پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


سرزمین هرز


سرزمین هرز
« سرزمین هرز»
نگاهی به: متن هایی برای هیچ
ساموئل بکت
علیرضا طاهری عراقی
نشرنی
این ویژگی برخی از نویسنده‌هاست که تاریکی نهفته در رویاهایمان را پیش چشم گذارند و بدین سان دست به پیشگویی تاریخی بزنند. اینها همواره نویسندگانی نیستند که در نظر ما بالاترین ارج و احترام را دارند. آنها صاحب قریحه‌ای مفرطند، و زندگی آنها را، به سبب افراطشان به خاک سیاه می‌نشاند. مسیر آنان از کنار قصر فرزانگی می‌گذرد، و چشمانشان خیره بر تلی از خاکستر است. آنها فقط چیزی را می‌بینند که پیشتر دیده‌اند، چیزی را که به طرز هولناکی دیده‌اند؛ چنین است در- خود- مانیِ آنان. لیکن کوریشان اشاره به راه دارد. آنان، به طرزی مرموز، در صف پیشتازان ادبیات جان بر کف می‌نهند.* این سخنان ایهاب حسن دربخشی از"تکه تکه کردن ارفه" که اشاره ای مستقیم به مارکی دوساد دارد بخوبی بیانگر روح افراطی نوشتار بکت نیز هست .البته با درنظر گرفتن این تفاوت اساسی که نیرو و رانه نوشتار بکت نه از رنگ دادن به تخیلی لجام گسیخته بلکه از خلاء و تحریمی سترون شکل می بندد.
چیزی که روشن است نوشتار بکت به بخشی از میراث ادبی جهان بدل شده است و این موقعیت قابل درک از چیزی که می توان آنرا زیرعنوان نوشتار بکت خواند، دم می زند ودر همین رابطه ست که منتقدی مثل بلانشو می نویسد: اگر چالش ادبی موفقیت آمیز باشد، خودش به حد یک ضابطه ی ارتباطی تنزل خواهد یافت . از این رو زبان بکت که زمانی به خاطر یاس و بی لطافتی اش درخشش داشت امروزه به عنوان مثالی از میراث ادبی مان از آن یاد می شود . گرچه این زبان به عنوان اختلالی در زبان و جامعه ی ما پدیدار گشت ، اما اکنون احساس
می کنیم که حقیقتا " به فرهنگ ما غنا بخشیده است.
نقطه ثقل، گرانیگاه وبرایند تمام نیروهای نوشتار بکت در"متن هایی برای هیچ " روی صفر، حفره یا نا کجا آبادی گور مانند نقش می بندد که تمرکز روی این نقطه همواره زمان را در مناسبات تقویمی و تقدم های روایی به بند می کشد.
«هیچ چیز لازم ندارم ، نه اینکه جلوتر بروم ، نه اینکه سرجایم بمانم ، واقعا هیچ کدام برایم فرق نمی کند ، باید پشت کنم به همه اینها ، به تن ، به سر، بگذارم خودشان فیصله اش بدهند ، بگذارم متوقف شوند ، من که نمی توانم، من بودم که باید متوقف می شدم .۶»
در این نوع نوشتار که واکنش تند ی را نسبت هر گونه کنشact)) اتخاذ می کند وتمام " برای" ها را که در تعریف هایدگری مترادف با ابزار است با پیوندی فوری به هیچ، سرکوب می کند.
افراط کاری های نویسنده در راه واپاشی و عدم انسجام، ضامن کلام اصیل اوست شاید باید پرسید آیا این رنج است که فشار سکوت بر سخن ، و فشار معکوس سخن بر سکوت را موجب می شود؟
«هر گوشه و کنار خودم را به مرگ وا گذاشته ام ،از گرسنگی، از پیری، مقتول، مغروق ، و تازه بی دلیل ، اغلب بی دلیل از یک نواختی ، جان تازه می دمد نفس آخر ، و بعد اتاق ها مرگ طبیعی ، در تختخوابی گرم ونرم ، زیر انبوه خدایان خانگی و غرو لندهای همیشه گی ، داستان های همیشه گی ، سئوال های همیشه گی ، صاف و ساده اند ، به حد کافی، احمق الاحمقین ، نفرین هرگز، اینقدر احمق نیستم ، یا شاید یادم رفته. ۹»
جمله های نا تمام که به فعل نمی رسند از بی انجامی خبر می دهند یا از ضابطه ای ادبی در فراشد تاویل؟
اگر می توانستم بروم، کجا می رفتم، اگر می توانستم باشم ، کی می بودم ، اگر صدایی داشتم چه می گفتم ، کی این را می گوید که می گوید که منم ؟۲۵ ... کلمات هم، کند،کند ، فاعل قبل از رسیدن به فعل می میرد، کلمات هم دارند متوقف می شوند . بهتراز وقتی است که زندگی وراجی بود ؟ همین است ، همین است ، نیمه پر ۱۲
او سخنگوی یک حیات ساکت است، سخنگوی انزوای کامل و به طرز اجتناب‌ناپذیری بی‌کلام.
این موضوع دوباره ما را به یاد ساد و واکنش باتای نسبت به نوشتاراو می اندازد. جایی که حضور وغیاب در آن هر دو، درهیئت کلام جان می گیرند. بکت، بدون ایمان به هنر یا آگاهی انسانی ، بدون بهره گیری از ایدئولوژی یا اصول جزمی ،می خواهد " اصوات اساسی" خود را به همان شیوه نظم یابی شعری در بطن نوشتارخود ، نظم دهد. نظمی که به هیچ وجه قابل توضیح نبوده و نمی توان با پیروی از اصول کلاسیک با آن به مواجه های دوستانه دست یافت: کلمه ها، کلمه ها، مال من هیچ وقت جز این نبوده ، این هیاهوی درهم سکوت وکلمه ، شکل نا پیدای زندگی من ، که می گویم به پایان رسیده ، یا نیامده ، یا هنوز در جریان است ، بسته به کلمات، به لحظات، کاش ادامه یابد، به همین منوال غریب. ظاهر شدن ها، نگهبا نان ، چه بچه گانه، وغول ، فکرش را بکن گفتم غول ، اصلا می دانم یعنی چه ، معلوم است که نه ، و فاصله ها چه طور پر می شوند ،انگار نمی دانستم ، انگار دو چیز بوده ، چیز دیگری غیر از این چیز ، این چیست ، این نام نا پذیر که هر چه آن را می نامم، و می نامم، و می نامم، فرسوده نمی شود و اسمش را گذاشته ام کلمات.۴۲
بکت در" متن هایی برای هیچ " به سراغ مولوی ، مالون وپزو و تمام شخصیت هایی که پیش از این آفریده است می رود و با احضار این ارواح خود ساخته همچون آفریدگاری خاموش به نجوایی میدان می دهد که از جایی دور تر از«من» و«او» به گوش می رسد نجوایی که نه از من است ونه دیگری و با همین تر فنند پرسشی اساسی را پیش می کشد. پرسش از روای و طر ح کلی این ایده که چه تفاوتی دارد که چه کسی حرف می زند ؟ و همین نقطه به گره گاهی بدل می شود که بعد ها توسط نظریه پردازان به چالش کشیده می شود. چیزی که هست پای نوعی امر خنثی در میان است نوعی نهیلیسم منفعل که به هر گونه میل و رانه پاسخ منفی داده و بی نامی را در طرحی از گفتن و گفتن و گفتن از همه چیز وهیچ چیز، به هیچ نگفتن بدل کرده و این پارادوکس را همچون یک ترکیب شاعرانه در فریادی خاموش تجسد بخشیده است.
من اینجا می مانم ، نشسته ،اگر نشسته باشم، اغلب حس می کنم نشسته ام ، بعضی اوقات حس می کنم ایستاده ام ، یکی از این دو ، یا که دراز کشیده ام ، این هم یک امکان دیگر است.
فرهاد اکبرزاده
پی نوشت
*این بخش از " تکه تکه کردن ارفه" نوشته ایهاب حسن" با نام" ساد زندان آگاهی " و ترجمه سیاوش سرتیپی را می توان( به سختی ) در سایت ادبی" دوات" یافت.


همچنین مشاهده کنید