جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا


ساکنان سرزمین ساده خوشبختی


ساکنان سرزمین ساده خوشبختی
محمد رضا بایرامی با داستان بلند عقاب های تپه شصت پرونده ای برای نوجوانان درادبیات جنگ گشود که بعدها توسط چند نفر دیگر از نویسندگان این حوزه ادامه پیدا کرد. نکته قابل توجه داستان بلند«عقاب های تپه شصت» نگاه نماد محور نویسنده است،او در این کار دو ماجرای متفاوت را به موازات هم به پیش می برد که یکی کاملا خطی و دیگری کاملا سمبولیک است. این داستان بلند با محوریت دو شخصیت اصلی ، احمد و سعید شکل گرفته و اغلب ماجراها توسط آن ها ساخته میشوند،ماجراهایی که از زبان احمد روایت می شوند. بایرامی در حجم قابل توجهی از این داستان بلند به خوبی فضای جنگ و شور و اشتیاق نوجوانانه را به تصویر کشیده و همه شخصیت های اثرش را به خوبی عرضه کرده ،او با آفریدن شخصیت هایی چون حبیب،ناصر،حاجی و....فضایی دوست داشتنی خلق کرده که تا حدودی به دنیای نوجوانان نزدیک است. وجه نمادین این اثر که قرار است بیشتر در موردش صحبت شود مربوط به زمانی است که سعید و احمد به جبهه رسیده اند و تلاش هایشان برای رفتن به خط مقدم ناکام مانده است،آن ها که به دلیل سن و سال کمشان از سوی فرمانده جدی گرفته نمی شوند بنا بر کنجکاوی های نوجوانانه و گشت و گذارهای روزانه لانه عقابی را کشف می کنند و از این پس یک عقاب هم به شخصیت های رمان اضافه می شود. انتخاب تیز هوشانه بایرامی در استفاده از پرنده ای که هم بار اساطیری دارد و هم به لحاظ غرورمثال زدنی اش مشهور است آرام آرام سویه ای از نماد را به اثر تزریق می کند ،تکنیکی که علاوه بر غیر مستقیم گویی سرعت خوانش کار را چند برابر می کند.
گرچه این نویسنده در ساخت و ساز و تحول این پرنده انتخاب تیز هوشانه بایرامی در استفاده از پرنده ای که هم بار اساطیری دارد و هم به لحاظ غرورمثال زدنی اش مشهور است آرام آرام سویه ای از نماد را به اثر تزریق می کند ،تکنیکی که علاوه بر غیر مستقیم گویی سرعت خوانش کار را چند برابر می کند. و کمک رسانی اش به رزمندگان افراط می کند و از آن یک ابر قهرمان می سازد ولی نوع نگاه او در سراسر رمان و حفظ موقعیت ایجاد شده را باید ستود. داستان بلند«عقاب های تپه شصت» نسبت به سال انتشارش چند گام از کارهای مشابه جلوتر است وبایرامی با تکیه بر اصول و ارزش های جنگ،تکنیک های نو در نویسندگی و درک خوب فضای ادبی کشور توانسته کاری ارائه دهد که بسیار خواندنی است. عقاب که در کشاکش جنگ توسط احمد ،سعید و دیگران نجات پیدا کرده علاوه بر ارائه تصویری دیگر از بلند پروازی ،غرور و غلبه ترس و انجام کاری نا ممکن چنان پیوندی عاطفی پدید می آورد که در لحظاتی بر همه واهمه ها ی جنگ غلبه می کند،همان گونه که شخصیت های نوجوان هراس خود را از جنگ فراموش کرده اند. ای کاش بایرامی به جای نشان دادن مستقیم شجاعت های احمد و سعید به همان وجوه نمادین بسنده می کرد و با گنجاندن دور از ذهن ماموریت هایی که به هیچ عنوان از یک نوجوان ساخته نیست به ایجاد حس باور مخاطبش لطمه نمی زد،بایرامی ظاهرا در نوشتن بخش هایی از کار مقهور فضای بکر و نگاه تازه خود شده و اصل منطق را فراموش کرده است.
احمد و سعید نوجوانانی هستند که به محض فراغت از تحصیل راهی جبهه شده اند ویک فرمانده بنا بر شناخت اصول و قواعد جنگ نمی تواند کارهایی بزرگ را به آن ها محول کند ،البته این اتفاق در بخش های آغازین داستان رخ می دهد اما خواننده به زودی با رزمندگانی نوجوان مواجه می شود که انگار سال ها تجربه جنگ دارند. آنچه که در بخش هایی از این داستان برداشت می شود این است که نویسنده جنگ را از نزدیک لمس نکرده و آن چه نوشته است محفوظاتی ذهنی بر اساس شنیده هاست،نویسنده به راحتی این رزمندگان نوجوان را از مخالفت های فرمانده مبنی بر واگذار کردن ماموریت های حساس به آن ها عبور می دهد و آن ها در چند فصل نزدیک به یکدیگر در چند رسته مختلف حضوری موثر پیدا می کنند،رسته هایی که هر یک نیاز به ماه ها و حتی سال ها آموزش دارند. شخصیت هایی که در ابتدا به شکلی کاملا منطقی نمی توانند نظر فرمانده شان را جلب کنند وبه کارهایی چون نگهبانی و....گمارده می شوند به ناگاه به تخریبچی هایی متبحر تبدیل می شوند و اغلب ماموریت هایشان عقاب که در کشاکش جنگ توسط احمد ،سعید و دیگران نجات پیدا کرده علاوه بر ارائه تصویری دیگر از بلند پروازی ،غرورو غلبه ترس و انجام کاری نا ممکن چنان پیوندی عاطفی پدید می آورد که در لحظاتی بر همه واهمه ها ی جنگ غلبه می کند،همان گونه که شخصیت های نوجوان هراس خود از جنگ را فراموش کرده اند. با موفقیت انجام می شود. بایرامی می توانست مانند بسیاری از کارهای جنگی در گونه ادبیات نوجوان به شکلی غیر مستقیم با پدیده جنگ برخورد کند و با ساخت و ساز هرچه بیشتر عقاب لحظه های ماندگارتری بیافریند،همان گونه که با زیرکی تمام یک کشور شصت میلیونی را به یک تپه مستحکم تشبیه کرده و نمادی از اسطوره بلند پروازی و غرور را در دل آن کاشته است.
البته بایرامی با گنجاندن شخصیتی چون حبیب کوشیده که مرز میان شیطنت های نوجوانانه و تجربه کم احمد و سعید را به شکلی جبران کند. زیرا حبیب هم تجربه جنگ دارد و هم سن و سال اش از آن ها بیشتر است و این نزدیکی شخصیت ها به هم در بعضی جاها مثل لحظه آب دادن به سعید که در برخورد با مین مجروح شده رخ می نمایاند و غیر مستقیم آموزش داده می شود. حبیب زمانی که مانع خوراندن آب به سعید توسط احمد می شود این را هم می گوید که به هیچ عنوان نباید به یک مجروح آب داد و خودش شروع به خیس کردن لب های سعید با دستمال نمناک می کند که باز هم جا داشت در خلال داستان به او بال و پر بیشتری داد اما نویسنده این کار را نکرده است.یکی از بخش های زیبای داستان بلند«عقاب های تپه شصت»زمانی است که احمد می خواهد عقاب زخم خورده از جنگ را با علاماتی مخصوص به خود نزدیک تر کند ، اما عقاب آموزش پذیز در گردوخاک یک توفان گم می شود و قادر به دیدن نجات دهنده خود نیست،او در لحظاتی از دید همه پنهان می شود و احمد مدتی طولانی را برای باز یافتنش صرف می کند و بالاخره او را می یابد. بایرامی با ایجاد این فضای چند لایه آن چنان در وادی تمثیل وارد می شود که همین بخش از کار را می توان به عنوان یک داستان کوتاه مستقل نگریست،غرور ترس خورده و آسیب دیده عقاب در اوایل این بخش و سعی او در نجات خود از توفان وهمناکی که نمایی از جنگ را یدک می کشد وکسب سلامت و عبور از همه نابسامانی ها توسط دست هایی مهربان و منسجم به خوبی در ایجاد پیامی بیرونی به کار گرفته شده اند. نویسنده با استفاده از یک پرنده پر غرور وپیوند آن با یک غرور جمعی بدون آن که شعار بدهد به تصویری ماندگار رسیده است ،تصویری که ای کاش در آثار دیگر نویسندگان حوزه دفاع مقدس در گونه نوجوان هم دیده می شد.
چاپ دوم داستان بلند«عقاب های تپه شصت»
سال۱۳۸۷در شمارگان ۳۳۰۰نسخه ۲۱۵، صفحه و قیمت ۲۶۰۰تومان توسط انتشارات سوره مهر عرضه شده است.
منبع : روزنامه جوان