پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


برای ما خیلی گرفتاری داشت


برای ما خیلی گرفتاری داشت
عبدالمجید مجیدی در سال ۱۳۵۵ وارد سازمان برنامه و بودجه شد و آخرین رییس این سازمان در رژیم گذشته بود. او به ویژه در سال‌های تدوین و اجرای برنامه پنجم عمرانی (۱۳۵۷-۱۳۵۲) یک چهره با نفوذ شده و همه بالا و پایین چانه‌زنی برای بودجه‌ریزی ملی و دادن سهم وزارتخانه‌ها و نهادهای قدرت را آموخته بود. مجیدی در گفت‌وگو با تدوین‌کنندگان تاریخ شفاهی در باره مناسبات سازمان برنامه و بودجه (وقت) با نهادهای قدرت نکاتی را بازگو کرده است که جذاب و خواندنی است.
او می‌گوید: بخش دیگری که خیلی حساس بود و خیلی گرفتاری برای ما داشت، بخش نظامی بود. یعنی هزینه‌های دفاعی کشور. در آنجا مطلقا تصمیم‌گیری نهایی با شاه بود. معمولا هم این‌طور می‌شد که وزارت جنگ بودجه خودش را تنظیم می‌کرد، چه برای نیروهای سه‌گانه و چه برای سازمان‌هایی که خارج از سه نیروهای تابع وزارت جنگ بودند. وزیر جنگ بودجه‌ها را تنظیم می‌کرد و به عرض می‌رساند و معمولا وقتی به ما ابلاغ می‌کرد بودجه تصویب شده را به اطلاع ما می‌رساند.
● منظور از سه نیرو، نیروهای زمینی، هوایی، دریایی است. سازمان‌هایی که خارج از سه نیرو بودند مثل...؟
مثل گارد شاهنشاهی، تسلیحات ارتش و غیره.
● در داخل ارتش است.
منظور واحدهایی است که جزو سه نیرو نبودند، ولیکن وزارت جنگ مسوولیت آنها را به عهده داشت.
● ولی منظورتان ژاندارمری و پلیس نیست، شهربانی نیست آنها دو تا...
نه آنها تابع وزارت کشور بودند. اگرچه با آنها هم گاهی اوقات دردسر و گرفتاری پیدا می‌کردیم، ولی قضیه در حد وزیر کشور یا نخست‌وزیر حل می‌شد. اما بودجه نیروهای مسلح، بودجه ارتش، بعد از اینکه شاه تصویب کرده بودند به ما ابلاغ می‌شد. یعنی آنها کارشان را می‌کردند و می‌بردند به عرض شاه می‌رساندند، بعدا به ما ابلاغ می‌کردند که این بودجه ارتش است. این بدان معنی بود که بودجه‌ای است که ما در آن نمی‌توانستیم دست ببریم و تغییر بدهیم، باید همان‌طور که ابلاغ شده قبول شود. منتهی بعضی سال‌ها، ‌شاید بیشتر سال‌ها، اینطور بود که بودجه نظامی خیلی بیشتر از آنچه که ما توانایی پرداختش را داشتیم به ما ابلاغ می‌کردند.
این را می‌بردم حضور شاه و آن تغییراتی که ما در مرحله تطبیق به آن برخورد می‌کردیم را به عرض می‌رساندم. بعضی وقت‌ها خودشان تصمیم می‌گرفتند که کدام را کم بکنیم یا چه تغییری در آن بدهیم. بعضی وقت‌ها می‌گفتند نمی‌شود یا اینکه بروید با رییس ستاد صحبت بکنید که من زنگ می‌زدم به رییس ستاد، که در دوره من بیشتر تیمسار ارتشبد ازهاری بود، با ارتشبد صحبت می‌کردم. می‌گفتند خیلی خوب، من باید به عرض شاه برسانم. لذا اول به عرض می‌رساند و سپس با من صحبت می‌کرد و در نتیجه بعضی تغییرات در بودجه وزارت جنگ داده می‌شد.
● این در برنامه پنجم هست که شما رییس سازمان برنامه و بودجه بودید. در دورانی که شما معاون نخست‌وزیر و رییس بودجه بودید چطور بود؟
آن هم همینطور بود. منتهی در آن قسمت بعدی که من رییس سازمان برنامه و بودجه و وزیر مشاور بودم خودم مستقیما این کار را انجام می‌دادم. در موقعی که معاون نخست‌وزیر بودم یا هنوز رسما معاون نخست‌وزیر نبودم ولیکن عملا معاون نخست‌و‌زیر بودم، این مسائل را به نخست‌وزیر می‌گفتم و مشترکا با نخست‌وزیر می‌رفتیم حضورشان. نحوه کار همان بود. مسائل فرق نمی‌کرد. خوب خاطرم هست همان سال‌های اول که من مسوولیت بودجه کل کشور را داشتم، اگر اشتباه نکنم مربوط به سال ۱۳۴۵ می‌شد، ‌بودجه سال ۱۳۴۵ مطرح بود که در اسفندماه، زمستان ۱۳۴۴، این بحث را داشتیم. نخست‌وزیر طی جلسات و بررسی‌هایی که کرد قانع شد و هر دو به این نتیجه رسیدیم که باید بودجه ارتش کم بشود. لذا مشترکا شرفیاب شدیم.
آقای نخست‌وزیر در آن موقع رییس غیررسمی من بودند و آقای مهندس اصفیاء رییس رسمی. لذا هر سه رفتیم و گزارش بودجه را حضورشان دادم و عرض کردم که ما تمام رسیدگی‌ها را کرده‌ایم. بودجه همه دستگاه‌ها را فشرده‌ایم و درآمدها را هم تا آنجایی که ممکن است، خوش‌بینانه پیش‌بینی کرده‌ایم. لذا چنین کسری داریم که قابل قبول به نظر نمی‌رسد. تنها راه‌حل این است که بودجه ارتش تقلیل پیدا کند. شاه از این حرف من ناراحت شدند و گفتند شما بروید مطالعه کنید و ظرف ۱۵ روز برای من جواب بیاورید که بودجه کشورهای پاکستان، عربستان سعودی، ترکیه و سوییس چه تغییری داشته و از نظر هزینه‌های نظامیشان در آن سال چه پیش‌بینی‌هایی کرده‌اند.
● یک نکته در مورد بودجه ارتش؟ قاعدتا تصوری که خود ارتش یا شاه از بودجه ارتش می‌کردند، و در نهایت، رقمی که به آن می‌رسیدند، ‌باید در قالب بودجه کل مملکت و به‌عنوان درصدی از این بودجه منطقی باشد. نه؟ این را حساب می‌کردند یا اینکه ناگهان یک رقمی می‌آمد و شما می‌بایستی به‌طریقی به آن رقم برسید؟
از دید شاه و کسانی که بودجه ارتش را تهیه می‌کردند، یک برنامه‌هایی تصویب شده بود. یعنی روال عادی و مستمر داشت. براساس آنها و سابقه گذشته و دستورات جدید که داده شده بود، بودجه را تهیه می‌کردند و حضور شاه می‌بردند. شاه روی افکار و نظراتی که در مورد نحوه اداره ارتش و فرماندهی آن داشتند، بودجه را با تغییراتی تصویب می‌کردند. اگر خیلی رقم بالا بود و خیلی اقلام جدیدی بود، آنها را مطرح می‌کردیم و می‌گفتیم که باید تجدیدنظر بشود یا اینکه تغییر پیدا کند. معمولا می‌فرمودند که با رییس ستاد صحبت کنید. من با رییس ستاد که صحبت می‌کردم و توضیح می‌دادم ایشان می‌گفتند خیلی خب من با فرماندهان نیرو صحبت می‌کنم و بعدا به شما اطلاع می‌دهم. معمولا یا خودشان اطلاع می‌دادند یا اینکه دستور می‌دادند به مسوول بودجه ارتش که بیاید با من صحبت بکند. گاه وارد جزئیات می‌شدیم. چون نحوه کارمان مثل سایر دستگاه‌های دیگر نبود. اطلاعات محرمانه بود. همه چیز را نمی‌گفتند. ولی در حدی که با کلیات و ارقام عمده بودجه و با منابع بودجه آن سال تطبیق پیدا کند گفت‌وگو و مذاکره می‌شد.
فرماندهان ارتش، رییس ستاد بزرگ ارتشداران یا وزیر جنگ این‌ها به آن مساله‌ای که شما با آن روبه‌رو بودید، آگاه بودند؟ نسبت به آن حساسیت داشتند؟ می‌خواستند به تفاهم برسند؟ یا اینکه چون پشت‌شان به شاه بود و بعد خودشان هم یک مواضع نسبتا قدرتمندی داشتند فکر می‌کردند که هر چه بگویند همان هست و بایستی به همان طریق عمل بشود؟
از نظر شکل تنظیم بودجه، چون ارتش مدل‌های کار را از مستشاران آمریکایی فرا گرفته بود، سیستم بودجه‌ای‌شان تقریبا مشابه سیستم بودجه برنامه‌ای ما بود. یعنی مدل‌ کار را از آن‌ها گرفته بودند و طوری عمل می‌کردند که کم و بیش همان سیستم بودجه برنامه‌ای ما بود، منتها با یک دید خاص نظامی. از نظر محتوا، برنامه‌های این نیروها به این قرار بود که یک مقداری مربوط به عملیات عادی و جاری بود، آن چیزی که سال قبل هم انجام شده بود تعداد افراد هر نیرو و تغییری که در تعداد و و سطح حقوق‌شان داده شده که طبعا اجتناب‌ناپذیر بود به اضافه برنامه‌های جدیدی که شروع می‌کردند، یا طرح‌هایی که جدیدا تصویب می‌شد. این برنامه‌های جدید را قبلا بررسی و تهیه کرده بودند و فرمانده کل‌شان که شاه بودند، تصویب کرده بودند. لذا بر این اساس بودجه‌شان را تنظیم می‌کردند و به ما می‌دادند. چون استقلال داشتند از نظر مالی و بودجه‌ای جزئیات آن را به ما نمی‌دادند. ولیکن ما از ایشان می‌خواستیم که حداقل در شکل مواد هزینه و طبقه‌بندی‌هایی که ما داشتیم چه از نظر هزینه‌های جاری، یعنی پرسنلی و اداری و چه از نظر هزینه‌های سرمایه‌ای هزینه‌های متفرقه، دستورالعمل ما را رعایت کنند. برای اینکه در شکل بودجه کل کشور می‌بایستی شکل بودجه آن‌ها با ترتیب و روش ما منطبق باشد. آن‌ها جداول را پر می‌کردند و به ما اطلاعات لازم را می‌دادند از نظر اینکه هزینه‌های پرسنلی، اداری، سرمایه‌ای و متفرقه چقدر است.
این‌ها را به ما می‌دادند و گاه سوالاتی از ما داشتند که به آن‌ها پاسخ می‌دادیم. یعنی از نظر ادامه قسمت‌های اصلی (Hard Core) برنامه‌های گذشته، آن هم مشکلی نداشتیم. ما مشکل‌مان بیشتر روی خریدها بود و روی برنامه‌های جدیدی بود که تصویب می‌شد. این نوع اقلام عمده بود که اضافه می‌شد. آنچه در حد امکانات بودجه‌ای بود با آن مشکلی نداشتیم. اما اگر تقاضاهای جدید فشار زیاد می‌آورد به سایر بخش‌ها و سهم ارتش را در مجموع زیادتر از آن حدی که منطقی جلوه می‌کرد نشان می‌داد، آن وقت بود که ما متوسل می‌شدیم که دستور بفرمایند یک تجدیدنظری بشود. در این قبیل موارد یا رییس ستاد بزرگ ارتشتاران خود این کار را می‌کرد یا اینکه اگر مشکلی داشت یا اینکه می‌خواست بیشتر ما را در جریان بگذارد، به فرماندهان نیروهای سه‌گانه دستور می‌داد که بیایند با ما مذاکره بکنند. آن‌ها معمولا مسوول بودجه‌ای‌شان را می‌فرستادند یا کسی که در آن فرماندهی مسوولیت کل این قبیل مسائل را داشت می‌آمد با ما می‌نشست و صحبت و استدلال می‌کرد. او نظرات ما را گوش می‌داد و احیانا بودجه درخواستی را اصلاح می‌کرد. این رویه‌ای بود که عمل می‌کردند، ولی به طور کلی بودجه ارتش یک بودجه‌ای بود که طرز کار و رفتارش با ما و سایر سکتورها فرق داشت.
در مورد سال ۴۵ که می‌فرمایید، به نظر می‌رسد که دو اتفاق افتاده بود. یکی این‌که شاه در مورد افزایش بودجه ارتش در کشورهای خاصی که مورد نظر ایشان بوده مطالعه کرده بود و دوم اینکه به احتمال زیاد پیش‌بینی کرده بود راجع‌به‌ اینکه درآمد نفت ممکن است آن سال بالاتر برود یا حداقل امکانش هست که بالاتر برود. آیا معمولا این طور عمل می‌شد؟ یعنی وقتی فشار می‌آمد برای بالا بردن هزینه، یک پیش‌بینی نیز در مورد بالا رفتن درآمد انجام می‌گرفت؟ بعضی‌ها معتقدند که این جریان غالبا بدون توجه به نیازمندی‌های دیگر کشور انجام می‌گرفت، به ویژه در مورد افزایش بودجه ارتش.
تقریبا در آن سال‌های قبل از انقلاب تحول بودجه ارتش خیلی زیاد نبود، هیچ گاه یک جهش خیلی زیادی نمی‌کرد. البته سال به سال میزان آن بیشتر می‌شد. مساله بر سر آن اضافات بود که چقدر باید باشد و چطور نشان داده شود. این یک تصمیم‌گیری شخص شاه بود که با توجه به نیازهای ارتش تصمیم می‌گرفتند. ایشان خودشان خیلی سختگیر بودند. در عین حال که این امتیاز را داشتند که خودشان شخصا تصمیم بگیرند روی رقم نهایی بودجه هر یک از نیروها را طوری تعیین می‌کردند که در حد منطقی باشد. مساله دیگری که در مورد ارتش وجود داشت قراری بود که با آمریکایی‌ها گذاشته بودند. به این ترتیب که یک کمیسیونی در وزارت دفاع آمریکا برای خریدهای ایران ایجاد شده بود که خریدها از طریق آن انجام می‌شد برای این‌که دست کسانی که می‌خواهند سو‌ءاستفاده بکنند، یا کمیسیون بگیرند، بسته باشد.
خریدهایی که در داخل آمریکا می‌شد که قسمت عمده خریدهای ارتش بود، از طریق آن کمیسیون بود و فروشنده یا سازنده مستقیما به ارتش ایران تحویل می‌داد، ولی در این قرار یک توافقی هم با آمریکایی‌ها شده بود، شاید با انگلیسی‌ها و با فرانسوی‌ها هم که خریدهایی که از آنان می‌شد، الزاما به صورت نقد نباشد. مثلا یک خریدی فرض کنید ده یا بیست هواپیمایی که خریداری می‌شد، اول یک پیش‌پرداخت داده می‌شد، بعدا بر اساس قراردادی قسط می‌پرداختند. آن چه که در سال مربوطه می‌بایست پرداخت شود، در بودجه ارتش گذاشته می‌شد که پرداخته می‌شد، ولی ما هیچ اطلاعی نداشتیم که تعهد کلی برای سال‌های بعدی چه هست. یعنی یک نوع خرید و تامین مالی خاصی انجام می‌گرفت که از کنترل ما خارج بود و در حساب‌های ما انعکاسی نداشت. این بود که به ارتش یک آزادی عمل می‌داد که اگر احیانا بودجه امسال اجازه ندهد که برنامه خرید لوازم و تجهیزات معینی اجرا بشود، لوازم و تجهیزات به صورت اقساطی خریداری می‌شد و سال به سال اقساطش در بودجه سال گذاشته می‌شد.
یک سوال دیگر بکنم در این مورد که مهم است. خریدهایی که ارتش ایران از آمریکا می‌کرد، یا کلا یا عمدتا از طریق وزارت دفاع آمریکا انجام می‌گرفت و به اصطلاح negotiation هم با وزارت دفاع آمریکا بود؟
بله. در ایران تیمسار ارتشبد توفانیان مسوول خریدها بود که زیر نظر شاه خریدها صورت می‌گرفت و با وساطت مستقیم وزارت دفاع آمریکا انجام می‌گرفت.
ارتشبد توفانیان در واقع به وزیر دفاع یا وزارت دفاع آمریکا می‌گفت: ما چه می‌خواهیم و از کی می‌خواهیم و بعد آن وقت او هم از آن طریق این را...؟
بله، اجرای تصمیمات خرید با تیمسار توفانیان بود. او که در عین حال رییس تسلیحات ارتش هم بود، یعنی ضلع صنعتی ارتش و صنایع نظامی زیر نظرش بود، خریدهای عمده‌ای که در زمینه‌ تسلیحات و صنایع نظامی لازم می‌شد را انجام می‌داد. لذا ایشان تقاضاها را می‌گرفت. بعد از اینکه شاه تصویب می‌کردند که این لوازم لازم است، ایشان منعکس می‌کرد و به آمریکایی‌ها و کمیسیون مربوطه در وزارت دفاع آمریکا اقدام می‌کرد. به دنبال آن خرید انجام می‌گرفت، تامین مالی و ترتیب قسط‌بندی نیز درآنجا صورت می‌گرفت.
ولی توفانیان الزام داشت که انتخاب خرید را نزد شاه توجیه بکند؟ الزام نداشت که نزد دولت توجیه بکند که چرا ما داریم به این طریق می‌خریم و چرا به این قیمت داریم می‌خریم و چرا نیاز داریم؟ به دولت اصلا کاری نداشت؟
او به دولت کاری نداشت. حتی وزیر جنگ هم زیاد نقشی نداشت. رابطه نیروها با شخص شاه بود و بودجه‌ها تهیه می‌شد و در ستاد بزرگ ارتشتاران تلفیق می‌شد و برای تصویب شاه تقدیم می‌شد.
از اولی که شما وارد کار بودجه‌بندی شدید، این جریان این طوری بود؟ یعنی چیزی نبود که در یک زمان خاصی انجام بگیرد. از ابتدا همان طور بود، یعنی rouite سیستم بود؟
سیستم قبلی ارتش این بود که ارتش از نظر مالی استقلال داشت، ولیکن وزارت دارایی یک ناظر مالی در آنجا داشت. ناظرمالی وزارت دارایی در وزارت جنگ یک وظیفه نظارت مالی داشت و از طرف دولت پرداخت‌ها را کنترل می‌کرد. ولی در ابتدای کابینه هویدا و در زمان وزارت دارایی جمشید آموزگار وزارت دارایی موافقت کرد، البته به دستور شاه که استقلال داشته باشد و حتی وزارت دارایی هم در آنجا ناظر نداشته باشد. شاه اصرار داشت که ارتش از نظر مالی استقلال مالی داشته باشد و حتی دیگر وزارت دارایی ناظر مالی هم در آنجا نداشته باشد، لذا دفتر نظارت مالی وزارت دارایی در وزارت جنگ منحل شد.
● مجلس و فرایند بودجه
در مرحله‌بندی بودجه هستیم. شما براساس برقراری ارتباط با سازمان‌های مختلف دولت، نیازمند‌ی‌های بودجه هر کدام را مشخص می‌کردید. بودجه به صورت سند بودجه درمی‌آمد و به مجلس داده می‌شد تا این زمان مجلس با این بودجه کاری نداشت. زمانی که بودجه به مجلس داده می‌شد، آن وقت می‌رفت قاعدتا به کمیسیون بودجه مجلس؟
وقتی بودجه توسط نخست وزیر به مجلس داده می‌شد، نخست وزیر در واقع سیاست‌های اقتصادی دولت را توجیه می‌کرد و توضیح می‌داد که بودجه تقدیمی با چه حجمی و اقلامی، البته اقلام عمده‌اش برای تصویب تقدیم مجلس می‌شود از پشت تریبون لایحه بودجه را به رییس مجلس تقدیم می‌کرد و رییس مجلس آنرا به کمیسیون بودجه ارجاع می‌کرد. کمیسیون بودجه در طول مدت لازم وارد شور و بحث تبصره‌های بودجه و جزئیاتش می‌شد. به خصوص شور تبصره‌ها خیلی مهم بود. چون تبصره‌ها در واقع خود یک قانونگذاری جدیدی برای مسائل مالی دولت بود. ابتدا تبصره‌های شور و بحث و تصویب می‌شد، سپس اقلام و ارقام مورد سوال و بحث قرار می‌گرفت، ولی در آن مدت نه سالی که من مسوولیت بودجه را داشتم، تقریبا تغییری در ارقام داده نمی‌شد، چون تغییر و دستکاری در آن خیلی پیچیده بود. دست زدن به یک رقم، به خصوص در زمینه‌های هزینه یک گرفتاری‌‌هایی از نظر تغییر جداول ایجاد می‌کرد. بیشتر سعی می‌شد که ما اعضای کمیسیون را قانع کنیم که سیاست‌های متخذه و وظایفی که وزارتخانه دارند و منعکس در سند بودجه است درست است و مورد تایید قرار می‌گیرد. موارد تغییر خیلی کم بود. بیشتر در قسمت درآمد بود که بحث و گفت‌وگو زیاد می‌شد و گاهی هم در آنجا تغییر داده می‌شد، ولی در مجموع ظرف این نه سال بودجه‌ها خیلی خوب و دقیق تهیه شده بود. تقریبا بحث زیادی راجع به ارقام پیش نمی‌آمد. بیشتر بحث و گفت‌وگو روی تبصره‌های بودجه بود. چون نخست وزیر از وزیران و مسوولین دولتی خواسته بود که هر قدر بحث و جدل با سازمان برنامه و بودجه دارند در داخل دولت حل شود، لذا وزارتخانه‌ها به کمیسیون بودجه برای رفع مشکل خود رجوع نمی‌کردند. دعواها قبل از تقدیم بودجه طی شده بود.
یعنی تبصره‌ها بیشتر مربوط به ....؟
مقررات و تغییر قوانین و بعضی مسائل مالی که پیش می‌آمد. این در واقع یک نوع قانگذاری برای آن سال به خصوص بود، برای اینکه بعضی مشکلات اجرایی دستگاه‌ها رفع بشود. بعضی‌ها اجازه خرج بود. بعضی تبصره‌ها برای این بود که دریافت‌ها و درآمدها جنبه قانونی پیدا کند. بعد از اینکه بودجه در کمیسیون بودجه مورد تصویب قرار می‌گرفت به جلسه علنی می‌آمد. آنجا بود که در واقع شروع یک نوع زور آزمایی بین مجلس بود و دولت و نمایندگان مخالف و موافق دولت صحبت می‌کردند. بحث‌های خیلی جالب و بعضا داغی روی سیاست دولت صورت می‌گرفت، چه در زمینه سیاسی و چه در زمینه برنامه‌های اجرایی وقتی یک موافق صحبت می‌کرد بعدش یک مخالف صحبت می‌کرد و در آخر کار روسای دو فراکسیون اقلیت و اکثریت صحبت می‌کردند و بعدا هم نخست وزیر به مخالفین و نکات تذکر داده شده موافقین را تایید می‌کرد یا توضیح می‌داد. بعدا رای گرفته می‌شد و بودجه تصویب می‌شد البته باید توجه داشت که لایحه بودجه به صورت یک شوری مورد شور و بحث قرار می‌گرفت. نظیر لوایحی که با قید فوریت تقدیم مجلس می‌شد. نظر عمومی، فکر می‌کنم این حرف صحیح باشد، نظر عمومی این هست که مجلس در ارتباط با بودجه عملا یک جور Rubber Stamp بود. شما بودجه را می‌‌دادید با این شناخت که بودجه را مجلس تایید می‌کرد و تصویب می‌کرد. حالا بعضی‌ها بعضی حرف‌ها را می‌زدند که ممکن است بیشتر شبیه یک نوع نمایش باشد. در عمل شما چقدر مجلس را به خصوص کمیسیون بودجه مجلس را، جدی می‌گرفتید؟ چگونه فکر می‌کردید که این مطالب می‌بایستی برایشان توجیه بشود یا نشود؟ به عبارت دیگر آیا این فرآیند را شما خودتان اصلا جدی می‌گرفتید یا نه؟ کمیسیون بودجه مجلس و کمیسیون دارایی سنا هر دو برای من شخصا خیلی مهم بودند. به این جهت در تمام جلسات آنها شرکت می‌کردم. می‌توانم بگویم شاید بیش از یک ماه یا یک ماه و نیم وقت من در ماه‌های بهمن و اسفند صرف حضور و بحث در کمیسیون بودجه مجلس شورای ملی و بعدا در کمیسیون دارایی سنا می‌شد.
هم وقتی که رییس سازمان مرکزی بودجه و معاون نخست وزیر و هم وقتی که رییس سازمان برنامه بودید درهر دو مورد شما...؟
در هر دو مورد، مگر اینکه کارهای فوق‌العاده‌ای پیش می‌آمد که از معاونینم خواهش می‌کردم به جای من شرکت کنند لذا ما سعی می‌کردیم درسطح کمیسیون بودجه مجلس شورای ملی و کمیسیون دارایی سنا نقش خودمان را درست ایفا کنیم و نمایندگان را قانع کنیم. تمام بحث‌ها و صحبت‌های آنها را گوش می‌دادیم و تقریبا می‌توانم بگویم هیچ موقعی پیش نیامد که برخوردی بشود یا اینکه کاری آنها بکنند که ما یک عکس‌العمل تندی نشان بدهیم، به هیچ وجه خیلی رابطه خوبی داشتیم و تفاهم خوبی برقرار بود. به خصوص وقتی نمایندگان می‌دیدند که ما با چه دقتی این بودجه را تهیه کرده‌ایم و تمام سوالاتی را که می‌کنند، جواب درست برایش داریم. ولی معذلک مواردی پیش می‌آمد، بخصوص وکلای مخالف بحث‌هایی در میان می‌گذاشتند که دخالت رییس مجلس لازم می‌شد. ما می‌رفتیم جلسه می‌کردیم در دفتر رییس مجلس و آنجا مسائل را به داوری ایشان واگذار می‌کردیم یا در مجلس سنا به همین ترتیب.
چون شخص سناتور سجادی که در آن سال‌ها نایب‌رییس مجلس سنا هم بود، شخصا رییس کمیسیون دارایی بود و چون ایشان قبلا چند بار وزیر دارایی شده بودند و مسائل مالی را خوب می‌دانستند، پیش از آنکه ما سعی کنیم جواب ایرادگیرندگان و سناتورهای عضو کمیسیون را بدهیم خود سناتور سجادی جواب آنان را می‌داد. لذا یک همکاری خیلی صمیمانه و خوبی بین ما وجود داشت. تقریبا در سنا هیچ‌وقت مساله خاصی نداشتیم. به‌خصوص که تصویب بودجه از مختصات مجلس شورای ملی بود.
مجلس سنا بیشتر به تبصره‌ها توجه داشت و در مورد بودجه یک نظر مشورتی می‌داد. تصویب بودجه قانونا وظیفه مجلس شورای ملی بود.
من یک بار دیگر باز این سوال را بکنم، بعد رد می‌شویم. یعنی یکی از دلایل اینکه این مسائل را نداشتید منوط به این بوده که بودجه خوب درست می‌شد و قابل توجیه بود؟ برایشان شرح می‌دادید که چرا جریان این‌طوری است و بعد آنها هم به مساله خاصی...؟
بله در آن مدتی که من با مجلس تماس داشتم، این اطمینان را داشتند که همان جنگی را که آنها باید بکنند، ما قبلا در سازمان برنامه کرده‌ایم. یعنی می‌دیدند که وقتی نماینده وزارتخانه مربوطه می‌آمد آنجا یک حرفی می‌زد، سازمان برنامه همان نظری را داشت که کمیسیون بودجه می‌خواست ابراز بکند. مواردی که یک عضوی سوال می‌کرد که ما در طرف دستگاه اجرایی قرار می‌گرفتیم خیلی کمتر بود از مواقعی که ما و عضو کمیسیون بودجه در یک جبهه بودیم و دستگاه اجرایی در طرف دیگر. مردم و رسانه‌های گروهی چون تمام جزئیات را از داخل نمی‌دیدند، به نظرشان می‌آمد که بودجه‌ای که ما داده‌ایم عینا مجلس تصویب کرده و قاعدتا مجلس فقط یک مهر تصویب زده است، ولی در عمل این‌طور نبود. ما که شاهد و دست‌اندرکار بودیم خیلی شاهد ابراز عقاید آزاد در کمیسیون بودجه بودیم. بحث خیلی در آنجا جدی بود و وارد متن موضوعات و سیاست‌ها می‌شدیم و خیلی بحث‌های جدی داشتیم.
هیچ موردی بود که شما بگویید در این زمینه‌ها بی‌خود بحث نکنید چون قبلا تصمیم گرفته شده؟
‌چرا پیش می‌آمد. یک موردش که به عنوان مثال باید بگویم، در یکی از این سال‌هایی که من از بودجه دفاع می‌کردم، راجع به هزینه‌ها در قسمت عمرانی تقاضای بعضی از نمایندگان عضو کمیسیون بودجه این بود که اعتبارات شهرسازی افزایش پیدا بکند، برای اینکه شهرها از نظر اگو و از نظر تسهیلات بهداشتی و از نظر تاسیسات شهری و غیره دچار اشکال هستند و بایستی اعتبارات افزایش داده شود، تا اینکه مردم شهرها راضی‌تر باشند و مثلا در موقع حوادث اماکنشان حفظ شده و زندگیشان بهتر شود. من قانع شدم که حرفشان درست است. به هر حال وقتی این را بردم در شورای اقتصاد، موقعی که به تقاضای من این مساله در دستور جلسه قرار گرفت با عکس‌العمل زیاد خوبی از طرف شاه مواجه نشدم.
برای اینکه استدعای من این بود که این بودجه در صورتی به راحتی به تصویب می‌رسد که ما این اعتبارات را تغییر بدهیم و افزایش بدهیم چون نمایندگان مجلس با اصرار می‌خواستند. ولی از اینکه من در مقابل شاه تکیه کرده بودم روی نظرات کمیسیون بودجه مجلس و وکلای مجلس، ایشان ناراحت شدند و گفتند این نوع مسائل را دیگر به این صورت پیش من مطرح نکنید. منظورشان این بود که دولت بودجه‌ای صحیح و منطقی تهیه و تنظیم کرده است و نمایندگان عضو کمیسیون بودجه نباید آن را تغییر دهند.
این در چه سالی بود؟ زمستان سال ۱۳۵۵.
آقای دکتر مجیدی دو سوال دیگر من دارم در این بخش، یعنی مربوط به دورانی که شما رییس دفتر مرکزی بودجه و معاون نخست‌وزیر بودید. یکی مربوط به این هست که وقتی بودجه را شما تعیین و تهیه می‌کردید، بخش‌خصوصی در این زمینه چه نقشی داشت؟ آیا ارتباطی داشتید با بخش‌خصوصی؟ شیوه‌ای که آنها روی مساله بودجه تاثیر می‌گذاشتند چه بود؟
در آن دوران که قبل از سال ۱۳۴۶ است، ما اصلا به بخش‌خصوصی کاری نداشتیم و بخش‌خصوصی هم با ما کاری نداشت. چون اعتباراتی که در برنامه سوم بود و در بودجه دولت بود فقط برای بخش دولتی بود. به این جهت هیچ ارتباطی بین بودجه و بخش‌خصوصی وجود نداشت.
در بررسی برنامه و تعیین خط مشی‌ها و سیاست‌های متخذه در برنامه سوم عمرانی اشاراتی به بخش‌خصوصی شده بود. ولی حتی برنامه هم آن طور که در برگیرنده تمامی اقتصاد مملکت باشد، به صورتی که خطوط اصلی فعالیت بخش‌خصوصی هم در آن مشخص شده باشد، نبود.البته در کلیات برنامه راجع به تمام اقتصاد مملکت صحبت می‌شد، ولیکن هیچ اشاره مشخص و دقیقی به فعالیت بخش‌خصوصی نبود، بودجه که اصلا ارتباطی به آن نداشت.
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید