پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به اندیشه سیاسی پروین اعتصامی


نگاهی به اندیشه سیاسی پروین اعتصامی
رخشنده اعتصامی معروف به پروین اعتصامی(متولد ۲۵ اسفند ۱۲۸۵؛ تبریز و متوفی ۱۶ فروردین ۱۳۲۰) را همه ما کمابیش می‌شناسیم؛ شاعر بزرگی که اخلاق و هنرش زبانزد خاص و عام است.
برای همچون منی که شیفته مرام و منش پروین عزیز هستم زیارت آرامگاه او تسکین و توفیقی بزرگ است. هر بار که به قم می‌روم، بعد از عرض ادب به خواهر امام رضا(ع) حتماً مزار بانو پروین را که در یکی از صحن‌های حرم جا گرفته زیارت می‌کنم.
پروین در قصایدش پیرو سبک متقدمین به ویژه ناصرخسرو و اشعارش بیشتر شامل مضامین اخلاقی و عرفانی است. او حکمت و اخلاق را با چنان زبان ساده و شیوایی بیان می‌دارد که خواننده را از هر طبقه اجتماعی و فکری که باشد تحت تاثیر قرار می‌دهد.
پروین در قدرت کلام و چیره دستی بر صنایع و آداب سخنوری همپایه گویندگان نامدار قرار است و در این میان به مناظره توجه ویژه دارد. او تحت تاثیر سعدی و حافظ بوده و اشعارش ترکیبی است از دو سبک خراسانی و سبک عراقی. .
پروین اعتصامی، در کنار بیان مفاهیم حکیمانه و اخلاقی، توجه خاصی به مسائل سیاسی دارد و اشعار نابی در توصیف شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران خودش سروده است.
پرداختن به موضوعاتی همچون فقر، فساد مدیران، حقوق یتیمان، جهل و نادانی حاکم بر افکار عمومی، ستم حاکمان،حقوق محرومان و پابرهنگان، ریاکاری و تظاهر مسئولان و لزوم تعهد مدیران در انجام وظایف از مهمترین مسائل سیاسی و اجتماعی مورد توجه پروین است؛
ـ اندیشه کن از فقر و تنگدستی/ ای آنکه فقیریت در جوار است
ـ تو که سرگشته جهلی و گه گم گشته غفلت/ سر و سامان که خواهد داد این بی‌خانمانی را؟
ـ خون یتیم درکشی و خواهی/ باغ بهشت و سایه طوبی را
ـ در خانه، شحنه خفته و دزدان به کوی و بام/ ره، دیولاخ و کاروان بی‌مقصد و مرام
ـ ای زورمند، روز ضعیفان سیه مکن/ خونابه می‌چکد همی از دست انتقام
فتوی دهی به غصب حق پیرزن ولی/ بی روزه هیچ روز نباشی مه صیام
ـ کدام تشنه بنوشید از سبوی تو آب/ کدام گرسنه در سفره تو خورد طعام؟
ـ گرگ را نشناختستیم از شبان/ در چراگاهی که عمری میچریم!
ـ واعظیم اما نه بهر خویشتن/ از برای دیگران بر منبریم
ـ چند کنی همچو گرگ، حمله به مردم/ چند دریشان به ناخن و دندان؟
ـ به یکی لقمه، دل گرسنه ای بنواز/ به یکی جامه تن برهنه ای بپوشان
ـ بینوا مُرد به حسرت ز غم نانی/ خواجه، دلکوفته شد از بره بریان!
ـ چو پُتک ار زیردستان را بکوبی و نیندیشی/ رسد روزی که بینی، چرخ پتک است و تو سندانی
ـ چو نیروی بازوت هست ای توانا/ به زیردستان رحم کن تا توانی
ـ شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست/ برای خاطر بیچارگان نیاسودن
ـ روزی گذشت پادشهی از گذرگهی/ فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست/ پرسید زان میانه یکی کودکی یتیم/ کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟/ نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت/ این اشک دیده من و خون دل شماست/ آن پارسا که ده خَرَد و مِلک، رهزن است/ آن پادشاه که مال رعیت خورَد گداست
ـ حاکم شرعی که بهر رشوه فتوا میدهد/ کی دهد عرض فقیران را جواب ای رنجبر؟/ گر که اطفال تو بی‌شامند شب‌ها باک نیست/ خواجه هر شب می‌کند تیهو کباب ای رنجبر/ از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی/ چند می‌ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر/ در خور دانش امیرانند و فرزندانشان/ کارگر، کارش غم است و اضطراب ای رنجبر؟
ـ هزار مرتبه فقر از توانگری خوشتر/ توانگران همه بدنام ظلم و بیدادند
ـ بُرد دزدی را سوی قاضی عسس/ خلق بسیاری روان از پیش و پس/ گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟/ دزد گفت از مردم آزاری چه سود؟/ گفت بدکردار را بد کیفر است/ گفت بدکار از منافق بهتر است/ گفت آن زرها که بُردستی کجاست؟/ گفت در همیان تلبیس شماست/.../ تو قلم بر حکم داور میبری/ من ز دیوار و تو از در میبری/ میبرم من جامه درویش عور/ تو ربا و رشوه می‌گیری به زور/ دزد زر بستند و دزد دین رهید/ شحنه، ما را دید و قاضی را ندید/ میزنی خود، پشت پا بر راستی/ راستی از دیگران می‌خواستی/ دزد اگر شب، گرم دزدی کردن است/ دزدی حُکّام، روز روشن است/ حاجت اَر ما را ز راه راست بُرد/ دیو، قاضی را به هر جا خواست بُرد
ـ روز شکار پیرزنی با قباد گفت:/ کاز اتش فساد تو جز دود و آه نیست/ روزی بیا به کلبه ما از ره شکار/ تحقیق حال گوشه نشینان، گناه نیست/ هنگام چاشت، سفره بی‌نان ما ببین/ تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست/ دزدم لحاف بُرد و گاو پس نداد/ دیگر به کشور تو امن و پناه نیست/ حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است/ کار تباه کردی و گفتی تباه نیست/ ویرانه شد ز ظلم تو هر مسکن و دِهی/ یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست/ صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت/ جز سفله و بخیل در این بارگاه نیست/ سختی کشی ز دهر چو سختی دهی به خلق/ در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست
ـ پیش که مظلوم بَرَد داوری؟/ فکر بزرگان همه آز و هواست/ نبض تهیدست نگیرد طبیب/ درد فقیر، ای پسرک، بی‌دواست/ مردم این محکمه، اهریمنند/ دولت حُکام، ز غصب و رباست
نکته شایسته توجه در اشعار پروین این است که شعرهای او و مفاهیمی که به آن‌ها پرادخته، مانیفستی است برای همه زمان ها زیرا او از زبان فطرت آدمی سخن گفته است و همین سبب می‌شود که شعر او بر لوح فطرت، شعور و احساس انسان نقشی زیبا و دلنشین ببندد.
رعایت ادب و نزاکت در سراسر دیوان شعر پروین کاملاً ملموس است و از این منظر می‌توان او را شاعری اخلاقگرا دانست که به مطلق بودن مقوله اخلاق در همه زمان‌ها باور دارد.
پروین اعتصامی در بعد اخلاقی نیز، بیش از همه چیز به مذمت «حرص و آز» پرداخته و ریشه تمام ناملایمات و معضلات زندگی بشر بر روی کره خاکی را حرص و آز و دلبستگی به دنیا می‌داند؛
ـ ما به ره «آز» و هوی سائلیم/ مورچه در خانه خود پادشاست
ـ راهروانی که در این معبرند/ فکرتشان یکسره «آز» و هواست
ـ هر کس ز «آز» روی نهفت از بلا رهید/ آنکو فقیر کرد هوی را توانگر است
ـ به حرص و «آز» مبر فرصت عزیز به سر/ به جهل و عُجب مکن عمر بی‌بدیل تمام
ـ دل و دین تو ربودند و ندانستی/ دین چه فرمان دهدت؟ بنده دیناری
ـ تا زبون «طمعی»، هیچ نمی‌ارزی/ تا اسیر هوسی، هیچ نمیدانی
ـ ز انگشت «آز»، دامن تقوا سیه مکن/ این جامه چون درید، نه شایسته رفوست.
دیوان اشعار پروین اعتصامی برای آنان‌که دغدغه انسانیت، سیاست، جامعه و حاکمیت خوبی‌ها بر جامعه را دارند همچون دیوان حافظ شیرازی که در هر خانه‌ای پیدا می‌شود، یک نیاز ضروری است.
محمد صادق زمانی
منبع: سایت انار ترش/ وبلاگ روح آبی


همچنین مشاهده کنید