پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ورق‌هایتان را بموقع بالا بگیرید


ورق‌هایتان را بموقع بالا بگیرید
یاد دوران مدرسه به خیر. بین آنهایی که مدعی بودند، قرار ناگفته‌ای بود برای این که سر جلسه امتحان زودتر برگه‌شان را بالا بگیرند و از سر جلسه بیایند بیرون. این مسابقه کودکانه خیلی ربطی به کیفیت و نتیجه نهایی کار نداشت. انجامش نشانه نوعی شجاعت بود که فقط در همان دنیای کودکانه معنا پیدا می‌کرد.
رواج تولید بالای سریال‌ها و بویژه فیلم‌های تلویزیونی هم مسابقه ناگفته و ناپیدایی را بین سازندگانش راه انداخته که بی‌شباهت به آن بازی کودکانه نیست. همه می‌خواهند پرونده کاری را که در دست تولید دارند، در کمترین زمان ممکن ببندند. با هر کدام از عوامل اصلی تولید و بخصوص کارگردان که حرف می‌زنی، می‌بینی که قبل از صحبت درباره سطح کیفی کار، درباره زمان تولید داد سخن می‌دهند و این که پروژه‌شان «خیلی زود» تمام خواهد شد.
خلاصه این که زمان کم در تولید برگ برنده به حساب می‌آید. ضمن این‌که از آن طرف هم مستمسک و بهانه خوبی است برای توجیه ضعف‌های کار. کارگردان بهانه دارد که زمانش کم بوده و همه مشکلات به همین برمی‌گردد. یعنی این که اگر این محدودیت نبود، کاری می‌کرد کارستان و این تازه بخشی از فعالیت‌ها و توانایی‌های اوست و هنر نیست که دیگران سرفرصت و با بودجه‌های مناسب کارهای استاندارد تولید می‌کنند.
ریشه‌های این ماجرا به عوامل مختلفی بر می‌گردد که شاید یکی از مهم‌ترین‌هایش سرعتی بودن بیشتر پروژه‌های تلویزیونی و بویژه مناسبتی‌ها در سال‌های اخیر باشد. وقتی یک دوماه مانده به آنتن، یک سریال بیست و چند قسمتی کلید می‌خورد و بدون یک نظارت هلی‌کوپتری و از بالا توسط کارگردان، به عنوان مدیر هنری و مغز متفکر کل کار، کارهای فنی‌اش همزمان با تصویربرداری طی می‌شود، طبیعی است که محصول نهایی، حکم اسب پیشکشی‌ را دارد که شمردن دندان‌هایش کار خنده‌داری است. وقتی هدف اصلی فقط و فقط رسیدن به پخش و آنتن است، معلوم است که تنها چیزی که اهمیت دارد، زمان «جمع شدن کار» است و نه چیز دیگر. همه چیز باید بسرعت و باعجله پیش برود. همین ماجرا باعث شده قبح ماجرا شکسته و یک ضدارزش به ارزش تبدیل شود.
نتیجه این که فاکتوری مثل «زمان» که تا مدتی پیش، مقدارش می‌توانست به نوعی شرط لازم و ملاکی برای تولید یک کار کیفی یا ارزیابی کیفیت یک کار به حساب بیاید، حالا نقشی کاملا متفاوت دارد. چون اساسا صحبت درباره کیفیت، محل چندانی از اعراب ندارد که بخواهیم به تبعاتش هم توجه کنیم.
بخش دیگر ماجرا هم به یک قانون کلی در هر پروژه‌ای بر می‌گردد. این که هر چه زمان طولانی‌تر بشود، هزینه‌ها بالاتر می‌رود و هرچه هزینه بالاتر برود، سودی که ته کار باقی می‌ماند، کمتر خواهد بود. کنترل هزینه‌ها و مهندسی تولید با رعایت تمام اصول و کنترل همه فاکتورها برای رسیدن به یک حد نرمال و بهینه، یکی از مهم‌ترین اصول مهندسی است. در یک پروژه سینمایی و تلویزیونی هم کسانی مثل تهیه‌کننده و مدیرتولید وظیفه دارند حواسشان تمام و کمال به این چیزها باشد و طبیعی است که کنترل این گزینه در تولید، از مهم‌ترین دغدغه‌هایشان باشد، اما در یک کار به اصطلاح هنری، این فاکتور نمی‌تواند و نباید اصلی‌ترین گزینه باشد وگرنه بقیه مسائل را هم تحت‌تاثیر خودش قرار خواهد داد.
ارتباط عکس کیفیت و کمیت، یک قانون کلی است. بالارفتن کمیت همیشه با پایین آمدن کیفیت همراه است و از آن طرف برای رسیدن به حد معینی از کیفیت، چاره‌ای جز رعایت میزان مشخصی از کمیت نیست اما از آن طرف هم به این معنا نیست که هرچه زمان تولید یک کار بیشتر بشود، به همان نسبت کیفیت هم بالاتر می‌رود؛ آن هم در یک کار هنری که علاوه بر همه قوانین حاکم بر مقوله تولید، بر مفهومی‌ مثل هنرمندی و خلاقیت سازنده‌اش استوار است که اساسا قابل سنجش و اندازه‌گیری نیست، در این اوضاع و احوال این که تهیه‌کننده فقط و فقط به فکر پایین آوردن هزینه‌ها و «جمع کردن» کار باشد، خیلی غیرعادی نیست.
ولی این که کارگردان‌ها در این داستان کاسه داغ‌تر از آش شده‌اند، یعنی یک جای کار می‌لنگد و مشکل دارد. عمق فاجعه اینجاست که آنها با این که باید بیش از هر کسی به فکر رعایت تعادل هنری کار باشند، با بقیه عوامل همنوا شده‌اند و حتی آتش‌شان از آنها هم تندتر شده است. مهم‌ترین دلیل این ماجرا هم چیزی جز خود نشان دادن و به نوعی بازاریابی برای گرفتن پیشنهاد کارهای بعدی نیست. وقتی بتوانی یک تله‌فیلم را ۱۵ روزه جمع کنی و اسم خودت را به عنوان یک کارگردان تندکار ثبت کنی، معنی‌اش این است که برای کار بعدی بیمه شده‌ای. آن هم در روزگاری که دقت و هنر و... تنها متاعی است که خریدار ندارد.
حاصل و نتیجه کار از قبل معلوم است و نیاز به کندوکاو خیلی زیادی ندارد. اما اگر نمونه عینی هم می‌خواهید، به چشم؛ فقط کافی است نگاهی به تمام تله‌فیلم‌هایی که به مناسبت‌های مختلف از شبکه‌های مختلف تلویزیون پخش می‌شود بیندازید. با تک و توکی استثناها می‌شود همه آنها را مصداق و نمود عینی این حرف دانست.
نمونه مقابلش هم هست. عیاری سریال «روزگار قریب» را در زمانی ۵ ساله ساخت و تحویل داد؛ اما دوباره بعد از آن هم تازه برای بعضی قسمت‌ها پلان گرفت و بعضی‌ها را هم از نو ساخت، اما هیچ‌کس به خودش اجازه نداد به او به خاطر زمان طولانی کارش ایراد بگیرد، چون کیفیت کار آنقدر ارضاکننده بود که نتواند بر سرش چماق بشود. در حالی که اگر نتیجه چیز دیگری درمی‌آمد، همین زمان طولانی تصویربرداری و تولید می‌توانست به عنوان مهم‌ترین نکته منفی برایش به حساب بیاید و تا دنیا دنیاست، عیاری را که هم تهیه‌کنندگی کار را به عهده داشت و هم به عنوان نویسنده و کارگردان مسوولیت هنری‌اش را بر دوش می‌کشید، در برابر یک سوال بی‌جواب بگذارد. اما «روزگار قریب» جزو معدود کارهایی شد که توانست هم نظر مخاطبان عام تلویزیون را به خودش جلب کند و هم نظر منتقدان را. این سریال با بینندگان ۹۰ درصدی‌اش کم و بیش همه را به تحسین واداشت و تقریبا هیچ‌کس گلایه عمده و مشخصی را مطرح نکرد. چیزی هم اگر بود، لابه‌لای محاسن کار گم شد و آنقدر نبود که به چشم بیاید. در حالی که «روزگار قریب» را قبل از هرچیز می‌شود محصول وسواس و تانی و دقت سازنده‌اش دانست تا چیز دیگر.
خلا‌صه کلام این که کیفیت هنری کار به هیچ عنوان نباید فدای هزینه‌ها و به تبع آن شتاب در تولید بشود. مسوول کنترل این ماجرا هم کسی به غیر از سفارش‌دهنده کار نیست. اگر با واگذاری این کار به خود تهیه‌کننده و با وجود نظارت شبکه و حتی ناظرانی مثل ناظر کیفی، باز هم نتیجه‌ها آن‌‌جور که باید و شاید راضی‌کننده نیست، پس باید راه دیگری برای حل این مشکل پیدا کرد. قدم اول شاید نظارت بهتر و دقیق‌تر بر روند تولید باشد. البته به این زودی‌ها هم نباید منتظر نتیجه بود. معمولا خیلی طول می‌کشد تا ضدارزشی که جای یک ارزش را گرفته، سر جایش برگردد و جا بیفتد.
جابر تواضعی
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید