پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بازارها محشرند


بازارها محشرند
فرض کنید هرگز مسابقه پاتیناژ ندیده‌اید و من به شما بگویم: «می‌خواهم ۱۰۰ نفر را دعوت کنم تا با رکاب‌های فلزی به پاهایشان هرجور که دوست دارند با یکدیگر مسابقه دهند.» شما حتما به من خواهید گفت: «این دیوانگی است، یکی باید بین آنها هماهنگی ایجاد کند!».
با این وجود همه می‌دانیم که حرکات پاتیناژبازان هماهنگ و منظم است، اگرچه نه از طریق برنامه ریزی متمرکز. قوانین قابل فهم و از پیش تعیین شده‌ای وجود دارد، ولی در چارچوب آنها، افراد آزادند. هنگامی که نفع من در عدم تصادم با شما باشد، نفع شما نیز در عدم تصادم با من قرار خواهد گرفت.
این همان پدیده‌ای است که فریدریش‌هایک، اقتصاددان برنده نوبل، آن را «نظم خودانگیخته» نامید. بازار آزاد نمونه بارز آن است. هنگامی که نفع من در مبادله داوطلبانه با شما باشد، نفع شما را نیز در انجام مبادله داوطلبانه با من قرار خواهد داد.
همانند پاتیناژبازان روی یخ، ما هم با تصمیم گیری برای خود، مسیرمان را در اقتصاد ترسیم می‌کنیم. کار این مکانیزم حرف ندارد. قیمت‌ها راهنمای ما هستند.
بخش بزرگی از زندگی توسط همین نظم خودانگیخته عمل می‌کند. ما شغل، سرگرمی، اطرافیان، و تفریحات مان را به‌وسیله همین پدیده انتخاب می‌کنیم. وقتی سیاست مداران سعی می‌کنند این فرآیند را مقید کنند یا حتی تقلید کنند، معمولا تنها وضع را بدتر می‌کنند.
در ویژه برنامه شبکه ABC با نام «راهنمایی‌های از نظر سیاسی مشکل‌دار جان استاسل درمورد سیاست» من می‌کوشم همین موضوع را اثبات کنم. بنده یکبار شخصا وسط میدان پاتیناژ ایستاده و در بلندگوی دستی خود نعره‌هایی به این مضمون زدم: «یواش تر! برو راست! عقب عقب نرو بابا!». ولی متاسفانه جواب نداد. روی اعصاب مردم بودم. حتی بعضی‌هاشان از جایگاه تماشاگران سقوط کردند. البته این را قبلا آقای دانیل کلین استاد دانشگاه جورج میسون و مبتکر این ایده، پیش‌بینی کرده بود.
اگر در هدایت یک سیستم اقتصادی هم همین نتایج را به بار می‌آوردم سیاستمداران حتما می‌گفتند تو به این خاطر خراب کردی که به اندازه کافی باهوش نیستی. باید یک کارشناس استخدام می‌کردی. به همین دلیل من همین کار را هم کردم، بلندگوی خود را به برایان بویتانو برنده مدال طلای المپیک در این رشته دادم. ولی اونم کارش بهتر از من از آب در نیامد. حتی یک نابغه، حتی یک فرشته هم، اطلاعات کافی درباره موقعیت هریک از پاتیناژبازان نخواهد داشت. بنده و آقای بویتانو از کجا باید می‌دانستیم چه کسی تعادل ندارد، چه کسی باید سرعت‌اش را بیشتر کند؟ اصلا شاید بعضی از بازیکن‌ها می‌خواستند بروند دستشویی! بازیگران، خود موقعیت را در همان حال که روی می‌دهد درک می‌کنند، و از اصول حرکتی شان پیروی می‌کنند.اکثر پاتیناژبازان به آقای بویتانو گوش نمی‌دادند. کار به جایی رسید که او به من گفت: «بابا اینا می‌خوان کار خودشونو بکنن!» و خانومی پاسخ داد: «البته!»، «اگه کسی بخواد بهت بگه چیکار کنی که دیگه لذتی نداره!». بله، آزادی دلیل کافی است برای عدم دخالت. با این وجود همچنان به ما می‌گویند دولت باید بر اقتصاد مقررات وضع کند. باراک اوباما می‌گوید، مشکلات اقتصادی امروز «زنگ خطری است برای آگاهی ما از نارسایی‌های فلسفه ای که اساسا هرنوع مقرراتی را نابخردانه و غیرضروری می‌داند.»ولی دولت سال‌هاست که بر صنایع مالی و خانه‌سازی، قوانین وضع کرده و به آنها سوبسید می‌دهد. اصلا فانی می‌و فردی مک برای دخالت در همین بازارها ایجاد شده بودند. اگر شرکت‌های واقعا خصوصی در چنین وام‌هایی سرمایه‌گذاری می‌کردند بدون شک در معرض بازرسی‌های بازار قرار می‌گرفتند.
ولی این دو نگرفتند. پس نتایج قابل پیش‌بینی بود و حال یورش جدیدی از مقررات در انتظار ماست. این مداخله شکست خواهد خورد و نوآوری را نیز با خود خفه خواهد کرد، زیرا همان طور که آدام اسمیت و فریدریش‌هایک به ما آموختند بازارها بسیار پیچیده تر از آنند که بتوان بطور موفقیت آمیز دستکاری شان کرد. اوضاع وقتی به سامان است که تصمیمات از پایین به بالا اتخاذ شوند. اما این دست اندرکارانی که هیچ چیز درمورد نظم خودانگیخته نمی‌دانند فکر و ذکرشان یک چیز است: «رهبر آینده آمریکا».باور به راه حل‌های سیاسی با وجود تمام ناکامی‌های پی در پی دولتی ادامه دارد. مالیات‌های مزارع بزرگ قیمت مواد غذایی را افزایش داده و مزارع کوچک را در مضیقه گذاشته است. ترمیم توان مالی مبارزات انتخاباتی به چالش کشیدن متصدیان را از پیش هم دشوارتر ساخته است. FEMA (ستاد مدیریت بحران فدرال- م) نتوانست به خوبی وال مارت، به توفان زدگان نیو اورلئان آب برساند (اشاره به کارآیی بخش خصوصی- م). از سوی دیگر نیز در طی ۷۵ سال آینده ۳۵هزار میلیارد دلار به کسری هزینه مراقبت‌های پزشکی افزوده خواهد شد.با این وجود، رسانه‌ها و سیاسیون کنترل‌های بیشتر دولتی را خواستارند. چیزی که در این میان برای من عجیب است این که، چرا مردم مثل پاتیناژبازانی که ما سعی کردیم هدایتشان کنیم، واکنش نشان نمی‌دهند؟ آنها آزادی می‌خواستند. احتمالا شهروندان هم همین را می‌خواهند، ولی سیاست مداران ترجیح می‌دهند آنها هدایت و کمک بخواهند.
«انگار ما فکر می‌کنیم وقتی یک نفر رییس‌جمهور شد یک دفعه از همه ما برتر می‌شود.» این نظر دیوید بوئز پژوهشگر موسسه Cato است، که ادامه می‌دهد: «انگار یک دفعه همه کار از سیاست مدارها برمی آید: مراقبت‌های پزشکی، زندگی بهتر، شغل بهتر و همه چیزهایی شبیه به این را از آنها می‌خواهیم. ولی این کارها از سیاست مدارها بر نمی‌آید!»
او همچنین می‌افزاید: «خوشبختانه، بیشتر زندگی ما بیرون از بخش دولتی است.» باور کنید این همان بخشی است که مدام بهتر می‌شود.
جان استاسل
ترجمه: مجید روئین پرویزی
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید