شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

اوباما و قدرت هوشمند


اوباما و قدرت هوشمند
پس از اینکه باراک اوباما توانست با شعار «تغییر» برنده انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شود، مهمترین سوالی که مطرح شد این بود که ابعاد این تغییر و چگونگی آن در سیاست های آمریکا بویژه در حوزه خارجی به چه صورتی خواهد بود. به گزارش ایرنا، برخی ممکن است با لحاظ دیدگاه های ساختاری، انتخاب اوباما را چندان مهم ندانند و رفتن و آمدن رؤسای جمهوری در آمریکا را از زاویه ثبات ساختار نظام سرمایه داری، پدیده ای کم اهمیت بدانند و به همین جهت تغییر رخ داده را چندان در خور توجه ندانند. گروهی دیگر که به تحولات اهمیت می دهند، ممکن است انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا را وداعی همه جانبه با گذشته بپندارند و تغییر در سیاست داخلی و خارجی آمریکا را معادل تغییری کلان در سیستم جهانی بدانند. واقعیت در حد فاصل این دو دیدگاه قابل جست و جو است. بی تردید اوباما برای دگرگون کردن سیستم سرمایه داری و لیبرال دموکراسی آمریکا انتخاب نشده است. او متولی سیستم خواهد بود، نه بر هم زننده آن. در عین حال رهبری اجرایی و ویژگی های ریاست قوه مجریه در آمریکا مهم است و تفاوت او و تمایزهای فردی، در نحوه مدیریت قدرت جهانی آمریکا مؤثر خواهد بود. از این رو آمدن اوباما تحولی قابل توجه است ولی تحولی که در کنار تداوم باید نگریست. تداوم ساختار و تحول فردی گویایی بیشتری از تداوم محض و یا تغییر همه جانبه دارد. با این نگرش، انتخاب اوباما نقطه عطفی مهم در سیاست داخلی و خارجی آمریکاست و درک معنا و مفهوم انتخاب در پرتو نگاه به آن با عنایت به دیالکتیک تداوم و تغییر میسر است.
نگاهی به شرایط زمانی و محیطی انتخاب شدن اوباما و نیز شخصیت و جریان شناسی وی، گامی بسیار مهم در تحلیل چرایی انتخاب او و نیز ترسیم چشم انداز پیش روست. اوباما در شرایطی وارد کارزار انتخابات شد که مهندسی اجتماعی و کلان بوش نه تنها جواب نداده بود، بلکه برعکس، تصویر جهانی آمریکا را آنچنان خدشه دار ساخته بود که نمونه آن را در تاریخ نمی توان سراغ گرفت. چالش بزرگ مقبولیتی و مشروعیتی که بعضا از آن به عنوان بحران نرم افزاری نام می برند به رهبری آمریکا آسیبی ساختاری وارد کرد. بر همین اساس شعار «تغییر» تنها برگ برنده پیروزی در انتخابات بود. بویژه زمانی که این شعار توسط جناح رقیب جمهوری خواهان یعنی دمکرات ها و با محوریت فردی چون اوباما که به جهت جوان و سیاهپوست بودن واجد ویژگی های شخصیتی برای اجرای «تغییر» بود، داده می شد. از همین رو با در نظر گرفتن مخالفت جهانی با جورج بوش و حمایت از اوباما، او در سیاست خارجی در پی تحقق بخشیدن به مفهومی بنیادین - یعنی بازسازی رهبری آمریکا از طریق همراهی با دیگران خواهد بود. معنای انتخاب اوباما از نظر بین المللی آن است که او باید بحران نرم افزاری را حل کند. نفس انتخاب اوباما، بخش قابل ملاحظه ای از این چالش را حل کرده است. اما سوالی که اینجا مطرح می شود این است که با فرض شکست سیاست های ایالات متحده در دوران بوش، اینک باراک اوباما در زمینه سیاست خارجی با چه رویکردی وارد خواهد شد و سیاست های ایالات متحده به چه میزان متفاوت با دوره قبل خواهد بود.
در تحلیل این موضوع از سه مفهوم «قدرت سخت»، «قدرت نرم» و «قدرت هوشمند» می توان استفاده کرد. با نگاهی به تاریخ آمریکا پی می بریم که عموما سیاست خارجی این کشور در دوران جمهوری خواهان بر پایه «قدرت سخت» بوده است. این موضوع در دوران بوش نیز به روشنی عیان بوده است. دولت بوش با پیگیری دکترین یکجانبه گرایی و خروج از برخی معاهدات بین المللی یا نپیوستن به برخی دیگر و به حاشیه راندن سازمان ملل متحد در قبال چالش های بین المللی، عملا نشان داد که بیشتر بر قدرت سخت تکیه دارد. اما واقعیت های عرصه بین المللی نشان از این داد که پیگیری این رویکرد از سوی آمریکا نه تنها چهره این کشور را بهبود نداد و قدرت و نفوذ این کشور در عرصه های مختلف بین المللی افزایش پیدا نکرد بلکه برعکس، چهره و نفوذ جهانی این کشور رو به افول گذاشت. شاید بتوان خوشحالی بسیاری از ملت ها و دولت های جهان را نسبت به شکست جمهوری خواهان در انتخابات آمریکا و پیروزی دمکرات ها و اوباما را نمودی از این واقعیت بین المللی دانست. اینجاست که دو مفهوم «قدرت نرم» و «قدرت هوشمند» به عنوان رویکرد اصلی ایالات متحده در دوره جدید مطرح می شود. به عبارت دیگر در مقابل «قدرت سخت»، استراتژی «قدرت نرم» وجود دارد که طیف سیاسی خاصی در ایالات متحده یعنی دمکرات ها به آن اهتمام می ورزند که در این حالت فضای دنیا نسبت به ایالات متحده آمریکا لیبرالیزه می شود به این معنی که قدرت یا ضریب نفوذ ایالات متحده آمریکا در بافت اجتماعی و بافت فرهنگی جوامع افزایش می یابد. «قدرت هوشمند» نیز توانایی تلفیق «قدرت سخت» و «قدرت نرم» برای ایجاد راهبردهای موفق است.
به نظر می رسد دولت جدید آمریکا برای رویارویی با چالش های کنونی و آینده پیش روی آمریکا نسبت به تلفیق قدرت سخت و نرم برای ایجاد قدرت هوشمند تلاش خواهد کرد. در این راستا مکانیزم هایی مثل جنگ رسانه ای، دیپلماسی رسانه ای، عملیات روانی، تبلیغات سیاسی و فرهنگی، تاکید بر سازمان ها و همکاری های بین المللی در پیش قرار خواهد گرفت. در چارچوب پیگیری «قدرت هوشمند» ایالات متحده آمریکا در مواقعی نیز به استراتژی سیاست های سخت روی خواهد آورد و آن را به عنوان مکملی برای سیاست ها ی نرم خود مورد بهره برداری قرار خواهد داد. به عنوان مثال تاکید اوباما بر دیپلماسی به عنوان قدرت نرم در حالی صورت می گیرد که همزمان وی «جنگ» را نیز به عنوان قدرت سخت در مواقع نیاز ابزاری مهم برای منافع آمریکا می داند. (مثال: مورد افغانستان و تاکید اوباما بر افزایش نیروهای نظامی ایالات متحده) باراک اوباما در شماره ژوئیه و اوت ۲۰۰۷ (تیر و مرداد ۱۳۸۶) مجله «فارن افرز» مقاله ای با عنوان «احیای رهبری آمریکا» چاپ کرد و در آن خطوط کلی حرکت سیاست خارجی خود را روشن کرد. بر اساس این مقاله و همچنین دیگر اظهار نظرهای وی و تیم او، حرف اصلی و اساسی آنها در مناسبات بین المللی را در چند موضوع می توان خلاصه کرد؛ اول آنکه سیاست های جورج بوش اشتباه بود و نباید آن را ادامه داد، دوم آنکه آمریکا ظرفیت و موقعیت رهبری جهانی را دارد و رهبری آمریکا پدیده ای پایان یافته نیست و سوم آنکه رهبری آمریکا در همراهی با دیگران میسر است و چهارم در به کار بردن ابزارهای مختلف برای تحقق رهبری آمریکا، در کنار تقویت نیروی نظامی، دیپلماسی نیز مورد توجه خواهد بود.
اعتقاد اوباما بر این است که برای کسب موفقیت ما باید راهبردی تازه در پیش گیریم یعنی همگرایی و توان نظامی، دیپلماسی، اطلاعاتی، انتظامی را در کنار اقتصاد به طور ماهرانه به کارگیریم. هیلاری کلینتون نیز در شماره ماه دسامبر ۲۰۰۸ نشریه فارن افرز مقاله ای را با عنوان قدرت هوشمند به چاپ رساند که در آن مجددا بر اهمیت راهبردی قدرت هوشمند تأکید کرد. وی در آن مقاله ۳ عنصر کلیدی قدرت هوشمند را شبکه پایدار متحدین، که دیپلماسی در آن نهفته است، سازمان های بین المللی و ارزش های آمریکایی عنوان کرده است. جوزف نای تئوریسین و صاحب نظریه «قدرت نرم» اخیرا در مصاحبه ای گفت: «آمریکا با سرمایه گذاری مجدد در راه خیر جهانی می تواند یک قدرت هوشمندتر شود. یعنی باید به همه مردم و دولت های سراسر دنیا چیزهایی بدهد که آنان در غیاب رهبری آمریکا قادر به دستیابی به آن نیستند. آمریکا با قدرت نظامی و اقتصادی در کنار سرمایه گذاری وسیع تر در قدرت نرم می تواند چارچوب لازم برای مقابله با چالش های جهانی ایجاد کند». سخن آخر اینکه مسلم است که اوباما نیز همانند اسلاف خود بدنبال افزایش نفوذ و قدرت آمریکا در جهان خواهد رفت اما وی ممکن است از راه دیگری جز زور وارد عمل شود. دیپلماسی، قدرت نرم و قدرت هوشمند که از مفاهیم فراموش شده در سیاست های دولت بوش بودند در ادبیات و راهبرد دولت اوباما نقش های کلیدی پیدا خواهند کرد.
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید