پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

کند و کاوی در زمینه ها و علل نبش قبر مارکسیسم در دانشگاه


کند و کاوی در زمینه ها و علل نبش قبر مارکسیسم در دانشگاه
پرسش یادداشتی که پیش رو دارید این است که چرا گرایش ها و جریان های مارکسیستی از سال های پایانی دهه هفتاد، در دانشگاه های ایران، جان و قوت تازه گرفتند و به تدریج، ظهور و بسط یافتند؟! چه عوامل و بسترهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در این رابطه، مؤثر بوده اند؟!
اگر چه در آن زمان شاید کسی گمان نمی برد که برافراشته شدن پلاکاردها و دست نوشته های «آزادی، برابری» در تجمعات دانشجویی، نقطه آغاز ظهور مجدد جریان های مارکسیستی در جنبش دانشجویی ایران باشد و در آینده ای نه چندان دور، این جریان ها به یکی از گفتمان های مهم موجود در جنبش دانشجویی تبدیل شوند، اما امروز این واقعیت کاملا روشن است. البته جریان های مارکسیست همچنان از نظر اقبال افکار عمومی دانشجویان به آن ها، در مرتبه ای فروتر از جریان های لیبرالیستی قرارمی گیرند. از این رو، نباید درباره توان و گستره آن ها مبالغه و بزرگ نمایی کرد. اما از سوی دیگر نمی توان فراموش کرد که جریان های لیبرالیستی نیز در درون جنبش دانشجویی ایران در اواخر دهه شصت، چنین وضعیتی داشتند اما از اوایل دهه هفتاد، بسیار گسترش یافتند.
در پاسخ به پرسش یاد شده، زمینه ها و ریشه های زیر را برمی شماریم.
۱) مارکسیسم دارای تجربه بلندمدت حضور اجتماعی نیرومند در ایران است در دهه های سی، چهل و پنجاه، گفتمان مارکسیستی رقیب اصلی گفتمان اسلامی به شمار می آمد و از بدنه اجتماعی پردامنه و گسترده ای برخوردار بود. جریان های مارکسیستی در طول چندین دهه حیات اجتماعی در ایران، اندوخته ها و تجربیات ارزشمندی درباره فرازها و فرودها و نحوه بازیگری در جامعه ایران انباشته کرده اند. البته تجربه بازیگری و کنشگری مارکسیسم در گذشته جامعه ایران، نمی تواند علت قوت یابی مجدد آن قلمداد شود، اما می تواند بستر و زمینه مساعدی را برای آن فراهم آورد.
۲) جریان های مارکسیستی و سوسیالیستی در قرن نوزدهم در واکنش به مظالم و زیاده طلبی های نظام لیبرال سرمایه داری غرب پدید آمدند. پس از انقلاب صنعتی و شکل گیری طبقه سرمایه دار در غرب، در جامعه دوقطبی سرمایه دار- کارگر، ستمدیدگان از نظام سرمایه داری (کارگران) به اردوگاه چپ پناه بردند. بنابراین، علت ایجادی گرایش ها و جریان های مارکسیستی، رویکرد و رویه نظام سرمایه داری غرب بود. روشن است که تا وقتی که علت (نظام سرمایه داری) وجود داشته باشد، معلول (جریان های مارکسیستی) نیز دلیلی برای بقا دارد. در شرایط کنونی جهان نیز همان عوامل یا مسائل پیشین که داعیه های جریان های چپ و فعالیت آن ها را موجه می سازند، وجود دارند، بلکه تشدید شده اند. به عنوان مثال، نظریه جهانی شدن در حقیقت عبارت است از بسترسازی نظری برای توسعه امپریالیستی نظام سرمایه داری و تحکیم روابط سلطه آمیز جنوب و شمال در نظام جهان.
در جامعه ایران نیز اگرچه سیاست های اقتصادی در دهه شصت به گرایش های سوسیالیستی نزدیکی و شباهت داشت، اما در پایان این دهه و در طول شانزده سال حاکمیت دولت های سازندگی و اصلاحات (۸۴-۱۳۶۸)، سیاست های اقتصادی به سوی گرایش های لیبرال سرمایه داری هدایت شدند. سیاست های تعدیل اقتصادی، خصوصی سازی، بازار آزاد رقابتی و... که در واقع، القائات صندوق بین المللی پول و بانک جهانی- به عنوان مراکز بین المللی فراگیر کردن سیاست های اقتصادی نظام سرمایه داری- بودند، به گسترش یافتن فقر، بیکاری، تبعیض و بی عدالتی، سرمایه محوری و دیکتاتوری پول، شکاف و اختلاف طبقاتی و... منجر شدند. بنابراین، طبیعی است که در واکنش به این زمینه اقتصادی، برخی جریان های اجتماعی طبقات پایین و متوسط در قالب گفتمان مارکسیستی، ساماندهی شوند و به تکاپو افتند.
۳) عمده ترین مفاهیم مارکسیستی معطوف به عدالت خواهی، برابری طلبی و رفع ظلم و استثمار است. چنین مفاهیمی، مقتضای فطرت انسان هست؛ چرا که انسان بنابر فطرت خویش، خواستار عدالت و برابری است. از این رو، این دسته از شعارها و آرمان های مارکسیستی، علاوه بر زمینه اجتماعی- دارای زمینه انسانی وفطری نیز هستند و انسان بر حسب گرایش ها و تمایلات فطری خود، در جستجوی آن هاست. بنابراین، در جامعه ای که بی عدالتی، تبعیض، استثمار و ظلم وجود دارد، روشن است که شعارها و مطالبات مارکسیستی، مدافع و هوادار پیدا می کند.
البته نباید از فطری بودن برخی از شعارهای مارکسیستی، فطری بودن کلیت مارکسیسم را نتیجه گرفت. مارکسیسم آمیزه ای از حق و باطل است. پاره ای از مارکسیسم که حق است، مقتضای فطرت انسان است نه همه آن. علاوه بر این، همچنان که اگر چه خداپرستی امری فطری است اما بسیاری از انسان ها در مسیر برآوردن این میل و حاجت فطری، گرفتار باطل و خرافه و شرک شده اند و در تشخیص روش ها و مصادیق آن، به خطا رفته اند؛ مارکسیسم نیز در تعریف و تحدید قسط و عدالت و برابری، دچار لغزش شده است.
۴) در کنار عامل پیش گفته، فقدان یا کمبود نظریه اجتماعی و سیاسی دینی نیز بر شمار روی آورندگان به اردوگاه چپ واندیشه مارکسیستی افزوده است. آنجا که دین و ساحت های مختلف آن (عقاید، اخلاق و احکام) به قلمرو حیات فردی و عبادی محدود شوند و گزاره و رویکردی دینی درباره آرمان های اجتماعی و اصلاح جامعه بشری عرضه نشود، عدالت خواهان و ظلم ستیزان از مفاهیم و احکام ایدئولوژی های سکولاریستی، همچون مارکسیسم، استفاده می کنند. در جامعه ایران در دهه هفتاد؛ مساجد، هیئت های مذهبی، علما و روحانیون، رسانه های وابسته به نهادها و جریان های دینی و... در اغلب موارد، پای در میدان دشمن تراش عدالت خواهی و مبارزه با ستم و فساد سرمایه داران و نقد سیاست های اقتصادی سرمایه محورانه ننهادند و تبلیغات دینی خود را به نگاه اخلاقی و تاریخی به اسلام محدود کردند.
این در حالی است که مارکسیست ها، به نظریات کلاسیک ارایه شده توسط کارل مارکس بسنده نکردند، بلکه همواره دست به باز تولید مداوم و مستمر مفاهیم ونظریه ها، برای همسویی هرچه بیشتر با واقعیت های اجتماعی جدیدی جهان، زدند. اگر همان مفاهیم اسلامی نهفته در گفتمان عدالت خواهانه و ظلم ستیزانه امام خمینی(ره)- از جمله «مستضعفان»، «محرومان»، «پابرهنگان»، «جنگ فقر و غنا»، «سرمایه داران زالو صفت»، «استکبارستیزی» و...- از سوی حوزه و دانشگاه، بسط می یافتند و تبیین می شدند؛ شاید امروز دیگر دلیلی برای حضور گفتمان مارکسیستی در جنبش دانشجویی وجود نمی داشت.
۵) از دیگر عوامل مؤثر بر سربرآوردن مجدد گرایش های مارکسیستی از دانشگاه های ایران، حاکمیت یافتن پلورالیسم سیاسی در دوران دولت اصلاحات (۸۴-۱۳۷۶) بود. در این مقطع، دولتمردان معتقد به بی طرفی دولت نسبت به حوزه فرهنگ و خلاصه کردن رسالت حاکمیت دینی به تأمین نظم و امنیت آزادی، رهاسازی و عدم کنترل و هدایت فضای فرهنگی جامعه، تحمل مخالف، آزادی و به سبک لیبرالیستی، تساهل و تسامح و... بودند. در نتیجه، بسیاری از گرایش ها و جریان های فکری و سیاسی الحادی و سکولاریستی، مجال ظهور و رشد یافتند، به طوری که آن ها عرصه فرهنگی و مراکز دانشگاهی را به جولانگاه تبلیغات ضددینی و مسموم خود تبدیل کردند.
گروه های مارکسیستی و چپ خارج از دانشگاه، چنین فرصت و فضایی را مغتنم شمردند و سعی در سازماندهی و هدایت نیروهای خود در دانشگاه ها کردند. سرمایه گذاری مالی و سازمانی جریان ها و گروه های چپ خارج از دانشگاه، موجب گردید به تدریج، تحرک سیاسی و ایدئولوژیک گرایش های مارکسیستی در دانشگاه ها در اواخر دهه هفتاد، محسوس شود و تهدید بالقوه و پنهان، صورت عینی یابد.
هر چند در طول سال های اخیر، مارکسیسم دانشجویی همواره در جستجوی وزن یابی و نیرویابی در جنبش دانشجویی بوده و رشد و رویش چشمگیری داشته است، اما از آنجا توان و قوت خود را برای دستیابی به اهداف و اجرای برنامه هایش، اندک می انگارد؛ به دنبال ائتلاف با گروه های فکری و سیاسی اپوزیسیون دیگر در جنبش دانشجویی- از جمله لیبرال ها، فمینیست، قومیت گرایان و...- بوده و است. تمام این جریان های محسوس ایدئولوژیکی در دانشگاه های ایران، در قالب فعالیت ها و تبلیغات فرهنگی و فکری، از هدایت سیاسی واحدی برخوردارند؛ براندازی حکومت دینی به قصد برپایی حکومتی بر مبنای گرایش ایدئولوژیک خود. از سوی دیگر، همه آن ها خواهان فراگیر شدن گفتمان خود و تقویت بدنه دانشجویی و اجتماعی اشان هستند.
مهدی جمشیدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید