جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

دانشگاه راس هرم مهندسی فرهنگی


دانشگاه راس هرم مهندسی فرهنگی
نظم و نسق‌دادن به مجموعه‌ای از مواد یا بازآرایی مجدد آنها به غرض ساختن یک ساختمان جدید را مهندسی می‌نامیم.هر گونه تنظیمی اصولا معطوف به یک غایت است و مهندسی هم از این قاعده استثناء نیست. مهندسی فرهنگی جامعه به معنای تنظیم عناصر فرهنگ در یک جامعه است: به گونه‌ای که در تناسب با غایت مطلوب باشد. در فرایند مهندسی فرهنگی گاهی فقط به کم و زیادکردن مولفه‌های موجود یک فرهنگ و بازآرایی آنها اکتفاء می‌شود ولی گاهی لازم است مولفه‌های جدید بر مجموعه اجزای موجود آن بیفزائیم. مهندسی فرهنگی هم یک فن است و محتاج مهارت‌های زیادی علاوه بر علم و دانش است. تجربه و ذوق سلیم هنری می‌تواند در کنار دانش نظری فرایند مهندسی را هنری و زیبا و از سوی دیگر کم‌هزینه و پربار سازد. از آنجا که فرهنگ مقوله‌ای اجتماعی است و بدون مشارکت جمعی امکان مهندسی آن وجود ندارد و موضوعی نیست که بتوان با زور و تحمیل یک رای و سلیقه در موردش نتیجه گرفت، لاجرم باید در فرایند مهندسی آن هم از تجربه و خرد جمعی مدد گرفت.
اهمیت مهندسی فرهنگی به لحاظ نتایجی که برای سعادت فرد و جامعه دارد به گونه‌ای است که احتیاط در هر گونه اقدام و تصمیم‌گیری در مورد آن را می‌طلبد. البته از همین جا به پاسخ این پرسش می‌رسیم که چه کسانی در طراحی نقشه فرهنگی جامعه و بالتبع مهندسی آن اولویت دارند؟ اهل فرهنگ عموما اعم از پژوهشگران عرصه دین، دانش تجربی، فلسفه، هنر و... و اساتید در یک گفتمان جمعی می‌توانند نقشه اولیه ساختمان جدید فرهنگی جامعه را متناسب با اهداف متعالی آدمی ترسیم کنند و البته از هر گونه جرم‌اندیشی که با ماهیت چنین فنی در تعارض است اجتناب کنند. نقشه فرهنگ عمومی باید همواره در معرفی نقد و و بررسی عمومی قرار گیرد تا مسیر رو به رشد و پویایی داشته باشد. به دلیل ویژگی پویایی فرهنگ جامعه، مهندسی فرهنگی بر خلاف مهندسی یک ساختمان که با پایان‌گرفتن ساختمان پایان می‌یابد، یک پروژه بی‌پایان است و همواره نیازمند بازنگری و تصحیح است.
اساتید دانشگاه به ویژه آنها که دغدغه سعادت و رفاه اجتماع را دارند باید به تناسب رشته خود سهمی در بازآرایی فرهنگی جامعه داشته باشند. روح حاکم بر نقشه فرهنگی اجتماع و مهندسی آن، معنویت و دیانت است اما هیچ بخشی از آن نباید در تعارض با عقل و خرد بشر باشد و این جمع بین عقل و ایمان یا دین و خرد بشری مقوله دشواری است که نیازمند مشارکت اساتید است.
