جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

حذف به قرینه غیرمعنوی


حذف به قرینه غیرمعنوی
یکی از موضوعات معماگونه در ایران معاصر که به صورت فراگیر در جامعه طرح شده، مساله تقدم روشنفکران یا مرتجعین در ساماندهی حیات فرهنگی است. این مساله که قاعدتا باید تخصصی‌باشد و تنها جمع محدودی را به خود مشغول کند، در پیوند با سیاست باعث اغتشاشات مفهومی و معنایی جدی شده ‌است که به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنم. واقعیت این است که، بحث روشنفکران در ایران از گذشته دور تاکنون همواره محل مناقشه‌بوده‌ است. دو اندیشمندی که به طور خاص در این زمینه قلم زده‌اند، جلا‌ل آل‌احمد و دکتر علی شریعتی بوده‌اند که خود مصداق واقعی روشنفکر ایرانی هستند. پس از آنها نیز بسیاری از روشنفکران ایرانی در توضیح مبادی،‌ ویژگی‌ها، وظایف، مشکلا‌ت و نارسایی‌های روشنفکری در ایران تلا‌ش کرده‌اند، اما با این وجود هنوز جای تحلیلی جامعه‌شناختی از این پدیده در ایران باقی است. ‌
روشنفکری ایرانی اشکال و صور گوناگون دارد؛ از شکل کاملا‌ غیردینی آن گرفته تا شکلی کاملا‌ دینی. اما در این جامعه اطلا‌ق صفت روشنفکر به یک نفر، به واسطه ایده‌های فکری و سیاسی او نمی‌تواند باشد، بلکه این صفت ناظر به تفاوت سبک زندگی او در مقایسه با دیگرانی ا‌ست که به کار یدی، اداری، مالی و تجاری اشتغال دارند. به همین صورت هم با اطلا‌ق صفت <دینی> و <غیردینی> به روشنفکران آنها را از یکدیگر متمایز می‌کنیم.
روشنفکری دینی در ایران تاریخی هم‌عرض با روشنفکری به معنای کلی آن دارد، زیرا از بدو ورود اندیشه‌های <تجددطلبانه> به ایران، روشنفکران دینی با نگاهی انتقادی به مساله تجدد و نوگرایی ایرانی پرداخته‌اند و ضمن اینکه سعی کرده‌اند ماهیت پدیده جدید <مدرنیته ایرانی> را بفهمند، راه‌حل‌هایی نیز برای رفع مشکلا‌تی که در این مسیر برای جامعه اسلا‌می و مسلمین وجود دارد، ارائه کرده‌اند. از همان زمان نیز صف‌بندی‌هایی مقابل جریان روشنفکری دینی صورت گرفته که به این شرح است:
۱) روشنفکری دینی در برابر روشنفکری بی‌دین،
۲) روشنفکری دینی در برابر نخبگان و تحصیلکردگان،
۳) روشنفکری دینی در برابر دینداران عالم،
۴) روشنفکری دینی در برابر توده،
۵) روشنفکری دینی در برابر ارتجاع و
۶) صف‌بندی درونی روشنفکری دینی که بیشتر نسلی است. ‌
اما تصور من این است که آنجایی جریان روشنفکری دینی با چالش جدی‌تری مواجه می‌شود که به
۱) روشنفکران بی‌دین،
۲) ارتجاع و
۳) صف‌بندی درون‌گروهی با وجود نسل‌های متعدد روشنفکری می‌رسد.
این سه نوع صف‌بندی بیش از سه صف‌بندی دیگر برای روشنفکری دینی مساله‌ساز بوده و می‌تواند منشاء مشکلا‌تی شود که در ادامه به بیان اجمالی آنها می‌پردازیم.
‌● روشنفکری دینی و مشکلا‌ت درونی
مشکلا‌تی که صف‌بندی درونی جریان روشنفکری دینی به وجود آورده کم نیست. این صف‌بندی که به یک مناقشه عمده و بنیادی برای جریان روشنفکری دینی ایران تبدیل شده، بیش از اینکه سودی داشته‌ باشد به از بین رفتن سرمایه‌های آن انجامیده است؛ حتی در پاره‌ای مواقع نیز منشاء فشار بیرونی نسبت به این جریان شده و رقبای آن مانند ارتجاع و سکولا‌رها را محق جلوه می‌دهد. همچنین ضدیت نیروها و گروه‌های روشنفکری دینی علیه خودش موجب شکل‌گیری گفتمانی نامتعادل و تناقض‌گونه شده است که در پاسخ به چرایی به وجود آمدن چنین فضایی من این دلا‌یل را نام می‌برم: عدم فضای فکری باز و آزاد برای نقد جریان روشنفکری دینی از درون، ناتوانی رهبران فکری جریان روشنفکری دینی، آلودگی‌های سیاسی که ریشه در پیوند این جریان با قدرت‌های سیاسی دارد، فشاری که ارتجاع فکری و فرهنگی وارد می‌کند و خودزنی به جای نقد عالمانه. ‌ وقتی که مدعیان روشنفکری دینی به طرح دعواهای جزئی با رقبای شخصی‌شان از راه دور -آمریکا و آلمان- می‌پردازند، نمی‌توان انتظار پویایی از این جریان داشت. این مسائل پیش‌پاافتاده باعث می‌شود مدافعان و رهروان نیز به طرح شکوائیه‌های شخصی و جزئی به جای تاملا‌ت فکری بپردازند و فضای جنگ و درگیری شکل بگیرد تا تامل و اندیشه‌ورزی. ‌ افزون بر این مساله، ماهیت کار و وظیفه‌ای که روشنفکری دینی متعهد به انجام آن است، منشاء بحران و تعارض شده است. روشنفکران دینی از یک طرف داعیه روشنفکری و روشنگری دارند و از طرف دیگر داعیه دینداری.
این اهداف دوگانه در ایران به خودی خود منشاء بحران و تعارض است. از قدیم می‌گفتند دینداری و عالم بودن با هم سازگاری ندارد. هر چند که این داعیه هم به لحاظ نظری و هم عملی ناصواب از کار در آمده است، ولی اثرات روانی و روحی آن بر پیکره روشنفکری در ایران همچنان باقی است. امروز هم اگر کسی در ایران به جست‌وجوی دیندار عالم برمی‌آید، به او آدرس بعضی از مهندسان و پزشکانی را می‌دهند که در زندگی شخصی دیندار هستند و در عین حال کار حرفه‌ای‌شان را هم به خوبی انجام می‌دهند. از سویی تاکید فراوان بر نام کسانی چون استاد شهیدمرتضی مطهری به عنوان روشنفکر دینی نیز بیشتر مشکل‌ساز بوده تا حلا‌ل مشکل، زیرا استاد مطهری نماد روحانیت است و منتقد دیندار مدرنیته تا نماد دانشگاه و مدافع دیندار مدرنیته ایرانی. ‌ اما مدافعان جریان روشنفکری دینی چرا اینقدر بی‌محابا و بی‌حساب و منطق شرایط نابودی این جریان را فراهم می‌کنند؟ ‌ در طول دو دهه گذشته ما شاهد خروج برخی مدافعان روشنفکری دینی علیه خود و جریان فکری دین‌گرا بوده‌ایم. بعضی از افراد باهوش با مطالعه سرسری و سطحی چند متن دینی از راه دور و بدون حضور در کلا‌س و مدرسه احساس عالم شدن پیدا کرده‌اند و گمان برده‌اند به صرف آشنایی با ادبیات و فلسفه، آن هم با خواندن متون دست دوم و سوم، می‌توانند چالش‌هایی را که فرهنگ اسلا‌می و مدرنیته ایرانی با آن درگیر است، رفع کنند. آنها به ناگهان مدعی گذر از فضا و گفتمان روشنفکری دینی شده و مانیفست و بیانیه صادر می‌کنند. این افراد با طرح <گنج‌نامه< >نبوی‌نامه< >جمشیدنامه< >جروج نامه> و خلا‌صه انواع <نامه‌ها> به این باور رسیده‌اند که می‌توانند با بر عهده گرفتن نقش <مارتین لوتر> و <کالون> و اگر هم نشد، با کپی‌کردن نقش <مارکس> و <انگلس> و این آخری‌ها <بوش>، مشکلا‌ت فرهنگ،‌ دین، سیاست، تفکر و در نهایت نظام سیاسی ایران را حل کنند؛ یعنی آنها را نابود کنند تا با مرگ همه چیز یک شبه از وضعیت فعلی رهایی یابند! نبوغ برادران و مدعیان تغییر یک شبه را می‌توان دید. حال از عجایب است کسانی که با دغدغه نجات جامعه و مقابله با ارتجاع به جمع روشنفکران دینی پیوسته‌اند همان سخنی را می‌گویند که رادیکال‌ترین جریان‌ها در مورد فرهنگ و جامعه ایرانی می‌گویند. آیا این حرف‌ها ریشه در عدم آگاهی آنها از جریان روشنفکری دینی ندارد؟
تامل در مسیری که آنها پیموده‌اند هم جالب است. در آغاز با صلا‌بت برای نجات آمدند و همه کسانی را که با احتیاط و مدارا در این مسیر حرکت می‌کردند با القابی چون <لیبرال> و <محافظه‌کار> به حاشیه راندند. در مرحله دوم، مشکلا‌ت روحی و اخلا‌قی پیدا کردند و از بی‌حاصلی خانواده و شبکه دوستان سخن گفتند. در مرحله سوم بیانیه صادر کردند. در این بیانیه راه نجات فرهنگ و کشور را بی‌فرهنگی اعلا‌م کردند. در مرحله چهارم،‌ به دلیل بی‌پاسخ ماندن بیانیه‌هایشان از طرف جامعه، اعلا‌م برائت از دین کرده و بعد از آن به نقد متون و بنیان‌های دینی پرداختند. بهتر نبود این افراد از اول، کار آخر را می‌کردند ‌تا این همه خود و دیگران را آزار نمی دادند. ‌
متاسفانه این نوع عکس‌العمل را در میان گروهی از نوگرایان فرهنگی ایرانی شاهد هستیم. آنها به نفی قرآن کریم، حجیت امام زمان‌(عج)، بی‌اعتباری گفتمان‌های دینی و بی‌اصالتی جنبش‌های فکری و فرهنگی و اجتماعی در ایران معاصر اقدام کرده‌اند. اما نفی دین و دینداری پس از خروج از ایران و حضور در کشوری بیگانه، معنی خاصی در پی دارد. به نظر می‌آید همه ادعاهای این افراد به خاطر بودن و ماندن در شهرهای نیویورک، واشنگتن، لندن و پاریس باشد. بالا‌خره برای ادامه زندگی شرافتمندانه در غرب ‌باید کسب درآمد کرد، چرا که تنها به دلیل ضدیت با نظام سیاسی ایران این همه امکانات به یک نفر داده نمی‌شود. ‌
عجب توهمی! آنها دین و وطن را به بهای اندکی بر باد دادند و از آنجا که هیچ مهارتی به جز طرح اتهام نسبت به دین و آیین و ملت و فرهنگ و تاریخ کشور خود ندارند، از غیب خبر می‌دهند که قرآن دروغ است، امام زمان ساخته ایرانیان است، اصلا‌ اسلا‌می وجود ندارد و همه چیز با مسیحیت به پایان رسیده است. البته آنها به مسیحیت اکتفا کرده‌اند چون کشور میزبان دارای دین مسیحی است. اگر سرزمینی که برای ادامه زندگی انتخاب می‌کردند دارای دین <چوخیسم> بود، می‌گفتند که همه ادیان قبل از <چوخیسم> غلط است و <چوخیسم> آخرین دین درست و صادق در دنیا است و مدافعان و پیروان این دین مردمی، پاک سرشت و صادق هستند و دیگران ناپاک. آنها برای نجات کشور به نفی کشور و فرهنگ پرداخته و مدعی بدترین ادعاها علیه دین و فرهنگ و تاریخ ایران شده‌اند. ‌
در این میان عده‌ای دیگر از روشنفکران دینی به هیجان آمده و برای آنکه به سرنوشت از دست رفته‌ها دچار نشوند، کار دیگری می‌کنند. آنها برای اجتناب از برچسب بی‌دینی، یکباره خیلی دیندار می‌شوند و در اولین گام به نفی جریان روشنفکری دینی اقدام می‌کنند. ضدیت با روشنفکری دینی خیلی سخت نیست. اولین کار نفی مدرنیته و نوگرایی است و دوم ضدیت و دشمنی با کسانی که تلا‌ش می‌کنند جمع دینداری و تجدد را ممکن سازند. در نتیجه گروه هیجان‌زده برای حفظ دینداری شخصی‌شان به نفی تاریخ روشنفکری دینی در ایران پرداخته و خادم مرتجعین می‌شوند. ‌
دو رفتار اشاره شده، بلا‌یی است که این روزها به جان جریان روشنفکری دینی در ایران افتاده است. هر کسی که زمانی داعیه دینداری داشته و در جامعه مورد بی‌مهری و آزار قرار گرفته، راه معارضه با دین و فرهنگ و جامعه ایرانی را در پیش گرفته و تجربه‌های به دست آمده خود و دیگری را خائنانه تعریف و تعبیر می‌کند. اگر در جنگ حضور داشته، آن را حماقت جوانی می‌داند، اگر در حرکت‌های‌دانشجویی مشارکت داشته،‌ آن را وابستگی به گروه سیاسی خاصی تعبیر می‌کند و اگر در جریان انقلا‌ب شعاری داده است، آن را به خامی و بچگی خود نسبت می‌دهد. این سرنوشت بعضی از کسانی است که به جای نقد و به انتظار اصلا‌ح نشستن به دامن رقیب خارجی می‌روند. خداوند عاقبت‌شان را به خیر کند؛ آمین. ‌
● روشنفکری دینی و روشنفکری بی‌دین
افزون بر مشکلا‌ت ناشی از مناقشات درونی، جریان روشنفکر دینی با مشکل دیگری نیز دست به گریبان است که آن پیوند دو جریان مخالف روشنفکری دینی - بی‌دین‌ها و مرتجعین - در جهت حذف روشنفکری دینی است. ‌ اگر در گذشته، جریان روشنفکری بی‌دین و روشنفکری دینی با هم بر سر موضوعاتی چون <عقب‌ماندگی> و <تلا‌ش>‌ در برون‌رفت از این موقعیت دارای وحدت نظر بودند، در دوره جدید بین آنها توافقی وجود ندارد، زیرا در دوره اول حیات روشنفکری در ایران هر دو طیف روشنفکران ایرانی ریشه عقب‌ماندگی ایرانی را <استبداد> و <ارتجاع> می‌دانستند، در حالی که در دوره جدید، تشخیص آنها از یکدیگر متفاوت است. بدین لحاظ این دو گروه در مقابل هم قرار گرفته‌اند. روشنفکری دینی اعتقاد دارد که مساله اصلی در دوره جدید ارتجاع است در حالی که روشنفکری بی‌دین مشکل اصلی را <توسعه‌نیافتگی> می‌داند. روشنفکری دینی علت اصلی مشکل را در توسعه‌نیافتگی فرهنگی می‌داند، در حالی که روشنفکری بی‌دین مشکل را در وجود روشنفکری دینی می‌داند. اینجاست که روشنفکری بی‌دین خود را مجاز به مقابله با روشنفکری دینی می‌شمارد و همه تلا‌شش را در جهت حذف جریان روشنفکران دینی به کار می‌گیرد.
● روشنفکری دینی و ارتجاع
‌ یکی دیگر از دشمنان و معارضان اصلی روشنفکری دینی در ایران، ارتجاع در معنی کلی آن است. منظور از ارتجاع در این بحث مدافعان سنت نیست، زیرا در اصل روشنفکری دینی مدافع سنت‌های فرهنگی و اجتماعی بوده و سعی در پالا‌یش آنها دارد. مرتجع به معنای فرد و گروه و جریانی نیست که مدافع سنت است، اتفاقا مرتجع مخالف سنت است. مرتجع به کسی گفته می‌شود که از وضعیتی قبل از سنت دفاع می‌کند. جامعه‌ای که سنت دارد، مدافع فرهنگ و اندیشه هم دارد. در جامعه دارای سنت، عالم و دانشمند و روشنفکر همه کاره است. در جامعه‌ای که در آن سنت وجود ندارد، مرتجع همه‌کاره می‌شود. ‌ مرتجعین مشکل جامعه ایرانی را <نوگرایی>‌، <مدرنیته> و <فهم جدید از دین و زندگی> در ایران می‌دانند. از نظر آنها ریشه این وضعیت در وجود جریان‌های فکری و اجتماعی مدافع نوگرایی چون روشنفکری دینی است. در نتیجه آنها حق خود می‌دانند در مقابل جریان روشنفکری دینی قرار بگیرند. مرتجعین ضدیت با جریان روشنفکری دینی را به میزانی ادامه داده‌اند که خیانت آنها را بیشتر از خیانت بی‌دین‌ها می‌شمارند. آنها همکاری با روشنفکران و صاحب‌نظران بی‌دین را حتی به روبه‌رو شدن با روشنفکران دینی ترجیح می‌دهند. ‌
● نتیجه
روشنفکری دینی در ایران از سه جهت مورد تعارض قرار گرفته است: از درون به واسطه تعارض افراد و گروه‌های بریده و از بیرون با پیوند و همکاری بین مرتجعین و روشنفکران بی‌دین. هر یک از آنها با شیوه‌ها و روش‌هایی بر بدن ضعیف روشنفکری دینی زخم زده و منتظر مرگ آن هستند. برای گذر از این وضعیت راهی جز طرح پارادایم فکری و اندیشه‌ای جدید نیست؛ پارادایمی که در آن تصویر جدیدی از ایران مدرن و رابطه اسلا‌م و مدرنیته ارائه شود و ضمنا به لحاظ برنامه عملی و اصلا‌ح‌گرایی، جهت‌گیری جدیدی از جنبش‌های اجتماعی ترسیم کند. ‌
تقی آزادارمکی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید