جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

آری کدام اصلاحات؟


آری کدام اصلاحات؟
این روزها هر چه که به ایام دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نزدیکتر می شویم بر حساسیت موضوع درنزد افکار عمومی و حتی در بین الیتها (نخبگان) افزون می شود.لذا واکاوی جریانهای موثر در این امر مهم و الزامی به نظر می رسد. در این مقال کوشش شده است نگاهی به جریان اصلاح طلبی انداخته و به همین منظور در دو بخش اصلاح طلبی در اتحاد جماهیر شوروی در عصر میخاییل گورباچف و همچنین اصلاحات در ایران را مورد نقد وبررسی قرار داده ایم که از نظر خوانندگان محترم می گذرد.اما انچه راقم سطور در این مجال به دنبال ان است نه یک بحث احساسی بلکه صرفا یک تحلیل اثباتی است.نکته ای که در این نوشتار فهم می شود کشف حلقه مفقوده ایست که در سازوکاراصلاح طلبی به آن توجهی عمل نمیآید و این امر روند کارآنها را با پارادوکس روبه رو می سازد و در حصول به نتیجه ناکام می گذارد. امید است با تدقیق در این گفتمان در دو ظرف مکانی معین وبا دو ایدئولوژی جدای از هم خروجی مثبتی از بحث داشته ونکاتی عرضه گردد که برای خوانندگان مفید به فایده واقع افتد.
پس از سکته چر نینکو در دسامبر۱۹۸۴(۱۳۶۳ش) میخاییل گورباچف جوانترین عضو دفتر سیاسی اداره امور حزب کمونیست را بعهده گرفت. با انتخاب گورباچف مردم به آینده اصلاحات اساسی در شوروی خوشبین شدند.بطوریکه از زمان روی کار آمدن گورباچف توجه و تمرکز مردم به امور رفاهی اهمیت مضاعفی پیدا کرد.
گورباچف اما شناخت محدودی از اوضاع اقتصادی کشور داشت واز طرفی هم مشکلات و چالشهایی حاکمیت و مردم را تحت فشارهای شدید قرار می داد.از طرفی سابقه شصت ساله اقتصاد شوروی امکان تحقق استقرار بازارهای ازاد را در گستره اتحاد جماهیر شوروی غیر ممکن می ساخت.
در ساختار اقتصادی دستوری کمو نیستی فرهنگ بازار قیمت و احترام به سرمایه و سرمایه گذاری و اساسا اصول اقتصاد بازار فاقد اعتبار تلقی می شد.اقتصاد دستوری کمو نیستی به لحاظ تمرکز تصمیم گیری در مورد تولید و عدم وجود قیمتهای مبتنی بر عرضه و تقاضا جلوه هایی از ناکار امدی را به تصویر می کشید. در چنین شرایطی اقتصاد دستوری حاکم بر نظام شوروی قابلیت رقابت سازگاری نواوری و پویایی با نظام اقتصاد بازار را از دست داده بود. گورباچف (پروسترویکا) یعنی باز سازی اقتصادی اساسی و تصحیح مکانیسم اقتصادی شوروی را مهمترین هدف خود قرار داد اما عاقبت به قول شاعرحماسی سرای ایران فردوسی نه نیروی جنگ و نه راه گریز.
گورباچف علاوه بر ضعفهایی که در سیاست اقتصاد داخلی داشت در سیاست اقتصادی خارجی نیز تند عمل کرد.در ۱۶اوت ۱۹۸۶سرمایه گذاری شرکتهای خارجی را در موسسات شوروی ازاد کرد و بدتر از ان در مقابل خواسته های شرکتهای خارجی سر تسلیم فرود می اورد و اجازه می دهد تا انها خارج از حدود بر نامه ریزی مرکزی شوروی و مطابق منافع اقتصادی شرکت خود عمل کنند. اقدام بسیار مهمتر گورباچف لغو انحصار تجارت خارجی بود که نتیجه ان برای کشور شوروی گرفتاری در عدم تعادل و کسری بازرگانی خارجی و موازنه پرداختها بود. چالشهای اقتصادی شوروی گورباچف را به سوی این باور سوق داده بود که بدون کمک خارجی انجام اصلاحات امکان پذیر نمی باشد. این وضعیت ناگوار در حالی بر شوروی حاکم بود که این کشور در یک مسابقه تسلیحاتی و نظامی با غرب به رهبری امریکا به سر می برد. گورباچف اما به دلایل اقتصادی اندیشه رقابت تسلیحاتی با غرب را کنار گذاشت ودر مسیر بهبود روابط با غرب برامد تا از این طریق فشار اقتصادی حاکم بر نظام شوروی اندکی کاسته شود اما علیرغم اهتمامش نتوانست تغییرات جدی در نظام اقتصادی شوروی ایجاد کند.در مجموع محصول برنامه های اصلاحی شوروی در عصر گورباچف نه رفرم بود نه ثبات اقتصادی. در واقع وی فاقد درک روشنی از جدیت بحران اقتصادی بود.او هرگز نتوانست سیاست اقتصادی پایداری را دنبال کند یا راه حل جامعی را برای اجرای سیاست اقتصادی مطلوب تعیین نماید. به هر روی برنامه ریزان اتحاد شوروی خود زمینه اقتصادی فروپاشی شوروی را فراهم ساختند چرا که نظام اقتصادی اتحاد شوروی فاقد برنامه روشن و مدون در عین حال کارامد و نیز فاقد توانایی لازم بود و با انحصار نظام متمرکز امید واهی به اصلاح و پیشرفت اقتصادی داشته بود. از بعد سیاسی بی اعتمادی عمومی جامعه شوروی به ساختار سیاسی حکومت یکی از ابعاد مهم و چالش برانگیز برای مدعیان اصلاحات بود. تیره ترین جنبه نظام شوروی در زمینه سیاسی بود. تبعیضهای ناروا سلب مستمر حقوق شهروندان تجاوزهای اشکار به حقوق و منافع مردم و پایمال کردن حقوق انسانی صورتی عادی و رایج داشت. دولت شوروی و حزب حاکم برآن مطابق ایدئولوژی رسمی خود یعنی مارکسیسم - لنینیسم و تبلیغات مداوم خود مدعی طرفداری آزادی و دموکراسی و جلو گیری از ظلم و ستم و احقاق حقوق محرومان بود ولی اشکارا انرا پایمال می کردند. این تجاوزها سرکوب های مستمر و قانون شکنیهای نهادینه شده از تمام دوران اتحاد شورویکم و بیش وجود داشت. گورباچف با رویکرد اصلاحات سیاسی و شفا بخش نامیدن این نسخه برای ترمیم شکاف دولت- ملت نه تنها نتوانست سیاستهای اصلاحی را به سرمنزل مقصود برساند بلکه زوایای پنهان جامعه بحران زده شوروی را برملا ساخت اما در ارائه راهکار مناسب عاجزماند وخود را فاقد برنامه اجرائی نشان داد. گورباچف اصلاحات را تنها در عرصه سیاست داخلی در نظر نداشت بلکه عمیقا به اصلاحات در عرصه سیاست خارجی اعتقاد داشت .او در پی حذف روش اقتدار گرایانه و مبارزه جویانه نسبت به غرب و جایگزینی سیاست تنش زدایی و امنیت متقابل در روابط بین ایالات متحده آمریکا واتحاد شوروی بود تا از این طریق اعتبار واقتدار سوسیالیسم رادر جهان خارج حفظ وانسجام بخشد .اما در آن سو نزدیکی شوروی به امریکا در روز های پایانی دهه ۱۹۸۰ تا آنجا پیش رفت که آمریکا از دخالت در امور داخلی شوروی بر اساس اعلامیه اصول بنیادی نیکسون نه تنها ابایی نداشت بلکه آنرا لازم و ضروری می دید آمریکا اشکارا به گورباچف می گفت تانظام خود را مردمی نکنید یعنی بسان نظام ما نسازیدصلح میان ما امکان پذیر نیست . گورباچف برای فرار از فروپاشی دست به اقدام عجیب تری زد و در اقدامی بی سابقه و فارغ از مرزبندی ایدئو لوژیکی در دسامبر ۱۹۸۹ در(سالت) اجلاس سران امریکا و شوروی را برگزاری کرد. گورباچف توجه به علایق انسانی رادر سطح روابط بین الملل جایگزینی علائق طبقاتی ساخت و در اندیشه تدوین سیاست دفاعی تهدید امیز برامد اما تفکر نوین و سیاستهای انفعالی او در سیاست خارجی نتوانست از اعتبار سوسیالیسم در داخل و خارج دفاع کند. بلکه به اعتبار و پرستیژ جهانی اتحاد جماهیر شوروی لطمه ای جبران ناپذیر وارد ساخت و روند فروپاشی اتحاد شوروی را تسریع کرد. فروپاشی ساختارهای حقوقی اجتماعی و فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی وضعیت شکننده جامعه شوروی را تمام رخ نشان داد و یک بار دیگر تئوری هربرت مارکوزه را در ذهن زنده می ساخت. چرا که به نظر او توده ای بودن جامعه و وجود ایدئو لوژیهای کاذب اگاهی طبقاتی را از بین می برد. او این زمینه های فرهنگی و اجتماعی را بهانه ای کافی برای فرو پاشی شوروی تلقی کرده بود. پس از کودتایی که در اوت ۱۹۹۱انجام شد و به زندگی سیاسی گورباچف پایان داد آرام آرام جماهیر جدید الاستقلال متولد شدند و حیات سیاسی خود را اغاز کردند. سرانجام استمرار بحرانهای اقتصادی بی ثباتی ناشی از استقلال طلبی و جمهوری خواهی جاذبه ناسیونالیسم رواج روش زندگی آمریکایی زوال مناطق تحت نفوذ شوروی(اروپای شرقی) تمرکز نظام سیاسی شکافهای عمیق دولت- ملت در کنار ناکار امدی مرام کمونیسم مجموعا موقعیت ابرقدرتی شوروی را در جهان داخل و خارج با چالشی بنیادی و اساسی روبرو ساخت بطوریکه راهی برای اصلاح و بقای ان باقی نماند. در نهایت در نیمه شب ۳۱ دسامبر ۱۹۹۱(۱۰دیماه ۱۳۷۰ش) با پایین آمدن پرچم سرخ از فراز کاخ کرملین عمر اتحاد جماهیر شوروی به پایان رسید و بدین طریق این کشور عملا تجزیه و فرو پاشید. اماآن چیزی که در این بین مهم به نظر میرسد این است که اگرگورباچف با اندکی درایت و فارغ از هیجانات غالب برنامه ای اصولی و راهبردی را اتخاذ می کرد آیا باز هم این اتفاق برای کشورش می افتاد.؟ پاسخ این سوال را به خوانندگان نکته سنج وا میگذارم و همانطور که در نوشتار آغازین وعده داده بودم نگاهی به دوران اصلاحات در ایران (۱۳۷۶-۸۴) می اندازم.
اصلاحات واژه پر طمطراقی که بعد از دوم خرداد۱۳۷۶ در فرهنگ سیاسی کشورمان جایگاهی جدید را کسب کرد و توانست با ارائیه مانیفست و شعارهایی گروهها دستجات و طیفها یی را با خود همراه سازد. برای تبیین این جنبش دوم خردادی می توان به دو سطح اشاره کرد. نخست علل جنبش یعنی چه عللی به رخداد دوم خرداد منجر شده است.؟ و دیگری کارکرد ان. یعنی آیا این جنبش با توجه به کارویژه هایی که برای خود تعریف کرده بود توانست موفق باشد.؟ در بحث علل ایجاد این رویداد عواملی چون نوسازی در ایران تک بعدی شدن توسعه در زمان دولت اقای هاشمی رفسنجانی و تاکید آن دولت بر توسعه اقتصادی و تغییر گفتمان سیاسی و... می توان نام برد .برای دقت بیشتر این موضوع باید بر این نکته تاکید کرد که مجریان این جنبش به دنبال یک مدل نو سازی در انقلاب و سیستم مدیریتی از بالا بودند . تئوریسین های آنها چهار نوع گفتمان را در ایران بعد از قرن ۱۹برای خود ترسیم کرده بودند:
۱) گفتمان پاتریمونیالیسم سنتی
۲) گفتمان مدرنیسم پهلوی
۳) گفتمان سنت گرایی اید ئولوژیک
۴) گفتمان دموکراسی .
دو گفتمان اول و دوم در رژیم های گذشته و دو گفتمان متاخر به زعم آنها پس از انقلاب اسلامی شکل گرفته است. این گروه بر مفاهیمی چون حقوق بشر دمکراسی و جامعه مدنی به عنوان اصول بنیادین خود اعتقاد داشتند وآبشخور فکری خود را جنبش نو گرایی دینی قرار داده بودند .آنها فکر می کردند با ایجاد تحولات فقهی دوام تفکر نو اندیشی دینی تکثر گرایی و عقلانیت مدرن می توانند جامعه ایران را به سوی توسعه و تعالی رهنمون کنند. آنها پایگاه اجتماعی خودرا در بین لایه های اجتماعی میانی و دانشگاهی می دیدند و مبنای حرکت سیاسی شان را با طرح شعارهایی چون آگاهی از جنبش طبقاتی وآزادی مردم و وسعت و عمق مطالبات پاسخ نیافته آغاز کردند. اماآنچه کهآنها در پایان دوران به آن رسیدند و در واقع حیات سیاسی خود را بر ان می دیدند چیزی نبود که در آغاز راه مطرح می کردند. سعید حجاریان که از اعضای ارشد این جریان می باشد با تجدید دیدگاه خویش به چارچوب زیر رسیده است:(نگاه من بیشتر به پروسه ها معطوف است تا ساختارها تحول در پروسه ها آسانتر و کم هزینه تر است .می توان پروسه های تصمیم سازی و تصمیم گیری را تغییر داد و منتظر آثار آن در ساختار نشست . تغییرات ساختار خواسته ای سنگین است تصمیم ذهن بر عین است .) اگر وقایع این هشت سال ر ا به درستی درک کرده باشیم خواهیم دید که جنبش اصلاحات نتوانست مهمترین پایگاه اجتماعی خود یعنی دانشگاه را راضی نگه دارد.
و از طرفی چون عده ای از افراد که در حلقه نخبگان این طیف حضور داشتند با طرح مضامینی چون عبور از خاتمی و با عملکردی چون تندروی در مجلس بر سر تصویب قانون مطبوعات تحصن و استعفا در مجلس ششم و تبعات بعدی این حرکات که طبعا سبب تشنج در عرصه عمومی و اجتماعی شد افول خود را نزدیکتر ساختند. طوریکه آقای کروبی که ریاست مجلس ششم اصلاح طلبان را عهده دار بود اذعان داشتند: بحث های سیاسی و جمعی در مجاس ششم بحث های نسنجیده ای بود که نگذاشت کارهای خوب انجام شده در مسائل اقتصادی جلوه کند . وی همچنین تحصن را کار بسیار غلطی دانست که دستاوردهای مجلس و اصلاحات را بر باد داد و باعث شکست آن شد . در دوران اصلاحات سیاست خارجی نیز دستخوش تغییراتی شد. اصلاح طلبان با طرح ایده هایی چون سیاست تنش زدایی روابط متقابل با غرب گفتگوی فرهنگ و تمدنها سعی برآن داشتند جایگاه ایران را در سطح منطقه ای و بین المللی ارتقا ببخشند اما آن چیزی که عملا دسگیر انها و دستگاه دیپلماسی شان شد جز اجحاف در حقوق ایران تضییع و تهدید منافع و امنیت ملی کشور نبود. در این دوران بیشتر فشارها ازجانب کشور های غربی بر سر مسائل داخلی بر کشور تحمیل شد. نگرش دستگاه سیاست خارجی دولت اصلاحات به گونه ای بود که واقعیات بین الملل در عرصه تصمیم سازی از نگاهش دور می ماند و همواره کشورهای غربی و گاهی اوقات حتی کشور های بلوک شرق علاوه بر گرفتن امتیاز فراون و بازی با کارت ایران در سیاستشان مقابل ایران نیز به صورت چماق و هویج عمل می کردند. به هر روی می توان مدعی شد سیاست خارجی در دوران اصلاحات دچار یک نوع وادادگی بود که نتوانست بطور کل و تمام منافع کشور را تامین نماید . در بعد اقتصادی اصلاح طلبان به نوعی ازآغاز فاقد برنامه بودند. چرا که مجموعه آنها در بدو پیروزی انقلاب اسلامی طرفدار اقتصاد سوسیالیستی و تمرکز در اقتصاد بودند اما در سال ۷۶با یک چرخش اساسی خود را طرفدار اقتصاد بازار معرفی کردند. بر همین اساس آنها در برنامه ریزی های توسعه ای و زیر بنایی با چالش هایی اساسی مواجه بودند.
اقتصاد در این دوران با مشکلات مهمی نظیر: تورم بالا کسری بودجه فاصله رو به تزاید طبقاتی فساد اقتصادی و مالی تبعیض رانت خواری نرخ بالای بیکاری مهاجرت ویرانگر روستاییان به شهرها فرسودگی صنعت داخلی قاچاق کالا ریخت وپاش های اقتصادی اتکا به اقتصاد تک محصولی بوروکراسی اداری و...دست به گریبان بوده است .
این جریان در تدوین برنامه ها بدیهی ترین سطح یعنی حرکت به سمت جلو و مسائل دیگر از قبیل ملاحظات نظری وسنجش های کمی توسعه ملی و محور قرار دادن مصالح ملی دقت لازم را نداشت . و شتابزدگی در عملکردآنها به وضوح دیده می شد.
این دولت زیر بار تعهدات مالی خارجی سنگینی می رود که البته هزینه های بسیار از نظر اقتصادی و سیاسی هم بر دولت و هم بر ملت تحمیل کرد . چرا که جذب این منابع خارجی سه ویژگی برای ما داشته است اول آنکه منابع خارجی بسیار گران تامین شد . دوم با وجود اینکه منابع بسیار گران بوده است همراه با تحمیل های غیر متعارف از طرف خارجی هم بوده است . و سوم اینکه علیرغم این دو ویژگی افزایش معنا داری در ظرفیتهای تولیدی کشور ایجاد نکرده است. داستان خصوصی سازی هم نیز در کنار اقدامات دیگر که با هدف کاهش اندازه و نقش دولت در اقتصاد طراحی شد از یکسو کارآیی دولت را به شدت کاهش داد و از سوی دیگر میزان دخا لت دولت را حتی نسبت به سالهای جنگ نزدیگ به ۵۰ درصد افزایش داد و بخش خصوصی را از میدان به در کرد و علت ان هم نبود تعریف برنامه و در عین حال ایجاد موجی انبوه از تناقضها و گسیختگیها و بی ضابطگی‌ها بود. در حوزه نفت و مسائل پیرامون آن هم تیره گی‌های زیادی وجود دارد . در این حوزه ارائه گزارشهای بدون پشتوانه کارشناسی به مسئو لان کشور و مراجع تصمیم گیرنده باعث عقد قراردادهای شتاب زده شد که همراه با نادیده گرفتن روند نامتعارف کارشناسی نفت بود. ضعف عملکرد اصلاح طلبان و تعلل مسئولان مربوطه وقت در بهره برداری سریعتر از میدان پارس جنوبی باعث شد کشور همسایه در این میدان به میزان قابل توجهی از ما جلوتر باشد. از دیگر نتایج وزارت نفت در این دوران ضایع شدن منابع ملی ایجاد زمینه برای حضور بی رویه شرکتهای خارجی حاکمیت شبه تکنو کراتهای غیر متعهد زدوبند های سیاسی ظهور نسل جدیدی از دلال های نفتی و همچنین شیوع مفاسد اقتصادی است که نمونه های آن در قرارداد شرکت استات ویل و کرسنت مشاهده نمودیم . در این دوران شاهد بکارگیری روشهای غیر صیانتی در تولید از میادین نفتی بودیم که این مسئله هم در قالب قراردادهای بیع متقابل انجام شد و هم به دلیل عدم تزریق گاز لازم به میادین نفتی .
ذکر این نکته گفتنی است که در سند قانون برنامه سوم ساده لوحانه تعهدات بیع متقابل را از سایر تعهدات خارجی جدا کردند تا امکان دیدن یکجای کل تعهدات از بین برود و حساسیت ها نسبت به این مسئله خطیر به حداقل برسد. سیاستگذاری های انجام شده در این دوران در بخش بالادستی نفت به عنوان بخش زیر بنایی و پایه ای صنعت نفت کشور دارای ایرادات جدی واساسی بود که از جمله آن می توان سیاستهای وزارتخانه را در طرح توسعه میادین نفتی با شیوه نکوهیده و مطرود بیع متقابل به ویژه برای تولید و استخراج نفت از میادین غیر مشترک و مستقل درون کشور یا تغییرات نسنجیده و بدون کارشناسی ساختاری تخریب و تحقیر سازمانهای ملی تولید کننده نفت تضعیف شدید توانمندیهای ملی و وادادگی در مقابل شرکتهای چند ملیتی غربی را نام برد.نکته حائز اهمیت اینجاست هر چند جناب آقای خاتمی در سال ابتدایی تشکیل دولت خود با کاهش درآمد نفتی و رسیدن به قیمت نفت به رقمی در حدود ۸ دلار مواجه بود اما با توجه به محبوبیت بالای ایشان در ان برهه و پایین بودن سطح انتظارات اقتصادی مردم و قیمت های جهانی به خصوص قیمتهای حامل های انرژی یکی از بهترین مقاطع زمانی برای اصلاح ساختاری اقتصادی ایران و حرکت به سمت اقتصاد بدون نفت در دوران مدیریت ایشان بوده است در حالی که آقای خاتمی برنامه اصلاح ساختاری را در قالب قانون برنامه چهارم توسعه و در سال پایانی دولت دوم خود ارائه داده است.در انتها باید گفت آنچه که مارا برآن داشت تا مدلهای اصلاحات جنبش دوم خرداد و اصلاحات گورباچف را بررسی کنیم عاقبت این نوع از اندیشه هاست که در گام آغازین توجهی به محیط پیرامونی و هویت جامعه خود ندارند و نگاهی خطی غیر عالمانه روبنا و برونگرا دارند که فرجامآن فروپاشی برای شوروی و به چالش کشیده شدن اصلاح طلبی در ایران است .من باز تاکید می کنم ظرفیت های انسانی ونهادی وسیاسی در کشور ما بی نظیر است و این ظلم بزرگی است که افرادی یا طیفی با ملاحظات سیاسی -جناحی و با ایجاد فضایی پر از رعب واختناق و نا امیدی این ظرفیت ها را نادیده بگیرند . امید که همیشه شاهد موجی از نشاط و تلاش برای همه افراد در سرزمین پاک و سرافراز ایران باشیم.
حسن حیدری سوادکوهی
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید