پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

اخلاق، معجزه دوم نبوی


اخلاق، معجزه دوم نبوی
استاد محترم، آیت الله دکتر بهشتی در نوشتار زیر بر آن است که اخلاق نبوی هم معجزه است و هم مرتبه آن متوسط میان قرآن و سایر معجزات است و به همین جهت، معجزه دوم نامیده شده. ایشان پس از تعریف و تبیین اجمالی معجزه، به دسته‌بندی معجزات حضرت پیامبر(ص) در سه گروه می‌پردازند: قسم اول، قرآن است که معجزه‌ای جاوید است و ازلا و ابداً کسی قادر به آوردن مثل آن نبوده و نیست. قسم دوم، اخلاق آن بزرگوار است که به عنوان معجزه دوم ایشان مطرح شده و آن حضرت مفتخر است که برای تتمیم مکارم اخلاق مبعوث شده است. قرآن و اخلاق، از دیرباز به عنوان دو عامل مهم پیشرفت دین و نفوذ معنوی پیامبر اکرم(ص) مطرح بوده است. قسم سوم، معجزاتی مقطعی است که تعداد آنها کم نیست؛ ولی امثال آنها هم به دست انبیای سلف و هم به دست امامان خلف انجام شده است. اینها نیز در پیشرفت دین خدا نقش داشته‌اند، ولی نه به اندازه دو قسم نخست.
● طرح مساله‌
پیامبران سفرای الهی و آسمانی‌اند. هر سفیری استوارنامه‌ای دارد که سند سفارت اوست. سند سفارت پیامبران معجزات آنهاست. انسان‌هایی که در وادی پهناور عرفان سیر و سلوکی دارند، می‌توانند کارهای خارق‌العاده از قبیل ترک غذا برای مدتی مدید و انجام کارهای سختی که دیگران از عهده آن برنمی‌آیند و اخبار از غیب و تصرف در طبیعت انجام دهند.۱ پیامبران، قله‌نشین عرفان و اسوه عارفان و راهنمای سالکان اند. آنها معجزه را به منظور احقاق حق و ابطال باطل انجام می‌دهند، تا انسانها را به راه راست هدایت کنند؛ چرا که انسان به رهبری آنها محتاج است و نمی‌تواند بدون استفاده از تعالیم آنها زندگی اجتماعی خود را سر و سامان بخشد.۲ معجزه باید به گونه‌ای باشد که در میان امت کسی نباشد که بتواند مثل آن را بیاورد و نیز باید از جانب خدا یا به فرمان او و خارق عادت باشد.۳ اختلاف معجزات به خاطر اختلاف امتها و تمدنها و فرهنگها و مقتضیات زمان و مکان بوده است.۴‌
پیامبر بزرگ اسلام(ص) معجزات بسیاری دارد. برخی آنها را افزون از چهار هزار شمرده‌اند.۵ قرآن معجزه اول آن بزرگوار است که طی آیاتی به آن تحدی شده و ناتوانی خلق به آوردن مانندش نمایان گشته است. تحدی یعنی دعوت به معارضه و مبارزه. اکنون در پانزدهمین قرن نزول قرآن به سرمی‌بریم. تاکنون کسی نتوانسته است به تحدی قرآن پاسخ مثبت دهد. (اسراء: ۹۰، بقره: ۲۱، هود: ۱۶ و طور: ۳۳ و۳۴). عجیب این است که مواد اولیه ساختار ماندگار قرآن، چیزی غیر از مواد اولیه ساختار گفتار و نوشتار مردمی که قرآن به زبان آنها نازل شده است، نیست. آنها با بیست و هشت حرف، کلمات و با کلمات، جملات می‌ساختند. وحی نبوی و معجزه نخستین حضرت محمد(ص) از ساده‌ترین چیزی تشکیل شده که در اختیار همگان است، یعنی حروف و کلمات. این معجزه مقطعی نیست، بلکه همیشگی و ماندگار است و همچون چشمه‌ای زلال بر بستر زمان و مکان جریان دارد و هرگز کهنه نمی‌شود. سایر معجزات - کلا یا بعضا - چنین نیستند. سخن ما درباره این است که آیا پیامبر خدا معجزه ماندگار دیگری غیر از قرآن دارد یا ندارد؟
● معجزات سه‌گانه پیامبر اسلام‌
قطعا اخلاق نبوی را باید اخلاق قدسی و الهی بشماریم و از ویژگیهای اخلاق سکولار پیراسته‌اش بدانیم. فیلسوفان اخلاق میان اخلاق قدسی و اخلاق سکولار فرق گذاشته‌اند، اخلاق قدسی خدا محور و کمال‌طلب و اخلاق سکولار انسان محور و مصلحت‌گراست.۶ وقتی از اخلاق سخن می‌گوییم، باید توجه داشته باشیم که به قول ادموند برک، سخن گفتن درباره آن سخت و سکوت درباره آن ناممکن است.۷ به ویژه اگر محور سخن، اخلاق نبوی باشد که حقیقتا آسمانی است و اوصافی است خدایی که در وجود پیامبر اعظم تجلی یافته است. این نوشتار برآن است که اخلاق نبوی را به عنوان معجزه‌ای مطرح کند که بعد از قرآن، موثرترین وسیله پیشرفت اسلام و دعوت پیامبر خاتم بوده است. نگارنده برآن است که معجزات نبوی را سه قسم کند: قرآن، اخلاق و سایر معجزات.‌
درباره معجزه بودن قرآن و مقطعی نبودن آن و اینکه باید معجزه اول نبوی و در صدر همه معجزات قرار داده شود، گفتگویی نیست. گفتگو در این است که آیا می‌توان اخلاق نبوی را به عنوان معجزه مطرح کرد یا نه؟ در صورتی که ‌پاسخ سوال مثبت باشد، سوال دیگر این است که آیا اخلاق نبوی معجزه‌ای است همتای قرآن یا معجزه‌ای است همتای هزارها معجزه‌ای که در احادیث و تواریخ نقل شده است یا حد وسط میان قرآن و سایر معجزات و در این صورت، باید به عنوان معجزه دوم نبوی به تعریف و توصیف آن پرداخته شود.‌
باید توجه کرد که قرآن کلام خداست، نه کلام پیامبر و فعل بی‌واسطه خداست، نه فعل با واسطه او. سایر معجزات فعل بلاواسطه پیامبر و به اذن خداست. نظیر این قبیل کارهای خارق‌العاده، به وسیله پیامبران سلف و امامان خلف نیز انجام شده است. احیای مردگان یا اخبار از غیب یا استجابت دعاها، کار عادی پیامبران و امامان معصوم بوده؛ ولی آوردن قرآن برای هیچ پیامبر و امامی مقدور نبوده و نیست. اگر اخلاق نبوی معجزه و از قسم اول باشد،‌ کار خداست و ا گر ازقسم سوم باشد، کار پیامبر و به اذن خداست. دراین صورت بایدمعجزات نبوی را دو قسم کرد و اخلاق را از قسم اول یا قسم سوم قرار داد.
● وجه تفاوت و تشابه وحی نبوی و اخلاق نبوی‌
هر چند برخی در تعریف اخلاق نبوی گفته‌اند: خلق او همان قرآن است.۸ و در این صورت باید در ردیف معجزه اول باشد؛ ولی با توجه به اینکه با هر دو قسم فرق دارد، باید به عنوان حد وسط میان آنها مطرح شود. اینکه از قسم اول نیست، به دلیل این است که قرآن کلام خدا و انزال آن فعل خداست؛ ولی اخلاق، فعل پیامبر و به تأیید خداست و اینکه از قسم سوم نیست، به دلیل این است که شبیه این قسم را هم پیامبران سلف و هم امامان خلف انجام داده‌اند؛ ولی بسیار دشوار است که کسی ادعا کند انبیای سلف و امامان خلف، در اخلاق، همتای پیامبرند. اگر چنین باشد، ناگزیریم اخلاق نبوی را در ردیف معجزاتی قرار دهیم که هم به نیروی ید اللهی انبیا انجام شده است و هم امامان معصوم.
مدعا این است که اخلاق نبوی با وحی نبوی هم وجه مفارقت دارد و هم وجه مشابهت. وجه مفارقت این است که وحی نبوی فعل خدا و اخلاق نبوی فعل پیامبر است. وجه مشابهت این است که اخلاق نبوی همچون وحی نبوی ویژه مقام خاتمیت است و نام‌آوران سلف و خلف عرصه نبوت و امامت به آن مقام نرسیده‌اند و اگر امامان رسیده‌اند، شاگرد اویند، نه مربی او و پیرو اویند، نه رهبر او.
