پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


تبدیل گمانه ای واقعی به وانموده ای انتزاعی


تبدیل گمانه ای واقعی به وانموده ای انتزاعی
گاهی موضوع و طرح اولیه درخشانی در ذهن نویسنده شکل می گیرد که می تواند از ظرفیت و قابلیت دراماتیک بالایی برخوردار باشد. تحقق نهایی آن هم ارتباط مستقیم و بی واسطه ای با ذهن و خلاقیت او دارد و این که تا چه حد بتواند با بیانی عینی و زبانی دلالت گر، قابلیت ها و ظرفیت های مورد نظر را در ساختاری منسجم و علت مند نشان بدهد.
اگر نویسنده نتواند موضوع را پردازش کند، در آن صورت همه چیز در همان ابتدا و یا در نیمه راه، عقیم و نارس می ماند و نگره اولیه شکل نمی گیرد. نمایش هفت خاج رستم به نویسندگی یارعلی پورمقدم و کارگردانی شکرخدا گودرزی که هم اکنون در تالار قشقایی تئاترشهر اجرا می شود از چنین متنی برخوردار است.
دو کارگر، به ترتیب یکی شنوا اما لال و گنگ و دیگری بسیار سخن گو و نطاق در یک ایستگاه حفاظتی از لوله های نفت مراقبت می کنند و چون اوقات بیهوده و آکنده از تکراری را باید بگذرانند طبق معمول به داستان بافی و ذهن پردازی روی می آورند. یکی از آن ها به قرینه آن چه از شاهنامه فردوسی و کلاً ادبیات شفاهی آموخته برای خودش داستان پردازی می کند و می کوشد با استفاده از شیوه های نمایشی نقالی و تعزیه، روایتی ذهنی و توهم گونه را در جهت شکل گیری یک کمدی ابزورد ایرانی به تماشاگر ارائه دهد، اما متاسفانه به علت نارسایی و الکن و گنگ بودن متن نویسنده هرگز موفق نمی شود که چنین تراژدی شکل بدهد.
موضوع، واگویه های یک کارگر نگهبان در برابر دیگری و بریدن از دنیای بیرونی و واقعی و پناه بردن به ذهن است و این که آن ها در چه شرایط اسفباری زندگی می کنند. این موضوع گرچه نویسنده با اشاره به نان و پیاز خوردن آن ها و انتخاب رویکردی افراطی آن را تا حدی ضایع کرده است، می توانست به خلق یکی از بهترین نمایشنامه های مدرن در ژانر کمدی ابزورد سیاسی و اجتماعی بینجامد، خصوصاً آن که آن ها با این همه بدبختی در کنار لوله های بزرگ نفت که ثروت قابل ملاحظه کشور تلقی می شود بخشی از شب شان را با بیداری کنایه آمیز و تلویحی پرمعنایی به صبح می رسانند. این موضوع اگر به طور جامع و قابل فهم ارائه می شد از ویژگی سیاسی و اجتماعی بالایی برخوردار بود، اما متاسفانه به علت عدم صراحت نویسنده و نیز بی توجهی به کاربری برخی اشارات مستقیم به نفت و حتی به تنگنای طبقاتی کارگران، کوشیده است همه چیز را به خود تماشاگر واگذار کند. او موضوعی را که با جسارت انتخاب کرده با تردید و دو دلی و ترس ناتمام می گذارد و از این هم فراتر رفته و با بیان واگویه های نامفهوم و بی سر و ته پرسوناژ اصلی نمایش ذهن تماشاگر را هم از موضوع اصلی دور می کند، در نتیجه همه چیز ناگفته می ماند.
معمولاً پردازش یک موضوع در شاکله ای نمایشی و ساختارمند بستگی به آن دارد که اولاً نویسنده شناخت عمیقی از موضوع داشته باشد و هدف مندی و غایت مندی اثر را به شکلی باورپذیر به اثبات برساند. ضمناً از نقطه آغاز تا پایان متن، همه چیز معطوف به موضوع باشد و زمان، مکان و موقعیت طرح شده در اثر فراموش نشود.
در نمایش هفت خاج رستم نویسنده پرسوناژها را در مکان می گذارد و بعد فراموش می کند که برای چه آن ها را به چنین مکانی آورده است. اگر شیر فلکه لوله های نفت در صحنه نبود، هیچ تماشاگری پی نمی برد که قضیه از چه قرار است، ضمن آن که متاسفانه طراح صحنه و کارگردان شیر فلکه را هم به عقب گوشه سمت چپ صحنه برده اند و جلوی آن یک بشکه هم گذاشته اند تا نظر تماشاگر را جلب نکند. مضاف بر این که هیچ آرم و نشانه ای روی بشکه ها و یا محل که نشان بدهد این مکان به شرکت نفت تعلق دارد، نمی بینیم. بنابراین تماشاگر حق دارد تصور کند که اساساً درون لوله ها آب است.
نویسنده، پرسوناژهایش را از زمان و مکان جدا می کند و از یاد می برد موضوعش چه بوده است. او فقط دغدغه اجرای شیوه های نمایشی نقالی و تعزیه را دارد که هر دو با موضوع سیاسی و اجتماعی اثر در تناقض و تقابل هستند. موضوع متن عمدتاً از طریق دیالوگ ها می توانست برای تماشاگر تحلیل و آنالیز شود. متاسفانه دیالوگ ها هم اصلاً به موضوع ربط ندارند و اکثراً واگویه هایی غیر قابل فهم به شمار می روند که نشانگر عدم تعادل روانی پرسوناژ است. پرسوناژ نقال با آن که زیاد حرف می زند از پرسوناژ لال و گنگ، الکن تر است. جالب آن که تماشاگر همه حرکات و حتی اصوات پرسوناژ لال و گنگ را درک می کند، اما حرف های پرسوناژ حراف نمایش را نمی فهمد. باید افزود این بازیگر(محمود استادمحمد) از لحاظ شیوه بیان مشکل دارد و حرف های او قابل فهم نیستند؛ دیالوگ ها نه برای فهم و درک تماشاگر بلکه برای حجم افزایی متن و طولانی کردن نمایش به کار رفته اند.
هیچ دیالوگی براساس تعریف تئاتری و نمایشی شکل نگرفته و ضمناً هیچ حادثه ای در ذهن یا در دنیای خارج و پیرامونی رخ نمی دهد و همان طور که گفته شد، دیالوگ ها هم به فهم و درک موقعیت کمکی نمی کنند. نمایش پر از عبارات نامانوس و غیر معمول است: «از سر شب تا چاک روز»، «چرخ عمرم سه دهسال کشیده بود»، «شازده ارباب الدوله چهارمحالی»، «دود از لعل پیاله»، «گردن به تکبر گرفته و داره می آد» و...
در حوزه اجرا باید گفت وقتی متن عارضه مند باشد کار چندانی هم از کارگردان برنمی آید و حتی تاکید زیاد بر دکور هم نمی تواند نمایش را از سطحی بودن نجات دهد. دکورهای صحنه که توسط طراح صحنه یعنی داریوش پیرو در نظر گرفته شده، نشانگر رویکرد بسیار جدی و رئالیستی او به نمایش است که متاسفانه به علت گویا نبودن و الکن بودن متن در ارائه موضوعش، این دکور هم کاربری دراماتیک پیدا نکرده و در نتیجه اضافی به نظر می رسد. اگر نمایش با انتقال بن مایه های سیاسی و اجتماعی اش به تماشاگر با او ارتباط برقرار می کرد، در آن صورت طراحی صحنه و دکور هم اعتبار و معنایی می یافت. نور در حد معمول به کار گرفته شده است. موسیقی آغازین و پایانی نمایش هر دو به عنوان عناصری تعمیق دهنده، حسی، معنادار و نوستالژیک دارای ارزش های خاصی هستند و به همین دلیل هیچ تناسبی با بی مایگی، هزیان گونگی و رویکرد سطحی و غیر جدی این نمایش کمیک ندارند.
نمایش«هفت خاج رستم» که عنوان آن هجویه کلامی نامناسبی برای«هفت خوان رستم» است در کل کمدی محسوب می شود، اما نمی توان آن را به یک ژانر معین کمیک منتسب کرد، چون ناقص، نارسا و فاقد شناسه های لازم است.
نمایش بنا به اقتضای نارسایی های متن در اجرا با محدودیت هایی روبه رو شده است. با همه این ها چنین نمایشی می توانست بهتر از این اجرا شود. در جاهایی که پرسوناژ اصلی به شیوه نقالی برای مخاطب اش حرف می زند، لازم بود جعبه هایی در نظر گرفته می شد و یا با واژگون کردن یک سطل جایگاهی نسبی درست می شد تا پرسوناژ اصلی گاهی روی آن ها برود و با حرکات نمایشی حرف هایش را بزند و این کار در چند مورد با ژست ها و حالات سخن گویی لاف زنانه ای به اجرا درمی آمد. بخش تعزیه مانند نیز باید با حرکات میدانی و حالات خاص این نوع نمایش ها شکل می گرفت. در مواردی نیز کارگردان می توانست بازیگر را به حالت نشسته یا ایستاده بر لوله های نفت به حرف زدن وادار کند و یا اساساً چه قدر زیبا بود اگر دو شاخه از این لوله های نفت را کنار هم از وسط صحنه عبور می داد و بازیگران به جای میز از این لوله ها برای بازی ورق استفاده می کردند و اگر سطح مدور لوله ها اجازه این کار را نمی داد، می شد تخته ای روی آن ها گذاشت و آن را به شکل میز درآورد و بازی را بر آن انجام داد. حتی در آخر شب که مصادف با پایان نمایش است، پرسوناژ اصلی می توانست به شکل تلویحی و کنایه آمیزی پتویی بر لوله ها بیندازد و روی آن ها بخوابد. در چنین حالتی بخش اتاق گونه دکور صحنه هم حذف می شد و جا برای مانور بازیگران بیشتر بود. ضمناً نمایش تضاد طبقاتی و کنتراست ثروت و فقر را به شکل کمیک و هجوآمیزی نشان می داد.
در حال حاضر دکور فقط برای اشاره به مکان، کاربری پیدا کرده و از ویژگی های دراماتیک برخوردار نیست، چون اساساً رابطه ای با پرسوناژها ندارد. پرسوناژها از طریق دیالوگ هایشان شخصیت پردازی نمی شوند، لذا مقوله بازیگری هم خود به خود غیر قابل طرح است، اما حرکات و حالات میمیک خسرو احمدی تا حدی به شکل کلی لال گونگی و بلاهت نسبی نقش اش را نشان می دهد. در پایان نمایش همه چیز به شکل تحلیل نشده و در قالب گمانه ای کلی بر جای می ماند، یعنی آغاز و پایان نمایش با هم مساوی است. اجرا داده های دراماتیک و قابل تاملی برای ارائه ندارد. نویسنده متن از صراحت و جسارت لازم برای تصویر کردن کامل موقعیت و موضوع متعاقباً تحلیل دراماتیک آن ابا و اکراه داشته و نمایش را به سمت و سوی دیگری کشانده است. کارگردان هم سعی کرده همان نمایه سطحی متن را به نمایش بگذارد. اجرا برای تماشاگران ملال انگیز است.
معمولاً در نمایش هایی که دیالوگ محور هستند برای آن که نمایش کنش مند شود و از یکنواختی به در آید، الزامیست که کارگردان بر میزانسن تاکید بیشتری داشته باشد و از طریق شکل دهی تنوع آمیز حرکات و کنش مندی و تحرک و جابه جایی پرسوناژها صحنه هایی با نمایه های شکیل و غیر یکسان خلق کند وگرنه نمایش با تماشاگر ارتباط عاطفی و اندیشمندانه ای برقرار نمی کند. نمایش«هفت خاج رستم» به علت هم ارز شدن اجرا با نارسایی ها و الکنی متن، دارای ویژگی های تامل برانگیز و قابل توجهی نیست و برای تماشاگر ملال انگیز و حتی دافعه آمیز است.
حسن پارسایی
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید