پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ویژه بودن وضعیت


ویژه بودن وضعیت
رمان «خنده را از من بگیر» روایت یک نوجوان ۱۳ساله است که در یکی از کوچه پس کوچه های کرج در زمان جنگ زندگی می کند؛ نوجوانی که مثل همه ما عاشق می شود (ولی فارغ نمی شود،) با دوستانش شیطنت می کند، حسادت می کند، نفرت می ورزد و همه چیزهایی که یک نوجوان در این سن و سال دارد. اما چیزی که در این رمان مهم است بخشی از تاریخ ایران است که گویا با ذره بین ماه زاده در دل این کوچه پس کوچه روایت شده و دوباره خوانی می شود.
فضای نوستالژیک و خاطره واری که در آن از وضعیت نوجوانی یک نسل می گوید . نوجوانی که پر است از جنگ و موشک باران و آژیر قرمز و سفید و گاهی هم نوار ویدئو و قایم کردن آن، و ابرمرد های خیالی در آن مثل رضا بیک ایمانوردی که با ضربات شان تمام عصبانیت های این نسل را بر سر آکتور مقابلش خالی می کرد.
در رمان «خنده را از من بگیر» نویسنده با رئالیستی جذاب، هرچند محافظه کارانه و محدود، سعی دارد فضای اجتماعی دوران اواخر جنگ را بازسازی کند (البته بدون آنکه به طور مستقیم به خود جنگ بپردازد) و در عین حال شخصیت هایش را در آن وضعیت اجتماعی قرار دهد تا پوست کنده تر شوند.
داستان از زاویه دید نوجوان ۱۳ساله یی روایت می شود (گاهی هم کمتر از سنش به نظر می آید) که مثل همه شخصیت های راوی رمان های فارسی حق به جانب و طلبکار است و گاهی نیز به فراخور سن و سالش احساساتی می شود. زاویه دید که با وجود محدود به ذهن بودن در اکثر رمان های غربی اینقدر جانب خودش را نمی گیرد و به راحتی راوی خودش را هم دست می اندازد. اما جای کمی تامل است که چرا ما وقتی صدای ذهن خودمان را می نویسیم هیچ صدای دیگری به گوش مان نمی رسد.
دو نوجوان حدوداً ۱۳ساله که همکلاسی و هم محلی اند محور ماجرا ها و روایت رمان هستند. زمان رمان اواخر دوران جنگ است که به خاطر موشک باران، بسیاری از مردم تهران به کرج پناه برده بودند. در خانه راوی نیز به همین خاطر پر از مهمان شده و او دل خوشی از آنها ندارد. ماجرا با کنش ها و مشکلاتی که دو شخصیت اصلی (امیر و مهدی) با یکدیگر دارند، شروع می شود و در پس زمینه آن شاهد جنگ و کسانی هستیم که به جبهه می روند، موشک باران و آژیر قرمز و همسایه یی که از کردستان آمده و پدرش با کوموله ها همکاری می کرده است.
رمان در چند فصل ابتدایی خیلی ساده و بی دردسر (چه برای خواننده و چه برای نویسنده) جلو می رود تا اینکه شخصیت جدیدی وارد قصه می شود به نام علی که هم سن و سال آنها است و تازه به محله شان آمده است. او که پدر و مادرش عضو کوموله های کردستان بوده اند به دلیلی از کردستان فرار کرده و به کرج پناه آورده اند.
با آمدن شخصیت علی به قصه، با وضعیت خاصی که او دارد کم کم احساس می کنیم نویسنده با خلق این موقعیت و خارج شدن از سطح صاف و صیقلی روایت می خواهد وضعیت ویژه یی از روابط را بررسی کند که در پس زمینه آن واقعیت ها و شکاف تاریخی نمایان شود. ولی بعد از مدتی متوجه می شویم از این ویژگی استفاده نمی کند و علی همراه با پدر و مادر و خواهر فلجش مثل سایر آدم های رمان هستند.
اما در این بین ما با شخصیتی مثل دایی آشنا می شویم که کمی از روال معمول ساخت شخصیت های هم تیپش (کسانی که به جنگ رفته اند) جدا شده و با رفتارهایی که گاهی تناقض وار و گاهی عصبی است می توان آن را زنده تر دید؛ شخصیت هایی که آشنایی نزدیک تر با آنها می تواند حرف های زیادی برای گفتن داشته باشد ولی به خاطر سختگیری های خاص، بیشتر تبدیل به تیپ هایی یکدست و همیشگی شده اند که برای خواننده قابل شناختن نیستند.
اما آنچه می توان ضعف کلی رمان دانست معمولی بودن و روزمره بودن همه چیز است. مشکلات راوی با هم سن و سال هایش، روابط همسایه ها با هم و تقابل شان با همسایه جدید، همه گره هایی است ضعیف که باز شدن و نشدن شان شخصیت یا روایت را دچار چالش نمی کند؛ چیزی که برای بازنمایی شخصیت یا جذابیت روایت لازم است.
در واقع می توان گفت چیزی که ادبیات را از جریان روزمره زندگی معمولی جدا می کند و موقعیت ها و حوادث آن را برای خواننده هر جا و مکان و زمانی می کند، ویژه بودن وضعیت و موقعیت یا ویژه بودن شخصیت است که می تواند در موقعیت معمولی یا خاص قرار بگیرد. در واقع این ویژگی، نقطه عطف ادبیات است که متاسفانه بسیاری از کارهایی که ما امروز می خوانیم هنوز نتوانسته اند خود را از بند آسودگی و آرامش، از بابت پیدا کردن موضوع و استفاده از تخیل آزاد کنند.
در واقع درست به همین دلیل است که ادبیات با آنکه زیاد درگیر واقعیت های ساده و همیشگی زندگی نیست ولی هیچ وقت در تمامی این واقعیت کوچک و همیشگی، جای تجربیاتی را که در رمان داشته ایم، خالی نمی بینیم. به طوری که می توان گفت در واقع ادبیات هسته یا امر واقع زندگی است و هر کجا که باشیم و حرف بزنیم از وادی آن خارج نیستیم.
در پایان باید اشاره کرد که نثر، پرداخت شخصیت و استفاده از فضاهای اجتماعی و سنتی کار ماه زاده علاوه بر یادآوری لحظات آن دوران، ما را به نوستالژی خواندن کارهای احمد محمود می اندازد که البته از دید من امتیازی برای نویسنده اش نیست.
مهدی فاتحی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید