چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

اسراییل نبرد مشروعیت را از دست داد


اسراییل نبرد مشروعیت را از دست داد
«پروفسور ریچارد فولک»، گزارش دهندة ویژه سازمان ملل متحد در امور مرتبط با حقوق بشر در اراضی اشغالی فلسطین و از جمله تندروترین منتقدان اسراییل گفت که اسراییل در نبرد کسب مشروعیت شکست خورد. معنای این گفته فولک چیست؟
خیل عظیم مردمی که در شهرهای مختلف جهان دست به تظاهرات و راهپیمایی می زنند به این سؤال پاسخ می گویند. برای جهانیان این سخن به معنای جنگ وحشیانه ای است که اسراییل علیه ساکنان نوارغزه آغاز کرد و دولت یهودی بدین ترتیب نام نیک خود را (اگر بوده باشد) از دست داد و دروغین بودن ادعاهایش مبنی بر اینکه رفتارش با ارزش های متمدن جهان غرب مطابقت دارد، ثابت شد.
برخی از تظاهر کنندگان شعارهایی سر می دهند که اقدامات اسراییل را بسان اقداماتی می داند که علیه یهود اعمال می شد و کشتار و قتل عامی که در غزه صورت می گیرد را، بسیار سنگدلانه توصیف می کنند، آنهم پس از لیست طویلی از اقدامات غیرانسانی که اسراییل از زمان قتل عام دیریاسین، علیه فلسطینی ها، لبنانی ها و اعراب از زمان تأسیس و شکل گیری از شش دهه پیش در قلب منطقه خاورمیانه مرتکب شده است.
و اکثر اسراییلی ها از وظیفة وحشتناکی که ادای آن برعهده سربازانشان گذاشته شده، خشنود شدند. به نظر می رسد، آنها پس از حملات شستشوی مغزی بواسطه رهبران و رسانه های همدست با این رهبران، این تصور در آنها شکل گرفت که دولتشان جنگی عادلانه را در نوارغزه آغاز می کند. اما سایر جهانیان موضوع را به نحوی دیگر و بسیار بهتر دریافتند. این موضوع در مورد برخی از اسراییلی های حکیم و فرهیخته نیز صدق می کند که با اتخاذ چنین موضع شرافتمندانه بسان سایر ملل جهان، بیانگر وجدان بیدار و نگران در کشور خصمانه اشان هستند. «یوری افنیری» از جمله مروجان صلح در اسراییل و پرتلاش ترین آنها در این عرصه نوشت: «بی شک در اذهان جهانیان، اسراییل به شکل حیوان ددمنش خون آلودی نقش خواهد بست... و این در بلندمدت نتایج بسیار منفی و بدی برآینده ما می گذارد و در پایان اینکه، این جنگ جنایتی علیه خود ما و جنایتی علیه دولت اسراییل به شمار آورده خواهد شد.»
اما دیگر اسراییلی فرهیخته، آوی شلایم، استاد روابط بین الملل دانشگاه آکسفورد است که اعتقاد دارد، اسراییل همچنان یک دولت منحرف و مرتد است: «به طور معمول یک دولت مرتد و منحرف قوانین بین المللی را نقض می کند و سلاح های کشتار جمعی در اختیار دارد و اقدامات تروریستی را دنبال و از خشونت علیه غیرنظامیان برای تحقق اهداف سیاسی اش استفاده می کند و این معیارها بر اسراییل منطبق است.»
اما حاخام آمریکایی «مایکل لرنر»، سردبیر مجله ترقی خواه «تیکون» که خواستار گفتگو میان ادیان است، اعلام کرد: «وقتی حماقت های اسراییلی را می بینم، قلبم تکه تکه می شود و به عنوان یک روحانی یهودی، این صحنه ها و مواضع به من نشان می دهد که چه آسان رسالت محبت و شفقت که یهودیت منادی آن برای جهانیان است، به راحتی تحریف می شود.»
شاید بتوان گفت، شدیدترین انتقاد صورت گرفته علیه اسراییل از سوی یک اسراییلی توسط ایلان بابی بوده، وی نویسنده کتاب اثرگذار «پاکسازی نژادی فلسطینی ها» است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد و در آن عنوان کرد که چگونه اسراییل طی سالهای ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸ ملت اصیل فلسطین را ترسانده و سپس قتل عام و از کشور خود بیرون کرده است. او ضمن محکوم کردن جنگ علیه غزه اعتقاد دارد: «صهیونیسم مکتبی است که از پاکسازی نژادی و اشغال و کشتارهای دسته جمعی حمایت می کند و امروز ما فقط نیازمند محکوم کردن قتل عام ها و کشتارها نیستیم، بلکه باید مشروعیت این مکتب را هم زیر سؤال ببریم».
بابی می افزاید: تا زمانی که صهیونیسم، مکتب و عقیده ای نژادپرستانه تلقی شود، تلاش خود را جهت حاکمیت بر جهان ادامه می دهد. بی شک این سخنان برای قربانیان فلسطینی و اکثر اعراب و مسلمانان جدید نیست. بابی در ادامه می گوید: امیدوارم صداهایی که در جهان به گوش می رسد، این نکته را نیز به دولت یهود گوشزد کند که این مکتب و رفتار دولت آن از دید جهان مردود است و جهانیان اجازه چنین رفتارهایی را به این دولت نمی دهند و تا زمانی که این رفتارها ادامه داشته باشد، اسراییل تحریم و مجازات خواهد شد.
اسراییلی های مخالف و معارض تلاش دارند، بگویند که اسراییل در نبرد کسب مشروعیت شکست خورده است. با تخریب غزه و به وحشت افکندن ساکنان آن و کشتارها آنها چیزی جز تخریب و توهین «وجهه اش» در جهان نصیب این رژیم نمی شود، آن هم در جهانی که امروزه رسانه ها بر آن حاکمیت دارند، حفظ وجهة خوب و مناسب بسیار مهم می نماید. اسراییل همچنین به موضع و دیدگاه سیاسی و اخلاقی اش نیز توهین کرده که برای استمرار بقایش در بلندمدت مهم به نظر می رسد.
چرا اسراییل مرتکب چنین اقداماتی می شود؟ در حالی که جهان با نگرانی ملاحظه می کند، چگونه جنگنده های آپاچی و هلی کوپترهای اف ۱۶ آن غزه را بر سر ساکنانش تخریب می کند. می توان دو نتیجه در این زمینه گرفت. اول آنکه وجود عاملی غیرمنطقی در اذهان اسراییلی ها، آنها را به تلاش وامی دارد تا امنیت عمومی ملتشان را به هر طریق و به هر قیمتی، ولو هر قدر هم به زیان دیگران، تأمین کنند. این رفتار را می توان اینگونه تفسیر کرد که این واکنش اسراییلی ها از رنج ها و عذاب های سختی نشأت می گیرد که یهودیان اروپا در قرن گذشته متحمل آن شدند. این سختی ها و مصایب باعث شده اند، اسراییل اجازه ندهد، هیچ مقاومتی، حتی اگر ضعیف و کوچک هم باشد، مقابل این دولت سر برآورد. به همین دلیل است که موشکهای نه چندان قدرتمندی که جنبش حماس شلیک می کند، باعث برافروخته شدن خشم دیوانه وار و کشندة اسراییلی ها می شود. پس چگونه گروههای نظامی عربی به خود جرأت دادند، قدرت دولت یهود را به چالش بکشند، در حالی که این دولت به شدت جنگید تا استیلای کامل نظامی خود را بر هر اتحاد و پیمان احتمالی عربی تحمیل کند و آمریکا را تحت فشار قرار داد تا تفوق و برتری نظامی اش را در برابر هر آنکس که مقابلش قد علم می کند، تضمین نماید؟
این چیزی نیست، جز آنکه رفتارهای اسراییل، رفتارهای «غیرمنطقی» ای توصیف شود که با ادعاهایش هیچ تناسبی ندارد. رفتارهای اسراییل بیانگر آشفتگی و نگران روحی عمیق آن است که بر این دلالت می کند که آمریکا هنگام قرار دادن سلاحهای کشنده در اختیار اسراییلی ها، نمی تواند تصمیم درستی بگیرد.
اما تفسیر دیگر از برخورد اسراییلیها که بسیار متفاوت است به این نکته اشاره می کند که اسراییل به دنبال هدفی بزرگتر و فراتر از صرف تأمین امنیت شکننده اش است. از سال ۱۹۴۸ یا به عبارت بهتر از زمان انتشار اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷ در انگلیس، رهبران اسراییل از جناحهای مختلف سیاسی، تصمیم داشتند، هر تحرکی را که خواستار تثبیت و تقویت پایه های دولت فلسطینی است، سرکوب کنند.
آنها از این در هراس بودند و همچنان در هراسند، مبادا شکل گیری چنین دولتی آسیبی به طرح قومی اشان برساند و به گونه ای برخورد کردند که گویی جایی کافی برای تأسیس دو دولت در سرزمین تاریخی فلسطین نیست.
آنها تمام این سرزمین را برای خود می خواهد، حال چگونه می توان این واقعیت را تفسیر کرد که اسراییل رسم مرزها را نمی پذیرد و همچنان خواستار توسعه و گسترش بیش از پیش آنهاست.
با اینکه برخی از رهبران اسراییل، بسان اسحاق رابین به موضوع صلح پرداختند، اما نتوانستند به گفته های خود عمل کنند و این باعث شد تا عملیات الحاق و پیوستن کرانه باختری به اسراییل با سرعت بیشتری در زمان حاکمیت حزب لیکود و همچنین حزب عمل و اخیراً حزب کادیما دنبال شود.
به نظر می رسد، جنگ در غزه تلاشی مأیوسانه برای غلبه نهایی بر هر احتمال و فرضیه ای برای رسیدن به راه حل دو دولت در جنگ فلسطینی ها – اسراییل است.
اما رهبران اسراییل چه جایگزینی برای این راهکار ارائه می دهند؟ آشکار است که آنها می خواهند، نوارغزه را به مصر بدهند و خود را از مسئولیت ساکنان در رنج و عذاب آن نجات دهند. آنها بدین وسیله می خواهند با غلبه بر فلسطینی ها پایه های دولت مستقل خود را مستحکم تر نماید. مصر با گشودن گذرگاه رفح مخالفت کرد و در این راه رویارو شدن با خشم افکار عمومی جهان عرب نیز او را از این عمل باز نداشت، چون تصور می کند، این هدف واقعی اسراییل است.
آریل شارون، نخست وزیر اسراییل، در سال ۲۰۰۵ شهرکهای یهودی نشین نوارغزه را با هدف تقویت و تثبیت حاکمیت اسراییل بر کرانه باختری تخلیه کرد و این سیاست همچنان به قوت خود باقی است و جمعیت شهرک نشینان یهودی کرانه باختری افزایش یافت و این شهرک نشینان در حال حاضر آنقدر قدرت یافته اند که بیرون راندن آنها از این منطقه بسیار سخت می نماید.
آنها توجهی به برقراری صلح ندارد و تنها خواهان زمین و حاکمیت بیش از پیش بر اراضی فلسطینی هستند.
حال آیا باراک اوباما می تواند این روند خطرناک را تغییر دهد؟ هیلاری کلینتون که به عنوان وزیر خارجه دولت جدید انتخاب شده، تأکید کرد که نباید از این ایده که فلسطینی ها و اسراییلی ها می توانند، در صلح و امنیت در کنار یکدیگر زندگی می کنند، صرف نظر کرد. چنین سخنانی را پیش از این نیز شنیده بودیم. اما او در ادامه سخنانش گفت که آمریکا با جنبش حماس گفتگو نمی کند و این اولین اشتباه بزرگی است که دولت جدید مرتکب آن می شود. حال با این اوضاع چگونه می توان امید داشت، صلح میان دو طرف در حال جنگ برقرار می شود، در حالی که آمریکا گفتگو با یکی از طرفهای نزاع را رد می کند.
تنها تلاشهای مستمر و مشترک آمریکا و اتحادیه اروپا و روسیه و سازمان ملل است که می تواند اسراییل را به بازگشت به راه درست و دادن فرصتی دیگر به روند صلح وادار کند.
پاتریک سیل نویسنده انگلیسی
مترجم: قبس زعفرانی
منبع : خبرگزاری قدس ـ قدسنا


همچنین مشاهده کنید