پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


در جدال با دیگری


در جدال با دیگری
۱) کرده‌هایم بیشتر از آن من است/ آنگاه که آن دیگران است/ برای اینکه من باشم / باید دیگری باشم/ خویشتن را ترک می‌گویم / و خود را در دیگران می‌جویم / دیگرانی که نیستند چون من نباشم(اکتاویوپاز)
۲) نوشتن امری شخصی- فراشخصی است. وضعیت متناقضی که نویسنده همراه با کلمات تا نقطه فرجامین طی می‌کند، همچون تغییرات موج و ساحل، پیوسته اشاراتی به سوی درون و بیرون است.
با قبول اینکه مولف سال‌هاست که مرده، هیچ متنی از حضور ارواحی نویسنده‌اش گریزی ندارد. حتی در نوشتن یک دستور آشپزی هم نمی‌توان از تاثیرات سلیقه و ذائقه آشپز در انتخاب مواد و ادویه‌ها،‌و تزئین‌ زیباشناسانه او هنگام سرو غذاگریخت. حواس پنج‌گانه من با چیزی سروکار دارد که در نبود آشپز تداعی کنندة‌ یاد اوست. انتخاب رستوران برتر از دیگری، انتخاب یک مکان نیست، خواست درک مکرر تجربه طعمی است که خاطره وعده‌ای لذیذ را به همراه داشته.
با این حال سوال اصلی این است که در یک زندگینامه خود نوشت (که بهترین محل روایی اعلام برائت از مرد‌گی برای مولف است) تا چه حد میان امر شخصی و فراشخصی مرز وجود دارد؛ جایی که خود نویسنده جزیی از امکانات روایت است. او به مثابه یک دادستان و وکیل – قاضی و متهم، سعی در رویارویی بی‌واسطه با واقعیات گذشته‌اش را دارد، و با احضار آن‌ها، در جایگاه راوی کنش‌گر حال،‌ امکان می‌یابد تا یک زندگی‌ را متجلی کند.
دقیقا اینجاست که مولف مرده، خاک را می‌شکافد و روی گور خویش می‌ایستد تا آنچه را از سرگذرانده به داوری بنشیند. و داوری کنشی‌است که در واکنش با دیگری حادث می‌شود.
۳) «دیگری دوزخ است». این گزاره‌ای سارتری‌ست. «من» دوزخ نمی‌فهمد، چرا که با وجود دیگری‌ست که امکان دوزخ وجود دارد. زیر نگاه دیگری من بوجود می‌آید. نگاه حالتی از داوری به همراه دارد. داوری‌ها من را می‌سازد، من را از بین می‌برد، من را سلب می‌کند و من را پدید می‌آورد. بی‌وجود دیگری من تمایز ندارم. همواره حضوری هستم که کنار دیگری حاضر است. من ردپایی از دیگرانم و دیگران ردپایی از من، که در یکدیگر بوجود می‌آئیم. همواره یکی زیر نگاه دیگری از بین خواهد رفت. یادآور اینکه من به اندازه‌ای من هستم که در نگاه دیگری هستم. حتی مسیح هم در لحظه مصلوب شدن از نگاه خدای پدر گریزی ندارد. «دیگری، یکی از وجوه دلهره‌ من است».
۴) نوشتن از خود، دلهره‌آورترین قسمت از یک تجربه ادبی است. این خود ناآگاه، که جایی در گذشته زندگی دارد، به واسطه این راوی خودآگاه استحاله یافته، از عمق به سطحی می‌آید که هرآن انتظار می‌رود به دلیل ساخت خودکامه روایت‌گری و نیروی تخیل ‌چهره‌ای پیدا کند که بیش از آنکه واقعی باشد، داستانی است. نوشتن، همواره عملی در زمان سپری شده است و بی‌سیطره خودآگاهانه حال امری ناممکن. وجودی که در زمان حال می‌نویسد، واقعیت نمادینی از گذشته را برمی‌گزیند، اما عملی که در دیروز اتفاق افتاده، به دلیل آگاهی در امروز، ناآگاهی‌ای محسوب می‌شود که روایت آن وابسته به مداخله انتقادی راوی از واقعیت طی شده تا زمان حال است. این برش تاریخمند معطوف به حضور دیگرانی است که حتی اگر مرده باشند باز هم زنده‌اند؛ آن‌ها زندگی دارند و در این حضور خیالی با امکان داوری تلخ‌شان انتخاب شده‌اند تا دوباره نگاه ‌شوند – نگاه کنند.
دیگران از جایی دور، سرگذشتی، رویاها و کابوس‌هایی را به سوغات می‌آورند که نوشته شدنشان می‌تواند صورتی فاجعه‌آمیز یک ماجرا بدهد، اگر راوی در لحظه‌های رویارویی دوباره در آن وضعیت‌ها عریان باشد. راوی سرکوبگری نباشد که در لحظه روایت، به دلیل خواست قدرت و زبان، جانبی ایدئولوژیک را داوری می‌کند تا در توهمی داستانی به تایید خود برسد. به تعبیر آندره مالرو: «حقیقت هرکس را نخست در آن‌چه پنهان می‌کند باید جست».
یک زندگینامه خود نوشت چقدر واقعی است؟ می‌توان بی‌ترس از نگاه دیگری، بی‌وجود دوزخی دیگری نوشت؟ آیا می‌توان در صداقت کامل،‌ تا نهایت ممکن عریان بود؟ باید زندگی کرد، اما برای روایت کردن باید به یاد آورد. درباره این چالش،‌ روکانتن در یادداشتی از تهوع می‌نویسد: «برای آنکه پیش افتاده‌ترین رویداد به ماجرایی مبدل گردد، باید و همین بس که به نقل کردن پرداخت. این همان چیزی است که مردم را گول می‌زند: انسان همیشه نقال داستان است. او در احاطه داستانهای خودش و داستان‌های دیگران زندگی می‌کند، هرچه را که برایش رخ می‌دهد از خلال این داستان‌ها می‌بیند؛ می‌کوشد تا زندگی‌اش را طوری بگذارند که گفتی مشغول نقل کردن آن است.اما باید انتخاب کرد: زندگی کردن یا نقل کردن».
اما همین روکانتن- سارتر، در کلمات هر دو را انتخاب می‌کند: زندگی کردن همراه با نقل کردن.
۵) «کلمات»، کتابی درباره دیگری‌ست. روایت چگونگی حضور نگاه دیگران در ساخت ذهن کودکی سارتر. اگرچه هیچگاه نمی‌توان‌ از میزان عریانی راوی در خود نگاری با خبر شد، اما سارتر در «کلمات» مداخله‌گری انتقادی است که بی‌هراس از قضاوت دربارة خود و دیگری به روایت بدیع روزگاری سپری شده دست می‌برد.
خواندن کلمات برای ذهنیت پنهانکار ایرانی، دست کم یادآور نبود آثاری است که جای خالیشان سال‌هاست در ادبیات داستانی ایرانی حس می‌شود. به غیر از هدایت و آل‌احمد- که هر دو به شکلی معکوس توسط طیفی از نویسندگان تایید و تقبیح می‌شوند- کدام راوی عریانی را می‌شناسیم که سرگذشت خویش را پنهان نکرده باشد.
ما از نگاه دیگری همواره در هراسیم. از کابوس و قضاوت کردن و داوری شدن خواب راحت نداریم. ما راویان پنهانکاری هستیم که جز تایید دیگری، راهی برای ادامه دادن پیدا نکرده‌ایم. آنجا که سارتر در کلمات می‌نویسد: «زندگی ما جز رشته‌ای از تشریفات نیست و ما وقتمان را بر سر آن می‌گذرانیم که خودمان را غرق در ستایش کنیم.»، بیش از هر زندگی دیگری، به زندگی ما شباهت دارد
جواد کاظمی
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی


همچنین مشاهده کنید