جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


«قصه پردازی در هنر و ادبیات» زیر گنبد کبود


«قصه پردازی در هنر و ادبیات» زیر گنبد کبود
داستان بلند و داستان کوتاه در ایران سابقه چندانی ندارد و بعداز مشروطیت و در پیوند با فرهنگ غرب در ایران پا گرفت اما قصه پردازی و قصه گویی در ایران زمینه ای گسترده و قابل ملاحظه داشته است. قصه، تاریخچه ای بسیار قدیمی دارد. در یونان، مصر، چین باستان و سایر کشورهای دیگر قصه های بسیاری وجود داشته است.
در ایران نیز سابقه قصه گویی به پیش از اسلام می رسد چنانچه نقالی و قصه گویی در ایران همان نقش ادب نمایشی در یونان باستان و اروپا را داشته است. طبقه ای به نام دستانگزاران در کوچه و بازار مردم را به دور خود جمع کرده و برای آنان قصه می گفتند. در دوره اسلامی نیز این سنت فرهنگی همچنان ادامه داشت، اگرچه اکثریت مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند. اما از شنیدن شعر و قصه محروم نبودند. از قصاصان و دستانگزاران خراسان در دوره فردوسی آزاد سرو سیستانی در مرو و ماخ پیر در خراسان بود که در مقدمه شاهنامه ابومنصوری از آنان نام برده شده است. به هرحال همین روایات شفاهی کهن در دوره اسلامی اندک اندک تحریر شد.
و اساس و بن مایه آثار بزرگ ادب کلاسیک ایران گشت. چنانچه در تاریخ آمده است پادشاهان و امرای ایران و هند نیز به شنیدن قصه رغبت بسیار داشتند. مخصوصا از قرن نهم به بعد در دربار آنها کسانی به نام دفترنویس داستان های شفاهی را در دفتری می نوشتند و برایشان می خواندند و انعام می گرفتند. و این سنت تا دوره قاجار ادامه داشت. در تاریخ آمده است که قصه امیر ارسلان رومی را نقیب الممالک، نقال باشی دربار ناصرالدین شاه، شب ها برای شاه حکایت می کرد تا شاه به خواب می رفت. هرچند که از دوره ساسانیان، داستان های منثوری در دست است و بعداز اسلام هم از این نمونه کم نیست اما به طور کلی می توان گفت که داستان پردازی ادبی در ایران بعداز اسلام کار شاعران بود و داستان های قدیم ما غالباً منظومند.
زیرا اعتقاد براین بودکه وزن و قافیه داستان ها را شیرین تر، هنری تر و ماندگارتر می کند. چنانچه فخر الدین اسعد گرگانی از شاعران داستان پرداز ویس ورامین می گوید:
فسانه گر چه باشد نغز و شیرین
به وزن و قافیه گردد نوآیین
اما قصه ها نیز همچون دیگر گونه های ادبی سیر تکاملی خود را طی نمودند و در شکل منثور یا منظوم با موضوعاتی خاص ناقل اهداف و پیام های بزرگان زمان خود گشتند. به طورکلی می توان قصه ها را به صورتهای اساطیری، عرفانی، تاریخی، فلکوریک، رمزگونه، (سمبولیک) و... تقسیم بندی کرد. قصه ها شکلی ساده و ابتدایی دارند و ساختمان نقلی و روایتی زبان اغلب آنها نزدیک به گفتار و محاوره عامه مردم و پر از اصطلاحات، لغات و ضرب المثل های عامیانه است به دلیل ظرفیتی که هم اکنون در زبان فارسی درحال کشف شدن است، ظرفیتی که در آن زبان قابل انعطاف زندگی جای خود را به زبان کلیشه ای ادبی داده است، قصه بهترین جلوه گاه زبان و ادب فارسی است؛ زیرا با انعکاس دادن زبان و زندگی مردم اجتماعی ترین شکل ادبی را به خود اختصاص داده است. در قصه به شکل امروزی بر خلاف قصه های قدیم، شاهد حرکتی از کل به سوی جزء اثر از بی زمانی به سوی زمان و از بی مکانی به سوی مکان هستیم. به این معنا که در قصه های قدیمی شخصیت ها در یک فضای کلی به نقش آفرینی می پردازند و قصه نویس معنا و مفهومی کلی را در قالب رفتارها و کنش های خاص شخصیت های قصه بیان می کرد اما به زوایای مختلف روحی و درونی افراد قصه و توصیف عینی و ذهنی محیط پیرامونی قصه نمی پرداخت از این رو مخاطب فقط با دنیای بیرونی شخصیت های قصه یعنی برخوردها و رفتار و گفتار متقابل هریک از آنها باهم در تعامل بود و از دنیای درون آنها که شامل احساسات، اندیشه ها، دغدغه ها، گفتارهای درونی اطلاعی نداشت. از این رو ناخدای قصه آن را در یک مسیر کلی و گاه مبهم به حرکت وا می داشت و بیش از آنکه به مسایل فنی ادبی و هنری آن بپردازد جنبه اخلاقی آن را درنظر می گرفت و غالبا این تمرکز و تکیه بر مسایل اخلاقی و تربیتی دیگر جنبه های قصه گویی را تحت الشعاع قرار می دهد. اما با گذشت زمان و پیشرفت در هنر نویسندگی و تکنیک های قصه پردازی این نقایص برطرف شد. چنانچه امروزه قصه نویس افکار و اندیشه (جهان بینی) و احساسات و تخیل خود را در قالب عناصر چهارگانه زمان و مکان، طرح و توطئه و حوادث به نمایش می گذارد و از طریق قصه با مخاطبین کلامش ارتباط برقرار می کند:
الف) زمان و مکان؛ در قصه های قدیم به عناصر زمان و مکان توجه زیادی نمی شد از این رو شخصیت ها و حوادث در نوعی بی زمانی و بی مکانی شناور بودند چنانچه توصیف عینی از مکان و زمان در قصه های قدیم ممکن نیست به عنوان نمونه در قصه امیر ارسلان نامدار نمی توان توصیف عینی و مشخصی از مکان و زمان به دست آورد و به طور دقیق مشخص نیست که این حوادث متعلق به چه سال و دوره تاریخی می باشد از طرفی اگرچه پهنای مکان برای قصه پرداز تنگ و محدود نیست، اما اگر جاهایی که حوادث در آنها رخ می دهد پرشمار و دور از هم باشد، داستان قصه از صورت طبیعی خارج می شود از این رو باید تا سرحد توان، حادثه در مکان واحدی اتفاق افتد.
ب) طرح و توطئه: در تعریف طرح و توطئه ارسطو گفته است: طرح توطئه ترتیب منظم و سببی حوادث تراژدی یا قصه است. این عامل باعث می شود که مخاطب قصه در مقابل چراهای مختلفی قرار بگیرد و همین مسئله سبب پیگیری جریان قصه توسط خواننده و یا شنونده آن می شود. طرح و توطئه براساس فرمول دقیق علت و معلول شکل می گیرد. بنابراین با پیدایش عامل اساسی طرح و توطئه قصه از شکل روایت ساده اش درآمده و به شکل قصه به معنای امروزی آن تغییر و تطور یافته است و شاید این اساسی ترین عامل هنرمندانه در هنر قصه نویسی باشد. طرح و توطئه به قصه جهت می بخشد، جهتی که از جهان بینی قصه نویس سرچشمه گرفته است. از آنجا که قصه در واقع حرکتی از گره افکنی به سوی گره گشایی و از بی نظمی به سوی نظم و از پیچیدگی به سوی یکپارچگی است، می توان گفت طرح و توطئه قصه عامل اساسی در یکپارچگی و همبستگی معانی، مفاهیم و حوادث قصه است.
ج) حادثه: از نظر قصه نویس حادثه، تدبیری برای واقعیت و عینیت بخشیدن به افکار، احساسات و اعمال شخصیت هاست. حادثه و اتفاقی که حادثه از آن سرچشمه گرفته است مثل آیینه ای است که در برابر ضمیر و دنیای درون شخصیت ها قرار می گیرد تا آنها در صحنه عمل زوایای روح و فکر خود را به صحنه نمایش بگذارند. به همین دلیل از نظر قصه نویس افکار و احساسات باید در چارچوب حوادث، هیئت عمل به خود بگیرند. گاه یک حادثه، نخستین تصویر قصه نویس از یک قصه است و خود مقدمه ای برای تصویر و تجسم بخشیدن به حوادث دیگر می گردد. هنر قصه نویسی، گرفتن دانه های حوادث، معنی دار کردن و به تسبیح کشیدن آنها بر روی نخی از طرح و توطئه داستانی است و در پایان طرح و الگویی هنرمندانه بخشیدن به حوادث است و در این زمینه علت و سبب همیشه برقصه حاکمیت دارد و همین عامل به تجربه ها، حوادث و مفاهیم فکری عاطفی جهت مشخص و روشنی می بخشد.
همه قصه ها نیز به یک شکل روایت نمی شود. این روایت بستگی به ارتباط قصه نویس با راوی، و راوی با شخصیت و مخاطب دارد. گاه در یک قصه زاویه دید و در نتیجه راوی قصه چندین بار عوض می شود، قصه نویس از طریق راوی قصه به عنوان دانای کل می تواند عمیق ترین تجزیه و تحلیل ها را از روحیات و خلقیات افراد در جریان قصه داشته باشد. چنانچه این زاویه دید کهن ترین زاویه دید داستانی است که در ایلیاد و ادیسه هومر در «رامایانا» در تمام کتب مقدس به ویژه داستان های تورات، در منظومه های پهلوانی و عاشقانه بعد از قرن هیجدهم در اغلب قصه های رئالیستی و حتی غیر رئالیستی این زاویه دید به چشم می خورد. زاویه دید سوم شخص شیوه مناسب و جامعی است تا قصه نویس، جوامع انسانی را از زوایای مختلف، همچون آینه ای در قصه خود منعکس سازد. قصه نویس ممکن است یکی از شخصیت های قصه را به عنوان هویت مشابه خود بسازد و او را مرکز تمام حوادث قرار دهد. در این حالت می توان گفت در اصل قصه نویس در قصه حضور دارد و اول شخص قصه است. قصه نویسی که در اول شخص قصه خود حلول کرده، دنیای محیط قصه را از طریق اندیشه و تخیل خود تصویرسازی می کند و بر تجربه و شناخت خود از اشیاء آدم ها و حوادث تکیه می کند در این شیوه شخصیت های قصه به نمایندگی از نویسنده و درصحنه های مختلف به نقش آفرینی می پردازد و جهان بینی قصه گوی برای مخاطب روشن می سازند.
دنیای شیرین و پرماجرای قصه ها با قهرمانان و شخصیت های متفاوتش همراه با کنش ها و واکنش های پرمعنای هر یک از آنها سرشار از درس و پند و عبرت است. هر قصه به فراخور موضوع و محتوایش اعم از اینکه حماسی، تاریخی، عاشقانه، عارفانه و یا کودکانه باشد. هزار و یک نکته گفته و ناگفته دارد که در دل آن نهفته است. گاه از آشوب و فتنه روزگاران می گوید و گاه از عالم شگفتی ها و حیرت ها، گاه از غم و حسرت مختلف بنی آدم که درچاه دنیا گرفتار آمده و گاه از عشق و دلدادگی دلسپردگان و معشوقکان می گوید و گاه قصه فضل و هنر پادشاهان را روایت و توصیف می کند. به عبارتی می توان گفت که درون مایه تمام گونه های ادبی قصه ای است که واقعه ای را بیان می کند و پیامی را به مخاطب الهام می کند و درپس این پیام نوعی اندیشه تولید می شود پس می توان گفت که نقطه شروع فعالیت هر هنرمندی قصه پردازی است. چنانچه در نقاشی، شعر، موسیقی، داستان، پیکر تراشی و هر هنر دیگری قصه ای نهفته است که واقعه ای را بیان می کند و ناقل اندیشه و پیام خاص هنرمند به مخاطبانش می باشد. کتاب الهی نیز سرشار از قصه های حکیمانه و آموزنده است که قصه هایی که آموزه های ناب و متعالی الهی و اسلامی را بر جان عالمیان عرضه می دارد.
ادبیات کلاسیک ما نیز خالی از قصه و قصه پردازی نیست. بلکه در آثاری همچون شاهنامه. مثنوی معنوی، منطق الطیر و مانند اینها قصه هایی بس زیبا و پر نکته و آموزنده به چشم می خورد که می تواند اساس و بن مایه ایجاد دیگر گونه های ادبی گردد. چنانچه قصه های موجود در مثنوی معنوی و شاهنامه به صورت نقالی، نمایشنامه و داستان منثور در آمده است و می توان در زمینه های متنوع تری نیز از این قصه ها بهره برد.
ادبیات عامیانه ما نیز با آن همه لالایی و قصه های شیرین واقعی و تمثیلی می تواند منبع سرشاری برای پرورش عاطفه و اندیشه کودکان به حساب آید و به شیوه ای مناسب برای خردسالان بازنویسی شود و با این بازنویسی ارتباط نسل جدید با فرهنگ و آداب و رسوم گذشته استمرار یابد. قصه پردازی و قصه گویی به عنوان سنتی پایدار در ادبیات شفاهی ایران برای خردسالان از نخستین لحظه های حیات کودک اهمیت و جایگاه ویژه ای قایل بوده و آنان را در مسیر آموزه های لازم قرار می داده است. تقریباً بیشتر قصه ها و افسانه های رنگارنگ و متنوعی که از دوران پیش از تاریخ در فضای فرهنگ ایران شناور بوده و بسیاری از آنها به عنوان دستاوردهای اساطیری و ادبیات عامیانه و حکایتهای کهن ادبیات رسمی به دست ما رسیده است به دنیای ویژه کودکان تعلق داشته است گذشته از این متل ها، لالایی ها، معماها، چیستانها، گویه ها، و بازیهای آهنگین و نیمه آهنگین مخاطبان خود را همیشه در میان خردسالان و کودکان یافته است تا آنجا که می توان گفت اگر ادبیات رسمی ایران بیشتر از آن بزرگترهاست، ادبیات عامیانه فارسی عمدتاً به کودکان تعلق دارد. در ادبیات دوره قبل از اسلام در کتابهای دینکرت، بندهشن، ارداویرافنامه و مخصوصاً کتاب هزار انسان کار در دوره اسلامی به نام هزار یک شب ظاهر شده است، عناصر قصه هایی ملایم و مناسب طبع کودکان به چشم می خورد که امروزه می تواند به این منظور بازآفرینی و بازنویسی شود. در ادبیات دوره اسلامی نیز مجموعه های داستانی مانند کلیله و دمنه، جوامع الحکایات و گلستان سعدی سرشار از قصه های آموزنده ای است که هر یک به گونه ای مستقل و ویژه به مسایل تربیتی و آموزشی پرداخته اند. ویژگی قصه های کودکان رامی توان چنین خلاصه کرد: ۱-ارضای غریزه کنجکاوی کودکان و نوجوانان در برآوردن نیازهایی که به آگاهیهای تازه در مسایل مختلف علمی، ادبی، اجتماعی و دینی دارند. ۲-انتقال تجربه های مختلف زندگی به نسل جوان ۳-گسترش معلومات کودکان و نوجوانان در زمینه های گوناگون به ویژه با اطلاعاتی که در کتابهای درسی بدان دسترسی ندارند. ۴-افزایش آگاهی و گسترش جهان بینی کودک و وسعت دادن شناخت او نسبت به محیط اجتماعی و ضرورتهای زندگی ۵-تامین نیازهای عاطفی کودک که در تعدیل شخصیت او موثر است ۶-پر کردن اوقات فراغت کودک به وجهی شایسته و معرفی الگوهای موفق زیستی از طریق آشنا کردن آنان با بزرگان دین و علم و ادب سرزمین خود و سرزمین های دیگر.
بنابراین ادبیات ایران از مجموعه فرهنگ و تمدن ایران جدا نیست. کودک از گهواره فعال است چون توانایی بالقوه ذهنی دارد و با جهان پیرامون خود در تعامل است. از این رو قصه ها نقش تربیتی مهمی در شکل گیری شخصیت فرد در تمام دوران کودکی، نوجوانی، جوانی و بزرگسالی ایفا می کند.
بنابر آنچه گفته شد قصه بن مایه و اساس هرگونه ی هنری است براین اساس می توان گفت که در هنرهای امروزی نظیر نقاشی، موسیقی، سینما و تاتر قصه ای نهفته است که در پس این قصه اندیشه و معانی خاصی به مخاطب القاء می شود. با این وجود بررسی معانی نهفته در هنرهای امروزی نشان دهنده این است که قصه نهفته دراین هنرها فاصله زیادی با قصه نهفته در ادبیات کلاسیک دارد. قصه های موجود در ادبیات کلاسیک سرشار از آموزه های اخلاقی و تربیتی همچون خدامحوری در زندگی، ساده زیستی و قناعت، جوانمردی، صبر توکل و... است اما به طور نمونه با نگاهی به هنر هفتم امروزی که حاکی از نفوذ اندیشه های انحرافی مانند تجمل گرایی، ترویج چشم و هم چشمی، بی توجهی به ریش سفیدان و بزرگان فامیل، رواج روابط بدون منطق دختر و پسر و نگاه ابزاری به جنس مونث است به این نتیجه می رسیم که شکاف عمیقی بین قصه های موجود در هنرهای امروزی با قصه های موجود در ادبیات کلاسیک ما وجود دارد. در پایان می توان گفت: قصه ای بیدار سازد قصه ای خواب آورد
در خود هر داستانی را حسابی دیگر است.
فهیمه بافنده
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید