردند که در راه دین و حریت خویش جانفشانی کنند ولی خلع سلاح شده بودند و فشار و خشونت سپاهیان مسیحی هم از حد برون بود. شهروندان مسلمان، قتل عام و شکنجه شدند و زنانشان را اسیر کردند و همه را حتی اطفال یازده ساله را که برای مسیحی شدن مهیا بودند محکوم به مرگ کردند.
سرانجام دلبستگی به وطن و روابط خویشاوندی و خشونت کلیسا بسیاری از مردم عادی را مجبور کرد که به ظاهر تسلیم شوند و زیر شکنجه، اعتراف به مسیحی شدن کرده و جان خود را برهانند. حکومت پس از فرونشاندن شورش غرناطه والبیازین کارگزاران خود و کشیشان را به اطراف فرستاد و هرجا که حرکت اعتراض آمیزی پدید می آمد فرناندو آن را سرکوب می کرد و در آن هنگام که مسیحی شدن یک فرمان حکومتی محتوم بود و فرناندو همه معاهداتی را که با مسلمانان بسته بود زیر پا نهاد، «دسا» قاضی القضاه محاکم تفتیش عقاید اعلام کرد که تشکیل وسیع دادگاه ها و شکنجه گاههای تفتیش عقاید در اندلس ضروری است تا با وسائلی که در دست دارد کار تعقیب مسلمانان را شدت بخشد. از سوی دربار اجازه تشکیل شکنجه گاههای مسیحی صادر شد و بسیاری از مسلمانان غرناطه را به تهمت مسلمانی روانه زندانها کردند. فرناندو و ایسابلار از تشکیل وسیع دستگاه های تفتیش کلیسایی در غرناطه نگران شدند زیرا آن را درگیر شدن با اکثریت مردم اسپانیا می دانستند، ولی کلیسا چنین پیشنهادی را نپذیرفت و دامنه فعالیتهای خود را گسترش داد. در روز بیستم ژوئیه سال ۱۵۰۱م، شاه و ملکه فرمانی صادر کردند که چون مسیح، آن دورا برای پاک ساختن مملکت غرناطه از مسلمانان برگزیده است وجود مسلمانان در غرناطه به کلی ممنوع است. فرضاً هم کسانی از ایشان بخواهند در غرناطه بمانند حق ملاقات و آمیزش با دیگران را ندارند. تا سبب تأخیر در مسیحی شدن دیگران و یا سبب فساد عقیده کسانی که مسیحی شده اند، نشوند و هرکس که از این فرمان سرپیچی کند کیفر اومرگ یا مصادره ی اموال است. »۱۷۴
۶) یا مسیحی شوید یا بمیرید! «بار دیگر در دوازدهم مارس سال ۱۵۲۴م، فرمانی صادر شد که تأکید می کرد باید همه مسلمانانی که هنوز بر دین خود باقی مانده اند مسیحی شوند. و هرکس از این فرمان سر برتابد مجازات و یا از اسپانیا اخراج می گردد و هر مسلمانی که به مسیحیت نگراید، عقوبتش این است که تا پایان عمر، برده و اسیر شود و باید مسجدهای باقیمانده نیز به کلیسا تبدیل شوند. خود را به آیین مسیحیت بار آورند و هرگاه از مسیحیت برگردند، به مرگ و مصادره محکوم خواهند شد. پادشاه فرمان داد باید همه مساجد باقیمانده به کلیسا بدل شوند.»۱۷۵ «چون حکم مسیحی شدن همه مسلمانان صادر شد در «بلنسیه» مقاومت شدید شد و جمعی به محله ای در بیرون شهر به نام محله بنی وزیر (Benaguacil) روی نهادند. حکومت مجبور شد برای سرکوبی آنان سپاه برانگیزد. حتی سلاح توپ به کار برد.» ۱۷۶ «اوامر و قوانین برای سرکوبی مسلمانان پی در پی صادر می شد... مسلمانان باید بر کلاه خود نشان کبود و تحقیرآمیز بدوزند. و مقرر شد که هرگاه اسقفی را در راه ببینند تعظیم کنند. در بلنسیه مقرر شد که مسلمانان از اراضی شمالی اسپانیا اخراج شوند و هیچ یک از آنان حق ندارد شغل و کاری داشته باشد و هرکه به آنان کار دهد یا معامله کند به پرداخت جریمه محکوم خواهد شد.» ۱۷۷ «در سال ۱۵۲۶م، قانونی وضع شد که مسلمانان اسپانیا را از تکلم به زبان عربی و پوشیدن لباس عربی و استفاده از حمامها و تشکیل محافل به شیوه اسلامی منع می کرد. مسلمانان، در بلنسیه و غرناطه خواستند که اجرای این برنامه چهل سال به تعویق افتد، در عوض مالیاتی بپردازند که تا عهد فیلیپ دوم از این مالیات ها مبلغ گزافی گرد می آمد ولی فیلیپ، پادشاهی سخت متعصب و تحت تأثیر شدید کشیشان بود. کلیسا معتقد بود بقای زبان عربی از عوامل منع نفوذ مسیحیت در اعماق نفوس مردم اسپانیاست پس باید این صخره ای عظیم که موج حملات کلیسا را درهم می شکند از میان برداشته شود از این گذشته آن چهل سال هم که در عهد «شارل کن» بر آن توافق کرده بودند سرآمده بود. در سال ۱۵۶۶م، مقرر شد که قانون تحریم زبان و لباس عربی اجرا گردد و قانونی وضع شد که بر طبق آن سه سال به موریسکیها فرصت داده می شد که زبان «قشتالی» بیاموزند و از آن پس کسی را حق آن نباشد که به زبان عربی تکلم کند یا بخواند و یا بنویسد خواه در مجامع عمومی یا به طور خصوصی. همه معاملات و قراردادهایی که به زبان عربی انجام می گیرد باطل است و قضات حق رسیدگی به آنها را ندارند. و مقرر شد که در ظرف سی روز هرکس کتابی به زبان عربی در نزد خود دارد ـ در هر موضوعی که باشد ـ آن را به رئیس مجلس سلطنتی در غرناطه تسلیم کند. دوختن هرگونه لباسی که در ایام مسلمانان معمول بوده ممنوع شد.
از آن پس هرکس بخواهد لباسی بدوزد باید همانند لباس مسیحیان باشد.همچنین حداکثر تا دو سال حق پوشیدن جامه های پشمی دارند و از آن پس حق پوشیدن چنین لباسهایی را هم نخواهند داشت. حجاب برای زنان مسلمان ممنوع است و باید گشاده رو ظاهر شوند و باید به هنگام بیرون آمدن ازخانه شنل دربر کنند و کلاه بر سر بگذارند. در مهمانی ها و جشن ها اجرای هرگونه مراسم اسلامی ممنوع است و باید هر عملی که در آنجا صورت می گیرد بر طبق مراسم کلیسا و سنت مسیحیان باشد. در هنگام جشن ها و مهمانی ها و در روزهای جمعه و اعیاد باید در خانه ها باز باشد تا کشیشان و رجال حکومتی بتوانند به داخل آن نگاه کنند تا عملی ممنوع انجام نگیرد ... همچنین خضاب به حنا و شستشو و غسل در حمامها جایز نیست و باید همه حمامهای عمومی و خصوصی ویران شود. نامیدن به نامهای عربی و القاب عربی ممنوع است و هرکس را چنین اسم و لقبی هست باید فوراً آن را عوض کند. کسانی که از این قوانین ظالمانه سرپیچی می کردند برای آنان عقوبت هایی سخت درنظر گرفته شده بود، زندان و تبعید واعدام. کتب عربی بویژه قرآن در نزد هرکس یافته می شد باعث سخت ترین انواع عذاب و شکنجه می گردید.»۱۷۸ همه مساجد تخریب و یا به کلیسا تبدیل شدند، از قبیل:
ـ کلیسای «سان سپاستیان» که در کنار «رود شنیل» واقع شده است.۱۷۹
ـ کلیسای «اشبیلیه» که مناره ی بزرگ آن هنوز بر جای است و به برج ناقوس کلیسای بزرگ اشبیلیه تبدیل شده است اکنون این کلیسا جای آن مسجد جامع را گرفته است. ۱۸۰
ـ کلیسای «سان سالوادور» (San Salvador) هنوز هم در جای مسجد «قدیم البیازین» برپای است و در عقب آن چند طاق از مسجد قدیم باقی است.۱۸۱
۷) هولوکاست، رفتاری مسیحی
- یهودی است نه اسلامی یهودیان و مسیحیان در طول تاریخ و در دوران های سلطه ی خویش، کارنامه قابل دفاعی نداشته اند. یهودیان در ابتدای بعثت حضرت عیسی(ع)، برخوردی به شدت سرکوب گرانه علیه مسیحیان داشتند که تا قرن ها ادامه یافت. همچنین برخورد دهه های اخیر صیهونیست ها علیه مسلمانان را که به نام یهود، صورت می گیرد شاهدیم. مسیحیان، در سراسر قرون وسطی و سپس در دو سه قرن اخیر که صلیبی ها و پاپ ها در کنار ارتش های استعماری غرب، کارکرد نفرت انگیزی علیه همه ی ملل و مذاهب از شرق آسیا تا اعماق آفریقا و آمریکای بومی، بروز دادند و نه تنها مسلمانان را هدف قتل و غارت قرار داده گاه با فتوای پاپ ها چنین کردند، بلکه یهودستیزی وسیعی نیز داشتند و اگر هولوکاستی هم علیه یهود در اروپا بوده است توسط مسیحیان غربی صورت گرفته است. حال آنکه تاریخ نشان می دهد که مسیحیان و یهودیان، همواره در جهان اسلام در امنیت کامل بوده و در بستر تسامح اسلامی، آزادی مذهب و عبادت داشتند و همه منصفان غیر مسلمان نیز معترفند که درخشان ترین کارنامه در مدارا و تساهل با پیروان سایر ادیان، متعلق به اسلام بوده ولی مع الأسف، پاسخ مناسب و واکنش صحیحی از سوی دیگران ندیده و همواره قربانی خشونت بودند و جالب است که امروز از سوی خشن ترین جریان های تاریخ، متهم به خشونت طلبی شوند فقط به جرم آنکه در برابر خشونت ها و ستم و اشغال گری صلیبی ها و صهیونیست ها از خود دفاع می کنند. اینک به برخی اعترافات صاحبنظران غیرمسلمان و غربی رفتار تمدن اسلامی با یهودیان و مسیحیان با رفتار صلیبی ها و پاپ علیه یهودیان و مسلمانان و حتی مسیحیان غیر کاتولیک اشاره ای می کنیم: «در روزگاری که دو امپراتوری بزرگ ایران و روم با دو گرایش دینی زرتشتی گری و مسیحیت، سخت ترین فشارها را بر پیکر یهودیت وارد می کردند و این آیین در شرف نابودی بود، آیین جدیدی ظهور کرد که در واقع فرشته ی نجات یهودیان بود. مسلمانان با یهود به نیکی رفتار کردند، در فلسطین و شام و عراق با آنها طریق مسالمت و مهربانی پیش گرفتند ... یهود، جنگجویان مسلمان را ناجی خود می دانستند؛ چون ایشان را از عذاب و آزار زرتشتیان و مسیحیان نجات می داند.»۱۸۲
۸) یهودیان، مدیون آزادی های اسلامی در طول تاریخ درباره ی برخورد مسلمانان با یهودیان و وضعیت یهودیان در ممالک اسلامی، عباراتی را از دو نویسنده یهودی نقل می کنیم: «برای یهودیانی که در قلمروی حکومت اعراب می زیستند، دوره ی جدیدی از آزادی شروع می شد، حکّام مسلمان به مراتب روشنفکرتر و آزادمنش تر از رهبران مسیحی آن زمان بودند. یهودیان تحت حکومت مسلمانان در صلح و رفاه زندگی می کردند. یهودیان تحت تأثیر علاقه و عشق مسلمین به شعر و فلسفه قرار می گرفتند. قبل از آن یهودیان بسیار کم به شعر و شاعری علاقمند بودند. ولی به برکت اسلام، شعر عبری هم شکوفا می شد، و پایاپای آن آثار جدیدی در فلسفه و منطبق به قلم دانشمندان یهودی انتشار می یافت. برای اولین بار از سال ۵۰۰ میلادی به این طرف، یهودیان هوای تازه آرامش و آزادی را زیر سایه ی اسلام، تنفس می کردند. دانشگاه های «سورا» و «پومبدیتا» که توسط حکّام ایرانی بسته شده بودند، پس از اسلام، مجدداً باز شدند. یک بار یگر بابل مرکز تحصیل تورات و علوم دینی یهود برای یهودیان جهان شد. ... یهودیان اجازه یافتند که برای خود سازمان منظم و دادگاه های مخصوصی داشته باشند. «رش گالوتا» یا سرپرست «گالوتیان»، رهبری ایشان را برعهده داشت. اینک ایشان همان گونه که در اولین سال های حکومت ایرانیان زیسته بودند، به صورت یک جامعه ی یهودی آزاد در بابل زندگی می کردند. مقام و منصب رش گالوتا بار دیگر مانند سابق، شکوهمند و باعظمت شد. اولین کسی که توسط خلیفه ی اسلامی، رسماً به عنوان رش گالوتا شناخته شد، بوستنای نام داشت. او داماد خسروپرویز شاهنشاه ساسانی بود، و مقام و منزلتش آن چنان عالی شد، که اجازه داشت تمام اسناد و احکام و فرامین خود را با مهر رسمی مهمور نماید. در زمان بوستنای، جامعه یهودیان اهمیت و مقام والایی کسب نمود، زیرا او همواره با احترام و عظمت در دربار خلیفه ی بغداد پذیرفته می شد. هنگامی که بابل سقوط کرد، بیم آن می رفت که رشته ی تورات گسیخته شود. ولی آمدن مسلمانان به بابل، و آزادی و تمدن فرهنگی که ایشان با خود به ارمغان آوردند، به یهودیان کمک کرد که پیشرفت بیشتری نموده و قوی تر و سعادتمندتر شوند.»۱۸۳
۹) بقاء و بازسازی یهود، زیر سایه ی اسلام «در قلمروی مسلمین، موقعیت تازه ای برای عالم یهود بوجود آمد و امور معنوی و مادی یهود بسط و توسعه یافت. ... بغداد که تازه به پایتخت مسلمین تبدیل شده بود مرکز فعالیت یهودی های بابل بود و دائم یهودی های نقاط مختلف را به طرف خود جلب می کرد و هر روز به جمعیت یهودی این پایتخت افزوده می شد. جماعات و مؤسسات یهودی در بغداد به قدری زیاد بود که حتی تا قرن بیستم، اواخر جنگ بین الملل دوم در سراسر اروپا و جهان تا این اندازه نبوده است. به گفته ی «بنیامین» در پایتخت مسلمین، بیش از چهل هزار نفر یهودی سکونت داشته و دارای بیست و هشت کنیسه و ده دانشکده برای علوم بودند و با آزادی و امنیت کامل می زیستند.
۱۰) فلسطین؛ محبّت دیروز مسلمانان و خشونت امروز یهودیان پس از اینکه فلسطین در صدر اسلام به دست مسلمین افتاد هرگونه محدودیت و فشارهای ضدّیهود مسیحی ها نسبت به یهودی ها رفع گردید، جامعه یهود از نو حیات تازه ای را در قدس به لطف مسلمانان شروع کرد. فشار و ظلم حکومت مسیحی بیزانس علیه یهودیان در فلسطین، تخفیف کلی یافت، آزادی و مساوات در دسترس همه گذاشته شد و در پرتو آن همه گونه وسایل پیشرفت و ترقی برای یهودی های ساکن فلسطین مهیا گردید و روزبه روز مراحل پیشرفت را با قدم های سریع پیموده و مدارج عالی را در هر رشته علم و صنعت طی کردند. برخلاف فرمان قیصر مسیحی دوم، که یهودی ها را حتی از ورود به شهر اورشلیم (قدس)، منع کرده بود، اکنون یهودی ها می توانستند وارد شهر اورشلیم شده و در آن سکونت کنند. پس به سرعت به تعداد خانواده های ساکن شهر افزوده می شد.
۱۱) هدیه ی اسلام: پیشرفت و آزادی برای یهود قاهره در دوره ی خلفای فاطمی در سال ۹۶۹ میلادی مرکز علم و دانش و کانون تعلیم و تربیت برای همه ی ادیان از جمله برای یهودی ها بود. قاهره شیعی، موقعیت ممتازی یافت و با مراکز علمی بغداد در یک ردیف قرار گرفت. خلفای فاطمی نیز، آزادی مذهب را برای همه ی مذاهب تضمین کردند و در تمام ایالات و استان های تحت فرمان خویش مردم را در امور خود مستقل و آزاد می گذاشتند و همانند فلسطین با سایر اهالی، عادلانه رفتار می کردند. در اثر این آزادی که از طرف دولت اسلامی تضمین گردیده بود جامعه ی یهود نیز توانستند کاملاً متشکل و متحد شده، عقاید و نظرات خود را رسماً بیان کرده و در علم و اقتصاد به پیشرفت های زیادی نایل گردند. ... در عصر امپراتوری مسیحی بیزانس و امپراتوری زردشتی ایران، یهودیان از همه ی تشکیلات دولتی اخراج می شدند ولی خلفای عرب و مسلمان، آزادانه هرگونه شغلی را در تشکیلات دولتی به یهودی ها واگذار می کردند. ... مسلمین همه ی مقررات قبلی که برخلاف آزادی یهود بود ملغی کرده و آزادی بیشتری به قوم یهود داده، انجمن ها و مؤسسات ایشان را تقویت کردند. ... فرمانروایان عرب در مشرق امپراتوری اسلام آزادی های بی سابقه ای را در همه ی عرصه ها برای ملت یهود قائل گردیدند. آزادی مذهب، آزادی مسکن، شغل و حرفه و آزادی رفت و آمد و مسافرت و... بدینوسیله جامعه ی یهود، به موقعیت بسیار ممتاز و برجسته ای در امور تجارت و اقتصاد و موقعیت درخشانی در عرصه ی علمی نایل شده بودند.»۱۸۴ «در قرون وسطی تنها منطقه ای در اروپا که در آن یهودیان، آزادی و رشد همه جانبه ای داشتند در دوره حکومت مسلمانان بر اسپانیا (اندلس) بود.
۱۲) اسپانیای اسلامی، آزمون موفق بیشتر یهودیان از همه ی نقاط دیگر نیز به سوی اسپانیا که در اختیار مسلمانان بود روی آوردند. آنها به صورت بازرگان و... به این سرزمین آمدند و در آنجا، شاهد آزادی و صلح و آرامشی شدند که یهودیان اسپانیایی تحت سلطه ی مسلمین از آن برخوردار بودند. بسیاری از یهودیان آسیا و اروپا تصمیم گرفتند در آن کشور اسلامی، مقیم شوند، خانه بسازند و کشاورزی کنند. ... در مدتی که مسلمانان شمال آفریقا، اسپانیا را در سال ۷۱۱ میلادی فتح کردند، یهودیان روی آرامش به خود دیدند.
... یهودیان، این حکمرانان جدید را با آغوش باز پذیرفتند و حتی در آزاد کردن اسپانیا از دست صلیبی ها با مسلمانان همکاری کردند. مسلمانان از مسیحیان اسپانیایی کاملاً باسوادتر و متمدن تر بودند. آنها به هنر و موسیقی و شعر علاقه داشتند، و به زندگی با نظری آزادتر و سعه ی صدر بیشتری نگاه می کردند، و در نتیجه با همه ی اقلیت های دینی و از جمله، یهودیان به ملاطفت و مهربانی رفتار می نمودند. آنها به یهودیان اجازه دادند که به زندگی خود در اسپانیا در صلح و آرامش ادامه دهند، و آنان را آزاد گذاشتند که از قوانین مذهبی خویش پیروی نمایند. به دلیل همین رفتار بزرگوارانه ی اسلامی بود که بسیاری از یهودیان از همه جا به سوی اسپانیا رهسپار شدند، و طولی نکشید که جامعه ی یهودیان در این سرزمین گسترش زیادی یافت. هنگامی که در قرن دهم میلادی مراکز تدریس و جمعیت یهودیان در نقاط دیگر رو به تنزل می رفت، در اسپانیای اسلامی، جامعه ی یهودی قابل ملاحظه ای تشکیل شده بود.»۱۸۵
۱۳) هولوکاست پاپ علیه یهود چنانچه یهودیان در ابتدا، مسیحیان و شخص حضرت مسیح(ع) را تحت آزار و سرکوب قرار داده بودند، و جنایت های یهود علیه مسیحیان و... بسیار شدید بود، مسیحیان و پاپ نیز رفتار خشونت آمیزی با سایر ادیان و از جمله یهودیان داشتند: «قبل از جنگهای صلیبی، تعقیب و آزار جدی یهودیان در اروپای قرون وسطی توسط مسیحیان صورت می گرفت. امپراطوران مسیحی بیزانس نیز مدت دو قرن شیوه های «یوستینیانوس» نسبت به یهودیان را ادامه می دادند. ... «لئوی سوم» امپراطور روم شرقی و اولین فرد از سلسله ی «ایسوریابی»، با صدور فرمانی، در صدد تکذیب شایعه ی یهودی بودن خود برآمد و یهودیان بیزانس مجبور به قبول دین مسیح کرد. بعضی تسلیم شدند و برخی ترجیح دادند که خود در کنیسه ها بوسیله آتش بسوزند و یا تبعید شوند.»۱۸۶ «رفتار مأموران کلیسا با یهودیان نیز خیلی سخت تر بود، اگر یک یهودی در آئین موسوی روز «سبت» را روز ستایش و استراحت می دانست و یا اعیاد یهودی را جشن می گرفت، کلیسا فوراً او را به دادگاه جنایتبار خویش جلب می کرد و انواع شکنجه ها را معمول می داشتند.»۱۸۷ «در سال ۱۰۹۵م، هنگامی که پاپ اوربانوس دوم جنگ صلیبی را اعلام داشت، برخی از مسیحیان معتقد بودند که قبل از هموار کردن رنج سفری دراز به اورشلیم برای مبارزه با مسلمانان، بهتر آن است که یهودیان اروپا را بکشند. «گودفروا دوبویون»، که رهبری قوای صلیبیون را پذیرفته بود، اعلام داشت که انتقام خون عیسی را از یهودیان خواهد گرفت و هیچ یهودی را زنده به روی زمین نخواهد گذاشت. ارتش پاپ گفتند که همه ی یهودیانی را که به دین مسیح در نیایند به قتل خواهند رساند... نقشه ی صلیبیون آن بود که در امتداد رود روانه ی جنوب شوند، زیرا غنی ترین کوچ نشین های یهودیان اروپای شمالی در این منطقه قرار داشتند. .... به مجرد رسیدن صلیبیون به شپایر، گروهی از یهودیان را کشان کشان به داخل کلیسایی بردند و به آنها حکم کردند که مراسم غسل تعمید را بپذیرند، و چون خودداری ورزیدند، همگی را به قتل رساندند(سوم ماه می ۱۰۹۶م). در قتل عام ورمس حدود ۸۰۰ تن از یهودیان به دست صلیبی های اروپا سوزانده شدند (۲۰ اوت ۱۰۹۶م). نظیر این صحنه ها در مس، رگنسبورگ، و پراگ روی داد. ظواهر امر حکایت از آن داشت که جنگ صلیبی دوم (۱۱۴۷ م) شدیدتر از جنگ اول خواهد بود. «پییرلو و نرابل» (پییر محترم)، رئیس دیر کلونی به لویی هفتم پادشاه فرانسه توصیه کرد که جنگ صلیبی را ابتدا با هجوم بر یهودیان فرانسه آغاز کند: «از شما انتظار ندارم که این موجودات ملعون را به قتل برسانید ... این جماعت را باید به شکنجه های هولناکی عذاب داد و برای رسوایی عظیم تر یعنی حیاتی به مراتب تلخ تر از مرگ حفظ کرد.»
«سوژه» رئیس دیر «سن-دنی» علیه این برداشت از مسیحیت اعتراض کرد، و لویی هفتم نیز عوارض سنگینی بر دارایی توانگران یهود بست. اما در مورد یهودیان آلمان به ضبط اموال اکتفا نشد. ... مسیحیان در کولونی سیمون (شمعون) مشهور به پرهیزگار، یهودیان را قتل عام کرده و بدنشان را قطعه قطعه می کردند. در «شپایر» زنی را با چوب و فلک شکنجه دادند تا به پذیرفتن مسیحیت وادارش کنند.»۱۸۸۱۴) هرکس مسیحی نیست کشته می شود «قتل عام های یهود توسط کلیسا و پاپ، آغاز یک رشته حملات شدیدی بود که تا عصر ما ادامه یافته است. در ۱۲۳۵م، در شهر بادن، قتلی به دست شخص نامعلومی اتفاق افتاد که آن را به یهودیان نسبت دادند و همین واقعه منجر به قتل عام یهودیان در این شهر اروپایی شد. در سال ۱۲۴۳م، تمامی سکنه ی یهودی «بلیتس» واقع در نزدیکی «برلین» را، به اتهام آنکه بعضی از آنها کلوچه ی متبرک عشای ربانی را آلوده ساخته اند، زنده زنده در آتش سوزانیدند. در ۱۲۸۳م، اتهام قتل کودکان مسیحی دوباره در ماینتس مطرح شد و با وجود همه کوشش هایی که ورنر، اسقف اعظم آن ناحیه، در تکذیب این موضوع مبذول داشت، گروهی از یهودیان به قتل رسیدند و خانه های همه ی یهودیان تاراج شد. در سال ۱۲۸۵م، شایعه ای همانند، مردم «مونیخ» را برانگیخت. صدوهشتاد نفر یهودی به کنیسه ای پناهنده شدند، اما مسیحیان، آن بنا را آتش زدند و همه ی آن ۱۸۰ نفر را در آتش به قتل رساندند. یک سال بعد در اوبروزل چهل تن از یهودیان قتل عام شدند. در ۱۲۹۸م، هرچه یهودی در روتینگن بود به اتهام بی حرمتی به یک کلوچه متبرک عشای ربانی به هلاکت رسیدند.»۱۸۹ «در فرانسه نیز با شروع جنگ های صلیبی بر ضد مسلمانان در آسیا، در بزیه، هجوم به محله یهودیان شهر یکی از آداب مرتب هفته سوگواری مصلوب کردن مسیح محسوب می شد.» ۱۹۰ «در ۱۲۳۶م، صلیبیون مسیحی به کوچ نشین های یهودی «آنژو و پواتو» به ویژه در «بوردو» و «آنگولم» هجوم بردند و به کلیه یهودیان حکم کردند که باید مسیحی شوند و غسل تعمید کنند. چون یهودیان از قبول چنین حکمی خودداری ورزیدند، صلیبیون سه هزار تن از آنان را در زیر سم اسبان خویش به هلاکت رسانیدند.»۱۹۱ «در فرانسه، «لویی نهم» به تمام یهودیان امر کرد که نسخه های «تلمود» خود را به عمال دولت تحویل دهند، و اعلام کرد که مجازات متخلفین مرگ است. در ۱۲۶۳م، چنین کاری در بارسلون صورت پذیرفت. «رایموندو ذاپنیافورت»، که تصدی دستگاه تفتیش افکار را در «آراگون» و «کاستیل» به عهده داشت، متعهد شد که همه ی یهودیان این دو ناحیه را به پذیرفتن مسیحیت وادارد. ... در ۱۲۶۴م، یک هیئت کلیسایی تمامی نسخه های تلمود یهود را در آراگون جمع آوری کرد، و همه ی عبارات ضدمسیحی را از بین برد، و از آن حذف کرد.»۱۹۲
۱۵) یهودیان از دست مسیحیان به مسلمانان پناه می آورند «تعقیب و آزار یهودیان در همه ی سرزمین های مسیحی، رایج بود و در عرض شش ماه صدوچهل اجتماع مذهبی یهود به کلی نابود شد. بعد از این کشت و کشتارها در ۱۲۸۶م، بسیاری از خانواده های یهودی ماینتس، ورمس، شپایر، و سایر شهرهای آلمان را ترک و به سرزمین های اسلامی کردند تا در بین مسلمانان زندگی کنند.»۱۹۳ «دو شورای مذهبی مسیحی، یکی در سال ۱۳۱۳م، به «زامورا» (Zamora) و دیگری در ۱۳۲۲م، به «والا دولید» (Valladolid) تشکیل شده و هر دو نیز به طور شگفت انگیز و معنی داری در سرزمین اسپانیا برپا شد و حرکت قاطع و تازه ای در زمینه ی محدود ساختن روابط بازرگانی و اجتماعی با مسلمانان و یهودیان پدید آورده بود. آداب و رسومی که از مدت ها پیش متداول شده و رسمیت یافته بود، مبنی بر اینکه عامه ی مردم مسیحی هم، پیوسته از پزشکان مسلمان و یهودی برای درمان خود استفاده کنند، و حتی در طبقه ی اعیان و اشراف مقبولیت یافته و خود دربار نیز از این قاعده مستثنی نبود، اجلاس مذکور به مبارزه با این وضع پرداخت و برعلیه مسلمانان و یهودیان علناً رفتاری خشن و سرکوب گر پیشه ساخت و ریشه ی هرگونه همزیستی بین جوامع مسیحی و یهودی را می سوزاند. در ۳۰ مارس ۱۴۹۲م، که یکی از سال های پرهیاهوی تاریخ اسپانیاست، فردیناند و ایزابل فرمان تبعید عمومی یهودیان را صادر کردند. تمام یهودیان، از خرد و کلان و توانگر و ناتوان، می بایست تا روز ۳۱ ژوئیه اسپانیا را ترک گویند و مجازات هرکسی که باز می گشت مرگ بود. در این مهلت کوتاه، یهودیان می بایست کلّ اموال و املاک خود را به هر قیمت رها کنند و بروند.»۱۹۴
«در اواسط جنگ های صلیبی یکی از کشیشان مسیحی به لویی هفتم نوشت:
چه حاجت است که ما برای سرکوبی دشمنان مسیحیت به ممالک دور برویم، در حالی که یهودیان در میان ما راحت اند. در سال ۱۴۱۵ م، پاپ «نیکولای پنجم» فرمان داد که هر شخصی مظنون به انجام آداب مذهبی یهود به محکمهی انگیزیسیون جلب شود و بدین ترتیب ۰۰۰.۳۰۰ یهودی قتل عام و بقیه به ایتالیا گریختند و از آنجا نیز مجبور به مهاجرت به کشورهای اسلامی و دولت عثمانی شدند، زیرا مسلمانان با مسیحیان و یهودیان با محبت و مدارا رفتار می کردند.»۱۹۵ «دادگاه های تفتیش در قشتاله اندکی پیش از سقوط غرناطه بود، یهودیانی که سالیان دراز در سایه دولت اسلام در آزادی و امنیت گذرانیده بودند، نخستین قربانیان سیاست جدید صلیبی پاپ در اسپانیا شدند. از این قرار که چون غرناطه به دست پادشاه و ملکه ی کاتولیکی افتاد و یهودیان در زیر فرمان حکومت مسیحی درآمدند، در سی ام مارس سال ۱۴۹۴م، فرمانی صادر شد که یهودیانی که مسیحی نمی شوند در هر شرایط و سنی که هستند باید در مدت چهارماه از تاریخ صدور این فرمان قشتاله را ترک گویند و هرگز بدان باز نگردند و کسانی که از این حکم سرپیچی کنند به مرگ محکوم خواهند شد. همچنین هیچ یک از اهالی قشتاله پس از انقضای این مدت حق ندارند آنان را حمایت کنند یا در جایی مأوی دهند. بسیاری از یهودیان که نمی خواستند وطن مألوف را ترک کنند یا اموال خود را از دست بدهند مسیحی شدند. بسیاری نیز در زندان های کلیسای مقدس مردند یا سوزانده شدند. جمعی نیز سر به دیگر بلاد نهادند و رفتند. اما حتی یهودیانی که مسیحی شده بودند، نیز از تعقیب و آزار در امان نماندند زیرا به کوچکترین شبهه ای به زندان می افتادند.»۱۹۶
۱۶) پاپ، فرمان قتل سایر مسیحیان را نیز صادر می کند جنایات صلیبی نه فقط علیه مسلمانان و یهودی، بلکه حتی علیه ارتدوکس ها و پروتستان ها نیز در سراسر تاریخ، به شدّت در جریان بوده است که به چند نمونه ی تاریخی از زبان موّرخان تمدن غرب اشاره می کنیم. ارتش صلیبی پاپ حتی به مسیحیان سایر فرقه ها نیز رحم نمی کرد به نحوی که حتی مسیحیان غیر کاتولیک نیز چون یهودیان، عملاً مسلمانان را بر پاپ و حکومت صلیبی اش ترجیح می دادند، چنانچه «نیکتاس» ارتدوکس بارها می گفت: «مسلمانان که ظاهراً دشمن ما هستند از این مردان غربی (صلیبیان اروپا) که خود را مسیحی می دانند، بسیار مهربان ترند.»
«پاپ «اینوکنتیوس سوم» که خواهان جنگ صلیبی ای چون نخستین جنگ صلیبی بود. به تاجران ثروتمند ونیز رو کرد تا از آنها کمک بگیرد. آنها نیز علاقمند بودند که برای بار چهارم راهی جنگ صلیبی و غارت شرق شوند، پاپ و لردهای فرانسوی ای که مسئولیت جنگ صلیبی چهارم را به آنها سپرد، می خواستند به مصر حمله کنند، چون آن مسلمانان بر اورشلیم مسلط بودند. از دیگر سو، ونیزی ها بیشتر به فتح بنادر و مراکز تجاری امپراتوری بیزانس علاقمند بودند. اما صلیبیون به حمایت مالی ونیزی ها نیازمند بودند، و به این ترتیب، در سال ۱۲۰۱م، افسران صلیبی با سرمایه داران ونیز توافق کردند تا ابتدا بندر زارا را در مجارستان که مسیحی بود تسخیر کنند. همه می دانستند که صلیبیون نخستین نیز به همکیشان مسیحی خود حمله کرده و آنها را کشته بودند، اما قبلاً چنین احکامی صریحاً صادر نشده بود. در دهم نوامبر سال ۱۲۰۲م، چهارمین جنگ صلیبی رسماً با حمله به شهر مسیحی زارا آغاز شد. شهر ظرف چهار روز سقوط کرد و صلیبیون زمستان را همان جا ضمن غارت مسیحیان اروپای شرقی، به طراحی نقشه ی جنگ با مسلمانان گذراندند. اما در خلال زمستان، طرح صلیبیون دچار تغییری بنیادی شد چندین سردار، که از جمله مهمترین هایشان دوک آلمانی «فیلیپ» از «سوابیا» و عموزاده اش، «بونیفاچو» از «مونفرا» بودند، بیش از یک سال بود که برای سوق دادن صلیبیون به سوی قسطنطنیه تلاش کرده بودند اما تصمیم گرفتند به جای حمله به قدس و جنگ با مسلمانان که بسیار سخت بود، مجدّداً به بیزانس و قسطنطنیه ی مسیحی و کلیسای شرقی روم حمله و مسیحیان ارتدوکس را غارت کنند و جنگ صلیبی تبدیل به جنگ مسیحی - مسیحی شد. ...
«فیلیپ» و «بونیفاچو» شدیداً به غارت قسطنطنیه ی مسیحی علاقمند بودند. خواهر فیلیپ با «آلکسیوس»، وارث ایساک (اسحاق) امپراتور بیزانس ازدواج کرده بود. پس از مراسم عروسی، امپراتور ایساک سرنگون شد و پسرش، آلکسیوس، با پیشنهادی نزد فیلیپ و بونیفاچو رفت که توان رد کردنش را نداشتند. آلکسیوس وعده داد که اگر صلیبیون در براندازی رقیبانش در قسطنطنیه (به فرماندهی عموی او که نام وی هم آلکسیوس بود) به او کمک کنند، به آنها دویست هزار مارک نقره پرداخت کند، کلیسای ارتدوکس یونانی را تحت فرمان پاپ در روم درآورده و ده هزار مرد جنگی در اختیار آنها بگذارد تا سپس روانه ی جنگ صلیبی در مصر شوند. مبارزه با قسطنطنیه ی مسیحی مطلوب ونیزی ها نیز بود، چون آنها همیشه برای تسلط بر بنادر و مراکز تجاری مدیترانه با بیزانسی ها رقابت داشتند. تاجران دریانورد ایتالیایی بی درنگ متوجه منافع مالی نفوذ در حکومت امپراتوری بیزانس شدند. گرچه در جنگ های صلیبی پیشین نیز همیشه انگیزه های اقتصادی، برای اروپاییان مهم بوده اند، اما چنین آشکار و علنی نبودند.
۱۷) صلیبی ها به مسیحیان شرقی نیز رحم نمی کنند
صلیبیون در ۲۴ ژوئن ۱۲۰۳م، به قسطنطنیه رسیدند. «ژوفری درویلئاردوئن»، گاهشمارنویس فرانسوی جنگ صلیبی چهارم، حیرت سربازان صلیبی را هنگام مشاهده بیزانس چنین توصیف کرده است:
«کسانی که تا آن زمان قسطنطنیه را ندیده بودند، چشمانشان از تحیر بازمانده بود، شهری که با دیوارهای بلند و برج های استوار محاط بود و قصرهایی شاهانه و کلیساهایی پرشکوه داشت که اگر آنها را به چشم نمی دیدند، باورشان نمی شد.«
اکثر سربازان بیزانسی با دیدن آن نیروی عظیم در خارج از دیوارهای شهر گریختند، شهروندان قسطنطنیه به آلکسیوس، پسر امپراتور سابق، و متحدان اروپایی اش خوش آمد گفتند. حدوداً نه قرن بود که دیوارهای دژمانند قسطنطنیه تمام مهاجمان را پس رانده بود. اما حال، صلیبیون از دروازه های شهر گذشتند.
اما وقتی مردم مسیحی قسطنطنیه متوجه شدند که امپراتورشان چه چیزهایی پیشکش صلیبیون کرده، با او به مخالفت برخاستند. در واقع، آنها از این که متوجه شدند او ثروت شهر را سودا کرده، استقلال هفتصدساله ی مذهبی آن را بر باد داده و سربازان را مقید به نبردی نامردمی علیه فلسطین اسلامی کرده و شهر آنها را با گروهی تاجر خارجی معامله کرده، با او مخالفت کردند. مردم علیه آلکسیوس قیام کردند و حتی از سربازانی که چند روز پیش آلکسیوس از شهر بیرون کرده بود کمک خواستند.
... شش روز بعد، صلیبیون سعی کردند یک بار دیگر به شهر هجوم برند. اما این بار هدفمندانه عمل کردند. آنها همزمان از دریا و خشکی هجوم آوردند.
شهروندان قسطنطنیه حال بسیار کم تر از زمان نخستین حمله، هراسان بودند. در واقع، آنها چنان از خود مطمئن بودند که در پای تمام دیوارها و برج ها فقط انبوه مردم به چشم می خوردند. و بعد حمله ای عظیم و وحشیانه آغاز شد و تمامی کشتی ها را به پیش راندند.
یازدهم آوریل ۱۲۰۴م، روز تخریب قسطنطنیه ی مسیحی به دست سپاه مسیحی پاپ، روز بدنامی ابدی است. این روز، همچنین روزی بود که سربازان چهارمین جنگ صلیبی دست به نفرت انگیزترین قتل عام ها در تاریخ جنگ زدند. در سه روزی که از پی آمد، بیش از بیست هزار صلیبی، که چند هفته پیش از مشاهده زیبایی و هنر و سنن قسطنطنیه شگفت زده شده بودند، سعی کردند این شهر مسیحی را از نقشه ی زمین محو کنند. آنها مست و دیوانه وار به درون شهر ریختند و دست به تجاوز به عنف و قتل و دزدی و چپاول زدند. صلیبیون بناها و آثار هنری مسیحی حاصل قرن های متمادی را نابود کردند. کشیشان صلیبی آثار مقدس کلیساها را به یغما بردند. «ویلئاردوئن» توصیف می کند که رئیس دیری به نام «مارتین»، کشیشی یونانی را تهدید به مرگ کرد و کشیش عاقبت خزانه آثار مقدس کلیسا را به او نشان داد:
«وقتی به سوی آنها هدایت شد، دامن لباسش را جمع کرد و آن را از تکه ای از صلیب راستین که خون مسیح بر آن ریخته بود، قسمتی بزرگ از بازوی یوحنای قدیس، بازوی کامل یعقوب قدیس، پای سن کاسموس، دندان سن لارنس و تکه های دیگری از سی وشش قدیس دیگر پر کرد و سپس همه آنها را با خوشحالی با خود برد.»
۱۸) تحقیر کلیسای شرق به دست سپاه پاپ
سربازان صلیبی به کلیسای «سانتا صوفیا»، بزرگ ترین کلیسای قسطنطنیه رفتند و جام های مقدس محراب را با مشروب پر کردند و آن قدر نوشیدند تا کاملاً مست شدند. آنها فاحشه ای را به روی سریر سراسقف، همتای ارتدوکس پاپ، فرستادند. سپس اسب ها و قاطرها را به محوطه کلیسا بردند تا مدفوع خود را در آنجا بریزند.
در خیابان ها هیچ یک از شهروندان قسطنطنیه جان به در نبردند. سربازان سر کودکان مسیحی را بر دیوارهای سنگی می گذاشتند و با پاشنه های پاهاشان سر آنها را خرد می کردند. نیکتاس، یکی از
گاهشمار نویسان بیزانس، سقوط قسطنطنیه را به نحوی جگرخراش توصیف کرده و نوشته است که:
«حتی مسلمانان نیز که دشمن ما بودند از این مردان غربی، که خود را مسیحی می دانستند، دل رحم تر بودند.»
از دیگر سو «ولئاردوئن» گاهشمارنویس غربی، توصیف خود را از غارت شهر با تشکر و قدردانی از خداوند به دلیل پیروز گرداندن صلیبیون در این واقعه به پایان می رساند:
«آنها همه به خاطر سرفرازی و پیروزیشان در این نبرد، خداوند را شکر کردند. فقرای آنها حال، ثروتمند و در تجمل می زیستند. آنها یکشنبه نخل ریزان (یکشنبه قبل از عید پاک) و روز عید پاک را با قلوبی پر از شادی به دلیل دستاوردهایشان و لطف خداوند و منجی بزرگ، جشن گرفتند.»
امپراتوری مسیحی بیزانس که نه قرن پابرجا بود، پس از چپاول قسطنطنیه به دست سپاه پاپ و سرمایه داران اروپای غربی متزلزل شد. صلیبیون امپراتوری به نام «بودوئن دوفلاندر» را به فرمانروایی منصوب کردند، اما منطقه تحت کنترل او بخشی کوچک از قلمروی اصلی امپراتوری بود. امپراتوری لاتینی قسطنطنیه پنجاه سال هم دوام نیاورد. اگر جنگ صلیبی سوم توسط قدرت های این جهانی به منظور دستیابی به اهداف مذهبی انجام شد، چهارمین جنگ صلیبی توسط قدرت های این جهانی و به منظور دستیابی به اهداف صددرصد مادی تحقق یافت. اما وقتی خبر فتح قسطنطنیه به اروپا رسید، مردم و اینوکنتیوس سوم غرق شادی شدند. پاپ برای امپراتور جدید پیام تبریک ارسال کرد و از این که حوزه ی اقتدار کلیسای کاتولیک رم تا کلیسای شرقی بسط یافته، ابراز خشنودی کرد.»۱۹۷
«سال ۱۰۴۹م، هنگامی که لئوی نهم پاپ شد و مستقیماً استقلال کلیسای ارتدوکس شرق را به چالش کشید، در دل مردم بیزانس تخم خصومت کاشت. لئو در سال ۱۰۵۳م، نامه ای برای «میخاییل کرولاریوس» سراسقف قسطنطنیه و رئیس کلیسای ارتدوکس شرق ارسال کرد. پاپ در این نامه، خواستار آن شد که کلیساهای شرقی تفوق او را به رسمیت بشناسند. او هر کلیسایی را که به خواسته او تن در نداد «مجمع کفار ... و کنیسه ی شیطان» توصیف کرد.»۱۹۸
«چهارمین جنگ صلیبی میان دو کلیسا شکاف پدید آورد و دیواری از نفرت و بی اعتمادی برپا کرد که تا به امروز میان کلیسای روم و کلیساهای ارتدوکس شرقی وجود دارد.»۱۹۹
۱۹) حال نوبت پروتستان هاست
«کلیسای کاتولیک رومی با زجر و آزار نشر مطبوعات و توسل به سیاست با اندیشه های مسیحی غیر کاتولیک که با چنین سرعتی در لهستان پراکنده می شدند به مبارزه برخاست. در سال ۱۵۳۹م، اسقف «کراکون»، زن هشتادساله ای را که از پرستش نان تقدیس شده سرباز می زد آتش زد. «ستانیسلاس هوژیس»، اسقف «کولم»، که چندی بعد به مقام کاردینالی رسید، با سرسختی با پروتستان ها مبارزه کرد. او گرچه خود برای اصلاح کلیسا تلاش می کرد، اما به معتقدات و آیین های پروتستان ها تمایل نداشت.
... «برادران بوهمی»، که ده درصد جمعیت ۰۰۰.۴۰۰ نفری را تشکیل می داد، پروتستان هایی معتقد بودند. شصت درصد آنان از «اوتراکیان» بودند- کاتولیک هایی که آیین قربانی مقدس را با شراب و نان برگزار می کردند و اعتراضات پاپ را مورد توجه قرار نمی دادند. در سال ۱۵۶۰م، دوسوم ساکنان «بوهم» پروتستان بودند، ولی در سال ۱۵۶۱م، «فردیناند» یسوعیان را بدان جا آورد و در نتیجه آیین کاتولیک بر فرقه های دینی دیگر چیره شد.
... کلیسای کاتولیک رومی، دولت را بر آن داشت که پیروی از آیین پروتستان را غیر قابل بخشش بشمارد. »۲۰۰
«... شورا دستور داد که پاپ فهرستی از کتب ضلال تهیه کند و خواندن آن ها را بر عامه ی مسیحیان مطلقاً ممنوع فرماید. کتب و رسائل پروتستان ها جزو این فهرست درآمد... در سال ۱۵۶۴م، یعنی یک سال پس از پایان یافتن این شورا، پاپ «پیوس چهارم» تمام مصوبه های آن را مورد تأیید قرار داد. او در همان سال «اعتراف نامه ی ایمان سه گانه» را منتشر کرد که تحت عنوان اعتقاد نامه ی پیوس چهارم نیز خوانده می شود. در این اعتراف نامه، بسیاری از تصمیم ها و مصوبه های ضدپروتستان شورای ترانت به شکل خلاصه بیان شده است. پروتستان هایی که کشیش کاتولیک را می پذیرفتند، باید این اعتراف نامه را تصدیق می کردند. ... پاپ پل سوم در ۱۵۴۳م، به تحریک و تشویق مشاوران خود محکمه ی تفتیش افکار عقاید را دوباره برقرار نمود، به طوری که در هر شهر و مکان در اروپا به محض تقاضای اولیای حکومت و حمایت ارباب قدرت توانستند آن محاکمه را فوراً تشکیل دهند. بدینوسیله اسباب کاری به دست طبقه ی کشیشان داد که در هر ناحیه کاتولیک نشین از بروز افکار رد تشکیلات پروتستانی جلوگیری کنند و آن ناحیه را از عناصر اصلاح طلب فوراً پاک سازند.»۲۰۱
«دستگاه تفتیش افکار را در هلند هم مستقر کرد و به مجریان آن اجازه داد که، حتی به بهای انهدام آزادی های محلی، شورش آناباتیستها و هر جنبش دیگری را که با آیین کاتولیک مخالف است به شدت هرچه تمام تر سرکوب کنند. در فاصله ی سال های ۱۵۲۱ تا ۱۵۵۵م، وی بلاانقطاع اعلاناتی برضد منتقدین اجتماعی و دینی منتشر کرد. بی پرواترین این اعلانات، که در روز ۲۵ سپتامبر ۱۵۵۰م انتشار یافت، اضمحلال امپراطور را نمایان کرد و برای انقلاب هلند در زمان فرمانروایی فرزند امپراطور زمینه ی مساعدی فراهم آورد:
کسی مجاز نیست کتاب یا نوشته «مارتین لوتر»، «یوهانس اوکولامپادیوس»، «اولریش تسوینگلی»، «مارتین بوتسر»، «ژان کالون»، و هرکس دیگری را که از کلیسای مقدس کاتولیک رانده شده است در کلیساها، خیابان ها، یا جاهای دیگر طبع، استنساخ، نگاهداری، پنهان، خرید و فروش، و یا پخش کند. ... هیچ کس اجازه ندارد شمایل مریم عذرا یا قدیسان دیگر کلیسا را نابود یا بدانها آسیب رساند... یا مجامع و انجمن های سری غیرقانونی برپا کند، و یا در چنین مجامعی که بدعتگذاران نامبرده در آنها تعلیم و تعمید می دهند و به زیان کلیسای مقدس و مصالح همگانی دسیسه می چینند حضور یابد. ... ما همه غیر روحانیان را از بحث و گفتگو درباره کتاب مقدس یا خواندن و تعلیم و تفسیر علنی یا مخفی این کتاب منع می کنیم.
... همچنین اعلام می داریم هرکسی که عقاید و نظریات بدعت گذاران نامبرده را بپذیرد، به قرار زیر مجازات خواهد شد. ... هرگاه در عقاید خویش پافشاری نکند، در صورتی که مرد باشد با شمشیر سرش را از تن جدا خواهیم کرد و هرگاه زن باشد، زنده به گور خواهد شد؛ و در صورتی که در عقاید خویش پافشاری کند، در آتش معدوم خواهد گشت، و همه اموال او، در هر دوصورت، به نفع شاه ضبط خواهد شد. ...
کسی مجاز نیست به آنها جا و پناه دهند، و یا برای آنها خوراک، آتش، و پوشاک فراهم کند. هرکسی از این دستور سر باز زند، به کیفرهای نامبرده محکوم خواهد شد. ... هرکس هر اطلاعاتی دارد باید به مقامات تسلیم کند. ... هرکس چنین کسی را معرفی کند، در صورت ثبوت جرم، نیمی از دارایی محکوم به او داده خواهد شد. برای آنکه داوران، به بهانه ی شدت کیفر، تبهکاران را به کیفرهایی سبک تر از آنچه سزاوارند محکوم نکنند، مقرر می داریم که کیفرهای یاد شده بدون کم وکاست باید درباره مجرمان اجرا شوند. قاضیان حق ندارند این کیفرها را تعدیل کنند؛ و کسی در هر مقامی که باشد مجاز نیست برای فراری ها از ما یا مقام دیگری طلب بخشش یا تقاضای تخفیف مجازات کند. این کیفرها لازم الاجرا، و دست بردن در آنها خارج از صلاحیت مقامات مدنی و نظامی است.
علاوه بر این، آنان که به «فروبومان» سفر می کردند می بایست تعهد بسپارند که به آیین اصیل کاتولیک وفادار خواهند ماند.»۲۰۲
۲۰) منتقدین پاپ را زنده نگذارید
«در سال ۱۵۲۴م، یک تن آلمانی را به جرم داشتن تمایلات لوتری در والانس محکوم کردند، و در ۱۵۲۸م، یک نقاش فنلاندری را از آن روی که ارزش آمرزشنامه را انکار می کرد، تا پایان عمر به زندان افکندند. «فرانسیسکو دسان رومان» را که از قرار معلوم نخستین اسپانیایی پیرو لوتر بود، در ۱۵۴۲م، آتش زدند و هنگامی که وی در آتش جان می کند، تماشاگران پیکر وی را متلاشی کردند. در سویل، خوان خیل، کانن کلیسای جامع شهر، را چون بر ضد پرستش شمایل مذهبی، شفاعت برای مردگان، و لزوم به جای آوردن کارهای نیک برای نیل به رستگاری سخن می گفت، به زندان افکندند؛ و پس از مرگ استخوان هایش را از گور درآوردند و خاکستر کردند. همکارش «کونستانتینو پونثه دلافوئنته»، در سیاهچال دستگاه تفتیش افکار جان سپرد. یاران و همفکران او را که چهار فرایار و سه زن در میان آنان بودند، آتش زدند، بسیاری دیگر را به کیفرهای گوناگون محکوم ساختند؛ و خانه ای را که محل اجتماع آنان بود با خاک یکسان کردند.
دستگاه تفتیش افکار، جمعیت نیمه پروتستان دیگری را، که جمعی از نجبای بانفوذ و سران بلندپایه ی کلیسا در آن میان بودند، در «والیا ذولیذ» کشف کرد. تقریباً همه اعضای این جمعیت بازداشت شدند، و چندتن را که می خواستند از اسپانیا بگریزند، دستگیر کردند و باز گردانیدند.
«شارل پنجم»، که در آن هنگام در «یوسته» به سر می برد، دستور داد گذشتی درباره ی دستگیرشدگان روا ندارند، توبه کاران را گردن بزنند، و در آتش بسوزانند. در روز ۱۲ می ۱۵۵۹م، که مصادف بود با «یکشنبه تثلیث» چهارده تن از محکومان را در برابر جمعیتی که از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند نابود کردند. سیزده تن را که توبه کرده بودند سر بریدند، و «آنتونیودار رئوئلو» را که در عقیده ی خویش پابرجا بود، زنده آتش زدند، همسر بیست وسه ساله او، «لئونور دئیسنروس»، را که از جمله توبه کاران بود به زندان ابد محکوم کردند. او پس از آنکه ده سال را در زندان گذراند، از توبه ی خویش پشیمان شد و درخواست کرد او را نیز چون شوهرش آتش زنند، و تقاضای وی برآورده شد.
بیست وشش تن دیگر از محکومان را در روز ۸ اکتبر ۱۵۵۹م، در برابر جمعیت ۰۰۰.۲۰۰ نفری، که «فیلیپ دوم» در رأس آنان بود، گردآوردند و در آتش سوزانیدند، و ده تن را خفه کردند.
۲۱) مقامات کلیسا نیز تحت کنترل و جاسوسی
نامدارترین قربانی دستگاه تفتیش افکار اسپانیا «بارتولومه دکارانثا»، اسقف اعظم تولدو و رهبر کلیسای اسپانیا بود. وی هنگامی که راهبی بیش نبود، برای دستگیری مخالفان کلیسای کاتولیک و پاپ از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد. شارل وی را به نمایندگی خویش در شورای ترانت گماشت و برای شرکت در مراسم زناشویی فیلیپ با ملکه «ماری» به انگلستان فرستاد. روزی که وی را به اسقفی اعظم بر می گزیدند (۱۵۵۷م). در میان انتخاب کنندگان تنها خود وی به زیان خویش رأی داد. ولی اندکی پس از انتخاب وی به این مقام، گروهی از پروتستان هایی که در «والیاذولیذ» زندانی بودند گواهی دادند که بارتولومه پنهانی با آنان همکاری می کرده است؛ مکاتبات وی با خواندن «دوالدس»، منتقد اسپانیایی پاپ که در ایتالیا می زیست. از پرده بیرون افتاد؛ و «ملیکیور کانو»، که از کشیشان الاهی با نفوذ و سرشناس اسپانیا بود، وی را به علت اعتقاد به رستگاری انسان از طریق ایمان (عقیده ی لوتر) محکوم کرد. هنوز دو سالی از ارتقای وی به شامخ ترین مقام کلیسای اسپانیا
نمی گذشت که دستگیر و زندانی شد. از همین جا می توان به قدرت دستگاه تفتیش افکار اسپانیا پی برد. هفده سال وی را در بازداشتگاه های گوناگونی زندانی ساختند، و در طول این مدت نوشته های او را در تولدو و رم به دقت بررسی کردند.
پاپ گریگوریوس سیزدهم مجرمیت وی را سنگین تشخیص داد، فرمان داد او وفاداری و سرسپردگی خویش را به شانزده اصلی که به او ارائه داده بودند اعلام دارد، و پنج سال وی را از مقامش برکنار کرد. کارانثا حکمی را که درباره وی صادر شده بود با فروتنی گردن نهاد و خویشتن را برای تحمل کیفر آماده ساخت؛ ولی درد و رنج زندان و خواری و زبونی چنان وی را ناتوان ساخته بودند که پنج هفته ی بعد درگذشت.
در فاصله ی بین سال های ۱۵۵۱ تا ۱۶۰۰ م، نزدیک به ۲۰۰ تن (یعنی سالی چهار تن) را به اتهام تمایل به آیین پروتستان در اسپانیا نابود کردند.»۲۰۳
● نمونه های مدرن از توطئه های صلیبی علیه مسلمانان...
۱) صلیبی ها دست در دست صهیونیست ها
«آلفرد.م. لیلیانتال» توضیح می دهد که چگونه کلیسا، در شکل گیری مهاجرت یهود و مراحل نطفه بندی صهیونیزم، مشارکت کرده است.
«باسیلی» در منصب پاپ اعظم، کمیته ی کاتولیک در امور پناهندگان را تأسیس کرد و اداره ی آن را به منشی مخصوصش، پدر «رابرت لایبر» و گرداننده ی امور خانه اش، مادر «پاسکالینا» واگذارد. این کمیته وسیله ی مهاجرت ده هزار یهودی آلمانی به آمریکا را فراهم کرد و با تهیه ی مدارک شناسایی جعلی، آنها را کاتولیک معرفی کرد و به آنان کمک مالی داد تا به محض رسیدن به آمریکا به وضع خود سروسامان دهند. بر اساس دستورات و راهنمایی های رسیده از واتیکان، نزدیک به یک میلیون یهودی در مناطق مختلف اسکان داده شدند.
طبق عقاید کلیسای کاتولیک، عباراتی که در تورات مورد بازگشت یهود به سرزمین مقدس آمده است درباره ی یهودیان نیست، بلکه مجازاً بر جماعت مسیحی منطبق است. به اعتقاد رسمی کاتولیکها، یهودیان مرتکب گناه شدند و خداوند آنان را از فلسطین به تبعیدگاهشان بابل طرد نمود، و هنگامی که انکار کردند که عیسی مسیح(ع)، همان مسیح منتظر است خداوند دوباره آنان را تبعید نمود و به این ترتیب موجودیت آنچه اصطلاحاً «قوم یهود» گفته میشود، برای همیشه محو گردید.
... بر اساس اعتقادات کاتولیکها، فلسطین و قدس، شهر مقدس عهد جدید است نه «صهیون» یهودیان. این اعتقاد تا سال ۱۵۹۰م، ادامه داشت، یعنی تا زمانی که کرسی پاپ «گریگوری» مرکز قدرت مسیحیت بود و «رم» شهر مقدس آنان به شمار میآمد، ولی هنگامی که مسلمانان وارد قدس شدند ناگهان قدس هم مورد توجه مسیحیان قرار گرفت و حملات صلیبی برای بازپس گرفتن قدس از مسلمانان و پاکسازی آن از یهود، آغاز شد.
... در پایان قرن پانزدهم پس از آنکه مسیحیان کاتولیک بر اندلس اسلامی تسلط یافتند، یهودیان را نیز به همراه مسلمانان از اسپانیا اخراج کردند و اسپانیاییها حتّی دادگاههایی را برای تفتیش عقاید یهودیانی که به ظاهر به مسیحیت گرویده بودند (یهودیان مارانو) برپا کردند.
همزمان با جنبش اصلاح دینی در اروپا در قرن شانزدهم، دیدگاه جدیدی نسبت به گذشته و حال یهودیان پدیدار شد، به طوری که جنبش پروتستانی، به رستاخیزی عبری یا یهودی توصیف شد. این جنبش اعتقادات کاتولیکها درباره یهودیان را پنهان نمود و این اندیشه را ترویج کرد که یهود قوم برگزیده و برتر است. عهد قدیم مرجع اعلای اعتقادات پروتستانها و منبع ناب و ثابت مسیحیان قرار گرفت و به عنوان بخشی از شعائر دینی و عبادات و نماز در کلیساها درآمد، و نیز کتابی تلقی شد که تاریخ سرزمینهای مقدس و انبیا و پیشگوییهای مربوط به آخرالزمان و دوران هزاره ی خوشبختی پس از آمدن دوباره ی مسیح را بیان میکند.
۲) تغییر الاهیات مسیحی به نفع صهیونیزم
... پس از جنگ جهانی دوم، به تدریج روابط پنهان و آشکار کاتولیکها نیز با یهودیان و اندیشه ی صهیونیسم، تقویت شد. واتیکان همچنین موضوع بین المللی کردن قدس یعنی اسلام زدایی در فلسطین را بر اساس طرح انگلیسی مبتنی بر تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷م، تأیید کرد.
از سال ۱۹۵۶م، همگرایی صریح تری بین واتیکان و اسرائیل آغاز شد و کلیسا به طرز بی سابقه ای بر میراث مشترک یهود و مسیحیت تأکید نمود.
در سال ۱۹۶۰م ، پاپ «پل سیزدهم» رسماً از نقش کلیسای کاتولیک در گسترش یهودستیزی عذرخواهی نمود و دومین شورای واتیکان (۱۹۶۵-۱۹۶۲ م) نقطه ی عطفی در رابطه واتیکان با یهود و دولت اسرائیل محسوب میشود؛ زیرا این شورا تأکید نمود که آیین مسیح در فضایی یهودی رشد یافته و
عیسی مسیح(ع) و سایر انبیای یهود با عقاید یهودی، رسالت خود را آغاز کردهاند. شورا همچنین یهودیان را از ریختن خون مسیح تبرئه نمود.
گرچه جنگ سال ۱۹۶۷م، و اشغال جنایتکارانه ی سرزمینهای اسلامی توسط اسرائیل هنوز مانع شناسایی رسمی اسرائیل توسط واتیکان گردید ولی واتیکان از طریق ملاقات نمایندگان و هیأتهای اعزامی خود با اسرائیلیان عملاً دولت صهیونیستی را به رسمیت شناخت.
پیروزی اسرائیل در جنگ ژوئن و اشغال سرزمینهای سه کشور عربی موجب بروز علائمی در درون کلیسای کاتولیک مبنی بر تأیید اسرائیل گردید و این آغاز مرحله ی جدیدی از تقویت مسیحیت صهیونیست بود. پدر «ردوارد فلانیری» خواستار تجدیدنظر اسلامی و الاهیاتی در موضع کاتولیکها نسبت به ملت یهود و اسرائیل شد و اسقف «اوستریشد» نیز درخواست مشابهی را مطرح نمود، به این اعتبار که قدس یک شهر یهودی و اسرائیل، بیانگر اراده ی خداوند است.
از نیمه دوم دهه ی هفتاد گرایشهای صهیونیستی در بین کاتولیکها بویژه در آمریکا نفوذ کرد. بر اساس برآورد مؤسسه «گالوپ»، ۱۷% از کاتولیکها خود را بنیادگرا میدانند.
انتصاب پاپ «ژان پل دوم» به مقام پاپی موجب گردید که روابط واتیکان با یهودیان و آیین یهود به سمت تحکیم میراث یهودی- مسیحی پیش برود. وی بر مبرا بودن یهود از گناه کشتن مسیح و به صلیب کشیدن و شکنجه ی وی تأکید نمود و بالاتر از آن، اصالت یهودی عیسی مسیح را مورد تأیید قرار داد، و این محتوای سندی است که واتیکان در سال ۱۹۸۵ م، آن را به تصویب رساند.
۳) پاپ به صهیونیزم ، خوشامد می گوید
پس از کنفرانس «مادرید» در سال ۱۹۹۱م و مذاکرات سازشکارانه ی سال ۱۹۹۳م، واتیکان علناً دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت و خود را برای اتخاذ استراتژی مصالحه ی تاریخی بین کلیسای کاتولیک، و آیین یهود آماده کرد. بنا به توصیه پاپ ژان پل دوم، واتیکان در فاصله روزهای ۳۰ اکتبر و ۲ نوامبر ۱۹۹۷م، کنفرانسی را به منظور بحث و تبادل نظر در مورد یک سند رسمی تحت عنوان «ریشه های خصومت با یهود در جامعه مسیحی» برگزار نمود. در این کنفرانس ششصد نفر از شخصیت های روحانی مسیحی شرکت کردند. کنفرانس خواستار تغییر برخی از متون دینی عهد جدید و اصلاح انجیل «متی» و رساله های «پولس» به نفع صهیونیزم شد. کنفرانس همچنین تأکید نمود که مسیحیان و یهودیان هر دو به «یهوه» خداوند یهود ایمان دارند و معتقدند که مسیح و حواریون وی یهودی متولد شدهاند. بدین ترتیب عالی ترین مقامات کلیسا با بدعتگذاری رسمی و دست بردن در محکمات الاهیات سنّتی کاتولیک، وابستگی شدید خود به قدرت های استعماری و میل به اسلام ستیزی را نشان دادند.
در پایان کنفرانس، پاپ طی یک سخنرانی اعلام کرد که مقاومت مسیحیان در مقابل نازیها به شکل مطلوب و مورد انتظار انسانیت نبوده است. وی خواستار پاکسازی حافظه ی مسیحیت از نوشته های ظالمانه ای گردید که بر ضد ملت عبرانی و یهود به رشته ی تحریر درآمده است. این کنفرانس، به گفته ی پاپ، مقدمه ای برای گشودن باب جدیدی در روابط مسیحیان و یهود در مسیر همکاری و مشارکت آنان به شمار می آمد.
۴) همکاری با «صهیونیزم» برای جبران همکاری با «فاشیزم»
در این جهت، واتیکان در شانزدهم مارس سال ۱۹۹۸ م، سندی را منتشر نمود که یکی از حلقه های سازش بین واتیکان و اورشلیم محسوب میشود و در واقع تحقق بخشیدن به وعدهای است که یک دهه قبل، پاپ به سازمانهای یهودی داده بود که سندی را مبنی بر فراموش کردن گذشته روابط یهود و مسیحیت منتشر کند.
اسرائیلیان و یهودیان متعصب تمایل داشتند که واتیکان پاپ «پیوس دوازدهم» را که به همدلی با نازیها و چشمپوشی از جنایات آنان متهم بود محکوم کند، ولی هدف واتیکان از انتشار این سند، تلاشی برای پوشاندن همکاری های واتیکان با فاشیست ها بود که اینک باید از طریق همکاری پاپ با صهیونیست ها جبران می شد!!
اهمیت این سند برای یهودیان و کاتولیکها در این است که پس از ۳۳ سال از برگزاری دومین شورای واتیکان که یهودیان را از ریختن خون مسیح مبرّا دانست و تأکید نمود که عیسی مسیح خود در شمار انبیای یهود بوده است. معنای این حرکت برای اسرائیل و صهیونیسم این است که پاپ، فتوای شرعی به نفع صهیونیزم در فلسطین می دهد.
پاپ «ژان پل دوم» که زادگاه وی لهستان، یعنی دومین کشور کاتولیک و اولین کشور یهودستیز اروپا بوده است، در کنفرانس واتیکان در سال ۱۹۹۷م، فرمان داد که راهبردی را برای مصالحه ی جدید تعیین نمایند. در کنفرانس سال ۱۹۹۸م، تصمیم گرفته شد که کلیسای کاتولیک برای هزاره ی سوم خود را آماده کند تا دادگاههای تفتیش عقاید کلیسا را نیز بررسی کند. همچنین در کنفرانس سال ۱۹۹۷م، مقرر گردید مصوبات دومین شورای واتیکان در سال ۱۹۶۵م، در مورد میراث یهودی- مسیحی پذیرفته شود.
مفهوم میراث یهودی- مسیحی این است که آیینهای یهود و مسیحیت در کتاب مقدس مشترکاند و پیروان هر دو مذهب، پیروان کتاب مقدس محسوب می شوند و هر دو آیین در حمایت از «ده فرمان» مشارکت دارند و معتقدند که نجات دهنده، عیسی مسیح، یهودی متولد شده است. چنانچه پروتستان ها زودتر و صریح تر در کنار صهیونیست ها قرار گرفتند، اینک کاتولیک ها و پاپ هم علیرغم تاریخ پر از خشونت کلیسا علیه یهودی و مسلمان و پروتستان و ارتدوکس، در دهه های اخیر به وضوح به صهیونیست ها ملحق شدند و در خدمت تأیید مشروعیت دولت یهودی و اشغال قدس قرار گرفتند. به این ترتیب، مفهوم میراث یهودی-مسیحی نیز به یک مفهوم غیر دینی تبدیل گردید تا از خواست صهیونیسم یهودی در مورد تأسیس میهن قومی یهود در فلسطین پشتیبانی نماید.
شگفت اینکه پاپ پیوس دهم در سال ۱۹۰۴م، این خواست صهیونیسم را نپذیرفته بود، با آنکه «هرتزل» ایدئولوگ صهیونیزم، آنگونه که «روت راث بلاو» در کتاب خاطراتش مینویسد، پیشنهاد کرده بود که پس از تأسیس اسرائیل، یهودیان به آیین مسیحیت درآیند.
بدیهی است هیچ کس به جز افراطیون و یهود ستیزان و طرفداران کوره های آدم سوزی نسبت به مصالحه ی تاریخی یهودیان و کاتولیکها اعتراضی ندارند، ولی سخن بر سر پیدایش مسیحیت صهیونیست جدید و اتّحاد شیطانی علیه مسلمانان و توجیه اشغال قدس و سرزمین فلسطین است.
۵) هولوکاست ضدّ فلسطینی و مسئولیت اخلاقی مسیحیان
هنگامی که صهیونیزم توانسته از طریق یادآوری جنایتهای نازیها و یا از راه تهدید به وارد کردن تهمت «سامیستیزی» همه ی صداها به جز یکی دو صدا را خاموش سازد، به ناچار لازم است یک صدای پرطنین اعتراض برخیزد و پاپ و مسیحیت اگر به راستی انسان دوست باشند باید ضمن عذرخواهی از سابقه ی خشونت بار خود علیه یهود و مسلمین و... اینک در برابر جنایات صهیونیست ها علیه مسلمین در فلسطین و... نباید سکوت یا همکاری کنند چه این خود جنایت جدیدی خواهد بود.
مسئله ی فلسطین، مسئله ای انسانی تلقی میشود و واقعیت این است که پراکنده ساختن فلسطینیهای عرب از رهگذر تبعید آنان در سرزمینشان و قرار دادن آنها زیر سلطه ی بیگانه، در حالی که بخشی از آنان حتی مسیحی بودند. مسئولیتی اخلاقی فراروی کلیسا مطرح میکند که نمیتوان از آن طفره رفت.
گذشته از مبادی عام اخلاقی، مسیحیان دارای منافع مهم و شخصی در فاش ساختن حقیقت این مسأله اند. فلسطین برای مسیحیان نیز سرزمین مقدس است و بیت المقدس شهر آنان نیز به شمار می رود. کیست که بیش از مسیحیان در تسلطیابی بر زمینهای مقدس و گفتگو پیرامون مسئله خاورمیانه ذینفع باشد؟ چرا اینک پاپ، تبدیل به توجیه گر هولوکاست ضدّ فلسطینی می شود؟!
۶) آموزش صهیونیستی به کودکان مسیحی
در اوت ۱۹۶۰م (۱۹ مرداد ۱۳۳۹)، خاخام «مارک تانینبوم» مدیر اجرایی مجمع کنیسههای آمریکا اعلام کرد که، برنامه ی تشکیلات وی در این خلاصه میشود که جنبه ی دینی روابط یهودیان آمریکا و اسرائیل را برای رهبران کلیساهای کاتولیک و پروتستان آمریکا توضیح دهد. او ادعا کرد که ظرف دو سال به این موفقیتها دست یافته است.
طرح روابط انسانی را در دبیرستانهای کاتولیک به تدریس گذارد. این طرح را یک یهودی آشنا با کاتولیک آماده کرد تا به دانشآموزان مسیحی کمک کند راجع به یهودیان و دولت اسرائیل دیدگاه بهتری پیدا کند.
گزافه نیست اگر بگوییم رهبران کاتولیک آمریکا نیز همچون پروتستان های افراطی، اینک با جانبداری آشکار از اسرائیل به قضیه ی خاورمیانه و مشکلات آن می نگرند. ... رهبران آنها نشان داده اند که حمایت از خواست فلسطینیان را صحیح نمیدانند، حتی اگر محدود به حمایت مادی از آن آوارگان، بدون پرداختن به اصل قضیه باشد.
واتیکان در سال ۱۹۶۵م (۱۳۴۴)، با اکثریت ۲۲۲۱ رأی در برابر ۸۸ رأی، طیّ بیانیه ای اعلام کرد که از این پس، یهودیان از تهمت کشتن حضرت مسیح مبرّایند و سامی ستیزی را مردود دانست. به این ترتیب، ترس کاتولیکها از اینکه متهم به سامی ستیزی شوند بیشتر شد.
کاردینال آمریکایی، «ریچارد کاپینگ»، آشکارا به نفع اسرائیل سخن گفت. در یکی از مراسم، فردی از افراد فرقه او که اصلاً فلسطینی بود گفت که نظرات وی جدّاً توهین به فلسطینیهاست. کاردینال در جواب او گفت: «به این مطلب، هیچ اهمیتی نده!»
عالیجناب «جان اشترایخر» تعبیر کرد که تأیید اسرائیل، معیار مسیحی بودن هر مسیحی است. وی حق تعیین سرنوشت فلسطینیها را به رسمیت نشناخت و گفت:
«ما وظیفه داریم آشکارا اعلام کنیم که دولت اسرائیل، مشروعیت دارد.«
هنگامی که اسرائیل، برای الحاق قسمت شرقی بیت المقدس به زمینهای اشغالی، اقدام کرد، اشترایخر فعالیتهایی را در گستره ی ملی برای تأیید نقشه افزودن بر زمینهای مقدّس، صورت داد.
کشیش «ادوارد ولانری» مدیر پیشین دفتر اسقفها در امور روابط کاتولیکها و یهودیان، در دوستی با اسرائیل، به رقابت با عالیجناب اشترایخر پرداخت. ولانری آشکارا کاتولیکها را سرزنش کرد که چرا در دشمنی با یهود، خشک سری می کنند و همه ی دشمنان صهیونیزم را سامیستیز خواند. او در جمع صهیونیستها خطابه ای با این عنوان ایراد کرد: «چرا اسرائیل در قلب من عزیز است؟» نیز کتابی نوشت با نام «رنجهای یهود: ۲۳ قرن سامی ستیزی».
روزنامه ی نیویورک تایمز صفحاتی را به چاپ مقاله طولانی ولانری با نام بزرگ ترین کینه جویی تاریخ اختصاص داد. او در این مقاله به منتقد آمریکایی، «براون» حمله کرد که گفته بود، یهودیان در آمریکا دارای روزنامه ها و بانکهایند.۷) مشارکت در اشغال گری ها
عالیجناب «آنجلو رونکالی» که بعدها با نام «ژان بیست و سوم» پاپ شد، بر اساس اجازه ی ویژه ی پاپ «پیوس» در انتقال صدها هزار یهودی اروپای شرقی به فلسطین کمک مستقیم رساند و عملاً در پروژه ی اشغال فلسطین، مشارکت کرد.
هنگامی که وی هنوز کاردینال بود، با کشتی «کنت دو ساویا» به آمریکا سفر کرد. کمی پیش از رسیدن کشتی به نیویورک، وی از ناخدا خواست که پرچم ستاره ی شش پر- پرچمی که بعداً نشان دولت اسرائیل شد- را در کنار پرچم پاپ برافروزد؟
۸) پاپ جدید کیست؟!
پاپ «بندیکت شانزدهم» که رهبر رسمی واتیکان و کاتولیک های جهان است، با سخنان توهین آمیزی که علیه اسلام و مسلمانان و برای خوشامد صهیونیست ها گفت بار دیگر ماهیت خشونت طلب و تعصّبات صلیبی قرون وسطایی کلیسا را یادآوری کرد.
نکته ی جالب در کینه پراکنی پاپ جدید علیه اسلام، آن بود که دقیقاً نقاط ضعف تاریخی پاپ ها و سیاهی های قرون وسطای کلیسا را به اسلام نسبت داد. این طنز سیاه دوران است که اسلام، که نمایش باشکوه تاریخی در گسترش عقلانیت و منطق و مهار خشونت داشته و پیشرفت های سریع اسلام در اروپا و آمریکای کنونی و موج سریع و رو به افزایش مسلمان شدن مسیحیان جهان، همگی به برکت جاذبه های معرفتی و اخلاقی اسلام است، از سوی رهبر دینی کلیسا که گذشته اش با دادگاه های تفتیش عقائد و جنگ های صلیبی و شکنجه گاههای قرون وسطایی، گره خورده است، متهم به خشونت و فقدان عقلانیت شود. اسلام که «تفکّر» را عبادت و «علم» را حجّت و «عقل» را فرستاده ی خدا می داند. از سوی پاپ ها که سنّت دانشمندسوزی و کتاب سوزی را باب کردند، دعوت به عقلانیت و آرامش شده است و این بیشتر به کمدی تاریخی می ماند. اما عالیجناب پاپ بندیکت شانزدهم کیست؟! و چه سابقه ای دارد؟!
این عالیجناب (بندیک شانزدهم)، یک کاتولیک آلمانی است که در جوانی، سابقه ی همکاری با هیتلر و فاشیست ها را داشته و اینک در پیری، در کنار صهیونیست ها قرار می گیرد و هرگز جنایت ها و اشغال گری ها را از نازیسم تا امپریالیزم آمریکا را هرگز محکوم نکرده است.
پاپ بندیکت شانزدهم یا کاردینال «یوزف آلویس راتسینگر»، در آوریل ۱۹۲۷م، در «باواریای آلمان» متولد شد.
پدرش مأمور پلیس بود. زادگاه راتسینگر در خاک اتریش و درست همانجایی واقع بود که هیتلر از آنجا به قدرت رسیده بود. راتسینگر از شکنجه ها و کشته شدن اعضای جنبش مقاومت ضدهیتلر کاملاً اطلاع داشته است، زیرا محل زندگی او یکی از کانونهای مقاومت علیه نازیسم بوده است.
«جان آلن»، مورخ و شرح حال نویس، درباره زندگی پاپ جدید نوشته است:
«ترانشتاین» محل زندگی راتسینگر جوان، پناهگاه مخالفان هیلتر بوده و زمانی مرکز یهودی کشی، شکنجه، دستگیری و اعدام عوامل ضدنازی هم بوده است و راتسینگر جوان دقیقاً می توانسته مبارزه با نازیسم را برگزیند. در این میان یکی از پسرعموهای او هم به دست نیروهای هیتلری کشته شده بود. اما جالب این است که راتسینگر جوان در آن دوران نه مقاومت در برابر هیتلر را برگزید و نه مخالفت با نازیسم را، برعکس تصمیم عجیبی گرفت.
۹) پاپ جدید، سرباز داوطلب هیتلر
علیرغم آن که نه پدر و مادر و نه هیچ یک از بستگان راتسینگر حاضر به همکاری با نازیسم نشده بودند، اما راتسینگر داوطلبانه به نیروی فاشیست ملحق شده و برای هیتلر جنگیده است.
در اوائل دهه ۱۹۴۰ میلادی رهبران کلیسای کاتولیک اصولاً همکاری با نازیسم در آلمان و فاشیسم در ایتالیا را موعظه می کردند و اسناد اخیر نشان دهنده ی روابط نزدیکی است که پاپ پیوس دوم رهبر وقت واتیکان با برلین و رم یعنی نازی ها و فاشیست ها داشته است. این حادثه در زندگی پاپ امروزی اهمیت زیادی دارد.
با آن که پاکسازیهای ضدنازیستی در آلمان و اروپا پس از جنگ بین المللی دوم تحت فشار لابی یهودیان آلمان به حدی بوده که حتی کسی که در نزدیکی اردوگاه نگهداری یهودیان زندگی می کرده هرگز اجازه دست یابی به مقام حساسی را نیافته است. پس چگونه است که غرب از انتخاب راتسینگر به مقام پاپی علیرغم سوابق هیتلری اش حمایت کردند؟ راتسینگر همه ی نوجوانی و جوانی خود را در فضایی خشن، خونین و سرشار از شکنجه و سرکوب و در خدمت نازی ها گذرانده و سؤال این است که چرا او به عنوان یک نازی جوان پس از سقوط نازی ها، نه تنها حذف نشد، بلکه در خدمت سیاست های جدید غرب قرار گرفت؟
۱۰) ریاست بر دادگاه مدرن تفتیش عقاید واتیکان
نکته ی جالب دیگر در زندگی پاپ جدید آن است که این عضو سابق جوانان حزب هیتلر نازی که امروز با عنوان پاپ بندیکت شانزدهم بر عالیترین مسند کلیسای کاتولیک تکیه زده است، قبل از انتخاب به عنوان پاپ، در واتیکان، مسئول ادارهای شناخته شده با عنوان «شورای عقیدتی کلیسای کاتولیک» بوده است. در واقع، این عنوان ساده، وارث ساختاری کهن در تشکیلات کلیسای کاتولیک است. یعنی دادگاه تفتیش عقاید!
دادگاههای تفتیش عقاید به وسیله پاپ اینوسنت چهارم در سال ۱۲۵۲ میلادی تأسیس شدند و طی پنج قرن، بر اساس تخمینها بین یک تا ده میلیون انسان به حکم این دادگاهها در سراسر اروپا به قتل رسیدند که بسیاری از آنها زنده زنده سوزانده شدند. اداره ی مرکزی تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک رم، در سال ۱۵۴۲م، به وسیله پاپ «پاول سوم» تأسیس شد. یعنی سیصدسال بعد از آن که اگنوسنس چهارم این ارگان را در تمام اروپا به وجود آورده بود.
از سال ۱۵۶۹م، پلیس اعتقادی پاپ در «پالیس» در نزدیکی واتیکان مستقر شد. بر روی سر در قرارگاه به دستور پاپ «پیوس پنجم» این شعار نوشته شده بود: «این ساختمان برای مبارزه با جادوگری و تبلیغ، برای توسعه مذهب کاتولیک بنا شده است.»
مجمع مقدس رم و انگیزیسیون عمومی نامی بود که تا سال ۱۹۰۸م، به این قرارگاه تفتیش عقاید اطلاق می شد. اما به واسطه ی کشتارها و جنایاتی که ذیل این نام صورت گرفته بود در این سال به خاطر لزوم ظاهری آراسته تر نام آن عوض شد. ۱۹۶۵م، اداره تفتیش عقاید سابق، به اداره ی مقدس و سپس به نام ساده شورای عقیدتی کلیسای کاتولیک تغییر نام یافت. گرچه نام و روشهای این اداره عوض شد ولی هدف، همچنان باقی مانده است. در زمانی که کاردینال یوزف راتسینگر ریاست شورای عقیدتی کلیسای کاتولیک و سرپرستی امور آرشیو عظیم پرونده ها و صورتجلسه های دادگاههای تفتیش عقاید واتیکان را به عهده داشت، سخت گیری بی چون و چرای او و پافشاری وی بر معیارهای سختگیرانه واتیکان، زبانزد خاص و عام بود.
انعطاف ناپذیری او بارها از سوی کسانی چون «هانس کونگ» متکلم مسیحی و مدرس دانشگاههای سوئیس و «ایگین درومان» متکلم مسیحی کاتولیک و روانکاو آلمانی مورد انتقاد قرار گرفت. انتقادهای شدید این دو سرانجام موجب طرد آنها از کلیسای کاتولیک و لغو مجوز تدریس در دانشکده ی الهیات مسیحی شد. کاردینال راتسینگر نه تنها در گذشته با طرفداران الهیات رهایی بخش کلیسای کاتولیک آمریکای لاتین که پشتیبان مبارزه علیه دیکتاتوری های راست و چپ این سرزمینها بودند، شدیداً مخالفت می کرد، بلکه همانند سلف خود درخواست شمار عظیمی از مسیحیان را که همواره خواهان برگزاری آیین مشترک عشای ربانی مسیحیان کاتولیک و پروتستان بودند، نپذیرفت. حتی زمانی که پاپ «ژان پل دوم» رهبر پیشین کاتولیکهای جهان، در سال ۱۹۹۸ میلادی خواستار گشایش آرشیو اسرار واتیکان برای استفاده مورخان و محققان شد تا حداقل بخشی از تاریخ سر به مهر کلیسای کاتولیک گشوده شود، کاردینال راتسینگر، به عنوان کلیددار این آرشیو، حاضر نشد پرونده های مربوط به مباحث بحران مدرنیسم در کلیسای کاتولیک و الهیات رهایی بخش را در دسترس پژوهشگران قرار دهند. او دادخواهی های روحانیان منتقد و تجدید نظرخواه را که از کلیسای کاتولیک طرد شده بودند را مسدود گذاشت. به دشواری میتوان تصور کرد که نظراتی که کاردینال یوزف راتسینگر در زمان ریاست بر شورای عقیدتی کلیسای کاتولیک بدون هیچ گونه انعطاف و تسامحی بر آنها تأکید داشت. امروزه که او زعامت کلیسای کاتولیک را عهده دار شده است، دچار دگرگونی بنیادی شده باشد. پروفسور هانس کونگ صاحب کرسی پایه های اعتقادی الهیات دانشگاه «توبینگن» یکی از قربانیان تفتیش عقاید مدرن به ریاست پاپ فعلی است. چون او در غیر قابل خطا بودن (عصمت) پاپ، تشکیک کرده بود، مرکزیت علوم اعتقادی کلیسا (همان تفتیش عقاید) در سال ۱۹۷۹م، با تدریس او مخالفت کرد و او کرسی دانشگاهی خود را از دست داد. البته پرونده سازی برای او به سال ۱۹۵۷م، بر میگردد که هنوز دانشجوی الهیات بود و برای او مخفیانه و زیر شمارهای در آرشیو تفتیش، پرونده سازی میشد که نشان دهنده بخش سانسور و کتابهای ممنوعه است البته کونگ تنها نبود. با تعداد دیگری از دانشمندان علوم دینی نیز مانند او رفتار شد.
۱۱) پاپ علیه کشیش های انقلابی «الهیات رهایی بخش»
راتسینگر (پاپ بندیکت شانزدهم) به ویژه طرفداران «الهیات آزادیبخش» آمریکای جنوبی را بدون هیچ ملاحظه ای تحت تعقیب قرار داده است. او آن ها را به جرم گرایش های عدالتخواهانه و ضدّ سرمایه داری و ضدّ آمریکایی به داشتن عقاید مارکسیستی متهم میکند. پدر «بوف» از کلیسای «فرانسیسکان» مقدس و یکی از مبلغان الهیات آزادیبخش که به طور قاطع، از کلیسا حمایت از محرومان را طلب می کرد، در دهه هشتاد از تدریس، انتشارات و حق سخنرانی منع شد. او در سال ۱۹۹۲م، مجبور شد لباس کشیشی را از تن بیرون آورد. از همین رو بود که «توماس لانگ»، کشیش کلیسای کاتولیک که اکنون ریاست گروه انگلیسی در دانشکده «توماس نلسون» را برعهده دارد به هنگام انتخاب راتسینگر به مقام پاپی با اظهار تعجب از این انتخاب، اعلام داشت که اعتقاد دارد راتسینگر حتی از ژان پل دوم نیز متعصّب تر و محافظه کارتر است. وی گفت: «راتسینگر فردی بود که بر کنار کردن بسیاری از متألهان کاتولیک از جمله «هانس کونگ»، «ماتیوفاکس» و «چارلز کاران» نقش داشت، چرا که این افراد برخی از تعالیم کلیسا را زیر سؤال برده بودند.«
۱۲) پاپ بندیکت؛ راست افراطی پیروز می شود
واکنشهای منفی به انتخاب راتسینگر به عنوان پاپ حضور راتسینگر در واتیکان اکنون به معنای ادامه ی قرار گرفتن قدرت کلیسای کاتولیک در پشت ارتجاعیترین و راستگراترین بخش قدرتهای سیاسی و نظامی در سطح جهان است. اندیشه های راست افراطی راتسینگر به گونه ای است که حتی خبرگزاری «رویتر» انتخاب او را به عنوان «پیروزی راست دگماتیک» ارزیابی کرده است. خبرگزاری فرانسه نیز گزینش راتسینگر، که نام «بنوای شانزدهم» را بر خود نهاده، به عنوان «تداوم ژان پل دوم» ارزیابی کرده و معتقد است که خطوط دگماتیک و جزمگرایی که پاپ سابق درباره ی مسائل اجتماعی و مذهبی اتخاذ کرده بود با این گزینش با شدت بیشتری ادامه خواهد یافت.
خبرگزاری رویتر درباره ی سوابق پاپ جدید می نویسد که او با شدت تمام بر ضد الهیات رهایی بخش مبارزه کرد. برعلیه بی عدالتی اجتماعی و رژیم های نظامی مبارزه می کرد. «روبن دری» الهیدان آرژانتینی و استاد دانشگاه «بوینس آیرس» معتقد است که انتخاب راتسینگر ضربه ای دیگر به کاتولیک هایی است که امیدوار بودند کلیسا در مسیر اصلاحات حرکت کند. به گفته ی وی راتسینگر، بدترین انتخاب ممکن بود. او نماینده بدترین جنبه های شخصیت ژان پل دوم است، بدون آن که جنبه های مثبت او را داشته باشد. «لئونارد بوف» کشیش و نظریه پرداز الهیات رهایی بخش که در سال ۱۹۹۲م، زیر فشار کلیسا و شخص راتسینگر ناگزیر شد لباس کشیشی را از تن خارج کند، معتقد است:
«راتسینگر هر عقیده شخصی که داشته باشد و هر نقشی که به او داده شده باشد ناگزیر خواهد بود به مسائل آمریکای لاتین توجه کند. چرا که آینده مسیحیت به آمریکای لاتین بستگی خواهد داشت.»
منتقدان راتسینگر می گویند: «او مدافع منع هرگونه بحث و مناظره در داخل کلیسا است.»
«ولفگانگ کوپر» صاحب نظر امور دینی در آلمان، پیش از انتخاب او گفت که: «این کاردینال میتواند به چهرهای تفرقه انگیز بدل شود.»
وی پیش از اعلام نتایج و معرفی کاردینال راتسینگر به عنوان پاپ گفته بود: «فکر می کنم اگر کاردینال راتسینگر پاپ شود، احتمال دارد میان رهبران کلیسا و اهل دیانت فاصله ی زیادی ایجاد شود. در حالی که بسیاری از کاتولیکها خواهان کشیشها و اسقفهایی هستند که در دل مردم جا بگیرند.»
همانگونه که پیشتر متذکر شدیم «توماس لانگ»، رئیس گروه انگلیسی در دانشکده ی «توماس نلسون» معتقد است: «انتخاب راتسینگر به عنوان پاپ برای متألهان کاتولیکی که خواستار بحث و بررسی ایده ها هستند، انتخاب خوبی نیست و تأثیرات ناامیدکننده ای به دنبال دارد.»
«دیموند توتو» اسقف اعظم آفریقای جنوبی و برنده جایزه صلح نوبل یک روز پس از تعیین پاپ جدید در واکنش به انتخاب راتسینگر گفت: «اگر او در زمره ی کاردینالهایی بود که رهبر جدید کاتولیکهای جهان را انتخاب کرده بودند، به «یوزف راتسینگر» رأی نمی داد.»
وی ضمن متعصّب خواندن رهبر جدید کاتولیکها افزود: «امیدواریم پاپ به این موضوع واقف باشد که دنیایی که در آن زندگی می کنیم به سرعت کوچکتر و مسائل آن در هم تنیده تر میشود و کلیسای کاتولیک می تواند نقش مهمی در تغییر مفاهیم اخلاقی جهان داشته باشد.»
او با اشاره به این واقعیت که جهان عرصه ی چندگانگی دینی است، گفت: «خدا مسیحی نیست و ما نیاز به رهبرانی داریم که از گفتگوی دینی استقبال کنند.» اسقف اعظم آفریقای جنوبی اضافه کرد: «نباید اجازه بدهیم که دین باعث جدایی مردم شود.»
در همین حال حزب دمکرات مسیحی آفریقا نیز در واکنش به انتخاب پاپ جدید کاتولیکها گفت: «به اعتقاد ما راتسینگر کفش بزرگی به پا کرده است.»
«بوته لزی» رهبری حزب آزادی «اینکادا» نیز اظهار امیدواری کرد، پاپ جدید در مسیر نزدیک کردن کشورهای شمال و جنوب گام بر دارد. «ریچارد هریس» اسقف «آکسفورد»، انتخاب راتسینگر را یک گزینش اشتباه خواند. به ادعای هریس که وابسته به کلیسای انگلیکن است، انتخاب راتسینگر فرصت ایجاد شده در واتیکان را برای گزینش رهبری مناسب به هدر داد.
۱۳) پاپ، نفرت و ترس از اسلام
سوء پیشینه ی پاپ در اهانت به اسلام، همزمان با انتقادات شدید رهبران مسلمان از پاپ بندیکت شانزدهم به خاطر اظهاراتش طی یک سخنرانی در آلمان، «راهول تاندون»، خبرنگار امور مذهب «بی.بی.سی» به تشریح دورانی که پاپ بندیکت به عنوان کاردینال در کلیسا به فعالیت مشغول بود، پرداخت. «تاندون» گفت: «این اولین بار نیست که پاپ بندیکت به خاطر اظهاراتش درباره اسلام در کانون انتقادها قرار میگیرد. حتّی قبل از این که وی به سمت پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان منصوب شود، به عنوان فردی افراطی، شناخته شده بود و به نظر می رسید وی با تلاش پاپ ژان پل دوم برای گسترش گفتوگوها با دنیای اسلام مخالف بود. پاپ بندیکت در زمانی که به عنوان کاردینال در کلیسا مشغول به فعالیت بود، با پیوستن ترکیه به اتحادیه ی اروپا مخالفت کرد و گفت ترکیه به یک دامنه ی فرهنگی متفاوت، تعلق دارد و اگر این کشور به اتحادیه ی اروپا بپیوندد اشتباه بزرگی در روند حرکتی تاریخ جهان صورت گرفته است. او اتحاد این کشور با اروپا را موجب تضعیف ریشه های مسیحیت در این قاره ارزیابی کرد.»
در همین زمینه روزنامه «دیلی تلگراف» چاپ لندن در مقاله ای فاش کرد که پاپ بندیکت شانزدهم قبل از کسب مقام رهبری کاتولیکهای جهان در سخنرانی خود در کلیسایی که نام وی بر آن نهاده شده است، مدعی شده بود که روزنامه آمریکایی «نیویورک سان» نیز به مقایسه ی «پاپ ژان پل دوم» و «بندیکت شانزدهم» پرداخته و نوشته است: «در همان نگاه اول نیز متوجه میشویم، شیوه پاپ بندیکت شانزدهم در مقابل اسلام با رویه ی پاپ ژان پل دوم متفاوت است. پاپ قبلی که در اولین سفر خود به سوریه در سال ۲۰۰۱ م، از یک مسجد دیدار کرد در رویارویی با اسلام بسیار محتاطتر عمل می کرده است.»
پاپ بندیکت!! در سال ۱۹۹۶م، نوشت که اسلام برای مطابقت با زندگی مدرن (فرهنگ غربی)، مشکلاتی دارد. سال گذشته نیز پاپ بندیکت از رهبران مسلمان نسبت به افتادن جوانان مسلمان به تاریکی بربریسم و تروریزم جدید، انتقاد کرد. بیشتر کارشناسان مسیحی نیز معتقدند که پاپ بندیکت باید تصویر روشنی از روابطی که امیدوار است بین کلیسای کاتولیک و اسلام گسترش یابد، ارائه داده و به طور رسمی از جهان اسلام عذرخواهی کند. کاری که در صورت تن دادن به آن عملاً مقام عصمت ادّعایی خود ساخته پاپ را که قابل جمع با همکاری های او با فاشیزم و صهیونیزم نیز باشد، با چالشی عظیم در جهان مسیحیت مواجه خواهد ساخت.
● افسانه ها و شایعات، مبنای قضاوت پاپ از اسلام! (بخش پایانی)
۱۴) پاپ چه گفت؟ (تهمت به اسلام)
پاپ بندیکت شانزدهم رهبر کاتولیکهای جهان در سخنرانی روز سه شنبه (۱۲ سپتامبر) خود در دانشگاه «رگنزبرگ» در بحثی رابطه بین خردورزی و ایمان و مسأله ی جهاد (جنگ مقدس) را به میان کشید. وی در سخنان خود به نقل قولی از یک گفت و گو میان «مانوئل دوم» امپراتور مسیحی بیزانس با یک عالم دینی مسلمان ایرانی استناد کرد که گفته بود:
«به من نشان بده که محمد چه چیز تازهای ارائه کرده است؟ آیا جز چیزهای بد و غیرانسانی، چیز دیگری به ارمغان آورده است؟ مثلاً او حکم میکرد که ایمانی که او وعظ میکند باید با زور شمشیر گسترش یابد!!!»
پاپ در ادامه سخنان خود، تأکید می کند که هدف از طرح این مباحث صرفاً زمینه سازی برای گفتگو است. پاپ در ادامه چنین توضیح میدهد:
«امپراتور بیزانس مطمئناً می دانسته است که در آیه ۲۵۶ از دومین سوره قرآن، (منظور آیه شریفه «لا اکراه فی الدین» (از سوره بقره) آمده است که هیچ اجباری در دین نیست، ولی به گفته خبرگان، این سوره مربوط به دوره های ابتدایی (اسلام) و زمانی است که محمد(ص) قدرت نداشت و مورد تهدید بود.»
لازم به ذکر است برخلاف ادعای پاپ، آیه مورد استناد از آیات مدنی بوده و مربوط به زمان قدرت یافتن مسلمین و تشکیل حکومت توسط پیامبر اسلام(ص) میباشد. سپس پاپ می افزاید: امپراتور مسلماً از قوانین مربوط به مبارزه مقدس (جهاد) که در اسلام، وضع و در قرآن نیز ثبت شده است، آگاه بود.
وی بدون اشاره به جزئیاتی مانند نوع برخورد تجویز شده برای اهل کتاب و کافران، با لحنی تند و بی ادبانه به مسأله اصلی درباره رابطه مذهب و خشونت به طور کلی پرداخته و به طرف گفتگوی خود می گوید:
«اکنون به من نشان بده محمد(ص) چه چیز جدیدی به ارمغان آورده، و خواهی دید تنها مسائل شیطانی و غیر انسانی وجود دارد مانند دستور او به گسترش دینی که وی تبلیغ می کرد از طریق شمشیر.»
پاپ افزود:
«در این میان، جمله تعیین کنندهای که در این استدلال در مخالفت با اصلاح و هدایت به راه راست از طریق خشونت از سوی امپراتوری ذکر شده، آن است که غیرعقلانی رفتار کردن مغایر با ذات خداوندی است.»
«تئودور کوری»، ناشر این اثر در تفسیری از مجموعه این مباحثات چنین آورده است:
«برای امپراتوری که با فلسفه یونان رشد و تکامل یافته، این جمله، جمله ای بدیهی و آشکار و برعکس از دیدگاه تعالیم اسلامی، خداوند امری کاملاً فراتجربی و مافوق معرفت بشر است. در واقع، خواست و اراده پروردگار ارتباطی با طبقات و دسته بندی های ما ندارد، بلکه ارادهای مبتنی بر عقلانیت و خردمندی است.»
رهبر کاتولیکهای جهان در ادامه سخنان خود میگوید:
«کوری به نقل از یک اسلام شناس معروف فرانسوی به نام «آر.آرنالدتس» اشاره می کند که به نقل از «ابنحزم» (منظور «ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم»، فیلسوف مسلمانان اندلسی است که در سال ۹۴۴ میلادی در اسپانیا متولد شد) تا آنجا پیش می رود که خدا محدود به کلام خودش هم نیست؛ هیچ چیز او را ملتزم و مجبور نمی کند که حقایق را بر ما آشکار و هویدا کند. جایی که اراده خدا باشد ما حتی بت پرستی هم باید بکنیم.»
۱۵) محمد(ص)ستیزی، یک جنون و کینه قدیمی
پیشینه صدها سال گستاخی صلیبی ها به «پیامبر اعظم»(ص) و دشمنی غرب با اسلام، جدای از آن که حتّی سابقه ای ماقبل مسیحی در برخورد شرق و غرب دارد، در نخستین قدم، محصول پیشرفت سریع و گسترده اسلام در محدوده قدرت امپراتوری مسیحی روم از یک طرف و نفوذ اسلام از جنوب تا قلب اروپا از سوی دیگر در قرون نخستین اسلامی بود. آن زمان هنوز کلیسای ارتدوکس از کلیسای کاتولیک جدا نشده بود و غرب یکپارچه در تاریکی و جهل روزگارش را سپری می کرد. در تمام این دوره آنچه غرب از اسلام می دانست، بسیار اندک و بر اساس دشمنی تمام عیار با آن بود. غرب تا قرنها پس از آن، نه ترجمه ای از قرآن می شناخت و نه با شخصیت حضرت محمد(ص) آشنایی داشت. مبنای قضاوت آنان از اسلام و محمد(ص)، افسانه ها و شایعات پوچی بود که مبلّغان بیسواد و کینه توز وابسته به کلیسا منتشر می کردند. غرب در این مدت، محمّد(ص) را به نام «محوند» میشناخت و این کلمه را - نعوذبالله- مساوی با شیّادی و دروغگویی می دانست. در این دوره بود که اسامی «محوند» یا در مواردی «محون»، «محومت» و در فرانسه، «ماحون» و در آلمانی، «ماخمت» که با مفاهیمی چون «دیو و عفریت» مترادفند، از جمله نامه ایی بودند که در نمایش های مسیحی و داستانهای عاشقانه (رومانس) اروپای سده دوازدهم ابداع شدند.
در قرون وسطی، در تبلیغات غربی و مسیحی، حضرت محمد(ص) که منجی بشریت از تعصّب و جهل و خرافه و خشونت پاپ ها دانسته می شد، مظهر شیطان و دجال، خوانده میشد و بدترین و رکیک ترین افسانه ها و خشونت های کلامی توسط کلیسا درباره حضرت ختمی مرتبت(ص) میان مردم اروپا انتشار می یافت. همین کینه ها بود که جنگهای صلیبی را علیه مسلمانان به راه انداخت و برای دو قرن و نیم به نام خشونت مقدس و با علامت صلیب، عامل قتل صدها هزار بلکه میلیونها انسان مسلمان و مسیحی شد. این زمان، بردن نام مبارک محمد(ص)، همراه با دشنام و هتاکی بود و کلیسای قرون وسطی، آن اسم مقدس را بدون پسوندهای دشنام گونه نمیآورد. در اثر شاعر انگلیسی «ویلیام لنگلند» با عنوان Piers Plowman که سال ۱۳۶۲ میلادی به چاپ رسیده آن بزرگوار را در میان نیروهای دوزخی در اسفل دوزخ جای می دهد. در این متن، محمد(ص)، یک کاردینال بدعتگذار است که در عربستان، مرتدّ شده و آیینی جدید درست کرده است. «ویلیام دنبار» شاعر اسکاتلندی، محمد(ص) را رئیس تشریفات جهنّم، وصف میکند. در این دوره، داستانهای حماسی که در آنها به ستایش اروپا پرداخته میشد، فراوان ساخته شد و دشمن مشترک در همه آنها، مسلمانان بودند. در برخی از این داستانها آمده بود که «محون»، حکم بتی را دارد که «ساراسنها» - یعنی مسلمانان - آن را پرستش می کنند و مثل مسیحیان که خدای پدر را و یهودیان که یهود را به کمک می خوانند آنان هم دست به دامن «محون» می شوند، بدین ترتیب محمد(ص) در ترانه ها و متون نمایشی قرون وسطایی اروپا به عنوان یک بت تصوّر می شد.
در آستانه ی قرون جدید، مهمترین تهدید برای اروپا، ترکان مسلمان عثمانی بودند. شکستهای فاحش غرب مسیحی که به سقوط مرکز کلیسای ارتدوکس به دست سلطان محمد فاتح در سال ۱۴۵۳ منجر شد، بار دیگر شعله های خشم کلیسایی را علیه شخصیت حضرت محمد(ص) برافروخت. غربیها تقریباً تا قرن هجدهم بلکه نوزدهم، هیچ تلاشی برای شناخت شخصیت واقعی پیامبر(ص) انجام ندادند. «تاریخ جهان» اثر «هیگدن» - یک راهب بندیکتی - که فقط سه بار به انگلیسی در سالهای ۱۴۹۵ و ۱۳۸۷ و ۱۵۲۷م، ترجمه شد. داستان کبوتری را می آورد که محمد(ص) او را تربیت کرده بود تا برای دانه بالای سرش پرواز کند و او را روح القدس خوانده بود که به او وحی می فرستند. داستان دیگر، داستان شتری است که محمد(ص) تربیت کرده بود که فقط از دست او غذایش را بگیرد. محمد(ص) قرآن را برگردن این شتر آویخته بود وقتی نزدیک او می شد، زانو می زد و محمد(ص) آن را می گرفت و به مردم میگفت که این پیامی آسمانی است. جذابیتهای جنسی از دیدگاه هیدگن، یکی از راههایی است که محمد(ص) برای تضعیف مسیحیت و تقویت اسلام انتخاب کرده بود. لوتر به رغم آن که تلاش کرد تا پاپ را مظهر «دجال» بداند و بدین ترتیب این نام را از حضرت محمد(ص) برداشت، در این باره، اصرار مداوم داشت، باز هم تلاشی برای شناخت درست از اسلام و حضرت محمد(ص) نداشت و همچنان او را آماج حملات تند خود قرار میداد، در حالی که در قرن نوزدهم، نوشته های کسانی مانند «کارلایل» یا «واشنگتن ارونیک» تلاش می کردند تا نقش حضرت محمد(ص) در کاروان تمدن بشری نشان دهند، یا «گوته» که تصویری زیبا از محمد(ص) در اشعارش نشان می داد، از نظر کلیسا مطرود و محکوم بود. آثار فراوانی که شماری از روشن اندیشان این دوره درباره اسلام نوشتند، از نظر کلیسا، آثار ممنوعه و در شمار کتب ضالّه به حساب می آمد. در یک دوره کوتاه، و بیشتر در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم بود که به تدریج غرب توانست آثاری محدود عرضه کند که با نگاهی واقع بینانه تر به اسلام بنگرد، اما حتّی آن آثار هم به استثنای اندک، به هیچ روی تمایلی به اعتراف نسبت به امتیازات اساسی به اسلام نداشت. داستان «شرق شناسی» خود، افسانه دیگری است که به قول «ادوارد سعید»، کنه آن، تحقیر شرق برابر غرب است و به نظر می رسد، امروز غرب به همان نقطه بازگشته است. این تصادفی نیست که «بوش» پس از ۱۱ سپتامبر بحث جنگ صلیبی را مطرح میکند. چند سالی بعد از آن، کاریکاتورهای احمقانه و مملوّ از خباثت علیه حضرت محمد(ص)، پیامبر بزرگ رحمت و عدالت و عقلانیت و اخلاق کشیده می شود و امروز پاپ که خود و کلیسایش را مظهر آرامش و صلح می خواند، این چنین به آتش جنگی که غرب مسیحی و نظامی شعله ور کرده، دامن میزند. البته تصور این که پاپ، به تنهایی و بدون برنامه این مسائل را مطرح کرده، تصوری واهی است.؟
۱۶) قرآن ستیزی، کینه ا ی قرون وسطایی
ما در سخن اول (بند ۱۱) به نمونه ای از قرآن ستیزی های کلیسا اشاره کردیم، اینک مناسب است که این کتاب را با ذکر آخرین نمونه مبارزه ی علنی رهبران واتیکان با قرآن کریم و به ویژه فرهنگ عدالت خواهی و جهاد ضدّ ظلم در کتاب شریف خداوند پایان بخشیم:
رییس شورای گفتگوی ادیان واتیکان در اقدامی توهین آمیز نسبت به اسلام، مدعی شد که قرآن کلام خدا نیست و حکم جهاد باید از اسلام حذف شود. «جین لوییز توران»، مشاور پاپ بندیکت شانزدهم در واتیکان و رییس شورای پاپی گفتگوی ادیان، درباره اسلام گفت:
«قرآن کلام خدا نیست و مسلمانان باید قانون جهاد را از دین خود حذف کنند... در حالی که بیشتر علمای دینی مسلمان به فعالیت های تروریستی محکوم می شوند، باید موضع صریح و روشنی را درباره جهاد که در قرآن بر آن تأکید شده است، اتخاذ کنند.»۲۰۴
پانوشت ها:
۱. «نقش کلیسا در ممالک اسلامی»، دکتر مصطفی خالدی، دکتر عمر فروخ، مصطفی زمانی، ص ۲۶.
۲. «اسلام و بحران عصر ما»، روژه دوپاسکیه، دکتر حسن حبیبی، ص ۵۱.
۳. «بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام»، مرتضی نظری، ص ۵۵.
۴. همان، صص ۵۶-۵۵، به نقل از (خاطرات سیاسی - تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، محمدباقر حسینی، ص ۴۱) و در کتاب «وهابیت، ایده ی استعمار (یادداشت های یک جاسوس انگلیسی مستر همفر)«، سیداحمد علم الهدی، صص ۹۳ و ۹۸.
۵. همان، صص ۷۳-۷۲، به نقل از (این همه تبلیغات چرا؟، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص ۳۵).
پانوشت ها:
۶. همان، ص ۶۵.
۷. همان، صص ۶۸-۶۷، به نقل از (خاطرات سیاسی- تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، محمدباقر حسینی، صص ۱۷۸ - ۱۷۷) و در کتاب «وهابیت، ایده ی استعمار (یادداشت های یک جاسوس انگلیسی مستر همفر»)، سیداحمد علم الهدی، صص ۱۱۹-۱۱۸.
۸. همان، ص ۷۳.
۹. همان، صص ۸۱-۸۰.
۱۰. «علل پیشرفت و انحطاط مسلمین»، زین العابدین قربانی، صص ۴۶۱-۴۶۰.
۱۱. «بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام»، مرتضی نظری، ص ۸۳، به نقل از (نبرد اسلام در آفریقا، سیدهادی خسروشاهی، ج ۱، صص ۵۷-۵۶).
۱۲. همان، صص ۸۷-۸۶، به نقل از (روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ی ۱۷۶۶، مورخ ۱۳.۴.۶۴).
۱۳. همان، ص ۹۶.
۱۴. همان، ص ۹۶، به نقل از (خاطرات سیاسی- تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، محمدباقر حسینی، صص ۶۲-۶۰) و در کتاب «وهابیت، ایده ی استعمار (یادداشت های یک جاسوس انگلیسی مستر همفر)«، سیداحمد علم الهدی، صص ۱۱۲-۱۱۰.
۱۵. «بررسی اجمالی استراتژی فرهنگی- تبلیغاتی مسیحیت در کشورهای مسلمان»، اداره کل پژوهش های سیما، ص ۵۴.
۱۶. «مناظره ی دکتر و پیر»، عبدالکریم هاشمی نژاد، ص ۱۲۹.
۱۷. «دایره المعارف فارسی»، ج ۲، ص ۲۰۳۳.
۱۸. «بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام»، مرتضی نظری، ص ۱۱۴، به نقل از (تاریخ مقدس، واشنگتن ارونیک، ترجمه ی میرزا ابراهیم خان شیرازی، صص ۳۷-۳۴).
۱۹. همان، ص ۱۱۶.
۲۰. همان، ص ۱۱۸، به نقل از (چگونگی تشکیل دولت واتیکان، سیدهادی خسروشاهی، ص ۹).
۲۱. همان، صص ۱۱۹-۱۱۸، به نقل از (خاطرات سیاسی تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، محمدباقر حسینی، صص ۶۱-۶۰) و در کتاب «وهابیت، ایده ی استعمار (یادداشت های یک جاسوس انگلیسی مستر همفر)»، سیداحمد علم الهدی، صص ۹۸ و ۱۱۰.
۲۲. همان، صص ۱۳۳- ۱۳۲.
۲۳. همان، ص۱۳۴.
۲۴. همان، ص ۱۳۶، به نقل از (محمد پیامبر و سیاستمدار، وات مونتگمری، اسماعیل والی زاده، صص ۳۹-۳۸).
۲۵. همان، ص ۱۴۰.
۲۶. «وهابیت، ایده استعمار (یادداشت های یک جاسوس انگلیسی مستر همفر)»، سیداحمد علم الهدی، ص ۱۱۹.
۲۷. همان، ص ۱۵۱.
۲۸. «بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام»، مرتضی نظری، ص ۱۵۴، به نقل از (خاطرات سیاسی- تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، محمدباقر حسینی، ص ۱۴۴) و در کتاب «وهابیت، ایده ی استعمار (یادداشت های یک جاسوس انگلیسی مستر همفر)»، سیداحمد علم الهدی، ص ۱۰۲
۲۹. برگرفته از «بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام»، مرتضی نظری، صص ۱۶۶-۱۶۴.
۳۰. همان، صص ۱۷۷-۱۷۵.
۳۱. همان، ص ۲۲۰.
۳۲. «نقش کلیسا در ممالک اسلامی»، دکتر مصطفی خالدی، دکتر عمر فروخ، مصطفی زمانی، صص ۹۲-۹۱.
۳۳. «بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام»، مرتضی نظری، صص ۲۲۸-۲۲۷.
۳۴. «بررسی اجمالی استراتژی فرهنگی و تبلیغاتی مسیحیت در کشورهای مسلمان»، اداره ی کل پژوهش های سیما، ص ۹۰.
پانوشت ها:
۳۵. «بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام»، مرتضی نظری، صص ۲۳۶-۲۳۴.
۳۶. همان، ص ۲۳۷، به نقل از (واتیکان، سیدهادی خسروشاهی، ص ۸).
۳۷. همان، ص ۲۵۹ به نقل از (واتیکان، سیدهادی خسروشاهی، صص ۹-۸).
۳۸. همان، صص ۲۴۲-۲۴۱ و ۲۶۱، به نقل از (دسیسه آیات شیطانی، تهیه و تنظیم از ستاد منطقه ۲، ص ۲۴).
۳۹. همان، ص ۲۶۵.
۴۰. «نقش کلیسا در ممالک اسلامی»، دکتر مصطفی خالدی، دکتر عمر فروخ، مصطفی زمانی، صص ۶۵-۶۳.
۴۱. «بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام»، مرتضی نظری، ص ۲۶۷.
۴۲. «علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین»، زین العابدین قربانی، صص ۴۵۸-۴۵۶.
٭ به نقل از کتاب «وهابیت، ایده ی استعمار (یادداشت یک جاسوس انگلیسی مستر همفر)«، سیداحمد علم الهدی: شاهد بر این مطلب وجود مستشرقینی است که در دو قرن اخیر به عنوان اسلام شناسی و متخصص در شناخت اجتماعات اسلامی دست به تصنیف کتابهای تاریخی اسلامی زده اند و خصوصیات ارزنده تاریخ اسلام را حذف نموده و به جای آن مطالب زننده جا داده اند و متأسفانه جوانان بی اطلاع مسلمان صرفاً این که یک کتاب در مورد اسلام نوشته یک مستشرق اروپایی است، می خوانند.
پانوشت ها:
۴۳. «وهابیت، ایده استعمار (یادداشت های یک جاسوس انگلیسی، مستر همفر)«، سیداحمد علم الهدی، صص ۱۲۰-۱۱۹.
۴۴. «علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین»، زین العابدین قربانی، ص ۴۶۷. (وجود پارتی ها، بارها، دانسینگ ها، بالماسکه ها، کازینوها، تأترها، سینماها، باشگاهها، گردشگاههای عمومی، در کنار دریاها، تالارها و... مراکز مطلوبی برای انحراف جوانان مسلمان می باشد. در این مراکز است که هنرپیشه های غربی و وطنی با بدن های نیمه لخت و بلکه لخت در انزار تماشاگران ظاهر می شوند و از این رهگذر نسل جوان را منحرف می کنند. مانند نمایش خوک بچه در شیراز در زمان طاغوت).
۴۵. همان، ص ۴۶۸.
۴۶. «بررسی اجمالی استراتژی فرهنگی - تبلیغاتی مسیحیت در کشورهای مسلمان»، اداره کل پژوهش های سیما، ص ۳۴.
۴۷ .«علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین»، زین العابدین قربانی، صص ۴۵۹-۴۵۸.
۴۸ .همان، ص ۴۶۵.
۴۹ .همان، ص ۴۶۶، به نقل از کیهان، ۸.۲.۵۶.
۵۰ .برگرفته از «واتیکان (کلیسای جهانی کاتولیک)»، مجتبی عبد خدایی، صص ۴۱-۴۰.
٭٭ برخی از مطالب این بخش برگرفته از کتاب «بررسی اجمالی استراتژی فرهنگی- تبلیغاتی مسیحیت در کشورهای مسلمان» (اداره کل پژوهش های سیما) می باشد.
۵۱ .«لذات فلسفه»، ویل دورانت، عباس زریاب، ص ۴۲۱.
۵۲ .«تاریخچه ی کشمکش عقل و دین»، توفیق الطویل، علی فتحی لقمان، ص ۳۶.
۵۳ .برگرفته از همان، صص ۳۵-۳۴.
۵۴ .«تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس»، دکتر محمد ایلخانی، ص ۱۵۸.
۵۵. برگرفته از «تاریخچه ی کشمکش عقل و دینی»، توفیقالطویل، علی فتحی لقمان، صص ۵۰-۳۶.
۵۶. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، کتاب اول، صص ۱۱۰۴-۱۱۰۳.
۵۷. «تاریخ جهان نو»، رابرت روزول پالمر، ابوالقاسم طاهری، ص ۶۶.
۵۸. «تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس»، دکتر محمد ایلخانی، ص ۱۵۶.
۵۹. «تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان»، کتاب اول، صص ۷۶-۷۵.
۶۰.«همزیستی مسالمت آمیز در اسلام و حقوق بین الملل»، محمدمهدی کریمی نیا، ص ۱۲۴.
۶۱. «تاریخچه کشمکش عقل و دین»، توفیق الطویل، علی فتحی لقمان، صص ۴۳ - ۴۲.
۶۲. همان، ص ۵۷.
۶۳. همان، صص ۱۶۲-۱۶۱.
۶۴. «همزیستی مسالمت آمیز در اسلام و حقوق بین الملل»، محمدمهدی کریمی نیا، ص ۱۲۴، به نقل از (شخصیت عیسی(ع) از نظر قرآن و انجیل، غذای فکری برای مسیحیان، مصطفی زمانی، ص ۷).
۶۵. «دریای ایمان»، دان کیوپیت، حسن کامشاد، ص ۶۲ .
۶۶. «تاریخ کلیسای کاتولیک»، هانس کونگ، حسن قنبری، ص ۲۱۲.
۶۷. « تفتیش عقاید»، د بورا بکراش، مهدی حقیقت خواه، صص ۱۲۶-۱۲۵.
۶۸. «تاریخچه ی کشمکش عقل و دین»، توفیق الطویل، علی فتحی لقمان، صص ۱۶۵-۱۶۲.
۶۹. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، ص ۴۲۰.
۷۰. «تاریخچه ی کشمکش عقل و دین»، توفیق الطویل، علی فتحی لقمان، صص ۱۷۹-۱۷۷.
۷۱. «واتیکان (کلیسای جهانی کاتولیک)«، مجتبی عبدخدایی، ص ۵۲.
۷۲. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۵۰۳- ۵۰۲.
۷۳. « تفتیش عقاید»، دبورابکراش، مهدی حقیقتخواه، صص ۱۳۶-۱۳۳.
۷۴. «تاریخچه ی کشمکش عقل و دین»، توفیق الطویل، علی فتحی لقمان، صص ۱۶۷-۱۶۶.
۷۵. « تاریخ جهان نو»، رابرت روزول پالمر، ابوالقاسم طاهری، ج ۱، ص ۶۶ .
۷۶. «سیری در ادیان زنده جهان»، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی ، ص ۲۴۴ .
۸۴. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۲۵-۲۳.
۸۵. همان، صص ۷۷-۷۶.
۸۶ .«تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان»، صص ۷۰۱-۷۰۰.
۸۷. «فرهنگ رنسانس در ایتالیا»، یاکوب بورکهارت، محمدحسن لطفی، ص ۴۲۰.
۸۸. «تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان»، کتاب اول، ص ۶۷.
۸۹. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۲۶-۲۵.
۹۰. «تاریخ کلیسای کاتولیک»، هانس کونگ، حسن قنبری، ص ۱۸۰.
۹۱. «تاریخ تمدن ویل دوانت، عصر ایمان»، کتاب اول، ص ۵۹.
۹۲. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، ص ۱۱.
۹۳. روزنامه شرق، اردیبهشت ماه ۸۵، به نقل از خبرگزاری ایرنا.
۱ http:..wwwmadarzancom.avchives.۰۰۱۱۸۰Phpبه نقل از خبرگزاری بازتاب
۹۵. تهران، خبرگزاری جمهوری اسلامی، ۱۵.۸.۸۵.
۹۶. «تاریخ جهان نو»، رابرت روزول پالمر، ابوالقاسم طاهری، صص ۸-۷.
۹۷. «مسیحیت»، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، صص ۱۸۴-۱۸۳.
۹۸. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۱۶-۱۵.
۹۹. «تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان»، کتاب اول، ص ۶۵.
۱۰۰. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، ص ۱۳.
۱۰۱. همان، صص ۸-۷.
۱۰۲. «عصر روشنگری»، جان ام.دان، مهدی حقیقت خواه، صص ۵۴-۵۳.
۱۰۳. «درآمدی بر مسیحیت»، مری جوویور، حسن قنبری، ص ۱۵۱.
۱۰۴. «علم در تاریخ»، جان برنال، حسین اسدپور، پیرانفر، کامران فانی، ج ۱ و ۲، صص ۲۲۳-۲۲۰.
۱۰۵. «تاریخ جهان نو»، رابرت روزول پالمر، ابوالقاسم طاهری، ج ۱، صص ۷۰-۶۹.
۱۰۶. «علم در تاریخ»، جان برنال، حسین اسدپور، پیرانفر، کامران فانی، ج ۱ و ۲، صص ۲۲۷-۲۲۵.
۱۰۷. «تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان»، ص ۷۳۱.
۱۰۸. «مسیحیت از آغاز تا عصر روشنگری»، عزت ا... نوذری، صص ۱۳۱-۱۲۹.
۱۰۹. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۲۹-۲۸.صاحب مسافرخانه خداحافظی کردیم و بعد با آقای رضوی به راه افتادیم. همین که راه افتادیم، آقای رضوی گفت:
«اگر خسته نیستید، اول دیدنی های تاریخی مشهد را ببینید. . . »
قبول کردیم و در این فرصت از مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی در توس، کوه سنگی و شاندیز بازدید کردیم. ناهار را هم در همان شاندیز خوردیم، سپس آقای رضوی ما را به هتل آزادی برد و گفت:
«تمام هزینه های اقامتی شما بر عهدأ ماست، فقط خواهش می کنم در لحظات معنوی که در حرم دارید برای ما هم دعا کنید. نگران هزینه هم نباشید. »
گفتم:
«باور کنید ما هیچ توقعی از شما نداشتیم و همان مسافرخانه هم از سرمان زیاد بود. »
و او پاسخ داد:
«شما مهمان امام هشتم(ع) هستید و ما فقط یک وسیله ایم. »
جایی که برای ما در هتل در نظر گرفته شده بود به لحاظ رفاهی، هیچ چیز کم نداشت. با این همه شوق دیدار و زیارت باعث شده بود تا من و همسرم در بیشتر اوقات در حال و هوای معنوی حرم باشیم.
جایی که ساعت ها به کبوترهایش خیره می شدیم که آنها هم مهمان آقا بودند، گاهی تماشای بارش باران در آن فضا آنچنان ما را مجذوب می ساخت که از زمان و مکان فارغ می شدیم و دریغ که هیچ هنری نمی تواند این لحظه های زیبا را جاودانی سازد. بالأخره ۱۰ روز گذشت، ۱۰ شب و روزی که لحظه به لحظه اش برای ما خاطره ساز و پربار بود. شب های زیارت و ضیافت اشک و جلای جان، لحظاتی که انگار انسان از قید تن رها می شود و پرنده وار در آسمان معنویت پرمی گشاید. در هنگام بازگشت، بازهم شرمنده شدیم؛ چون این بار برای ما بلیت هواپیما تهیه کرده بودند.
لحظه وداع با آقا در غروبی غمگین و سرد اتفاق افتاد. بی سبب نیست که شاعر سروده است:
ای ضامن آهوی عشق، عالم غزال رام توبنشسته مستی زمان، چون جرعه ای در جام تو
۱۱۰. «مسیحیت»، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، صص ۱۸۸-۱۸۷.
۱۱۱. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۲۷-۲۶.
۱۱۲. همان، ص ۲۸.
۱۱۳. همان، ص ۲۰.
٭٭٭ «یکی از علل زوال و سقوط کلیسای آلمان در ثروت بی اندازه ی آن بود، که ازدیاد ناصواب آن از یک سو غبطه و نفرت عامه را برانگیخت، و از سوی دیگر اثر بسیار مخربی بر خود کارگزاران کلیسا باقی گذاشت»، «تاریخ پاپ ها»، لودویک فون پاستور، ص ۲۹۳.
۱۱۴. همان، صص ۴۲۲-۴۲۱.
۱۱۵. «تاریخ تمدن، ویل دورانت، عصر ولتر»، کتاب دوم، صص ۲۸۹-۲۸۶.
۱۱۶. «واتیکان (کلیسای جهانی کاتولیک)«، مجتبی عبدخدایی، صص ۶۱-۶۰.
۱۱۷. همان، صص ۱۷۱-۱۶۹.
۱۱۸. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۲۲-۲۱.
۱۱۹. «تاریخ کلیسای کاتولیک»، هانس کونگ، حسن قنبری، ص ۱۷۱.
۱۲۰. «سیری در ادیان زنده جهان»، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، ص ۲۲۹.
۱۲۱. «تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان»، کتاب اول، ص ۵۹.
۱۲۲. «علم در تاریخ»، جان برنال، حسین اسدپور، پیرانفر، کامران فانی، ج ۱ و ۲، صص ۱۹۸-۱۹۷.
۱۲۳ .«تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان»، صص ۷۰۰-۶۹۹.
۱۲۴ .«تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۹-۸..
۱۲۵. «واتیکان (کلیسای جهانی کاتولیک)»، مجتبی عبد خدایی، ص ۳۶.
پانوشت ها:
۱۲۶ همان، ص ۳۸.
۱۲۷. «تاریخ جهان نو»، رابرت روزول پالمر، ابوالقاسم طاهری، ج ۱، ص ۹۵.
۱۲۸. «عصر روشنگری»، جان ام. دان، مهدی حقیقت خواه، صص ۲۹-۲۸.
۱۲۹ .«تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۲۳- ۲۲.
۱۳۰ .همان، ص ۲۹.
۱۳۱. همان، صص ۵۰۳-۵۰۲.
۱۳۲. همان، ص ۲۲.
۱۳۳ .«تاریخ کلیسای کاتولیک»، هانس کونگ، حسن قنبری، ص ۱۷۲.
۱۳۴. «تاریخ دولت اسلامی در اندلس»؛ محمد عبدا... عنان، عبدالمحمد آیتی، ج ۵، ص ۲۹۶.
۱۳۵. همان، ص ۳۲۶.
۱۳۶. «تاریخچه ی کشمکش عقل و دین»، توفیق الطویل، علی فتحی لقمان، ص ۴۱.
۱۳۷. همان، صص ۳۱۲ -۳۱۱.
۱۳۸. برگرفته از «تاریخ دولت اسلامی در اندلس»، محمدعبدا... عنان، عبدالحمد آیتی، ج ۵، صص ۳۱۹-۳۱۵.
۱۳۹. «تفتیش عقاید»، دبورابکراش، مهدی حقیقت خواه، ص ۴۱.
۱۴۰. همان، صص ۵۰-۴۴.
۱۴۱. «تاریخ دولت اسلامی در اندلس»، محمدعبدا... عنان، عبدالمحمد آیتی، ج ۵، صص ۳۲۳-۳۲۰. ۱۴۲. برگرفته از «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۲۶۱-۲۵۵.
۱۴۳. «واتیکان (کلیسای جهانی کاتولیک)«، مجتبی عبدخدایی، صص ۱۰۱-۱۰۰.
۱۴۴ .«تفتیش عقاید»، د بورا بکراش، مهدی حقیقت خواه، صص ۸۷-۸۶.
۱۴۵. «واتیکان (کلیسای جهانی کاتولیک)، مجتبی عبد خدایی، صص ۱۰۲-۱۰۰.
۱۴۶. «تاریخچه ی کشمکش عقل و دین»، توفیق الطویل، علی فتحی لقمان، ص ۴۲.
۱۴۷. «همزیستی مسالمت آمیز در اسلام و حقوق بین الملل»، محمدمهدی کریمی نیا، ص ۱۲۲.
۱۴۸. «تاریخ دولت اسلامی در اندلس»، محمدعبدا... عنان، عبدالمحمد آیتی، ج ۵، ص ۳۵۱.
۱۴۹. «تاریخ قرون جدید»، آلبرماله، سیدفخرالدین خان شادمان، صص ۱۰۸ ۱۰۶.
۱۵۰. «تفتیش عقاید»، د بورا بکراش، مهدی حقیقت خواه، ص ۹۳. ۱۵۱. همان، صص ۹۰-۸۹. ۱۵۲. «تاریخ تفتیش عقاید»، فرانکو مارتینلی، دکتر ابراهیم صدقیانی، صص ۱۷-۱۶.
۱۵۳. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، ص ۲۶۳.
۱۵۴. «تاریخچه ی کشمکش عقل و دین»، توفیق الطویل، علی فتحی لقمان، ص ۴۰.
۱۵۵. «تفتیش عقاید»، د بورا بکراش، مهدی حقیقت خواه، ص۹۱ .
۱۵۶. همان، ص۱۳۹.
۱۵۷. برگرفته از همان، صص ۱۳۸-۱۳۶.
۱۵۸. «تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان»، ابوالقاسم طاهری، کتاب دوم، ص ۷۹۲.
۱۵۹. «واتیکان (کلیسای جهانی کاتولیک)«، مجتبی عبد خدایی، ص ۳۴.
۱۶۰. «علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین»، زین العابدین قربانی، ص ۴۳۰.
۱۶۱. «اسلام و حقوق بشر»، زین العابدین قربانی، ص ۳۷۳.
۱۶۲. «تاریخ قرون وسطی تا جنگ صدساله»، آلبرماله و ژول ایزاک، میرزاعبدالحسین خان هژیر، صص ۲۲۰-۲۱۸.
۱۶۳. همان، صص ۲۳۹ - ۲۳۸.
۱۶۴. «تاریخ جهان لاروس، روزگار باستان و قرون وسطی»، کتاب یکم، تألیف هیئت مؤلفان، امیرجلال الدین اعلم، ص ۳۷۵.
۱۶۵. «اروپا در قرون وسطی»، دکتر عزت ا... نوذری، ص ۱۶۰.
۱۶۶. «تاریخ ادیان جهان»، عبدالعظیم رضایی، ج ۲، ص ۱۵۲.
۱۶۷. همان، ص ۱۵۴.
۱۶۸. همان، ص ۱۵۵.
۱۶۹. «علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین»، زین العابدین قربانی، ص ۴۳۱.
۱۷۰.«تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس»، دکتر محمد ایلخانی، ص ۱۵۷.
۱۷۱. برگرفته از «محمد در اروپا»، مینو صمیمی، عباس مهرپویا، صص ۱۷۵-۱۷۳.
۱۷۲. «تاریخ دولت اسلامی در اندلس»، محمد عبدالله عنان، عبدالمحمد آیتی، ج ۵ ، ص ۲۹۶.
۱۷۳. همان، صص ۳۰۰- ۲۹۹.
۱۷۴. «تاریخ دولت اسلامی در اندلس»، محمد عبدالله عنان، عبدالمحمد آیتی،، صص ۳۰۷ - ۳۰۶.
۱۷۵. همان، ص ۳۳۵.
۱۷۶. همان، ص ۳۳۶.
۱۷۷. همان، ص ۳۳۷.
۱۷۸. همان، صص ۳۴۲-۳۴۱. ۱۷۹. همان، ص ۲۴۶.
۱۸۰. همان، ص ۴۹۱.
۱۸۱. همان، ص ۲۹۹. ۱۸۲. برگرفته از «تاریخ جامع ادیان»، جان بی.ناس، علی اصغر حکمت، ص ۵۶۱.
۱۸۳. «یهودیت»، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، صص ۲۶۳-۲۶۲؛ به نقل از (تاریخ قوم یهود، کلاپرمن، ژیلبرت و لیبی، مسعود همّتی، ج ۲، صص ۲۶۶-۲۶۳).
۱۸۴. همان، صص ۲۶۵-۲۶۳؛ به نقل از (اباابان، قوم من، تاریخ بنی اسرائیل، یهودا بروخیم، صص ۱۷۸-۱۷۷).
۱۸۵. برگرفته از همان، صص ۲۶۷-۲۶۵؛ به نقل از (تاریخ قوم یهود، کلاپرمن، ژیلبرت و لیبی، مسعود همّتی، ج ۳، صص ۱۵-۱۳).
۱۸۶. «تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان» بخش اول، ص ۴۹۷.
۱۸۷. برگرفته از «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، صص ۲۵۶ـ۲۵۵.
۱۸۸. برگرفته از «تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان»، کتاب اول، صص ۴۹۹-۴۹۷.
۱۸۹.. برگرفته از «تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ایمان»، کتاب اول، ص ۵۰۰.
۱۹۰. همان، ص ۵۰۲.
۱۹۱. همان، ص ۵۰۳.
۱۹۲. همان، ص ۵۱۴.
۱۹۳. همان، ص ۵۰۱.
۱۹۴. «تاریخ تفتیش عقاید»، فرانکو مارتینلی، دکتر ابراهیم صدقیانی، ص ۲۵.
۱۹۵. «اسلام و اقلیتهای مذهبی»، محمدباقر طاهری، صص ۷-۶.
۱۹۶. «تاریخ دولت اسلامی در اندلس»، محمدبن عنان، عبدالمحمد آیتی، ج ۵، ص ۳۲۵.
۱۹۷. برگرفته از «جنگ های صلیبی»، تیموتی ل وی بیئل، سهیل سمّی، صص ۱۵۲-۱۴۶.
۱۹۸. همان، صص ۳۸-۳۷.
۱۹۹. همان، ص ۱۵۲.
۲۰۰. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، ج ۲، ص ۷۴۰.
۲۰۱. «مسیحیت»، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، صص ۲۳۱-۲۲۹.
۲۰۲. «تاریخ تمدن ویل دورانت، اصلاح دینی»، ج ۲، ص ۷۴۴.
۲۰۳. همان، صص ۷۵۲-۷۵۱.
۲۰۴. «ماهنامه آموزشی- اطلاع رسانی معارف»، صص ۵۹-۵۸، به نقل از (سایت شیعه نیوز)
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید