جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


«بهارستان‏» و «پریشان‏» قرب «گلستان‏» رنگ و بویی ندارند


«بهارستان‏» و «پریشان‏» قرب «گلستان‏» رنگ و بویی ندارند
ء «منت‏خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربتست و بشکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می‏رود ممد حیاتست و چون برمی‏آید مفرح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب...
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش بدرآید
(تحمیدیه، آغاز گلستان سعدی (۱))
ء «چو مرغ امرذی بالی ز آغاز
نه ازنیروی حمد آید به پرواز
به مقصد نارسیده پربریزد
فتد زانسان که هرگز برنخیزد
هزاران داستان حمد و ثنا از زبان مرغان بهارستان عشق و وفا که از منابر اغصان فضل و احسان به حسن اصوات و طیب الحان علی‏الدوام خوانند و به مسامع حاضران مجامع قدس و ناظران مناظر انس علی مرالشهور و الاعوام رسانند» .
(تحمیدیه، آغاز بهارستان جامی) (۲)
ء «توانا خدائی که بیخودان بزم محبت گاهی مست قدرت اویند و گاهی مست رحمت او چه هر چشمی بیخود بر هم زنند برهان قدرت اوست و چون باز کنند دلیل رحمت او پس در هر نظری دو شکر آورند و در هر شکری چندین هزار شکر
جنبش مژگان دلیل جنبش جانست
جنبش جان چیست پیک قدرت یزدان
کی بودش آگهی زجذبه قدرت
آنکه ندارد خبر زجنبش مژگان‏»
(تحمیدیه، پریشان قاآنی) (۳)
«آخرین اندرزی که درباره سخنان شیخ شیراز به برادران خود می‏دهیم این است که سعدی را سرمشق سخنگویی باید دانست اما تقلید کردنی نیست . هر کس هم خواسته است‏به میدان تقلید سعدی برود، شکست‏خورده است . سخن را البته باید از سعدی آموخت، اما هر نویسنده باید به روش خود برود و داستان زاغ و کبک را تجدید نکند .» (۴)
و به گفته نغز سعدی علیه‏ال رحمه در دیباچه گلستان:
هر که گردن بدعوی افرازد
خویشتن را بگردن اندازد
خواندن یک‏بار دیگر جمله‏هایی که در سه بند از سه نفر نویسنده! آمده است آن هم با یک مضمون - تحمیدیه - ، به‏ویژه به‏عنوان مطلع اثر هریک از صاحبان تالیف، تفاوت شگفت‏انگیزی را نشان می‏دهد . این تفاوت خواننده را به نتیجه‏ای می‏رساند که در بند چهارم از «محمدعلی فروغی‏» آورده‏ایم: «... هرکسی هم خواسته است‏به میدان تقلید سعدی برود، شکست‏خورده است .» بدون شک نورالدین عبدالرحمن جامی و میرزاحبیب قاآنی شیرازی در پیروی از سبک و سیاق سعدی شیرازی شکست‏خورده‏اند . به‏سبب‏های زیر:
الف) به‏سان سعدی «عاشق‏» نبودند . اگر هم عشق می‏ورزیدند خلجانی گذرا در دلشان پدید می‏آورد . سطحی بود، نه عمیق . محدود و معدود بود نه فراگیر . اما «عشق‏» سعدی، مجتبی به ذات هستی و هستی‏بخش است، با درکی عمیق وبی‏واسطه، عشقی که در تمام عناصر و آیات هستی‏سریان و جولان دارد و هرلحظه و آن جلوه می‏کند .
ب) به‏علت «عشق‏» سطحی وگذرا، از هستی‏شناسی کامل عاشقانه و عاقلانه بی‏بهره بودند لذا ازحس «زیبایی‏شناسی‏» محروم ماندند . اما سعدی به‏دلیل ویژگی محبت نفوذپذیرش در لایه‏های گوناگون پدیده‏های خلقت که از ملک تا ملکوت و از ناسوت تا لاهوت حضور پیدا و پنهان دارند، معرفتی چندلایه نسبت‏به خالق و مخلوق دارد و معرفت وی در این تکاپو، سرشار از احساس «زیبایی‏» و «زیبایی‏شناسی‏» و درنتیجه «حسن‏انگیزی‏» است .
ج) جامی و قاآنی در آثار خود - از نظم و نثر - اعتراف می‏کنند از «دانش زبانی‏» لازم بی‏بهره مانده‏اند . اما سعدی از این دانش درحل اعلا برخوردار است . به‏ویژه «گلستان‏» و «غزلیات‏» شیخ اجل مثبت ملکه شدن «دانش زبانی‏» نزد اوست .
د) این نارسایی‏ها نزد «خاتم‏الشعراء» جامی و «حکیم قاآنی‏» سبب شد تا ایشان به کنه نیت، شیخ اجل مصلح‏الدین سعدی راه نیابند و به ظواهر عمل مؤلف عظیم‏الشانت «گلستان‏» مشغول گردند . چنین ظاهربینی و توقف در سطح، این دو فرد دچار عوجاج درهدف‏گذاری و انحراف در راهیابی به مقصد کرده است .
آیا غرض مقایسه «بهارستان‏» و «پریشان‏» با «گلستان‏» است و سنجش مهارت سعدی با جامی و قاآنی؟ هرگز . زیرا هردو بر استادی و قدرت ذهن وقاد و اندیشه خلاق و بی‏نظیر و تتبع‏ناپذیر قلم وی معترفند . به‏اعتراف جامی گوش بسپاریم .
«... از برای تلطیف سر و تشحیذ خاطر وی (فرزند ارجمند ضیاءالدین یوسف) گاه‏گاهی از کتاب گلستان که از انفاس متبرکه شیخ نامدار و استاد بزرگوار مصلح‏الدین سعدی شیرازی است رحمة‏الله تعالی;
نه گلستان که روضه‏ای زبهشت
خاک و خاشاک او عبیر سرشت
بابهایش بهشت را درها
فیض ده قصه‏هاش کوثرها
نکته‏هایش نهفته در پرده
اشک حوران نازپرورده
دلکش اشعار او بلند اشجار
از نم لطف تحتهاالانهار
سطری چند خوانده می‏شد .» (۵)
با این حال جامی رندانه! ممدوح خود را برتر از سعدی می‏نهد و هم نمی‏تواند برتری تخیلی «بهارستان‏» را به تلویح بیان نکند .
«گذری کن درین بهارستان
تاببینی در اوگلستان‏ها
وز لطایف به هر گلستانی
رسته گلها دمیده ریحان‏ها» (۶)
اما خلاف رای جامی، قاآنی از توهم «خاتم‏الشعرا» بری است . «حالی آستینم گرفت که خدا را چه باشد همتی گماشته‏اید و کتابی به‏نظم و نثر برآن نمط نگاشته، برآشفتم و گفتم: ای یار از آن چه گفتی استغفار کن چه مایه من بحدی نیست که با چنین کس (سعدی) تحدی جویم و بر نمط او سخن گویم نه هر متکلمی فصیح است و نه هر معالجی مسیح ... پشه را صولت پیل نیست و قطره را دولت نیل ...
القصه چندان که برآشفتم و از این سخنان گفتم آتشش تیز شد ... ناچار تن زدم و گفتم
مسلم است که گنجشک نیست چون شهباز
ولی علاج ندارد ز پر زدن گنجشک
تفاوتی که بود پشک و مشک را باهم
معین است ولیکن گریزنیست زپشک‏» (۷)
قاآنی سرانجام «جد و هزلی چند درهم‏» ریخت و «برخی نظم و نثر بهم آمیخت و آن جمع را به‏مناسبت‏حال خود پریشان‏» نام نهاد .
دور نیست که عنوان «پریشان‏» را نیز از گلستان گرفته باشد «مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفت‏های «پریشان‏» بشویم و من بعد «پریشان‏» نگویم .» (۸)
هدف در این نوشتار فقط نشان دادن تصویری است که مقلدان «گلستان سعدی‏» تا چه حد دور از مقصد و مراد سعدی مانده‏اند . «مراد ما نصیحت‏بود و گفتیم حوالت‏با خدا کردیم و رفتیم‏»
و پیش از آن فرمود: «گفتم: گل بستان را چنان که دانی بقایی و گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته‏اند . هرچه نپاید دلبستگی را نشاید . گفتا: طریق چیست؟ گفتم: برای نزهت ناظران و فسحت‏حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را بطیش خریف مبدل نکند .» (۹)
سعدی به این تعهد آشکار از دیباچه گلستان که با حمد خداوند و نعت رسول آغاز می‏شود به علت تالیف کتاب می‏پردازد و تا نهایت آن در کمال فصاحت و بلاغت و در اوج ایجاز و ملاحت پایبندی بی‏نظیر نشان داده است .
آخرین سرود مستانه سعدی در باب هشتم چنین است:
«دو کس مردند و حسرت بردند; یکی آن که داشت و نخورد و دیگر آن که دانست و نکرد
کس نبیند بخیل فاضل را
که نه در عیب گفتنش کوشد
ور کریمی دو صد گنه دارد
کرمش عیبها فروپوشد»
و در نهایت گلستان بر تعهد خویش پای می‏فشارد و تاکید اکید می‏ورزد و روش تالیف خویش بازمی‏گوید: «غالب گفتار سعدی طرب‏انگیزست و طیبت‏آمیز و کوته‏نظران را بدین علت زبان طعن دراز گردد که مغز دفاع بیهوده بردن و دود چراغ بیفایده خوردن کار خردمندان نیست ولیکن بر رای روشن صاحب‏دلان که روی سخن در ایشانست پوشیده نماند که در موعظه‏های شافی را در سلک عبارت کشیده است و داروی تلخ نصیحت‏بشهد رافت‏برآمیخته تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند . الحمدالله رب‏العالمین
ما نصیحت‏بجای خود کردیم
روزگاری درین بسر بردیم
گر نیاید بگوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس (۱۰)
ورود زیبا و بدیع (حسن مطلع) و خروج نیکو و شگفت (حسن مقطع) مؤلف گلستان را بندرت آن هم با این همه رفعت‏شان در آثار ادبیات فارسی توانیم یافت . در «بهارستان‏» و «پریشان‏» که هیچ یافت می‏نشود .
در برآوردی شتابناک از تحمیدیه بهارستان و پریشان و گلستان به روشنی درخواهیم یافت که جامی و قاآنی نتوانسته‏اند حتی به سعدی اقتدا کنند . سعدی در تحمیدیه، ستایش خداوند را با جلب توجه مخلوق به خداشناسی، دهش پروردگار را با تحکیم اعت‏بندگان، در هماهنگی موزون عقل و حس و عاطفه می‏آمیزد و تجربه‏ای نو و شگفت‏را در تشریح ارتباط خداوند، با عناصر طبیعت و گل سرسبد خلقت (آدمی) در زیباترین صورت هدیه مخاطبان - از عالم و عامی - می‏کند . چنین ابتکاری، در هم‏آمیزی اشراق و عقل و حسن برای خداشناسی آن هم در قالب و قواره‏ای همه‏فهم و ملموس، نه سابقه‏ای داشت و نه مکرر شد; یگانه ماند و یکتا . این روش خاص، درک شدنی و حس‏انگیز از آغاز دیباچه مانند فواره‏ای از چشمه بانشاط ذهن خلاق سعدی جست می‏زند و به اطراف باغ و راغ بر گل و گیاه و پرنده و چرنده پخش می‏شود و در تلاقی آفتاب روح مؤلف با قطره‏های بلورین برخاسته از فواره، رنگین‏کمانی هزاررنگ برمی‏انگیزد; این تصویر و تصور هم چشم سر را نشاط می‏بخشد و هم عاطفه را برمی‏انگیزد و هم عقل را متحیر و معترف به تلالؤی زیبای آن می‏کند و هم دل را شعف می‏بخشد و حس لامسه را حساس می‏سازد .
«فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردی بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد . درختان را بخلعت نوروزی قبای سبز ورق دربرگرفته و اطفال شاخ را بقدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده و عصاره نالی بقدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی بتربیتش نخل باسق گشته
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی بکف آری و به غفلت نخوری
همه از بهرتو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری‏» (۱۱)
اما در ستایش‏نامه - تحمیدیه - جامی و قاآنی هیچ نشانی از این درک و دانش و تجربه و حس و اشراق مشاهده نمی‏شود . ارتباط ظریف و دقیق خدا و خلق که ناگسستنی و دوسویه در اثر سعدی‏جان را طراوت می‏بخشد و به استحکام بنیادهای معرفت توحیدی می‏انجامد، اثری در «بهارستان‏» و «پریشان‏» نیست . ضمن این که ردی از فصاحت و بلاغت‏بلند و زلال و تابناک گلستان در کار جامی و قاآنی نه به چشم دل مشاهده و نه به چشم سردیده می‏شود .
شکی نیست که این هنجار در سراسر گلستان از سویی و ناهنجاری در بخش‏های زیادی از بهارستان و پریشان از دیگر سو خود را می‏نمایاند و مخاطب را به قضاوت برمی‏انگیزد .
اختلاف و تفاوت دیگر در آن اثر دل‏انگیز و با این دوتالیف در عنوان‏بندی خود را نشان می‏دهد .
مهارت و استادی و ظرافت کار سعدی در عنوان‏گذاری، با مشخصه ایجاز، روشنی و رسانایی مفهوم هر باب چون آفتابی خود را بر هر معیار زیباشناسانه تحمیل می‏کند . با حذف حرف اضافه «در» از ابتدای باب‏های هشت‏گانه گلستان، تعداد حرفهای هرباب به ترتیب، ۱۱، ۱۰، ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۰، ۸ و ۸ حرف است . (حداقل ۸ و حداکثر ۱۲ حرف) . و هر باب نیز فقط با دو کلمه ساخته شده است . که از نظر نحوی عنوان شش باب ترکیب اضافی و دو باب دارای «و» ربط است .
در سیرت پادشاهان، در فضیلت قناعت، در عشق و جوانی، در تاثیر تربیت، در اخلاق درویشان، در فواید خاموشی، در ضعف و پیری، در آداب صحبت .
اما در پریشان قاآنی هیچ آداب و ترتیبی رعایت نشده است . عنوان «حکایت‏» در سراسر تالیف تکرار می‏شود و حکایت‏هایی با مفاهیم و موضوع‏های مختلف به توالی آمده‏اند . مگر بخش نهایی که عنون «خاتمه کتاب در نصیحت ابنای ملکوک‏» دارد .
و جامی، در عنوان‏بندی اثرش مانند دیباچه اصل را بر اظهار فضل و بازی لفظی نهاده و آب معنی و مفهوم «روضه‏» ها را برده است . هر عنوان را به قد «اوزون حسن‏» ساخته و طراوت را از آن انداخته است:
▪ روضه نخستین: در نشر ریاحین چیده از بساتین دوربینان راه هدایت و صدرنشینان بارگاه ولایت
▪ روضه دوم: در تشریح شقایق دقایق حکم که به رشحات سحاب کرم در زمین قلوب حکما و اراضی خواطرشان و به شرح و بیان آن مطاوی دفاترشان آراسته
▪ روضه سوم: در بیان شکفتن شکوفه‏های باغستان حکومت و ایالت که متضمن میوه‏های نصفت و عدالت است .
▪ روضه چهارم: در وصف میوه بخشی درختان باغستان جود و کرم و شکوفه ریزیشان به بذل دینار و درم .
▪ روضه پنجم: در تقریر رقت‏بلبلان چمن عشق و محبت و حرقت‏بالا پروانگان انجمن شوق و مودت .
▪ روضه ششم: در وزیدن نسایم ملاطفات و روایح مطایبات که غنچه لبها را بخنداند و شکوفه دلها را بشکفاند .
▪ روضه هفتم: در داستان مرغان قافیه سنج‏سرابستان سخنوری و طوطیان غزلسرای شکرستان نظم گستری .
▪ روضه هشتم: در حکایتی چند از زبان احوال بی‏زبانان که خردمندان و نکته‏دانان امثال آن وضع کرده‏اند تا به جهت غرابت و ندرت طبیعت‏بر آن اقبال نماید و بر روی ابواب فهم حکم و مصالح بگشاید .
و از «خانه‏» بهارستان، ذیل روضات بیاوریم که «امید به مکارم اخلاق مطالعه کنندگان آن که چون بر خللی مطلع شوند به ذیل عفو و اغماض بپوشند و در افشای آن به زبان عیب و اعتراض نکوشند .
چون بینی ز آشنا عیبی
گر به بیگانگان نگویی به
زانکه در کیش آخراندیشان
عیب پوشی ز عیب‏جویی به (۱۲)
بنیاد «گلستان‏» را سعدی «نصیحت‏» گذاشت که در دل این هدف «تربیت‏» و آموزش و پرورش اخلاق حسنه نهفته است .
سعدی با اشراف به روانشناسی آدمیان که برخی بلغمی مزاج‏اند و جمعی مزاج سوداوی دارند، «در موعظه‏های شافی را در سلک عبارت کشیده و داروی تلخ نصیحت‏بشهد رافت‏برآمیخته تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند .» (۱۳)
اما لزوم آمیختگی برای تاثیر بر خلق‏های گوناگون سبب نشده است تا پرده عفت از زبان به یکسو زند و بذر مناهی را جهت‏حسن قبول گروهی برطرف باغ و رود و گلزار بپراکند و صحن و سرای «گلستان‏» را به علف هرزه‏هایی در ظاهر چون مار خوش خط و خال و در باطن مسموم به زهر مار آلوده کند .
اما جامی و قاآنی پرده‏دری می‏کنند و حکایت‏های ناستوده و اعمال قبیح را به «داروی تلخ‏» می‏آمیزند و آن را مسموم می‏سازند تا «طبع ملول‏» را معدوم سازند و از «دولت قبول‏» ، مطرود گردانند . استنتاجی چنین دور نیست که «تربیت‏» جامی و قاآنی مانند تربیت و تقوای سعدی نباشد و همان طور که در ابتدای این نوشتار آمده است، معرفت آنان نه معرفت‏سعدی است .
جامی و قاآنی به برخی داستان نویسان و فیلمسازان دوره جدید و عصر مدرنیته از نظر اخلاقی و درک هنری نزدیکترند که آثارشان را برای جلوه و جلا بخشیدن کاذب و جذب مخاطب به سس پورنو و سکس می‏آمیزند .
عجیب‏تر از عمل قاآنی، اقدام جامی است . زیرا وی «بهارستان‏» را برای فرزندش آماده کرده است: «چون در این وقت دلپسند فرزند ارجمند ضیاءالدین یوسف - عصمه الله عما یفضیه الی التلهفه و التاسف به آموختن مقدمات کلام عرب و اندوختن قواعد فنون ادب اشتغال نمود ... در آن اثناء در خاطر آمد که - تبرکا بانفاسه الشریفة و تتبعا لاشعاره اللطیفة - ورقی چند بر آن اسلوب ساخته شود و جزوی چند بر آن منوال پرداخته گردد تا حاضران را داستانی باشد و غایبان را ارمغانی‏» (۱۴)
و تازه مزاح‏های قبیح خود را به سند سخن رسول خدا (ص) و علی مرتضی (ع) بخواهد محکم کند، (۱۵) که حرف حقی است اما مراد باطل کرده است . و دو نمونه‏ای که از طیبت منقول از نبی اکرم (ص) می‏آورد (۱۶)، با آنچه خود در جای جای بهارستان می‏آورد، تفاوت شیرینی با تلخی مسموم است .
و بی‏شک قاآنی نیز از اخلاق جامی است و زهد وعرفان وی نیز مثل آن چیزی است که در برخی خانقاه‏ها می‏گذرد . اما طیبت‏سعدی کجا و هزل جامی و قاآنی کجا!
تفاوت تربیت و نصیحتی که ابزار کار برای رسیدن به هدف را متفاوت می‏کند در این آثار نشانه‏هایی است که از باب نمونه باید بدان‏ها رجوع کرد :
- گلستان، باب پنجم، حکایت ۲، ص . ۱۳۳: «دانشمندی را دیدم ...»
- گلستان، باب پنجم، حکایت ۱، ص . ۱۴۲: «قاضی همدان را حکایت کنند که یا نعلبند پسری ...»
- بهارستان، روضه ششم، مطایبه ۲، ص . ۱۱۳: «زنی از شوهر خود شکایت پیش قاضی برد ...»
- بهارستان، روضه ششم، مطایبه ۱، ص . ۱۱۴: «پیری که کام جوانی رانده بود و ...»
- بهارستان، روضه ششم، مطایبه منظومه، ص ۱۱۸: «کودکی را پدر آمد ز سفر ...»
- پریشان، حکایت ۱، ص . ۲۴: «زنی را حکایت کنند که ...»
- پریشان، حکایت ۱، ص . ۹۰: «گبری مسلمان شد در همان روز ختنه‏اش کردند ...»
- پریشان - حکایت ۱، ص . ۱۴۶: «زنی را حکایت کنند که طلعتی از طینت دانا بهتر داشت و .. .»
ر از نثر چند پاره و گونه «پریشان‏» و «بهارستان‏» به غمض عین می‏گذریم و ا ز این که قاآنی «در نصیحت ابنای ملوک‏» چه استبدادپروری‏ها می‏کند نیز . و نشانه‏های عدالتی که در مجموعه پندهای این بخش به دست می‏دهد مانند عدالت انوشروان دادگر است در افسانه «زنجیر عدالت‏» و سرب گداخته در حلقوم آن بیچارگان مزدکی!
ر اما به آنچه اشارت رفت، پایمال کردن حق نوادر حکایت‏ها و برخی اشعار قشنگ و ملیح در «بهارستان‏» و «پریشان‏» نیست . بویژه که قاآنی بسیاری از حکایات را در زمانه خویش دیده یا شنیده یا خود قهرمان آن است . این مزیت وی است‏بر جامی . اما جامی را نیز حکایات لطیف در «بهارستان‏» کم نیست .
ابراهیم زاده گرجی
پی‏نوشت‏ها:
۱ - کلیات سعدی; گلستان، ... ، به اهتمام: محمد علی فروغی، تهران، ۱۳۶۲، مؤسسه انتشارات امیرکبیر ص . ۲۸
۲ - بهارستان و رسائل جامی، مقدمه و تصحیح: اعلاخان افصح زاد، محمد جان عمراف - ابوبکر ظهورالدین، چاپ اول، ۱۳۷۹، تهران، میراث مکتوب با همکاری مرکز مطالعات ایرانی، ص . ۱۹
۳ - پریشان، قاآنی، تصحیح: اسمعیل اشرف، شیراز، کتابفروشی محمدی، ص . ۲
۴ - شماره ۱ . ص هفده
۵ - شماره ۲، ص . ۲۰
۶ - همان، ص . ۲۱
۷ - شماره ۲، صص . ۱۴ و ۱۵
۸ - شماره ۱ . ص . ۳۱
۹ - همان; ص . ۳۳
۱۰ - همان، ص . ۱۹۳
۱۱ - همان . صص . ۲۸ و ۲۹
۱۲ - شماره ۲ . ص . ۱۶۸
۱۳ - شماره ۱ . ص . ۱۹۳ .
۱۴ - شماره ۲ . ص ۲۱ .
۱۵ - همان . روضه ششم، ص . ۹۶
۱۶ - همان . روضه ششم، ص . ۹۶: «و نیز مرزنی را از انصار گفت: به شوهر خود برس که در چشم وی سفیدی واقع است، آن زن به سرعت و اضطراب تمام پیش شوهر خود دوید . شوهر از وی سبب اضطراب پرسید . آن چه حضرت فرموده بودند باز گفت، گفت: راست فرموده‏اند، در چشم من سفیدی هست و سیاهی اما نه به بدی .»
منبع : ماهنامه کیهان فرهنگی


همچنین مشاهده کنید