پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


روایت‌ مظلومیت‌ یک‌گردان


روایت‌ مظلومیت‌ یک‌گردان
صبح روز نوزدهم دی‌ماه ۱۳۶۵ در نخستین مراحل عملیات پیروزمند کربلای ۵، مقر گردان فجر که از رزمندگان شهر بهبهان تشکیل شده بود، هدف بمباران شیمیایی دشمن قرار گرفت و نیروهای این گردان با استنشاق گازهای خردل و سیانور یا به شهادت رسیدند یا بشدت مجروح شدند.
نصرت‌الله محمودزاده، نویسنده نام‌آشنای عرصه پایداری در تازه‌ترین کتابش به روایت ماجرای شهادت مظلومانه این رزمندگان پرداخته است. در این نوشته، به کتاب و ضعف و قوت‌هایش نگاهی افکنده‌ایم.
نویسنده‌ای تصمیم می‌گیرد ابعاد ماجرایی را که پس از حدود ۲۲ سال هنوز بکر مانده و کسی سراغش نرفته است، پیگیری کند و در این خصوص کتابی بنویسد.
او قصد دارد درست در سالگرد این حادثه کتابش را منتشر کند و به دست مخاطبانش برساند. ما نمی‌دانیم چرا او پیشتر به این فکر نیفتاده است تا کارش را با شتاب انجام ندهد، ولی به هرحال او وقت کمی دارد و اطلاعات موجود نیز تنها بخش اندکی از کتاب را پوشش می‌دهد.
تا اینجا درام دست اولی داریم: نویسنده‌ای که می‌خواهد به هر قیمت ممکن کاری بزرگ انجام دهد، ولی ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند که او نتواند.
محمودزاده نیز حجم اصلی کتاب خود را به روایت همین دغدغه و آشفتگی و اطلاعات اندک اختصاص می‌دهد و همین کشش داستانی که در کار ایجاد شده است، حجم عمده‌ای از کتاب را خواندنی می‌کند، چرا که خواننده تنها با روایت یک حادثه تاریخی و مصاحبه با بازماندگان آنها روبه‌رو نیست. کشف لحظه لحظه و لجوجانه حقیقتی که زیر غبار زمانه مظلوم مانده است از اصل روایت خواندنی‌تر است.
نویسنده در پردازش این بخش از داستان خوب عمل می‌کند، چهره یک محقق لجباز ولی معتقد به سرانجام کارش را دارد و بر حسب اتفاق همیشه شانس با اوست. او خود گفته است برای نگارش کتاب تنها ۱۰ روز فرصت داشته و در همین فرصت توانسته است همه مراحل نوشتن تا چاپ کتاب را انجام دهد که این مساله توفیقی ستودنی برای نویسنده محسوب می‌شود.
‌● وقتی روایت عوض می‌شود
ماجرای نگارش کتاب «تیکه‌های آینه» دقیقا همان چیزی است که نویسنده تشریح کرده است. کتابی که در کمترین زمان ممکن گردآوری و منتشر شد و چنان که گفتیم محمودزاده با انتخاب روایت اول‌شخص و بیان آنچه در مدت گردآوری داستان بر او گذشته است، متنی جذاب را برای ما روایت می‌کند، ولی درست در جایی که این انتخاب در حال ثمر دادن است او همه کشش و جذابیت داستانی اثر را به دست خود ویران می‌کند.
او ابتدای فصل سوم پس از نوشتن متنی احساسی تاکید می‌کند این فصل را دانای کل روایت خواهد کرد. پس از آن فصل اصلی و مهم کتاب را براساس اطلاعاتی که به دست آورده است با شیوه دانای کل می‌نگارد و باز فصل چهارم به من راوی برمی‌گردد.
تغییر روایت وقتی بر اساس منطقی محکم استوار نباشد باعث فروریختن لذت متن و اغتشاش در ساختار کل متن می‌شود و این دقیقا اتفاقی است که در تیکه‌های آینه افتاده است.
اگر قرار بر روایت داستان بر اساس دانای کل بود همه کتاب می‌توانست بر اساس اطلاعات گردآوری شده بر همین شیوه استوار شود؛ چیزی که در بیان خاطرات داستانی جنگ بارها شاهد آن بوده‌ایم و آثار ارزشمندی نیز در این حوزه خوانده‌ایم. در این صورت باید پرسید همه فصولی که در آن روایت اول‌شخص است برای چه آمده‌اند؟
آیا برای افزودن بر حجم داستان؟ آیا برای منت گذاشتن نویسنده بر خوانندگانش؟ (نویسنده چند بار تاکید می‌کند که این اولین تجربه او در نگارش کتابی با کمترین حجم نیست و باز تاکید می‌کند او سال‌هاست می‌نویسد و سال‌ها قبل هم جنگیده است.)
وجود‌تجربه‌های تازه در تیکه‌های آینه باعث می‌شود خواندن آن را به ‌علا‌قهمندان داستان بخصوص داستان‌هایی با سوژه‌های جنگی ‌ توصیه کنیممحمودزاده با تغییر روایت در فصل سوم، لذت درک متن بر اساس اطلاعات پراکنده و کنار هم چیدن آینه‌هایی که خود از آنها سخن گفته است برای کامل کردن، تصویری از ماجرای صبح ۱۹ دی ۶۵ را هم از مخاطب گرفته است. گویی مخاطب برای فهم آنچه در این رویداد بزرگ اتفاق افتاده است حتما به حضور مقتدرانه نویسنده نیازمند بوده است!
در صورتی که نویسنده روایت اول‌شخص را حفظ می‌کرد می‌توانستیم به تولد کتابی دلخوش باشیم که ضمن بیان حوادثی تاریخی و مبتنی بر رویدادهایی برآمده از دل حقیقت دارای جاذبه بی‌نظیری در مجموعه آثار داستانی دفاع مقدس باشد که چنین نشده است.
البته ذکر این نکته هم ضروری است که مهم‌‌ترین جاذبه و جلوه کتاب در محتوای آن است، محتوایی که اگر در بهترین و بایسته‌ترین روایت به مخاطب منتقل شود بهتر دیده می‌شود.
● جاذبه‌های بکر
چنان که گفتیم درباره این ماجرای مهم در جنگ تحمیلی، کار تحقیقی چندانی صورت نگرفته بوده است. ماجرای شهادت افراد این گروهان و رنج‌های جانبازان شیمیایی آن در ذیل حوادث پی‌درپی عملیات وسیع و گسترده کربلای ۵ از دیده‌ها مغفول مانده بود و محمودزاده با انتخاب این حادثه و ماجراهای پیرامونی آن توانسته است به عرصه‌هایی بکر و تازه دست پیدا کند.
جای جای کتاب، سرشار از لحظاتی است که روایت آنها با شتابی که برای نگارش کتاب به خرج داده شده نیمه‌کاره مانده و بویژه می‌تواند دستمایه‌ای برای خلق آثار داستانی ماندگار با تکیه بر تحقیقاتی باشد که نویسنده انجام داده است.
اصل ماجرا خود دارای جاذبه است. گردانی که قبل از شروع عملیات با بمباران شیمیایی دشمن از دور عملیات خارج می‌شود و با وجود عطش و شوق رزمندگان برای حضور در جنگ و رویارویی با دشمن از چرخه درگیری نظامی بیرون می رود، می‌تواند دستمایه‌ای برای داستانی بلند و تاثیرگذار باشد.
از طرف دیگر، برخی لحظات انسانی در کتاب هست که بازخوانی و بازروایت آنها قابل توجه است: رزمنده‌ای که جیره غذایی‌اش را به همرزمش می‌دهد بدون آن که بداند این غذا به مواد شیمیایی آلوده است، فرمانده‌ای که زنده مانده است و در برابر دیدگانش همه نیروهای تحت فرمانش به شهادت می‌رسند، مادری که برای عیادت فرزندش به بیمارستان می‌آید و از شدت جراحات شیمیایی او را نمی‌شناسد، جانبازی که اصرار می‌کند زخم‌های صورتش را بشویند تا آماده دیدن نامزدش شود، شهادت ۵ جانباز شیمیایی در یک ساعت روی تخت بیمارستان، جانبازی که ۲ بار خارج شدن روح از بدنش را تجربه کرده و بالاخره زنی که به اصرار خود همسر جانبازی شیمیایی می‌شود و حتی پس از شهادت او از آنچه تجربه کرده راضی است و... .
این همه داستان‌ها، نگاه‌ها و تجربه‌های تازه در تیکه‌های آینه باعث می‌شود خواندن این کتاب را به همه آنها که سودای داستان بخصوص داستان‌هایی با سوژه‌های جنگی دارند، توصیه کنیم.
همچنین کتاب به دلیل شتابی که مجموعه انتشار آن داشته‌ به ویرایشی دوباره نیاز دارد، اگرچه نویسنده و ناشر همه زحمت خود را برای چاپ کتابی آبرومند به کار برده‌اند باز هم به نظر می‌رسد نثر کتاب به دقتی دوباره و دقیق نیاز دارد. این ویرایش می‌تواند از نام مجموعه شروع شود. به نظر شما دلیلی دارد که تکه‌های آینه را در جای جای کتاب تیکه‌های آینه بخوانیم؟
● ارزش‌های کتاب
همه آنچه گفتیم به یک کنار، باید پذیرفت جسارت محمودزاده در نزدیک شدن به سوژه‌ای مغفول مانده در کوتاه‌ترین زمان ممکن در کنار تیزبینی او در شکار این سوژه بکر به خودی خود یک ارزش است.
باید بپذیریم حجم فعالیت، اعم از کارهای تحقیقی و نوشتاری درخصوص جانبازان شیمیایی در برابر رنج‌های روزانه‌ای که آنان می‌کشند و مرارتی که خانواده‌هایشان متحمل می‌شوند، بسیار بسیار اندک است. تک‌مضراب سرفه‌هایی که نصرت‌الله محمودزاده در کتابش آگاهانه یا ناآگاهانه تکرار کرده است مخاطب را با گوشه‌ای کوچک از رنج این شهیدان زنده آشنا می‌کند و در کنار این حس تلخ و گزنده، بزرگی روح جانبازان شیمیایی و خانواده‌های آنان، مخاطب را در برابر این همه عظمت و شکوه شرمنده می‌کند.
۹۰ شهید گردان فجر لشکر ولی‌عصر(عج)‌ که در دی‌ماه ۱۳۶۵ در جاده شهید صفوی هدف راکت‌های حاوی گازهای خردل و سیانور دشمن واقع شدند، نمونه‌هایی ارجمند از مظلومیت رزمندگان ایرانی در جنگی نابرابر، ولی مردانه‌اند که محمودزاده با نگاه به شهادت آنان و زندگی رنج‌آمیز بازماندگان آن حادثه، بخشی از این تاریخ افتخارآمیز را از خطر فراموشی رهانده است.
گویی بچه‌های مظلوم گردان فجر پس از ۲۲ سال سکوت از دل تاریخ برخاسته‌اند تا فریاد مظلومیت رزمندگان و خانواده‌های آنان را به گوش سنگین تاریخ برسانند.
آرش شفاعی
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید