پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


جلال ادبیات ایران


جلال ادبیات ایران
نقطه عطف زندگی جلال آل احمد، بهره مندی از بینش اسلامی و پافشاری هوشمندانه اش بر حفظ ارزش های ایرانی است.
جلال آل احمد نویسنده، مترجم و متفکر و مرد نجیب و متعهد نسل معاصر ادبیات ایران که آثار و گفتار صادقانه اش، در روزگار سیاه ستم شاهی و دورانی که بسیاری از توانمندان عرصه سیاست و قلم در خلسه پیله خود بافته خود بزرگ بینی ها و مردم گریزی های شبه روشنفکرانه شان و دوری از فرهنگ ملی و عقیده و باورها و پایبندی های مردم، هر کدام ساز خود را می زدند و یا در برابر زرق و برق ریاست و میزهای وزارت و وکالت با خودباختگی تمام، سست شدند و با وسوسه رسیدن به ثروت و قدرت، چونان شاگردی مطیع سر خم کردند و با پشت پا زدن به انتظارات و چشمداشت مردم و جامعه محروم خود، در پشت میزهای ریاست و مسئولیت های دروغین و فورمالیته، بله قربان گویان یک به یک جاخوش کردند. این تحفه های جدا تافته، نه انگار در برهه ای از زمان، گاه پز مبارزه در جامعه عقب نگهداشته شده شان را داده بودند!
جلال ادبیات ایران که خود، خواسته یا ناخواسته، یک دور همه مکاتب اصلی و فرعی روزگار خود را سیر کرده بود و در کسوت سیاحی ریزبین، شوروی سوسیالیستی و آمریکای امپریالیستی را سیاحت کرده بود. خسی در میغات رهاورد سفرش به سرزمین وحی بود. رادمرد تنهای عرصه قلم ایران. شجاعت و آزادگی را در هم تنید و با نرمی قلم و ضرباهنگ نثر روان، زیبا و دست نیافتنی اش تا بدانجایی بر نامرادی ها و نامردمی ها و کج اندیشی ها راند که هنوز هم راز مرگ مرموزش بر خاص و عام ناگشوده مانده است!
جلال آل احمد نویسنده ای آگاه و مترجمی چیره دست بود و با جوهره قلمش آگاهانه نوشت و آگاهانه دل به خطر زد تا جامعه نیمه خفته اش را بیدار نماید. او تا آنجایی پیش رفت که خود نیز جلال ادبیات ایران شد.
جلالی که صریر قلمش گوش نواز بود. جلالی که گنده گویی را دوست نمی داشت اما در همان حال، با هوشیاری غربزدگی را نوشت. جلال با سری پرشور، هرگز راکد و ایستا نبود. زیرک و هوشمند بود. از همان نوجوانی که از گلدسته ها بالا رفته بود. از وقتی ضرب شلاق خط کش بر دست چپ اش فرود آمده بود!
جلال مکاتب رنگارنگ زمانه اش را نه طوطی وار و شعارگونه که با اندوخته تجربه همچون کف دست می شناخت. از مردم نوشت و با نامردمان سری ناسازگار داشت. نفیر گیرای قلمش روایتگر حدیث و حکایت نامیمون روزگارش بود. خسی در میقاتش. داستان های کوتاهش. سفرنامه هایش، داستان های بلندش، ترجمه هایش فغان و فریادهای اعتراض قلمش، همه نشان از درد درونش بود. عصیانگری قلمش بر علیه کج فهم ها، دروغ پردازها، نان به نرخ روز خورهای باصطلاح منورالفکر بود. به همان اعتباری که بچه مردم اش، به وضوح فوران حسرت است.
اوج احساس و عاطفه است و تفی است بر غیرت مرد سالاری های جاهلانه و بی عاطفگی ها و نهایتا غلیان سوز دل خودش از وجود بچه هرگز نداشته اش. سه تارش، دهن کجی به خشکه مقدس های کوته بین. مدیر مدرسه اش، نمایشگر زشتی های نظام فرهنگ و آموزش زمانه اش. همچنین دیگر آثارش، هر یک به نحوی زبانی گویا از ناملایمات.
جلال قلم ایران، اگر چه انبوه نوشته هایش به نسبت شخصیت ژرفش، ناکافی به نظر می رسد. اما هر چه نگاشته، گزیده نگاری بوده و ماندگار. همین بس که مانایی و طراوت قلمش پس از دهه ها، گواهی صادق بر این مدعاست. هرچند به قول شمس، هنوز هم بیش از هزار صفحه مطالب چاپ نشده از جلال بر زمین مانده است. جلالی که بی اغراق هنوز هم کسی به نثر جذاب و منحصر به فردش نزدیک نشده است. همان جلالی که با وجود گذشت چهل سال از مرگ نابه هنگام و راز نامکشوف مانده اش، آثارش همچنان خواندنی، پرکشش، تأثیرگذار و مهمتر آنکه همه کس فهم است. فضاهای آثارش، همه تصویرگر شهرها، خیابان ها و کوچه های زمانه خودش و با همان حال و هواست. چهره شخصیت هایش در قواره قباهای روزگارش همچنان تماشایی اند و مردمی اند و صمیمی اند و گویی در همان کوچه های خاکی با بوی دیوارهای کاهگلی با تو سخن می گویند!
جلال زیبایی های وادی ادب و سرکشی ها و شوریدگی های قلم دهه چهل ایران. تراوش دلنشین قلمش از درون ناآرامش بود و همواره، همراه و همنوا با مردمش بوده و بی گمان راز ماندگاریش در دل ها را باید در آن جست. جلالی که میان معاصرانش یگانه بوده انگار جلالی که تنها با پشتوانه اعتماد به نفس اش و اعتقاد به راهش و باتجربه های فراوان، از سرکشی های کنجکاوانه اش به مراکز مکاتب وارداتی شرقی و غربی، در مقابل شرایط و تغییرات و زرق و برق ها، خود را وا نداد. نه زیر بیرق غرب غارتگر و استعمارگر سینه زد و نه بطور جد، توده مردم سرزمینش را با قلم فرسایی های کذایی، مشتاق و امیدوار به اراجیف و اوهام فریبنده و واهی شرق ملحد و فرصت طلب کرد. مهم تر آنکه نه هیچگاه قدم در محفل جشن های فرخنده گذاشت و نه تملق گوی رژیم وابسته زمانه خودش بود.
روح قلم جلال آل احمد، ایرانی بود با جوهره مردمی و حقیقت نگار. جلال در چارچوب داستانها و مقالات و مطالبش، با زیرکی یک سیاستمدار، همواره افشاگر ناهنجاری ها و ناملایمات بود و علت ها و معلول ها را می نمایاند. از همین روست که در پس گذشت بیش از نیم قرن از چاپ آثار جلال، هنوز هم نوشته هایش بوی تازگی دارد. با طراوت است و خواندنی و تو گویی هیچ قصد ندارد، در گذر زمان کهنه گردد. هرچند ناگزیر زمانه دستخوش تغییر عمده ای شده باشد. اگرچه به همان نسبت که بسیاری از آثار کم جوهره و کم مقدار هم نسل های جلال بخودی خود در بوته فراموشی روزگار، متروکه شده است و غبار فراموشی بر آنها نشسته. اما هر از گاه دیده می شود یکی از آن آثار کپک زده با ترفندی و از روی نیاتی خاص، بیرون آورده می شود و روی طبق بازارگرمی های رایج ریخته می شود. درحالیکه به وضوح بوی نا و کهنگی از آنها به مشام می رسد. بوی وابستگی ها و نیرنگ ها و خود فریبی می دهند. چراکه هیچ رنگ و بویی از ملیت مردم زمانه اش را در خود ندارد!
و اینک جایزه ادبی جلال آل احمد، اگرچه دیر هنگام صورت می گیرد، کمترین قدرشناسی از جلال ادبیات ایران است. جلال یگانه ای که سالهاست، حتی روشنفکران معاصرش هم آشکار و پنهان، نام او را خوش نمی دارند و مانایی اش را برنمی تابند. شاید حتی برخی از آنهایی که گاه دم از جلال شناسی می زنند، چندان مطلبی در چنته نداشته باشند. شاید اگر نشر رواق شمس اوراق نمی شد، برادر با دل گرمی به تجدید چاپ آثار جلال می پرداخت و غبار غربت و فراموشی را از مطالب چاپ نشده و بر زمین مانده اش می زدود و یکایک بدست چاپ می سپرد.
● جلال بر مدار دانستگی
زنده یاد جلال آل احمد با نیروی عظیم معنوی خویش بعد از چند دهه بار دیگر چهره دلربای خود را برای ادبیات معاصر به رخ کشیده است. چه سعادتی بالاتر از این که نویسنده ای نام خود را زنده و تکرار کند و تعبیر «حی» بودن که از مختصات انسان مؤمن است به نوعی تجلی گر شود!
زیبنده این است که علاوه بر نامگذاری خیابان ها، بزرگراه ها، مدارس و غیره... اصلی ترین نام را متوجه جایزه ای ادبی با این نام دانست و این بار برای اولین بار به صورت جدی نام این بزرگ داستان نویس معاصر مسلمان، زینت بخش جایزه ای ادبی گردد تجربه شخصی من درباره نویسندگی و نام زنده یاد جلال به دو وجه ادبی و شخصی برمی گردد. دیداری طولانی با برادر بزرگوار ایشان شمس آل احمد که به حق در سینه خود چه رازها از زندگی ادبی و سیاسی او و تاریخ گذشته داشته و دارد و طی این دیدار با او بر سر همین ها حدیث ها، او گفت و ما شنیدیم.در وجه شخصی نیز البته علاوه بر خواندن آثار او، ارتباطکی روحانی نیز با نام و شخصیت او داشته ام. واقعیت این است که حرفه قصه نویسی حرفه ای، مظلوم است. اگر پر بیراه نگفته باشم آثار عامه پسند جای نابحق خود را در جامعه یافته است و به لحاظ صنفی و حرفه ای برای نویسندگان آثار جدی ادبی جای کوچکی اینک باقی مانده است.آن ارتباط روحانی کوچک با وی شاید حدیث نفس گفتن ما نویسندگان است با روح او؛ که قدری آلام خود را تسکین دهیم و از تجربه او در تنها ماندن، پیشرو بودن، درس ها بیاموزیم.
زیبنده این است که در رثای او بنویسیم تا متصل شدن به نام وی، برای نویسنده ای که جایزه جلال را از آن خود می کند اهمیتی بیشتر گیرد قدردان آن نام و جایزه بیشتر شود!- اگرچه وجوه مادی جایزه در روزگار تورم و مظلوم ماندن اهالی فرهنگ نیز نادیدنی انگاشته نخواهد شد!
زنده یاد جلال آل احمد برای مخاطب خود احترام خاصی قائل بود. مقداری از دانستگی را معلوم و آشکار می دانست و آن را از آن و از سهم مخاطب محسوب می کرد. مخاطب را آن قدر فاضل می دانست که احیاناً خود را... و از این مهم دستاورد شگرف او همه گیر بودن، محترم بودن و با روح بودن نوشته های او گشته است.
این خصوصیت «دانستگی نقل» یا «شریک انگاشته مفروض دانستن مخاطب» دیگر خصوصیت نثر وی است که نثر مختص او را با دو ویژگی دیگر یعنی تلگرافی نوشتن و عصبی بودن (ریتم پر چگالی و پر تأثیر نثر او!) ممزوج کرده است تا خصوصیت اعتباری نثر وی بیشتر شود.
جلال بر مدار دانستگی و حتی دلزدگی مخاطب از واقعیت (واقعیت سیاسی و واقعیت معنوی زندگی) می چرخید. آنچنان اعتبار دلزدگی مخاطب از واقعیت را استوار می دانست که حق خود را بر حمله کردن بر فرض های پیش رو محفوظ نگه می داشت.
خصوصیات بومی نویسی او علاوه بر درک جهان نگر او از ایران آن زمان و اعتبارات سیاسی- اجتماعی زمانه اش را نمی توان نادیده گرفت. و همین ویژگی است که او را از هزاران نام- که دیگر یاد و خاطره ای از بسیارانشان در این زمان نیست- متمایز کرده است. به نظر من مظلوم ماندن او در زمانه ای که مدگریز از مذهب یکی از مؤلفه های روشنفکر زمان بود، می تواند دستاورد و درسی باشد برای نویسنده امروز! حتی در زمانه ما نیز گرایش به دین، و باورهای دینی در قصه نویسی معاصر در نزد بسیاری پدیده ای مذموم است.
با اعتبار بلند به دستاوردهای جلال نگاه کنیم و او را در صدر غیرت دینی و دین خواهان بخوانیم. این ویژگی ما را در هزاره اصالت لذت (هزاره سوم) کمک خواهد کرد که به پیشینیان خود متکی شویم و از ذخایر معنوی آنان برای عاشقان جهان و دین باوران توشته آوریم.
بی شک جایزه جلال آل احمد باید مستولی بر درک و شناخت چنین باوری از چنین نویسنده ای برقرار و برپا شود وگرنه نامی است بر تارک صرفاً جایزه ادبی و نه چیز دیگر. مصطفی جمشیدی
● جایزه جلال آل احمد در سال نو آوری و خلاقیت
همواره هدف از برگزاری همایش و جشنواره های ادبی ، بالا بردن و ارتقاء سطح آن رشته از ادب و هنر و ادبیات و ... بوده است .ضمن اینکه اگرنام این جایزه و یا جشنواره مختص به نام شخص خاصی باشد، سبب به خاطر آوردن آن شخص و ماندگاری نام او در اذهان خواهد شد . ودر ادامه این روند، هدف این جشنواره نیز ارتقاء زبان و ادبیات ملی دینی اعلام شده است.
برگزاری اولین دوره جایزه ادبی آل احمد توسط معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد و خانه کتاب، در شرایطی صورت می گیرد که با یک سال تأخیر مواجه است . چرا که این جایزه قرار بود سال ۸۶ برگزار شود .و قبل از آن نیز در آبان ۸۵ توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی با هدف ارتقاء زبان و ادبیات در پنج رشته ی داستان کوتاه ، داستان بلند ، نقد ادبی ، مستند نگاری ، تاریخ نگاری به تصویب رسیده بود . اما به دلا ئلی که گفته شده یکی از آن ها مشخص نشدن هیئت علمی جشنواره ، قبل از اعلام فراخوانی و همچنین دلیل دیگر آن ، تداخل زمان آن با جایزه پروین اعتصامی اعلام شده بود، این مسابقه به تعویق افتاد ،که خوشبختانه امسال با حل این مشکلات ، جشنواره آغاز به کار نموده واکنون در مراحل پایانی خود است .
منوچهر اکبری دبیر نخستین جایزه ادبی جلال آل احمد که دبیر جایزه کتاب سال و کتاب فصل و پروین اعتصامی نیز می باشد، در مصاحبه ای گفته است که اعضای هیئت علمی جایزه نه نفر هستندکه از سوی وزیر ارشاد انتخاب شده اند
اسامی این ۹ نفر به قرار زیر می باشد :
صادق آئینه وند ، محمد رضا سرشار، راضیه تجار ، مجتبی رحماندوست ، سهراب هادی ، مرتضی سرهنگی ،عباس سلیمی نمین،رسول جعفریان ، عباس علی وفایی .
در تاریخ ۲۱.۶.۸۷ اعلام شد، به تقدیری ها ی جشنواره نیز ۲۵ سکه همراه با نشان جلال آل احمد و لوح تقدیر، اهداء می شود . مواردی را که هیئت علمی جشنوارها اعلام کرده است که باید برای انتخاب اثر لحاظ کنند ،باید معیار های زیر را داشته باشند :
تأثیر گذاری در ارتقای سطح ادبی کشور ،تازگی ،نوآوری درساختار ،ارزشمندی محتوای کتاب، استحکام و زیبایی زبان برخورداری از تعالی معنی و ارزش های دینی،برخورداری از قدرت اقناع و...
گفتگو ها و بحث های زیادی در زمینه تعلق گرفتن این جایزه به افراد و گروه های دیگربه وجود آمده است . از جمله مطلبی که در مورد عمومیت بخشیدن این جایزه و همچنین تعلق دادن آن به اهالی سینما و تئاتر هم از آن نشأت می گیرد. وهمچنین این مسئله که اگر قرار است جایزه ای به نام آل احمد برگزار شود ، بهتر است قبل از آن مجوز چاپ کتاب های سنگی بر گوری و جلد سوم نامه های جلال به سیمین صادرشود . و همچنین صحبت هایی در باب انتخاب داوران و اعضای هیئت علمی و... اما نکته ی مهمی که در ارتباط با این موضوع ، به نظر می رسد، این است که برای کارهای اجرایی و داوری مسابقات و به خصوص این مسابقه خاص، بهتر است از اشخاصی که دارای درجه علمی ، ادبی ، فرهنگی بالا وکاملتری هستند، همچنین اشخاصی که از هر نوع وابستگی به گروه و شخص و سازمان تأیید نشده، و صاحب استقلال رأی و تعهد و صاحب اندیشه باشند، استفاده شود . چرا که شرایط این جایزه- به لحاظ ارزش مادی آن- با بقیه ی جوائزی که تا امروز در ایران اعلام شده است، متفاوت است . در واقع این میزان جایزه تا امروز در کشورمان سابقه نداشته است . بنا بر این مسئولین، برگزار کنندگان و به طور کلی تمام کسانی که حتی مسئولیت کوچکی در این جشنواره دارند ، خود را موظف می دانند برای پایمال نشدن حقی از کسی وهمچنین حفظ امانتداری و استقلال رأی خود بکوشند . تا بتوانند از اختلاف نظر هایی که در جوائز دیگر ادبی ،گاه اتفاق می افتد جلوگیری نمایند.
یکی از مواردی که می توان در این مورد به آن اشاره کرد و برای خیلی ها سئوال به وجود آورد، بالا بودن میزان زیاد جایزه نقدی آن است . که به طور ناگهانی تا این حد از جوائز دیگر بیشتر است . شاید بهتر باشد هر جایزه ی ۱۱۰ سکه ایی را به دو یا سه برگزیده بدهند تا شاید اشخاص بیشتری که اهل و ادب و هنر و فرهنگ هستند از آن بهره مند شوند . یعنی به جای مثلاً سه برنده ، ۱۰ برنده انتخاب شود ، تا زمینه ی ای برای دلگرمی بیشتر شرکت کنندگان فراهم آید که در این بازار بی رونق ادبی - به لحاظ مادی - شاید فرجی برایشان شود ؟ به طور مثال به هر کدام ۳۰ سکه به عنوان جایزه داده شود. یا لااقل برندگان دو برابر شوند و جایزه نصف شود . به نظر می رسد به این ترتیب امید برای انتخاب شدن بیشتر و بالطبع تعداد شرکت کنندگان نیز بیشتر خواهد شد .اما از طرفی این جایزه می تواند نوید ی باشد برای تبدیل شدن به جایزه ای چون نوبل ،- البته نه با مفهومی که امروز پیدا کرده است که با نام یک ایرانی نامگذاری شود که عمومیت بیشتری هم داشته باشد . و در آن مخترعین و مکتشفین هم بتوانند شرکت کنند .
اما ممکن است این سؤال پیش آید که این جایزه چرا به نام جلال آل احمد باید باشد و نه با نام کس دیگر ؟ که یک مورد آن توجه به وصیت نامه اوست و مورد دیگر شاید امتیازات آل احمد نسبت به نویسندگان هم عصر خود چون چوبک و هدایت باشد .اما آنچه مهم است این است که این حرکت ، در سالی که با نام - سال نوآوری و خلاقیت - نام گذاری شده است ، می تواند نوید و آغازی پر برکت باشد برای چنین فعالیت هایی که هم به سبب شکل واجد ارزش است هم محتوای. چنین ایده ی با ارزشی برای انتخاب عنوان سال باید پیامدی چنینی نیز داشته باشد و باید که به طرح هایی این چنینی با اهدافی والاتربه مراحل تکاملی ادب و اندیشه و هنر در سرزمین ادب و هنر پرورمان بیانجامد. چه بهتر که این امر سبب همکاری بین تمام اقشار ادبی و فرهنگی و هنری باشد که خود زمینه های وحدت بین آن ها که هدفی جز تکامل انسان و اندیشه های او را ندارند ، فرا هم آید . جلال آل احمد، هم می تواند در راستای رسیدن به هدف والا ی نو آوری و خلاقیت - بهانه باشد . چه بسا بعد از آن کسان دیگری چون او می توانند عنوان این جوائز و جشنواره ها باشند. جایزه آل احمد می تواند بهترین شروع این مشارکت و همفکری ووحدت باشد . چه برای کسانی که به سبب پاره ای از آثار جلال - نامه های او به سیمین و یا سنگی بر گوری- ، او را برای انتخاب این جشنواره ناموجه می دانند وچه کسانی که طرفدار حتی همان نوشته ها هم هستند ، در ارائه آثار خود به این جشنواره از هم جدا نمی شوند . از جهتی هم چون این جشنواره محور جداگانه ای را پیش روی عده ای خاص قرار نمی دهد که موجب شود فقط گروهی خاص در آن شرکت کنند . به طور مثال تنها مربوط به آثار علمی تخیلی ، یا دفاع مقدس ، یاانقلاب ، یا داستان مینی مال ، یاتحقیق در موردی خاص و یا نقد کتاب هایی که مورد نظر عده ای خاص باشد ، نیست ، بالطبع می توان پیش بینی هایی برای مشارکتی همه گیرتر کرد .چنانکه شرط اساسی برای شرکت در این مسابقه این است که چاپ و انتشار کتاب ها از سوی کتابخانه ملی و وزارت ارشاد و طبق قوانین جمهوری اسلامی باشد.
مطلب آخر این که به تعویق افتادن این جایزه را شاید بتوان از جهتی به فال نیک چرا که مقارن با سال نو آوری و خلاقیت شده است که خود می تواند یک نو آوری و خلاقیت باشد . فرخنده حق شنو
محمدعلی گودینی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید