سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

فرهنگ و توسعه


فرهنگ و توسعه
توسعه علمی یکی از شاخص های اساسی ارزیابی توسعه در جوامع انسانی می باشد. از سوی دیگر مقوله فرهنگ از مهمترین مسایل موثر بر رویدادهایی است که در این جوامع رخ می دهد. در مقاله حاضر به طور خلاصه به برخی از معضلات فرهنگی و نقش آنها در توسعه نیافتگی علمی کشورمان می پردازیم.
● ثروت ثابت و تقسیم پذیر
رفتار مردم ما عمدتا هنوز یک رفتار جامعه کشاورزی است. این اطلاق به این معنی است که حتی مدیران یا کارمندان ، اعم از اینکه دارای تحصیلات عالی باشند یا نه در یک نهاد مدرن در جامعه امروزین عناصر رفتاری دوران کشاورزی را از خود بروز می دهند. چگونگی نگرش به ثروت یکی از این رفتارهاست. به ثروت همچون کمیت ثابتی نگریسته می شود که میان تعداد معینی تقسیم می شود. هرگاه کسی به این مجموعه اضافه شود جای دیگری را تنگ می کند و سهم دیگری را از ثروت کمتر. علت آنست که طی سالیان دراز ثروت موجود در جامعه حاصل از کشاورزی یا دامداری بوده است که با توجه به ابزارهای پیش صنعتی محصول آن محدود بوده است. بنابراین رفتار بخردانه کشاورزی ناشی از اصل تنازع بقا حکم می کرد که تلاش بر بر حفظ سرمایه و جلوگیری از کاهش آن توسط فرد دیگر باشد. در جامعه کنونی ما بسیار پیش آمده است که مدیران و کارشناسان خیال کنند اگر کسی را استخدام کنند که بهتر از خودشان یا متخصص تر از خودشان باشد، آنگاه اعتبار یا شغلشان را از دست خواهند داد، جا برایشان تنگ خواهد شد و سهمشان از ثروت عمومی جامعه کاهش خواهد یافت. غافل ازاینکه رشد جامعه و افزایش ثروت در گرو حضور فعال افراد با اندیشه های برتر و با تخصص بیشتر است. حضور اندیشه های برتر و افراد با تخصص بیشتر ارزش افزوده بیشتری ایجاد می کند و در نهایت ثروت را در جامعه افزایش می دهد.
اگر این رفتار کشاورزی، همانند وضع کنونی در جامعه ما نکوهیده نباشد، علامت آنست که جامعه نسبت به توسعه حساس نشده است.
● راکد بودن و عدم درک رشد
در جامعه سنتی کشاورزی، با جمعیت نسبتا ثابت، حجم تولیدات نسبتا ثابت است، در حدی که رفاه مطلوب به دست آمده است و رشد معنی ندارد. جامعه راکد نیست اما آهنگ رشد صفر است. یک کارگاه پارچه بافی که نوع خاصی پارچه و در حد مشخصی تولید می کند، سال ها بلکه قرن هاست که به همان سبک اداره می شود، نه تغییری در کیفیت رخ میدهد نه در کمیت. نهادها و بخش های جامعه سنتی عموما به همین سبک اداره می شود ولی در جامعه صنعتی همه چیز در حال رشد است. صنعتی که رشد کمی یا کیفی نکند نابود می شود. در جامعه سنتی تنها زور دولت ها یا مدیریت بیمار یک جامعه است که می تواند این گونه نهادها را تا مدتی زنده نگه دارد.
در میان مدیران ما کمتر موردی دیده شده است که متوجه اهمیت رشد در موسسه خود باشد. به همین دلیل است که غالب مدیران ما اصلا متوجه لزوم یادگیری روش های نوین مدیریتی نمی شوند.
● ریاست به جای مدیریت
در جامعه نوین مدیر موفق کسی است که می تواند مجموعه ای از انسان ها را در یک موسسه به گونه ای به حرکت درآورد تا بیشترین بازده را در جهت اهداف آن موسسه به دست آورد. چنین مدیری حکم نمی کند، بلکه از تمام خصلت های انسانی کارمندانش و نیز توانایی های ابزاری که در اختیار دارد بیشترین استفاده را می کند. خود را داناتر نمی داند، اما شاید تواناتر در اداره موسسه. می داند کی و چگونه از اطلاعات و توانایی های کارمندانش استفاده کند. کارکنانش را سرکوب نمی کند، بلکه آنها را درمی یابد و رشد می دهد.
متاسفانه مدیران ما اکثرا رییس هستند و دستور بده. اینکه می گویند میز ریاست افراد را می گیرد به علت همین نکته ساده است. کسی که حکم مدیریت یا ریاست موسسه ای را می گیرد به علت روش رایج در جامعه خود را حاکم آن موسسه می داند. چگونه چنین کسی می تواند نصیحت یک کارمند عالی رتبه، چه رسد به یک نگهبان را بپذیرد؟ این یکی از وجوهی است که بسیاری از برنامه های توسعه از بالا، یعنی توسعه دولت مدار را با شکست مواجه می کند.
● برکشیدن ایده ها، سازوکار پذیرش ایده ها
در جامعه نوین که تنوع فعالیت های بشر بسیار گسترده شده است، انسان ها در هر کجا که به کار مشغولند ایده هایی برای بهبود وضعیت کاری یا شرایط محیطی خود و اطرافیانشان پیدا می کنند. تعداد و تنوع این ایده ها از یک طرف و گستردگی نهادهای اجتماعی از طر ف دیگر ، تحقق این ایده ها را به یک کار پیچیده تبدیل کرده است که باید برای آن سازوکاری اندیشید. ابداع این سازوکارها به چند دلیل اهمیت بسیاری دارد:
▪ این ایده ها در جهت بهبود شرایط و محیط کار و زندگی یا تولیدات است. باید این ایده ها را به کار گرفت و به تحقق آنها کمک کرد. هر ایده ای قابل پیاده کردن نیست. به همین دلیل در دنیای صنعتی یک قانون توان ده برای این امور به دست آمده است: از هر ده ایده یکی به یک کار مفید تبدیل می شود. به هر ایده ای، هر چقدر کوچک باید بها داد.
▪ اگر ایده های افراد پیگیری نشود در اذهان باقی می ماند و به ایده دهندگان پس از مدتی این احساس غلبه می کند که مدیران بالاتر در مدیریت بخش خود ناتوانند و تحقق ایده های خوب خیالی بیش نیست. در نتیجه جامعه قطبی می شود: گروه مدیران و طرفداران آنها که ناتوانند، و گروه کارمندان یا زیردستان که می دانند چگونه می توان چرخ یک نهاد یا جامعه را بهتر چرخاند اما دسترسی به پست های اجرایی ندارند. اذهان پیچیده مدیران جوامع صنعتی بهایی برای ایده ها تعیین می کنند و سازوکاری برای بیرون کشیدن آنها.
▪ برکشیدن ایده ها از ذهن افراد باعث فعال تر شدن ذهن می شود، در نتیجه ذهن افراد یک مجموعه در جهت هدف فکری آن مجموعه فعال تر و کم کم پیچیده تر می شود. در غیر این صورت، به افراد حالت افسردگی دست می دهد ، ذهنشان می شود انبانی از ایده های بدیهی، ادعایشان زیاد می شود و توانایی درک ایده های پیچیده در آنها کاهش می یابد.
گروهی از مدیران ما که با این روش های صنعتی کار می کنند پس از مدتی به شیوه ها و نتایج پیچیده و مرکبی می رسند. مجموعه ای نیز که با چنین روشی رشد می کند به این پیچیدگی ها و ژرف نگری ها خو می گیرد. اکنون اگر عضو جدیدی به این مجموعه اضافه شود که تصورات مدیریت کشاورزی را با خود به همراه دارد و در فرایند برکشیدن ایده ها شرکت نکرده است، خیال می کند که به همراه خود ایده های بکری آورده است که گروه اولیه از آنها بی اطلاع است. همچنین پیچیدگی های ذهنی قابل توجهی هم به همراه ندارد که به سرعت پیچیدگی نتایج گروه قبلی را در یابد و با آنها همراهی کند. از این جهت مدت ها وقت مجموعه گرفته می شود تا شخص جدید را با خود همراه کند. این ضرری است که جامعه ما مرتب تحمل می کند و دلیل آن نشناختن اهمیت برکشیدن ایده هاست.
● الم و قلم
از عین القضات نقل است که " این قصه را الم باید که از قلم هیچ ناید." این گفتار بیانگر حالت و منشی است در میان فضلا و سالکان ما . این سالکان به قدری از مردم فاصله می گرفتند که نوشتن یافته هایشان را بی ثمر می دانستند و تنها می توانستند" درد" بکشند. این حالت در دوران کشاورزی فضیلت به حساب می آمد.
صنعت چاپ همراه خود فرهنگ نوشتاری را رشد داد. این فرهنگ زمینه ساز رشد صنعتی شد. مشخص شد که در شرایط جدید از قلم بسیار آید. ما هنوز مساله خود را با قلم و الم حل نکرده ایم، به فرهنگ نوشتاری خو نگرفته ایم که فرهنگ دیداری ویدیو، و فرهنگ دوران اطلاعات فراراهمان رسیده است. باید قبل از اینکه فرهنگ های جدید طومار فرهنگیمان را در هم بپیچد، فرهنگ سنتی خود را با این دوران تطبیق و رشد دهیم؛ که این امر به معنی پذیرش فرهنگ غربی سوار شده بر فرهنگ نوشتاری و دیداری و اطلاعاتی نیست.
● فرهنگ افواهی ، فرهنگ نوشتاری
هنوز فرهنگ افواهی بر جامعه ما حاکم است، و مانند گرهی است مانع توسعه که باید در رفع آن کوشید. مردم ما از دور هم نشستن و گپ زدن لذت می برند، اما خواندن را "کار" و "درد" می دانند. ما لذت خواندن و نوشتن را از دست داده ایم. نوشتن برای ما ارزش نشده است. بسیاری از تجربیات ما به دلیل ثبت نشدن منتقل نشده است. بنابراین بسیاری از تجربه ها تکرار می شود؛ هم جامعه بهای گزافی بابت آن می پردازد، و هم مجال برای اندیشه ها به دست نمی آید. نویسندگان ما متن هایی می نویسند که پر از حشو است. اگر حشو و توضیحات اضافی را از نوشتارهایمان کم کنند، درصد عمده ای از مطالب کم می شود. ما از عصر ترکان غزنوی تا حدود زمان مشروطه عادت به حشو کرده ایم و آن را ارزش دانسته ایم.
● دانش اندوزی به عنوان علم
ماهیت علم جدید وچگونگی رشد آن و نیز مدیریت علم و تحقیق برای ما ناشناخته است. تصور قدیم از علم در جامعه رو به صنعتی شدن ما حاکم است: عالم تر کسی است که دانش بیشتری داشته باشد. از روش های جدید علمی بی خبریم؛ از دینامیسم رشد آن بی خبریم، از نقش آنها در برداشت های اجتماعی و نیز در اداره جامعه بی خبریم.
از طرف دیگر ، جامعه با علم، متناظر با جامعه باسواد، به معنی داشتن یک مرکز تحقیقاتی در عالی ترین سطح یا یک دانشگاه با کیفیت عالی نیست. متاسفانه در جامعه ما حتی برنده شدن جوانانمان در المپیادهای علمی به معنی با علم شدن جامعه و رقابت با کشورهای پیشرفته به حساب آمده است، که این ناشی از علمی فکر نکردن جامعه ماست. آمار را نمی شناسیم. از قوانین آماری بی اطلاعیم. چون آمار و قوانین در جامعه سنتی مصداق نداشته است.
● کشف علم ، کسب علم
ما هنوز در عرف جامعه مان علم را کسب کردنی می دانیم. این تصور ریشه در هر چه داشته باشد، علاوه بر منافع مشهوری که دارد، ضررهای بی شماری هم برای توسعه علمی کشورمان به دنبال دارد. این حسن فرهنگی مردمان ماست که علم دوستند و هنوز به دنبال علم رفتن را یک ارزش می دانند. اما تصور عموم این است که علم در جایی وجود دارد و باید رفت آن را به دست آورد.
علم به معنی مدرن آن نه تنها روش تفکر را عوض کرده است بلکه روش پیشبرد علم را نیز اساسا تغییر داده است. اطلاع یافتن از محتوای همه کتاب ها یا مقاله هایی که در یک زمینه در طول یک سال منتشر می شود روش خاصی می طلبد که در فرهنگ ما بی سابقه است. کتابخوانی در جامعه ما، دست کم درآن بخش که فرهنگ را ارزش می داند، مترادف با عالم شدن تلقی می گردد، اما کسی توجه نمی کند که اصلا مگر ممکن است بتوان تمام تمام کتاب ها در یک زمینه علمی را خواند، چه رسد به درک مقاله های تحقیقاتی؟ پس آنهایی که بر علم روز سوارند و علم تولید می کنند چگونه موجوداتی هستند؟
● فن و فوت آن
وقتی هدف پرورش خلاقیت ها شد، رشد جوانان ارزش شد، آنگاه استاد، هر فوت و فنی را به نسل بعد می آموزد و راهی جز این ندارد اگر بخواهد رسوا نشود. این خلاف سنت رایج در میان ماست که کسی که کمترین چیز را می داند در آموزش کامل آن بخل می ورزد. امروزه هم، چون دوران گذشته، دانش فنی که فوت هر فناوری است، بسیار باارزش است و به عنوان اسرار در هر شرکت کوچک و بزرگ حفظ می شود. اما مشکل ما اینجاست که درک درستی از ابعاد این دانش فنی نداریم و به ابتدایی ترین چیز همچون "فوت" نگاه می کنیم. این ابتذال تا به آنجا کشیده شده است که گاهی دانستن عنوان یک کتاب یا مقاله، همچون دانش فنی عظیمی به حساب می آید و از بقیه مخفی نگه داشته می شود. بخشی از این رفتار دور از زمان اساتید و متخصصان ما ناشی از همان تصورات اشتباه از علم روز و روش های رشد آن است.
● واقع انگاری خیال
تمایزمیان خیال و واقعیت در گذشته چندان روشن نبوده است. دیو و پری و غول بیابان در فرهنگ ما، همانند خدایان یونان واقعیت داشتند. به همین قیاس مردم ما بسیاری از محالات عقلی را قابل رخ دادن می پنداشتند. بیان کردن این مضامین به صورت افسانه یا داستان تخیلی برای کودکان مفید است زیرا کودک یاد می گیرد که امر واقع را از خیال متمایز کند. متاسفانه ارتباط میان خیال و واقعیت کمابیش در ذهن ما ناپرورده است و بیشتر اوقات خیال را امر واقع می پنداریم و از این جهت جامعه ما ضررهای فراوانی می بیند.
انواع اخبار کشف فرمول ها و دستگاه های مختلف، صنعتی شدن و علمی شدن کشورمان از این قماش است. اگر جز این بود این همه در مورد جوانان المپیادی تبلیغات نمی کردیم، و این خیال به سرمان نمی زد که به لحاظ علمی چنین و چنان هستیم، در حالی که در بسیاری از مراکز آموزش عالی و تحقیقاتی ما فساد حاکم است. این حباب های خیال روزی خواهد ترکید. آن روز چگونه به روی مردم می توانیم نگاه کنیم و چه جوابی برای آنها داریم؟
● عقده پیشرفت
تبختر تاریخی به ما اجازه نمی دهد بپذیریم که کشوری عقب مانده هستیم. از طرف دیگر بهت حاصل از برخورد ما با پیشرفت های کشورهای صنعتی از صد و پنجاه سال پیش تا کنون ضربه سنگینی به پیکره جامعه ما زده است. این است که هر وقت بتوانیم درد خود را با خیال پردازی تسکین می دهیم. بسیاری از مسئولان کشور ما ترجیح می دهند کذبی پخش شود که مردم را آرامش دهد و دردهای ناشی از عقده پیشرفت را تسکین دهد. معمولا استدلال این است که نباید امید را از مردم گرفت. غافل از اینکه امید کاذب بسیار زیان آورتر است و تسکین دردهای اجتماعی با پخش کذب زیانی بیش از مواد مخدر دارد.
جامعه هیچ گاه از این طریق به پیچیدگی های راه پیشرفت دست نخواهد یافت. گسترش شیادی های علمی در دوران اخیر در کشورمان، و نیز مدرک گرایی افراطی، ناشی از عقده پیشرفت یا عقده حقارت در مقابل کشورهای پیشرفته است.
● کارشناسی علمی، تصمیم سیاسی
اقتصاد دنیای پیچیده جدید داشتن بینش و خرد علمی در تمام جنبه های زندگی است. مدیران جامعه برای تصمیم گیری های خود احتیاج به داده ها و تحلیل های علمی دارند. تقسیم وظایف در دنیای پیچیده امروز نیز همین را اقتضا می کند. فرض این است که علم از دخالت ارزش ها و بینشها مصون است، اما سیاست نه. سیاستمدار بر مبنای ارزش های اجتماعی و بینش های سیاسی تصمیم می گیرد. اما هر تصمیم سیاسی مبتنی بر اطلاعات و تحلیل هایی است که مستقل از ارزش های سیاسی به دست آمده است، چه در غیر این صورت دانشمند و تحلیلگر نقش سیاستمدار را بر عهده می گیرد که طبیعتا نتایج علمی یا تحلیل هایی که از این طریق به دست می آید فاقد ارزش علمی است و اگر مبنای تصمیم های سیاسی قرار بگیرد به سیاست های اشتباه می انجامد.
ما متاسفانه اجازه می دهیم که تحلیلگران جامعه در تحلیل ها و برداشت های علمی خود اعمال سیاست بکنند. مثلا در جمع آوری اطلاعات، فیلترهای سیاسی به کار می رود یا استنتاج ها بر مبنای فرض های سیاسی انجام می پذیرد. اما سیاستمدار ما این برداشت ها را علمی می انگارد و می خواهد بر مبنای این اطلاعات نا صحیح تصمیم سیاسی بگیرد.در اینجا وظیفه سیاستمداران این است که به خاطر منافع خود اجازه ندهند دانشمندان و تحلیلگران نقش سیاستمدار را هم بازی کنند. این سیاست زدگی باعث ضررهای اجتماعی بسیاری برای ما شده است. در سیاست و علم سیاست باید متوجه باشیم که کارشناسی علمی و تصمیم سیاسی را با یکدیگر نیامیزیم.
عمار حسن زاده
منبع:
رضا منصوری، ایران ۱۴۲۷(عزم ملی برای توسعه علمی و فرهنگی)، انتشارات طرح نو، تهران،۱۳۸۳.
منبع : نشریه قاف


همچنین مشاهده کنید