● باید جایگاه علوم در مهندسی فرهنگی مشخص شود
حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر احمد احمدی - عضو مجلس شورای اسلامی و استاد دانشگاه: گفته‌اند واژه هندسه مغرب لفظ اندازه فارسی است و مهندسی یعنی اندازه‌گیری و بر اساس اندازه کارکردن. همه ما می‌دانیم که در ساختن یک خانه باید نخست اندازه زمین معلوم شود سپس بر آن اساس نیاز آینده ساکنان خانه از اتاق خواب و هال و آشپزخانه و سایر نیازها بر روی آن، نقشه‌کشی شود و در حین ساختن هم سخت مراقبت به‌عمل آید که بنا با نقشه منطبق باشد و اگر هر کدام از این مراحل نقصی داشته باشد، ساختمان به همان نسبت ناقص خواهد بود و حتی ممکن است اصلا قابل استفاده نباشد. اکنون پرسش این است که وقتی یک بنای فیزیکی بدون مهندسی دقیق ناقص و نابکار خواهد بود، یک فرهنگ، آن هم فرهنگ انقلاب، و بویژه فرهنگ انقلاب اسلامی با آن پیچیدگی نظری و عملی، به مهندسی دقیق، نخست در طراحی و ترسیم نقشه جامع و سپس در اجرا و نظارت درست بر اجرا، نیاز ندارد؟ می‌دانیم که انقلاب ما در مدتی بسیار کوتاه به پیروزی رسید زیرا نظام شاهنشاهی نظامی پوسیده بود و خیلی زود فروریخت از این رو ما برای انقلاب مهندسی جامع نداشتیم؛ با گروه‌های الحاد و نفاق هم نه تنها وجه مشترک نداشتیم بلکه آنها شماری از مهندسان و معماران انقلاب را از ما گرفتند. جنگ تحمیلی هم هشت سال بهترین نیروهای مهندسی فرهنگی و وقت و توش و توان ما را گرفت. به همین جهت نتوانستیم برای انقلاب - از تدوین قانون اساسی گذشته - یک مهندسی جامع تدوین و اجرا کنیم، آری در زمان تعطیل‌شدن دانشگاه‌ها، به فرمان حضرت امام رضوان‌الله علیه ستاد انقلاب فرهنگی با شش نفر تشکیل شد که یکی از آنها توان این کار را نداشت و بیش از یکی دو جلسه هم، حضور نیافت، یکی هم که به گفته خودش اساسا برای انقلاب فرهنگی بلکه برای ممانعت از تحقق آن، آمده بود، بقیه هم با وجود آن ممانعت ناپیدا، بیشتر به حل مشکلات دانشگاه‌های تعطیل‌شده و در حال بازگشایی پرداختند. [البته گزارش کار ستاد انقلاب فرهنگی و شورای عالی انقلاب فرهنگی نیاز به فرصت ویژه‌ای دارد که امیدوارم روزی آن را بنگارم و منتشر سازم ] در آذر ۶۳ هم که ستاد به شورا تبدیل شد تا ۶۷ یعنی پایان جنگ، فرصت مهندسی فرهنگی و نیروی لازم برای آن نبود. در دوران بازسازی هم، وقت و توان، مصروف بازسازی شد.
در هشت سال بعد هم آن باور و آن انگیزه و توان به این مهندسی فرهنگی نبود تا اینکه سرانجام خود مقام معظم رهبری، دستور این کار صادر فرمودند. به هر حال، اکنون که زمینه فراهم شده باید نقشه‌ای جامع برای فرهنگ به معنای فراگیر آن ترسیم شود. به این صورت که نخست جایگاه مسائل اعتقادی که بن و بنیاد و در واقع ستون فقرات فرهنگ ما است با دقت تمام و روشن و شفاف تعیین شود، مقام وحی و حقایق وحیانی، از مبدا و معاد و شناخت انسان و آغاز و انجام وی و نیز اخلاق برخاسته از وحی - که در بسیاری از موارد با اخلاق در مکاتب فلسفی به کلی متفاوت است - نیک تدوین شود. جایگاه فقه و فقاهت و اجتهاد، یعنی مواردی که یکسره مربوط به فقیه و مجتهد و عالم دینی است از مواردی که دین دستور مستقیم در آنها ندارد تفکیک شود. بر این اساس جایگاه عبادیات، فلسفه، کلام، اخلاق، تعلیم و تربیت، سیاست و شعبه‌های مختلف آن، حقوق و شاخه‌های گوناگون آن، مکتب اقتصاد، علم اقتصاد و اختصاص یا ارتباط هر کدام از آنها با فقه و علوم دینی روشن می‌شود. رشته‌های دیگر علوم که پیوستگی کمتری با علوم که پیوستگی کمتری با علوم دینی دارند از قبیل روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، مدیریت، جغرافیا، زبان‌های گوناگون، تربیت‌بدنی، هنر و... باید در جایگاه فراخور خویش قرار گیرند. علوم دیگری از قبیل فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، طب، موسیقی، تربیت بدنی، ریاضیات و مانند اینها نیز، هر چند به لحاظ ساختار در چارچوب علوم دینی نمی‌گنجند اما از حیث اهداف و کاربرد و نتایج باید در جایگاهی برازنده آن هندسه کلی نظام، جای گیرند. باید معلوم کنیم که ما در علوم بنیادی، صنعت، صنعت نظامی، شاخه‌های نظری علوم، شاخه‌های عملی آنها چگونه باید عمل کنیم، آیا می‌خواهیم مثل آلمان در شاخه‌های نظری و انتزاعی هر چه بیشتر و در شاخه‌های کاربردی و فنی هم هر چه استوارتر پیش برویم یا مثل ژاپن باشیم که چندان به علوم نظری محض نمی‌پردازد. به سراغ صنعت می‌رود؟ در این میان اخلاق اسلامی که در سراسر رفتار و گفتار ما تاثیر بنیادین دارد باید درست و دقیق تبیین و دسته‌بندی و در جای تا جای زندگی ما - از رانندگی گرفته تا روابط خانوادگی و تا دادوستد تجاری و برخورد با ارباب رجوع و میانه‌روی در مصرف و... - پیاده شود. همین مسائل فرهنگی از آنجا که مهندسی‌شده نیست گروه‌ها و ارگان‌های فراوانی به آنها پرداخته‌اند و یک فرماندهی واحد و یکپارچه میان آنها وجود ندارد که آنها را باهم هماهنگ سازد و هر کدام با همه حسن‌نیتی که دارند به گونه‌ای عمل می‌کنند که حتی گاه با هم رودررو می‌شوند. هم‌اکنون چندین مرکز در باب فلسفه اسلامی، آن هم با بودجه بیت‌المال، کار می‌کنند بی‌آن‌که معلوم شده باشد که چه مقدار به همه اینها نیاز هست و آیا با یکدیگر تداخل ندارند. در باب علوم قرآنی هم‌همین‌طور است؛ البته با این تفاوت که در اینجا همه بودجه از بیت‌المال نیست، اما به هر حال ممکن است کار تکراری انجام گیرد. در هر زمینه می‌توان نمونه‌های فراوانی آورد و رابطه هر کدام را با بقیه اجزاء و در کل به هم‌پیوسته نشان داد. به هر حال طرح مهندسی فرهنگی سبب می‌شود که هر جزئی از سراسر کل و مجموعه نظام به صورت متوازن و حساب‌شده در جای متناسب خودش قرار گیرد و تا این طرح تهیه و پیاده نشود اجزایی از هم گسسته خواهیم داشت آنچنان که هم‌اکنون در بسیاری از موارد داریم.
● تحقق مهندسی فرهنگی نیازمند همکاری همه جامعه است
▪ دکتر مصطفی فضائلی: عبارت «مهندسی فرهنگی» ترکیبی وصفی است که درک مفهوم آن متوقف بر فهم معنای هر یک از اجزای آن است. واژه مهندسی از هندسه می‌آید که علم اندازه‌ها و اندازه‌گیری‌هاست و در مورد مقولاتی مصداق می‌یابد که متشکل از ابعاد اجزا و زوایای متعدد و گوناگون است، و هنگامی که از مهندسی سخن می‌گوئیم مفهوم سیستم به ذهن می‌آید، سیستم کلی است متشکل از عناصر و اجزایی که به لحاظ کارکرد و ساختار به گونه‌ای تنظیم شده‌اند که در خدمت هدفی واحد قرار دارند. در مهندسی سیستم جایگاه آن عناصر و اجزا و رابطه و نقش آنها به گونه‌ای که در راستای هدف مشترک عمل کنند بررسی و مشخص می‌گردد. اما واژه «فرهنگی» وصف منسوبه به فرهنگ است. فرهنگ از مفاهیم فوق‌العاده پیچیده و با ابعاد و اجزای متکثر است، به گونه‌ای که تعبیری گویا و جامع از آن کاری بس دشوار است. البته تعاریف بسیار متنوعی از آن شده است، لیکن با توجه به حصول این مقام تعبیری کوتاه و به نظرم پذیرفتنی از فرهنگ عبارت است از «مجموعه به هم پیوسته‌ای از شیوه‌های تفکر، احساس و عمل، که کم و بیش مشخص گردیده و از سوی مجموعه‌های انسانی فراگرفته و جریان می‌یابد. به تعبیری فرهنگ جامعه حاوی سه دسته عناصر است: عناصر مبنایی(باورهای ارزشی)، عنصر رفتاری(عواطف، احساسات و...) و عنصر محصولی(اقتصاد، سیاست، حقوق، فرهنگ، صفت، فن‌آوری و...= تمدن.) مراد از مهندسی فرهنگی این است که مهندسی نظام جامعه(شامل نظامات فرعی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) با رویکرد و جهت‌گیری به سوی فرهنگ هدف باشد. در هر جامعه‌ای فرهنگی حاکم است که در همه نظامات آن ساری و جاری است. حال از نگاه درون فرهنگی، چنانچه میان عناصر فرهنگ جامعه تناسب و همسازی نباشد، نیاز به باز مهندسی خواهد داشت. مثلا، ما در باورهای ارزشی‌مان اعتقاد به تعاون و کار جمعی داریم (تعاونوا علی البروالتقوی، یدالله مع الجماعه ....) اما در عمل روحیه کار جمعی نداریم؛ آرمان شهادت‌خواهی داریم ولی در خیلی حوزه‌های عمل خطرپذیری نداریم؛ اعتقاد به قیامت و معاد داریم ولی روحیه گذشتن از منافع آنی در جهت منافع آتی را نداریم؛ طلب علم را فریضه می‌دانیم ولی اهل مطالعه و پژوهش نیستیم؛ به کرامت و ارزش والای انسانی به عدالت اعتقاد داریم این ارزش‌هایی است که در قانون اساسی مردم اعلام کرده‌اند، اما عناصر رفتاری و محصولی فرهنگی جامعه ما تجلی عینی آن ارزش‌ها نیست. باید ببینیم چرا آن آرمان‌ها و ارزش‌ها به فرهنگ رفتاری و محصولی تبدیل نشده است. این نیاز به مهندسی معکوس و بازمهندسی نظام جامعه دارد. یعنی باید نظام موجود را تجزیه و تحلیل کنیم، ساختارها و کارکردهای نظامات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجود جامعه را ترسیم کنیم تا نارسایی‌ها و نقاط ضعف و قوت آن روشن شود، آنگاه به بازمهندسی آن بپردازیم و ساختارها و کارکردها را اصلاح کنیم. حال آنچه اهمیت فوق‌العاده دارد و بسیار نیز دشوار و پیچیده است، چگونگی مهندسی فرهنگی است. این دشواری به ویژه از آنجاست که ما از مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی برای جامعه‌ای سخن می‌گوئیم که یک فرهنگ دیرینه و جاری دارد که در تمام تار و پود آن رسوخ یافته است، در اداره‌اش، دادگاه اش، مدرسه و دانشگاه اش و... یعنی از مهندسی یک جامعه تازه متولد شده سخن نمی‌گوئیم.
این در حالی است که هرگونه تغییر و تحولی باید توسط همین نهادها و در همین جامعه اتفاق بیفتد، مسئله قدری معماگونه و پارادکسیکال می‌نماید که جامعه‌ای که با رفتارهایی خوگرفته خودش را متحول کند. بدیهی است به یک باره نمی‌توانیم آنچه هست را براندازیم و طرحی نو دراندازیم. مهندسی فرهنگی یک پروژه محض نیست بلکه در عین حال یک پروسه است که تدریجی و دائمی خواهد بود. باید مقدمات فراهم گردد، نخست مهندسی فرهنگی انجام گیرد، فرهنگ آرمانی شناخته شود، همان که شاخص‌های ارزشی آن در اصول کلی و اصول اعلامی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است. دیگر این که طرح آمایش فرهنگی کشور صورت گیرد یعنی نقشه جغرافیایی فرهنگی ترسیم شود آنگاه شاخص‌ها و مختصات فرهنگ هدف تعیین گردد، سپس کارکردها و ساختارهای متناسب اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مشخص شود. بدیهی است این مهم نیاز به یک پشتوانه نیرومند و همه‌جانبه مطالعاتی، تحقیقاتی و آموزشی دارد. اینجاست که نقش مراکز علمی و به ویژه دانشگاه‌ها و حوزه ظاهر می‌شود. مطالعات، پژوهش‌ها و آموزش‌های علمی روشمند و هدفمند در حوزه فرهنگ با همه ابعاد و اجزایش باید انجام گیرد. این نیاز به بهره‌مندی از همه تخصص‌های موجود و بلکه طراحی تخصص‌های تازه و گشودن حوزه‌های مطالعاتی جدید در دانشگاه، حوزه و مراکز علمی و پژوهشی دارد. بنابراین مهندسی فرهنگی پروژه‌ای نیست که از عهده یک شخص، ارگان یا مجموعه‌ای به تنهایی برآید، بلکه همه جامعه باید با آن درگیر شوند و در راس همه، دانشگاه‌ها و دانشگاهیان قرار دارند، البته به یک مدیریت و هماهنگ‌سازی ستادی نیاز است که به شورای عالی انقلاب فرهنگی محول شده است.
● تشکیل دولت فکر مهم‌ترین راهبرد تحقق مهندسی فرهنگی است
▪ دکتر محمدجواد حیدری خراسانی عضو هیئت علمی دانشگاه: مهندسی فرهنگی یعنی طراحی هندسه معضلات فرهنگی و نگرش سیستماتیک و نظام‌مند به مقوله فرهنگ. فرهنگ به معنای مجموعه باورها، آداب و رسوم و تربیت و آموزش و پرورش و اخلاق، اعمال و... است. برای طراحی هندسه معضلات فرهنگی با نگاهی سیستماتیک و نظام‌مند چهار مرحل باید تحقق یابد:
۱) ترسیم وضعیت مطلوب فرهنگی در کشور
۲) ترسیم وضعیت موجود فرهنگی در کشور
۳) شناسایی و ترسیم فاصله وضعیت موجود با وضعیت مطلوب فرهنگی
۴) شناسایی و ترسیم راهکارهای انتقال از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب.
برای تحقق مراحل چهارگانه یادشده انجام امور زیر ضروری به نظر می‌رسد:
ـ تشکیل دولت فکر: یعنی بسیج ظرفیت کارشناسی کل کشور در تمام ساحت‌های فرهنگ مانند جهان‌بینی، آموزش، پرورش، اخلاق، اعمال. دولت فکر یعنی شناسایی متفکران و صاحبان مغز در عرصه‌های مختلف فرهنگ و استفاده از کارشناسی ایشان در هدف‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها زیرا فرهنگ یک سیستم است که اجزای گوناگون دارد برخی از اجزای فرهنگ، نظام‌ها هستند، مانند:
۱) نظام باورها، اعتقادات، مدعیات و مفروضات اساسی
۲) نظام ارزش‌ها و نگرش‌ها (جهان‌بینی و ایدئولوژی)
۳) نظام نمادها و رفتارها. مهندسی فرهنگ یعنی شناخت دقیق اجزای سه‌گانه فرهنگی و طراحی و نوسازی و بازسازی مجدد آن به‌گونه‌ای که ارتباط موزون و منطقی بین ارزش‌ها و نگرش‌ها با مدعیات و مفروضات اساسی، باورها و نمادها و رفتارها برقرار باشد و این مهم انجام نمی‌گیرد مگر با ترسیم مراحل چهارگانه وضعیت مطلوب، موجود، شکاف و فاصله میان دو وضعیت و راهکارهای انتقال. بنابراین مهندسی فرهنگی کشور یعنی بازخوانی، نوسازی و بازسازی کلان نظام کشور، نظام‌ها و دستگاه‌ها، سیاست‌ها، قوانین و سازوکارهای لازم برای تحقق فرهنگ آرمان اسلام. برای رسیدن به مهندسی فرهنگی، مهندسی دولت فکر به عنوان اصلی‌ترین و فراگیرترین کانون ایده‌پردازی و کارشناسی قوه مجریه لازم است نظر به اینکه جامعه ایران و جمهوری اسلامی در اندیشه توسعه بسر می‌برد نخست باید با تشکیل دولت فکر به توسعه در اندیشه دست یابد و توسعه در اندیشه بدون تشکیل دولت فکر امکان ندارد.
منظور از دولت فکر یک شبکه گسترده ملی ایده‌پردازی و برنامه‌ریزی کاملا علمی و سیستمی است که در کنار عالی‌ترین سطوح قوه مجریه (هیئت دولت) تا پایین‌ترین لایه‌های آن (دهیاری‌ها) قرار می‌گیرد و با بسیج تمام ظرفیت کارشناسی کشور و حتی در صورت لزوم با استفاده از ظرفیت کارشناسی جامعه جهانی مجموعه شبکه اجرایی کشور را از نظر فکری و فرهنگی تغذیه می‌نماید. رسالت دولت فکر، کمک فکری برنامه‌ریزی شده و سازمان‌یافته به مجموعه حاکمیت در تمامی سطوح اجرایی جهت نگرش سیستماتیک و نظام‌مند در مقوله فرهنگ و بازخوانی، نوسازی و بازسازی کلیه نظام‌ها و دستگاه‌ها، سیاست‌ها، قوانین و سازوکارهای لازم برای تحقق فرهنگ آرمانی اسلام در جامعه است. مهم‌ترین کار دولت فکر برای رسیدن به مهندسی فرهنگی ترسیم وضعیت موجود نظام باورها، اعتقادات و مدعیات و مفروضات اساسی و همچنین ترسیم وضعیت نظام ارزش‌ها و نگرش‌ها و نظام نهادها و رفتارهاست. به علاوه باید وضعیت مطلوب نظام‌ها تصحیح گردد و راهکارهای انتقال از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب نیز با استفاده از دولت فکر و شبکه گسترده ایده‌پردازی و برنامه‌ریزی علمی و کارشناسی صورت گیرد.
● دانشگاهیان در اجرای فرهنگ نظام‌مند نقش مهمی دارند
▪ زهرا خزائی عضو هیئت علمی و مسئول دفتر پژوهش واحد خواهران دانشگاه قم: در ابتدا لازم است تفاوت دو واژه مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی را روشن سازیم. معمولا فرهنگ هر جامعه‌ای را مجموعه‌ای از عناصر گوناگون تشکیل می‌دهد که با توجه به لایه‌های مختلف آن می‌توان پاره‌ای از آن عناصر را به عنوان روبنا مطرح کرد و دسته‌ای دیگر را به عنوان زیر بنا یا مبنایی. زبان، خط، آداب و رسوم و هنر از جمله عناصر رو بنایی‌اند که طبیعتا باید بر عناصری مثل دین، ارزش‌ها، باورها و عقاید مبتنی باشند. مهندسی فرهنگ در اینجا به معنای طراحی، نوسازی و بازسازی سیستم یک فرهنگ است یا قراردادن اجزای هرلایه در جای خود و برقراری ارتباط سیستماتیک بین مبانی و عناصر ظاهری یا ایجاد انسجام و هماهنگی بین لایه‌های گوناگون برای رسیدن به هدف مطلوب یا همان فرهنگ ایده‌آل. و لازمه تحقق این سازگاری، مدیریت صحیح فرهنگ می‌باشد. اما مهندسی فرهنگی به معنای مهندسی کلان نظام کشور، یعنی طراحی، ساماندهی و بازسازی نظام‌های چهارگانه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر مبنای اهداف فرهنگی است. در این راستا باید فرهنگ مهندسی شده، بستر و زمینه‌ساز کلیه نظامات، نهادها، سازمان‌ها و رفتارهای فردی و اجتماعی قرار گیرد و اینها در قالب و فضای آن فرهنگ به بسط و توسعه بپردازند. نتیجه این حرکت، نهادینه‌کردن فرهنگ در همه ارکان نظام یا سلطه فرهنگ بر حوزه‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و لحاظ آن به عنوان پایه همه اشکال توسعه می‌باشد. با توجه به اینکه در نظام دینی ایران، فرهنگ دینی - ملی یا اسلامی - ایرانی به عنوان فرهنگ اصیل و صحیح مورد پذیرش قرار گرفته، همه دستگاه‌ها، نهادها و بخش‌های گوناگون یاد شده، علاوه بر اینکه باید در فضای این فرهنگ دینی - ملی بازسازی شوند، موظفند با هماهنگی و انسجام و با یک جهت‌گیری واحد، به سوی تحقق فرهنگ اصیل حرکت کنند. آن‌گونه که در سند چشم‌انداز به آن اشاره شده که ایران در بیست سال آینده باید متناسب با مقتضیات فرهنگی، به یک کشور توسعه‌یافته تبدیل شود و ایرانیان بر اصول اخلاقی و ارزش‌های اسلامی خود تکیه کنند. از این رو مهندسی فرهنگی لازمه تحقق یک فرهنگ است که به عنوان یک پروسه یا فرایند، به صورت تدریجی و در بلندمدت قابل تحقق است. و با توجه به اینکه این مهم تنها در صورتی محقق می‌شود که این بازنگری و بازسازی در همه حوزه‌ها و بخش‌های جامعه صورت بگیرد، در نتیجه نمی‌توان قلمرو مهندسی فرهنگی را محدود به یک حوزه یا نهاد اجتماعی خاص دانست، بلکه سطوح سه‌گانه فردی، اجتماعی و خانوادگی، در سه لایه باور، گرایش و رفتار را شامل می‌شود که اینها باید بر اساس فرهنگ دینی - ملی مورد تحلیل و بازسازی قرار گیرند.
با توجه به توضیحات فوق، لازمه تحقق مهندسی فرهنگی، شناسایی فرهنگ و کاربست آن در همه دستگاه‌های اجرایی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خواهد بود. دانشگاه به عنوان یک موسسه فرهنگی، به لحاظ تمرکز نخبگان فکری در آن، از دو جهت می‌تواند در این فرایند موثر واقع شود. از سویی نخبگان دانشگاهی می‌توانند با آگاهی از عناصر متفاوت فرهنگ و نظام‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و آگاه‌سازی نسبت به این عناصر و ارکان، مقدمات تحقق مهندسی فرهنگ را فراهم آورند. شناسایی عناصر ضعیف و ناسازگار با فرهنگ ملی - دینی، علاج ناهنجاری‌های فرهنگی و تقویت عناصر موجود و مرتبط با فرهنگ و تبیین نحوه ارتباط سیستماتیک و نظام‌وار بین عناصر زیرین و رویین و آگاه‌ساختن دانشجویان و جامعه از این امر می‌تواند به بسترسازی تحقق مهندسی فرهنگی کمک کند. علاوه بر این، نخبگان وابسته به هر یک از حوزه‌ها و نظام‌های برشمرده، می‌توانند با طراحی و بازسازی اصول و عملکردهای متناسب با نظامی که بدان تعلق دارند، بر پایه فرهنگ اصیل اسلامی و با رفع ناهنجاری‌ها یا نواقصی که در این رابطه وجود دارد به اجرای فرهنگ نظام‌مند خود کمک کنند. ایجاد ارتباط و هماهنگی بین دستگاه‌های مختلف و هم اندیشی برای رفع ناسازگاری‌ها و مشارکت‌دادن دانشجویان در این پروسه و آگاه‌سازی جامعه از این تحول، از جمله فعالیت‌هایی است که دانشگاهیان، با توجه به جایگاه علمی - فرهنگی خود می‌توانند در این راستا ایفا کنند. تلاش هوشمندانه و آگاهانه، دلسوزی و احساس مسئولیت و صبر و تحمل از جمله مولفه‌های اساسی است که برای تحقق این فرایند لازم و ضروری است.
● دانشگاه مهم‌ترین بازوی تحقق مهندسی فرهنگی است
▪ دکتر مهدیه سادات مستقیمی: برای تبیین مفهومی مهندسی فرهنگی، نخست باید به تحلیل مفهوم دو عنصر «مهندسی» و «فرهنگ» پرداخت و آن‌گاه بارهای معنایی ویژه این ترکیب اضافی را مورد بررسی قرار داد.
گستره معنایی واژه مهندسی (صرف‌نظر از جزئیات دقیق مرتبط با آن)، القاکننده نوعی عمل‌سازی سیستماتیک و الگوپردازی نظام‌مند و زیربنایی است. مدل نوعی نقشه کاربردی و طرح عملیاتی است و بر اساس مبانی و اهداف طراحی می‌گردد و سیستم نیز مجموعه‌ای روش‌مند رعایت‌مدار است که تعامل سنجیده و دقیق اجزاء علاوه بر کنش‌های مستقل هر یک از آنها در آن مورد ملاحظه قرار می‌گیرد. فرهنگ نیز آمیزه‌ای از جلوه‌های اندیشه‌ها و ارزش‌ها و دین و قوانین، تلقی‌ها و پندارها، سنت‌ها و رفتارها و... در جنبه‌های مهم زندگی یک فرد یا جامعه است و بنا به تعبیری؛ فرهنگ تمدنی زنده است. البته در مورد فرهنگ، حدود پانصد تعریف ارائه شده است و از بین آنها تعاریفی مقبول‌تر است که بر اساس زیرساخت‌ها و مولفه‌ها و شاخصه‌های فرهنگی خودمان، طراحی شده باشد و باید اقرار کرد که ارائه تعریف حقیقی از فرهنگ، سهل و ممتنع است. ترکیب اضافی مهندسی فرهنگی با توجه به مفهوم عناصر و اجزای سازنده آن نوعی معماری و بازسازی و نوسازی فرهنگ بر اساس مدل‌های سیستمی و الگوهای نظام‌دار و تئوری‌های هندسه‌مند است. در قلمرو مهندسی فرهنگی حداقل باید به طراحی و مهندسی سه نقشه اصلی همت گماشت:
۱) طرح دقیق وضعیت فرهنگ و واقعیت‌ها و جریان‌های فرهنگی موجود «بر اساس فلسفه فرهنگ، علم فرهنگ‌شناسی، انواع فرهنگ‌پژوهی‌ها و تحلیل‌های آماری و جریان‌شناسی‌های فرهنگی»
۲) طرح دقیق و مدلی واقع‌گرایانه (و نه آرمان‌گرایانه) برای ترسیم وضعیت مطلوب فرهنگی بر اساس ارزش‌ها و اندیشه‌های بنیادین و دین و فطرت الهی و معیار اصیل و حدیث ثقلین (قرآن و عترت)
۳) مدل مهندسی فرهنگی برای تغییر و تحول وضعیت موجود و وصول به وضعیت مطلوب «بر اساس توجه به مقیاس‌ها، واقعیت‌ها، امکانات و جایگاه اجزاء و عوامل فرهنگی، روش‌ها، تناسب‌ها و نسبت‌ها، تعامل و ترابط اجزاء و روش‌ها و غایات، و...»
قلمرو مهندسی فرهنگی نیز قلمرو وسیعی است البته مدارهای مهندسی، سبب تغییر آن نیز می‌شود.
بر اساس گرایش و محوریتی که در مهندسی فرهنگی وجود دارد می‌توان آن را به مواردی از جمله تقسیمات زیر تقسیم کرد:
۱) مهندسی فرهنگی دین‌مدار
۲) مهندسی فرهنگی فرهنگ‌مدار
۳) مهندسی فرهنگی مردم‌مدار
اگر دین را بتوان به خوبی تعریف کرد و اگر بتوان در گرایش مهندسی فرهنگی، دین‌مداری را برگزید و در تمامی ساحت‌های مهندسی فرهنگی به دین‌داری پایبند بود، آن‌گاه می‌توان ادعا کرد که قلمرو مهندسی فرهنگی دین‌مدار، به وسعت قلمروای است که دین در آن جلوه کرده است از این رو گستره این قلمرو همه ساحت‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فردی، اخلاقی و... را در بر می‌گیرد. در این نوع از مهندسی فرهنگی، برای گذر از وضعیت موجود در رسیدن به وضعیت مطلوب باید با شاخصه‌ها و معیارها و سنجه‌های دینی به ایجاد تحولاتی در زمینه فرهنگ همت گذاشت؛ مهم‌ترین تحولاتی که در قلمرو مهندسی فرهنگی محقق می‌شوند عبارتند از:
۱) تحول توسیعی(تحول در پهنا)
۲) تحول تعمیقی(تحول در ژرفا)
۳) تحول تطبیقی(تحول روبنایی با توجه به تطابق‌ها و تناسب‌ها)
۴) تحول تصحیحی(تحول به منظور تصحیح خطایا و انحرافات)
۵) تحول تاثیری (تحولی که تحت تاثیر پدیده‌های نوین مثل تکنولوژی و... پدید می‌آید.
از سوی دیگر قلمرو مهندسی فرهنگی، سه مقوله
۱) رهیافت‌ها
۲) راهبردها
۳) راهکارها را شامل می‌شود و مهندسی فرهنگی دین‌مدار همه این‌ها را از دین و دین‌مداری به استعاره می‌گیرد. به همین جهت مهندسی فرهنگی دین‌مدار، باید به سوی فرهنگی‌شدن قدسی پیش رو، و به تعبیر دیگر مدل فرهنگی مطلوب در جامعه دینی باید (فرهنگ قدسی) باشد، هر چند مقاومت‌های فزاینده و گسترده‌ای در مقابل فرهنگی‌سازی قدسی وجود دارد ولی تنها مدلی که می‌تواند عالم‌گیر باشد همین مدل فرهنگی است زیرا این مدل متخذ از متن دینی است که با فطرت الهیه سازگاری دارد. آن چه که مهم است این است که دین باید فرهنگ شود و فرهنگ دینی در متعالی‌ترین قرائت‌های آن همان «فرهنگ قدسی» است. قلمرو دین پهنای همه زمان‌ها و مکان‌ها را فرا می‌گیرد و مهندسی فرهنگی دین‌مدار نیز در چنین قلمروای به عرصه ظهور می‌رسد. دین با وجود عنصر ثابت و متغیری که در درون خود دارد، دارای این قابلیت است که انعطاف پیدا کرده و در همه گستره‌ها و مجاری و بسترهای فرهنگی جاری می‌شود.
چنان‌چه بیان شد در مهندسی فرهنگی، باید بر سه مقوله هم‌تباری، هم‌گرایی و هم‌سویی؛ اجزای، عناصر، اهداف، غایات، پیام‌ها، حقوق و مسئولیت‌ها در سیستم فرهنگ و نظام فرهنگی تاکید کرد و در این بین باید به سه مقوله:
۱) تعادل
۲) تناسب
۳) تعامل و ترابط اجزاء در سیستم فرهنگی، دقت فراوان مبذول داشت. شناسایی و مهندسی این مقولات، به توانمندی علمی عمیقی نیازمند است که دانشگاه‌ها می‌توانند آن را تامین نمایند. شاید بتوان در یک کلام مختصر و مفید، نقش دانشگاه‌ها در سه ساحت
۱) بنیادها
۲) نمودها
۳) نهادهای فرهنگ دینی، نقشی موثر و چشمگیر دانست و در هر سه ساحت فوق بدون مهندسی عمیق فرهنگی نمی‌توان به موفقیت نائل آمد. شورای عالی انقلاب فرهنگی نقطه شروع و اتکای مهندسی فرهنگی است ولی دانشگاه‌ها نیز مهم‌ترین بازوهای تحقق این امر مهم‌اند. هر چند شورای عالی انقلاب فرهنگی به منزله مغز و مرکز فرماندهی مهندسی فرهنگی است ولی دانشگاه‌ها به منزله حواس ظاهر و رشته‌های مدار عصبی هستند که می‌توانند اطلاعات و مواد خام و الگوهای اولیه‌ای را برای این مهندسی فرهنگی در اختیار این شورا بگذارند. البته نقش دانشگاه‌ها به موارد فوق منحصر نمی‌شود، بلکه دانشگاه‌ها در تصمیم‌گیری و تعمیم‌سازی و برنامه‌ریزی عملیاتی و تاکتیکی و حتی اجرا و بیان هندسه‌های عملی و تبیین گزاره‌ها و آموزه‌های فرهنگی و جلوگیری از خطا در تطبیق و تشخیص مصداق و موضوع و توجه‌دادن به ظرف زمان و مکان و بسیاری از موارد دیگر می‌توانند نقش چشمگیری داشته باشند.
البته در مهندسی فرهنگی دین‌مدارانه، مهم‌ترین نقشی را که دانشگاه می‌تواند ایفاد نماید در تعامل با حوزه است. احیای فکر دینی در جریان مهندسی فرهنگی مهم‌‌ترین رسالت مشترک حوزه و دانشگاه است. این رسالت در جهان جدید که منشور غرب از نظر فکری و فرهنگی موجب جابجایی و تزلزل و از هم گسیختگی‌های فرهنگی و فکری می‌شود، از اهمیت بیشتری برخوردار می‌شود. شاید این تعبیر شایسته‌ای باشد که بگوییم مهندسی فرهنگی در بعضی از بخش‌ها و بنیادهای فرهنگی باید فیلسوفانه و در بعضی از روبناها و ساختارها و روش‌ها و نمودها باید پیامبرانه و در بعضی از ساحت‌های مدیریتی و سیاست‌گذاری‌های کلان باید اقتداگرایانه باشد و دانشگاه‌ها با اقسام تحقیقات بنیادی و کاربردی و... نه تنها در بخش تئوری و نظری بلکه حتی در بخش نظارت و اجرا می‌توانند فیلسوفانه و پیامبرانه و اقتداگرایانه به ایفای نقش بپردازند.
نویسنده: احمد احمدی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید