پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

حضور معصومان (ع) در درون هویت انسان


حضور معصومان (ع) در درون هویت انسان
موضوع سخن مبانی قرآنی نهضت حسینی (ع) بود . این موضوع قبلاً تفسیر شد که مقصود این نیست که ما دلیلی از قرآن جستجو کنیم تا کار انسان کامل معصوم را توجیه کنیم ! زیرا انسان کامل معصوم، همتای قرآن کریم است ؛ سخن و فعل و امضای او حجت است. اگر در تعبیرات دینی آمده است که شما روایات را بر قرآن عرضه کنید ؛ چه روایت هائی که معارض دارد ، چه روایت هائی که معارض ندارد ، نه برای آن است که سخن امام با قرآن حجت بشود . بلکه برای آن است که روشن بشود آیا این سخن امام هست یا نیست . زیرا اگر سخن امام بود ، یقیناً حجت است . و سخن امام ،مفسّر قرآن است . اطلاق های قرآن با سخن امام تقیید می شود ، عمومات قرآن با سخن امام تخصیص پذیر است ، کلمات امام قرینه برای آن ذی القرینه خواهد بود و مانند آن . سرّش آن است که هم قرآن معصوم است ، هم انسان کامل معصوم ،از مصونیّت برخوردار است .
● انسانیّت ، ثمره مکتب امام حسین (ع)
وجود مبارک امام حسین (ع) در طی حاکمیت امویان موفق نشد حوزه تربیت کند ، چون درآن بسته بود ؛ در حوزه های اینها بسته بود . هیچ راهی نداشت ، مگر اینکه این دو اصل را به مردم بفهماند که یا مسلمان باشند که این مسلمان همان است که پرواز می کند یا انسان باشند ! اگر مسلمان نبودید که مرغ باغ ملکوت باشید ، پرواز آسمانی کنید ؛ لاأقل انسان باشید(۱) ، حلال خور باشید . مرغ باشید ، امّا کرکس نباشید ! شما هم تیهو باشید ، چرا کرکس بشوید ؟ اگر کسی بنا شد مرغ باشد ، حتماً باید لاشخور باشد !
فرمود : یا پرواز کنید به بی جهت ، می شود مرغ باغ ملکوت . یا لاأقل بلبل باشید ، طوطی باشید ، کبک باشید ؛ چرا کرکس و شاهین اید ؟! چرا به دنبال مردار و لاشخوری هستید ؟! سالار شهیدان این حرف ها را خواست بفهماند ، امّا کی گوش بدهد ؟! ذات مقدّسش دید هیچ راهی برای جنگ با جاهلیّت نیست ، مگر خون ! قلمها از کار افتاده بود ، نوبت شمشیر رسید .
خدا غریق رحمت کند ابن ادریس را ، او در مقدّمه کتاب فقهی سرائرش می گوید : بزرگان، بچّه های خود را نصیحت می کردند ، به جوانها و نوجوانها می گفتند : در وقت فراغت ، وقتی بیرون می روید ، می خواهید کنار یک مغازه ای بنشینید ، از وقت فارغتان استفاده کنید ؛ یا کنار بازار ورّاق ها بنشینید ، یا کنار بازار زرّادها !
در کنار بازار و مغازه های ورّاق ها ، آنجا سخن از صحافی و کتاب و نسخه و خرید و فروش کتاب و نسخ خطی و بحث های علمی است . در کنار بازار زرّادها ، آنجا سخن از اسلحه و جنگجوئی و شمشیر و خرید و فروش شمشیر و سلحشوری و مبارزات و جنگجوئی و اینهاست . فرمودند : یا کنار کتابخانه ، یا کنار شمشیر فروشی . بالأخره یا فهم ، یا شهامت ! یا عقل و درایت عقلی ، یا درایت نظامی . این سفارش رسمی بزرگان بود نسبت به فرزندانشان که بالأخره یا عالم بار بیائید ، یا مجاهد .
سالار شهیدان ، حسین بن علی بن أبیطالب دید گذشته از اینکه اینها قرآن را به اسارت در آوردند ، امامت را هم به اسارت در آوردند . یعنی اگر علی بن أبیطالب (ع) در آن عهدنامه مالک مرقوم فرمود : نّ هذا الدّین کان اسیراً ف ی اید ی الأشرار یعمل ف یه ب الهوی و یطلب ب ه الدّنیا (۲)؛ حسین بن علی این را تشریح کرد . یعنی مردم هم قرآن و هم امامت را به زنجیر کشیدند . هم انسان کامل را منزوی کردند ، هم قرآن را محجور کردند ؛ هر دو را از صحنه بیرون کردند ، نظام جاهلی ، تنها حاکم صحنه شد. چون اینچنین شد ، شریک قرآن را هم مثل قرآن از صحنه بیرون کردند .
● اهل بیت (ع) ، شرکای قرآن کریم
ما در زیارت نامه ها به بارگاه ملکوتی ائمه (علیهم السّلام) که رسیدیم ، عرض می کنیم : السّلام علیک یا شریک القرآن(۳) این در بخشی از زیارت نامه های ما هست . به اماممان عرض می کنیم : شما شریک قرآنید . شرکت در قرآن یعنی از علوم وحیانی قرآن با خبرید ، از علم غیب با اطلاعید ، از باطن قرآن مستحضرید ، از گذشته و آینده به تعلیم الهی با خبرید ؛ این معنای شریک قرآن بودن است .
چگونه امام شریک قرآن است ؟ برای اینکه وجود مبارک پیامبر (ص) به وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) فرمود : یا علی ! أنت م نّی ب منز له هارون م ن موسی(۴). فرمود : علی ! تو نسبت به من همان جریان هارون نسبت به موسی را داری . هارون وزیر موسی بود ، جانشین موسی بود ؛ ذات أقدس له در قرآن کریم ، در سوره طه از جریان هارون و موسی چنین یاد می کند که خدای سبحان مستمع مناجات و دعاهای موسای کلیم بود .
موسای کلیم عرض کرد : پروردگارا ! این کار به تنهائی به مقصد نمی رسد . هارون را هم وزیر من قرار بده ، این یک مقدّمه . پیغمبر به علی بن أبیطالب (ع) فرمود : یا علی ! أنت م نّی ب منز له هارون م ن موسی ، این دو مقدّمه ؛ پس علی بن أبیطالب می شود شریک نبوّت وامامت وهدایت . منتها آن استثنای لا أنّه لا نب یّ بعد ی تثبیت می کند که وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) خلافت دارد ، عصمت دارد ، حجیّت دارد ، امامت دارد ، معلّم تفسیر است ، معلّم کتاب و حکمت هست ؛ همه این احکام و ح کم را داراست ، فقط نبوّت را ندارد ، لا أنّه لا نب یّ بعد ی . وقتی نبوّت نباشد ، می شود همان خلافت و امامت ؛ لذا امام ، شریک قرآن است .
ما در زیارت ها به پیشگاه ائمه (علیهم السّلام) عرض می کنیم : السّلام عل یک یا شریک القرآن . درباره وجود مبارک ولی عصر (أرواحنا فداه) هم همین ادب را داریم ، می گوئیم : السّلام عل یک یا شریک القرآن . حسین بن علی (ع) دید که این دو شریک را اینها به بند کشیدند . قرآن را از یک سو ، امامت را از سوی دیگر . اگر قرآن و امامت ، هر دو از صحنه خارج بشوند ؛ جاهلیّت ظهور می کند .
فریقین از نبی اکرم نقل کرده اند : من مات و لم یعر ف ا مام زمان ه مات م یتهً جاه لیّه (۵). اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد ؛ مرگ او ، مرگ جاهلیّت است . قبلا تبیین شد که مرگ، عصاره حیات است . اگر مرگ ، مرگ جاهلی است ؛ پس حیات ، حیات جاهلی است . آنروز اینها امام زمانشان که حسین بن علی (ع) بود ، نشناختند . مرگ اینها مرگ جاهلی بود ، چون حیات اینها حیات جاهلی بود. و حسین بن علی دید جاهلیّت با تمام چنگ و دندانش ظهور کرده است و هیچ راهی برای جاهلیّت زدائی نیست ، مگر خون .
● اهدای خون ، تنها راه جاهلیّت زدائی
همانطوری که قرآن عامل حیات است ، امامت هم عامل حیات است . اگر کسی جاهلیّت داشت ، نه اینکه اگر مرد ؛ مرگش ، مرگ جاهلی است ! هم اکنون مرده است . این من مات و لم یعر ف ا مام زمان ه مات ، نه یعنی سیموت ! یعنی این مرده است . هم اکنون مرده است به مرگ جاهلیّت . چرا ؟ چون امامت، عامل حیات است ؛ باز چرا ؟ چون شریک قرآن است ؛ باز چرا ؟ برای اینکه قرآن عامل حیات است . یا أیّها الّذین آمنوا استجیبوا لله و ل لرّسول ذا دعاکم ل ما یحییکم (۶). این قرآن عامل حیات است ، امامت، شریک قرآن است ؛ پس امامت عامل حیات است . اگر کسی امامت را انکار کرد ، مرده است ؛ نه اینکه بعد می میرد ! منتها مرگش ، مرگ جاهلی است . و سالار شهیدان هیچ راهی نداشت ، مگر اینکه با پاکترین خون، دین را زنده کند .
● کربلا ، زمینه ساز احیای دین
اینکه احیاناً گفته می شود در زمان امام باقر و امام صادق (سلام الله علیهما) یک فرصت خوبی بود ، دالان انتقالی قدرت از امویان به عباسیان بود ،وآن بزرگواران از این فرصت استفاده کردند ؛ این بستر را کربلا آماده کرد ! مردم آماده بودند .
مگر کسی می تواند دانشگاه تأسیس کند ، چهار هزار شاگرد تربیت کند ! مگر آسان است کسی حوزه علمیّه افتتاح کند ، بودجه فراهم کند ، چهار هزار شاگرد تربیت کند ، هزارها حدیث بگوید ! حالا دانشگاه ساختی ، امّا که کسی به تو اجازه می دهد ؟! بر فرض ساختی ، دانشجو کجا می آید ؟! حوزه درست کردی ، کی به سراغ حوزه تو می آید ؟! مردم بعد از جریان کربلا ، کم کم چهار هزار ، چهار هزار ، چهار هزار کشته شدند و خفه شدند تا نوبت به امامین همامین رسید ! طولی نکشید در همین کوفه ، مختار قیام کرد ، چهار هزار نفر کشته شدند . تمام اینها در تمام خانه ها سخن یا حسین بود . اینچنین نبود که این خون ، هدررفته باشد !
● امکان پذیر نبودن نابودی معارف حسینی
زین العابدین (ع) در باره زینب (ع) فرمود : عمّه ! تو بدون اینکه درس بخوانی ، عالمی . انت ب حمد الله عال مأ غ یر معلّ م ه ، فه مأ غ یر مفهّم ه (۷). وقتی امام زمان درباره زینب کبری (س) اینجور گواهی بدهد ، معلوم می شود زینب صاحب مقام ولایت بود . زینب کبری با سوگند در مجلسین اموی ، مخصوصاً در شام ، صریحاً اعلام کرد : شما نمی توانید نام ما را فراموش کنید ! فسع سعیک ، ک د ک یدک ؛ و الله لا تمحو وحینا و لا تمیت ذ کرنا (۸). ما آمدیم ، خون دادیم و این درخت تناور برای همیشه میوه می دهد . به خدا نمی توانی نام حسین را خاموش کنی ! او خیال می کرد با چوب خیزران می تواند به لب و دندان بزند . فرمود : این نام، فراموش شدنی نیست .
بستر آنقدر آماده بود ؛ همین که وجود مبارک امام باقر و امام صادق دهان باز کردند ، هزارها نفر آمدند . مگر این کار آسانی است ؟! آنروز اطلاع رسانی مگر آسان بود ؟ مگر قدرت مرکزی و بودجه در اختیار اینها بود ؟ اینکه سیل جوانها به طرف علوم الهی برود ، کار آسانی است ؟ مگر می شود کسی را حوزوی کرد ؟ مگر می شود یک کسی را قرآنی کرد ؟! اگر جوان بخواهد درس بخواند ، درسی می خواند که در کنارش یک مدرک و نان باشد . این دیگر زراره و حمران و اعین و اینها نخواهد شد ! برخی ها از راه دور ، به قصد حوزه علمیه امام صادق رفتند اما در بین راه مردند . وجود مبارک امام صادق این آیه را درباره تسلیت او به پدرش گفت : من یخرج م ن ب یت ه مهاج راً لی الله ثمّ یدر که الموت فقد وقع اجره علی الله (۹)
در حقیقت مکتب حسینی زمینه را آماده کرد . همه ذهنها و گوش ها منتظر بود تا یک صدائی از اهل بیت بیاید . چشم ها منتظر بود تا یک چراغی از اهل بیت بیاید ! به تعبیر حکیم سنائی :
در عاشقی آنجا که و را پای ، مرا سر
در بندگی آنجا که و را حلقه ، مرا گوش
اینها گفتند : هر جا که حلقه علوی است ، ما گوشمان آماده است . هر جا پای علوی است ، ما سرمان آماده است.
● دین ، عامل تغذیه هویت انسانی
از آیات قرآن کریم چنین بر می آید که هویت انسان از آن جهت که خلیفه ذات أقدس له است ، حقیقتی است پایدار ؛ یعنی عمری برای جان بشر نیست . هرگز مرگ به سراغ هویت انسان نخواهد آمد ؛ عامل تغذیه این حقیقت پایدار به نام « دین » است . تنها چیزی که این حقیقت را سالم و شاداب نگه می دارد ، دین است . زیرا همه ما شنیده ایم که انسان آزاد است و آزادی حقّ مسلّم اوست ؛ این سخن صحیح است . آزادی انسان به استناد کرامت اوست . چون انسان یک موجود کریم است ، باید دارای حرّیت و استقلال و آزادی باشد ؛ این هم صحیح است .
کرامت انسان به استناد مقام شامخ خلافت اللّهی او
کرامت او به استناد خلافت اوست ؛ یعنی اگر از ما بپرسند چرا انسان آزاد است ، می گوئیم : خدا در قرآن کریم فرمود : انسان کریم است ، لقد کرّمنا بن ی آدم(۱۰). یک موجود کریم را نمی شود به بند کشید ! حرّیت انسان معلول کرامت اوست . باز می پرسیم : چرا انسان کریم است ؟ جواب می دهند : چون خدا فرمود : انسان خلیفه خداست ؛ نّی جاع أ ف ی الأرض خلیفهً ۰(۱۱). اگر بشر خلیفه خداست ، جانشین خدا در زمین است ، پس دارای کرامت است . وقتی به اینجا رسیدیم ، به آن سند نهائی راه یافتیم ، تحلیلی در درون این سند به عمل می آید . و آن این است که آزادی انسان به استناد کرامت اوست ، کرامت انسان به استناد خلافت اوست ؛ چون خلیفه خداست ، مکرّم است .
اگر خلیفه خداست ، باید حرف مستخلف عنه را بزند ، پیام مستخلف عنه را اجراء کند . اگر کسی جانشین دیگری است ، باید حرف او را بزند و کار او را انجام بدهد و راه او را برود . اگر کسی جانشین دیگری بود ؛ برای خود کار کرد ، حرف خودش را زد ، برای خودش امضاء کرد ؛ این خائن است ، نه خلیفه ! انسان اگر خلیفه الله است ، باید حرف مستخلف عنه را بزند . حرف خدا را بزند ، نه حرف هوا را ! اگر کسی داعیه خلافت داشت ، گفت : من خلیفه خدایم ، ولی برابر با هوا عمل کرد ، نه برابر با خواسته خدا ؛ چنین شخصی خلافت را مصادره کرد . وقتی خلافت او غصبی بود ، کرامت را مصادره کرد ؛ کرامت او هم غصبی است . وقتی کرامت را مصادره کرد ، حرّیت و آزادی او هم غصبی است . او در بند شهوت است ، خیال می کند آزاد است ! او در بند غضب است ، خیال می کند جزء احرار است ! این حرّیت را به یدک می کشد ، در حالی که در بند بردگی است !!
● عمل به دستورات دین به عنوان اجرای امر خدای سبحان برای خلیفه خود
پس آن عاملی که باعث خلافت ماست ، دین است که عمل به سخن خدا ، حکم خدا ، فتوای خداست . اگر دین بود ، ما می شویم خلیفه ؛ وقتی خلیفه الله شدیم ، می شویم مکرّم . وقتی مکرّم شدیم ، از حریّت برخورداریم . وقتی دین نبود ، ما خلیفه او نیستیم ، خلافت و کرامت و حرّیت را غصب کردیم . ما حرف آزادی می زنیم ، ولی فکر بردگی در ماست . اگر یک متاعی ما را می خرد ، یک منظره زیبائی ما را به بند می کشد ، یک حرفی ما را می جوشاند ، ما رقیّت آن شیء را امضاء کرده ایم . پس ما وقتی آزادیم که مکرّم باشیم ، وقتی کرامت داریم که خلیفه الله باشیم ، وقتی خلیفه الله ایم که حرف مستخلف عنه را بزنیم ، حرف منوب عنه را بزنیم ، نه حرف خود را . حرف منوب عنه ، همان حرف دین است .
● سازگاری سخن انبیاء با هویت درونی انسان
پس اصل اوّل این شد که انسان یک هویت پایداری دارد ، عمرش بیش از زمین و آسمان است ، ارزشش بیش از شمس و قمر است ، قیمتش بیش از مجموعه سماوات و أرض است و مانند آن . چنین حقیقتی باید تغذیه بشود و تنها غذای او کلام آفریننده اوست به نام دین . انبیاء همین مطلب را آوردند ، بعد فرمودند : این مطلب نمونه های اصلی اش در جان تک تک انسانها تعبیه شده است . اصل دین در درون هویت هر کسی نهادینه شده است . انبیاء حرفشان برای دلهای ما آشناست .
یعنی اگر شما وارد مهد کودک شدید ، ۵۰ کودک در این مهد مشغول بازی اند ؛ هر چه این بچّه ها را صدا بزنید ، چون صدای شما برای آنها آشنا نیست ، به شما بر نمی گردند ، جواب نمی دهند . ولی وقتی پدر یا مادر وارد این مهد کودک شد ، این بچّه را صدا زد ، این بچّه می بیند یک صدای آشنائی می آید . فوراً بر می گردد ، به طرف پدر و مادر می رود . این همه صداهائی که در عالم هست ، برای جان ما نا آشناست . حرف انبیاء ، حرف آشناست . یعنی وقتی ما گوش می دهیم ، می بینیم یکجا ما این حرفها را شنیدیم ، در دامن صاحب این حرفها تربیت شدیم . حرفی نمی زنند که برای گوش جان ما بیگانه باشد .
حرفشان آشناست ، پیامشان دلپذیر است ، سروش شان آشناست ، حرف خاص را می زنند به تعبیر حکیم سنائی ؛ از علم به عین آمد و از گوش به آغوش . این حرف را انبیاء مطابق با دل ما آهنگین می گویند .
بهترین انسانها انبیایند ، و دشوارترین حوادث سخت را اینها تحمل کرده اند تا این کاروان را رهبری کنند .
بی اثر بودن کعبه بدون رهبری مربی الهی در اندیشه ابراهیم خلیل (ع)
تا وجود مبارک ابراهیم خلیل پدید آمد و کعبه ای ساخت و مطاف و قبله ای فراهم کرد و به خدا عرض کرد : پروردگارا ! کعبه، مربی مردم نیست ، مسجد ،سازنده مردم نیست ، مرکز فرهنگی و فکری ،خشت و آجری بیش نیست ! گرچه شما گفتید ، من و پسرم کارگری کردیم ، این کعبه را ساختیم ، این مطاف را بالا آوردیم ، این قبله را چیدیم ؛ ولی کعبه آموزنده نیست ! و ابعث ف یه م رسولاً م نهم یتلوا علیه م آیات ک و یعلّ مهم الک تاب و الح کمه و یزکّیه م (۱۲). مردم در کنار کعبه محتاج به مرّبی و معلّمند.
پروردگارا ! کسی را مبعوث کن که سخنان تو را به گوش جان این مردم برساند ؛ این مردم صدای تو را می پذیرند ، چون صدای تو آشناست . حرف تو را در دلهای مردم مستقر کنند ، چون مردم با تو آشنایند . تو آنها را آفریدی ، تو با آنها سخن گفتی ، تو ساختار اینها را تأمین کردی ، تو از روح خودت به اینها دمیدی و دادی ؛ بنابراین برای این انسان ،دین لازم است . و برای دین مرّبی ، معلّم ، مبیّن ، تالی ، معلّم کتاب و حکمت ، مزّکی نفوس ، مرّبی نفوس هست .
● اشراف معصومان
کسی می تواند در جان ما اثر کند که جان جانان باشد ؛ ما یک جانی داریم و یک بدنی . این اعضاء و جوارح ما هر کاری را که انجام می دهند ، جان ما با خبر است . آن انسان کامل معصوم به منزله جان این جانان است و ارواح امّت به منزله اعضاء و جوارح او . اگر دست و پا کاری می کند ، روح با خبر است ؛ اگر ارواح ما کاری می کنند ، آن جان جانان با خبر است . یعنی امام معصوم با خبر است . چه بخوابد ، چه نخوابد می داند ما چه می گوئیم و چه می کنیم .
این جان جانان بودن معصوم را می شود از آیه سوره مبارکه احزاب استفاده کرد . ذات أقدس له در قرآن کریم به همه ما اعلام کرد : النّب یّ اولی ب المؤم نین م ن انفس ه م و ازواجه امّهاتهم (۱۳)فرمود : پیامبر از جان تک تک شما برای شما اولی است ؛ یعنی از جان شما عزیزتر است . چرا از جان ما عزیزتر است ؟ برای اینکه در درون جان ما به منزله درّ است و جان ما به منزله صدف . جان ما به منزله بدن است و آن جان جانان به منزله روح .
اگر پیغمبر و امام جدای از هویت ما بود ، چرا از جان ما عزیزتر بود ؟! اگر انسان کامل خارج از قلمرو هویت ما باشد ، چرا فدای او بشویم ؟! چیزی که جدای از ماست ، از هویت ما بیرون است ، ما او نیستیم ، او ما نیست ، طبقاتی در برابر هم قرار نداریم ، فوق و تحتی در کار نیست ، رتبه ای در کار نیست ؛ چرا فدای او بشویم ؟! اینکه شما می بینید دست ما فدای چشم می شود ، چون هر دو در یک قلمرویم . دست و چشم را فدای جان می کنیم ، وقتی خطر رسید حاضریم اعضاء را از دست بدهیم و نمیریم ؛ برای اینکه در درون ماست ، از ما جدا نیست . پس چرا جانمان را فدای کسی بکنیم که بیرون از هویت ماست ؟!
همین بیان در غدیر خم ممثل شد ، وجود مبارک رسول گرامی فرمود : من کنت مولاه فهذا عل یأ مولاه . اوّل آیه سوره احزاب را خواند ، همه اقرار کردند . فرمود : الست اولی ب کم م ن انفس کم (۱۴) مگر من به منزله جان جانان نیستم ؟ مگر من از جان شما عزیزتر نیستم ؟ همگان گفتند : آری . فرمود : هر کس من جان جانان اویم ، علی بن أبیطالب جان جانان اوست . امامت در کنار نبوّت به استثنای آن موارد امتیاز ، این به منزله جان جانان ماست .
فرمود : اگر حوادث تلخی پیش آمد ، با مالتان از جانتان حمایت کنید . و اگر حوادث سخت تر بود ، تلخ تر بود ، جلوتر آمد ؛ با جانتان از دین تان حمایت کنید . وقتی جان دادید ، دیگر مسئول نیستید ! پس سنگر اوّل مال است ، سنگر دوّم جان است ؛ با این دو سنگر، دین محفوظ می شود . معلوم می شود دین در درون درون نهفته است . این و نفس و ما سوّاها ، فألهمها فجورها و تقواها (۱۵)، این در درون نهفته است ؛ این هرگز از بین نمی رود . اگر کسی خدای ناکرده بیراهه رفت ، حتّی به صورت حیوان در آمد ؛ چون این گوهر در درون او هست ، عذاب او دائمی است . وگرنه اگر کسی حیوان شد ، در قیامت حیوان چه عذابی دارد ؟!
در اوائل بحث به عرضتان رسید که انسان از نظر ارزش برتر از سماوات و أرض است ، زیرا سماوات و ارض از یک مشت دخان و دود و گاز ساخته شده و انسان از روح الهی ساخته شده . از نظر قیمت انسان بالاتر از شمس و قمر است ، از نظر بقاء و جاودانگی بیشتر از همه اینها عمر می کند ؛ حال اگر انسان این است ،تنها عاملی که می تواند او را شاداب و مسرور نگه بدارد ، دین است . انبیاء برای این دین آمدند و از هیچ تلاشی دریغ نکردند.
اگر به ابراهیم خلیل گفتند : باید تسلیم امواج آتش بشوی ، حرّ قوه و انصروا آل هتکم (۱۶) گفت : چشم ! اینچنین نبود که اگر آن فضای ملتهب را ابراهیم ببیند ، بگوید : نه ! من تقیه می کنم . گفتند : باید گرفتار این امواج آتش بشوی ، در این امتحان سرفراز بر آمد . گفتند : باید پسر ذبح کنی ، در آن امتحان سرفراز شد . این دین به دست انبیاء آمد ، تا به دست وجود مبارک رسول گرامی (ص) رسید تا کم کم روشن بشود که چه طور حسین بن علی بن أبیطالب (ع) وارث همه انبیاء بود ، یک . و کاری کرد که انبیای گذشته نکردند ، دو . و این نثار و این ایثار و اینجور قربانی دادن ، اینجور اسیر دادن ، اینجور بچّه را ذبح شده دیدن ، اینجور خانواده ها را ویران شده و به اسارت رفته دیدن ، خیمه ها را آتش زده دیدن برای چه بود ! چه کم داشت ؟! تنها راه همین بود یا نه ؟!
آیت الله جوادی آملی
سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم در حسینیه ارشاد آمل . هفتم وهشتم بهمن ۱۳۸۵
پی نوشت ها :
۱-بحار الانوار.۴۵.۵۱
۲- نهج البلاغه . نامه ۵۳
۳-بحار الانوار.۹۸.۳۳۶
۴- الکافی . ۸ . ۱۰۷
۵- بحار الأنوار . ۳۲ . ۳۳۱
۶- انفال.۲۴
۷- بحار الأنوار . ۴۵ . ۱۶۴
۸- بحار الأنوار . ۴۵ . ۱۳۵
۹-نساء.۱۰۰
۱۰-اسراء.۷۰
۱۱-بقره.۳۰
۱۲) بقره . ۱۲۹
۱۳-احزاب.۶
۱۴-امالی صدوق.۲
۱۵- شمس . ۷ و ۸
۱۶-انبیاء.۶۸
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید