جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

مختصات یک چالش


مختصات یک چالش
پیش بینی آینده روابط ایران و آمریکا در طول ۳ دهه اخیر همواره موضوعی جالب و جذاب و در عین حال پراهمیت برای ناظران سیاسی بوده است. اکنون در بیست و نهمین سالگرد تسخیر لانه جاسوسی به دست دانشجویان پیرو خط امام و مقارن با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا- پس از ۸ سال ریاست نومحافظه کاران- فرصت مناسبی است تا درباره آینده از چشم اندازی کلان به ارزیابی نشست.
پیش بینی آینده روابط طی ۳ دهه گذشته نظر تحلیلگران و سیاستمداران بسیاری را به خود جلب کرده و گاه به پیش گویی و تحمیل تحلیل و علایق به اخبار آمیخته شده اما بعضاً- به ویژه در حوزه رسانه ای- پاسخ درستی نیافته و به اعتبار انباشت پاسخ های نادرست در این ۳دهه، تصویری معماگونه و غامض از آن ساخته در حالی که این مسئله به خودی خود، مسئله ای بغرنج و مبهم نیست و صرفا مبانی طرح صورت مسئله و پیش بینی مبتنی بر آن است که باعث شده پیش بینی های جذاب ژورنالیستی و گزارش های داغ رسانه ای با گذر ایام همچون حبابی بترکد و معلوم شود که بازارگرمی طیف خاصی از تحلیلگران، هم سنگ کالای تحلیل و خبر آنان نبوده است.
بازار گمانه ها و تحلیل ها اکنون دوباره گرم شده است. گفته می شود میل به تغییر در آمریکا نسبت به مناسبات با ایران شدت یافته است، فارغ از اینکه اوباما روی کار بیاید یا حتی مک کین، چرا که سیاست ۸ سال اخیر -و سیاست سه دهه گذشته- گرهی از کار آمریکا نگشوده است.مقدمه این استدلال البته مقدمه درستی است، همچنان که احتمال تغییر در تاکتیک ها-فارغ از اینکه چه کسی رئیس جمهور شود- بسیار بالاست. طی همین ایام اخیر همچنان که شماری از چهره های شاخص دو حزب جمهوری خواه و دموکرات با امضای سندی ۱۱۶صفحه ای خواستار مذاکره بی قید و شرط با ایران شدند و بر ناکارآمدی سیاست «بایکوت مذاکره» تاکید کردند، موسسه کارنگی هم خواستار تغییر رویکرد و مذاکره سازنده با ایران شد. در طلیعه گزارش بنیاد کارنگی آمده بود «با وجود همه تلاش ها برای تغییر رفتار ایران از طریق انزوای سیاسی یا اقتصادی، این کشور همچنان یک چالش امنیتی بزرگ برای آمریکا به شمار می رود... دیگر کسی در اصل مذاکره تردید ندارد. نیاز به تغییر رویکرد احساس می شود اما مهم چگونگی مذاکره است... باید یک رویکرد چندجانبه را در قبال ایران دنبال کرد. تهران تبحر خاصی در بهره برداری از شکاف های موجود در جامعه بین المللی دارد.» با این اوصاف آیا مسئله مذاکره و رابطه حل شده است؟ اینجاست که برخی تحلیلگران به خطا می افتند.
پیش بینی آینده بدون تحلیل درست وضعیت موجود و چرایی آن ناممکن است. اگر علت اصلی در تنش موجود مورد غفلت قرار گیرد، سیاست پیشگان را چه در سطح تحلیل و چه در سطح عمل به بیراهه خواهد برد. اما چالش اصلی بر سر چیست؟ چرا ماجرای ۱۳آبان ۱۳۵۸و تسخیر سفارت آمریکا ناگهان همه را غافلگیر ساخت و مانند توپ در دنیا صدا کرد؟ پاسخ های درست بسیاری از زوایای مختلف به این پرسش داده شد که همگی ریشه در «فلسفه تکوین انقلاب اسلامی» دارد. اما اگر بخواهیم از عبارتی استفاده کنیم که در تحلیل امروز و آینده نیز مفید افتد،«می توان از عنوان ابتکار عمل و پیشدستی و تهاجم» و متقابلا انفعال و غافلگیری بهره برد.
بیش از یکصد سال بود که ملت ایران به اعتبار انحطاط حکومت عادت کرده بود هراز چندگاهی غافلگیر شود و از قدرت ها رو دست بخورد. روس و انگلیس- و سپس آمریکا به مدت ۲۵سال- اختیاردار یک ملت شده بودند و آن که مسلوب الاختیار می نمود، ملتی بود که هر لحظه منتظر بود از سوی بیگانگان غافلگیر شود. ماجرای تسخیر لانه جاسوسی که از سوی حضرت امام- رضوان الله تعالی علیه- به عنوان انقلابی بزرگتر از انقلاب اول معرفی شد، اقدامی غافلگیرکننده و پیشدستانه (مانند اصل انقلاب) برای اختیارداری خود و پایان روند تسلیم و سازش بود. ۸ماه پس از پیروزی انقلاب و تشدید غائله های مرزی و قومی، انجام کودتا و جولان گروهک ها که همه از یک ترمینال بزرگ ساماندهی و هدایت می شدند، دانشجویان پیرو خط امام، کاری بزرگ را به سامان رساندند که در مخیله بسیاری از ناظران خارجی و داخلی نمی گنجید؛ تسخیر سفارت شیطان بزرگ.
این اتفاق مانند یک بمب خبری در دنیا منفجر شد و انفجار اطلاعات را در مقیاس داخلی و بین المللی با خود به همراه داشت. و همچنان که بی سابقه بود، پس از آن نیز در هیچ جای جهان امکان وقوع نیافت و منحصر به فرد باقی ماند. هیبت و ابهت ابرقدرت آمریکا هرگز در دنیا این گونه به چالش کشیده نشده بود. فاتحان پیرو خط امام، سیاستمداران و صاحب نظران مسائل استراتژیک را به اظهار تعجب هایی متضمن تحسین واداشتند. اکنون ورق برگشته و آمریکا برای چندمین بار طی یکی دو سال گذشته غافلگیر می شد. پیام ماجرا روشن بود. اتفاقاتی در قلب دنیا- خاورمیانه- و در لنگرگاه سیاست های آمریکا رخ می داد که همگی بیرون از محاسبه و اشراف و کنترل ابرقدرت بود و گویی تمامی نداشت. گویا در سد حاکمیت و سیطره آمریکا ترک افتاده و مردمانی سابقاً تسلیم در کشوری مستعمره، با موفقیت- و به تکرار و تواتر- اراده مشروع خویش را بر ابرقدرت تحمیل می کردند. بی تردید ۱۳ آبان ۵۸ از این نظر آغاز عصری جدید در جهان بود که تحولاتی بزرگ را یکی پس از دیگری در خاورمیانه و دنیا رقم زد. این صورت مسئله ما با آمریکا ملتی سرکوب شده و مسلوب الاراده، ۳۰ سال است صاحب اختیار خویش شده و استوار مانده است. اما همه صورت مسئله این نیست. این آزادی و استواری، دقیقاً خاری در چشم آمریکا و متضمن تحقیر آن دولت استکباری است. طبیعی ترین اتفاق در این ۳ دهه که میان ایران و آمریکا گذشت، میل طرف ظالم و مستکبر به عقده گشایی و کینه توزی و انتقام کشی و متقابلاً مقاومت و ایستادگی است. آنها- کارتر باشد یا ریگان، کلینتون باشد یا بوش پدر و پسر، مک کین جمهوری خواه باشد یا اوبامای دموکرات- همه نماینده یک طبقه حاکم و میراث دار دولت مستکبری هستند که صرفاً بر اساس منافع یک اقلیت متنفذ زرسالار و زورسالار عمل می کنند. به همین دلیل هم هست که با وجود تفاوت های ظاهری و تاکتیکی در مشی ۵ رئیس جمهوری که طی ۳ دهه گذشته روی کار بوده اند، هرگز از میزان دشمنی ها کاسته نشده و عداوت ها، وضعیتی فزاینده- و البته ناکارآمد و غیرموثر به نسبت قدرت یابی روزافزون جمهوری اسلامی- یافته است.
فارغ از تاکتیک گذاری در سیاست خارجی که قواعد و ضوابط خود را دارد، در حوزه استراتژی نباید دچار خطا شد. مذاکرات چند مرحله ای بر سر عراق و سپس مذاکرات چندجانبه ژنو اگر چه با انبوهی از فضاسازی های رسانه ای و هیجان های جهت دار کاذب همراه بود اما در فرجام خود- در پی فرو نشستن هیجانات القایی- نشان داد مسئله ما و آمریکا، معطوف به چند مسئله سیاسی کوچک قابل مذاکره و چانه زنی و معامله نیست. البته از روند قدرت یابی جمهوری اسلامی و تبدیل آن به قدرت منطقه ای با ظرفیت اثرگذاری جهانی به ویژه در دهه گذشته که بارها آمریکا و متحدانش را وادار به عقب نشینی کرده، نباید غفلت کرد و بر اساس آن تاکتیک ها را همواره تازه کرد. اما غفلت از علت اصلی چالش و سطح آن یا غفلت از اصل وجود دشمن و دشمنی ها می تواند کشور را آسیب پذیر کند، همچنان که یکبار در فاصله سال های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ در بحبوحه نهضت ملی شدن صنعت نفت پیش آمد و بعدها در تاریخ انقلاب در ابعاد و مقیاسی دیگر تکرار شد.
بازی در زمین چیده شده از سوی دشمن در واقع پا نهادن در تور و تله ناپیدایی است که خصم به هنگام کمین می چیند و گاه بدون کوچک ترین جلب توجه برای روزها و هفته ها در انتظار می ماند. به یقین امروز به نسبت سال ۵۸ و ۵۹ از قدرت مانور و عملیات آمریکا در قبال ایران به شکل کاملاً محسوسی کاسته شده اما دشمن زخم خورده را نباید دست کم گرفت. آنها پس از تجربه کودتا و جنگ و تحریم اقتصادی، تنها راه باقی مانده را در درونی و بومی کردن چالش علیه اراده و اقتدار ملت- دولت ایران یافته اند و به یقین دولت آینده آمریکا نیز فارغ از اینکه دموکرات یا جمهوری خواه باشد همین محور اصلی منازعه را- از جمله در حوزه مباحث مذاکره و رابطه- دنبال خواهد کرد.
اگر جنبش دانشجویی و جریان خط امام به اعتبار اصولگرایی خود شاخ آمریکا را ۲۹ سال پیش شکست، امروز همان اصولگرایی معطوف به خط امام و جنبش ضداستکباری دانشجویی در کانون هدف است. اگر توانستند ضربه مستقیم و آشکار، اگر نه در ابعاد مخرب تر، به شیوه رخنه و شبیخون بی صدا. اگر جرئت و شهامت و شجاعت و اراده، انقلاب اول و دوم را برپا کرد، همان را با سازمان جنگ روانی در رسانه های جدید هدف قرار می دهند و در آن تردید می افکنند. اگر انسجام و پویش بر محور ولایت آن توفیقات بزرگ را رقم زد، برای انحلال آن انسجام، و جایگزینی انفعال و خستگی و بی مبالاتی نسبت به چارچوب های کلان و کلی طراحی می کنند. فرهنگ عمومی معطوف به ایمان و امید و انگیزه و تعهد و مسئولیت و اتحاد را هر جا که بتوانند از رونق می اندازند یا متقلبانه، جایگزین می کنند. و چون نظام اسلامی را در واقع، نظامی آزاد و مبتنی بر رای مردم می دانند، به نفوذ و دستکاری و اختلال در آن امید دارند.
آینده روابط در چنین چشم اندازی تصویر می شود. به شهادت تاریخ، مستکبران تا زمین نخورند و از قدرت خلع نشوند، تغییر ماهیتی نمی کنند. ملت ما هم تا گوهر اراده و آزادی و استقلال خویش را عزیز می شمارد و نمی خواهد دوباره جرعه تلخ غافلگیری را سر کشد، مصمم به مقاومت، پیشدستی و غافلگیری و پیشروی تا مرز دیکته کردن اراده مشروع و احقاق حق خویش است. مسیر حوادث هم از توقف طرف مستکبر و شتاب حرکت طرف حق طلب و صاحب اراده حکایت می کند.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید