پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی حقیقت یاب


جامعه شناسی حقیقت یاب
جامعه شناسی صرفاً پدیده های اجتماعی را توصیف نمی کند، بلکه در پرتو نظریه هایش به تبیین پدیده ها نیز می پردازد تا امکان نگاه ژرف تر به جامعه و مسائل آن را برای ما فراهم کند. یکی از مهم ترین داشته های جامعه شناسی به عنوان یک رشته دانشگاهی (علمی و جهانی) ذخیره نظری این رشته است و یادگیری و کاربرد جامعه شناسی بدون یادگیری این نظریه ها امکان پذیر نیست. پژوهش های جامعه شناختی دانشجویان نیز بدون اینکه در چارچوب های نظری جامعه شناختی باشند و در آنها برای تبیین پدیده/ مساله/ تغییر اجتماعی مورد مطالعه از نظریه های جامعه شناسی استفاده شود، پژوهش های جدی آکادمیک محسوب نمی شوند.
با این همه وقتی دانشجویان (خصوصاً در ایران) تلاش می کنند به منظور فهم بهتر جامعه و مسائل آن با نظریه های رشته جامعه شناسی آشنا شوند، با طیفی از نظریات متنوع، گسترده و تا حدودی مبهم روبه رو می شوند و بعضاً از نتیجه کار خود در سود جستن از مباحث نظری راضی نیستند.۱ آنان در مواجهه با نظریه ها با طیفی از دیدگاه های نظری روبه رو هستند که همه آنها ذیل نام واحد نظریه ها جای می گیرند ولی معانی، کارکردها و قلمروهای بسیار متفاوتی دارند. به عنوان نمونه در این طیف وسیع نظریه ها، به «نظریه محرومیت نسبی» در تبیین پدیده انقلاب، دیدگاه «پدیدارشناسانه آلفرد شوتس» در فهم جامعه، «نظریه خانواده هسته یی» که تغییرات ساختاری خانواده را در زندگی شهری توضیح می دهد، «نظریه مبادله» که قصد دارد اغلب رفتارهای بشر را بر اساس نوعی مبادله تصویر کند، نظریه «جامعه نفتی» که تداوم انحصارگری سیاسی را در جوامع در معرض نوسازی - مثل ایران- توجیه می کند و آن دسته از دیدگاه های دورکیم که سعی در ضابطه مند کردن نگاه جامعه شناس هنگام پژوهش دارد، همه «نظریه» می گویند.۲ جدای از ابهام فوق با نظریه های جامعه شناسی در ایران مخالفت های آشکاری هم صورت می گیرد که بر مشکلات موجود یادگیری نظریه ها می افزاید.
از این رو پرسش اصلی این است که آیا می توان نظریه های رشته جامعه شناسی را به نحو سودمندی طبقه بندی و با روشن کردن معیارهای ارزیابی هر کدام، از راهگشا بودن آنها دفاع کرد؟ این جستار می کوشد با ارائه یک تقسیم بندی چهارگانه به رفع ابهام در فهم نظریه های جامعه شناسی در ایران کمک کند تا مهم ترین بخش رشته جامعه شناسی، یعنی نظریه هایش، با ضوابط دقیق تری در خدمت چارچوب های نظری تحقیقات قرار گیرد.
● چارچوب نظری
در تقسیم بندی و ارزیابی نظریه ها هشت پیش فرض که در ادامه می آید، راهنمای این جستار بوده است؛ اول اینکه برای فهم نظریه های جامعه شناختی و تنوع آنها تعریف پیشینی از نظریه، شیوه سودمندی نیست. اغلب نظریه های مطرح در جامعه شناسی معطوف به پرسش های عملی یا نظری درباره جامعه هستند و نظریه ها پاسخ به سوالات مزبورند. برای روشن کردن معنای نظریه ها، تعریف پسینی (یعنی بررسی ویژگی های اساسی نظریه هایی که در جامعه شناسی در پاسخ به مسائل جامعه تولید شده و به کار می روند) شیوه قابل دفاع تری است. در شیوه پیشینی محقق تعریفی خاص از نظریه ها را مفروض می گیرد و نظریاتی را که با آن تعریف سازگار نباشد از قلمرو بحث خارج می کند. رشته هایی که دعوی علمی (مانند جریان اصلی جامعه شناسی) دارند و به معیار نقد تجربی ملتزمند، به شیوه پسینی عمل می کنند. (حقی، ۱۳۸۴؛ ۲۴۴، ۲۳۷؛ بلیکی، ۱۳۸۴؛۱۸؛ ترنر، ۱۳۸۴؛ ۶۳۳؛ کرایب، ۱۳۷۸؛ ۳۷-۴۱) همچنان که خواهید دید این جستار در توضیح معنا و ویژگی های نظریه ها از شیوه پسینی (یعنی با توجه به ویژگی های نظریاتی که در این رشته مطرح اند، نه نظریاتی که فقط طبق دیدگاه محقق «نظریه» خوانده می شود) پیروی کرده است.
دومین پیش فرض اینکه اغلب تحقیقات جدی در جامعه شناسی تحت تاثیر یک دیدگاه نظری یا چند دیدگاه نظری قرار دارند. (ریتزر، ۱۳۷۹؛ ۶۲۵) البته ممکن است در بعضی از پژوهش ها دیدگاه نظری محقق کاملاً آشکار شده باشد و در بعضی نه. حتی بعضی از محققان ممکن است هنگام پژوهش به دیدگاه نظری که اعلام کرده پایبند نباشند و در عمل از دیدگاه نظری دیگری که اعلام نشده اثر گرفته باشند. همچنین شاید بعضی از تحقیقات دیدگاه نظری آشفته، مبهم و رهزنی داشته باشند. با این وجود، همه تحقیقات جامعه شناختی (حتی پژوهش هایی که از رویکردهای پدیدارشناسانه تاثیر گرفته اند و در سطح نظری قائل به استفاده از نظریه های رایج و تجربی جامعه شناسی نیستند) به نحو آشکار یا ضمنی حاوی دیدگاهی نظری هستند. (سید من، ۱۳۸۶؛ ۱۵-۱۳)
سومین پیش فرض این پژوهش این است که ما چه واقعیات اجتماعی را به اندازه «چیز»ها واقعی بدانیم (دورکیم، ۱۳۶۲؛ ۶۸-۳۸) و چه آنها را یک امر «دائماً بازتولیدشونده» و «برساخته اجتماعی» (برگر و لاکمن، ۱۳۷۵؛ ۴۵-۳۳)، در هر دو حالت واقعیات اجتماعی واقعیاتی «بیرونی» هستند. بدین معنا که این واقعیت بیرونی سیال و بازتولیدشونده (و به قولی گفتمانی) است و جامعه شناس از اثرات آن بر فکر و ذهنش در خوانش آن واقعیت بیرونی در امان نیست، اما از لحاظ معرفتی قصد شکار آن را دارد و باید از تفسیر خود از آن واقعیت (به نحوی که دیگران هم بتوانند در نقد تفسیر او شرکت کنند) دفاع کند. به بیان دیگر نظریه های جامعه شناسی فقط سلایق، علایق، اذواق ذهنی یا الهامات جامعه شناسان نیستند، بلکه (علی الادعا) ابزارهایی برای کشف واقعیت اجتماعی اند یا نقشه هایی از جهان اجتماعی هستند که با مشاهده تجربی واقعیات اجتماعی ارتباط دارند. به همین دلیل دیگران با شناختی که می توانند از همین واقعیت اجتماعی به دست آورند، قادرند نظریه برگرفته شده جامعه شناسان را نقد کنند. نظریات جامعه شناسی ممکن است بعضاً غلط و غیرراهگشا باشند اما روایت ها و قصه های اجتماعی نیستند. پیش فرض چهارم به «راهگشا بودن» و «راهگشا نبودن» نظریه ها مربوط می شود. از منظر معرفت شناسی، برخلاف نظریه پردازان اولیه پوزیتیویست، مشخص کردن صدق و کذب نظریه ها یک فرآیند ساده تجربی نیست. فرآیند مزبور خصوصاً در نظریه های علوم انسانی و اجتماعی پیچیده تر است. به عنوان مثال در تبیین جامعه سرمایه داری در نظریه تجربی ماکس وبر یکی از مهم ترین عوامل شکل گیری این جامعه ظهور اخلاق و رفتار پیوریتنی در میان مسیحیان است. با اینکه او سعی می کند به صورت تجربی با مقایسه جوامع غربی با جوامع غیرغربی از نظر خود دفاع کند ولی تعیین صدق و کذب نظریه او مانند تعیین صدق و کذب این قضیه که «امروز هوا گرم است و مهم ترین علت آن پدیده x است»، نیست. از این رو برای نشان دادن میزان صدق و کذب نظریه ها در قلمرو امور انسانی و اجتماعی بر معیار «راهگشا بودن» تاکید می شود. نظریه یی راهگشا است که (بر مبنای مطالعات کمی یا کیفی یا مقایسه یی- تاریخی) علل موثر در پدیده مورد نظر را از علل زمینه یی متمایز کند و به تحلیل و نقد و بررسی بیشتر دامن بزند. در یکی دو دهه گذشته از سوی جامعه شناسان مختلف معیار راهگشا بودن نظریه با تعابیر مختلف مورد تاکید قرار گرفته است. (Alexander, ۲۰۰۳: ۱۹۳-۲۲۸; Alexander, ۲۰۰۶: ۳-۹; Blau, ۲۰۰۴: ۲۳۶-۲۵۰; Ritzer, ۲۰۰۳: ۱-۱۱; Giddens, ۲۰۰۶ ۱۰۰-۱۲۵) پنجمین پیش فرض این است که اگرچه هم شخص جامعه شناس و هم موضوع مورد مطالعه اش تحت تاثیر عوامل غیرمعرفتی (مثل پیشداوری ها، علایق، منافع و سایر شرایط زمانی و مکانی) قرار دارد و بسیاری (از جمله صاحبان قدرت رسمی و غیررسمی) ممکن است از فرآورده های جامعه شناسی استفاده یا سوءاستفاده کنند، ولی جامعه شناسی را نمی توان، چنانچه برخی از نظریه پردازان پسامدرن مدعی اند، به گفتارهای ایدئولوژیک یا گفتمان قدرت (خصوصاً قدرت امپریالیست های جهانی یا قدرت قدرتمندان وطنی) تقلیل داد، بدین معنا این پژوهش تحت تاثیر آموزه های روش شناختی پیروان فوکو در علوم اجتماعی نیست.۳ششم اینکه نگارنده جامعه شناسی را علم شناخت (شناخت تحلیلی- تعلیلی) جامعه می داند و معتقد است برای اصلاح جامعه به جامعه شناسی (و علوم اجتماعی) نیز نیازمندیم. بخش عمده ادبیات این جامعه شناسی در «جریان اصلی» جامعه شناسی تولید شده و شناخته می شود و علاقه مندان به مطالعه علمی جامعه به آن نیاز دارند. (بودن، ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴؛ ترنر ۱۳۸۴ و ۱۳۸۲؛ کرایب ۱۳۷۸ و ۱۳۸۲؛ کوزر، ۱۳۷۸) اما در کنار جامعه شناسی مذکور (که جریان اصلی جامعه شناسی است) رشته جامعه شناسی از ذخیره جامعه شناسی تفهمی و انتقادی هم برخوردار است.
این پژوهش با جامعه شناسان وبری هم عقیده است که شناخت تفهمی، شناخت ما را از جامعه عمیق می کند و جامعه شناس به این شناخت نیاز دارد ولی همچنان که بسیاری از جامعه شناسان وبری تاکید می کنند جامعه شناسی تفهمی به تنهایی نمی تواند به جای جامعه شناسی تحلیلی- تجربی بنشیند. (بدن، ۱۳۸۳؛ ۷۲-۹۲) کسانی هم که با اتکا به مبانی جامعه شناسی تفهمی قصد دارند کارکرد جامعه شناسانه برای معارف دینی بنا کنند، شأن و ضوابط مجموعه معرفتی دینی و جامعه شناسی را با هم خلط کرده اند. به بیان دیگر از دین و علوم اجتماعی به درستی استفاده نمی کنند و عملاً فضای نقد و بررسی عرصه عمومی را به فضای جدال غیرآکادمیک و هویتی تبدیل می کنند. ظریف اینکه جامعه شناسی انتقادی هم، تبیین های تحلیلی- تجربی را جدی می گیرد ولی با اتکا به ارزش های جهانی از آن فراتر می رود و صبغه و رویکردی هنجارین به خود می دهد. (کانرتون، ۱۳۸۵؛ ۴۲-۹) هفتمین پیش فرض اینکه نگارنده در مواجهه با واقعیت اجتماعی و دانش جامعه شناسی مساله محور است و معتقد است ذخیره نظری این رشته (یعنی نظریه های گوناگون آن) می تواند خدمتگزار پژوهشگر هنگام جست وجو برای پاسخ به مساله باشد. این جست وجو معمولاً در پناه و ذیل چارچوب نظری محقق صورت می پذیرد و چارچوب نظری معمولاً از مضامین و متغیرهای نظریه های موجود جامعه شناسی بهره می گیرد. (بدن، ۱۳۸۴؛ ۴۶۶- ۴۵۹؛ کرایب، ۱۳۷۸؛ ۴۱-۳۷) پیش فرض هشتم این است که در جریان تدوین چارچوب نظری، در تمام سطوح نظریه ها (همچنان که خواهید دید چه در سطح نظریه های دسته اول، چه دوم و چه سوم) می توان برای پاسخگویی روشن تر به سوال تحقیق دست به ترکیب زد. اغلب نظریه پردازان مطرح و متاخر در جامعه شناسی کنونی جامعه شناسی دورکیمی، وبری و انتقادی (مارکسی) را توامان جدی گرفته اند و هر کدام به نحوی متفکرانی ترکیبگرند. Ritzer, ۲۰۰۳: ۱-۱۱)) البته گرایش نظری نگارنده در این ترکیبگری به مدرسه «انتخاب عقلانی» نزدیک تر است. (Coleman and Fararo,۱۹۹۲ )
● روش
محتوای این جستار بیشتر متاثر از نوع بحث های فرانظریه یی است. نظریه علی الاصول معطوف به مطالعه واقعیت اجتماعی بیرونی است اما فرانظریه۴ خود نظریه ها را مورد مطالعه قرار می دهد. فرانظریه هم انواع گوناگون دارد. (ریتزر، ۱۳۷۹؛ ۶۲۷-۶۳۰؛ کلمن، ۱۳۷۷؛ ۴۴-۱۳) ولی در این جستار وسیله یی برای بهتر فهمیدن نظریه های جامعه شناختی و اجتماعی است. بررسی های دعاوی این پژوهش عمدتاً متکی بر منابع کتابخانه یی است. نگارنده کوشیده است طبقه بندی نظریه ها را بیشتر با ارجاع به نظریه هایی که در کتاب های درسی نظریه های جامعه شناسی که در محافل دانشگاهی ایران تدریس می شود (آرون، ۱۳۸۱؛ ریتزر، ۱۳۷۹؛ کوزر، ۱۳۷۹ و ۱۳۷۸؛ بدن، ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴؛ کرایب، ۱۳۷۸ و ۱۳۸۲؛ ترنر، ۱۳۸۲ و ۱۳۸۴؛ توسلی ۱۳۶۹؛ آزاد، ۱۳۸۱) به دست دهد.۵ برای بررسی کاربرد نظریه ها در چارچوب های نظری که دانشجویان فوق لیسانس در تحقیقات خود به کار می گیرند، ۳۰ پایان نامه مرور شده و با ۱۵ عضو هیات علمی که داور پایان نامه ها هستند، مصاحبه صورت گرفته است.
نگارنده در این پژوهش با دیدگاه نظری، روش و منابعی که ذکر شد، نظریه های متنوع جامعه شناسی را در چهار دسته قرار داده است و از قطب نما و راهگشا بودن هر یک در مقابل مبهم و ایدئولوژیک بودن شان دفاع می کند. بدین منظور سعی می شود در هشت فراز پیش رو این مهم انجام گیرد و در پایان نیز نتایج این بررسی ارائه شود. در فراز اول برای نشان دادن اهمیت موضوع این جستار به سه دسته از منتقدان نظریات جامعه شناسی در ایران اشاره و نشان داده می شود که بحث های آنها به جای راهگشایی، بر شدت ابهامات موجود می افزاید. در فراز دوم تقسیم بندی چهارگانه نظریه های موجود در جامعه شناسی و توضیح ویژگی های هر یک از انواع نظریه ها ارائه می شود. در فراز سوم سعی می شود تا حدودی نسبت مبهم نظریه های اجتماعی با نظریه های جامعه شناختی توضیح داده شود. در فراز چهارم به شرایط متفاوتی که نظریه پردازان کلاسیک و متاخر در آن به نظریه پردازی پرداخته اند، اشاره می شود. در فراز پنجم بر عللی که باعث تنوع و تکثر نظریه های متاخر جامعه شناسی می شود، تاکید می شود. در فرازهای ششم و هفتم نیز با ارائه دو سنخ،۶ چارچوب های نظری که در تحقیقات پایان نامه ها به کار می رود مورد آسیب شناسی قرار می گیرد.
● منتقدان نظریه های جامعه شناسی
اولین گروه منتقدان شامل کسانی می شود که به ریشه های فکری و خاستگاه نظریه های رشته جامعه شناسی بدبین هستند. آنها مبانی نظری و تاریخی جامعه شناسی واقعاً موجود در دانشگاه ها را مغایر با مبانی نظری- الهی مسلمانان می یابند و خاستگاه نظریه ها را جوامع غربی (که جوامعی دنیاگرا، دین گریز و بی بند و بار و فاقد غایات دینی هستند) می دانند. از این رو از نظریه های دیگری که باید در جامعه شناسی غیرسکولار، دینی و بومی ایران تولید شود، دفاع می کنند. این مخالفان در آغاز انقلاب اسلامی و خصوصاً در دوره انقلاب فرهنگی (۱۳۶۰-۱۳۵۹) در چارچوب گفت و گوهایی میان حوزه و دانشگاه بدبینی های خود را نسبت به نظریه های جامعه شناسی ابراز می کردند. آیت الله مصباح یزدی از مدرسین حوزه علمیه قم از منظر برداشتی که از فلسفه و کلام اسلامی داشت با صراحت نظریه های علوم انسانی (و جامعه شناسی) رایج را نقد و از علوم انسانی اسلامی دفاع می کرد. (به عنوان نمونه به کتاب درآمدی بر جامعه شناسی اسلامی دفتر همکاری حوزه و دانشگاه؛ ۱۳۶۳ نگاه کنید.) در مقابل دکتر عبدالکریم سروش از علمی بودن علوم انسانی (و از جمله جامعه شناسی) دفاع می کرد. آرای وی در سه کتاب علم چیست و فلسفه چیست (سروش؛ ۱۳۶۱)، تفرج صنع (سروش؛ ۱۳۶۶) و درس هایی در فلسفه علم الاجتماع (سروش؛ ۱۳۷۴) و سلسله درس هایی تحت عنوان فلسفه علم، فلسفه اخلاق و فلسفه تاریخ بازتاب یافت.۷ طبق استدلالات سروش، محقق جامعه شناس، هنگام تحقیقات با رعایت ضوابط و معیارهای علمی می تواند با نظریه های این رشته به داد و ستد بپردازد و چارچوب های نظری تحقیق خود را تنظیم کند. (سروش، ۱۳۸۵؛ ۱۸۹-۵) پس از انقلاب فرهنگی، برداشت رایج علمی از علوم انسانی (و علوم اجتماعی و جامعه شناسی) با شدت و ضعف در دانشگاه های ایران به راه خود ادامه داد و می دهد و راه فکری آیت الله مصباح یزدی عمدتاً در قم در موسسه امام خمینی پیگیری می شود.۸
دومین دسته منتقدان شامل افرادی می شود که نظریه های جامعه شناسی متداول در دانشگاه های ایران را نه علمی که «ایدئولوژی های جامعه شناسانه» می دانند. (طباطبایی، ۱۳۷۴؛ ۹) از نظر این منتقدان یکی از علت های بنیادی اینکه ایران پس از ۱۵۰ سال نوگرایی، هنوز نتوانسته به طور واقعی وارد دنیای تجدد و مدرنیته شود، این است که راه خود را به لحاظ فکری و نظری به خطا رفته است. اینان می گویند متفکران ایرانی به جای اینکه به تحلیل مبانی فکری و فلسفی روند حرکت ایران (یا مطالعه امتناع تفکر و تصلب سنت در ایران) بپردازند، به ترویج ناموجه افکار و نظریه های جامعه شناسان غربی پرداخته اند. به باور این منتقدان جامعه شناسی، جامعه شناسان به خطارفته ایرانی به جای تولید نظریه های جامعه شناسانه در واقع مشغول تولید ایدئولوژی های جامعه شناسانه هستند. بدین معنا که یکسری قضایای به ظاهر علمی را که بیشتر به درد چالش های گفتمانی نیروهای سیاسی می خورد، فرموله می کنند و به افکار عمومی القا می کنند. مباحث این جریان دوم منتقد، حول و حوش اندیشه های دکتر سیدجواد طباطبایی و تعدادی از علاقه مندان ایشان دور می زند. خوشبختانه طباطبایی با همتی قابل تحسین، اندیشه های خود را از سال های آغازین دهه ۷۰ به بعد در چند کتاب (طباطبایی ۱۳۷۳ ، ۱۳۸۰ ، ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵) به رشته تحریر درآورده و شرایط نقد را برای منتقدانش فراهم کرده است. البته باید توجه داشت ظاهراً مباحث طباطبایی بیشتر ذیل رشته های فلسفه سیاسی و تاریخ جای می گیرد. لذا ارزیابی این مقاله نه ناظر به مباحث فلسفی وی که معطوف به نقد این ادعای ایشان است که نظریه های جامعه شناسی در ایران ایدئولوژی های جامعه شناسانه است.۹
سومین گروه منتقدان شامل افرادی است که عمدتاً از منظر جامعه شناسی انتقادی به ارزیابی نظریه های جامعه شناسی واقعاً موجود می پردازند. در ایران بخشی از منابع نظری جامعه شناسی انتقادی به فارسی ترجمه شده است. به عنوان نمونه کتاب های کارل مارکس (به عنوان یکی از کلاسیک های جامعه شناسی انتقادی) و تعداد قابل توجهی از کتاب های یورگن هابرماس (به عنوان مهم ترین اندیشمند متاخر جامعه شناسی انتقادی) و همچنین آثار متفکران برجسته مکتب انتقادی فرانکفورت هم اکنون در اختیار مخاطب ایرانی است. با این همه منتقدان طرفدار جامعه شناسی انتقادی نظم و انسجام نظری دو جریان نخست را ندارند و میراث آنها در نقد نظریه های رایج جامعه شناسی در ایران به شکل مکتوب نیست. به عنوان مثال دکتر یوسفعلی اباذری به نحوی از جامعه شناسی انتقادی دفاع می کند، اما جز در کتاب خرد جامعه شناسی (اباذری؛ ۱۳۷۷)
- تز دکترای او که در آن وجه انتقادی نظریات دورکیم، وبر، لوکاچ در باب جهان مدرن از منظر هابرماس مورد توجه قرار گرفته است- نقد و ارزیابی نظریه های رایج جامعه شناسی را در قالب یک پروژه مطالعاتی و با نتایج مکتوب ارائه نکرده است.۱۰
می توان مدعی شد تعداد زیادی از نظریه های جریان اصلی جامعه شناسی ممکن است با ویژگی های جامعه ایران (و جوامع مشابه ایران) تناسب نداشته باشد و قابل پذیرش تجربی نباشد، اما به رغم انتقادات سه جریان فوق الذکر، این نقطه ضعف موجب بی نیازی محقق اجتماعی ایرانی از رشته جامعه شناسی و همه نظریه های آن نمی شود. محقق و علاقه مند به شناخت جامعه ایران نیز نیازمند است با مسائل و ضوابطی که نظریه پردازان جامعه شناسی در این رشته با آن روبه رو بودند و هستند آشنا شود و پس از آگاهی از آنها چارچوب نظری قابل دفاع خود را برای بررسی مسائل جامعه بهبود ببخشد. نگاهی به ذخایر نظری رشته جامعه شناسی (که در ادامه خواهد آمد) روشن می کند که این رشته یکی از رشته های کسب دانش و شناخت واقعیت های اجتماعی نیز هست و برای درک چرایی پدیده های اجتماعی راهگشا است و محصولات فکری منتقدان مزبور راهگشای فهم بهتر نظریه های جامعه شناسی (و متعاقب آن تبیین مسائل جامعه ایران) نیست بلکه گیج کننده و بعضاً رهزن است.
● طبقه بندی چهارگانه نظریه ها
دسته اول که در ۴۰ سال گذشته رایج ترین نظریه های جامعه شناسی در ایران بوده است، شامل نظریه های رایج (یا نظریه های قابل وارسی تجربی) در جامعه شناسی است. نظریه رایج به کار تبیین یک پدیده یا مساله اجتماعی مشخص می آید و به علل اجتماعی آن مساله یا پدیده اجتماعی می پردازد. ما درباره جامعه با سوالات مختلفی روبه رو هستیم به عنوان نمونه چرا پس از یکصد سال آزادیخواهی همچنان برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه در ایران با مشکل روبه رو است؟ چرا پس از یک قرن تلاش هنوز اقتصادی رقابتی و کارا در جامعه ایران با انواع و اقسام مشکلات روبه رو است؟ چرا در دهه ۵۰ در ایران انقلاب اسلامی رخ داد و به پیروزی رسید؟ چرا در فرآیند توسعه اقتصادی ، مالزی و ترکیه از ایران پیشی گرفته اند؟ چرا در سه دهه گذشته همه مسوولان کشور خواهان ایجاد جامعه معنوی و اخلاقی بودند و هستند، اما روابط مابین مردم و دولت کمتر اخلاقی است؟ چرا در جامعه دینداران که انتظار این است که مردم به یکدیگر اعتماد داشته باشند، ولی در زندگی روزمره روابط اعتمادآمیز در میان آنان ضعیف شده است؟ چرا اندازه جمعیت معتاد کشور رشد فزاینده داشته است؟ (وقس علی هذا) نظریات رایج قابل توجهی در جامعه شناسی و حوزه های این رشته هستند که به کسانی که در پی پاسخ به سوالات مذکورند، کمک می کنند. به عنوان مثال کسی که قصد داشته باشد به علل وقوع انقلاب اسلامی پی ببرد، یکی از شروطش این است که به نظریه های رایج انقلاب در جامعه شناسی مراجعه کند.۱۱ کسی که به تئوری های انقلاب مراجعه می کند با چشم بازتری خواهد توانست با تنظیم یک چارچوب نظری به تحلیل انقلاب بپردازد. ادعا این نیست که هر کس مروری نظری بر نظریه های انقلاب کرد و یک چارچوب نظری تبیینی ارائه داد به حقیقت و چرایی انقلاب رسیده است بلکه سخن این است که برای فهم انقلاب، راهی بهتر از این نداریم که پس از مروری نظری و با اتخاذ یک چارچوب تحلیلی- تعلیلی به سوال چرایی انقلاب بپردازیم مانند تحقیق و پژوهش آبراهامیان. (۱۳۸۴) تا زمانی که پاسخ ما در برابر نقدهای تجربی دیگران دوام می آورد، می توانیم تبیین ارائه شده را حفظ کنیم. در فضای آکادمیک هر بحثی با هر محتوایی به عنوان تبیین جامعه شناختی از انقلاب اسلامی مورد قبول قرار نمی گیرد.
ممکن است در برابر ادعای فوق گفته شود (همچنان که عده یی گفته اند) ما به نظریه های رایج (خصوصاً باتای به آموزه های مکتب پدیدارشناسی که مخالف تبیین علی و تقلیلی هنگام شناختن پدیده ها است) نیاز نداریم. (توسلی، ۱۳۶۹؛ ۳۷۸-۳۳۷) در پاسخ می توان همچنان از این موضع دفاع کرد که برای پاسخ به سوال «چرایی انقلاب» و سوالات مشابه نظریه رایج احتیاج داریم، زیرا در غیر این صورت در میان بی نهایت یا «n» علت سرگردان می شویم. در وقوع هر پدیده کوچک و بزرگی در این جهان (نه فقط پدیده های اجتماعی) علل مستقیم و غیرمستقیم بی شماری دست اندرکارند و محقق هنگام جست و جو درباره علل وقوع هر پدیده یی (در اینجا پدیده انقلاب) به دنبال فهرست کردن همه علل نیست، بلکه در یک چارچوب نظری علل مورد ادعای خود را طرح می کند. به عنوان نمونه مرتون برای پی بردن به علل انقلاب، نظریه محرومیت نسبی را پیشنهاد می کرد. (کوزر، ۱۳۷۸؛ ۴۳-۲۷) این نظریه از میان تعداد بی شماری از عللی که در وقوع انقلاب نقش دارند به ما می گوید این احساس محرومیت نسبی (نه لزوماً محرومیت واقعی) در میان قشر عظیمی از جامعه است که منجر به وقوع انقلاب می شود اما بعد ممکن است با ارائه متغیرهای تعیین کننده دیگری در جریان انقلاب های دیگر، نظریه محرومیت نسبی را برای تفسیر انقلاب به تنهایی مفید ندانیم و به دنبال نظریه دیگری برویم. (گلدستون، ۱۳۸۵؛ ۳۳-۲۸)
به بیان دیگر برای شناخت و تبیین پدیده های اجتماعی ناگزیر از کاربرد نظریه های رایج هستیم و تحقیق بدون نظریه مانند حرکت بدون قطب نما در دریای پرتلاطم کشف واقعیت است. ذخیره نظری غنی جامعه شناسی - که با مطالعات بیشتر غنای بیشتری پیدا می کند- دست محقق را هنگام پژوهش می گیرد. (کرایب، ۱۳۷۸؛ ۲۱-۱۴) اگر محقق این ذخیره نظری را مورد توجه قرار ندهد، گویی می خواهد کار نظرورزی را در موضوع مورد مطالعه از صفر شروع کند و چرخ را دوباره اختراع کند. البته ادعا این نیست که ذخیره موجود نظری جامعه شناسی (و حوزه های مختلف این رشته) پاسخ هر مساله یی را در انبان خود دارد؛ ممکن است نداشته باشد یا ممکن است درباره مساله مورد بررسی، نظریه یی در ذخیره نظری جامعه شناسی پیدا شود ولی به کار تبیین آن مساله در جامعه ایران نیاید. این ضعف به جوان بودن علوم و تحقیقات اجتماعی مربوط می شود، نه به مبهم بودن یا ایدئولوژیک بودن آن.
امروزه محققان علوم اجتماعی در ایران مسائل زیادی (از انقلاب، جنبش های اجتماعی و توسعه تا مسائل اجتماعی و آسیب های اجتماعی) را مورد بررسی قرار می دهند و از نظریه های رایج جامعه شناسی (که البته باید سنجش گرانه انتخاب شوند) استفاده می کنند. این کار آنها نه ایدئولوژیک که محققانه است، حتی اگر خطا کنند.
دسته دوم در برگیرنده نظریه های کلان جامعه شناسی است. به قول مرتون نظریه های موجود در جامعه شناسی فقط نظریه های رایج (یا به قول او نظریه های با برد متوسط) نیستند. (Merton,۱۹۵۷) بلکه متفکران کلاسیک جامعه شناسی نظریه های کلانی را هم به ارث گذاشته و جامعه شناسان کلان نگر بعدی (مانند پارسونز، هابرماس، بوردیو، گیدنز و دیگران) نیز راه آنها را ادامه داده اند.۱۲ نظریات کلان جامعه شناسی تنها به دنبال بررسی علل پدیده یی خاص مثل انقلاب یا شدت گرفتن آسیب های اجتماعی نیستند، بلکه می کوشند فهم و تبیین بهتری از علل و عناصر بنیادی جهان و جامعه در دوران جدید به دست دهند و یا فهمی از روندهای اصلی این دوران جدید (یا مدرنیته) ارائه کنند- مثل نظریه جامعه سرمایه داری مارکس یا نظریه جامعه ارگانیک دورکیم. (گیدنز، ۱۳۷۸؛ ۸۹-۷۱ و۱۳۱-۹۳) نظریه های کلان جامعه شناسی را نمی توان مانند نظریه های رایج (که اشاره شد) مورد نقد و بررسی تجربی دقیق قرار داد. مرتون توصیه اش این بود که تا می توانیم باید نظریه های جامعه شناسی را در قالب نظریه های تجربه پذیر دربیاوریم، اگرچه او نیز با میلز همراه بود که نظریه های کلان بصیرت ما را نسبت به جامعه افزایش می دهد. (میلز، ۱۷؛۱۳۶۰) اما نظریه پردازانی چون گیدنز معتقدند همچنان می توانیم نظریه های کلان درباره جامعه داشته باشیم که راهگشا هم باشند. از نظر گیدنز نظریه های جامعه بحرانی هابرماس، جامعه بیم زده اïریک بک، جامعه بازاندیشانه گیدنز و جامعه شبکه یی کاستلز از نمونه های قابل توجه نظریات کلان و راهگشا هستند. (Giddens, ۲۰۰۶ :۱۰۰)
باز باید تاکید شود که در جو کنونی که پاره یی از طرفداران مطالعات فرهنگی، پسااستعماری، فمینیستی و پسامدرن نظریه های کلان جامعه شناسی را فاقد اعتبار و روایت ها و قصه های بزرگ می دانند، جامعه شناسانی همچون الکساندر، ریتزر، ترنر، بک، کاستلز و گیدنز (Ritzer ۲۰۰۳) همچنان از اهمیت و راهگشایی نظریه های کلان در جامعه شناسی دفاع می کنند. مثال تیپیک گیدنز نظریه «روح سرمایه داری» وبر در تفسیر رشد جامعه سرمایه داری (یا جامعه مدرن) است. سوال وبر این بود که چرا در غرب از قرن ۱۶ به بعد جامعه سرمایه داری رخ نمود؟ همیشه بشر به دنبال ثروت بوده است، چین و ایران تمدن های پیچیده یی بودند، بوروکراسی های سراسری و ماندگاری را سامان داده بودند ولی در کشورهای غربی بود که جامعه صنعتی شکل گرفت. پاسخ وبر و نظریه او این است که در غرب «روح سرمایه داری» یا مجموعه یی از عقاید و ارزش هایی شکل گرفت که حاملان اصلی آنها تجار و صنعتگران بودند. این صنعتگران مومن در راه تولید کالا و ثروت زحمت و ریاضت می کشیدند به امید اینکه خدا آنها را ببخشاید و رستگار کند؛ اینها تولید می کردند نه برای راحت طلبی و دنیاجویی بلکه به عنوان وظیفه یی اخلاقی و دینی و به امید رستگاری اخروی. از نظر گیدنز این نظریه وبر معیارهای چهارگانه فکر نظری در جامعه شناسی را داراست. اولاً غیرشهودی است. تا قبل از او تعداد زیادی از افراد اطمینان قطعی و شهودی داشتند که اساساً اعتقادات مذهبی باعث رشد جامعه مدرن نیست. ثانیاً معنابخش است. بدین معنا که نظریه او رفتار به ظاهر معماگونه تجار پیوریتنی (که از یک طرف ثروت می اندوختند و تولید می کردند و از طرف دیگر مصرف نمی کردند و ریاضت می کشیدند) را قابل فهم می کند. ثالثاً گرچه به ریشه های دنیای مدرن در جوامع غربی می پردازد، ولی در بررسی جوامع دیگر نیز کاربرد دارد و قابل آزمون است. و رابعاً راهگشا است؛ بدین معنا که ممکن است با مطالعات تجربی در جاهای دیگر نقض شود ولی راه را برای بررسی ها و مطالعات بیشتر باز می کند، که کرده است. بدین ترتیب گیدنز معتقد است همچنان می توانیم مثل وبر برای تفسیر جوامع کنونی نظریه کلان بدهیم. (Giddens, ۲۰۰۶ :۱۱۷-۱۲۳ )
با این همه صرف نظر از اینکه چه ارزیابی از نظریه های کلان داشته باشیم، به نظر می رسد هر محققی در هنگام تحقیق به ناخودآگاه تبیینی کلان از جامعه خود در نظر دارد. مثلاً محققان در ایران نگاه کلانشان به جامعه ایران ذیل نظریه های کلانی که ایران را جامعه یی نیمه فئودال- نیمه مستعمره یا نیمه سرمایه داری یا جهان سومی و در حال توسعه محسوب می کنند قابل طبقه بندی است. (اشرف، ۱۳۵۹؛ کاتوزیان، ۱۳۶۷؛ آبراهامیان، ۱۳۷۷؛ عظیمی، ۱۳۷۴؛ فوران، ۱۳۷۷؛ طبیبیان، ۱۳۸۰؛ بشیریه، ۱۳۸۱) نظریات کلان جامعه شناسی این توانایی را به محقق می دهد که نگاه ضمنی و مبهمی که از جامعه خود به صورت کلان دارد، به نگاهی آگاهانه تر تبدیل کند و آن را به طور شفاف به مخاطب اعلام کند. البته در شرایط فعلی نظریه پردازی کلان راجع به جامعه ایران پررونق نیست، اما نمی توان گفت کسانی که درباره جامعه ایران در سطح کلان نظریه پردازی می کنند، به ایدئولوژی پردازی مشغولند. (حتی اگر قائل باشیم این متفکران انگیزه های ایدئولوژیک دارند) به عنوان مثال در دو دهه اخیر نظریه های جامعه نفتی و جامعه کوتاه مدت (کلنگی) محمدعلی همایون کاتوزیان از نظریات کلان قابل توجه بوده و زحمات تئوریک او بر فهم ما از جامعه ایران تاثیر گذاشته است، هرچند به نظریه وی نقد داشته باشیم.
دسته سوم به مباحث و میراثی در تفکر نظری جامعه شناسی مربوط می شود که در ذیل مکاتب یا مدرسه های جامعه شناسی ارائه می شوند مانند مکتب وفاق (دورکیمی) یا مکتب تضاد (مارکسی) یا مکتب کنش متقابل نمادین. (وبری - میدی) مباحثی که در این مکاتب مورد توجه قرار گرفته است، مباحث ایدئولوژیک یا صرفاً گفتمانی نیست، بلکه مباحثی اساسی است که محقق هنگام تحقیق با آنها روبه رو می شود و از آنجا که در باب این مسائل توافق کاملی نیست، پیروان هر مکتب و مدرسه یی به نحوی این مسائل را حل کرده اند یا مفروض می گیرند. به عنوان نمونه اغلب نظریه پردازان نافذ روزگار ما هرکدام به نحوی اذعان می کنند که پژوهشگر هنگام تحقیقات جامعه شناسی حداقل با پنج مساله یا معما روبه رو است که بر سر حل این معماها توافق نیست. معمای اول این است که هنگام تحقیقات اجتماعی ما از الگوی «علوم تجربی» و پوزیتیویستی تبعیت کنیم یا از الگوی «علوم تفهمی».
معمای دوم این است که ماهیت اصلی جامعه حول و حوش «توافق» افراد جامعه با ارزش ها و ضوابط مشخصی شکل می گیرد یا از استثمار و تداوم سلطه بالایی ها بر پایینی ها ناشی می شود. معمای سوم اینکه عاملیت و کنش (چه فردی و چه جمعی) در جامعه تعیین کننده است یا ساختارهای اجتماعی بیشتر تعیین کننده عمل کارگزاران اجتماعی هستند. معمای چهارم به این پرسش بازمی گردد که ریشه های جهان و جامعه مدرن چیست. ریشه های جهان و جامعه مدرن از تحول در ذهن و فکر مردم آبیاری می شود. (نگاه وبری) یا به تغییر در روابط معیشتی زندگی مردم بستگی دارد. (نگاه مارکسی) معمای پنجم به علت بنیادی تبعیض جنسیتی مربوط می شود. آیا ریشه این تبعیض به ساختار طبیعی و زیست شناسانه زن و مرد برمی گردد یا به ساختار اجتماعی زندگی زنان و مردان. (Giddens; ۲۰۰۶ :۱۰۵-۱۱۲ و کرایب، ۱۳۷۸؛ ۴۶-۲۵) به بیان دیگر هر محققی که کار خود را جدی می گیرد با این معماها روبه رو می شود و اگر بخواهد هنگام تحقیقات سرگردان نشود و با قطب نما حرکت کند، باید راهنمایی های مکاتب موجود در جامعه شناسی حول و حوش معماهای مذکور را جدی بگیرد. حداقل محقق هنگام تحقیق باید آموزه ها و پیش فرض های تحقیق خود را (که احتمالاً نسبتی با مکاتب موجود دارد) برای مخاطب خود روشن کند. در غیر این صورت به درستی شرایط نقد و بررسی نتایج تحقیقات اجتماعی فراهم نمی شود. البته در وضعیت کنونی که آکادمی ها، مراکز تحقیقاتی و نشریات علوم اجتماعی در ایران در مرحله تراکم علوم و تحقیقات اجتماعی قرار ندارند و در مرحله آمادگی و تمهید به سر می برند، نباید انتظار آن نوع جامعه شناسی که در کشورهای صنعتی رایج است را از آن داشت. اما اینکه علوم اجتماعی در کشور ما جوان است، دلیل موجهی نیست برای اینکه به ذخیره نظری و مکاتب جامعه شناسی بی توجه باشیم؛ اتفاقاً به همین دلیل باید به این میراث توجه بیشتری شود.
دسته چهارم شامل دیدگاه های نظری است که این روزها از آنها به عنوان جریانات فکری معاصر یاد می کنند، مانند دیدگاه های پساساخت گرایی، مطالعات فرهنگی، پسااستعماری، فمینیستی، پست مدرنیستی و دین گرایی (مانند بنیادگرایی، احیاگری و نواندیشی دینی). دیدگاه های مذکور را متفکران جریان اصلی جامعه شناسی در زمره نظریه های جامعه شناسی به حساب نمی آورند. (Alexander ۱۹۸۷) این دیدگاه ها به رغم تنوع و تفاوت هایی که با یکدیگر دارند اغلب شان در خارج از رشته جامعه شناسی و در واقع در رشته های دیگر علوم اجتماعی، انسانی و فلسفی (مانند رشته های زبان شناسی، معرفت شناسی، روانشناسی و ادبیات) و حتی در بیرون محافل آکادمیک پرورده شده اند. اغلب این دیدگاه ها مواضعی انتقادی نسبت به جریان اصلی نظریه پردازی (خصوصاً نظریه های دسته اول و دوم) و تفسیرها و تبیین هایی که از جامعه مدرن هست، دارند و حتی در آنها از دوره دیگری به نام پسامدرن و از رشته دیگری به نام پساجامعه شناسی یاد می شود. روش ارزیابی در این دیدگاه ها در برابر روش متعارف علمی در محافل آکادمیک (که معمولاً ترکیبی از ملاک های سنت دورکیمی و وبری است) قرار دارد و عمدتاً به روش های مکتب انتقادی یا روش های شالوده شکنانه پست مدرن ها نزدیک است و صاحب نظران این دیدگاه ها عمدتاً خود را در کنار نیروهای اجتماعی حذف شده و حاشیه مثل زنان، اقلیت های دینی و نژادی، مهاجران و همجنس گرایان می بینند. (همان) آشنایی با این دیدگاه ها محقق را با نقاط ضعف نظری جریان اصلی جامعه شناسی آگاه می کند اما در اغلب آکادمی های معتبر جامعه شناسی مثل دانشگاه های ییل، هاروارد، پرینستون، کالیفرنیا، شیکاگو، آکسفورد، کمبریج و لندن این دیدگاه ها در متن جریان اصلی جامعه شناسی قرار ندارند.
● نظریه های اجتماعی و جامعه شناسی
کم نیستند جامعه شناسانی که دو واژه نظریه اجتماعی و نظریه جامعه شناسی را به صورت مترادف به کار می برند و معتقدند تمییز نظریه های اجتماعی از نظریه های جامعه شناسی به خاطر هم پوشانی هایی که با یکدیگر دارند، مشکل به نظر می رسد. اما همان طور که در جدول شماره یک ملاحظه می شود، در این نوشته اغلب نظریه ها در قالب نظریه های جامعه شناسی و تنها دسته چهارم نظریه ها (و بخشی از نظریه های دسته سوم) در قالب نظریه های اجتماعی طبقه بندی شده است. لذا لازم است دلایل این تفکیک توضیح داده شود. شاید بتوان با چهار توضیح زمینه های تشابه و تفاوت این دو نوع نظریه را نشان داد.اول اینکه گفته می شود نظریه های اجتماعی در درون رشته جامعه شناسی متولد نشده اند بلکه ریشه در مطالعات بین رشته یی و سایر رشته های علوم اجتماعی (مثل اقتصاد، روانشناسی، زبان شناسی، فلسفه، ادبیات تطبیقی و ...) دارند. ولی نظریه های جامعه شناسی ریشه در فعالیت های دپارتمان های جامعه شناسی که پس از نظریه ورزی ها و پژوهش های دورکیم و وبر در قرن بیستم رشد پیدا کرده اند، دارد. در این چارچوب نظریه های جامعه ارگانیک دورکیم و نظریه عقلانیت وبر و مکاتبی چون وفاق، کشمکش و کنش متقابل نمادی همه نظریه های جامعه شناختی محسوب می شوند چون محصول محافل آکادمیک جامعه شناسی هستند. و نظریه هایی مانند نظریه های مبادله و انتخاب عقلانی (متاثر از علم اقتصاد و فلسفه پراگماتیسم امریکا)؛ نظریه جامعه شناختی پدیدارشناسی (متاثر از فلسفه پدیدارشناسی و زبان شناسی)، نظریه های نئومارکسیستی (متاثر از ادبیات مارکسیست های اروپایی) و نظریه های فمینیستی (متاثر از مطالعات دهه های اخیر طرفداران برابری زنان و مردان) را نظریه اجتماعی می گویند، چون در بیرون جامعه شناسی رشد کرده اند و بعداً در مطالعات جامعه شناختی به کار رفته اند. این شیوه تمایز میان نظریه اجتماعی و جامعه شناختی توسط پاره یی از جامعه شناسان مورد انتقاد قرار گرفته است. (سیدمن، ۱۳۸۶؛ ۱۵-۱۳)توضیح دوم این است که گفته می شود نظریه های اجتماعی و جامعه شناسی هر دو در موضوع مشترک اند و هر دو آنها به صورت انتزاعی و در چارچوب های نظری پیچیده به بررسی عمل اجتماعی، فرآیندهای اجتماعی و ساخت های اجتماعی می پردازند، ولیکن به لحاظ روش با یکدیگر متفاوت اند. بدین معنا که نظریه های جامعه شناسی از لحاظ نحوه ارزیابی و وارسی تجربی ترند و نظریه های اجتماعی انتزاعی تر و بیشتر به صورت فرضیاتی مطرح می شوند که باید با دلایل فلسفی و هنجاری حمایت شوند.(Calhoun and Rojek and Turner, ۲۰۰۵:۶۱-۷۹) با این همه اگرچه نظریه های دسته اول جامعه شناسی در جدول یک که معمولاً در زیرشاخه ها یا حوزه های جامعه شناسی (مثل جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی دین، جامعه شناسی اقتصادی و جامعه شناسی فرهنگ) تولید می شوند. به لحاظ امکان بررسی تجربی غنی ترند ولی نظریه های دسته دوم (یا نظریه های کلان جامعه شناسی) و سوم (یا مکاتب جامعه شناسی) با نظریه های اجتماعی نیز هم پوشانی دارند و انتزاعی اند. توضیح سوم اینکه پاره یی از نظریه های اجتماعی (خصوصاً نظریه های دسته چهارم جدول یک) از لحاظ معرفت شناختی با خردورزی و عقلانیت گرایی متفکران کلاسیک جامعه شناسی مساله دارند. اغلب جامعه شناسان در جریان اصلی جامعه شناسی به عقل گرایی بشر و توانایی او در شناخت معضلات زندگی جمعی و پیشنهاد برای سامان بخشی آن امیدوار بوده و هستند، گرچه در پایان قرن بیستم انتظارات شان از عقلانیت علمی، محدودتر و متواضعانه تر شده است. اما نظریه پردازان پساساختارگرایی، مطالعات فرهنگی و پست مدرنیستی (و...) به میزان توانایی عقل بشری خصوصاً عقل علمی در شناخت و سامان دهی جامعه خوشبین نیستند و حتی بعضی از آنها تا نفی عقلانیت علمی پیش می روند. (جی دان، ۱۳۸۵؛ ۱۲-۱) توضیح چهارم اینکه، اگرچه سه توضیح فوق تا حدودی نظریه های اجتماعی و نظریه های جامعه شناسی را به صورت ناقص از یکدیگر تمییز می دهد ولی هر دو گروه نظریه ها (هم اجتماعی و هم جامعه شناسی) از قرن ۱۹ تاکنون همپای یکدیگر جلو آمده اند و بر یکدیگر اثر گذاشته و می گذارند و از این لحاظ تفکیک دقیق آنها کار مشکلی است.
به طور مثال سه نظریه بزرگ اجتماعی که تغییرات اجتماعی و تاریخی جوامع غربی را (مانند نظریه تحول اجتماعی، نظریه چرخش اجتماعی و ماتریالیسم تاریخی) توضیح می دادند از نظریه های اجتماعی کلاسیک اند که به طور جدی بر نظریه پردازان جامعه شناسی مثل دورکیم (نظریه تقسیم کار اجتماعی) اثر گذاشته اند. (کرایب، ۱۳۸۲؛ ۳۱۲-۳۰۹) اگرچه سه نظریه بزرگ اجتماعی مذکور هم اکنون کهنه شده و از سکه افتاده اند، ولی همین نظریه ها الهام بخش نظریه های جامعه شناختی مهمی (همچون نظریه تحول گرایان جدید، نظریه های مدرنیزاسیون و نظریه های جوامع پساصنعتی) در قرن بیستم بوده اند. (پیت و ویک، ۱۳۸۴؛ ۱۲۵-۱۰۰) با چهار توضیح فوق تاحدودی روشن می شود که چرا تمییز نظریه های جامعه شناسی از نظریه های اجتماعی کار ساده یی نیست و مکرراً توسط جامعه شناسان مختلف نظریه های موجود در دسته دوم و سوم و چهارم در جدول یک با یکدیگر جابه جا می شوند. این جا به جایی ها تا حدودی بستگی به علایق معرفت شناسانه (و علایق دیگر) محقق دارد. اگر محقق همچنان به جریان اصلی جامعه شناسی به عنوان یک رشته علمی راهگشا برای حل مشکلات جامعه علاقه مند باشد (همچون نگارنده)، اغلب نظریه ها را در دسته بندی های یک و دو و سه جای می دهد و تنها نظریه های دسته چهارم را در قالب نظریه های اجتماعی طبقه بندی می کند. اما اگر محققی به جریان اصلی جامعه شناسی پایبند نباشد ممکن است اغلب نظریه های دسته دو و سه و چهار را در قلمرو نظریه های اجتماعی قرار دهد و حتی جامعه شناسی را یک سنت آکادمیک در حال فروپاشی تعریف کند. بی دلیل و زمینه نیست که بخشی از این نظریه پردازان در دهه های اخیر علاقه مند به مطالعات بین رشته یی شده اند و از واژه نظریه های جامعه شناسی کمتر استفاده کرده و واژه نظریه های اجتماعی را بیشتر به کار می برند. (جی دان، ۱۳۸۵؛ ۵۱۱)
● شرایط تکوین نظریه های متاخر از کلاسیک ها
همانطور که ملاحظه شد در طبقه بندی جدول یک نظریه ها براساس نظریه های کلاسیک و متاخر طبقه بندی نشده است. نظریه های رشته جامعه شناسی در طول قرن بیستم تغییر کرده اما این تغییرات باعث تغییر بنیادی در ویژگی های اصلی نظریه پردازی نشده است. با این همه می توان نظریه ها را به کلاسیک و متاخر مانند جدول شماره دو تفکیک کرد که معمولاً جامعه شناسان با معیارهای متفاوتی آنها را از یکدیگر جدا می کنند. یکی از این ملاک های تعیین کننده برای تفکیک نظریه های کلاسیک و متاخر، تغییرات چشمگیر شرایط زندگی اجتماعی مردم در دوره متاخر نسبت به دوره کلاسیک ها است. (گیدنز، ۱۳۷۷؛ ۷-۴)۱۳ نظریه های کلاسیکی چون نظریه جامعه سرمایه داری مارکس، نظریه جامعه ارگانیکی دورکیم، نظریه رشد فزاینده روند عقلانیت در زندگی مدرن وبرغ...ف، با ابعاد مثبت و منفی آن، در زمانی مطرح شدند که زمانه در معرض چالش ها و گسترش پیامدهای دو انقلاب بزرگ صنعتی و دموکراتیک سیاسی در قرن ۱۹ بوده است. این پیامدها و چالش ها مواردی از این دست را شامل می شد؛ جمعیت اروپا دو برابر شد و در کمتر از صد سال از صد و چهل میلیون به حدود دویست و هشتاد میلیون نفر رسید (این جمعیت جدید نیاز به غذا، پوشاک، مسکن، امنیت و غیره داشت و جامعه نمی توانست به راحتی این نیاز فزاینده را در زمان کوتاه فراهم کند)؛ شرایط کار این جمعیت تغییرات اساسی پیدا کرد، ظهور کار کارخانه یی با شرایط کار جاافتاده در زندگی کشاورزی فئودالی تفاوت اساسی داشت، نظام مالکیت و ساز و کارهای آن تغییرات اساسی کرد، در گذشته مالکیت فردی، ثبتی و قابل خرید و فروش به سبک دوران امروزی متداول نبود؛ شهرها رشد فزاینده پیدا کردند (جمعیت شهرهای قدیمی اروپا کم بود و زندگی افراد جاافتاده بود، اما با رشد فزاینده و سریع شهرها شاهد زندگی تعداد زیادی از انسان های بیگانه و رهاشده، با روابطی آشفته و خانواده هایی گسسته در شهرها بودیم)، انبوهی از مردم از خانواده ها و محله های خود جابه جاشده و در کارخانه ها و مراکز جدید شهری و نقاط غیرمانوس زندگی می کردند، رشد فزاینده تکنولوژی در کارخانه ها و محیط های کشاورزی روابط انسان با انسان و انسان با طبیعت و حتی انسان با خدا را دچار تغییر کرده بود و توده های سیاسی که در معرض جاذبه های ایدئولوژی های لیبرالی، سوسیالیستی و ناسیونالیستی قرار داشتند، به طور فزاینده افزایش یافته بودند. (کرایب، ۱۳۸۲؛ ۵۹-۵۶) جامعه شناسان کلاسیک نظریه های خود را برای تفسیر و تبیین مسائل ناشی از وضعیت مذکور پرورانده اند. اما از نیمه دوم قرن بیستم امواج نوسازی و مدرن سازی نه فقط تمامی سپهرهای زندگی جامعه غربی را فراگرفت بلکه زندگی مردم در نقاط دیگر کره زمین را نیز درنوردید.
● علل تنوع نظریه های متاخر
امروزه نظریه های موجود در دسته اول (در جدول یک) به طور معمول در مطالعات جامعه شناختی برای بررسی پدیده و مسائل اجتماعی به کار می رود. بعضی از این نظریه ها از آزمون و وارسی تجربی موفق بیرون می آیند و تعدادی از آنها ناموفق اند و در آرشیو رشته جامعه شناسی قرار می گیرند. اما به قول جفری الکساندر اغلب نظریه های جامعه شناسی (خصوصاً نظریه های دسته دوم و سوم در جدول یک) نظریات جاافتاده و تمام کننده یی در بررسی چالش های امروزی جامعه نیستند. به نظر او آرزوی پارسونز که می خواست با طرح نظریه کارکردی- ساخت گرایانه اش همه فعالیت های پراکنده نظری را در این نظریه کلان سامان دهد، عملاً برآورده نشده است. اغلب نظریه ها بیشتر مجموعه یی از قضایای فرضیه گون هستند که در چارچوب نظری محققان (که در هنگام تحقیق درباره مسائل و پدیده های مختلف جامعه تنظیم می شود) به کار گرفته می شود. الکساندر نظریه های دسته دوم و سوم در جامعه شناسی را به درستی گرایشات و راهنماهای نظری می خواند. (مصاحبه با الکساندر، ماهنامه آیین، ۱۳۸۶؛ ۸۶-۸۲) و از این نظر رشته جامعه شناسی را همچون آنتونی گیدنز رشته یی پویا و زنده می داند که دائم با نظریه های گوناگون دست و پنجه نرم می کند. (۷-۸؛ ۲۰۰۶، گیدنز) با این همه این سوال برای دانشجو پیش می آید که چرا نظریه های متاخر به این میزان متعدد و متنوع اند؟ از میان جامعه شناسانی که در سال های اخیر عوامل تنوع نظریه های متاخر جامعه شناسی را احصا کرده اند، استیل من در یک نگاه دربرگیرنده به چهار دسته علت اشاره می کند. اول علل فکری است که به درون رشته جامعه شناسی مربوط می شود. این علت درونی به تاثیرات فکری نظریه پردازان کلاسیک جامعه شناسی بر اندیشه جامعه شناسان متاخر مربوط می شود. در آثار نظری مارکس با انسجام نظری، انبوه تحقیقات تاریخی- تجربی و انتقادات هنجاری؛ در آثار دورکیم با متمایز کردن واقعیت اجتماعی از سایر واقعیات و تنظیم اصول روش شناسی تحقیق و در آثار وبر با اصولی در فهم جامعه شناسی دین، سازمان های اداری، توسعه و سیاست روبه رو هستیم. باید دید جامعه شناسان متاخر چگونه از این منابع نظری کلاسیک سود برده اند. به عنوان نمونه، همان طور که ذکر شد، مرتون آن دسته از مباحث نظری کلاسیک ها را می پذیرفت که قابل وارسی تجربی بود و این بحث ها را در قالب نظریه های با برد متوسط تنظیم می کرد و سایر مباحث کلاسیک ها را (با نگاه انتقادی- تجربی اش) منبعی برای بصیرت جامعه شناختی می دانست و به بخش هایی از آنها نیز بدبین بود. یا برای هابرماس مباحث کلاسیک ها یک تجربه تفسیری (نه تبیینی) بود تا بتواند نظریه ترکیبی خودش را در زمینه عقلانیت ارتباطی تنظیم کند. از نظر او نظریه جامعه شناسی (یا نظریه اجتماعی) یک پدیده علمی متعارف نیست بلکه یک وسیله انتقادی برای شناسایی آسیب های اجتماعی و درمان دردهای جامعه مدرن است. یا نظریه گیدنز درباره چهار مجموعه نهادی مدرنیته از نقد و در عین حال ترکیب نظریه های کلاسیک ها درباره جامعه صنعتی اولیه اثر گرفته است. به بیان دیگر هر نظریه پردازی به گونه متفاوتی از کلاسیک ها تغذیه کرده و می کند.
دومین دسته، علل فکری است که به خارج از رشته جامعه شناسی مربوط می شود. نظریه پردازان متاخر جامعه شناسی از مباحثی که بیرون از رشته جامعه شناسی مطرح شده اند نیز اثر پذیرفته اند. به عنوان نمونه ساخت گرایی در زبان شناسی بر نظریه جامعه نظارتی فوکو و رفتارگرایی در روانشناسی بر نظریه جامعه شبکه یی کاستلز اثر گذاشته است؛ یا نظریه عقلانیت ارتباطی هابرماس (و بحث او درباره اخلاق گفتمانی و هنجارهای اخلاقی) از فلسفه عملگرای امریکا اثر گرفته است. سومین علت این تنوع به ویژگی های اجتماعی که بر زندگی شخصی نظریه پرداز متاخر اثر گذاشته است، مربوط می شود. خاطرات و تجربیاتی که نظریه پرداز در زمینه های مهاجرت، سفرهای تحقیقاتی، شرایط شغلی، سوابق طبقه یی، قومی و مدرسه یی داشته است، بر نظریه پردازی اش اثر گذاشته است. به عنوان نمونه گفته می شود نظریه «بازتولید اجتماعی» و «سرمایه اجتماعی» بوردیو از تجربه اش در دوران تحصیل در مدرسه به شدت تاثیر گرفته است. چهارمین علت نیز عوامل اجتماعی خارج از زندگی نظریه پرداز است (مثل روندها و رخدادهای مهم اجتماعی- سیاسی در جامعه و جهان او). اغلب شرایطی که در فراز قبل مورد اشاره قرار گرفتند از زمره علل اجتماعی بیرونی هستند. به عنوان نمونه رشد فزاینده تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات در دو دهه اخیر مستقیماً بر تکوین نظریه «جامعه بازاندیشانه» گیدنز اثر گذاشته است. (Ritzer, ۲۰۰۳:۱-۱۰ )
● چگونه از نظریه ها سود ببریم
براساس تفکیک هایی که تاکنون درباره نظریه ها انجام شد بهتر می توان به سوال محوری این مقاله پاسخ داد. رجوع به ذخیره نظری جامعه شناسی را باید هنگام تحقیق درباره مسائل جامعه جدی تلقی کنیم. همانطور که ذکر شد به رغم تنوع و ابهامی که در کاربرد نظریه وجود دارد، اگر هر یک از انواع نظریه ها را در جای خود قرار دهیم و ارزیابی کنیم، این نظریات ما را هنگام تحقیق یاری می دهند. نظریه های دسته اول می تواند چشم پژوهشگر را در فهم چرایی و تعلیل و تبیین مسائل جامعه باز کند، نظریه های دسته دوم به محقق بصیرتی عمومی درباره ریشه ها و روندهای اصلی در دوران جدید می دهد و نظریه های دسته سوم محقق را با سرمشق های گوناگونی آشنا می کند که هر یک به نحوی برای حل معماهای بنیادی که هنگام تحقیقات جدی اجتماعی در پیش روی محقق است جهت گیری های راهگشایی را پیشنهاد می کنند؛ نظریه های دسته چهارم نیز پژوهشگر را به آسیب های عمومی که نظریه های جامعه شناسی و جامعه مدرن متاخر از آن رنج می برند، ملتفت می کند. به همین دلیل اغلب نظریه پردازان متاخر نه فقط از اهمیت ویژگی بازاندیشانه جامعه مدرن بلکه از بازاندیشی در جامعه شناسی هم یاد کرده اند. بدین معنا که نظریه پردازی جامعه شناسی فقط درباره مسائل جامعه روشنگری نمی کند بلکه خود این نظریه پردازی در معرض روشنگری و نقد و به قول گیدنز تامل و تاویل مجدد قرار می گیرد. (گیدنز، ۱۳۸۶؛ ۹-۵۴)
دانشجویان و محققان وقتی می توانند از ذخیره نظری جامعه شناسی بهره بیشتری ببرند که واقعاً پرسش ها و مسائل جدی اجتماعی داشته باشند. اساساً از زمره دلایل اصلی نظریه پردازی تمام جامعه شناسان (اعم از کلاسیک و متاخر) این بوده که آنان پرسش های جدی داشته اند و برای پاسخ به آن نظریه پردازی کرده اند. به بیان ساده آنها بی درد نبوده اند که فقط برای نظریه پردازی نظریه پردازی کنند، بلکه دغدغه داشته اند و برای مسائل جدی جامعه به دنبال پاسخ عمیق و ژرف بوده اند. از این رو دانشجویانی که مساله جدی خود را تنظیم نکرده اند بعید است بتوانند به راحتی از ذخیره متنوع جامعه شناسی سود ببرند. دانشجویی که پرسش اجتماعی دارد مباحث نظری جامعه شناسی برایش به دو بخش تقسیم می شود؛ نظریه هایی که به نحوی به پرسش او مربوط است و نظریه هایی که به سوال او ارتباطی ندارد. دانشجویی که پرسشی جدی دارد با مراجعه به ذخیره نظریه جامعه شناسی (و البته با درگیر شدن با موضوع تحقیقش) می تواند چارچوب نظری تحقیق خود را تدوین کند، تا در جریان انجام تحقیق کفایت این چارچوب نظری (و نقش متغیرها، عوامل و نظریه های به کارگرفته شده در آن چارچوب) را با واقعیت روشن کند.۱۴ اغلب نظریه ها (خصوصاً نظریه های دسته دوم و سوم) و چارچوب های نظری ماهیتی ترکیبی دارند. در سه سطح می توان این ترکیب را نشان داد.
الف) چارچوب های نظری تحقیقاتی که حول و حوش سوالات مشخص (مثل علل وقوع انقلاب اسلامی ۵۷؛ علل رشد فزاینده طلاق در دهه ۱۳۸۰ و...) دور می زند، اغلب از متغیرها و عناصری تشکیل شده که از نظریه های گوناگون دسته اول اقتباس شده است.
ب) تحقیقاتی که به عملکرد یک جامعه یا یک دوره مثل دوره صنعتی یا پساصنعتی پرداخته اند، اغلب حاصل ترکیبی از نظریه های دسته دوم اند، به طوری که می توان گفت اغلب نظریه پردازان متاخر در نظریه پردازی های کلان خود کوشش کرده اند برای تبیین جامعه پساصنعتی کنونی در غرب نظریه های کلان متفکران کلاسیک را با هم ترکیب کنند.
ج) اغلب نظریه پردازان از منظر دسته سوم نظریه ها (یا از منظر مکتبی یا مدرسه یی) دارای سبک و سرمشق خاصی هستند، اما اگر به همین سطح کار آنها نیز دقت شود، تعدادی از جامعه شناسان از لزوم ترکیب مکاتب سخن می گویند (ریتزر، ۱۳۷۹؛ ۶۳۰-۶۲۴) و تعدادی از جامعه شناسان به طور ناآگاهانه هنگام تحقیق در سطح مکتبی نیز ترکیبی عمل می کنند. (یان کرایب، ۱۳۸۲؛ ۳۵-۳۷) به همین دلیل هر محققی باید چارچوب نظری تحقیقاتش را روشن و صریح بیان کند که معمولاً محتوای ترکیبی دارد. به نظر می رسد عملاً نمی توان از مطالعه یی جامعه شناختی سراغ گرفت از لحاظ نظری و مکتبی دارای رویکرد خالص و یکدستی باشد- مهم این است که اجزای تشکیل دهنده چارچوب نظری محقق با هم انسجام داشته باشد و بخشی از آن بخش دیگری را نقض نکند.
بدین ترتیب وقتی می توانیم از نظریه های گوناگون جامعه شناسی سود ببریم که اولاً سوال جدی و روشن تحقیقاتی داشته باشیم، ثانیاً با معیارها و ویژگی های انواع نظریه ها در ذخیره نظری جامعه شناسی خود را آشنا کنیم و ثالثاً برای پاسخ به پرسش خود یک چارچوب نظری روشن و صریح تدوین کنیم و بالاخره از اینکه چارچوب نظری ما در هر سطح ترکیبی باشد (چه در سطح ترکیب نظریه های متداول، چه در سطح ترکیب نظریه های کلان و چه در سطح مکاتب جامعه شناسی) نگرانی به خود راه ندهیم. مهم این است که هنگام تدوین چارچوب نظری دلایل موجه خود را برای این ترکیب ها ذکر کرده۱۵ و مجموعه نظری منسجمی را فراهم کرده باشیم تا هنگام انجام پژوهش دقیقاً بدانیم که چه متغیرها، یا علل یا رویکردهای نظری را می خواهیم وارسی کنیم. البته ترکیب هر نظریه یی با نظریات دیگر ممکن نیست و صرفاً نظریاتی قابل ترکیبند که پیش فرض های فلسفی و جامعه شناختی سازگاری دارند. توصیه به استفاده از ذخیره نظری جامعه شناسی به معنای مصرف مقلدانه از آنها نیست. ممکن است در جریان تحقیق روشن شود که چارچوب نظری محقق به قدر لازم راهگشا نیست و به کوشش نظری دیگری نیاز است.
● چارچوب های نظری «راهگشا» و «رفع تکلیفی»
همان طور که اشاره شد رشد جامعه شناسی و تداوم آن به انجام پژوهش در باب مسائل جامعه وابسته است. از یک طرف، این تحقیقات برای فهم بهتر مسائل جامعه به نظریه های جامعه شناسی نیازمند است و از طرف دیگر نتایج تحقیقات می تواند استحکام و ضعف یا راهگشا یا گمراه کنندگی نظریه ها را روشن کند و به شکل گیری نظریه های جدید کمک کند. ما در جریان انجام تحقیقات، یک نظریه را به طور مستقیم به کار نمی بریم بلکه سعی می کنیم مباحث نظری تحقیق خود را در یک چارچوب نظری تدوین کنیم و در ذیل آن چارچوب نظری به پژوهش موضوع مورد تحقیق بپردازیم. معمولاً هنگام تدوین چارچوب های نظری از دسته اول نظریه های جامعه شناسی بیشتر استفاده می کنیم، اما یک تحقیق جاافتاده در جامعه شناسی تحقیقی است که در چارچوب نظری اش موضع نظری محقق نسبت به نظریه های کلان (دسته دوم) و مکاتب جامعه شناسی (دسته سوم) روشن باشد. در این بخش از مقاله از منظر مزبور سعی می شود با معرفی دو سنخ ۱۶ که با مروری بر ۳۰ نمونه از پایان نامه های دانشجویان و مصاحبه با ۱۵ نفر از اعضای هیات علمی به دست آمده، اشاره یی آسیب شناسانه به وضعیت چارچوب های نظری که در این تحقیقات به کار می رود شود.۱۷ به باور نگارنده، چارچوب های نظری پایان نامه ها را می توان به دو سنخ چارچوب های نظری «راهگشا» و «رفع تکلیفی» تقسیم کرد. در قاب شماره سه ویژگی های این دو سنخ چارچوب نظری ذکر شده است.
تیپ بندی مزبور بر اساس چارچوب های نظری راهگشا در برابر چارچوب های نظری «رفع تکلیفی» تنظیم شده است. معمولاً چارچوب های نظری راهگشا از یک نظریه دسته اول (یا ترکیبی از متغیرهای نظریه های دسته اول) تشکیل می شود. در این چارچوب ها برای بررسی مساله اجتماعی به لیستی از علل ردیف شده اشاره نمی شود بلکه «علل موثر» از میان انبوه «علل زمینه یی» تفکیک می شود. محقق در چارچوب نظری خود نسبت نظریه یی که به کار می برد را با نظریه های دسته دوم و سوم روشن می کند؛ گرچه نمی توان همانند پوزیتیویست های قرن نوزدهمی ادعای صدق و کذب چارچوب های نظری را داشت اما چارچوب نظری راهگشا نسبت به شواهد تجربی (که در محیط های آکادمیک عرفاً تجربی فرض می شود) بی تفاوت نیست. به بیان ساده تر چارچوب های نظری راهگشا ما را به علل موثر مسائل یا آسیب های جامعه رهنمون می شوند و حداقل به صورت آزمایشی در مواجهه با آن مسائل به ما راه را نشان می دهند یا به بحث های بدیل دامن می زنند. در مقابل می توان از چارچوب های نظری «رفع تکلیفی» سخن گفت. در این چارچوب ها معمولاً برای ارزیابی مسائل جامعه از علل و متغیرهای زیادی سخن می رود اما معلوم نمی شود از میان این علل کدام موثرتر است؛ یا نظریات محقق در انبوه واژه های علمی گم می شود و به نسبت متغیرها و مباحث کلیدی تحقیق با دیدگاه کلان و دیدگاه مکتبی محقق روشن نیست.
در وقوع پدیده ها و آسیب های اجتماعی علل بی شماری در کارند. در چارچوب نظری راهگشا فقط به لیست کردن علل بی شمار (یا زمینه یی) اکتفا نمی شود و محقق به دنبال فهم «علل موثر» است و این کاربرد نظریه است که روشن می کند کدام عوامل تعیین کننده و موثر و کدام عواملی زمینه یی هستند. از این رو انجام این نوع تحقیقات جامعه شناسی به کلنجار ذهنی و تجربی زیادی نیاز دارد و معمولاً محقق خود را گرفتار این فرآیند سخت نمی کند. در چارچوب نظری رفع تکلیفی، دغدغه اصلی تفکیک علل زمینه یی از علل موثر نیست. در این نوع چارچوب نظری عللی برای تبیین وقوع هر پدیده یی لیست می شود و سعی می شود همبستگی های آماری میان این علل روشن شود. لذا انجام این نوع تحقیقات جامعه شناسی می تواند اولاً برای دانشجو یا محقق رفع تکلیف کند (مثلاً می تواند پایان نامه اش را از مراحل آکادمیک بگذراند) و ثانیاً امکان تولید آن زیاد دشوار نیست، زیرا اساس آن بر جمع آوری و لیست کردن علل از اینجا و آنجا است.
چارچوب نظری و فرضیات تحقیق قبل از انجام تحقیق برای مخاطبان تحقیق «مسموع» است. یعنی وقتی مخاطب در ابتدا پاسخ محقق را می شنود اجمالاً آن سخن برایش قانع کننده است یا ارزش پیگیری دارد. به عبارت فنی تر پاسخ های محقق به سوال تحقیق قبل از انجام تحقیق کفایت ذهنی دارد. چارچوب نظری و فرضیات تحقیق لزوماً «مسموع» نیست. خیلی از اوقات چارچوب نظری در برگیرنده مجموعه یی از قضایای به ظاهر علمی و آکادمیک و در باطن مجموعه یی از کلمات پیچیده، فنی و بی معنا است.
برای نشان دادن کفایت عینی تحقیق معمولاً از چند طریق دست به تجربه زده می شود، از جمله؛ پیمایش، مشاهده مستقیم، مصاحبه عمیق، شیوه های مقایسه یی، یا کار روی منابع تحقیقی موجود (یا ترکیبی از اینها).
محقق برای نشان دادن کفایت عینی تحقیق بیشتر به نمایش جداول آماری متوسل می شود. گاهی اوقات دفاع از نتایج تحقیق بدون ذکر دلیل و صرفاً با تاکید بر جداول آماری انجام می شود (در صورتی که آمار و جداول وسیله یی است در خدمت چارچوب نظری که مسموع است و به دنبال روشن کردن کفایت عینی آن هستیم).
در چارچوب های نظری راهگشا از هر کدام از نظریه های چهارگانه مذکور در جدول یک برداشت و انتظار روشنی وجود دارد و محقق همه آنها را در یک کاسه نمی ریزد و با ذکر دلیل چارچوب نظری ترکیبی خود را تدوین می کند.
معمولاً در چارچوب های نظری رفع تکلیفی از انواع نظریه های نوع اول، دوم و سوم استفاده می شود و محقق با گرته برداری از نظریه های گوناگون (و بدون دقت مفهومی و با کم توجهی در رعایت جایگاه این نظریه ها در روند تحقیق و با کم دقتی در حفظ انسجام موضع نظری) «نمایش علمی و آماری» می دهد. لذا پژوهشگر به راحتی و بدون دلیل از یک مدرسه به مدرسه دیگر حرکت می کند، از یک نظریه کلان به نظریه کلان دیگر پل می زند و تحت نام چارچوب نظری ترکیبی همه چیز را به هم وصل می کند.
دانشجو و محقق پس از انجام تحقیق علاقه دارد نتیجه تحقیق خود را در عرصه عمومی ارائه کرده و از آن دفاع کند. این نوع تحقیقات به غنای بحث های عرصه عمومی و نقد و بررسی کمک می کند زیرا در این نوع بررسی «علل موثر» در انبوه «علل زمینه یی» غرق نمی شود و بدین ترتیب این نوع مطالعات می تواند برای محافل علمی و جامعه (و دولت مسوول) مفید و راهگشا باشد.
دو سری از تحقیقات مبتنی بر چارچوب های نظری رفع تکلیفی را نیز می توان ذکر کرد. اول تعداد قابل توجهی از پایان نامه های کارشناسی ارشد چارچوب های نظری و فرضیات شان مسموع نیست ولی دارای «پیمایش های آماری» است، از سی پایان نامه بیش از نیمی از آنها از این عارضه رنج می بردند. دوم بخشی از تحقیقاتی است که به سفارش وزارتخانه ها برای بررسی پدیده های اجتماعی انجام می شود، به خاطر روشن نبودن چارچوب های نظری، نتایج شان در معرض عرصه عمومی قرار نمی گیرد. حدود دوازده نفر از پانزده نفر از استادان، بر عارضه مزبور اشاره داشتند. ارائه تحقیقات راهگشا لزوماً به نفع و مصلحت دانشجو یا محقق تمام نمی شود زیرا ممکن است نتایج این تحقیقات (به خاطر صراحتی که دارد) مطابق مواضع دولت یا بخشی از نیروهای اجتماعی با نفوذ نباشد یا خوشایند بعضی از استادان نیفتد و روند اخذ مدرک با مانع روبه رو شود. محقق پس از انجام تحقیق مدرک تحصیلی خود را اخذ می کند (یا حق تحقیق خود را می گیرد). اما محقق زیاد آمادگی ندارد کار خود را در عرصه عمومی ارائه دهد، چون این نوع تحقیقات را نمی توان به راحتی نقد و بررسی کرد- این نوع تحقیقات را می توان تحقیقات آرشیوی نامید.
یک نمونه از چارچوب نظری راهگشا را می توان در کار آبراهامیان در بررسی انقلاب اسلامی دید. او در کتاب ایران بین دو انقلاب با مدرسه یی مشخص (مدرسه تضاد) و با نظریه کلان مشخص (جامعه در حال توسعه) و با علل قابل وارسی به تبیین انقلاب اسلامی پرداخته است. لذا هر محقق و منتقدی به راحتی می تواند با نظریه و برداشت آبراهامیان مواجه شود و آن را رد یا قبول کند. (آبراهامیان، ۱۳۷۷)
ارائه تحقیقات سرگرم کننده از آنجا که مبهم است معمولاً با مقاومت دولت و نیروهای اجتماعی با نفوذ روبه رو نمی شود. حتی دولت برای ارائه گزارش کار بودجه های تحقیقاتی، به طور ناخواسته، با این نوع تحقیقات مشکلی هم ندارد ولی باید تاکید کرد که از طریق این نوع تحقیقات مشکلات جامعه حل نمی شود بلکه متراکم می شود. با توجه به دو سنخ ذکر شده در قاب سه به نظر می رسد مشکل تحقیقات علوم اجتماعی و جامعه شناختی در ایران این است که چارچوب نظری «راهگشا» نسبت به چارچوب های «رفع تکلیفی» دست بالاتر را ندارند. سه توضیح ذیل ادعای مزبور را تقویت می کند. اول اینکه طبق تجربه استادان مصاحبه شونده، بیش از دوسوم تحقیقات که توسط دستگاه های دولتی سفارش داده می شود پس از انجام در آرشیو ها، قفسه های کتاب در اتاق مدیران یا بایگانی ها نگهداری می شود. خلاصه و چکیده بیش از دوسوم این تحقیقات کمتر شانس آن را پیدا می کنند که در معرض افکار عمومی قرار گیرند.۱۸ توضیح دوم به نتایج پایان نامه هایی که متکی بر «پیمایش های آماری» و «تحلیل های گفتمانی» است، مربوط می شود. مطالعه ۳۰ مورد از پایان نامه ها نشان می دهد حدود بیست مورد از آنها ایده روشنی را از پژوهش خود نگرفته اند ولی به لحاظ صوری از حیث نمایش جداول آماری یا مباحث گفتمانی با مشکلی روبه رو نیستند.
توضیح سوم به نحوه مواجهه با مسائل عمده اجتماعی در عرصه عمومی ایران مربوط می شود. به عنوان نمونه جامعه ایران با بیشترین شمار فرد معتاد به تریاک روبه رو است (جمعیت معتاد کشور بین دو الی چهار میلیون نفر اعلام می شود) ولی هنوز در بررسی این پدیده ویرانگر جامعه «علل موثر آن» نسبت به علل زمینه یی آن در عرصه عمومی روشن نشده است. به همین دلیل هم اکنون چه دستگاه های دولتی و چه نهادهای مدنی نتوانسته اند برای مهار این عارضه ویرانگر «علل موثر» را به صورت متمرکز هدف گیری کنند. (جلایی پور، ۱۳۸۷؛ ۹۰۲-۸۹۵) یکی از علل آن این است که تحقیقات اجتماعی رفع تکلیفی و آرشیوی، فضای علت یابی موثر را تیره کرده است.
● نتیجه گیری
در شرایط کنونی در ایران کاربرد مباحث نظری دسته اول جدول شماره یک (پیگیری علل رخدادها و مسائل اجتماعی) وضعیت بهتری نسبت به نظریه های دسته دوم و سوم دارد. البته ادعا این نیست که وضعیت تحقیقات اجتماعی در این سطح با آسیب های جدی روبه رو نیست. بلکه ادعا این است که همان طور که در ایران علوم تجربی- مهندسی در چند دهه اخیر در ایران رشد کرده و مهندسان، ساختمان ها، جاده ها، پل ها و ماشین های بهتری می سازند، یا همان طور که علوم تجربی- پزشکی در ایران رشد کرده و وضعیت بهداشتی و درمانی ما نسبت به گذشته بهتر شده است، علوم اجتماعی هم به رغم تمام ضعف ها و کاستی های جدی آن در آشناکردن مردم و مسوولان با مفاهیم و دستاوردهای جامعه شناختی و در بررسی پدیده ها و آسیب های اجتماعی بهتر از گذشته عمل می کند و رشد داشته است. هم اکنون نیز این محققان اجتماعی هستند که وجدان جامعه و دولت را نسبت به مسائل و آسیب های اجتماعی بیدار نگه می دارند غهرچند سطح تحقیقات اجتماعی راهگشا در ایران (درست مثل رشته های مهندسی و پزشکی) با سطح تحقیقات اجتماعی در کشورهای صنعتی قابل مقایسه نیستف. نظریه پردازی کلان درباره جامعه ایران نسبت به دسته اول عقب تر است؛ ولی باز راهی جز ادامه نظرورزی نیست. منتقدانی که ۳۰ سال است از جامعه شناسی بومی و دینی دفاع می کنند هنوز نتوانسته اند نظریه کلانی راجع به جامعه ایران ارائه بدهند که (حداقل مانند نظریه جامعه نفتی یا نظریه جامعه در حال توسعه) مورد استناد محافل آکادمیک قرار بگیرد و در عرصه عمومی مصرف شود. جالب تر اینکه منتقدانی که نظریه های جامعه شناسی را «ایدئولوژی های جامعه شناسانه» می دانند یا کسانی که کوچک ترین واحد تحلیلی آنها «تمدن»، «فرهنگ» و «تاریخ» یک کشور است، هنوز نتوانسته اند نظریه یی که تاریخ و تحولات اجتماعی جامعه ایران را تبیین کند ارائه کنند. از منظر مکاتب جامعه شناسی ، تحقیقات اجتماعی در ایران وضعیت نازل تری دارد زیرا هنوز بیشتر کتب اصلی این مکاتب به فارسی ترجمه نشده اند و اصطلاحات آن در گفتار فارسی جای خود را پیدا نکرده است.۱۹ و از ضرورت یادگیری مکاتب جامعه شناسی هنگام آموزش جامعه شناسی به جد دفاع نمی شود.
طرفداران جامعه شناسی بومی هم پس از ۳۰ سال مکتب و مدرسه پررونقی که تحقیقات جدی اجتماعی را ترویج کند دایر نکرده اند. به نظر می رسد تا زمانی که ایران از مرحله تمهید علوم و تحقیقات اجتماعی وارد مرحله تراکم علوم و تحقیقات اجتماعی نشود، بعید است بتوان انتظار ظهور یک مکتب ایرانی جامعه شناسی را داشت. تا رسیدن به مرحله تراکم تحقیقات اجتماعی جامعه شناسی (و علوم اجتماعی) جامعه شناسان ایرانی باید همچنان به طور مستمر دست به توصیف و تبیین (از طریق تمهید چارچوب های نظری راهگشا) پدیده های گوناگون اجتماعی در ایران بزنند و علوم اجتماعی در ایران را از طریق ترجمه های دقیق نسبت به میراث نظری جامعه شناسی به روز نگه دارند. جامعه شناسی راهگشا به «آموزش صریح و روشن استادان و نه آموزش ابهام افزای منتقدان» نیاز دارد، به عرصه عمومی نقد و بررسی امن وابسته است و به مدیران علمی و کارفرمایانی نیاز دارد که مشوق تحقیقات حقیقت یاب باشند.
حمیدرضا جلایی پور
پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.
منابع
۱- اباذری، یوسفعلی، خرد جامعه شناسی، نشر طرح نو، ۱۳۷۷.
۲- آبراهامیان، یرواند، ۱۳۸۴، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی.
۳- آرون، ریمون، ۱۳۸۱، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
۴- آزاد ارمکی، تقی، ۱۳۸۱، نظریه های جامعه شناسی، تهران، انتشارات سروش.
۵- اشرف، احمد، ۱۳۵۹، موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران،، تهران، نشر زمینه.
۶- برگر، پیتر و لاکمن، توماس، ۱۳۷۵، ساخت اجتماعی واقعیت، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
۷- بشیریه، حسین، ۱۳۸۰، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، نشر گام نو.
۸- بلیکی، نورمن، ۱۳۸۴، طراحی پژوهش های اجتماعی، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، نشر نی.
۹- بدن، ریمون (۱۳۸۳)، مطالعاتی در آثار جامعه شناسان کلاسیک، ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر مرکز.
پایا، علی، ۱۳۸۲، فلسفه تحلیلی، تهران، نشر طرح نو.
۱۰- پیت، ریچارد و ویک، الین هارت، ۱۳۸۴، نظریه های توسعه، ترجمه مصطفی ازکیا، رضا صفری و اسماعیل رحمانپور، تهران، نشر لویه.
۱۱- ترنر، جاناتان، ۱۳۸۲، ساخت نظریه جامعه شناختی، ترجمه عبدالعلی لهسائی زاده، شیراز، انتشارات نوید.
۱۲- ترنر جاناتان، ۱۳۸۴، پیدایش نظریه جامعه شناختی، ترجمه عبدالعلی لهسائی زاده، شیراز، انتشارات نوید.
۱۳- توسلی، غلامعلی، ۱۳۶۹، نظریه های جامعه شناسی، تهران، انتشارات سمت.
۱۴- جلایی پور، حمیدرضا و محمدی، جمال، ۱۳۸۷، نظریه های متاخر جامعه شناسی، تهران، نشر نی، در دست چاپ.
۱۵- جی دان، رابرت، ۱۳۸۵، نقد اجتماعی پست مدرنیته، ترجمه صالح نجفی، تهران، نشر شیرازه.
۱۶- چلبی، مسعود، جامعه شناسی نظم، نشر نی، ۱۳۷۵.
۱۷- چلبی، مسعود، بررسی تجربی نظام شخصیت در ایران، نشر موسسه پژوهشی فرهنگ و هنر و ارتباطات، ۱۳۸۱.
۱۸- چلبی مسعود، تحلیل اجتماعی در فضای کنش، نشر نی، ۱۳۸۵.
۱۹- حقی، علی، ۱۳۸۴، روش شناسی علوم تجربی؛ پژوهشی تطبیقی، تاریخی، انتقادی، تهران، نشر سعاد.
۲۰- دفتر همکاری های حوزه و دانشگاه، درآمدی بر جامعه شناسی اسلامی، ۱۳۶۳.
۲۱- دورکیم، امیل، ۱۳۶۲، قواعد روش جامعه شناسی، ترجمه محمد علی کاروان، تهران، نشر دانشگاه تهران.
۲۲- ریتزر، جرج (۱۳۷۹)، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی.
۲۳- سروش، عبدالکریم، علم چیست، فلسفه چیست، چاپ دوم، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۱.
۲۴- سروش، عبدالکریم، ۱۳۸۵، تفرج صنع، تهران صراط.
۲۵- سروش عبدالکریم، درس هایی در فلسفه علم الاجتماع، نشر نی، ۱۳۷۴.
۲۶- سید من، استیون، ۱۳۸۶، کشاکش آرا در جامعه شناسی، ترجمه هادی جلیلی، تهران، نشر نی.
۲۷- طباطبایی، جواد، زوال اندیشه سیاسی در ایران، نشر کویر، ۱۳۷۳.
۲۸- طباطبایی، جواد، ابن خلدون و علوم اجتماعی (وضعیت علوم اجتماعی در تمدن اسلامی)، نشر طرح نو، ۱۳۷۴.
۲۹- طباطبایی، جواد، دیباچه یی بر نظریه انحطاط، نشر موسسه پژوهشی نگاه معاصر، ۱۳۸۰.
۳۰- طباطبایی، جواد، مکتب تبریز، نشر ستوده، ۱۳۸۵.
۳۱- طبیبیان، محمد و غنی نژاد، موسی و عباسی، حسین، ۱۳۸۰، آزادی خواهی نافرجام، تهران، نشر گام نو.
۳۲- فوران، جان، ۱۳۷۷، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، نشر موسسه خدمات فرهنگی رسا.
۳۳- فوران، جان، نظریه پردازی انقلاب ها، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران، ۱۳۸۲.
۳۴- کانرتون، پل، جامعه شناسی انتقادی، ترجمه چاوشیان، حسن، نشر اختران، ۱۳۸۵.
۳۵- کرایب، یان، ۱۳۷۸، نظریه اجتماعی مدرن؛ از پارسونز تا هابرماس، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر آگه.
۳۶- کرایب، یان، ۱۳۸۲، نظریه اجتماعی کلاسیک، ترجمه شهناز مسمی پرست، ترهان، نشر آگه.
۳۷- کلمن، جیمز، ۱۳۷۷، بنیادهای نظریه اجتماعی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی.
۳۸- کوزر لوئیس، ۱۳۷۰، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی.
۳۹- کوزر، لوئیس، ۱۳۷۸، نظریه های بنیادی جامعه شناختی، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران، نشر نی.
۴۰- گلدستون، جک، ۱۳۸۵، مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلاب ها، ترجمه محمدتقی دفروز، تهران، نشر کویر.
۴۱- گیدنز، آنتونی، ۱۳۷۷، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر مرکز.
۴۲- گیدنز، آنتونی، ۱۳۷۸، سیاست، جامعه شناسی و نظریه اجتماعی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی.
۴۳- گیدنز، آنتونی، ۱۳۸۶، جامعه شناسی، ویراسته چهارم، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، نشر نی.
۴۴- ماهنامه پژوهشی، سیاسی، اجتماعی آیین، شماره ۱۰، سال ۱۳۸۶، تهران.
۴۵- ماهنامه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آفتاب، شماره ۱۹ سال ۱۳۸۱.
۴۶- میلز، سی رایت، ۱۳۶۰، بینش جامعه شناختی، نقدی بر جامعه شناسی امریکایی، ترجمه عبدالمعبود انصاری، تهران، شرکت سهامی انتشار.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید