جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

فشار به خاتمی؛ عملی غیراخلاقی


فشار به خاتمی؛ عملی غیراخلاقی
آنان که اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ خورشیدی را به یاد دارند، می دانند چرا و چگونه ذهنیت رادیکال در میان جوانان آن دوران شکل گرفت.
جوانان با گرایش مذهبی یا غیرمذهبی چنان به استقبال مرگ می رفتند که گویی اصلاح وضع کشور جز از طریق ریختن خون آنان یا دشمنان خلق بر سنگفرش های خیابان محقق نخواهد شد و این باور چنان عمیق و پذیرفته شده بود که هر کس وارد این میدان می شد، از پیش عمر خود را خاتمه یافته می دانست، چرا که در بهترین حالت متوسط عمر چریک دو سال برآورد شده بود.
کسانی که امروز به آن سیاست نگاه می کنند، به رغم احترامی که برای آن افراد از حیث انگیزه ها و شجاعت آنان قائل هستند، در عین حال آن را سیاستی بسیار زیانبار می دانند، که دود آن به چشم همه رفت. چریکیسم ابعاد متعددی داشت، اما مهم ترین ویژگی آن قدم گذاشتن در راهی بود که امکان بازگشت از آن وجود نداشت و این ویژگی چون زهری کشنده در سیاست، اعم از مدرن و سنتی است، و قاتل عقلانیت ابزاری است.
اگر رفتار آن جوانان پرشور در آن دوران از روی صدق و خلوص بود و اگر آن رفتار قابل درک بود و تجربه های شکست خورده پیشین نیز در انبان جامعه سیاسی نبود تا از آن درس بگیرند، اما رفتار امروز برخی از دوستان را در ادامه این راه چگونه می توان تحلیل کرد؟ فشارهای اجتماعی و روانی شدیدی که این روزها به آقای خاتمی وارد می کنند، تا ناچار از پذیرش نامزدی در انتخابات شود، مصداق بارز چریکیسم سیاسی است، تا فرد را در موقعیتی قرار دهند که یا اتهام خیانت به آرمان های ملت را پذیرا شود و از این حیث خودکشی سیاسی کند، یا در مقابل با اقدامی شجاعانه، به سوی شهادت گام بردارد.
این رفتار ضدعقلانی که بیشتر به درد دست اندرکاران ثبت نام عملیات استشهادی در جبهه مقابل می خورد، اگر در هر عرصه دیگر هم قابل اجرا باشد، قطعاً در سیاست و آن هم حوزه انتخابات به کلی فاقد اعتبار است. اگر آقای خاتمی را دعوت به عملیات عاشورایی در انتخابات کنیم، خدمتی به عقلانیت سیاسی نکرده ایم، و سیاست را ده ها گام به عقب رانده ایم.
این دعوت در حالی و در موضوعی صورت می گیرد که اگر آنان و آقای خاتمی اهل این رفتار بودند، باید در زمانی که در قدرت بودند و مسوولیت اخلاقی و حقوقی برعهده آنان بود چنین رفتاری را برحسب وظیفه انجام می دادند (آن هم نه به این شدت، بلکه مقاومت حداقل را هم انجام ندادند، چه رسد به عملیات عاشورایی،)
تقاضا برای انجام این رفتار حتی اگر برحسب صداقت صورت گیرد، مطابق چارچوب اصلاحی نیست، و بیشتر با الگوی فکری جناح حاکم انطباق دارد.
آقای خاتمی بارها و بارها با شعار مرگ بر فلان و بهمان در سخنرانی های خود مخالفت می کرد و خواهان سر دادن شعار زندگی بود، اما چگونه است که اکنون ایشان را برای شرکت در یک فعالیت مدنی باید میان دو گزینه شهادت یا خودکشی مخیر کرد تا یکی را انتخاب کند؟ از اینجا می توان به غیراخلاقی بودن این فشارهای سیاسی برای محدود کردن قدرت انتخاب عقلانی رسید.
اگر حضور یک نفر در انتخابات واجد مبانی عقلانی و منطقی باشد، نیازی به اعمال فشار احساسی و فضاسازی سیاسی نیست و اگر چنین مبنایی وجود نداشته باشد، فردی که می خواهد تصمیم بگیرد، راساً و خارج از فشارهای روانی و هنجاری و در فضایی منطقی و به این نتیجه برسد، تا در آینده هم مسوولیت تصمیم خود را عهده دار شود، و آمادگی مواجهه با موقعیت های مختلف را دارا باشد، در غیر این صورت هنگام مواجهه با اولین مشکل تقصیر متوجه منبع فشار می شود، و هر کس از زیر بار مسوولیت شانه خالی می کند. نگرش راه بنداز و جا بنداز رفتاری دیمی است که در سیاست اصلاح طلبانه جایگاهی ندارد. البته هر کس که تصمیم به نامزدی در انتخابات گرفت، برای بسیج مردم و همراه کردن آنان و به عقب نشاندن رقبا، باید سیاست را به عرصه عمومی بکشاند، و از همه ابزارهای مشروع برای پیروزی در این رقابت استفاده کند، اما برای اصل ورود به انتخابات نمی توان دیگران را در فشار اخلاقی و احساسی قرار داد. اگر جوانان چهار دهه پیش به دلیل سیاست های حکومت و فقدان تجربه مفید قبلی، راهی را رفتند که دو راهی یا مرگ یا آزادی بود، امروز نه تنها چنین ضرورتی نیست، بلکه تجربه قبلی هم پیش چشم ماست، از همه مهم تر که آنان جوانانی بودند که زندگی خود را برای عرضه در طبق اخلاص گذاشته بودند و هیچ گاه هم رسیدن به پست و مقام و وزارت و وکالت به مخیله آنان راه نمی یافت و در بند دنیا و مادیات هم نبودند، اما آیا امروز هم وضعیت دست اندرکاران این سیاست چنین است؟
عقب نشینی از راهی که نهایت آن بن بست است، نه تنها خودکشی نیست، که عین عقلانیت است، نه تنها ناشی از ترس نیست که عین شجاعت است. شهادت طلبی مرگی آگاهانه و انتخابی است، و نه از سر اجبار و بی اراده راه رفتن.
حتی اگر عقب نشینی خودکشی باشد، خودکشی یک نفر یا یک جمع محدود است، و این صد بار ترجیح دارد بر گام گذاشتن در راهی که موجب خسارت برای یک ملت و یک راه می شود. راه را باید باز نگه داشت، در این صورت رهروان آن پیدا خواهند شد. اما به نظر می رسد عده یی آگاهانه یا ناآگاهانه خود و راه را یکی می شمارند.
متاسفانه برخی از افراد آقای خاتمی را از قضاوت تاریخی می ترسانند، اما فراموش کرده اند قضاوت تاریخی برخلاف قضاوت سیاسی و مقطعی، از خلوص منطقی بیشتری برخوردار است و از احساسات کمتر تاثیر می پذیرد.
از این رو تردیدی نباید داشت که هر حرکتی که بر مبنای فشار احساسی و درخواست و خواهش و تمنا و گریه و زاری شکل بگیرد، حتی اگر در قضاوت سیاسی و مقطعی مردود نشود، در قضاوت تاریخی به سرعت محکوم خواهد شد، گرچه به نظر می رسد وضعیت کنونی جامعه به نحوی است که چنین رفتاری حتی در قضاوت سیاسی نیز محکوم خواهد شد.
اظهارات بسیاری از دوستان و علاقه مندان به آقای خاتمی نمونه بسیار مناسبی برای این قضاوت سیاسی است. می ترسم رفتار انتخاباتی در این مورد به جایی برسد که تنها یک قضاوت بماند، ترس از خودکشی و عشق به صندلی، و چنین مباد که اتلاف سرمایه سیاسی است.
عباس توفیقی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید