پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


من نقاشم، پس باید خسرو سینایی را دوست داشته باشم


من نقاشم، پس باید خسرو سینایی را دوست داشته باشم
اگر من فقط معلم هنر بودم و سینایی «فیلم داستان کوتاه چند هزار ساله» تنها فیلمی بود که ساخته بود باز هم او را دوست داشتم. من حدود ۱۵ سال است که بدون بستن قراردادی رسمی با خسرو سینایی اجازه دارم در تمام کلاس‌های نظری و عملی‌ام در دانشگاه هنر، یا سایر دانشکده‌های هنری و حتی در جلسات متعدد سخنرانی و پرسش و پاسخ‌هایم با فیلم‌های خسرو سینایی به کارم رونق ببخشم. حتی تقریبا در تمام موارد هنگامی که برای ایراد سخنرانی به شهرستانی می‌روم مثل درویشی که پرده نقاشی‌اش را همراه می‌برد کاست‌های فیلم‌های کوتاه و بلند او را به همراه می‌برم و گاه و بی‌گاه به بهانه‌های مختلف همراه با حاضران در جلسات به دنیای خیال خسرو سفر می‌کنم. گفته‌اند که شعر آن است که چون آیینه خود در آن بینی و نگاه شاعرانه سینایی در اکثر کارهایش به آدم این اجازه را می‌دهد که با آثارش با نیت‌های گوناگون فال بگیرد. بیش از ۱۰ سال است که من در دانشگاه هنر در تهران و چند دانشکده دیگر درسی را با دانشجویان تمامی رشته‌های هنری کار می‌کنم که نامش آشنایی با رشته‌های هنر معاصر است، این درس به معلم و دانشجو امکانات خاصی می‌دهد؛ با حضور ترکیب متنوعی از دانشجویان رشته‌های مختلف کافی است که پیشنهاد کنیم هر یکی از دانشجویان فقط ۱۰ جمله راجع به تخیل جاری در ذهن خود سخن بگوید. آینده تازه و جالبی از جریان سیال اذهانی که هر کدام در دنیای هنرهایی ظاهرا متفاوت سیر می‌کنند و وقتی که به کلمه ریتم یا رنگ می‌رسند بیانی خاص شکل می‌گیرد که عنوان کردن صادقانه و بی‌ریای آن دیدنی و شنیدنی است.
در این جلسات لحظاتی می‌گذرد که آن را «تخیل از تولید به مصرف» نام نهاده‌ایم، با الهام از نامی که خسرو سینایی در دو اجرایش در به کار برد بعضی از لحظات پرانرژی و خلاق کلاس (به فیلمنامه بدون فیلم) نزدیک می‌شود. به خاطر دارم این واحد درسی را دانشجویان هفت رشته هنری در دانشگاه هنر یکی در سال‌های اول دهه ۷۰ انتخاب کرده بودند و سالن اجتماعات شماره یک دانشگاه هنر که حدود ۲۰۰ نفر گنجایش دارد. اغلب جلسات پر بود و ما از لحاظ وسایل کمک آموزشی امکانات خوبی داشتیم. آن روزها دیدن یک فیلم آموزنده که حتی چند ثانیه‌ای مایکل جکسن هم در آن نقش داشته باشد غیرممکن به‌نظر می‌رسید. مثل اکثر فیلم‌های خسرو سینایی ابعاد آموزشی فیلم داستان کوتاه چند هزار ساله اعجاب‌انگیز است. به جرأت می‌توانم بگویم که این فیلم را من بیشتر از ۵۰ بار همراه با دانشجویان و با مردم عادی در تهران و شهرستان‌ها دیده‌ام. هر تصویر انتخاب شده پنجره‌ای است که از آن می‌توان سفری تازه را آغاز کرد. در این فیلم تقریبا به تمام ابعاد هنر با توجه به زمان‌ها و مکان‌های گوناگون توجه شده است، همراه با تصویر مردی که لابه‌لای یخ‌های چهار هزار سال پیش یافته‌اند. در سیر زمین و زمان می‌آیی تا می‌رسی به خسرو سینایی آخرین فرزند هنرمند مرد چند هزار ساله. البته تا زمان تدوین این فیلم من با الهام از سازوکار برنامه‌های نقالان و پرده‌داران گاهی قسمت‌هایی از یک فیلم ۱۲ دقیقه‌ای سینایی را به تصاویری ثابت تبدیل می‌کنم و در ضمن کار متوجه می‌شوم که خسرو واقعا یک نقاش خوب هم هست. مدتی پیش فکر می‌کردم که تمام افراد خانواده سینایی از بزرگ و کوچک در حقیقت نقاش هستند. اصلا کار خسرو در خانه هنرمندان که نامش را فیلمنامه بدون فیلم گذاشته بود در حقیقت یک (پرفورمانس) یا اجرایی بود که می‌توانستم من نقاش هم اگر هنرش را داشتم به سیطره‌ای از آن اقدام کنم. چه خوب بود اگر تمام کارگردان‌های سینما و تئاتر و اصلا همه دست‌اندرکاران هنرها از شاعر گرفته تا معمار، شبی یا روزی از لاک خود در می‌آمدند و دوستدارانشان را به باغ خیال خویش دعوت می‌کردند.
من همیشه دوست داشته‌ام که از سطوح ثابت آثار هنری هنرمندان عبور کنم و به دنیای خیال‌انگیز درونشان سفری عاشقانه و صادقانه داشته باشم به‌خصوص در زمانه‌ای که نمی‌توان اطمینان داشته که به قول ژان کوکتو یک نقاش هر چه بکشد عاقبت تصویر خویش را می‌کشد... شاید اشکال ذهن من باشد اما در حال حاضر بسیاری آثار هنری در این دیار ساخته می‌شود که به جای آنکه دری باشد به دنیای درون سازنده. آن دیواری است بی‌در یا سدی و پلی که ما را میان آسمان و زمین نگاه می‌دارد. گفتم خسرو سینایی را نقاش هم می‌دانم و بارها هنگام کار خسرو سینایی را دیده‌ام که چه دقتی در انتخاب ترکیب تصویرها دارد. به جرأت می‌توانم بگویم کمتر کارگردان ایرانی از هم دوره‌‌‌ای‌های او اینگونه در زمینه‌های مختلف هنری آرام و عاشقانه شکل گرفته است مثل اینکه هنرهای گوناگون برای او مهره‌هایی با اشکال و خواص ویژه خود هستند که با رشته‌ای محکم از جنس شعر به صورت تسبیحی درآمده است و خسرو دائما به ذکر دوستت دارم مشغول است. «از هر مژد به ساحل دیدن راهی است/ چه مرز حساسی/ تاریک و باریک/ با کفش‌های شوق/ از مسیر نبض عناصر عبور کن/ در معبری چنین/ باید چراغ رنگ به دست بگیریم/ و در تاریک‌ترین لحظه/ با نگاهی‌تر/ و ذکر تو را دوست دارم/ به دنبال پیری بگردیم/ و از او چیزی بپرسم/ هر کدام مطلب خود را... می‌دانیم سینایی در روزگار نوجوانی کار نقاشی را با تشویق ژازه تباتبایی شروع کرده است. شعر گفتن را که همه آدم‌های اهل شعر زیر نظر الهه عشق شروع کرده‌اند (مرا معلم عشق تو شاعری آموخت) اما همان‌طور که بارها از زبان سینایی شنیده‌ام مثل اینکه خسرو نیازمند سفر در دیار همه هنرها بوده است و سینما و به خصوص کارگردانی از نوع واقعی آن این فرصت را می‌دهد که شخصی هر اندازه‌ای که نیاز دارد و توان کاری به او اجازه می‌دهد با همه هنرها در تماس باشد. در حقیقت سینما هشت‌پای عجیبی است که با تمام پیکرش دنیای خیال کارگردان را می‌کاود و بیرون می‌ریزد وای به حال کارگردانی که به جای رهایی و صداقت درگیری‌های آنچنانی داشته باشد.
هیچ اثر هنری به اندازه یک فیلم سازنده‌اش را رسوا نمی‌کند. یک قطعه شعر را می‌شود نوشت، تمام کرد کنار گذاشت و به هیچ‌کسی نشان نداد شعر را می‌توانی اصلا برای خودت بنویسی و هر وقت دلت می‌خواهد بخوانی و با آن حال کنی. اثر سینمایی مثل نوزادی است که قبل از تولد خودت هم آن را نادیده‌ای و زمان تولد همه اهل خانه و بیمارستان در جریان قرار می‌گیرند و کنجکاوند بدانند بالاخره دختر بود یا پسر بود و اسمش را چه خواهی گذاشت و بعضی‌ها حتی تا ازدواج این کهنه‌زاد! دست بردار نیستند. یک قطعه شعر را می‌توانی برای دوستی بخوانی و قبل یا بعد از خواندن به دیگری نسبت دهی تا بتوانی عقیده آدم‌ها را بدون ملاحظات جنبی درباره شعرت بدانی. راینر ماریا ریکله درباره ارزش آثار هنری می‌گویند تنها چگونگی پیدایش اثر هنری است که ارزش آن را تعیین می‌کند و جز این هیچ شاخصی در میان نیست و چقدر مشکل است در این زمانه (که در برگ گل گلابی نیست) آدم حتی اگر کارشناس هم باشد بتواند به راستی از طریق بررسی اثر و چگونگی پیدایش آن به دنیای ناب خیال هنرمند دست بیاید و ارزش واقعی آن را دریابد. در این حال تنها عاملی که به عنوان داور حقیقی باقی می‌ماند زمان است که با عملکرد پیچیده جهان تبلیغات داوری زمان هم برای من در بوته خشک و تردید قرار گرفته است با این وجود هنوز هم بهترین داور آثار هنری زمان است.
به‌خصوص درباره فیلم‌هایی که در جشنواره‌های قد و نیم قد هم جایزه می‌گیرند اما درباره آثار خسرو سینایی کارهایی را که با جان و دل ساخته است. یا به قول خودش برای دلش کار کرده است هر چه بیشتر زمان از آنها گذشته است نیروهای خلاق موجود در جان اثر فرصت انتشار بیشتر یافته‌اند. یادم می‌آید اولین‌بار که من فیلم کوتاه «شرح حال» خسرو سینایی را دیدم در سالن اجتماعات دانشگاه هنر تهران و در اواسط دهه ۶۰ بود یعنی حدود ۱۷ سال پس از ساخته شدن فیلم،‌ این فیلم را در حضور شاگردان رشته‌های مختلف دانشگاه هنر در جلسه درس زنده‌یاد دکتر مظلومی نشان می‌دادند. عنوان درس فلسفه و حکمت هنر اسلامی بود آقای خسرو سینایی به عنوان استاد مدعو برای ایراد سخنرانی به دانشگاه دعوت شده بودند مثال زیبایی را که راجع به عملکرد هنرها زدند هرگز فراموش نمی‌کنم. این مثال در ضمن نمایانگر نگاه آگاهانه خسرو به چگونگی سازوکار هنر است. سینایی گفت هنرمند را می‌توان به خرابه‌ای تشبیه کرد و مهارت در هنرها را به ابزار و فناوری‌هایی که برای کاوش در این خرابه می‌توان به کار گرفت اگر در این خرابه گنجی باشد در صورتی که آگاهانه این ابزار را به کار بریم، امکان رسیدن به گنجی وجود دارد وگرنه بر فرض که کاوشگر ماهری هم باشیم چیزی که عایدمان می‌شود گودال‌های کوچک و بزرگی پر از خالی است البته این مثال زیبا درباره همه هنرها صدق می‌کند اما درباره سینما همان‌طور که قبلا هم اشاره کردم این گودال‌ها نمایان‌تر و جنجالی‌ترند.
این فیلم را هم مثل بسیاری از فیلم‌های کوتاه خسرو سینایی من در جلسات پرده خوانی‌ام مثل نسخه‌ای برای دل دردمند جوانان به کار می‌گیرم. به‌نظر من آنچه که سرانجام از هنر باقی می‌ماند همان است که نطفه اصلی ایجاد آثار هنری است. (تخیل)... تخیل تنها پدیده‌ای است که آدمی را از همه موجودات جهان مشخص می‌کند. همه انسان‌ها توان تولید تخیل را دارند. اما بسیاری مردم فکر کردن و چاره‌جویی و آرزوها و تصوراتی از این نوع را با تخیل ناب و به‌خصوص تخیل خلاق که بسیار کمیاب است اشتباه می‌کنند. تخیل خلاق‌ تنها از راه نیاز درونی و در شرایط خاصی تولید می‌شود. ظریفی می‌گوید هیچ‌کس به‌راستی گل را نمی‌بیند، آن قدر کوچک است که مجال می‌طلبد و ما مجال نداریم. دیدن مانند داشتن یک دوست مستلزم زمان است تخیل خلاق مستلزم مذاقانه زیستی است، جملگی هنرهایی که به آنها می‌پردازیم بیش از دستگرمی نیست هنر عظیم هنر زندگی کردن است. خسرو سینایی در آخرین مصاحبه‌اش که من خوانده‌ام در بهمن‌ماه ۸۱ و یک بسیار از نقش هنر در چگونه زیستن آدمی سخن می‌گوید (و به پیچک فرمود، نرده را زیبا کن) خسرو می‌گوید «در کل فکر می‌کنم و همیشه هم این را می‌گویم که با هنر زیبا زندگی بکنیم. حتی اگر حرفه اصلی‌مان نباشد.
البته نمی‌شود توقع داشت که چون من به هنر می‌پردازم پس باید این گونه و آن گونه موفق باشم بلکه فقط باید این را بدانیم که چه به هنر بپردازیم و چه نپردازیم در نهایت هنر برای شخص من عاملی برای زیباتر زندگی کردن است وگرنه اگر برای هنرمند، این مفهوم را نداشته باشد؛ می‌تواند مزاحم هم باشد و شما در سینما این را می‌بینید، یعنی زمانی که فیلمساز به سینما فقط به عنوان یک وسیله برای امرار معاش یا رسیدن به شهرت یا پول و... نگاه می‌کند. خیلی حرفه پر دردسری است. خسرو سینایی در این مصاحبه اعتراف می‌کند که «واقعیت این است که هر وقت فیلم بلند می‌سازم فشارهای جانبی آن اعصابم را خراب می‌کند و بلافاصله به ساخت چند فیلم کوتاه دلخواه پناه می‌برم تا شاید عشق فیلم ساختن در من گم نشود و از بین نرود. چون در این جور کارها طراوتی بین حس آدم و اثرش موجود است.» غم‌انگیز است که در فضای همه ما و به‌خصوص در بی‌نیال‌ها و جشنواره‌ها زندگی این غنچه کوچک حساس یعنی جوانه خلاقیت که آن قدر کوچک است که دیدنش مجال می‌طلبد نه تنها به خطر می‌افتد بلکه در لابه‌لای این همه ملاحظات اصلی و فهم! پامال می‌شود.
کم‌‌کم دارم مطمئن می‌شوم که شاید نیروهایی مرئی یا نامرئی این جوانه کوچک حساس یا این گوهر عزیز خلاقیت را در لحظات سرنوشت‌ساز از چشم کارشناسان، به‌خصوص کارشناسان مسوول دور نگه می‌دارند. از طرف دیگر فکر می‌کنم که پدیده خلاقیت چیزی نیست که در آغاز ظهور برای اکثریت قابل دریافت باشد. قصد داشتم در ادامه نوشتارم درباره دو شب فراموش نشدنی در گذشته، ‌که خسرو سینایی دست به کاری بسیار صمیمانه زد نکاتی را بنویسم. اما ترجیح می‌دهم در فرصتی مناسب با خودش بنشینم و درباره اجرایی بسیار متفاوت که از گوناگون بودن تخیل او حکایت داشت با هم گفت‌وگو کنیم. زندگی به تناسب شهامت آدمی گسترش یا فروکش می‌یابد و استاندال می‌گوید انسان این آزادی را ندارد که انجام کاری را که بیش از هر عمل متصور دیگری او را به وجد می‌آورد بپذیرد. هرچند می‌دانم آن قدر که خسرو سینایی در نظرم باارزش است در این نوشتار حق مطلب را ادا نکردم و به خودم قول می‌دهم برای هنرجویان دانشگاه هنر هم که شده یک گفت‌وگوی اساسی و مفصل با خسرو انجام دهم خودم جهانم را آفریده‌ام و این جهان بسیار بهتر از چندی است که در بیرون دیده‌ام.
محمدابراهیم جعفری
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید