شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


... وقتی حقیقت از واقعیت می‌گریزد


... وقتی حقیقت از واقعیت می‌گریزد
مردم اروپای شرقی چهل سال آزگار به روز سقوط کمونیسم صورتی آرمانی بخشیدند. آن روز فرا رسید. اما مطابق آمال و آرزوهای مردم نبود. هم از این رو آنها حالا به گذشته ماقبل کمونیستی خود صورت آرمانی می‌بخشند.
تینا روزنبرگ یک دهه پس از سال‌های فروپاشی کمونیسم به نبش قبرهای جدیدی در کشورهای اروپای شرقی دست زده است. او به کشورهای آلمان، لهستان و چک سفر کرده تا قربانیانی را بیابد که در فصول سرد سیطره کمونیسم در فضای آکنده از‌تردید، هراس و نوسانات مرگ و زندگی از چنگال این غول خستگی‌ناپذیر جان بدر برده، اما همچنان با همان شبح و کابوس زندگی می‌کنند و ناخودآگاه درونشان تا مغز استخوانشان آنان را به سمت مالیخولیای وحشت و هراس پیش می‌برد.
خودش می‌گوید «صدها نفر از آدم‌های گوناگون با این ابهام‌ها زندگی کرده‌اند. چندین نفر از آنها در این کتاب پدیدار می‌شوند. اما من توجهم را به رودولف زوکال، یکی از امضا‌کنندگان برجسته منشور حقوق بشر ۷۷ متمرکز می‌کنم. زندگی او یکی از آرمان گرایی‌های تقریبا مضحک بود. او بعد ازواقعه بهار پراگ دگراندیش شد. در عوض، دولت او را از کارش به عنوان استاد اقتصاد، محروم کرد و روانه اش کرد تا دو دهه از عمرش را در یک اردوگاه کار اجباری بگذراند، و دریاچه‌ها را لایروبی کند. همسرش کارش را از دست داد. راه ورود بچه‌هایش به کالج بسته شد. با این حال، در جایی در عمق گذشته‌اش، مشارکت در جرم خود او پنهان شده است. این آن لحظه، و نه دهه‌ها مبارزه اش بود که فرا رسید تا زندگیش را تعریف کند.»
روزنبرگ کمی بعد به لهستان رفت و در آنجا شیفته یکی دیگر از شخصیت‌های عصر پس از فروپاشی کمونیسم شد. او در لهستان بیش از آنکه مجذوب یک موضوع بشود، مجذوب یک شخصیت و یک معمای تاریخی شد. برای او، همچنان که برای خیلی‌ها در غرب، مظهر لهستان [جنبش] همبستگی و نیز دیکتاتوری با عینک دودی بود که برای درهم شکستن آن حکومت نظامی را تحمیل کرد. ویژک یاروزلسکی، مظهر همه چیزهای منفور کمونیسم بود. او به دلیل نقش اش در حکومت نظامی، در سِیم، یا خانه نمایندگان، مورد سوال قرار گرفت، روندی که به محاکمه ـ و اعدام احتمالی ـ می‌انجامید.
یاروزلسکی حالا هفتاد و یک ساله است. در طول سال‌هایی که روزنبرگ او را زیر نظر داشت، او همواره فراتر از متهمی در برابر سِیم(هرمان سیم، جاسوس دوران جنگ سرد تبعه استونی) بود: او داشت برای تاریخ اقامه دعوا می‌کرد. «با او در خلال دو مصاحبه خسته کننده در خانه اش در ورشو، و درخانه یکی از آجودآنهایش، و چندین بار نیز در خلال دادرسی‌اش صحبت کردم. او مرد متفکر و باهوشی است، و زندگیش، مثل زندگی زوکال، به مراتب پیچیده‌تر از آن است که به نظر می‌آید. او در نوجوانی اسیر مسکو در گولاک سیبری بود: تبدیل شدن او از زندانی کمونیسم به زندانبان وفادار آن ستایش بهت آوری از چنگال توتالیتاریسم است.
دادرسی‌های او در سِیم و بحث عمومی درباره پرونده او در لهستان، پرسش‌های دیگری را درباره قضاوت و خیانت مطرح می‌کند. یاروزلسکی استدلال می‌کند، که حکومت نظامی لهستان را از تهاجم شوروی نجات داد. اما در همان حال که او اقامه دعوا می‌کرد، بایگانی‌های شوروی و لهستان باز شدند. حالا اسنادی که به دست آمده اند، حقیقت را درباره حکومت نظامی ـ و اینکه یاروزلسکی قهرمان است یا خائن ـ نشان می‌دهند.»
آلمان اما برای روزنبرگ فضایی روشن‌تر و با هیمنه عظیم‌تر است. در سال‌هایی که از سقوط دیوار برلن می‌گذرد، گذشته بار دیگر دستخوش دگرگونی شده است. از آنجایی که حکومت‌ها جنایات کمونیستی را اغلب با مستنداتی از بایگانی‌هایی به تازگی گشوده شده حزب و دولت افشا می‌کنند، این امر در مقیاس عظیم عمدتا به معنای اعاده حقیقت و حافظه تاریخی بوده است.
با این همه، تحریف‌های قدیم، به‌ترتیبی، صرفا جای خود را به افسانه‌های جدید ـ و به همان اندازه غیرواقعی ـ درباره گذشته داده است. برای ما آمریکایی‌ها، که انسان خود ساخته را تحسین می‌کنیم و مدام خودمان را بازآفرینی می‌کنیم، درک اهمیت گذشته سخت است. کنستانتی گیبرت، روزنامه نگار لهستانی، بیهوده نمی‌گفت: «وقتی آمریکایی‌ها می‌گویند یک چیزی تاریخی است، معنایش این است که پرت و بی‌ربط است، اما وقتی که ما می‌گوییم معنایش دقیقا برعکس است.»
به ویژه در لهستان، کشوری که مرزهایش آنقدر به گونه‌ای مهارنشدنی تغییر کرده است که گاه دهه‌ها به طور کامل از نقشه ناپدید شده و فقط در اذهان لهستانی‌ها وجود داشته است. دوره‌هایی در تاریخ لهستان که مملکت شان را روسیه، پروس، اتریش، امپراتوری عثمانی، و فهرستی طولانی از امپراتوری‌های دیگر گرفتند، لهستانی‌ها را آکنده از این احساس عمیق کرده است که در نبود جغرافیا، تاریخ باید جای آن را بگیرد.
لهستانی‌ها از دموکراسی بین دو جنگ جهانی حرف می‌زنند، که در حقیقت، هیچ گاه وجود نداشت. اسلواک‌ها با حسرت روستای زراعی کاتولیکی را به یاد می‌آورند، و فقر و عقب‌ماندگی آن سال‌ها را فراموش می‌کنند. بعضی از آلمان‌ها آرزوی بازگشت دورانی را دارند که وقتی آلمان حرف می‌زد، دنیا به خود می‌لرزید.
شاید به جهت همین فراموشی‌های مکرر مردمان اروپای شمالی است که تینا روزنبرگ می‌گوید: «اولین درسی که آموختم این بود که بسیاری از کشورها اصلا به گذشته نمی‌پردازند، زیرا گذشته هنوز با آنهاست. در اکثر جمهوری‌های سابق شوروی، روسای قدیم حالا روسای جدید هستند، حالا خودشان را، به جای کمونیست، ملی گرا می‌نامند. این امر در برخی از بخش‌های اروپای شرقی نیز صدق می‌کند: در آلبانی، رومانی و به میزان کمتری در اسلواکی، آنهایی که برمسند قدرت هستند درست مثل کمونیست‌های قدیم رفتار می‌کنند، همچنان به سانسور مطبوعات، و مجازات مخالفان سیاسی ادامه می‌دهند، احکام را به زور به دادگاه‌ها تحمیل می‌کنند، و احساسات عمومی را علیه دشمنان قومی و نژادی، کولی‌ها، یا یهودیان تهییج می‌کنند. و صربستان و کرواسی همچون یادمان‌های ویروسی از نفرت سرپا ایستاده‌اند، ویروسی که می‌تواند از چند عوام فریب کمونیست ـ که حالا ملی گرا شده‌اند ـ منتشر بشود.» پاول نومان، ناراضی چک، که کار پاکسازی پلیس پراگ را به او محول کرده‌اند، می‌گفت: «ببینید، در کتاب‌های تاریخ جنگ‌ها همیشه به گونه ای منطقی و درست توصیف می‌شوند. من همیشه عاشق خواندن آثار استاندال بودم. و نیز کتاب جنگ و صلح. آنها حاوی بهترین توصیف‌ها از نبردها هستند. اما در نظر کسانی که در آنها شرکت می‌کنند، هرج و مرج و اغتشاش هستند. در هر انقلابی هم همین طور است؛ منطق بعدا به آن تحمیل می‌شود.» سیاستمداران امروز بیشتر توجه خود را به تحمیل این منطق معطوف می‌دارند و بدین وسیله بر حافظه گذشته مسلط می‌شوند. وینستون چرچیل می‌گفت: «تاریخ با من مهربان خواهد بود، چون قصد دارم آن را بنویسم.»
در این کتاب تینا روزنبرگ مهم‌ترین دغدغه اش را گذشته و آینده اعلام کرده است. گذشته بیش از هر عنصری در نهاد روزنبرگ او را به چالش‌های عصیانگر دعوت نموده است. او به این راز تاریخ پی برده است که گذشته به سهولت می‌تواند آینده را باور پذیر سازد. چه آنکه خاطره گذشته آرمانی است که ارزش مبارزه را دارد. نبرد در راه تاریخ واقعا نبرد در راه فرهنگ سیاسی این کشورهای تازه مابعد کمونیستی است. جورج اورول، که این چیزها را خوب بلد بود، می‌گفت: «هر کسی که کنترل گذشته را به دست گیرد، کنترل آینده را به دست می‌گیرد.»
مجید یوسفی
Yousefi۱۹۶۸@gmail.com
کتاب: سرزمین‌های شبح زده
نویسنده: تینا روزنبرگ
ترجمه: فروغ پوریاوری
نشر: ثالث
سال: ۱۳۸۷/ ۵۶۴صفحه
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید