جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

در مذمت خوشبینی


در مذمت خوشبینی
اردک لنگ بالاخره زمین خورد. انتخابات ۴ نوامبر شاید از معدود مبارزات انتخاباتی امریکا در قرن حاضر و حتی قرن گذشته بود که از یک سال قبل تقریبا همه می توانستند با قاطعیت نتیجه آن را حدس بزنند. جرج بوش لکه ننگی بر دامن اهل سیاست در امریکا نشاند که حتی جمهوری خواهان هم انگیزه چندانی برای دفاع از آن نشان ندادند و به همین دلیل دیدیم که در طول دوره چند ماهه مبارزات انتخاباتی درون حزبی خود بی دغدغه برخی از سیاست های اصلی او در عرصه های داخلی و خارجی را هم به نقد کشیدند.
اما پس از اینکه مبارزات درون حزبی پایان یافت و کاندیدای اصلی دو حزب مشخص شد، تکرار یک فرمول همیشگی موجب شد غلبه اوباما بر مک کین به پدیده ای حتمی تبدیل شود. آن فرمول به طور خلاصه این است که از آنجا که وضع موجود (همیشه و همه جا) عموما راضی کننده نیست -و در مورد دولت بوش افتضاح بود- هر کاندیدایی که در موضع مدافع وضع موجود قرار بگیرد لاجرم انس کمتری برای پیروزی خواهد داشت. درست است که اوباما شعار تغییر داد و خود هم چهره ای متفاوت بود اما مک کین قبل از اینکه به اوباما باخته باشد به بوش باخته است. اگر به جز مک کین هر کس دیگری هم نمایندگی جمهوری خواهان در این انتخابات را به عهده می گرفت، نتیجه قاعدتا نمی بایست تفاوت چندانی می کرد. کارنامه بوش می توانست هر مدافعی را به زمین گرم بنشاند.
حالا سوال این است: واقعا چه چیزهایی تغییر خواهد کرد؟ آیا اوباما امکان آن را خواهد داشت که به واقع دگرگونی هایی اساسی در سیاست های امریکا بوجو دبیاورد و آیا او اساسا قصد انجام چنین کاری را دارد؟ چه مقدار از آنچه در باره اوباما گفته می شود واقعیت و چه مقدار از آن سوء تفاهم است؟ بحث کلی دراین باره به درازا خواهد انجامید پس اجازه بدهید فقط بر موضوع ایران متمرکز بشویم.
استراتژی اوباما در باره ایران چنانکه از مجموعه گفته هایش می توان دریافت، یک استراتژی ۳ ستونی است: «اعمال تنبیه های فراگیر»، «ارائه مشوق های قابل اجرا»و«پیشنهاد گفت و گوی مستقیم، سطح بالا و بدون پیش شرط به ایران». نکته اساسی در این میان این است که ببینیم اولا این استراتژی بر چه اساسی طراحی شده و ثانیا آیا اجزای آن قرار است به واقع در سطحی استراتژیک عمل می کنند یا اینکه برخی از آنها صرفا کارکردی تاکتیکی خواهند داشت. در مورد سوال اول واضح است که اوباما سعی کرده ضمن حفظ کلیت استراتژی غرب در مقابل ایران، در اجزای آن چنان بازنگری کند که ضعف های رویکرد کنونی را نداشته باشد.
از دید اوباما استراتژی فعلی غرب (یعنی آنچه که «فشار و مذاکره همزمان» خوانده می شود) دارای نواقصی است. تحریم های اعمال شده در آن غیر موثر، فاقد پشتوانه قدرتمند بین المللی و در موارد مهمی یکجانبه است. چنین تحریم هایی همانطور که تندروهایی مانند جان بولتون هم اذعان دارند نتوانسته و نمی تواند ایران را متوقف کند. اوباما ادعا می کند که برای کارآمد شدن این حربه باید آن را «فراگیر» ساخت و تحریم ها فراگیر نخواهد شد مگر اینکه مشکلات موجود پیش پای اجماع قدرت های جهانی علیه ایران از میان برداشته شود. از نگاه اوباما مشوق های ارائه شده به ایران هم چنگ چندانی به دل نمی زند چرا که در موارد مهمی از حد مقادیری وعده فراتر نرفته است. احتمالا اوباما مایل است اندکی این وعده ها را چرب تر کند اگرچه ادعا می کند مشوق ها از اساس متحول خواهند شد.
نهایتا می ماند پیشنهاد گفت وگوی مستقیم با ایران که ظاهرا مهم ترین وجه تفاوت استراتژی اوباما با رویه بوش است. دولت بوش و گروه ۶ تا امروز همواره گفته اند که تا زمانی که ایران غنی سازی اورانیوم را به نحو قابل راستی آزمایی برای آژانس به حال تعلیق درنیاورد مذاکرات رسمی با آن را آغاز نخواهند کرد. (بگذریم از اینکه این اواخر دیگر این شرط روی میز قرار نداشت.) حالا اوباما می گوید به ایران پیشنهاد گفت وگو خواهد داد اولا بدون هیچ پیش شرطی چه غنی سازی اورانیوم و چه غیر آن، ثانیا با ایران مستقیم گفت وگو خواهد کرد نه با واسطه این و آن و ثالثا آماده است در سطحی بالای دولتی با مقام های ایرانی پشت میز بنشیند. این جملات زیاده از حد پرطمطراق است اما اگر در تفسیر آنها واقع بین باشیم نسبت به استراتژی بوش خطرناک تر اگر نباشد حتما مسالمت جویانه تر هم نیست. خو او در ۲۵ ژوئیه به صراحت گفته است که چه فکری در سر دارد: «هدف من در زمینه دنبال کردن یک دیپلماسی سرسختانه، جدی و مستقیم، ناشی از این نیست که من در مورد ماهیت این ایران ساده انگار هستم، نه چنین نیست؛ به این دلیل است که اگر تمایل خود را به گفت وگو نشان دهیم و برای رسیدگی به این مسائل عاجل، هویج و چماق را پیشنهاد کنیم، در موقعیتی قوی تر برای بسیج جامعه بین المللی جهت افزایش فشار بر ایران قرار می گیریم». همین جاست که می توان فهمید نگاه اوباما به مذاکره با ایران نه استراتژیک بلکه کاملا تاکتیکی و بلکه شرورانه است. او گفت وگو را نه مقدمه دستیابی به راه حل -اگر اساسا چنین چیزی ممکن باشد- بلکه مقدمه ای برای تشدید فشارها علیه ایران می داند.
اوباما فهمیده است که پیشنهاد یک گفت وگوی مستقیم به ایران توان چانه زنی امریکا در مقابل روسیه، چین، اروپا و همه مخالفان سفت و سخت تر شدن تحریم ها علیه ایران را بالا می برد و آنها مجبور خواهند شد لااقل به اندازه یک قدم در مقابل امریکا کوتاه بیایند. همه کسانی که تصور می کنند روی کار آمدن اوباما به نفع ایران است یا خطر او را نسبت به دموکرات ها کوچکترارزیابی می کنند باید دقیقا در این نکته تامل کنند که اوباما فقط قصد دارد روش های پیچیده تری را به کار بگیرد و الا اهداف او با آنچه اسلافش در پی آن بودند اساسا تفاوتی ندارد. طبیعی است که ایران مشکل زیادی برای روشن کردن تکلیف خود با این استراتژی موزیانه نخواهد داشت.
صرف نظر از این موضوع البته در وضعیت جدید هیئت حاکمه امریکا فرصت های مهمی برای ایران وجود خواهد داشت.
اگرچه اوباما اعلام کرده است که هیچ گزینه ای را از روی میز خود حذف نمی کند ولی با توجه به مجموعه معادلات استراتژیک در خاورمیانه احتمال بسیار ناچیز درگیری با ایران در دولت او به صفر میل خواهد کرد. در مورد روابط امریکا و اسراییل، اگرچه باید از هرگونه خیال پردازی در مورد سست شدن این رابطه خودداری کرد اما مشخص است که لرزش هایی در مناسبات صهیونیست ها و کاخ سفید رخ داده و احتمالا برخی از آنها تشدید خواهد شد. اصل قضیه -که از NIE ۲۰۰۷ شروع شد-به درک متفاوت دو طرف از ماهیت و فوریت تهدیدهای منطقه ای و فرامنطقه ای بازمی گردد و اینکه مشکلات اختصاصی شان آنقدر زیاد شده که دیگر حاضر نیستند به طور نامحدود برای یکدیگر هزینه کنند. اکنون مقام های اسراییلی به طور افزونی از آینده سیاست امریکا درباره ایران اظهار نگرانی می کنند و می توان حدس زد که این نگرانی ها تشدید خواهد شد. همچنین احتمالا زمانی حدود ۶ ماه طول خواهد کشید تا هیئت حاکمه امریکا مستقر شود و در این زمان برای پر کردن خلأ استراتژیکی بوجود آمده هیچ گزینه ای نیرومندتر از ایران نیست. و نهایتا احتمالا اوضاع برای واسطه ها اندکی خراب خواهد شد. واسطه هایی که تا به حال از زندگی در گسل ها ارتزاق می کرده اند.
مهدی محمدی
منبع : سایر منابع


همچنین مشاهده کنید