سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

انتخابات و اصلاحات


انتخابات و اصلاحات
انتخابات بهاری است که احزاب و جریانات سیاسی ایران را از خواب زمستانی بیدار می کند پس تحلیل مواضع انتخاباتی شان نشان می دهد که هر یک تا چه حد واقعیت های عرصه سیاست را می شناسند و راهکارها شان تا کجا راه گشاست و هر یک در آینده سیاسی ایران چه جایگاهی خواهند داشت. دراین میان بی آن که بخواهیم به دلایل این امر بپردازیم و یا به مواضع انتخاباتی اصولگرایان نظر اندازیم یا حتی به حضور میر حسین موسوی در عرصه انتخابات فکر کنیم که با آمدنش اگر چه آرایش نیروهای دو جناح را بی آن که در ماهیت قضیه تغییری ایجاد کند دچار دگرگونی خواهد کرد . صرفا به سه رویکرد یا جریان مشخص در بین اصلاح طلبان اشاره خواهم داشت . سه جریانی که هر یک طیف وسیعی از احزاب را در بر می گیرند و همان طور که در ابتدا ذکر شد می خواهیم ببینیم نقاط قوت و ضعف هر جریان در چیست و تا کجا می تواند اصلاحات را به پیش ببرد.
۱) جریان اول که بیشتر با حزب اعتماد ملی و شخص کروبی شناخته می شود بر این باور است که خود بخشی از حاکمیت و فرزندان انقلابند پس باید در هر شرایطی در انتخابات شرکت کرده بر حضور حداکثری مردم در پای صندوق های رای بیفزایند. این جریان معتقد است که مشکلات و موانع حضور خود در عرصه قدرت را باید با ریش سفیدی و لابی گری در پشت درهای بسته حل کرد. هم چنین معتقدند شرایط اجتماعی و سیاسی کشور به گونه ای است که اصلاحات باید با حداکثر احتیاط و حد اقل سرعت به پیش برود. آنان حضور در قدرت را فی نفسه نیک می دانند و بر این باورند که تشکیل احزاب فصلی که صرفا در زمان انتخابات جهت جلب آرای مردم فعال می شوند بهترین راهکار است. ضمنا آنان برای کسب موفقیت و رسیدن به قدرت حاضر به مذاکره با دیگر جریانات و احزاب هستند به شرطی که منافع آنان حفظ شود اما در غیر این صورت خود را از همه جدا کرده و به راه خود می روند. آنان هم چنین معتقدند که وضعیت امروز اصلاح طلبان ناشی از رفتارهای غیر دمکراتیک و تندروی های بخشی از اصلاح طلبان است . جریاناتی که اتفاقا از سوی اصولگرایان نیز متهم به تندروی و ساختارشکنی می شوند. در واقع این جریان معتقد است که برای اصلاح کارآمدی نظام و افزایش بهره وری مدیریتی در چارچوب ساختارهای موجود باید تلاش کرد و هر حرکتی که ساختارهای نظام را نشانه بگیرد و آن را تهدید کند نه تنها مفید نیست بلکه خارج از چارچوب اصلاح طلبی است. این جریان اگر چه محافظه کارترین بخش جریان اصلاحات است اما باید اعتراف کرد درک روشنی از آن چه می خواهد دارد و از قدرت رقیب کاملا آگاه است و بازی با قواعد رقیب را خوب می داند . اما به چند دلیل ساده قادر به پیشبرد اصلاحات نخواهند بود. اول آن که به دلیل حضور طولانی مدت در عرصه قدرت جامعه به آنان اعتماد چندانی ندارد. در واقع جامعه مدام آنان را با گذشته شان مقایسه می کند و فکر می کند آنان هر چه می توانستند در گذشته انجام داده اند ودوم آن که فرهنگ سیاسی مردم ایران به قانون همه یا هیچ باور دارد فلذا اولا به برنامه های طولانی مدت هیچ علاقه و باوری ندارد ثانیا مردان سیاست را قدیس می بیند و می خواهد; پس هیچ گونه اشتباهی را در عرصه سیاست از یاد نمی برد حال آن که از آن جا که عرصه سیاست چون عرصه ای انسانی است کسی نمی تواند خود را بری از اشتباه و خطا بداند . با توجه به شرایط مذکور چنان که پیشتر گفته شد امکان این که جریان فوق بتواند گام موثری در مسیر اصلاحات بر دارد وجود ندارد.
۲) جریان دوم اما بیشتر با جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شناخته می شود. این جریان که به شکلی افراطی و متعصبانه از کاندیداتوری خاتمی حمایت می کند و هر گونه مذاکره و ائتلافی را تنها حول کاندیداتوری و حمایت از او می پذیرد وضعیتی کاملا متناقض دارد. آنان از یک سو خواهان سرعت بیشتر فرایند اصلاحات هستند و بر پایگاه اجتماعی اصلاحات اشاره دارند از سویی حضور در قدرت را از طریق پذیرش بازی رقیب که اتفاقا همیشه نیز آن رانقد کرده و می کنند می پذیرند و در عمل نشان می دهند که اصلاحات را جز از بالا نمی بینند. این جریان که روزی شعار فشار از پایین و چانه زنی از بالا را توصیه می کرد امروزه از هر دو عرصه محروم و جدا مانده. رقیب به او اعتماد نمی کند و ساختارشکنش می خواند و جامعه او را کمتر شیفته خدمت می داند.در واقع جامعه می پندارد این جریان مطالباتش را تنها نردبانی برای رسیدن به قدرت می داند و عملا پس از کسب قدرت برای تحقق خواسته هایش هیچ اقدامی نمی کند. نمایش آشکارش تحصن نمایندگان مجلس ششم بود که متحصنین هم چنان با لابی گری در صدد حضور در عرصه انتخابات، بودند و بعضی از دوستان صبح جزو متحصنین بودند و عصر دنبال ستادهای انتخاباتی خویش و در نهایت این جمع شکننده نشان داد که حتی قادر به ایستادگی برای کسب منافع خود نیست. فلذا مردم نه تنها از آنان حمایت نکردند بلکه به شکست های پیاپی آنان در انتخابات متفاوت منجر شد.
این جریان که بیشترین حجم مطالبات مردم را نمایندگی می کرد در دوره اصلاحات به مشکلات عدیده ای از جمله نهاد های موازی و گروه های فشار و هم چنین دخالت نهاد هایی که قانونا حق دخالت در سیاست را ندارند انتقاد داشتند نهایتا با پذیرفتن قواعد تحمیلی رقیب از کاندیداتوری خاتمی حمایت می کنند . آنان بر این باورند که وجاهت خاتمی او را از گردنه های نفس گیر انتخابات نظیر رد صلاحیت و احتمال انتخابات نا سالم به سلامت عبور خواهد داد و مجددا به عرصه قدرت باز خواهند گشت اما اشکال در این جاست که آنان هنوز نتوانسته اند هیچ برنامه مشخص و قابل اجرایی جهت برطرف کردن موانع موجود در مسیر اصلاحات ارائه دهند. آیا آنان می خواهند دوباره دوران هشت ساله حضور خاتمی را در راس قدرت اجرایی تکرار کنند؟ آیا شرایط سیاسی اجتماعی امروز ایران این امکان را به آنان خواهد داد؟ در واقع این جریان نه تنها نتوانسته تناقضات تئوریک خود را حل کند بلکه قادر به اقناع مردم در جهت حمایت خویش نیز بر نیامده است. در پایان سوالی که باقی می ماند این است که آیا تا زمانی که هیچ راه حلی برای برون رفت از مشکلات نیافته ایم حضور خاتمی در انتخابات به نفع رقیب نخواهد بود ؟تردیدی که گویا خاتمی نیز با آن روبه رو بوده است.
۳) جریان سوم که با نام تحریمون عموما مورد حمله دو جریان پیش گفته و جریان مخا لف قرار می گیرند بیشتر با طیفی از دفتر تحکیم شناخته می شوند که از کاندیداتوری عبدالله نوری حمایت می کنند. این جریان معتقد است تکرار اصلاحات در شکل گذشته اش نه تنها ممکن نیست بلکه به دلسردی بیشتر نیروهای اجتماعی و سرکوب شدیدتر فعالان سیاسی منجر خواهد شد. آنان بر این باورند که تنها راه نجات و به پیش بردن اصلاحات قاطعیت و ایستادگی در مقابل اقتدار گرایی است و معتقدند که هزینه های بی نتیجه روش های دو جریان پیشین در این مدل نتیجه خواهد داد و به بار خواهد نشست. آنان که پیاده نظام اصلاحات بودند و اتفاقا بیشترین هزینه را نیز در این راه پرداخت کرده اند دیگر حاضر نیستند در خدمت مردان سیاست قرار گیرند بلکه با نمایندگی جریانات اجتماعی می خواهند هم چنان در نقش پیشرو باقی بمانند. اما این جریان نیز با مشکلاتی مواجه است که به نظر می رسد در کوتاه مدت قادر به حل آن نخواهد بود . اول آن که هر قدر که دو جریان قبلی از امکانات لجستیکی در سراسر کشور برخوردارند اینان از آن بی بهره اند . فقدان امکانات لجستیکی باعث می شود آنان نتوانند در سراسر کشور به متشکل کردن مردم در راستای خواستهای خویش بپردازند. دوم آن که این جریان آرای خاموش را به حساب حمایت از خط مشی خود می داند چیزی که مخالفان آن را نمی پذیرند لذا با شرایط سیاسی موجود آنان قادر نیستند از وزن اجتماعی خویش آگاهی یابند. به همین دلیل اصلاح طلبان مخالف بر این باورند که آنان از پایگاه اجتماعی قوی برخوردار نیستند و قادر به پی ریزی حرکتی تاثیر گذار در عرصه سیاست نخواهند بود . اشکال سوم نیز به فقدان لیدر با وجاهت بالا در بین این گروه ها مربوط می شود. این جریان با گرد آمدن در پیرامون عبدالله نوری ضمن برطرف کردن این ضعف در صدد متشکل کردن هر چه بیشتر مردم در ذیل این گفتمان هستند. اما آیا شخص نوری از چنین ظرفیتی برخوردار است ؟ و آیا جامعه ایران توان پذیرش این گفتمان و پرداخت هزینه های آن را دارد ؟
یقینا هر سه جریان می پذیرند که اصولگرایان از پایگاه محکم قدرت و طیف های سنتی جامعه و بخشی از بازار برخوردارند; اهرم هایی که امکان مقاوت و ایستادگی در مقابل اصلاحات را به آنان می دهد.
نیرویی که متاسفانه اکثر اصلاح طلبان هنگامی که در قدرت بودند حاضر نشدند با آنان رفتاری دمکراتیک داشته باشند بلکه با حملات شدید به این گروه ها که در شرایط باخت، خود به خود در انزوا قرار گرفته بودند آنان را مجبور کردند تا سر سختانه نه تنها مقاومت کنند بلکه به سمت مخالفان خویش حمله کنند. آنان یک اقلیت قوی هستند که باید در هر برنامه ریزی برای آینده سیاسی اجتماعی کشور دیده و لحاظ شوند. از سوی دیگر هیچ جامعه ای برای مدت طولانی در برانگیختگی سیاسی نمی تواند به سر ببرد. هیجانات سیاسی در طولانی مدت از حساسیت جامعه و مردم می کاهد و این به نفع اصلاح طلبان نیست. چرا که اصلاحات نیازمند پشتیبانی و حمایت طولانی و مستمر مردم است. نکته دیگر این که اصلاحات مطالبات طبقه متوسط شهری را نمایندگی می کرد طبقه ای که در طول این چهار سال بسیار آسیب دیده و به نظر می رسد که بیشتر در پی حل مشکلات اقتصادی خویش است و دیگر یارای حمایت از اصلاح طلبان را ندارد. در واقع با فقیر شدن جامعه شرایط برای پذیرش افکار افراطی و عدالت طلبانه آمادگی دارد که اتفاقا این شعارها از سوی کسانی مطرح می شود که خود مسبب این شرایط هستند . این وضعیت توده های مردم را دچار سردرگمی و سرخوردگی کرده است. هر چند که بسیاری خاتمی را دوست می دارند و از عبدالله نوری خاطره ای خوش دارند. در چنین شرایطی حضور خاتمی نه تنها هیچ کمکی به اصلاح طلبان نمی کند بلکه به نفع اصولگرایان تمام می شود چرا که این فرصت را به اصولگرایان می دهند تا با نسبت دادن همه مشکلات به اصلاح طلبان تیر خلاص را شلیک کنند و پس از آن شاید مجبور شویم در باره هر چیزی صحبت کنیم الا اصلاح طلبی و البته این پایان زیبایی برای اصلاحات نیست . لذا مادامی که اصلاح طلبان تعارضات و تناقضات تئوریک خود را حل نکنند و برنامه عمل مشخص و مدونی برای تحقق شعارهای خود و مطالبات مردم ارائه نکنند اصلاح طلبی هیچ موفقیتی نخواهد داشت. در چنین شرایطی به نظر می رسد بهترین گزینه برای اصلاح طلبان این باشد که بدون تحریم انتخابات که عملی ساختارشکنانه تلقی می شود از ارائه کاندیدای ریاست جمهوری خود داری کرده و ضمن تلاش برای دست یابی و ارائه یک برنامه عملی برای اصلاحات به سازمان دهی نیروهای اجتماعی در قالب نیروهای مردم نهاد بپردازند تا در فرصتی مناسب و در قالبی جدید به قدرت بازگردند. اما آیا اصلاح طلبان حاضرند برای تحقق دموکراسی برای کوتاه مدت از قدرت چشم پوشی نمایند ؟ به نظر می رسد که پاسخ هم چنان منفی است.
نویسنده : مهدی قوامی پور
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید