پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ایران و آمریکا بسوی صلحی پایدار؟


ایران و آمریکا بسوی صلحی پایدار؟
آزمایش موشکی سجیل (سجیل سنگ ریزه هائی است که پرندگان به دهان گرفتند و با ریختن آنها بر سر فیل های سپاه ابرهه که قصد تخریب کعبه را داشت لشگر او را از پای درآوردند. حکایت مذکور در سوره فیل بیان شده است)، نقطه عطفی در صنایع موشکی ایران بشمار می رود. یکی از معتبرترین نشریات هفتگی در زمینه مسائل دفاع یعنی Jane’s Defense با درج مقاله ای در این ارتباط، از قول یوزی (یا اوزی) رابین (Uzi Robin) مدیر سابق برنامه موشک های دفاع بالستیکی اسرائیل می نویسد: "برخلاف دیگر موشک های ایرانی، سجیل تشابهی به هیچیک از موشک های کره شمالی، روسیه، چین و یا پاکستان ندارد. ]موشک سجیل[ نمایانگر جهشی در قابلیت دفاعی ایران است. صرف نظر از موفقیت این پروژه، این موشک، ایران را در زمره ]کشورهائی[ قرار می دهد که دارای موشک های چند مرحله ای با قابلیت دستیابی به موشک های بالستیک بین قاره ای هستند."
به گفته مصطفی محمد نجار، وزیر دفاع و پشتیبانی نیروی مسلح ایران این موشک دو مرحله ای دارای دو موتور سوخت جامد مرکب است که ویژگی آن سرعت بسیار برای استقرار، پرتاب و خروج از محل پرتاب است. همزمان آقای نجار اعلام کرد که "آزمایش موشک سجیل از سال قبل برنامه ریزی و تنظیم شده بود و هیچ ارتباطی به تحولات اخیر منطقه ای و بین المللی ندارد." این سخنان اشاره ای بود تلویحی به جریان انتخابات در آمریکا و اینکه این اقدام آنهم در این مقطع به معنای دادن یک پیام به برک اوباما و اینکه چندان با اتکاء به محبوبیت خود گرد و خاک بپا نکند، نیست.
عقل متعارف و برخی قرائن نشان می دهد که آزمایش سجیل به خلاف گفته آقای نجار حامل پیامی برای برک اوباما بوده است.
نخست اینکه هیچ ضرورت و اضطراری نبود که درست در شرایطی که اوباما جواب پیام تبریک آقای احمدی نژاد را با انتخاب رم امانوئل داده دست به این آزمایش زده شود بخصوص که اخبار نشانگر آنست که پست کلیدی وزارت امور خارجه نیز ممکن است از طریق هیلاری کلینتون و یا دنیس راس در اختیار لابی اسرائیل قرار گیرد.
این برداشت که دستکم بخشی از حکومت ایران از تلاقی دو حادثه، یکی پیام تبریک بی سابقه احمدی نژاد و متقابلا برخورد بسیار سرد اوباما در اولین کنفرانس مطبوعاتی با این قضیه و سپس انتخاب رم امانوئل سخت ناخشنود است را می توان از انتشار مقاله "دل بستن به سراب" در روزنامه جمهوری اسلامی که با افکار برخی مقامات ارشد کشور نزدیکی دارد دریافت. در مقاله مزبور احمدی نژاد به شدت مورد انتقاد قرار گرفته و گفته شده که آقای احمدی نژاد از حوزه اختیارات خود پا را فراتر گذاشته و آنچه که ایشان انجام داده اند در "قلمرو اختیارات رهبری می باشد و رئیس جمهور نمی تواند وارد این عرصه شود." باین ترتیب آزمایش سجیل آنهم در این مقطع نمی تواند اتفاقی و بی ارتباط با انتخاب رم امانوئل و سپس حوادث و شایعات مربوط به تصاحب پست وزارت امور خارجه که این روزها به رسانه های آمریکائی کشیده شده است، باشد.
خبرهای جسته و گریخته مربوط به اینکه به خانم کلینتون سمت وزارت امور خارجه پیشنهاد شده است زنگ خطر را برای حکومت ایران به صدا درآورد. هیلاری کسی است که در مرحله مقدماتی انتخابات از محو ایران از صحنه روزگار در صورت حمله اتمی این کشور به اسرائیل سخن گفت، بحثی که اصلا نه بر واقعیت استوار بود و نه ضرورتی داشت. البته این سخنان از جهتی قابل درک بود چرا که هیلاری کلینتون با رای دادن به لایحه لیبرمن، حامی افراطی اسرائیل، که در آن سپاه به عنوان یک سازمان تروریستی شناخته می شد قبلا موضع عقاب گونه خود را به نمایش گذاشته بود و این در حالی بود که اوباما از رای دادن به لایحه مذکور خودداری کرده بود.
شناسائی سپاه به عنوان یک سازمان تروریستی زمینه حمله به ایران را در قالب مبارزه با تروریسم آماده می کند چرا که برای نخستین بار در تاریخ آمریکا نیروی نظامی یک کشور به عنوان یک تشکیلات تروریستی شناخته شده است. برخورد با سپاه در حالیکه به گفته ای یک سوم اقتصاد کشور را در دست دارد و نفوذ سیاسی آن با استناد به سخنان آقای ذوالقدر مبنی بر اجرای یک طرح چند لایه برای روی کار آوردن احمدی نژاد انکار ناپذیر است، هیچ مفهوم دیگری جز حمله به ایران را در بر ندارد.
بن بست عجیب ایجاد صلح و آشتی بین آمریکا و ایران است که مشکلی است دو طرفه.
حکومت آمریکا نمی تواند زیر سلطه آنچه که دو استاد آمریکائی والت و میرشایمر آنرا لابی اسرائیل می نامند باقی بماند و رابطه اش را با ایران بحال عادی درآورد. حکومت آمریکا محتاج تفکر جدیدی است که نظام موجود را نه بر پایه حفظ و بقاء سیاستمداران (مآلا اتکا به منابع مالی لابی اسرائیل برای انتخاب شدن) بلکه منافع آمریکا شکل دهد. این به آن معنا نیست که در یک فضای خیالی و ایده آلیستی تصور کنیم که ممکن است اسرائیل به کناری گذاشته شود تنها کافی است که در چارچوب واقعیت ها از نفوذ جریاناتی مانند ایپک (AIPAC) کاسته شده و کفه قدرت به سمت لابی های یهودی مانند J Street که ضمن حمایت از اسرائیل مدافع صلح و آرامش در منطقه هستند، سنگین شود.ه منافع آمریکا شکل دهد. انتخاب افرادی چون رم امانوئل، هیلاری کلینتون و یا دنیس راس نمی تواند چنین تحولی را در سیاست خارجی آمریکا شکل دهد. شعار "تغییر" آقای اوباما در صورتی که وی پست های کلیدی مانند وزارت امور خارجه، وزارت دفاع و مشاور امنیت ملی را در اختیار جریانات نزدیک به لابی اسرائیل قرار دهد، در حد شعار باقی خواهد ماند و بالاخره بر اثر یک جرقه وضعیت بی ثبات امروز به کوهی از آتش بدل خواهد شد.
از سوئی دیگر در ایران نیز آقای احمدی نژاد و جریان حامی وی صرف نظر از اینکه چقدر قدرت و نفوذ در اختیار دارند بدلیل اتخاذ سیاست های غیرمنطقی صرفاً غیرضروری بدون کمترین شبهه قادر نیستند با هیچ حکومتی در آمریکا تا حصول آشتی و صلح بر سر میز مذاکره بنشینند. آقای احمدی نژاد با براه انداختن کنفرانس هالوکاست تحت تاثیر عناصر تندرو که تصور می کردند با طرح مسئله هالوکاست، مسئله هسته ای ایران را حل کرده اند برای خود و کشور مشکل بزرگی را فراهم آورد. علاوه بر این، طرح پی در پی شعار نابودی اسرائیل آنگونه که در غرب رسانه ها از آن بهره برداری کردند، از احمدی نژاد فردی خطرناک ساخت که در نتیجه آن به حکومت بوش- چنی این امکان را داد که با تهدید دائمی ایران به حمله نظامی، سلسله اعصاب اقتصاد ایران را در معرض فشاری کاهنده و مستمر قرار دهند. سرمایه گذاری خارجی و داخلی از ترس آینده و بدلیل احساس بی ثباتی ناشی از تهدیدات دائمی آمریکا تقریبا به حالت سکون در آمد و چرخ اقتصاد هر روز کندتر شد. نهایت اینکه هیچ نیروئی در آمریکا قادر نیست با کسی که شعار نابودی اسرائیل و نفی و بزیر سئوال بردن هالوکاست را می دهد بر سر میز مذاکره نشسته و اگر هم بنشیند قادر نخواهد بود آنرا به سرانجامی مطلوب برساند.
در داخل نیز، کاهش ۶٠ درصدی قیمت نفت، شرایط نامساعد اقتصادی و تورم لجام گسیخته، سوء مدیریت های دولت نهم همراه با ایجاد عکس العمل و آلرژی شدید در بخش بزرگی از جامعه بخصوص قشر جوان که ناشی از نگاه از موضع بالا و "جناح محورانه" آقای احمدی نژاد است (که نمونه آنرا در جریان ماجرای کردان شاهد بودیم) کلا شرایط پر از مجادله ای را فراهم آورده است. مطمئنا از ٢٠ ژانویه که اوباما کلید کاخ سفید را تحویل می گیرد روزگار را به نعل و به میخ تا انتخابات دولت دهم سپری خواهد کرد ضمن اینکه از روز نخست به اعمال فشار بر ایران همت خواهد گماشت.
هر چند که هیچ دولتی به اندازه دولت نهم به آمریکا چراغ سبز نشان نداده اما آنانکه شب و روز در فضای سیاسی در آمریکا پرسه می زنند نیک می دانند که با وجود احمدی نژاد کسی در آمریکا قادر نخواهد بود (حتی اگر بخواهد) دست دوستی بسوی ایران دراز کند.
ایران هزینه سنگینی برای طرح و تکرار شعار نابودی اسرائیل که بکلی پیش از دولت نهم بیسابقه بود (هر چند که هیچیک از روسای جمهور ضدیت خود را با اسرائیل پنهان نمی کردند) پرداخته و ادامه حضور تفکر فعلی ، سد محکمی در برابر آشتی دو کشور ایران و آمریکا است. بدون خروج آن از صحنه سیاسی ایران ادامه همین وضعیت بی ثبات نه جنگ و نه صلح با آمریکا باعث از هم پاشیدن اقتصاد و شدت گیری نارضائی های عمومی بدلیل برخورد از موضع بالا با مخالفان و تشدید فشار بین المللی بر روی ایران است.
جورج بوش بدلیل سیاست های یکجانبه گرایانه اش منفور بخش عظیمی از جامعه آمریکا و بخش عظیم تری در اروپا بود و با تکبر و نخوتی که خود و شرکایش با جهان روبرو می شدند هرگز قادر نگردید اجماعی جهانی علیه ایران را سامان دهد. اما تضمین می کنم اوباما با خصلتی کاملا متفاوت و با لحنی بکلی دگرگون پا به صحنه سیاست جهانی خواهد گذاشت و در کمترین زمان جهان را علیه ایران بسیج خواهد کرد.
شهیر شهید ثالث
منبع : انتخاب


همچنین مشاهده کنید