سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


کوروش نخستین بنیانگذار حقوق بشر


کوروش نخستین بنیانگذار حقوق بشر
در خبرها آمده بود اعلام یک روز به نام کوروش کبیر از سوی مسوولان سازمان میراث فرهنگی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. شناخت این چهره تاریخ باستان برای ایرانیان ارزش خاص خود را دارد. به ویژه آنکه در قرآن کریم نیز از او با عنوان ذوالقرنین یاد شده است.
استوانه کوروش در سال ۱۸۷۹ م در شهر باستانی بابل در بین النهرین به دست باستان شناس کلدانی به نام هرمز رسام پیدا شده که امروز در موزه بریتانیا نگهداری می شود. این استوانه گلی ۴۵ سطری به خط زبان بابلی نو (اکدی) نوشته شده است. (منشور کوروش هخامنشی، رضا مرادی غیاث آبادی ص ۹) دکتر پرویز رجبی درباره این منشور می گوید؛ «هرج و مرجی که در نظام های باورهای دینی مردم به وجود آمده بود کوروش را ناگزیر به صدور این فرمان کرده است همچنان که نسبت به یهودیان برای احیای آیین های دینی فرمان های مشابهی را صادر کرد، معمولاً مورخان تساهل و تسامح کوروش را در رویارویی با باورهای مردم، به طور اغراق آ میزی ستوده اند. اما به گمان من بهتر است این نوع رویارویی کوروش را بیشتر ناشی از سیاست او بدانیم تا تفاهم او. نباید از نظر دور داشت که متن استوانه از سوی یک فاتح دیکته شده و به گفته های هیچ فاتحی نباید بهایی بیش از مرز شایستگی بخشید؛ به هر حال حمله به کشور دیگر خود به خود ناقض بسیاری از ادعاهاست.» (هزاره های گمشده، دکتر پرویز رجبی ص۱۳۹)
اما با وجود این چون دنیای باستان همواره از آتش جنگ ها و یورش های بی پایان در رنج بوده است، کشورهای آشتی جو نیز ناچار بودند برای رهایی مردمان خود از تاخت و تاز همسایگان ناآرام به رویارویی و چیرگی بر آنها بپردازند. مهم این است که پیروزمندان میدان نبرد و چیره شدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شکست خورده و مردم فرودست رفتار می کرده اند و بی تردید این فرمان در نسخه های متعدد نوشته شده و امروزه تنها یکی از آنها به دست آمده است.
اهمیت این فرمان زمانی آشکار می شود که آن را با فرمان دیگر فرمانروایان بسنجیم و بین آنها داوری کنیم؛ برای نمونه؛آشور نصیر پال (پادشاه آشور ۸۸۴ پ م)؛ «به فرمان ایشتار و آشور ۶۰۰ نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنها را زنده زنده در آتش سوزاندم.»
کتیبه سنا خریب (۶۸۹ پ م)؛ «من شهر بابل را تصرف کرده و به صورت تلی از خاک درآوردم و آن را آتش زدم.»
کتیبه نبوکد نصر دوم پادشاه بابل (۵۶۵ پ م)؛ فرمان دادم ۱۰۰ هزار چشم درآورند و ۱۰۰ هزار ساق پا را بشکنند، هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خانه ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده یی از آنجا برنخیزد.» (منشور کوروش هخامنشی، رضا مرادی غیاث آبادی ص۱۳)
اما آشور بانی پال پادشاه آشور که از (۶۶۳- ۶۶۸ ق م) حکومت می کرد، بابل را فتح و عیلام را نیز تحت تابعیت خود درآورد و «هومبال هالتاش» شاه این مملکت را از سلطنت خلع کرد و روشنفکران و طبقه برگزیده ملت را به سامره تبعید کرد. وی از پادشاهان بزرگ آشور بود که مصر، سراسر بین النهرین، فینیقیه، فلسطین و سوریه را نیز در تصرف داشت. او به افتخار فتح بزرگی که در عیلام انجام داد چنین متنی به یادگار گذاشته است؛
«من شوش، شهر بزرگ مقدس، مسکن خدایان ایشان، ماوای اسرار ایشان را بنا به خواسته آشور و ایشتار فتح کردم. وارد کاخ هایش شدم و با شادی و بشارت در آنجا اقامت گزیدم، در گنج هایش را گشودم که در آنجا طلا و نقره و خواسته و مال فراوان بود. آنچه شاهان پیشین عیلام در آنها گرد آورده بودند، تا به حال هیچ دشمنی به جز من بر آنها دست نیافته بود، به منزله غنیمت در تملک گرفتم. طلا و نقره، خواسته و مال سومر آکاد و کاردونیاش (بابل) که شاهان پیشین عیلام مکرر غارت کرده و به عیلام آورده بودند... زینت آلات، نشانه های سلطنتی، سلاح های جنگی... همه اثاثه قصورشان که شاه روی آنها جلوس می کرد، ظروفی که در آن غذا می خورد... آنها را به منزله غنیمت به مملکت آشور آوردم.
من زیگورات شوش را از آجرهایی که با سنگ لاجورد لعاب شده بود، من به نوعی از تزئینات بنا را که از مصر صیقلی شده بود، شکستم. شوشیناک خدای اسرارآمیز که در مکان های اسرارآمیزی اقامت دارد و احدی ندیده است که او چگونه خدایی می کند، سومودو، لاگامار... این خدایان و این الهه ها، با زینت آلات شان، ثروت شان، اثاثه شان، روحانیان شان (همه را) به عنوان غنیمت به مملکت آشور آوردم. تمام شدوها (دیوان) و لاموسوها (نگهبانان معابد) را بدون استثنا از بین بردم. مجسمه های گاوهای نر خشمناکی را که زینت بخش درها بودند، از جا کندم. معابد عیلام را با خاک یکسان کرده و خدایان و الهه هایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه های مقدس شدند، که هیچ بیگانه یی از کنارش نگذشته بود، اسرار آن را دیدند و به آتش سوزاندند. من قبور پادشاهان قدیمی و جدید را که از ایشتار پروردگار من نهراسیده بودند و به پادشاهان پدران من صدمه رسانده بودند، ویران و متروک ساختم. اجساد آنها را در معرض خورشید قرار دادم و استخوان هایشان را به مملکت آشور آوردم. من از اتیموهایشان (ارواح خدایان) آرامش و راحتی را با جلوگیری از تقدیم هدایت تدفینی و آشامیدن مشروب به افتخار آنان سلب کردم. من در فاصله یک ماه و ۲۵ روز، ایالت عیلام را تبدیل به ویرانه و صحرایی لم یزرع کردم. من در دهش نمک و سیلهو پروراندم. من دختران شاهان و زنان شاهان، تمام خانواده قدیمی و جدید شاهان عیلام، شهربانان و شهرداران دهاتش... تمام متخصصان بدون استثنا، ساکنان مرد و زن... چهارپایان کوچک و بزرگ را که تعدادشان از ملخ بیشتر بود، به منزله غنیمت به مملکت آشور فرستادم... و خرهای وحشی و غزال ها، تمام حیوانات وحشی بدون استثنا از برکت وجود من در شهرهای آن به راحتی زندگی خواهند کرد. ندای انسانی، صدای سم چهارپایان بزرگ و کوچک، فریادهای شادی.... به دست من از آنجا رخت بر بست.» (تاریخ عیلام، پیرآمیه، ص ۷۰)
اینها کارهایی بودند که آشور بانی پال پس از اینکه شهر را فتح می کند، انجام می دهد و به کاری که کرده است، افتخار می کند اما دوباره کوروش بزرگ فرزند کمبوجیه اول در سال ۵۵۰ ق م مادها را شکست می دهد. به عنوان جانشین مادها قلمرو خود را به سوی غرب گسترش می دهد و در سال ۵۴۷ ق م موفق می شود سارد پایتخت لیدی را فتح کند که در آنجا به گزارش هرودوت منظره اسارت و لغو حکم اعدام کروزوس پادشاه لیدی تماشایی بوده است. وی کروزوس را عفو می کند و به عنوان مشاور خود برمی گزیند و در سال ۵۳۹ ق م سرزمین بابل را پس از مقاومتی ضعیف فتح می کند. در واقع بابل پایتخت کشور بدون کمترین مقاومتی تسلیم کوروش شد و او از همکاری بابلیان متنفذ که از «نبونید شاه» ناراضی بودند، سپاسگزاری کرد و نبونید شاه را بخشید و سرزمینی در کرمانیا در اختیار او قرار دارد و یهودیانی که در بند آنها بودند را آزاد کرد و به آنها کمک کرد به فلسطین بروند. معبد آنها ترمیم شد و کوروش علاوه بر آن کتاب تورات را کتاب دینی رسمی بنی اسرائیل گردانید. کوروش پس از فتح بابل بدون شک بزرگ ترین اعلامیه حقوق بشر دوران باستان را به قرار زیر اعلام و اجرا کرد «منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان، پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، نوه کوروش، شاه بزرگ... نبیره چیش پیش، شاه بزرگ... اینک به یاری اهورامزدا، تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهان اربعه را به سر گذاشته ام، آن گاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد... زیرا من او را بزرگ و ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد... من برای صلح کوشیدم. من برده داری را برانداختم. به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد... او برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت و ما همگی شادمانه در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم...
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم. (منشور کوروش هخامنشی، رضا مرادی غیاث آبادی، ص ۱۶) همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را بدون واهمه از خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم، بشود که دل ها شاد شود. بشود خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مردوک بگویند به کوروش شاه پادشاهی که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دارد. من برای همه مردم جامعه یی آرام فراهم ساخته ام و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.» (همان ص ۱۷)
نمایندگان و حقوقدانان کشورهای گوناگون جهان در سال ۱۳۴۸ خورشیدی با گردهمایی در کنار آرامگاه کوروش در پاسارگاد از او به عنوان نخستین بنیانگذار حقوق بشر یاد کردند و او را ستودند اما شهرت و منزلت کوروش به خاطر فتوحات چشمگیرش نیست بلکه به خاطر جوانمردی و آزاد منشی اوست.
اگر پیش از او پادشاهان آشور افتخار می کردند هنگام تسخیر عیلام، شوش را به ویرانه و تلی از خاک و محل زندگی مارها و عقرب ها تبدیل کرده، بر زمینش نمک پاشیدند، مردمان را به بردگی گرفتند و اموال شان را غارت کردند یا پادشاهان بابل به تعداد چشم هایی که کور کردند یا تعداد کودکانی که زنده در آتش سوزانده بودند افتخار می کردند. کوروش به هنگام فتح بابل افتخار می کند که با صلح وارد شهر شده، برای مردم شادی به ارمغان آورده، ویرانی ها را آباد، برده ها و اسیران را آزاد و اموال شان را به آنها پس داده است. (از کوروش کبیر تا داریوش کبیر، بهنام محمدپناه ، ص ۳۲) به گفته ولتر، افلاطون درباره آزادمردی کوروش می گوید؛ «هنگام پادشاهی کوروش ایرانیان آزادی داشتند و همه مردان آزاد بودند. فرمانروایان رعایای خود را در آزادی سهیم کرده بودند.» (همان منبع، ص ۳۱)
ویل دورانت درباره کوروش می گوید؛ «کوروش یکی از کسانی بود که گویا برای فرمانروایی آفریده شده اند.»
قدرت پیش بینی قاطع کوروش به عنوان سیاستمداری که جهان زمان خویش را خوب شناخته و درباره جهان آینده حدسیات قاطعی داشت به وی این امکان را داد که لااقل دو هزاره پیشتر درباره اصول برابری ، تساوی و احترام به حقوق بشر اقدام کند و در تامین اصول همزیستی بین الملل، مرزهای جغرافیایی، شرایط مذهبی، اقتصادی و اجتماعی را کنار گذاشته و اولین فرمان بزرگ حقوق بشر را صادر کرده و خود آگاه اولین حکومت جهانی را تاسیس کرده است. (کوروش کبیر در آثار هنری اروپاییان، دکتر غلامعلی همایون، ص ۳۲)
چنانکه ایرانیان کوروش را «پدر» نامیده، یونانیان با وجود آنکه وی قسمتی از سرزمین شان را فتح کرده بود او را «سرور» خوانده و یهودیان نیز کوروش را به منزله ممسوح پروردگار محسوب می داشتند.
اظهارات کوروش از دیدگاه نوین درباره شخصیت بشری نیز حکایت دارد. همه انسان ها ارزش برابر و بنیادی دارند. هر کس می تواند بنا به گزینش خود، خدا را بپرستد. آزادی حقیقی، آگاهی، حق تصاحب و حق زندگی صلح آمیز در هر کشور موردنظر برای همگان پذیرفته شده است(کوروش بزرگ، ژرار ایسرائل، ص ۲۱۸)
سرانجام کوروش، صلح را هدف اصلی سلطنت خود و عنصر اساسی عدالت عمومی و تعادل اجتماعی می شمارد. کوروش دومین سجیه ملکوتی انسان را پس از پرستش خدایان، بسط عدالت می دانست.
پیوسته مراقب بود که زیر دستانش نسبت به دیگری یا نسبت به متحدان خود مرتکب اندکی بی عدالتی نشوند.(کوروش نامه، گزنفون، ص ۲۸۲)
در زمان کوروش بعضی از رهبران بزرگ دین مانند؛ بودا، کنفوسیوس، زرتشت، اشعیا و فیلسوف و دانشمند بزرگی مانند «سولون» که یکی از هفت حکیم درجه اول دنیا بود، برای تهذیب اخلاق بشر ظهور کردند. اما کوروش از جهت داد و انصاف و بشردوستی پیش رو همه آنها به شمار می رفته است. (حکومت جهانی ایرانیان از کوروش تا آریوبرزن، ص ۱۳۰)
تاریخ نویسان کوروش را یکی از سه مرد بزرگ تاریخ دانسته اند، دو مرد دیگر عبارت بودند از؛ اسکندر و سزار قیصر روم. اما هیچ یک از این دو نفر در انسانیت و مردم دوستی و کوشش برای ایجاد آسایش و آرامش بیشتر برای ملت های گوناگون به پای کوروش نرسیدند.(همان منبع، ص ۱۰۴)
کوروش یک حکومت نمونه از دادگری، آزادی مذاهب و نژادها را تشکیل داد. کوروش اصل استفاده از خشونت، سنگدلی، ترس و بیم را علیه کشورهای تحت سلطه کنار گذاشت و حکومتی بر جای نهاد که حدود دو قرن برای اتحاد، همبستگی و همزیستی مسالمت آمیز انسان ها در سراسر جهان از هند تا دریای مدیترانه کوشید. او نفوذ خود را در کشورها و مردمان دست نشانده، نه از طریق کشتن، اسارت، سوزاندن و ویران کردن که از طریق پشتیبانی، دادخواهی و سعادت طلبی به دست آورد. (همان منبع، ص ۱۲۶)
«از همه اینها برتر، او یک انسان بود. بر دامنش هیچ فرمان کشتاری یا ستمگری و کین جویی و بیدادگری که فرزند اولمپیاس(اسکندر) را بی آبرو ساخته است، یافت نمی شود.»(همان منبع، ص ۱۲۸)
با وجود آنکه منشور کوروش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» می دانند اما نوآوری چنین فرمانی از کوروش نبوده است بلکه این فرمان فرآیند فرهنگی ایران بوده است. فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است و کوروش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته و به کار بسته بود. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای کوروش، بلکه همچنین برای فرهنگ کشوری است که سراسر پهنه پهناور آن را کهن ترین روزگاران تابشگاه اندیشه نیک و کردار نیکی بوده است که امروزه و پس از هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند. (منشور کوروش هخامنشی، رضا مرادی غیاث آبادی، ص ۱۴)
امیر احمدیان
منابع؛
۱- مرادی غیاث آبادی، رضا، منشور کوروش هخامنشی، تهران؛ نوید شیراز، ۱۳۸۴.
۲- رجبی، پرویز، هزاره های گمشده، ج دو، تهران؛ توس، ۱۳۸۲.
۳- آمیه، پیر، تاریخ عیلام، ترجمه؛ شیرین بیاتی، تهران؛ دانشگاه تهران، ۱۳۷۲.
۴- محمدپناه، بهنام، از کوروش تا داریوش کبیر، تهران؛ سبزان، ۱۳۸۴.
۵- همایون، غلامعلی، کوروش در آثار هنری اروپاییان، تهران؛ دانشگاه ملی ایران، ۱۳۵۵.
۶- ایسرائل، ژرار، کوروش بزرگ، ترجمه؛ مرتضی ثابت فر، تهران؛ ققنوس، ۱۳۸۰.
۷- گزنفون، کوروش نامه، ترجمه؛ رضا مشایخی، تهران؛ بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۲.
۸- حقیقت، عبدالرفیع؛ حکومت جهانی ایرانیان(از کوروش تا آریوبرزن)، تهران؛ کومش، ۱۳۸۴.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید