سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


مروری بر کاربر نظریه های ادبی در نقد شعر معاصر ایران


مروری بر کاربر نظریه های ادبی در نقد شعر معاصر ایران
آفرینش ادبی و چون و چرای درباره ی آن از جمله قلمروهایی استکه همراه و همزاد هم دیگرند و به آسانی تن به تمایز نمی سپارند.
از آن روی از دیرباز همراه با آفرینش ادبی، پرسشهایی از چیستی ادبیات، و ... مطرح شده اند و در پی آن نظریه ها و خوانش های گوناگون آثار، خوانندگان و سرانجام منتقدان شکل گرفته است و همگی به نوعی درایجاد، تبیین، نفی یا اثبات هر کدام از رویکردها و نظریه ها موثر بوده اند. که در این میان منتقدان به کمک ابزارهایی هم خوی و سازوار با هر رویکرد به موازات آثاری که آفریده ی شاعر یا نویسنده است اثری ادبی و خلاقانه آفریده اند.
نظریه های ادبی جدید خوانش متن را بخشی از تولید متن می دانند
«رولان بارت» میگوید: «تنها نوشتن یک اثرکار خلاقانه و آفرینش نیست، بلکه نقد آن اثر هم می تواند یک کارخلاقانه تلقی شود» (ضمیران، ۱۳۸۳:۱۳۳). به دیگر سخن، اثر ادبی نمی تواند در مرحله ی خلق اولیه بماند، «خلق ثانویه ی» آن در مرحله ی خوانش روی می دهد.
این مرحله در طیفی ناهمسان از خواننده ی عادی تا منتقدی خلاق را در بر می گیرد. بنابر این برای اثر ادبی یا هنری دو فرایند می توان فرض کرد: یکی فرایند تولید و دیگری فرایند تحلیل. فرایند تولید خارج از محدوده ی آگاه و عقلانی مؤلف است و آن چیزی است که احساس، جوشش، ناخودآگاه یا ... نامیده می شود. اما فرایند تحلیل در حوزه ی اندیشگانی قرار دارد و از نوعی ساختار منطقی بهره می برد. به گونه ای که نظریه های ادبی و به تبع آن نقد ادبی، میان دار فلسفه ومتن می شوند. اگر در قلمرو آفرینش متن، عقل در پرده ی ناخود آگاه چهره می پوشاند، در قلمرو تحلیل، احساس در خیمه ی عقل خموشی می گزیند.
باید توجه داشت که مباحث عقلانی، به دلیل ماهیت خود نوعی پیچیدگی دارند، بنابراین می کوشند از قواعدی روشن بهره گرفته، به شکلی صریح عنوان گردند و در مقابل آن، احساس هر چه بیشتر تلاش می کند خود را در لایه هایی از صور خیال بپوشاند و از عریانی و صراحت بپرهیزد:
«نقد میل به وضوح دارد، بر خلاف هنر که ماهیتاً خود را پنهان می کند و قابل تأویل است» (ساری، ۱۳۸۳: ۱۰۴).
نباید فراموش کرد که «تخیل فرهیخته» در هر دو حوزه ی ادراک و احساس، آفرینش را انجام می دهد. به قول شبلی نعمانی «قوه ی تخیل در فلسفه وشاعری هر دو به یک نواخت ضروری است..... در ارسطو همان تخیل قوی و شدید است که در هومر....» (نعمانی، ۱۳۱۴: ۱۰) هم چنین وقتی از منطق و فلسفه در تحلیل ادبی سخن به میان می آید، نباید انتظار داوری قطعی و ریاضی وار داشت «باید پذیرفت که مسائل ادبی را می توان به طور منطقی مورد بحث قرار داد. البته در مورد اغلب این مسائل نمی توان انتظار داشت که به یقین برسیم، اما قضاوت های ادبی امور ذوقی صرف نیست» (هوف، ۱۳۶۵: ۱۵).
درجهان غرب رویکرد های ادبی دربسترهای اجتماعی، سیاسی و اندیشگانی
و دوره های تاریخی مختلف هر کدام به تنهایی یا همراه با دیگری رواج داشته است و بروز ونمود هر یک از آن وضعیت ها ریشه در شرایط زیستی (درونی و بیرونی) آدمی دارد. ایندو دیدگاه بر پایه ی نظریات افلاطون و ارسطو است: افلاطون نظریات ادبی وزیباشناسی خود را در رساله ی «آپولوژی». «ایون» و «فدر» آورده است وی با نگاه خشک و بدون انعطاف، شاعران و آثار آنان را در دایره ی اخلاقی و اجتماعی سنجیده و به هیچ وجه به جنبه های زیبا شناسی متن اهمیت نداده است. این نگاه و این طرز تلقی از ادبیات تا قرن بیستم و حتی در «هنر چیست» لئون تولستوی ادامه یافته است. درمقابل این دیدگاه، نظر شاگرد وی، ارسطو قرار دارد که کتاب «فن شعر» وی مبداً نقد و نظریه ی ادبی محسوب می گردد. و تا امروز حضور فعال خود را در این قلمرو حفظ کرده است، چنان که مکتب شیکاگو به نوعی بازخوانی مجدد فن شعر ارسطو است. ارسطو در فن شعر خود ضمن توجه به لفظ و زیباشناسی اثر، می کوشد چارچوبی منطقی و تعریف شده برای گونه های مختلف ادبی بیابد. درضمن وی در مو ضوعی که تحت عنوان «کاتاسیس» مطرح می کند، گوشه ی چشمی نیز به مسأله ی اخلاق دارد. در دوره های بعد، این دو دیدگاه افلاطونی و ارسطویی بر همه ی نظریات سایه افکنده اند. اگر چه در مجموع می توان نفوذ ارسطو را گسترده تر دید.
مباحث نقد و نظریه ی ادبی در ایران به صورت مدون و مستقل سابقه ای طولانی ندارد و تنها اشاره ها، گزین گویه ها و هجوها و نظایر آن در میان آثار شاعران به چشم می آیند. از این منظر، ادبیات فارسی در مجموع از سه منبع بهره گرفته است: کتاب های بلاغی عربی از قرون اولیه، منتقدان هند از قرن یازده بدین سو، و سرانجام ترجمه ی آثار اروپاییان که از مشروطه به بعد شکل می گیرد. دو گروه اول آثار ادبی را در حوزه ی ریتوریکی (بلاغی) و گروه سوم یعنی ترجمه ی نظریه های اروپایی، این آثار را در حوزه ی پوئتیکی بررسی می کنند.
رویکرد گسترده ای که در ایران به اندیشه های جدید جهان صورت گرفت، باعث ترجمه ی گسترده ی آثار اروپایی به زبان فارسی شد که البته این روند، گاه منظم و فراوان، گاه کند و اندک است.
حرکتی که پیش از مشروطه آغاز شد، به ویژه از نخستین دهه های نیمه ی اول قرن چهاردهم هجری، نقطه ی آغاز و زمینه های شکل گیری بسیاری از جریان های مهم علوم انسانی، به شمار می رود، که مطالعه ی این جریان ها، تاریخ اندیشه، تاریخ تطور نظریه های ادبی و غیره را نشان می دهد.
«دو عامل بسیار بسیار مهم در تحول ادبی ایران تأثیر داشته است: یکی تأثیر خارجی یا همان بحث شایع جدال مدرنیته و سنت، و یکی تحولات اجتماعی- سیاسی است که در کشور ما اتفاق می افتد و یک دفعه چهره ی ادبیات را دگرگون می کند» (مخبر، ۱۳۸۰:۲۰).
به هم پیوستگی قلمروهای مختلف اندیشه و دانش انسانی، مسأله ای بدیهی است. نه انکار دایره ی مستقل هر یک از این قلمروها را در پی دارد و نه به سلطه ی یکی بر دیگری قایل است، زیرا دانش، قلمرو معرفت است و در این به هم آمیزی قلمروهای علوم انسانی فضای سومی خلق می شود که رویکرد جدیدی را در تحلیل و بررسی متن رقم می زند. جامعه شناسی، روان کاوی، زبان شناسی و ... در پیوند با ادبیات، چنین وضعیتی را ایجاد می کنند: «نقد... در بر گیرنده ی مسایل عام و وسیعی است نظیر این که ادبیات چیست، چه هدفی دارد و چگونه با دیگر امور انسانی پیوند می یابد... این امر نمی تواند بر این ادعا که نقد حوزه ای مستقل است تأثیر بگذارد»
(هوف، ۱۷-۱۳۶۵:۱۵).
بدین ترتیب می توان تقابل دو دیدگاه یاد شده (افلاطونی و ارسطویی) را در دو نوع خوانش اثر ملاحظه کرد. یکی خوانش برون متنی ادبیات است که بر پایه ی جستجوی روابط میان ادبیات با دو قلمرو دیگر انسانی یعنی جامعه شناسی و روان شناسی بنا می شود و در مقابل آن خوانش درون متنی ادبیات قرار می گیرد که در زمینه ی زبان شناسی و توجه به مولفه های فرمی اثر گسترش می یابد.
برجسته شدن هرکدام از این رویکردها یا تأکید بر آثاری خاص یا مولفی ویژه، همگی حاصل شرایط اجتماعی، سیاسی، سطح فرهنگی جوامع و مسائلی مانند این ها است، با این حال گفتنی است در این دوره (۱۳۰۰ تا ۱۳۵۰ شمسی) در ایران بیشتر این رویکردها به مفهوم دقیق و روش مند وجود ندارد می توان گفت جز با نقدهای جامعه شناسانه ی ذوقی، روان شناسانه ی ذوقی و ... روبرو نیستیم.
با توجه به تعداد قابل توجهی از ترجمه های کتب روانشناسی، دهه های نخست سده ی چهارده آرام آرام تماشای آثار از این منظر مطرح می شود. البته به علت عدم وجود متن هایی که شیوه های عملی مطالعه ی روان کاوانه ی ادبیات را نشان دهد، این رویکرد شکل نمی گیرد.
توجه به زمینه های پژوهشی شرقیان و شرق شناسی که مظاهر آن در برخی مکاتب مانند رمانتیسم و سمبولیسم یا زبان شناسی تاریخی با مطالغه ی زبان سانسکریت آغاز می شود باعث شده که براهتی بگوید: «بخش اعظم روان شناسی جدید غربیان، در واقع بررسی عناصر اصلی و اساسی حافظه ی مشترک شرقیان است» (براهنی، ۵۴:۱۳۶۴).
در دهه های ۳۰ و ۴۰ رویکرد جامعه شناسانه از اقبالی کم نظیر برخوردار است و با توجه به این رویکرد آثار تئوریک فراوان ترجمه یا تألیف می شود، اما این رویکرد نتوانسته بازتاب کیفی شایسته ای در نقدهای عملی بیابد نقدهای فراوانی که تحت عنوان جامعه شناسی ادبیات نوشته شده است، از جهت منطق این مکتب، نقدی کم بار است و بیش تر جنبه ی کلی، ذوقی
و سطحی دارد. در مقابل، رویکرد زبان شناسانه به ادبیات، علی رغم کم بودن منابع تئوریک به گونه ای روشمند، علمی و دقیق شکل می گیرد. با وجود آن که در دوره های مورد بحث این نوشتار هنوز نظریه های اساسی و ارزشمند زبان شناسی ادبیات، مانند آثار یاکوبسن یا فرمالیست های روسی مطرح نشده، و منتقدان ما با آن ها آشنایی پیدا نکرده بودند، آثاری در خور توجه پدید آورده اند.
در کنار منتقدانی که از ترجمه ها استفاده می کردند، گمان می رود برخی نیز از منابع خارجی به طور مستقیم بهره می برند (این افراد به غیر از خارجیانی نظیر، ادوارد براون و شبلی نعمانی و ... هستندکه به نقد و بررسی آثار فارسی پرداخته اند).
سپانلو احتمالاً با گوشه ی چشمی به براهنی، می گوید: «برخی که زیان خارجی می دانستند، منابع مطالعاتی خودشان را بروز نمی دادند و گاهی هم غلط و ناقص از این منابع استفاده می کردند (سپانلو، ۱۰۶:۱۳۸۳).
در هر حال منتقدان هر کدام از رویکردها، طبعاً آثاری که مولفه های موردنظر آنان را مطابق همان رویکردک داشته باشد، نقد و بررسی می کنند اگر چه تقابل میان رویکردها گاه فضایی ستیزه جویانه را نیز فراهم
می آورد. مثلاً منتقدان جامعه گرا، هر گونه بازی های زبانی و فرمالیسم را سر سختانه مورد انتقاد قرار می دهند و در مقابل، منتقدان فرمالیست، شاعران اجتماعی را به سطحی نگری و شعاری بودن آثار متهم می کنند.
نیمه ی اول قرن چهاردهم هجری برای کشور ایران سال های پر تلاطم
و پر فراز وفرود در همه زمینه ها بوده است. جامعه ی ایرانی در این سال ها با جنبش های مختلف اجتماعی، سیاسی، ادبی و ... رو به رو شده است این قلمروهای مختلف تأثیر و تأثرهای انکار ناپذیری بر هم دیگر داشته اند. هم چنین، در این دوران، مقوله های مختلف در قلمروهای یاد شده آغاز
و پایه گذاری شده است و مقوله هایی که در جریان شکل گیری روابط گسترده ی جهانی پدید آمده و مرزهای آن تا سرزمین ما گسترده شده است. در این داد و ستد و تغییر و تبدیل ها، ادبیات در صف اول قرار دارد و نظم و نثر در پی این روابط و تحولات، از درون و برون خانه تکانی می کند.
بدیهی است که هر تغییر و تحول بر پایه ی پذیرش چیزی و انکار چیزی دیگر روی می دهد که این رد و قبول خود بر پایه ی دلایل و نیازهایی استوار است. در ادبیات کهن نگاه تحلیل گرانه درباره یک اثر یا یک دوره وجود ندارد و تنها، اظهار نظری ذوقی وساده از برخی شاعران درباره ی همدیگر باقی مانده است. هم چنین در ان چه به عنوان نقد تذکره ای مشهور است، نویسندگان تذکره ها بدون در نظرد داشتن وجوه متمایز هر شاعر یا هر دوره با عبارت هایی تکراری به کلی بافی هایی عمدتاً کم ارزش پرداخته اند (ریپکا، ۱۹۷:۱۳۵۴) (نعمانی، ۱۳۱۴:ژ).
اما در دوره ی جدید بررسی های همه جانبه ی یک اثر در اولین جرقه های تجدد گرایی آغاز می شود، چنان که «مخبر» در سیر تاریخی شکل گیری نقد پیش از مشروطه به آخوندزاده و سپس تقی رفعت و دیگران اشاره می کند. به عنوان نمونه فتحعلی آخوندزاده آغاز گر نقد ادبی جدید در سال ۱۲۸۳ رساله ی «قریتایقا» ی خود را ضمن نقدی بر سروش می نویسد و در آن دو چیز را از شرایط اصلی شعر می شمارد: «حسن مضمون و حسن الفاظ» (آخوندزاده، ۴۸:۱۳۵۵) تقی رفعت نیز در مقالات رد و بدل شده در دعوای اصحاب مجله های دانشکده و تجدد در پیوند با سعدی، می گوید «مسأله ی تجدد در ادبیات را ما از سه نظر اساسی مورد تحقیق و مطالعه قرار می دهیم: شکل، زبان، اسلوب و از نظر کلی، صنعت ادبی را ... اخذ و قبول نموده ... و واجب می شماریم» (آرین پور، ۴۵۲:۱۳۸۲). از این رو شعر به عنوان یک گونه ی تفکر یا نگرش یه انسان و هستی و نیز مقوفه ای زیبا شناسانه مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت.
«با نهضت فکری اواخر قرن نوزدهم که اندیشمندان ایرانی با جلوه های دیگری از زندگی روبرو شدند و انسان اندک اندک مقام خود را در ساختمانم جامعه تشخیص داد ... وقتی ارزش های زندگی دگرگون شد نوع عواطف و برداشت از زندگی نیز دگرگون شد» (شفیعی کد کنی، ۱۱۱:۱۳۵۹).
تحولات پر شتاب سده ی اخیر در جهان که در همه ی حوزه های زندگی تأثیری ژرف نهاد، بحث های نظری، نقد ئو تحلیل متون ادبی را نیز با خود همراه کرد.
رویکردهای مختلف در حوزه ی بررسی های ادبی، هم سو یا نا هم سو با مسائل اجتماعی، سیاسی شکل گرفت که در ادامه ی خود به جریان های در قلمروهای جامعه شناسی، روانکاوی و زبان شناسی و فرمالیسم، انجامید.
آشکار است که این موضوع ها به یک سان مورد توجه قرار نگرفته اند زیرا هر کدام حاصل دوره های زمانی مختلف اند و با توجه به اقبال منتقدان و مخاطبان و زمینه های موردنیاز آنها در دیگر حوزه های علوم انسانی مورد توجه قرار گرفته یا به آنها بی اعتنایی شده است.
در نیمه ی نخست سده ی چهاردهم هجری در پی تحولی که نیما یوشیج پایه گذاشت و به موازات خلق آثار ارزشمند و پدید آمدن جریان های مهم و تأثیر گذار در حوزه ی شعر نو، (موج نو، شعر حجم،...) بررسی، تحلیل و نقد آنها نیز به تدریج چهره نمود.
باید توجه داشت که در این روزگار نقد ادبی پایاپای و هم شأن جریان های شعری حرکت نمی کند و می توان ریشه ی آن را در دو موضوع دانست:
۱) نداشتن پیشینه در آثار دوره های گذشته (که از این جهت با شعر نو یک وضعیت دارد)
۲) نقد ادبی ریشه در مباحث نظری و فلسفی دارد که تحقق این امر زمان و مجال بیشتری می طلبد.
به هر روی مقایسه و بررسی آثاری که در شکل گیری نظریه و نقد ادبی (با تمرکز بر سه رویکرد جامعه شناسی، روان شناسی و زبان شناسی) موثر بوده اند ونیز وضعیت نقد عملی بر اساس این رویکردها می تواند چشم اندازی از این مسیر طی شده را نشان دهد.
در نگاهی گذرا می توان دریافت کتاب ها ومقاله های متعددی در شکل گیری و گسترش هر کدام از این رویکردها موثر بوده است. برخی از این آثار در پژوهش ها وتحقیقات به طور ضمنی مورد استناد واقع شده اند وبرخی نیز درجریان پر شتاب تاریخ فراموش شده اند و در جریان شناسی ادبی نقش اصیل و کارساز آنها موردتوجه قرار نگرفته است. که چنان که این آثار به درستی بررسی و معرفی شوند زمینه های مطالعات تازه را فراهم می آورند و به ویژه رویکردهای جامعه شناسی، و زبان شناسی دررابطه با ادبیات (به ویژه شعر نو) قلمروهای جدیدی را ایجاد می کنند چنان که امروزه مطالعات بین رشته ای اهمیتی فراوان دارد. در ضمن همین امر از دشواری های این گونه پژوهش ها است.
دکترمصطفی صدیقی
منابع
«نقد نقد» مجموعه مقالات، خانه کتاب، ۱۳۸۳.
«نقد ادبی» گراهام هوف، ۱۳۶۵.
شعر العجم. شبلی نعمانی، ۱۳۱۴.
سیر نقد ادبی- کتاب ماه ادبیات و فلسفه – منجز – ۱۳۸۰.
«کیمیا و خاک» - رضا براهنی- ۱۳۶۴.
«تاریخ ادبیات ایران»- یان ریپکا- ۱۳۵۴.
«از صبا تا نیما»- یحیی آرین پور- ۱۳۸۲.
منبع : جایزه ادبی ایران


همچنین مشاهده کنید