پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


هیچ‌کی جز تو موندنی نیست . . .


هیچ‌کی جز تو موندنی نیست . . .
گاهی دلواپسی را می‌توان در رگ‌های ترانه‌ای حل کرد آن‌گونه که لحظه‌ها خالی از تمام دغدغه‌ها از تقویم روزمرگی‌هایمان عبور کنند.
میان این‌همه صدا و واژه شنیدنی، صدایی به وسعت یک سکوت عاشقانه دلنشین‌تر است وقتی به حرمت عشق از زمین تا به آسمان گفتن را به فراموشی می‌سپاری تا پرواز کنی . . .
این همان احساسی‌ست که نسبت به این واژه‌ها دارم.
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره، تمومه
▪ لطفا به عنوان اولین سوال بفرمایید، مهمترین فاکتوری که شخصیت صدای شما را برای مخاطب خاص جلوه می‌دهد از دید خودتان چیست؟
ـ همان‌طور که می‌دانید من در خانواده‌ای هنری متولد شدم و علاقه به هنر بالاخص موسیقی، در رگ و ریشه من وجود دارد اما بسیار هستند کسانی که با آن‌که این استعداد به شکل موروثی به آن‌ها نرسیده در این زمینه موفق هستند چرا که هر استعدادی با ممارست و تمرین به مرحله ظهور می‌رسد و زمانی که فردی شناخت کافی و درست از قابلیت‌های خود داشته باشد بی‌شک می‌تواند در جامعه موفق ظاهر شود البته لزومی هم ندارد همه افراد در یک عرصه خاص موفق باشند. با همه این اوصاف، مهمترین اصلی که مرا در زمینه رسیدن به آن‌چه امروز دارم، یاری داد تنها و تنها خواست خدایم بود. در واقع من هر آن‌چه به ذهنم خطور می‌کند و با عقاید و علایقم مطابق است را ارائه می‌دهم. جالب است بدانید گاهی برای ساخت یک اثر زمان زیادی صرف می‌کنم اما در نهایت حتی با وجود علاقه زیادی که به آن قطعه دارم مورد استقبال قرار نمی‌گیرد و در کنار آن آثاری نیز بوده که زمان کمتری اما با عشق صرف آن کردم که اتفاقا بسیار با اقبال مواجه شده است. به هر حال آن‌چه باعث می‌شود در یک برهه از زندگی، زمان و مکان و قابلیت‌های درونی دست به دست هم دهند تا اتفاق خاصی رخ دهد همه و همه متوجه اراده خالق هستی است و معتقدم هر چه در زندگی هنری من بوده و هست به خواست خدا بوده و بس . . .
▪ می‌گویند هدف هر هنرمند، جایگاه حقیقی او را در جامعه هنری مشخص می‌کند و شما بسیار سریع‌تر از آن‌چه همگان تصور می‌کردند به خواننده‌ای سرشناس مبدل شدید. حال سوال من این است که هدف اصلی‌تان در زمینه ارائه آلبوم چه بود که سبب‌ساز موفقیت شما در این عرصه شد؟
ـ تنها هدفی که از ابتدا تا به امروز دنبال می‌کردم این بوده که بیش از فکر کردن به رویاها به واقعیت خوب کار کردن فکر کنم. حتی روزی هیچ تصوری از روی سن ایستادن نداشتم و این را به جای تجربه کردن در آرزوها در اولین روز حقیقی اجرای کنسرتم تجربه کردم. همیشه برایم کار مهمتر از حواشی آن بوده و هست. این‌که با اندیشه و دقت ترانه‌ای را انتخاب کنم که دارای مفهوم خاصی باشد که مخاطب را به فکر وادار کند و از سویی موزیک هم‌راستای آن‌را خلق کنم که این تاثیرگذاری را دوچندان کند مهمترین هدفی بوده که تا به امروز برای خود درنظر گرفته‌ام. بسیاری به اشتباه این‌طور می‌اندیشند که تنها قدم اول مهم است و به محض آن‌که برای خود به جایگاهی رسیدی دیگر تعمق کردن خیلی مهم نیست اما تجربه به من ثابت کرده، مخاطبین کمی هستند که اسیر نام‌ها می‌شوند. هر اثر، معرف شخصیت و نوع تفکر خالق خود است و اگر کمی متعصبانه با این مساله برخورد کنیم مطمئنا بیش از امروز آثار قابل قبول ارائه خواهد شد. وقتی یک هنرمند سطح توقعات مردم را در زمینه هنر خود بالاتر می‌برد ناخودآگاه خود را ملزم به بیشتر آموختن و دانستن و تفکر کردن می‌داند.
▪ با توجه به آشفته بازار موسیقی به نظر می‌رسد در یک مسیر خاص حرکت کردن که نتیجه آن ارائه آثار قابل تامل ‌باشد مهمترین نکته‌ای است که هنرمندان را از هم متمایز می‌کند. شما این موضوع را چگونه آسیب‌شناسی می‌کنید؟
ـ اولا که یافتن یک مسیر خاص اکتسابی نیست بلکه این به درون هر کس مرتبط است که چگونه و در چه راهی از جوهره و استعدادهای ذاتی خود سود می‌جوید. بسیاری از هنرمندان ما دارای موهبتی خاص چون استعدادهای بدیع از خداوند هستند که همان خاص بودن آن‌ها را شاخص جلوه می‌دهد. گاهی کلماتی به ذهن یک ترانه‌سرا می‌رسد که می‌داند با بهره گرفتن از تجربه‌هایی که کسب کرده چگونه آن‌را به کار گیرد که بر احساس مخاطب به شدت تاثیرگذار باشد و این چیزی نیست که بتوان آن‌را با مبلغی از جایی خریداری کرد. آن‌چه در هنگام خواندن به خواننده دستور می‌دهد حنجره او نیست بلکه فکر و ذهن اوست که وی را برای انتخاب بهتر یاری می‌دهد. البته با توجه به شرایط روز جامعه موسیقی، معتقدم هر کس می‌تواند با توجه به عرف و فرهنگ جامعه، اثری را ارائه دهد اما قرار نیست تمامی این افراد خاص باشند.
▪ یعنی شما معتقدید باید اجازه ورود به تمامی افرادی که تنها دچار یک تب زودگذر هستند به جامعه موسیقی داده شود؟ با این شرایط بسیاری از آن‌هایی که می‌توانند خاص باشند در بین انبوه صداها ناشنیدنی می‌شوند؟
ـ تعبیر اشتباه نشود! منظور من آمدن به هر بهانه‌ای نیست که کمی دقت ولو در بازار غیرمجاز نشان می‌دهد افرادی با قابلیت‌هایی ارزنده هستند که تکنیک و حس را در کارشان به خوبی رعایت می‌کنند و شاید این تعبیر اشتباهی است که ما از چارچوب‌ها برای ارائه یک اثر داریم و یا منتظر کتبی شدن خط مشی‌ها هستیم. هیچ مسئولی با ارائه کاری که قابل تامل و فهیم باشد مشکلی ندارد به شرطی که بدانیم و معتقد باشیم آن‌چه ارائه می‌دهیم بنیاد فرهنگ را دچار تنزل نمی‌کند. برخی از جوانان می‌اندیشند برای رسیدن به معروفیت باید از هر کلمه‌ای که برای یک لحظه به زبان و ذهن می‌آید استفاده کرد و در این زمینه نیز توضیح می‌دهند که چون ترانه‌سرایان گذشته از هر چه بود گفتند، دیگر حرفی برای بیان کردن نیست و باید به سمت ترانه‌های واسوخت، منفی و گاهی توهین‌آمیز روی آورد در حالی که عشق آن‌قدر معانی و گستره بی‌مرزی دارد که می‌توان به بهترین شکل ممکن و با استفاده از زیباترین واژه‌ها از آن صحبت کرد. موزیسین، فردی متعهد به خود و جامعه است و باید قدرت این را داشته باشد که مخاطب خود را به تفکر وادارد که تنها در این هنگام به رسالت خود در قبال اجتماع عمل کرده است.
▪ تمامی صحبت‌هایتان متین اما هنوز به پاسخ سوال من نرسیدید.
ـ قرار نیست برای تمامی موسیقی‌هایی که ساخته می‌شود اتفاق خاصی بیافتد. به طور مثال در یک فیلم سکانس‌هایی وجود دارد که تکلیفشان کاملا مشخص است مانند سکانس‌های عاطفی یا سوسپانس که موسیقی خاص خود را می‌طلبند اما در برخی از سکانس‌ها نیز اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد مانند زمانی که دوربین بر روی نمای ساختمان تیلت می‌کند. این سکانس نیازمند موسیقی‌ای است که قرار نیست اتفاقی در آن بیافتد اما روی تصویر قرار می‌گیرد تا سکانس قبلی را به بعدی مربوط کند. مهمترین مساله همان «اتفاق» است که تجربه به من ثابت کرده در برخی از موسیقی‌ها وجود دارد و در برخی دیگر، نه. با این حال بودنشان بهتر از نبودنشان است و در واقع وجودشان لازم است.
این حکایت کسانی است که می‌توانند از موقعیت پیش آمده که به ظاهر نابه‌هنجار است بهترین استفاده را کنند چرا که یک لکه کوچک سیاه در یک پارچه سپید به خوبی مشخص است. البته این‌که موسیقی به سمت تولید کثیر آثاری با عمر کوتاه پیش رفته در تمام دنیا اتفاق افتاده و مختص به کشور ما نیست چرا که بیشتر شدن امکانات که سهل‌الوصول شدن کارها را سبب می‌شود علایق بیشماری را به سمت هنرهای مختلف جلب می‌کند. با این حال فکر می‌کنم بهتر است نام برخی از تولیدات این عرصه را موسیقی نگذاریم چون موزیک دارای شخصیت و چارچوبی است اما به جزء یکسری از آثار که بسیار زیبا و شنیدنی هستند، تولیداتی هم هستند که صرفا ساخته می‌شوند تا برای مخاطب زنگ تفریح روزانه باشند! البته مخاطب حق دارد با توجه به علایق خود هر اثری که مطابق سلیقه‌اش بود را برای شنیدن انتخاب کند. این عقیده شخصی من است که اگر تمام فیلترها را از موسیقی برمی‌داشتند باز هم آثاری که امروز ارائه دادم را عرضه می‌کردم و این اعتقاد راستین من نسبت به استعداد و هنرم است.
▪ به نکته خوبی اشاره کردید زیرا هر خواننده‌ای با صدای خود و استفاده مستقیم از کلام به تبادل احساس و عقیده با مخاطب می‌پردازد. با توجه به این موضوع به نظر می‌رسد ترجیح می‌دهید برای بیان احساستان نسبت به یک مقوله از ترکیب واژه‌های سنگین استفاده کنید در حالی که جامعه موسیقی ما به سمت عامیانه شنیدن پیش می‌رود؟
ـ اکثر ترانه‌هایی که توسط من اجرا می‌شوند به خواسته خودم می‌باشند و معمولا سوژه‌ها را به ترانه‌سرایان پیشنهاد می‌دهم مگر این‌که ترانه‌ای به دستم برسد که با آن‌چه در ذهن دارم تطابق داشته باشد. ترانه‌هایی که من اجرا می‌کنم دارای کلمات ثقیل نیستند بلکه مفاهیم در قالب استعاره‌هایی بدیع و تازه ارائه می‌شوند و این بی‌ارتباط با روزمرگی مردم نیست. من معتقدم هر کس را بهر کاری ساخته‌اند. به طور مثال به شخصه نمی‌توانم یک ترانه بسیار شاد را طوری بخوانم که حس شادی را منتقل کند چون روحیات و حس نهفته در صدایم یک نوع غم خاص دارد که شادترین ترانه‌ها نیز به نوعی غم‌آلود می‌شوند. به هر حال آن‌چه با صدای من ارائه می‌شود بخشی از روح، زندگی و اندیشه من است و تا به موضوعی اعتقاد نداشته باشم آن‌را اجرا نمی‌کنم. به همین علت هم ترانه‌هایی که دارای درونمایه منفی به خصوص در عشق باشند را اجرا نمی‌کنم چون معتقدم عشق یعنی زنده بودن و زندگی کردن. تا وقتی عشق واقعی، محبوب و خواستنی‌ست می‌توان عاشقانه و دور از گلایه و نفرت از آن حرف زد.
▪ در یک نظر کاملا شخصی احساس می‌کنم دو آلبوم «برای اولین بار» و «سلام آخر» تقریبا دنبال‌روی یک نظریه اعتقادی بودند و به جز ارائه آثاری به روزتر این دو اثر فرق چندانی با هم نداشتند؟
ـ بر عکس شما تصور من این است که این دو اثر از لحاظ ساختار و تکنیک کاملا با یکدیگر متفاوت بودند. البته به علت شناختی که از احساس و قابلیت‌هایم دارم آثاری که برای خودم می‌سازم دارای امضاء هستند و شاید همین موضوع سبب شده این‌طور تصور کنید که این دو در یک زاویه از دید هنری من قرار دارند. باید به این موضوع اشاره کنم که معتقدم وقتی یک‌ نفر آثاری را ارائه می‌دهد که کاملا خاص شخصیت هنری او می‌باشد پس از مدت کوتاهی ممکن است به تکرار شدن برسد. به همین علت در آلبوم بعدی‌ام که ترجیح می‌دهم به جای جنجال‌سازی اجازه دهم مسیرش را طی کند و در بازار محک بخورد، از نظر آهنگسازی و تنظیم بیشتر به ذهنم استراحت داده‌ام و در کنار ترانه‌سرایان متفاوت از آهنگسازان حرفه‌ای نیز دعوت به عمل آوردم تا در کنارم باشند.
▪ خیلی ها تصور می‌کنند یک آلبوم خوب یعنی اثری که برای آن هزینه بیشتری خرج شود.
ـ من هم خودم در ابتدای راه همین تصور را داشتم اما پس از مدتی پشیمان شدم چرا که تجربه به من نشان داد یک کار خوب، اثری است که باید ابتدا به دل نشیند و سپس دارای فاکتورهای دیگر باشد. تاکید می‌کنم منظورم از گفتن این جمله نفی تاثیرگذاری بیشتر سازهای آگوستیک بر مخاطب نیست چرا که این حس به خوبی منتقل می‌شود اما گاهی یک موسیقی ساده می‌تواند بسیار بیشتر از یک موزیک پرحجم برمخاطب تاثیر بگذارد. برخی از دوستان در کنار سرمایه مادی، سرمایه زمانی هم صرف یک اثر می‌کنند اما در نهایت آن اتفاقی که انتظارش را می‌کشند رخ نمی‌دهد. موسیقی هنری‌ست که اسیر ظواهر نمی‌شود. آن‌چه در نهایت آن‌را مانا می‌کند حسی‌ست که در بطن آن نهفته است. توجه به امکانات بی‌تاثیر نیست اما شرط لازم و کافی هم نمی‌باشد. اجزای یک موزیک مانند حلقه‌های زنجیرند که فارغ از اندازه به هم مرتبط می‌باشند و حتی اگر کوچکترین حلقه گسسته شود، زنجیر پاره می‌شود لذا باید تمامی مراحل کار، درست و منطقی و در امتداد هم به تکمیل شدن یک اثر کمک کنند.
به هر حال من معتقدم اتفاقی که باید بیافتد تا یک اثر مورد استقبال قرار بگیرد در زمان مقرر شده، می‌افتد. شک نکنید اثری که می‌گیرد حتما دارای «آن» است. بر اساس تمام آن‌چه گفته شد همیشه اول سعی می‌کنم ترانه‌ای را برای اجرا انتخاب کنم که حرف دلم باشد زیرا من هم عضوی از اجتماع هستم و حتما با جامعه خواسته‌های قلبی مشترک دارم. به هر حال بیش از آن‌که به دنبال جامعه‌شناسی و روانشناسی عمومی باشم، خودم را به دست دل و احساسم می‌سپارم.
▪ خیلی‌ها با این عقیده کار می‌کنند اما چگونه است که حرف دل تعدادی به دل می‌نشیند و تعدادی دیگر، نه؟!
ـ به نظرم این دست بشر نیست در واقع فقط خواست خداست. مطمئنا برای همه این اتفاق افتاده که لمس کردند تنها کسی که سبب‌ساز به وجود آمدن اتفاقات بزرگ در زندگی‌‌شان بوده هیچ کس نیست جزء خدا. شاید این اتفاقات برای همه به یک شکل نباشد اما زندگی هیچ‌کس خالی از این رویدادها نیست. حال آن‌هایی که چنین پیش آمدهایی را کم تجربه می‌کنند باید به دنبال اصل مشکل در وجود خودشان باشند.
▪ موسیقی تلفیقی درست یعنی این‌که اجزای دو سبک از هم قابل تفکیک نباشند و حذف یکی در آن موسیقی خلل ایجاد کند. حال با توجه به این‌که شما در هنگام اجرا به شدت از تحریرهای سنتی وام می‌گیرید، چه اصراری برای یک خواننده پاپ بودن دارید؟
ـ موسیقی پاپ هیچ مرزی نمی‌شناسد و گاهی ممکن است صدای شکستن یک شیشه نیز موسیقی پاپ محسوب شود. این جزء توانایی‌های یک موزیسین محسوب می‌شود که می‌تواند از فایل‌ها و رشته‌های مختلف در اجرا برای بهتر شدن استفاده کند. این‌که می‌توانم از تحریرهای ایرانی استفاده کنم برای آن است که این موسیقی به اصالت و ریشه ما برمی‌گردد. به هر حال من از هر نوع موسیقی‌ای در کارم استفاده کنم باز هم آن‌چه ارائه می‌دهم موسیقی پاپ ایرانی‌ست.
▪ یک سوال کاملا منفی! . . . این چه روندی است که فقط نام برخی از خواننده‌ها از جمله خود شما بر روی تیتراژ سریال‌های ایام خاصی از سال دیده می‌شود؟
ـ منظورتان را متوجه شدم! بگذارید در جواب سوال شما، سوالی بپرسم. اگر شما کارگردان یا تهیه‌کننده یکی از این سریال‌ها بودید و یقین داشتید موسیقی در تاثیرگذاری بیشتر ساخته‌تان بر مخاطب موثر می‌باشد، هنگام انتخاب موزیسینی که قرار است بر روی سریال شما کار کند چه می‌کردید؟ ترجیح می‌دادید ریسک کنید یا کار را به کسانی که می‌شناسید پیشنهاد دهید؟
▪ چون در این موقعیت نیستم نمی‌توانم پاسخ قاطعی بدهم اما بی‌شک منطق حکم می‌کند از آن‌جایی که بحث رقابت مطرح است به کسانی کار را پیشنهاد دهم که می‌دانم بهترین سرانجام را برایم خواهند داشت.
ـ این دقیقا همان مساله‌ای است که اکثر دست‌اندرکاران یک سریال در آن زمان به آن فکر می‌کنند. خوشبختانه با توجه به کارنامه هنری قابل قبولی که تا به حال به خواست و اراده خدا در زمینه موسیقی فیلم و سریال داشته‌ام، برای چنین برنامه‌هایی انتخاب می‌شوم اما در همین زمان نیزاحساسم را معطوف خواسته قلبی‌ام می‌کنم و تمام توانایی‌هایم را برای هر چه بهتر شدن یک اثر به کار می‌گیرم. به خصوص این‌که اعتقاد دارم که اثری خوب و قابل تامل می‌تواند مسیر اصلی خود را برای شنیده شدن پیدا کند. این قانون مسلم طبیعت است که همیشه بهترین‌ها و قوی‌ترین‌ها جای ضعیف‌ترها را می‌گیرند پس باید برای خوب‌تر بودن تلاش کرد. سوءتفاهم نشود که به راستی قصد جسارت به هنر هیچ‌کس را ندارم اما فکر می‌کنم بهترین راه این است که کمی از حسادت‌ها کم کنیم و از موفقیت دیگران خوشحال شویم تا خداوند نیز به همان اندازه که نیت خوب برای دیگر بندگانش داریم زندگی ما را مورد محبت بیکرانش قرار دهد.
▪ به نظر می‌رسد بر عکس دیگر آثارتان که موسیقی، کلام و اجرا جزلاینفک یکدیگر هستند. موسیقی تیتراژ پایانی سریال «مثل هیچ کس» از نظر سازبندی خلوت است. این موضوع دلیل خاصی داشته است؟
ـ هدفم این بود که از موسیقی ساده‌تری برای این اثر استفاده کنم تا مخاطب فقط جذب کلام شود و تنظیم او را منحرف نکند. این ترانه دارای فضایی آسمانی است مانند پرواز در بستر محبت خدا و اعتراف به ناتوانی در برابر او و لمس لذت بندگی او را کردن. من در این ترانه تمام آن‌چه در خلوت با خدایم می‌گویم را با یاری دکتر افشین یداللهی به کلام مبدل کردم تا این اندیشه را بسط دهم. برای درک مفهوم اصلی این ترانه باید با آن از طریق دل ارتباط عمیقی برقرار کرد و باز هم خدا را سپاس می‌گویم که من را برای اجرای این اثر برگزید.
▪ چقدر احساستان نسبت به این ترانه پاک است! . . . اگر قرار باشد احسان خواجه‌امیری به عنوان حرف آخر یک جمله یا یک بیت به خوانندگان نشریه ما تقدیم کند تا کمی روی آن فکر کنیم چه می‌گوید؟
ـ حالا که فرصت تفکر داریم، چرا کمی؟! اگر قرار باشد به آن چه می‌خواهم بگویم فکر کنیم تمام لحظه‌های عمر و زندگی‌مان باز هم کم است که: «همه دنیا بخواد و تو بگی نه، نخواد و تو بگی آره، تمومه / همین که اول و آخر تو هستی، به محتاج تو محتاجی حرومه».
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره، تمومه
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه
تو همیشه هستی اما
این منم که از تو دورم
من که بی خورشید چشمات
مثل ماه سوت و کورم
نمی‌خوام وقتی تو هستی
آدم آدمکا شم
چرا عادتم تو باشی
می‌خوام عاشق تو باشم
تازه فهمیدم به جزء تو
حرف هیچ‌کی خوندنی نیست
آدما می‌آن و می‌رن
هیچ‌کی جزء تو موندنی نیست
من‌و از خودم رها کن
تا دوباره جون بگیرم
خستم از این عقل خسته
من می‌خوام جنون بگیرم
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره، تمومه
همین که اول و آخر تو هستی
به محتاج تو محتاجی حرومه
عشق یعنی زنده بودن و زندگی کردن. تا وقتی عشق واقعی، محبوب و
خواستنی‌ست می‌توان عاشقانه و دور از گلایه و نفرت از آن حرف زد.
منبع : سایت تخصصی موسیقی ریتم


همچنین مشاهده کنید