● وجه تفاوت و تشابه اخلاق نبوی با سایر معجزات‌
بر همین قیاس، اخلاق نبوی با سایر معجزات نیز وجه مفارقت و وجه مشابهت دارد. وجه مفارقت این است که معجزه اخلاق نبوی مانند قرآن در توان انبیای سلف و امامان خلف نیست و وجه مشابهت این است که به خاطر عدم معاصرت و صحابت و مجالست، باید با مراجعه به آیات و روایات معتبر و تاریخ مستند، جلوه‌های آن را مطالعه و ملاحظه کنیم. سایر معجزات نیز چنین است. بنابراین، ناگزیریم قرآن را معجزه اول نبوی و اخلاق را معجزه دوم و چند هزار معجزه دیگر را یک‌جا به عنوان معجزه سوم مطرح کنیم. ما برای اثبات مدعای خود، ادله و شواهدی داریم که در معرض داوری اهل نظر قرار می‌دهیم.‌
● چیستی معجزه‌
شیخ طوسی در کتاب تمهیدالاصول می‌نویسد: <معجزه انجام دادن کاری است که راستگو بودن کسی را که آن کار به دستش آشکار می‌گردد، برساند و ویژه همین باشد... معجز به کسی می‌گویند که دیگری را ناتوان گرداند، مانند توانا گردانیدن، و موجود بلا آغاز... این ویژگی دارد که بتواند دیگری ناتوان یا توانا گرداند.> ۹وی - که در علو مقامش شکی نیست - چند شرط برای معجزه ذکر می‌کند:
۱) باید به عنوان اینکه منسوب به خداست، برتر از همه چیز باشد.
۲) باید شکننده روش همیشگی باشد.
۳) نمونه‌ای از نوع آن برای آفریدگان انجام ندادنی باشد.
۴) برای راستگو بودن آورنده آن انجام گیرد.
آیا نمی‌توان با توجه به بیانات وی - که یکی از ارکان کلام اسلامی و شیعی است - اخلاق نبوی را معجزه شناخت، آن هم معجزه‌ای فوق همه معجزات و دون معجزه قرآن؟
● جایگاه والای اخلاق انبیای سلف و امامان‌
منظور نگارنده از اینکه اخلاق را معجزه دوم نبوی قرار می‌دهد، کوچک کردن مقام و منزلت اخلاقی پیامبران سلف و امامان نیست. آنها مسندنشین اخلاق‌اند و بر نقطه اوج قله اخلاق گام نهاده‌اند، به ویژه ائمه اطهار که به شهادت روایات، مقامشان دون مقام خاتمیت است و اصولا عارفان والامقام به گفته ابن‌سینا، شجاع، جواد، صفاح و نساء احقاد و کینه‌ها و گشاده‌رو و خندان‌اند۱۰ و کودکان را همچون بزرگسالان اکرام می‌کنند. از آدم گمنام همان‌گونه استقبال می‌کنند که از آدم مشهور و نامدار؛ چرا که به حق مسرور و شادند و خدا را در هر چیزی می‌نگرند و به نظر آنها همگان درخور رحمت‌اند؛ ولی بسیاری به باطل اشتغال ورزیده‌اند.۱۱
امامان، مقتدای عارفان‌اند. اینها همه به خاطر این است که یاد عارف تنها به حق مشغول است. پیامبران و امامان معلم عرفان و اسوه اخلاق و ایمان و مجسمه فضیلت و احسان‌اند. در عین اذعان و اعتراف به این حقیقت، معتقدیم که اخلاق نبوی همچون خورشید جهان‌تاب بر محاسن و مکارم اخلاقی خاص و عام پرتو افکنده و از آدم ابوالبشر تا خاتم‌الاوصیا همه را تحت‌الشعاع خود قرار داده است. از دیدگاه عارفان پیامبر خاتم، والد اکبر و آدم ابوالبشر، والد کبیر است. در حقیقت، آدم حقیقی روح محمدی است و او بر همه ارواح سیطره دارد و به جز وصف وجوب ذاتی که مخصوص حق است، همه اوصاف خدایی در او جمع است.۱۲ اگر بخواهیم بشریت را درجه‌بندی کنیم، باید مقام خاتمیت را در درجه اول و ائمه اطهار را در درجه دوم و انبیای سلف را در درجه سوم و عارفان را در درجه چهارم و بقیه را در مراتب بعد قرار دهیم. صدرالمتألهین درباره امام علی(ع) می‌گوید: <مولی کل من کان له رسول‌الله مولی>۱۳ اگر او مولای همه کسانی است که پیامبر خاتم(ص) مولای آنهاست، بر همگان حتی بر سایر پیامبران، مولویت دارد و چون همه امامان نور واحدند، برای سایر ایشان نیز مولویت بر دیگر پیامبران ثابت است.۱۴
حاجی سبزواری درباره پیامبر خاتم می‌گوید: <کمل از اهل معنی... آن مظهر اعظم افخم جمال و جلال را عاشق حقیقی‌اند و هر جزوی از اعضای وجود او و هر نعتی از نعوت او، معجزه باهره‌ای است ایشان را وجود ذات و صفات او که مرات ذات و صفات حق است که فرمود: من رانی فقد رای الحق.>۱۵ به نظر او نبوت ختمیه، روحانیت عقل کلی و ولایت علویه، روحانیت نفس کلی است که تنزل عقلی کلی و افاضت اوست و هر دو یک روح و یک نورند و به اعتبار مختلف‌اند و دومی مظهر وراثت حقیقت محمدیه است.۱۶ او در مقام توصیف امام قائم می‌گوید: <قیوم و قائم و قیامت از یک ماده ماخوذند و قیوم مبالغه قائم است و قائم اسم فاعل است و قیامت مصدر قائم است و چون مبدآ غنی باشد، خود، علت غائیه فعل خود است و قیامت، قیام عندالله است... پس قیامت کبری... غایت ظهور قائم باشد و تا قیام قائم بالحق نشود، قیامت قیام نکند.> ۱۷
امام علی(ع) درباره امامان فرمود: <جعلهم الله حیاه` للانام و مصابیح للظلام و مفاتیح للکلام و دعائم للاسلام: خداوند، آنها را وسیله حیات مردم و چراغ تاریکی و مفتاح کلام و ستون اسلام قرار دارد.>۱۸ و نیز فرمود: <انما الائمه` قوام الله علی خلقه و عرفاءه علی عباده و لا یدخل الجنه` الا من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النار الا من انکرهم و انکروه: امامان، قیم خدا بر خلق و عارف خدا بر بندگانند. تنها کسی داخل بهشت می‌شود که آنها را بشناسد و آنها او را بشناسند و تنها کسی داخل دوزخ می‌شود که آنها را انکار کند و آنها انکارش کنند.>‌۱۹
این گونه روایات نشان دهنده برتری ائمه بر همه انسانهاست، به جز پیامبر خاتم و والد اعظم(ص) که معلم و هادی همگان است. مولوی از زبان آن بزرگوار گوید:‌
گر به ظاهر من ز آدم زاده‌ام
پس به معنی جد جد افتاده‌ام‌
ادله و شواهد معجزه دوم بودن اخلاق نبوی
ما شواهد و ادله مدعای خود را سه دسته کرده‌ایم: قرآنی، روایی و تاریخی.
● شواهد قرآنی ‌
۱‌)<انک لعلی خلق عظیم: تو بر خلق و خوی عظیمی قرار داری.> (ن/۴)چنین تعبیری از جانب خدای متعال برای پیامبر اسلام بسیار مهم و پربار است. هرچند پیامبران خدا همه و همه، مظاهر اخلاق پسندیده بوده‌اند، اما اینکه استعلای آنان بر قله خلق عظیم از سوی خدای متعال مورد تایید و تصدیق قرار گرفته باشد، شاهدی ندارد. خلق عظیم به خودی خود، کمالی بزرگ و جمالی سترگ است، اما با توجه به تعبیر لطیف و بلیغ قرآنی، می‌توان انسانها را در ارتباط با خلق عظیم، سه قسم کرد: قسم اول خیل عظیم کسانی است که درجه آنها درجه خلق عظیم نیست، بلکه پایین‌ترند. اینان برحسب قرب و بعد از آن مرتبه والا مراتبی دارند که برخی دور و برخی دورتر و برخی دورترین و برخی متوسط‌ و برخی نزدیک و برخی نزدیک‌تر و برخی نزدیک‌ترین‌اند. قسم دوم آنان‌اند که همتای خلق عظیم و در درجه مساوی آن قرار دارند. قطعاً مقامات عالیه عصمت، با تفاوت مراتبی که دارند، در آن رتبه‌اند، هرچند ممکن است در رتبه مساوی هم مشمول قرب و بعد باشند. قسم سوم مقام والای خاتمیت است که به تصدیق وحی آسمانی بر خلق عظیم اشراف و استعلا و برتری یافته است. از آنجا که خطاب متوجه شخص پیامبر گرامی اسلام است، معلوم می‌شود که این مقام ویژه اوست، به خصوص که با حرف <ان> و حرف <لام> تاکید شده و با کلمه <علی> که مفاد آن، استعلاء و برتری پیامبر اعظم بر <خلق عظیم> است، تثبیت شده است و از آنجا ‌که واژه خلق با صفت عظیم توصیف شده، معلوم می‌شود که هیچ خلقی بالاتر از خلق آن حضرت نیست و اگر چنین باشد، خلق او حقیر است نه عظیم و اگر استعلاء ندارد، برتری او بر دیگران ثابت نیست.‌
۲‌) <لقد جاء کم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین روِوف رحیم: پیامبری از خودتان به سوی شما آمد که مشقت شما بر او گران و ناگوار و برشما حریص و نسبت به مومنان رووف و مهربان است.> (التوبه/ ۱۲۸) این آیه مصادیقی برای خلق عظیم پیامبر برشمرده است که عبارت‌‌اند از:
الف) تحمل مشقت پیروان برایش سخت و دشوار است. در حقیقت می‌خواهد بگوید آسایش و آرامش آن رهبر بزرگوار و خیرخواه امت در این است که امت خود را در آسایش و آرامش بنگرد.
ب ) حرص از صفات اخلاقی است که نه همه جامطلوب و ممدوح و نه همه جا منفور و مذموم است. حرص مال و جاه و مقام مذموم است؛ ولی حرص بندگی خدا و علم و کمال و سعادت و هدایت مردم، ممدوح و مطلوب است. رهبر بزرگ اسلام به شهادت وحی، بر پیروان خودحریص بود. معلوم است که حرص بر مومنان یعنی حرص برسعادت و هدایت ایشان.
ج ) رافت و رحمت بر مومنان از ویژگیهای اخلاقی آن رهبر بزرگوار است. در مورد دو صفت پیش، مخاطب همه امت بود؛ ولی اکنون رافت و رحمت نبوی را به مومنان اختصاص داده است. ظاهراً راغب اصفهانی رافت و رحمت را به یک معنی دانسته است. فراهیدی، صاحب‌العین و زمخشری فرقی میان آنها نگذاشته‌‌اند؛ ولی باتوجه به اینکه این دو کلمه با هم آمده‌‌اند، بعید است که معنای آنها یکی و تکرار باشد. چه بسا منظور از رافت، لطف و محبت آن بزرگوار نسبت به آن دسته از مومنانی است که هیچ‌گونه تخلفی ندارند و رحمت آن بزرگوار، لطف و محبت او نسبت به گنهکاران است. این دو صفت از صفات خدایی است، چنان که می‌فرماید: <ان‌ا‌لله بکم لرووف رحیم> (حدید/۹). اگر حضرتش گاهی فرمان بسیج جنگی صادر می‌کند و مومنان را به مشقت می‌افکند، به معنای عدم لطف و محبت نیست.
۳) <و ما ارسلناک الا رحمه` للعالمین: ما تو را نفرستادیم مگر برای اینکه رحمتی برای جهانیان باشی.> (انبیاء/۱۰۷) این رحمت، رحمت مطلقه است. هم از لحاظ زمان و هم از لحاظ مکان و هم از لحاظ مشمولین رحمت، فراگیر و گسترده است و حد و مرزی ندارد. این سوال مطرح است که آیا منظور از <العالمین> تنها انسانهای آخرالزمان است؛ یعنی از عصر بعثت تا قیام قیامت، یا انسان‌های پیش از عصر بعثت را هم شامل می‌شود. دلیل ندارد که اطلاق یا عمومیت <رحمه` `للعالمین> را محدود کنیم به انسانهای بعد از بعثت نبوی. وانگهی همان‌طور که رحمت نسبت به زمان و مکان و متعلق، اطلاق دارد، به لحاظ کیفیت نیز مطلق است؛ یعنی می‌توان رحمت مطلقه آن پیامبر رحمت را محدود به حدی و مقید به قیدی کرد و این، مقتضای ظهور آیه است. اگر وجودش وجودی بیکران درحوزه امکان است، کمالات وجودی او هم بیکران است؛ چرا که کمالات وجودی مساوق وجود و به لحاظ مصداقی عین وجود است.۲۰
محیی‌الدین عربی در مقام صلوات بر حضرتش گفته است: <و صلی‌الله علی ممد الهمم من خزائن الجود و الکرم بالقیل الاقوم محمد و علی آله و سلم: درود و سلام خدا بر امدادگر همتها از خزانه های جود و کرم به گفتار اقوم، محمد و برآلش.>۲۱ آری، او مدد دهنده همتها و واسطه است میان اهل عالم و رب‌الارباب. پس او رحمت است برای همه عالمیان از اول تا آخر زمان، درست است که او رحمت عام و فراگیر است؛ ولی هر کسی به اندازه درخواست و استعدادش از رحمت بیکران او بهره می‌گیرد. نصیب گنهکاران از رحمت او مغفرت و نصیب مطیعان رضا و لقای ملک منان و نصیب عارفان لذت معارف یقینی و ذوق ایقان و نصیب انبیا و اولیا که کامل و مکمل ا‌ند و رهنمای مناهج دین و واقفان مراصد یقین‌اند، تجلیات ذاتی و آثار لمعات اسمائی و صفاتی.۲۲ کفار و مشرکین هم درحد استعداد و طلب خود از این رحمت بیکران بی‌بهره نیستند.
هر کس به قدر همت دارد از او نصیبی‌
عشاق و شوق جانان زهاد و گفت و گویش‌
کی وصل او توانم در یافتن ولیکن‌
آن به که بگذرانم عمری به جست و جویش‌
رویی به غیر رویش امروز اگر ببینم‌
فردا روی خجلت چون بنگرم به رویش‌
خوارزمی می‌گوید: <چون او قطب‌الاقطاب است ازلا و ابداً، انوار امداد او قطعا منقطع نیست از عالم؛ لاجرم هنوز صدرنشین صفه غیب بود که ارواح انبیای سابقین را مدد کاری می‌نمود و چون سند عالم شهادت به وجود او زینت و شرف یافت، در ایصال ارواح اولیا به مراتب کمالات می‌شتافت و در هنگامی که انتقال از شهادت به غیب نموده، لحظه‌ای مدد او از عالم منقطع نبوده است...> از آیه استفاده می‌شود که هم آنهایی که راه ایمان طی می‌کنند از رحمتش مدد می‌گیرند و هم کفار. اگر رحمت او نباشد، کفار هم در کفر خود به مطلوب خود نمی‌رسند. یکی از رحمت او به نیکی می‌گراید و دیگری به بدی.‌
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست‌
در باغ لاله روید و در شوره‌زار خس‌
۳) <ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیما> (احزاب/۵۶). در این آیه گفته شده است که <الله> و ملائکه‌اش بر پیامبر صلوات می‌فرستند و گفته نشده است <الرحمن> یا <الرحیم>؛ چرا که <الله> اسم اعظم است و فرشتگان مظاهر اسمائی می‌باشند که به منزله پرده‌داران و دربانان آن‌اند و لذا آنها هم از مخدوم خود تبعیت می‌کنند و صلوات می‌فرستند. صلوات خدا، رحمت و صلوات فرشتگان، استغفار و صلوات مومنان، پاداشی است به لحاظ اینکه او واسطه وجود و فیض همگان است؛ اما سلام او تجلی اسم سلام است که موجب تنزه از هر نقصی است و سلام مومنین یا قولی است یا فعلی؛ سلام قولی دعا و سلام فعلی اطاعت و انقیاد است، چنان که قرآن می‌گوید: <فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلّموا تسلیما: به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند، مگر اینکه در مشاجرات خود تو را داور قرار دهند و از داوری تو دلتنگ نباشند و تسلیم محض باشند.> (نساء/۶۸)‌
عارفان معتقدند که: <رحمت متعلقه به قلب نبی کریم و حبیب ملک قدیم، اعلامراتب تجلیات ذاتیه و اسنا فیضانات اسمائیه و صفاتیه است از برای کمال استعداد و قوت طلبش، و فیض او از اسم جامع الهی است که منبع انوار نامتناهی است.> آنها به حق معتقدند که وجود او واسطه حدوث و بقای همه موجودات است.
پس او کمال رحمت بر همه کائنات است. ادامه رحمت تکوینی او، رحمت تشریعی اوست. اگر او نبود، نه خلقتی بود و نه شریعتی، نه نبوتی بود و نه امامتی، نه اخلاقی بود و نه فقه و حقوقی. اگر کتابش معجزی است فوق همه معجزات و آیات و سور وحیش مهیمن است بر همه کتب آسمانی و آیات الهی .(مائده/۵۲) اخلاقش نیز معجزی است دون قرآن و فوق همه معجزات و کرامات و همین بود که برای مردم جاذبه داشت و آنها را به سوی شمع وجود او جذب می‌کرد و پروانه‌وار بر گردش می‌چرخیدند و عاشقانه به رسالتش شهادت می‌دادند. قرآن کریم در این‌باره می‌گوید: <فبما رحمه` من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک: به رحمت الهی برای مردم نرم‌خویی کردی و اگر بد خوی و سخت‌دل بودی، از اطرافت پراکنده می‌شدند.> (آل‌عمران/۱۵۹) آنگاه قرآن کریم برنامه مکارم اخلاقی را برای آنکه باید بر خلق عظیم استعلا داشته باشد - و دارد - به نمایش گذاشته، می‌گوید: <فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فی الامر، فاذا عزمت فتوکل علی الله، ان الله یحب المتوکلین: از خطاهای آنها درگذر و برای آنها طلب آمرزش کن و با آنها به مشاوره بنشین و چون (بعد از مشاوره) تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن که خداوند توکل‌کنندگان را دوست دارد.>‌
چه زیباست مفاهیم عفو، استغفار، مشاوره و توکل که او باید به عنوان اسوه و الگوی همه پویندگان راه اخلاق قدسی و ملکوتی به معرض نمایش گذارد، تا دلها و جان‌های انسان‌های حاضر و غایب را تسخیر کند و آنها را به پیروی خاضعانه و اطاعت خاشعانه و تسلیم و سرسپردگی عاشقانه وادار کند. بی‌جهت نیست که هرگاه کسی مسلمان می‌شد، مشرکان و کافران نمی‌گفتند مسلمان شده است، بلکه می‌گفتند شیفته شده است. آری، آنها شیفتگان اخلاق پیامبر اعظم بودند.
● شواهد روایی‌
او خود غایت و هدف بعثت خود را تتمیم و تکمیل مکارم اخلاق معرفی کرد. در حقیقت، او کار همه انبیا را تکمیل کرد. او اعلام کرد که خداوند، دوستدار مکارم اخلاق و دشمن اخلاق زشت و ناپسند است و به همین جهت امت خود را ترغیب کرد که در راه مکارم اخلاق گام نهند و با مجاهدت و ریاضت، از اخلاق زشت دور و به اخلاق قدسی نزدیک شوند.
اصولا در روایات آمده است که خداوند پیامبران را به مکارم اخلاق مخصوص ساخته است. فرق است میان محاسن اخلاق و مکارم اخلاق. دومی برخاسته از بزرگواری و کرامت نفس است؛ ولی اولی ممکن است ظاهری و تصنعی باشد. اولی با اخلاق سکولار سازگار است و دومی نه. امام صادق(ع) درباره حسن خلق فرمود: عبارت است از نرمخویی و خوش‌گویی و گشاده‌رویی.۲۳ اینها می‌تواند ظاهری باشد و می‌تواند برخاسته از بزرگواری و کرامت‌نفس باشد. به همین جهت است که باید از محاسن اخلاق به مکارم اخلاق رسید.‌
شیخ عباس قمی با استفاده از احادیث و اخبار فریقین، درباره ویژگیهای اخلاقی آن پیامبر والامقام به بحث پرداخته است. عناصر مهمی از مکارم اخلاق نبوی که مورد توجه او واقع شده است، عبارتند از: حلم، عفو با وجود داشتن قدرت، صبر بر مکروهات، جود و کرم و سخاوت، شفقت و رافت و رحمت، وفای به عهد، صله ارحام، تواضع، عدالت، امانت‌داری، شجاعت و دلاوری، حیا، سعه صدر، ادب، حسن معاشرت، عفت، راستگویی، وقار، سکوت، مروت، حسن هدیه، فصاحت و بلاغت، نظافت، خوشبویی، اجتناب از پلیدیهای ظاهری، زهد، ترس از خدا، طاعت، شدت عبادت و... بحث درباره یکایک عناصر فوق، فرصتی بیشتر می‌طلبد که در حال حاضر فراهم نیست.
در اینجا از کلام نیکو انتظام امام علی(ع) هم بهره می‌گیریم که خود را شاگرد اخلاق نبوی معرفی کرده، می‌گوید: <و لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علماً و یأمرنی بالاقتداء به: من در سفر و حضر همچون شتر بچه در پی مادر، او را دنبال می‌کردم.
همه روزه برایم پرچمی از اخلاق خود برمی‌افراشت و مرا به پیروی آن فرمان می‌داد.> و نیز فرمود: <لقد قرن الله به من لدن کان فطیماً اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره: از دوران کودکی، خداوند بزرگترین فرشتگان را مامور کرد که او را شب و روز به راه مکارم و محاسن اخلاقی مردم جهان، به حرکت درآورد.>‌حکیم نظامی می‌گوید:
شمه نه مسند و هفت اختران‌
ختم رسل خاتم پیغمبران‌
احمد مرسل که خود خاک اوست‌
هر دو جهان بسته فتراک اوست‌
امی گویا به زبان فصیح‌
از الف آدم و میم مسیح‌
همچو الف راست به عهد و وفا
اول و آخر شده بر انبیا
بود در این گنبد فیروزه خشت‌
تازه ترنجی ز سرای بهشت‌
رسم ترنج است در این روزگار
پیش دهد میوه پس آرد بهار
او خود همواره از خدا می‌خواست که خلقش را نیکو دارد و می‌گفت: اللهم جنبنی منکرات الاخلاق: خدایا مرا از اخلاق ناپسند به دور بدار.> بدون شک خداوند دعایش را مستجاب کرد و در پرتو نور وحی، او را به نیکوترین اخلاق بیاراست و خود در آیات قرآنی، خلق عظیم او را ستود و آراستگی او به مکارم اخلاق و پیراستگی‌اش را از عیوب اخلاقی تصدیق کرد.
اخلاق نیکو تجلی اوصاف جمیل خدای متعال است. انسان کامل کسی است که مظهر اوصاف جمال و جلال خدای متعال باشد. آنکه به طور کامل، منزه از خلقیات ناپسند و آراسته به خلقیات پسندیده است، مظهر تام صفات جلال و جمال حق است. امام علی(ع) در وصیت به فرزند گرامی‌اش حضرت مجتبی(ع) تصریح کرده است که امر به معروف و نهی از منکر دو خلق پسندیده از اخلاق خدایی است. آنکه به تعبیر عرفا همه اوصاف خدایی را - به جز وجوب ذاتی - داراست، اخلاقش معجزه و در صدر همه معجزات به جز قرآن کریم است.‌
● شواهد تاریخی‌
بحث درباره شواهد تاریخی فرصتی کافی و وافی می‌طلبد. در اینجا به ذکر یک نمونه تاریخی اکتفا می‌کنیم: با اینکه مردم مکه نبی اکرم را بسیار آزرده بودند، پس از آن فتح تاریخی که بدون خونریزی تحقق یافت، به آنها فرمود: <می‌گویید درباره شما چه کنم؟> گفتند: <خیر و نیکی. برادری کریم و برادرزاده‌ای کریم.> فرمود: <همان را می‌گویم که برادرم یوسف به برادرانش گفت: ملامتی بر شما نیست. بروید که همه رها و آزادید.>‌
او با اینکه عده‌ای را - از قبیل عکرمه`‌بن ابوجهل، صفوان‌بن امیه و هبار بن اسود که دختر پیامبر را ترسانید و موجب سقط جنین شد - مهدورالدم اعلام کرده بود، آنها را پس از فتح مکه عفو کرد.‌
آیت الله دکتر احمد بهشتی

پی‌نوشتها:‌
۱‌و۲. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج ۳، ص ۳۷۱ و ۳۹۷ - ۳۹۸‌
۳‌. علامه حلی، کشف‌المراد، تصحیح حسن‌زاده آملی، ص ۴۷۵‌
۴.‌ بهشتی، احمد، <معجزه و شرایط زمان>، مقالات و بررسیها، دفتر ۷۶ ،پاییز و زمستان ۸۳، ص۱۸۰‌ .
۵. قمی، شیخ عباس، منتهی‌الامال، ج ۱، ص ۲۰-۳۸.‌
۶. صادقی، هادی، درآمدی بر کلام جدید، ص ۲۵۶-۲۶۰.‌
۷. برک، ادموند، اخبار فلسفه، سال اول، شماره ۴، تیر ماه ۸۶، ص ۱۵.‌
۸. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، ج۱، ص ۴۱۱.
۹. شیخ طوسی، تمهیدالاصول، شرح بخش نظری رساله‌العلم والعمل سیدمرتضی، ترجمه عبدالحسین مشکاهالدینی، ص ۶۹۰‌
۱۱ و .۱۰ طوسی، خواه نصیرالدین، شرح‌الاشارات، ج ۳، ص ۳۹۳ و ۳۹۱.‌
۱۲. ابن‌العربی، محی‌الدین، فصوص‌الحکم با شرح قیصری، ص ۹۶ و ۸۵.
۱۳. صدرالمتالهین، اسفارالاربعه، ج۱، ص۷.
۱۴.کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج۱، ص ۱۹۴ - ۱۹۶.
۱۵، ۱۶ و .۱۷ سبزواری، حاج ملاهادی، اسرارالحکم، با حواشی شعرانی، ص ۴۰ و ۴۶۶ و۴۵۴‌ .
۱۸‌. کلینی، محمدبن یعقوب، ج۱، ص ۲۰۴
۱۹. ابن ابی‌الحدید، ج۷، ص ۷۶ - ۸۴
۲۰‌- صدرالمتالهین، الشواهد الربوبیه، تصحیح آشتیانی، ص ۷.
۲۱و۲۲- خوارزمی، تاج‌الدین حسین‌بن حسن، شرح فصوص الحکم، ج ۱، ص ۴۲ و ۴۱.
۲۳. قمی، شیخ‌عباس، سفینه البحار و مدینه الحکم والآثار، ج۱، ص۴۱۱ و ۴۱۰
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید