چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

سال های کودتا


سال های کودتا
تغییرات پی درپی رژیم های سیاسی و زمامداران افغانستان طی سه دهه اخیر، باعث ویرانی های بسیار، کشتار و آواره شدن مردم، نابودی زیرساخت های کشور و مهم تر از همه از دست رفتن بیش از سه دهه زمان گرانقدر برای رشد و توسعه افغانستان بوده است. کودتای ۱۹۷۳ داوودخان، کودتای دوم و به قدرت رسیدن کمونیست ها به رهبری نورمحمد تره کی در بهار ۱۹۷۰، کودتای سوم و به قدرت رسیدن حفظ الله امین، کودتای چهارم به رهبری ببرک کارمل و اشغال کشور توسط روس ها، کودتای درون گروهی پنجم و به قدرت رسیدن ژنرال نجیب الله، سقوط کمونیست ها و به قدرت رسیدن دولت مجاهدین در سال ۱۹۹۲ به رهبری صبغت الله مجددی و سپس برهان الدین ربانی، عدم کناره گیری ربانی از قدرت پس از پایان دوره ریاست جمهوری اش و جنگ حکمتیار و احمدشاه مسعود، برآمدن طالبان متهم به وابستگی به پاکستان در سال ۱۹۹۴ و حمله آمریکا در سال ۲۰۰۱ و سقوط طالبان و آوردن کرزی به کاخ ریاست جمهوری و اکنون احیای مجدد طالبان، داستان دردآوری از رنج و درد این ملت محروم و از دست رفتن زمان برای آنهاست. به بهانه پیدا شدن جسد داوودخان اولین رئیس جمهور افغانستان برخی روایت ها را از کودتاهای چهارگانه ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۹ گردهم آورده ایم؛ گزارش هایی که در سایت BBC منتشر شده اند.
● روایت کودتای اول ۱۹۷۳ تاسیس جمهوریت با کودتا
داوودخان به شاهی مشروطه پایان داد و نخستین جمهوری را در افغانستان بنیان گذاشت.
امسال برابر با سی وپنجمین سال سقوط حکومت شاهی در افغانستان و آغاز حکومت جمهوری به ریاست سردار محمد داوودخان است.
سردار محمد داوود پسر کاکا (پسرعموی) ظاهر شاه که پیشتر دو دوره صدراعظم وی بود در آن سال با استفاده از غیبت شاه و با همکاری شماری از افسران ارتش دست به یک کودتای بدون خونریزی زد و با پایان اعلام کردن نظام شاهی نخستین نظام جمهوری افغانستان را بنیان گذاشت.
آنگونه که حسن شرق از دست اندرکاران کودتا در خاطرات خود نوشته «دهم سرطان سال ۱۳۵۲ سرگروه ها فیصله نمودند که تا ساعت یک شب جهت سرنگونی رژیم اقدام شود در حالی که همه آمادگی داشتند اطلاع رسید که یک لوا از قرغه امشب به بالا حصار می آید. جابه جا شدن یک لوا آن هم به بالا حصار مشوش کننده بود. برای محترم عبدالحمید محتاط خبر داده شد تا به بگرام بروند و ساعت ۹ شب به حبیب الله خان تماس حاصل گردید و او با مشکلات زیاد توانسته بود تا مرمی های تانک ها را دوباره به ذخیره ارگ شاهی ببرند.» و اینگونه بود که این عملیات متوقف شد اما چند روز بعد ظاهرشاه برای درمان بیماری اش به اروپا رفت و کودتاگران فرصت مناسبی پیدا کردند تا طرح کودتا را اجرا کنند.
محمد داوودی می گوید در غیاب او (شاه) کودتا نخواهیم کرد زیرا این حرکت معقول و مردانه نیست ولی روز بعد حیدرخان رسولی و محمد سرور نورستانی نزدم آمده گفتند که اگر محمد داوود با ما یکجا اشتراک نکند ما بدون او اقدام خواهیم کرد اما تو مجبور هستی با ما باشی.»
▪ نقشه نیمه شب
سرانجام گروه کودتاگران به رهبری سردار داوود خان در روز ۲۵ تیر تصمیم می گیرند که در ساعت یک شب سه شنبه ۲۶ تیر کودتای خود را برای سرنگونی رژیم شاهی آغاز کنند.
عصر روز ۲۵ تیر ضیافتی در سفارت عراق در کابل به مناسبت روز ملی آن کشور برپا بود و تعدادی از دولتمردان و وزیر دفاع افغانستان در آن مراسم شرکت کرده بودند. شام آن روز نیز در منزل سفیر آمریکا مراسمی برگزار شده بود که وزیر دفاع و تعدادی دیگر از سران اردو (ارتش) در آن شرکت کرده بودند. در حالی که صاحب منصبان بلندپایه به کارهای تشریفاتی مشغول بودند، افسران اردو برای انجام کودتا در نیمه شب آمادگی می گرفتند.
▪ سردار محمدداوود خان در جمع پیشاهنگان در کابل
طرح کودتا بر دو محور متکی بود؛ اول دستگیری همزمان تمامی کسانی که ممکن بود مانع اجرای کودتا شوند و دوم تسلط فوری بر مرکز تلفن و رادیو کابل. برای اجرای این نقشه حدود ۳۰۰ نفر در نظر گرفته شدند. تعدادی از افراد کودتا به دسته های سه و چهار نفری تقسیم شدند و هر گروه موظف شد تا یک نفر از مقامات را دستگیر کند و اگر از جانب او مقاومتی صورت گرفت به قتل برساند. تعدادی دیگر از کودتاچیان نیز وظیفه پیدا کردند تا همزمان مراکز تلفن و رادیو را در کنترل خود بگیرند و تماس تلفنی مقامات دولتی را قطع کنند.
در اولین حرکت یک دستگاه بی سیم اردو توسط حسن شرق به منزل محمد داوود انتقال پیدا کرد و در ساعت یک و نیم شب ۲۶ تیر، دستور کودتا توسط محمد داوود صادر شد.
همزمان در اولین اقدام مقامات دولتی بدون آنکه مقاومتی از طرف آنها صورت بگیرد دستگیر شدند. در ساعت دو نیمه شب افسری به نام «پادشاه گل» خبر دستگیری سردار عبدالولی رئیس ارکان حزب قوای مرکز و داماد شاه را -که همه کاره اردو بود- به اطلاع محمد داوود رساند و در ساعت دو و ۲۰ دقیقه مخابرات مرکزی در سرتاسر افغانستان قطع شد و مرکز مخابرات به دست کودتاچیان افتاد.
علاوه بر سردار ولی، خان محمد خان وزیر دفاع گل بهارخان فرمانده نیروی هوایی، غلام محمد خان فرمانده قوای گارد، قمرالدین خان فرمانده لوای توپچی، رحمت الله خان فرمانده نیروی کماندو، عبدالحکیم خان کتوازی فرمانده فرقه ریشخور، نوازخان فرمانده فرقه هشت قرغه، شیر محمد خان فرمانده نیروهای چهار زرهدار، محمد حسین خان فرمانده ۱۵ زرهدار و همچنین فرمانده های نیروهای هوایی در فرودگاه های کابل، بگرام، شیندند، قندهار و مزار شریف نیز دستگیر شدند.
سردار احمدشاه، شاه ولی خان و موسی شفیق صدراعظم نیز از مقامات غیرنظامی بودند که در آن شب دستگیر شدند. ملکه حمیرا همسر شاه هم با سایر افراد خانواده شاهی زیر نظر گرفته شدند و تا ساعت شش صبح نیروهای کودتا در تمامی نقاط کابل مسلط شدند.
دستگیرشدگان نخست به خانه عبدالقدیر نورستانی یکی از نیروهای پایین رتبه پلیس کابل که بعد وزیر داخله شد، منتقل و بعد به صدارت انتقال پیدا کردند و چند روز بعد بیشتر آنها آزاد شدند و تعدادی نیز به زندان های کابل منتقل شدند.
شاه ولی خان در خانه شخصی اش زیر نظر گرفته شد، پسرش جنرال عبدالولی در ارگ شاهی زندانی شد و موسی شفیق به زندان دهمزنگ انتقال پیدا کرد.
▪ بیانیه رادیویی رهبر کودتا
داوود خان پیش از ریاست جمهوری دو دوره صدراعظم افغانستان بود. صبح روز ۲۶ تیر رادیو کابل برنامه های عادی خود را قطع کرد و فقط آهنگ های نظامی و حماسی پخش می کرد و پخش موزیک نظامی مرتب ادامه داشت تا اینکه در ساعت هفت صبح سردار داوود به رادیو کابل آمد.
گوینده رادیو مردم را به شنیدن بیانیه سردار محمد داوود دعوت کرد. رهبر کودتاچیان بیانیه خود را با این عبارات آغاز کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم
خواهران و برادران عزیز سلام
بنده در طول مدت مسوولیت های مختلف در خدمت وطنم همیشه در جست وجوی هدفی بودم که برای مردم افغانستان مخصوصاً طبقات محروم و نسل جوان مملکت ما یک محیط مثبت و واقعی نشو و نمای مادی و معنوی، میسر گردد و در آن همه افراد وطن ما بدون تبعیض و امتیاز، در راه تعالی و عمران وطن خود سهم گرفته و احساس مسوولیت نمایند...»
داوود خان در این سخنرانی که از قبل آماده شده بود اولین حکومت جمهوری در افغانستان را به مردم تبریک گفت و رژیم پادشاهی را رژیم مطلق العنان و دموکراسی متکی بر قانون اساسی را دموکراسی قلابی خواند و جمهوری و دموکراسی واقعی را به مردم وعده داد.
▪ استعفای ظاهرشاه
در زمان کودتا ظاهرشاه در شهر ناپل ایتالیا بود. او پس از شنیدن خبر کودتا به رم رفت و چند روز بعد نوراحمد اعتمادی سفیر افغانستان در ایتالیا که همواره نقش میانجی را بین او و داوود خان بازی می کرد، به شاه پیشنهاد می کند که از سلطنت استعفا داده و کودتای داوود را بپذیرد و جمهوریت وی را به رسمیت بشناسد تا در عوض
داوود خان نیز خانواده اش را به رم بفرستد. ظاهرشاه نیز پیشنهاد را می پذیرد و نامه ای برای داوود می فرستد:
«برادرم جلالتماب رئیس جمهور،
با احترام از اراده مردم وطنم، خود را از سلطنت افغانستان مستعفی می شمارم از موقعی که خبر جریانات اخیر را شنیدم تا این دم فکرم متوجه وطن من بوده و برای آینده آن نگران بودم.
مگر (اما) همین که دریافتم مردم افغانستان بغرض آینده امور ملی خود از رژیم جمهوریت با اکثریت کامل استقبال نموده اند با احترام از اراده مردم وطنم خود را از سلطنت افغانستان مستعفی می شمارم و بدین وسیله تصمیم خود را به شما ابلاغ می کنم.
در حالی که آرزوی من سعادت و اعتلای وطن عزیز من است خود را به حیث یک فرد در افغانستان زیر سایه بیرق افغانستان قرار می دهم. دعای من این است که خداوند بزرگ و توانا همواره حامی و مددکار وطن وطنداران من باشد.
والسلام - محمدظاهر شاه
پادشاه سابق افغانستان
۲۱ اسد ۱۳۵۲»
سردار داوود با دریافت این نامه سردار احمدشاه، ملکه حمیرا و سایر افرد خانواده شاهی را توسط هواپیما به رم فرستاد اما سردار عبدالولی را که منتظر محاکمه بود اجازه نداد که همراه آنها برود. شاه ولی خان نیز که نخواست فرزندش را ترک کند در کابل ماند. برخی از صاحب نظران معتقدند که استعفای محمدظاهر از پادشاهی و تایید کودتا بزرگ ترین اشتباه زندگی او و ضربه محکمی بر بنیان مشروطیت بود که به موجب قانون اساسی شاه باید از آن پاسداری می کرد.
▪ نخستین رئیس جمهوری
روز ۲۷ تیر محمد داوود به وزارت دفاع رفت و اولین جلسه کمیته مرکزی جمهوری با حضور او برگزار شد و در روز ۲۸ تیر این کمیته محمد داوود را به عنوان رئیس جمهور و صدراعظم و حسن شرق را به معاونت صدراعظم برگزید. چند روز بعد کمیته مرکزی دولت جمهوری نام اعضای کابینه را اعلام کرد که در میان آنها چند نفر از اعضای حزب دموکراتیک خلق (جناح پرچم) که در پیروزی کودتا نقش اساسی ایفا کرده بودند نیز حضور داشتند. سردار محمد داوود پسرعموی ظاهر شاه که همواره در قدرت با شاه شریک بود که
هیچ گاه در زندگی به مقام دوم راضی نمی شد اینک خود به بالاترین مقام در افغانستان رسیده بود.
جمهوری داوود خان پنج سال بعد در ماه ثور (اردیبهشت سال ۱۳۵۷ خورشیدی) با کودتای دیگری توسط افسران چپ گرای ارتش به پایان رسید. آن کودتا که برخلاف کودتای داوود خان سفید و بدون خونریزی نبود با کشته شدن خود و اعضای خانواده اش و شمار زیادی از طرفدارانش به پیروزی رسید.
۱۱ روز کودتایی و کشتار خانواده داوود خان روایت کودتای دوم ۱۹۷۸
هشت ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در بهمن ۱۳۵۷ افغانستان همسایه شرقی ایران در اردیبهشت ۱۳۵۷ شاهد یک کودتای خونین بود. کشته شدن میراکبرخیبر نظریه پرداز کمونیست های افغان، زمینه های طرح ریزی کودتای هفتم اردیبهشت را فراهم کرد.کودتای هفتم اردیبهشت سال ۱۳۵۷ خورشیدی که پایان خونینی برای جمهوری محمد داوودخان بود، تحول بزرگی را برای افغانستان رقم زد و قدرت را به گروه جدیدی واگذار کرد که عملکرد آن از بسیاری جهات با دوران محمدزایی ها تفاوت داشت. با آنکه نخستین تحرکات نظامی به منظور سرنگون کردن جمهوری داوودخان، در صبحگاه هفتم اردیبهشت، برای وزارت دفاع دولت داوودخان تا حدی غافلگیرکننده بود اما امکان چنین تحولی و بوی دود و باروت از حداقل ۱۰ روز پیشتر از هفتم ثور به مشام می رسید.
▪ بیست و هشتم فروردین ۱۳۵۷
میراکبرخیبر یکی از رهبران حزب دموکراتیک خلق در نزدیکی مطبعه دولتی در مکروریان دوم شهر کابل به ضرب گلوله به قتل رسید.
چگونگی قتل خیبر و اینکه چه کسانی یا چه گروه هایی در این عمل دست داشتند تا امروز در هاله ای از ابهام قرار دارد اما هر چه بود، این تحول شاید نخستین جرقه ها برای سرنگونی رژیم داوودخان را در دل رهبران حزب دموکراتیک خلق به وجود آورد.
▪ بیست ونهم فروردین ۱۳۵۷
هزاران نفر در مراسم به خاکسپاری خیبر شرکت کردند.حفیظ الله امین که مسوول سازمان نظامی جناح خلق بود یک روز پس از کشته شدن میراکبر خبیر دست به کار شد و وضعیت را در داخل سازمان نظامی به حالت آماده باش درآورد. حفیظ الله امین، به گفته محمد عزیز اکبری که با او رابطه نزدیک داشت در همین روز وظایفی را به مسوولان نظامی سپرد و گفت احتمال دارد رژیم داوودخان در پی حمله به حزب دموکراتیک خلق باشد.
▪ ۳۰ فروردین ۱۳۵۷
مراسم به خاکسپاری جنازه میراکبرخیبر که از سوی حزب دموکراتیک خلق برنامه ریزی شده بود به یک نمایش بزرگ قدرت تبدیل شد. برخی شاهدان و نویسندگان می گویند در این روز نزدیک به ۱۵ هزار نفر که همه از اعضا یا طرفداران حزب بودند در مراسم تشییع جنازه شرکت کردند.
این جمعیت در راه به سوی گورستان «شهدای صالحین» در شمال شرقی شهر کابل، زمانی که از برابر ساختمان سفارت آمریکا می گذشتند، شعارهای
ضد آمریکایی سر دادند. بعد هم برخی رهبران حزب از جمله نور محمد تره کی و ببرک کارمل، بر سر گور میراکبرخیبر سخنرانی کردند و با تاکید بر اینکه انتقام هر قطره از خون خیبر را خواهند گرفت، عملاً علیه داوودخان اعلام جنگ کردند.
▪ پنجم اردیبهشت ۱۳۵۷
سخنرانی رهبران حزب دموکراتیک خلق در مراسم به خاکسپاری میراکبرخیبر و آنچه که قدرت نمایی بزرگ حزبی تلقی شد، داوودخان را خشمگین کرد.
به دنبال این سخنرانی ها، برخوردهای تند داوودخان با سران حزب دموکراتیک خلق آغاز شد و شامگاه پنجم اردیبهشت، رادیو دولتی افغانستان خبر بازداشت شماری از رهبران حزب شامل نورمحمد تره کی و ببرک کارمل را پخش کرد.
برخی دیگر از رهبران جناح خلق نیز در خانه هایشان توقیف شدند و عده ای دیگر در جاهای مختلفی خود را پنهان کردند. حفیظ الله امین رهبر سازمان نظامی جناح خلق از جمله کسانی بود که در منزلش تحت مراقبت قرار گرفت اما این مراقبت، او را از طراحی و صدور دستور کودتا باز نداشت.
▪ ششم اردیبهشت ۱۳۵۷
عبدالرحمان پسر حفیظ الله امین بامداد ششم اردیبهشت دستور آغاز کودتا را از پدرش به سید محمد گلاب زوی عضو کمیته مرکزی رساند. این مساله هیچ گاه روشن نشد که پسر حفیظ الله امین در حالی که منزلشان تحت مراقبت ماموران دولتی قرار داشت، چگونه توانست از خانه بیرون رود و پیام خونین ترین حرکت نظامی را به سایرین برساند. آنگونه که از سید محمد گلاب زوی در کتاب «افغانستان در قرن بیستم» نقل شده، او توانست پیام حفیظ الله امین را تا ساعت یک همان شب به همه قطعات و واحدهای هوایی و زمینی برساند. محمد اسلم وطنجار و عبدالقادر، رهبری نیروهای هوایی و زمینی را برای آغاز کودتا بر عهده گرفتند و همه تدابیر برای در هم کوبیدن وزارت دفاع، فرودگاه کابل و کاخ ریاست جمهوری اتخاذ شد و نیروها در انتظار سپیده دم و آغاز کودتا ماندند.
▪ هفتم اردیبهشت ۱۳۵۷
سرانجام روز سرنوشت ساز فرا رسید و صبح روز هفتم اردیبهشت، نخستین تحرکات نظامی علیه دولت داوودخان آغاز شد. صبحگاه، کاروان تانک های قوای چهار زرهدار، از ۲۰ کیلومتری شرق شهر کابل به سوی مرکز شهر حرکت کردند. بنا بر بعضی روایت ها، فرمانده گارد ریاست جمهوری نخستین کسی بود که به داوودخان از «تحرکات مظنون» خبر داد. قوای ۱۵ زرهدار از سوی وزارت دفاع دستور گرفت که مانع از پیشروی تانک ها به سوی مرکز شهر شوند اما فرمانده این قوا در جواب گفت که نیروهایش از صبح زود در محاصره قوای چهار زرهدار قرار گرفته اند.
سایر تلاش های وزارت دفاع نیز برای سد کردن راه تانک های قوای چهار زرهدار به جایی نرسید و آنگونه که رزاق مامون روزنامه نگار افغان می گوید درست سر ساعت ۱۲ ظهر نخستین گلوله تانک ساختمان وزارت دفاع را هدف قرار داد و این حمله، رابطه میان رئیس جمهور، وزارت دفاع و فرماندهان ارتش را قطع کرد.
اما حملات هوایی که به رهبری عبدالقادر از فرودگاه بگرام به هدف کاخ ریاست جمهوری صورت گرفت ضربه های سنگینی بود که سرانجام، مقاومت داوودخان را که خود اسلحه به دست گرفته و علیه کودتاگران می جنگید، در هم شکست. به این ترتیب کودتای هفتم اردیبهشت به شکل غافلگیرکننده ای به پیروزی رسید و شامگاه همین روز حفیظ الله امین، سقوط خاندان سلطنتی و به قدرت رسیدن شورای نظامی را از طریق رادیو دولتی افغانستان اعلام کرد.
▪ حفیظ الله امین، رهبر سومین کودتای افغانستان
حفیظ الله امین رهبر سومین کوتای افغانستان بود. او با برکناری نورمحمد تره کی رهبر کودتای کمونیستی بهار ۱۹۷۸ تلاش کرد تا به آمریکایی ها نزدیک شود اما در دسامبر ۱۹۷۹ با دخالت ارتش سرخ شوروی و اشغال افغانستان حکومت وی سرنگون شد و امین در جریان کودتا و به قدرت رسیدن ببرک کارمل کشته شد.
● روایت کودتای چهارم در ۱۹۷۹ کودتا پس از کودتا: سقوط امین و برآمدن کارمل۱
حفیظ الله امین فقط به مدت سه ماه رئیس جمهور بود. اوایل ماه دسامبر سال ۱۹۷۹ وارد کابل شدم. تصورم قبل از رفتن به افغانستان این بود که مردم از «انقلاب ثور» به صورت وسیع پشتیبانی می کند. اما پس از آمدن به کابل دریافتم که بخش زیادی از مردم در فضای هراس به سر می برند و بسیاری از آشکار سخن گفتن، به خصوص درباره مسائل سیاسی و حساس، خودداری می کردند. من مترجم پزشکان شوروی در یکی از شفاخانه های کابل بودم و میان ما و کارمندان افغان از مسائل سیاسی به ندرت صحبت آشکار اتفاق می افتاد.
در خیابان های کابل، خیلی کم می توانستید ببینید که بیش از دو نفر با هم صحبت می کنند. شایعه بود که افراد به صورت مرموز ناپدید می شوند. مترجمانی که من تازه به آنها پیوسته بودم می گفتند شایعات زیادی است مبنی بر این که روزهای اندکی از حکومت حفیظ الله امین باقی مانده و امکان رخ دادن یک تحول مهم، زیاد است.
آنچه بیشتر در یادم مانده، سخنرانی های انقلابی حفیظ الله امین و تاکید او به «آرمان های انقلاب» بود. حتی چند روز قبل از سقوط حکومتش، زمانی یک روزنامه نگار غربی از او پرسید شما احساس نمی کنید که مرگتان نزدیک است. او در پاسخ گفت تا زمانی که من سوسیالیسم را در افغانستان پیاده نکنم، نخواهم مرد.
از ۲۳ دسامبر، همه روزه شمار زیادی هواپیما در فضای شهر کابل دیده می شد. مطبوعات و رادیو و تلویزیون افغانستان درباره افزایش شمار هواپیماها خبری پخش نمی کردند. رادیوی شوروی نیز در این زمینه خاموش بود اما فضا برای اکثر مردم در کابل، نگران کننده بود.
نهایتاً در شامگاه روز ۲۶ یا ۲۷ دسامبر سال ۱۹۷۹، زمانی که در منزل یکی از مترجمان نظامی چند نفر از تاجیکستان نشسته بودیم، دفعتاً صدای تیراندازی شدید از گوشه های مختلف شهر کابل شنیده شد. انتظار داشتیم که پس از لحظاتی تیراندازی خاموش شود اما بیشتر اوج گرفت و من با یکی از همکاران تاجیکم که در یک خانه زندگی می کردیم، شتابزده غذا را خوردیم و به منزل خود که چندان دور نبود، شتافتیم زیرا طبق دستور باید در منزل خود می بودیم. زمانی به منزل خود نزدیک شدیم، افرادی را در لباس پلیس دیدیم که در بازوهای خود پارچه های سرخ بسته بودند. یکی با ما صحبت کرد برایش گفتیم ما اتباع شوروی هستیم.
در خانه بلافاصله تلویزیون کابل را روشن کردیم. تلویزیون تنها موسیقی پخش می کرد. کسی روی صحنه نمی آمد. در جست وجوی اطلاع درباره وضع، رادیو را روشن کردیم و می خواستیم به زبان فارسی یا روسی درباره وضع در افغانستان خبری پیدا کنیم چون زبان های دیگر را بلد نبودیم.
در نهایت تقریباً ساعت دو شب از رادیو برون مرزی تاجیکستان، صدایی شنیدیم که می گفت: «اینجانب ببرک کارمل...» متوجه شدیم که این ببرک کارمل رهبر جناح پرچم از حزب دموکراتیک خلق است. به شنیدن سخنانش ادامه دادیم که می گفت رژیم به رهبری حفیظ الله امین سرنگون شد و مرحله جدیدی از انقلاب ثور آغاز شد.
حدود سه روز دستور به ما این بود که سر کار حاضر نشویم و متوجه امنیت خود باشیم. گروه ما که متشکل از پزشکان و زنان بود، سلاح نداشت. اصولاً اکثر کارمندان غیرنظامی شوروی در افغانستان با خود سلاح نداشتند. صبح دیگر شنیدیم که حفیظ الله امین در جریان حمله به قصر دارالامان که مقر اساسی اش بود کشته شده است. آشکار گفته نمی شد که این حمله را ارتش شوروی انجام داده است. به هر صورت این بود آغاز حمله نظامی شوروی به کشور افغانستان.
مقامات شوروی اصرار می کردند که ورود نیروهای شوروی به افغانستان بنابر تقاضای دولت افغانستان صورت گرفت و این ادعا را ۱۳ سال تکرار می کردند.
● نقش ارتش در کودتای افغانستان۲
نظامیان در افغانستان، زمینه های زیادی را برای اجرای کودتاها فراهم کرده اند. اگر به اوضاع سیاسی و اجتماعی افغانستان در چند دهه گذشته نظری بیندازیم، درخواهیم یافت که زمینه های اجتماعی و روانی وقوع کودتاها در این کشور، توسط نظامیان فراهم شده است.تمرکز قدرت در دست فرد یا خانواده مشخصی، نظامیان را برمی انگیخت تا با انگیزه های قدرت طلبانه نه با هدف خدمت به مردم دست به اقدام نظامی یا کودتا بزنند.
نکته مهم این است که در بروز و اجرای کودتاها در افغانستان، انسجام نه چندان مطمئن و ناپایدار ارتش نیز که باعث رسوخ و نفوذ عناصر وابسته به خارج در آن می شد، بی تاثیر نبوده است زیرا می دانیم که ارتش در افغانستان علی الخصوص از روزگار صدارت محمد داوودخان و خاصتاً در پی توافق ۱۹۵۶ میان افغانستان و شوروی سابق، از جهات مختلف به آن کشور (شوروی سابق) وابسته شد.
ارتش افغانستان، هم از نگاه تسلیحات و هم از ناحیه آموزش و تربیت کادرها و افراد فنی و حرفه ای، متکی به آن کشور شد و چنانکه بعداً به مشاهده رسید، همین وضعیت صدمات و آسیب های بزرگی را به ملت و کشور افغانستان وارد کرد.از جمله آنکه آموزش دیدگان در آن کشور و نظامیان و افسرانی که می بایست در خدمت دفاع از مملکت و ملت خویش می بودند، به صحنه سیاست و دخالت به سود این یا آن جریان سیاسی یا فرد خاص کشانده شدند و وقایع و در واقع فجایع سخت و وحشتناکی را سبب شدند.
بارها اسامی افسران و نظامیان برجسته ای مانند عبد القادر، پاچا گل وفادار، فیض محمد، محتاط، عظیمی و... را شنیده یا خوانده ایم که به نفع سردار محمد داوودخان و علیه محمد ظاهرشاه وارد عمل شدند و کودتای ۱۳۵۲ خورشیدی را که منتج به روی کار آمدن رژیم به ظاهر جمهوری در افغانستان شد، پدید آوردند و باری دیگر همان ها و نیز شمار دیگری از تحصیلکردگان در شوروی سابق در موقعی که احساس شد سردار محمد داوودخان سیاست دوری گزیدن از مسکو و متحدان چپی خویش را در پیش گرفته است، دست به اقدام نظامی علیه او و جمهوری خودساخته اش زدند.
● انگیزه کودتا
تمرکز قدرت در دست فرد یا خانواده مشخصی، نظامیان را برمی انگیخت تا با انگیزه های قدرت طلبانه دست به اقدام نظامی یا کودتا بزنند. افراد و اشخاصی که عمدتاً در تشکیلاتی موسوم به «جبهه متحد کمونیست های افغانستان» گرد آمده بودند و در روزها و هفته های نزدیک به انجام کودتای ثور سال ۱۳۵۷ در کابل، روابطی را باحزب چپی طرفدار شوروی سابق موسوم به «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» برقرار ساختند به نقل از برخی منابع تعدادشان به ۶۰۰ نفر می رسید.
با وصف شمار اندک گروه مذکور اقدام نظامی شان موثر افتاد و توانستند نقشه کودتا علیه رژیم داوود خان را که ریشه و مبنای استواری در میان ملت نداشت، موفقانه به انجام برسانند و او را که خودشان بر تخت نشانده بودند از سریر به زیر کشیدند.
بنابراین دخالت ارتش و نظامیان آموزش دیده در شوروی سابق در سیاستی که با ضعف نظامی و اداره و رهبری نادرست مواجه بود زمینه بهره برداری بیگانگان را فراهم می کرد و این مساله از دلایل اصلی وقوع کودتاها در افغانستان بود.
اگر به این نظریه معتقد باشیم که «دخالت ارتش به سود این یا آن شخص و جریان سیاسی به دلیل نبود انسجام عالی و ضعف سازمان نظامی صورت می گیرد» چنین چیزی متاسفانه در افغانستان به مشاهده رسیده و از همین رو دست های پنهان و آشکاری سعی ورزیدند تا آنها را به نفع امیال و درخواست های خویش به کار گیرند و نتیجه آن نیز اوضاع و شرایطی شد که پس از کودتای ثور سال ۱۳۵۷ خورشیدی در افغانستان به وجود آمد و سیه روزی و تباهی ملت و کشور افغانستان را در پی داشت.
پی نوشت ها:
۱ - دولت صاحب زاده -مترجم سابق پزشکان شوروی در کابل
۲ - فاروق انصاری پژوهشگر و استاد تاریخ
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید