شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


«چند نفر از بازیگران متوسط سینما دائم بین مجالس مختلف در رفت و آمدند»


«چند نفر از بازیگران متوسط سینما دائم بین مجالس مختلف در رفت و آمدند»
«بالاخره برف هم آمد!» بعد از دیدن بارش اولین ریزه های برف در تهران، شاید اولین چیزی که یاد ما سه نفر آمد، مصاحبه ای بود که یکی- دو روز پیش با هم داشتیم. بهانه مان رسیدن سال نو مسیحی بود و مصاحبه شونده هم «ماهایا پطرسیان». گپ مفصلی زدیم و سعی کردیم ماهایا را یاد شب های سال نو قدیم بیاندازیم؛ یاد کودکی ها و شادیِ شمردن شمع های کاج کریسمس، یاد آن گوی های رنگی و عصاهایی با خط های قرمز. یاد سرخوشی اعضای خانواده دور سفرهء پلو ماهی و نگاه زیرچشمی به کادوهای پای درخت کاج. یاد انتظار آمدن پاپانوئل، که می گفتند از دودکش خانه پایین می آید، عیدی تو را می دهد و می رود... غیر از قصه ها و خاطرات شخصی، کلی سوال دیگر هم درباره رسم و رسوم هموطنان ارمنی داشتیم که پرسیدیم و انصافاً ماهایا هم خوب جواب داد، حتی آن هایی را که نمی دانست یا فراموش کرده بود! بدون شرح بیشتر، خودتان گپ ما را بخوانید و سعی کنید جملات ماهایا پطرسیان را با صدای خودش و آن میمیک چهره آشنا و دوست داشتنی اش تصور کنید...
▪ خانم پطرسیان! نزدیک کریسمس و سال نو میلادی هستیم. حال و هوای قدیم به سراغ تان آمده؟ سردی هوا و برف احتمالی و...
ـ هنوز که نیامده، حداقل فعلاً خبری از برف نیست! می دانید؟ شب ژانویه دلچسب آن است که حتماً برف بیاید، هوا تمیز باشد. این از قدیم خیلی مهم بوده.
▪ مهم ترین نشانهء کریسمس برای شما همین بارش برف بوده؟
ـ همیشه فکر می کردم: مگر می شود کریسمس باشد و خصوصاً شب ژانویه، و برف نیاید؟ قبلاً تهران جوری بود که همیشه در این وقت ها برف می آمد. البته هنوز مدتی مانده، امیدواریم تا آن موقع برف بیاید.
▪ اگر برف نیاید، آنوقت بابانوئل چطوری با سورتمه اش بیاید؟
ـ بله، واقعاً. چاره ای ندارد و لابد با اتومبیل می آید!
▪ در مورد اختلاف زمانی کریسمس ارامنه با سایر مسیحی ها توضیح می دهید؟
ـ تا آنجا که من می دانم، روایت های مختلفی در مورد زمان کریسمس یعنی شب تولد عیسی مسیح(ع) وجود دارد. کاتولیک ها معتقدند ۲۵ دسامبر است و ارامنه - که شاخه «گریگوری» اورتدکس هستند- ۱۰ ژانویه را روز تولد مسیح می دانند. یک اختلاف حدوداً ۲ هفته ای وجود دارد. اما در حقیقت سال نو ربطی به تولد مسیح ندارد.
▪ و اینکه اصلاً ارامنه در ایران چه می کنند؟ از کجا آمده اند؟
ـ ارامنه در چند مرحله وارد ایران شدند. خب سرزمین «ارمنستان» همسایه شمالی ایران و در مقاطعی از تاریخ، جزو ایران به حساب می آمده. البته خیلی بزرگ تر از این بوده که الان هست و بنا به اتفاقات مختلف کوچک شده! در زمان صفویه، شاه عباس تعداد زیادی از ارامنه را به ایران و خصوصاً اصفهان آورد تا به مردم آنجا صنعت و هنرهایی که درشان خبره بودند را بیاموزند. در زمان قاجار هم رفت و آمد ارامنه با ترک ها و ایرانیان آذربایجان زیاد بوده؛ تجارت می کردند، ازدواج می کردند و می ماندند. برای همین در تبریز و کلاً آذربایجان ارامنه زیادند.
مقطع آخر هم در اوایل قرن بیستم بود که ارامنهء ترکیه فعلی (خصوصاً ارامنهء شرق این کشور) توسط حکومت عثمانی قتل عام شدند. ارامنه معتقدند در عرض ۶ ماه تا یک سال، حدود یک میلیون و نیم ارمنی کشته شدند. یک عده هم فرار کردند و به کشورهای مختلف رفتند، هرکجا که توانستند؛ اروپا یا لبنان و سوریه و گروهی هم به ایران آمدند. چند سال بعد اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمد و مرزها بسته شد و آن هایی که در کشورهای مختلف بودند، دیگر نتوانستند به ارمنستان برگردند.
▪ خود شما از کدام دسته هستید؟
ـ پدربزرگ من از همین مهاجرهای آخر است. خانواده آن ها مقیم «بایزید» بودند که شهر مرزی ایران و ترکیه است و پای کوه معروف «آرارات». پدربزرگ من نوجوان بوده و با خانواده اش فرار می کنند، که در این ماجرا یکی- دو تا از برادرانش هم کشته و ناپدید می شوند. می آیند ایران و اینجا برایشان شناسنامه صادر می شود به نام «پطروسیان ماکو» (بایزید به ماکو نزدیک است). بعد از مدتی هم با مادر پدرم - که از ارامنه قدیم ایران و مقیم تهران بودند- آشنا می شوند و ازدواج می کنند.
البته قدمت حضور ارامنه در ایران خیلی بیشتر است. مثلاً می دانم که «شیرین» در منظومه «خسرو و شیرین»، ارمنی بوده. یعنی زمان ساسانیان.
▪ خب، برگردیم به کریسمس. عیدها بیشتر حالت نوستالژیک دارند و مثلاً وقتی از نوروز حرف می زنیم یا در ترانهء «کودکانه» (بوی عیدی، بوی توپ) فرهاد، از نوستالژی ها گفته می شود؛ عید چیزیست که به کودکی برمی گردد. از آن زمان ها چه چیزی یادتان مانده؟
ـ بله، عید در بچگی جالب است. تا آنجا که یادم می آید، درخت کاج که همیشه داشتیم. آن وقت ها، همهء درخت ها طبیعی بودند و هنوز از این پلاستیکی ها وجود نداشت. نسبتاً هم بزرگ بودند. این درخت را تزئین می کردیم.
▪ معمولاً تزئین درخت کریسمس کار بچه هاست، نه؟
ـ بچه ها کمک می کنند، ولی واقعیت این است که نمی توانند درخت را تزئین کنند. خب من هم نظراتی می دادم، ولی بالاخره آن چیزی می شد که مادرم این ها می خواستند! در مدرسه فرانسه زبان «ژاندارک» یا «مریم» هم که بودم، چون ارامنه زیادی داشتند، همیشه درخت می گذاشتند و برایم جالب بود. معمولاً هم کادوهایی می گذاشتند که به بچه ها بدهند، یا بچه ها به معلم هایشان بدهند. خلاصه این حال و هوای عید از یکی- دو هفته قبلش شروع می شد و بعد هم اینکه حالا پاپانوئل می آید و برایمان کادو می آورد و... شب عید دور هم جمع می شدیم و جشن می گرفتیم. خلاصه مراسم شادی بود و گرچه در ایران مثل نوروز تعطیلات زیادی شامل آن نمی شد (در مدارسی مثل ژاندارک، نهایتاً ۲ روز) ولی کلاً خوشحال کننده بود. به خصوص وجود درخت، به خاطر رنگ هایی که دارد و تزئینات اش که کودک را به رویا می برد و زیبایی های غیرعادی را برایش تداعی می کند. برای بزرگسالان هم همینطور، اما در کودکی یک چیز دیگر است. یادم است همیشه از پدرم سوال می کردم: زمان بچگی شما که تزئینات به این شکل نبود، چه کار می کردید؟ می گفت: خودمان با پنبه و وسائل دیگر، یک چیزهایی درست می کردیم. قدیم روی درخت شمع هم گذاشته می شد؛ چیزی که به دلیل خطر آتش سوزی الان دیگر استفاده نمی شود.
اینکه هرکس با سلیقه خودش درخت کریسمس را تزئین کند، خیلی قشنگ است. اما الان با وسائل تزئینی آماده ای که وجود دارد، تقریباً فقط چیدمان تزئینات تفاوت دارند.
▪ و کاج هایی که پلاستیکی شدند!
ـ بهتر! چون با وضعیت فعلی محیط زیست، امکان اینکه این همه آدم در جهان هر سال درخت های کاج را قطع کنند و دو هفته بعد هم بیندازند دور، اصلاً قابل قبول نیست.
▪ فلسفهء کاج در جشن مسیحی ها، معادل همان سبزه در سفرهء هفت سین خودمان است؟ پایداری طبیعت در برابر سرما و...؟
ـ چیزهای مختلفی درباره اش می گویند. اما می تواند معنی صبر و ایستادگی و همچنین سبزی - در مقابل سرمایی که وجود دارد- را بدهد. البته لزوماً شب سال نو در همه جای دنیا سرد نیست؛ مثلاً در کشورهای نیمهء جنوبی کره، تابستان است. روایت هایی هست که می گوید رسم درخت از کشورهای اسکاندیناوی گرفته شده. به خصوص سورتمه پاپانوئل که گوزن ها می کشندش، بیشتر به تعاریف و قصه های کشورهای شمالی اروپا می خورد. این رسوم با قصه های کهن هر کشوری ترکیب شده.
▪ رسوم عید ارامنه ایران چطور؟
ـ بیشتر به رسوم کشورهای روسیه و شوروی سابق نزدیک است.
▪ مراسم سال تحویل ارامنه چطور است؟
ـ ساعت ۱۲ شب، سال تحویل می شود. قبلش هرکس برای خودش دعا می خواند و آرزویش را می خواهد. شب سال نو، شبی است که باید در جمع گذراند. در حالی که شب میلاد مسیح مذهبی تر است و می شود در خلوت خانوادگی گذراند. شب سال نو مردم به کلیسا یا مهمانی ها و اجتماعات بزرگ می روند. ثانیه های آخر سال را با هم می شمارند و...
▪ شما خودتان به این اجتماعات بزرگ که گفتید و مثلاً بزرگ ترین اش در باشگاه آرارات است، می روید یا مهمانی های کوچک تر؟
ـ من بیشتر مهمانی های خانوادگی و شخصی تر را ترجیح می دهم تا مراسم هایی مثل باشگاه آرارات و هتل های بزرگ و جاهای دیگر که خیلی گسترده و شلوغ است.
▪ در مورد غذاهای خاص این شب هم بگویید؟
ـ شب سال نو غذای بخصوصی ندارد. ولی در عید میلاد مسیح، ارامنه معمولاً کوکو سبزی درست می کنند. برای دیگران جالب است و می گویند: چه جالب، شبیه غذای ماست! کوکو سبزی و پلو ماهی، که البته پلویش سفید است، نه سبزی پلو. ماهی اش هم ممکن است دودی و چیزهای دیگر باشد. اما کلاً هر خانواده شاید رسم خودش را داشته باشد. بعضی ها نان و کیک های خاصی می پزند. مثلاً عمه من پیراشکی مخصوصی درست می کند.
▪ دید و بازدید، یا تبریک تلفنی هم دارند؟
ـ دید و بازدید به آن شکلی که در عید نوروز هست نه؛ چون فقط همان روز جشن است. معمولاً همه مان شب سال نو دور هم هستیم و فقط به آن ها که ایران نیستند تلفن می کنیم.
▪ ارامنه عیدی چه چیزی به هم می دهند؟
ـ کادوی خاصی که نیست. هرکس نگاه می کند که دیگری چه چیزی دوست دارد. ارامنه ممکن است شب سال نو کادوی گران تری هدیه بدهند. اما همه جای دنیا معمولاً عیدی های کریسمس به شکل یادگاری های کوچک است، که آدم های دورتر هم به همدیگر هدیه می دهند. مثل یک شمع، شکلات و...
ولی اصل عیدی، کادوهایی است که پای درخت کریسمس باز می شوند و همه منتظرند ببینند چه چیزی نصیب شان می شود!
▪ کی فهمیدید پاپانوئل واقعی نیست؟
ـ انگار هشت سالم بود. آن موقع توی آپارتمان زندگی می کردیم و چند وقتی بود که دوچرخه می خواستم. دو روز به سال نو مانده بود که یک دفعه دیدم پدرم دارد از پله های طبقات بالا می آید و یک دوچرخه هم دستش است. گفتم این چی است؟ پدرم هول شد و گفت: این را بابانوئل آورده! خب نباید کادو را می دیدم، اما مچش را گرفتم و در واقع از اینجا جرقه اینکه بفهمم بابانوئل کسی نیست جز پدر خودم، زده شد!
▪ الان نظرتان درباره بابانوئل چیست؟
ـ این یک رسم است، یک سمبل برای خوشحال کردن بچه ها؛ به خصوص آن هایی که کم تر کسی را دارند.
▪ گویا اصلاً وظیفهء نوئل این است که بچه های یتیم و فقیر را خوشحال کند. حتی مردم کادو می خرند و به بابانوئل ها می دهند که به بچه های فقیر بدهند. چون به این ترتیب آن بچه ها احساس ترحم دیدن نمی کنند.
ـ بله، می دانم که بعضی جاها این کار را می کردند. خواستگاه بابانوئل ارامنه کلیسایی در شرق ترکیه است، که حالا اسمش یادم نمی آید. ایشان یکی از مومنین بودند که «سِنت» (قدیس) هم بوده. می گفتند که او شب ها لباس مبدل می پوشیده و برای بچه های فقیر و یتیم، هدایایی می پیچیده و می برده. از آن به بعد، این رسم باب شده و الان شاید هزار و خرده ای سال از این قصه گذشته.
▪ ارامنه بازارچه های خیریه هم زیاد دارند.
ـ بله، برنامه های زیادی برگزار می کنند و در این بازارها بیشتر صنایع دستی خودشان را برای کمک به کودکان نیازمند (معلول، یتیم و...) می فروشند. حتی شیرینی، مربا و ترشی، رومیزی، همه چیز!
▪ برای سال نو لباس هم می خرند؟
ـ نه، تاکیدی بر نو بودن لباس نیست. فقط شیک و تمیز بادشد.
▪ رنگ لباس ها چطور؟
ـ اروپایی ها از رنگ قرمز استفاده می کنند و حتماً یک المان قرمز در لباس شان دارند. ولی این جزو رسم های ارامنه ایران نیست.
▪ راستی قضیه آویزان کردن لنگه جوراب دم در چیست؟
ـ برای من اینطوری نبوده که کادویی ام را توی جورابم بگذارند. ولی می دانم که خیلی ها لنگه جوراب شان را می گذارند تا وقتی خوابند بابانوئل تویش کادو بگذارد. معمولاً وقتی می خواستند به من کادوی یواشکی بدهند، می گذاشتند زیر بالشم. یادم است صبح ها که بیدار می شدم، فوری دست می کردم زیر بالشم و چیزهای کوچکی که مادرم برایم می گذاشت را پیدا می کردم. این را هم (مثل بابانوئل) بعداً فهمیدم ها!
▪ شما که بین فامیل تان سرشناسید، در بحث کادو دادن و مسائل خانوادگی دیگر از این دست، زیاد ازتان توقع دارند؟
ـ نه، اتفاقاً ارامنه با من خیلی راحت و ساده برخورد می کنند. هرجا که می بینم شان، اصلاً احساس نمی کنند که یک آدم خیلی غیرعادی را دیدند!
▪ ارامنه هم دعای خاص تحویل سال هم دارند؟
ـ نه، هرکس دعای مخصوص خودش را می خواند و اگر خانواده دور میز جمع باشند، کسی که از همه بزرگ تر است بلند می شود و از طرف همه صحبت می کند و چیزهایی را می خواهد و بقیه «آمین» می گویند. حتی گاهی ممکن است چند نفر بلند شوند و صحبت کنند؛ مثلاً درباره اتفاقات خانواده، کسی از جمع شان فوت شده باشد و...
▪ امسال آرزوی سال نوی شما چه است؟
ـ حالا بگذارید برسد! اما معمولاً آرزوهای خوبی دارم. مثلاً سلامتی، شادی، آرامش و راحتی خیال برای خودم، خانواده ام و هموطنان ام؛ کلاً آن چیزهایی که سعادت یک نفر را تضمین می کند.
▪ آرزوهای کاری هم دارید؟
ـ حتماً دارم، اما کمی جزئی تر می شود دیگر.
▪ آرزوهای کودکی هایتان را یادتان هست؟
ـ خب در بچگی آرزوهای آدم کوچک است، کلی و بزرگ نیست. مثلاً ممکن است یک عروسک بخواهد، یا یک لباس، خوب شدن عضوی از خانواده که مریض باشد و... کودکی خیلی پاک است و آدم می تواند با یک چیزِ کوچک راضی و خوشحال بشود.
▪ در کودکی بلندپرواز بودید؟
ـ بله، مثلاً چیزهای خاص و عجیبی می خواستم...
▪ مثلاً همین پارسال از خدا چه خواستید؟
ـ یادم نیست. اما بگویم که من جدیداً هرچه می خواهم و آرزو می کنم به آن نمی رسم! هی موقع سال تحویل دعا می خوانم، ولی اتفاقی نمی افتد! البته فرق نمی کند که نوروز یا کریسمس باشد؛ مهم آن دعا است و آرزویی که می کنی. ضمناً نمی شود گفت اصلاً خواسته هایم برآورده نمی شود؛ چون خدا را شکر، یک مقدار سلامتی هست، خانواده ام کنارم هستند و... این ها خیلی مهم است. اما سایر چیزهایی که می خواهم، برآورده نمی شوند.
▪ شاید آرزوهای خیلی بزرگی باشند. آیا منطقی هم هستند؟
ـ برای خودم منطقی اند!
▪ تلاش کردید و به آن ها نرسیدید؟
ـ آن هایی که می شد را تلاش کردم، اما بقیه دست من نبودند و آرزو کردم که بشود. در کودکی، خانواده ام همیشه خواسته های کوچکی که داشتم را برآورده می کردند. به خصوص با توجه به اینکه آن سال خوب درس خوانده ام و به حرف شان گوش داده باشم، یا نه!
▪ شما تک فرزندید؟
ـ نه، یک خواهر و برادر بزرگ تر دارم.
▪ پس ته تغاری هستید و بی دلیل نبوده که اینقدر بهتان توجه می کردند!
ـ خواهر و برادرم در سن کم برای تحصیل به خارج رفتند و من خیلی از مواقع بچگی هایم تنها بودم. از این نظر یک جورهایی تک فرزند بودم!
▪ خاطره جالب شما از سال نو چیست؟
ـ مهم ترین اش اینکه اصلاً تولدم به این ماجرا مربوط است. مادرم باردار بوده و چون در شب سال نو زیاد فعالیت داشته، من یک ماه زودتر به دنیا آمدم. من متولد ۱۳ دی ۱۳۴۸ هستم.
▪ جشن تولد هم می گیرید؟ زمانش تداخلی با مناسبت های سال نو و کریسمس ندارد؟
ـ اگر سر کار یا سفر نباشم، تولد می گیریم. سعی می کنم تداخل نداشته باشد که باز هم یک کادوی دیگر بگیرم!
▪ به شعارهای معمول سال نو اعتقاد دارید؟ «سال نو، زندگی نو، حرکت نو...»
ـ بله، به هرحال آدم سعی می کند اتفاقات بد و ناخوشایند را پشت سر بگذارد و سال نو بهانه ای برای یک شروع تازه در زندگی می شود. «امید» اگر نباشد، آدم ها با این همه مشکلاتی که در زندگی وجود دارد، نمی توانند ادامه بدهند. نوروز و سال نو مسیحی این امید را پر رنگ می کند و می گوید که همه چیز می تواند بهتر شود، می شود در زندگی گام های بهتری برداشت و کاستی ها و شکست ها را به دست فراموشی سپرد.
▪ هیچوقت جشن سال نو را در شهرهای دیگر ایران هم بودید که ببینید حال و هوای آنجا چطور است؟
ـ نه، همیشه موقع کریسمس و سال نو در تهران بودم.
▪ وقتی نام سال نو می آید کدام یک از آثار هنری معروف برایتان تداعی می کند؟
ـ کلاً اسم سال نو که می آید، یاد فیلم «آواز برنادت» می افتم؛ چون خاطرم هست که آن قدیم ها، همیشه و هرسال این فیلم را از تلویزیون پخش می کردند. فیلم خیلی غمگین و تاثیرگذاری بود که من چندین بار آن را دیدم و باز هم دوست داشتم ببینم.
▪ میان آثار موسیقی چطور؟
ـ چیزی نبوده، یا من خاطرم نیست. به جز قطعات کلیسایی، چیزهایی در ذهنم است که در فیلم های خارجی دیدم.
▪ فیلم «سرود کریسمس» و «اسکروچ» خسیس را خاطرتان نیست؟
ـ نه، ندیدم!
▪ راستی اصلاً «ماهایا» یعنی چه؟
ـ تا آنجا که من می دانم، اسم ارمنی نیست؛ یک اسم هندی و مرتبط با عرفان هندوستان است. یک بار شنیدم ماهایا به معنی مادر خورشید و ماه است. یک بار شنیدم از «ماهایانا» می آید که از ریشه های فلسفه یوگا است.
▪ ماهایا پطرسیان: سینما راه خودش را می رود!
▪ چرا چند سال است نه مصاحبه و نه خبری از شما نمی بینیم؟
ـ مصاحبه کم نداشتم، اما اغلب خبری بودند. راستش دیده نشدن من بیشتر به این علت است که فیلم هایم به موقع اکران نمی شوند.
▪ چند فیلم اکران نشده دارید؟
ـ چهار- پنج تایی هست! سه تایشان مربوط به دو سال اخیر است که هنوز اکران نشدند؛ «خواب لیلا» میرفلاح، «شبی در تهران» بهرام کاظمی و «تاکسی نارنجی» که بهار گذشته کار کردیم و دارد آمادهء نمایش می شود. این فیلم ها هنوز اکران نشدند و این خیلی مهم است؛ چون من در طول دوران کاری ام، بیش تر از یک فیلم در سال نداشتم. الان خیلی از فیلم ها زمان اکران خوبی ندارند، یا حتی اصلاً اکران نمی شوند. وضعیت بحرانی اکران باعث شده کسانی که مثل من پرکار نبوده و نیستند، همان دو فیلمی که در سال بازی می کنند هم نمایش داده نشود و انگار که اصلاً کار نکرده باشیم!
بعد هم فیلم هایی مثل «انتخاب» یا «پیشنهاد ۵۰ میلیونی» را داشتم که فقط یک هفته، آن هم در چند سینمای خاص و محدود اکران شدند و زود هم برداشته شدند.
▪ فکر نمی کنید که انتخاب های شما خوب نبوده و این فیلم ها چندان دیده نشدند؟
ـ خب خیلی فیلم ها را می بینیم که خوب نیستند، ولی درست اکران می شوند.
▪ زمانی فیلم های زیادی بودند که کاملاً به بازی شما متکی بودند. چه شده که دیگر از آن ماهایا پطرسیان خبری نیست؟
ـ من می گویم که دیگر از آن فیلم ها خبری نیست. فیلم های دو- سه سال اخیر را ببینید...
▪ شما اصولاً فیلم های تجاری بازی نمی کنید؟
ـ فیلم های تجاری هم باز خوب و بد دارند. من در دهه هفتاد فیلم های تجاری زیادی کار کردم که خیلی هم پرفروش بودند.
▪ الان چطور؟
ـ اگر همین فیلم ها درست اکران شوند، ممکن است فروش شان خوب باشند.
▪ یعنی فکر می کنید این فیلم ها که اخیراً بازی کردید، در شرایط امروز سینمای ما کارهای موفقی باشند؟
ـ ... (مکث بلند) ... نمی دانم. من معتقدم الان فروش فیلم ها را خود فیلم ها تعیین نمی کنند، بلکه شرایط دور و اطراف شان خیلی تعیین کننده است؛ و این خیلی بد است.
▪ شما موقع بستن قرارداد بازی در یک فیلم، همهء این شرایط را در نظر می گیرید؟
ـ نه. در درجه اول متن را می خوانم تا ببینم نقش چه است. یعنی اگر قرار باشد نفش نامناسبی باشد که دوست اش نداشته باشم و مثلاً فکر کنم این فیلم ۱۰ میلیارد می فروشد، برایم فایده ای ندارد. من بازیگرم، کارم بازی کردن است. پس اول باید ببینم قرار است چه چیزی بازی کنم. این پله اول اهمیت است و فروختن یا نفروختن فیلم در درجه بعد قرار دارد.
الان باید شرایط زیادی دست به دست هم بدهند تا فیلمی فروش کند. خیلی از این فیلم ها را مردم دوست ندارند، ولی با کمک تبلیغات، پخشی که وجود دارد و تعداد سینماهایی که گرفته شده و مطلوبیت این سینماها باعث می شود تا فیلمی فروش مناسبی داشته باشد، حتی اگر مردم ناراضی از سالن بیرون بیایند. در مقابل هم فیلم هایی هستند که مردم دوست شان دارند ولی شرایط اکران باعث می شود فروش خوبی نداشته باشند. به نظر من شرایط اکران سینمای ما عادلانه نیست.
▪ به نظر می رسد شما خیلی زود خودتان را از مقابل چشم ها دور کردید. فکر نمی کنید این به حضورتان در سینما لطمه بزند؟
ـ این معمولاً اشتباه ما است که فکر می کنیم باید از همان چیزی که همیشه مقابل چشم مان است، استفاده کنیم. این اشتباه دائم دارد در سینمای ما تکرار می شود.
▪ چقدر از این قضیه ضربه خوردید؟
ـ این انتخابی است که خودم کردم دیگر...
▪ چرا؟
ـ من معتقد به بعضی حضورها نیستم.
▪ اما حیف است؛ شما دارید سینما را از وجود خودتان محروم می کنید! شما حتی در مجامع هنری و سینمایی هم دیده نمی شوید.
ـ سینما به هرحال راه خودش را می رود. من فکر می کنم وقتی قرار است بازی کسی خوب باشد، دیگر لزومی ندارد خودش را به وسیله حضور در مجامعی که اصلاً ربطی به بازیگری ندارند، مطرح کند. اغلب مجامع ظاهراً کاری هنرمندان هم فقط شو است. می دانید چند نفر از بازیگران امروز سینما، که بازیگرهای بسیار متوسطی هم هستند، دائم بین مجالس مختلف در رفت و آمدند! مجالسی که اصلاً ربطی به بازیگری ندارند و هیچ کمکی به پیشرفت حرفه شان نمی کند. بهتر نیست بازیگر همین وقت اش را صرف دیدن یک تئاتر بکند؟ یا کتاب بخواند و فیلم ببیند؛ آنوقت زمان اش را بهتر صرف کرده. شاید حضور در محافل، اقتضای شغلی مثل بازیگری باشد ولی کمکی به بهبود وضعیت کاری اش به عنوان یک هنرمند نمی کند.
▪ کلاً می خواهیم بگوییم زود کنار نکشید و خودتان را بازنشسته نکنید!
ـ نه، این حرفه پستی بلندی های خودش را دارد. اتفاقاً ورود به این کار خیلی آسان تر است، تا بعد که یک بازیگر بخواهد بدون تکرار کردن به کارش ادامه بدهد. مثلاً الان اگر من بخواهم هر سال در ۴- ۵ پروژه کار کنم، راحت می توانم. همین امسال، در چند ماه گذشته، خوب پیشنهاد داشتم. اما مسلماً همه را قبول نمی کنم...
وبلاگ ریسمان باز/نشریه مشق آفتاب
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید