جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


آیا توسعه اقتصادی یا سیاسی بس نیست


آیا توسعه اقتصادی یا سیاسی بس نیست
پیش از آغاز، ذکر یک نکته را برای توجه لازم می دانم؛ این نوشتار در پی گزند و تحقیر نیست.صرفا توصیفی برای تذکر و متنی برای تامل است.
گاه از سر سوز و عشق و با نگاهی به آنچه که در کشور رخ می نماید،با خود این را باید پرسید که راستی چه باید کرد؟ و نسل های پس از ما چگونه خواهند زیست؟
اما هر چه که بیشتر می اندیشم کمتر امیدوارم.
گاه به کلی ناامید می شوم و به این نتیجه می رسم که ما همین هستیم که هستیم!
بی پرده باید گفت که این نقیصه به این دولت و آن دولت مربوط نیست. دعوای اصلاح طلبی و اصول گرایی نیست. به چپ و راست مربوط نیست. اتفاقا بستر حیاتی مستتر در فضای همه گروههاست. عارضه نهادینه شده کشور و بن مایه ذهن ایرانی هاست.
دقیقا از همین منظر است که معتقدم اگر دولتی ادعای خدمت، ایران سازی و آرمان های انقلاب را داشته باشد، بهتر است در مقدم دانستن توسعه اقتصادی یا توسعه سیاسی بیشتر اندیشه کند و علت العلل توسعه نایافتگی را در جای دیگری جستجو کند.
تجربه و تامل در رفتارشناسی سیاسی و مدیریتی در مهندسی جامعه نشان می دهد که غفلتی جدی داشته ایم. غفلتی که موجب ابتر شدن فرایند توسعه و پیشرفت پایدار و غیر منتسب به پروپاگاندا ی سیاست و قدرت سیاسی شده است.
بگذارید بدون مقدمه و صریح به این نکته بپردازیم که امروز وقت آن است که در طراحی مدار توسعه ایران، نگاه بایسته ای به احیاء "انسان" و پرورش انسان خداگونه مبذول گردد. خداگونگی در این تعبیر نهایت پاک اندیشی و پاک دستی و پاک زیستی است .شاید بتوان لغت مانوس توسعه انسانی را یادآوری کرد.
از منظر توسعه انسانی، شایسته ترین راهبرد آن است که چنان انسانی تربیت شود که بتواند در مسیر توسعه، خصائص با ثبات انسانی را مبنا قرار داده و در دالان پر پیچ و خم زندگی و پیشرفت، آن رفتار را مبنا قرار دهد و از زیگزاک های واژگون ساز و رفتارهای متلون و متغیر در مسیر حرکت پرهیز کند.
مواجه با چنین انسان هایی بدون شک هرگونه تلاش سیاسی یا اقتصادی را بشدت عقیم می گذارد. انسان های واژگون در برترین نظام اقتصادی یا سیاسی، موجب ناکامی توسعه و تعالی خواهند بود.رفتارهای چنین انسان های تغییر یافته ای راه صعود به چشم انداز جامعه را سد خواهد نمود و موجب بحران در حیات عمومی خواهد شد.
با کمال تاسف باید اذعان داشت که عدم اهتمام به توسعه فرهنگی و توسعه انسانها، راه حرکت در کشور را بسیار سخت نموده است.
این نتیجه گیری برآمده از آموزه های انسان شناسانه و جامعه شناختی است. از چنین منظری ایجاد تغییرات پایدار در جوامع انسانی منوط به تغییر در انسان ها و جوامع انسانی است. بعبارتی باید گفت تا زمانی که در این کشور به متغیرهای انسانی و رفتارهای انسانی و بعبارتی انسانیت با همه ابعاد و مولفه هایش، بی توجهی شود نمی توان انتظار بهبود در ساختارها و کارکردها را داشت. (البته شرط گام زدن در این مسیر، حاکمیت چهره های مهذب و معتقد به این نسخه است).
بگذارید عریان تر بگویم که بجز در دهه اول انقلاب که دوران حاکمیت ارزشهای انسانی در رفتار همنوعان ایرانی پررنگ بوده است، اندک اندک با دوری از خصائص متعالی اخلاقی- انسانی فضای نامناسب و ناپسندی ایجاد شده که این فضا در همه رده ها قابل رصد و ملاحظه است. به صنف خاصی چون سیاستمداران، کارشناسان، مدیران و تجار هم محدود نیست.گرچه احتمالا فراوانی بسیاری در این صنوف داشته و دارد. در تمام صنوف دیگر و در پهنای جامعه وجود دارد. حاصل چنین خسران عمیقی،گمشدن جلوه های متعالی انسان گرایی در زندگی جاری است که قطعا اگر ادامه یابد اسفناک و دردآور است.
دقیقا به همین جهت است که در شرایط حاضر در مدار باطلی از رفتارهای اعوجاجی در جامعه گرفتار آمده ایم. اعوجاج در رفتار در ارکان و ابعاد بسیار گسترده ای مشاهده می شود و ما می توانیم دامنه پرنوسانی از رفتارهای متفاوت و متکثر را در افراد و سازمان ها شاهد باشیم.
اگر کمی منصف باشیم و در اندیشه ها و تصمیمات در سطوح کارشناسی و مدیریتی دقت کنیم در می یابیم که بدلیل آنکه بنیادهای رفتار عقلانی انسانی وجدانی رها شده اند، دستاوردهای درخشان و نتایج و ستاده های درخور و شایسته ای بدنبال نخواهد آمد.
با چنین مقدمه ای باید بدانیم که علت چنین ناهنجاری ها در رفتار ایرانی، بی شک همان غفلت عمیق از مولفه های انسانی وجدان مدار و با ثبات است.به همین جهت معتقدم باید طرح نویی افکند و در ادامه مسیر ، به "انسان ایرانی" توجه کنیم.
بگذارید کمی مویه کنیم تا بهتر به اهمیت این نکته و الزام تقدم توسعه فرهنگ و اجتماع و انسان ایرانی بر توسعه سیاسی یا اقتصادی آگاه و معترف شویم:
ما مردمان و کشور کاملا یگانه و مخصوصی هستیم.بقول فرنگی ها "یونیک"هستیم.تردید دارم که کشور دوم مشابهی چون ایران در دنیا وجود داشته باشد. من خرده فرهنگ های رفتاری که مهم اند را بر می شمارم. ببینید:
● بیت المال...دولت...ملت
در سالیان گذشته و بویژه اوایل انقلاب از بیت المال بسیار سخن می گفتیم. سیره حضرت مولا(ع)، را نقل میکردند که شمع بیت المال را برای امور شخصی استفاده نمی کرد. ما اما امروز و در عمل اینگونه نمی اندیشیم!
بیت المال را حق خود می دانیم. گاهی حتی برخی جواز دست اندازی به بیت المال را مباح یا حلال می شمارند و چنین توجیه می کنند که این همان حق ضایع شده ماست که در دیگر جاها نادیده گرفته شده و اکنون باید آن مابه ازاء را غنیمت دانست!
قطع و یقین این رفتار حضرت علی (ع)، یک عمل سمبلیک است.در مقایسه با مجموع هزینه های کلان چیزی نیست، اما پیام و سوگیری زیبایی را نشان می دهد: پاکی و پاک دستی و سلامت فکری!
● نیت های متغیر ...رفتارهای گزینشی
با تمام افسردگی ها می گوئیم که در اتمسفر اداری و اجرایی ایرانی هر کاری هم می تواند بشود و هم می تواند نشود! مهم این است که ما با چه نیتی بخواهیم عمل کنیم. به دیفالت ما بستگی دارد.این تنوع شیوه ها و نتایج موجب شده مدیران و کارکنان دولت هرگونه که دوست دارند، عمل کنند.
بعنوان ارباب رجوع انتظار هر رفتاری را داریم. هم مثبت و هم منفی! چرا که همه نوع و هر دو مدلش را می توان انتظار داشته باشیم. به شانس و قضاء و قدر می سپاریم تا چه نصیب مان بشود!
● قانون ...خودرایی...خودتفسیری
جالب است که ما برای هر کاری قانون مکتوب و جامعی داریم! به هزار و یک بند و تبصره می توان کاری کرد و به هزار و یک تبصره و بند قانونی دیگر می توان آن کار را انجام نداد.اینکه در مورد خواسته ها و تقاضاهای شما، چه واکنشی اتفاق بیفتد به دیدگاه مخاطبان و عاملان بستگی دارد.اگر خوش شانس باشید به مقصود می رسید و اگر بدشانس باشید اصلا راهی ندارد! لاجرم باید قانون اجراء شود.
بر اساس قانون می توانید سالیان سال چند شغله باشید و مشکلی نباشد، اما بر اساس قانون دیگری اصلا امکان ندارد یک لحظه هم ادامه دهید و چون گذشته چند شغله باشید!
آن قانونی مبنای همه امور است که که منطبق با تفسیر اختصاصی خودم باشد!
● صنعت جلسه...بداهه نوازی...دوری از اندیشه و تفکر ...
صنعت جلسه در ایران صنعت پر هزینه ای است. چقدر ستاد و کارگروه و جلسه در سیستم اداری وجود دارد که به صنعت جلسه خدمت می رساند. این صنعت غالبا کیفیتی ندارد. چرا که عموما فی البداهه گویی محض و سخنرانی ها بی حاصل و غیر مرتبط با دستور است. غالبا مدیران و گاه کارشناسان بدلایل متعدد فرصتی برای تامل و تفکر ندارند. تنوع این صنعت باعث شده مدیران دائم الجلسه زیادی داشته باشیم که در این خصوص حرفه ای شده اند و قهار و خوش نظر شمرده می شوند. آنها کمتر وقت برای بررسی موضوعات می گذارند. کمتر به آثار مخرب یا مشوق تصمیماتشان فکر می کنند اما بی محابا مصوبه می گذرانند و تایید یا تکذیب می کنند.
● تصمیم و نظر ... منطق...منافع صنفی،سیاسی،آنی،فردی،مصلحتی
تصمیمات و نظرگاههای افراد در ایران عموما ثابت نیست. کاملا به موقعیت افراد وابسته است! برای همین است که گاه اندیشه و تصمیمات بسیار متغیری را در یک دوره زمانی از افراد شاهدیم که عجیب بنظر می آیند. ترسیم منحنی رفتاری برخی افراد،بسیار گیج کننده و بهت آور است.علتش روشن است: عمدتا منافع و موقعیت حال افراد ایجاب کرده که چنان نظری مبنا باشد و تصمیماتی متفاوت اتخاذ کنیم.
اگر در قوه مجریه باشید، قوه مقننه ارجی ندارد. اگر زمان دیگری در قوه مقننه باشید، قوه مقننه باید در قله نگاهها باشد!
● کار کارشناسی...منافع شخصی
کار کارشناسی در مختصات ایرانی از آن حرفهاست که خیلی می تواند متفاوت باشد.دامنه ای از صفر و صد برایش می توان تصور کرد.کار کارشناسی از همان حرفهاست که به نیت و دیفالت قبلی بستگی دارد.برای اظهار نظر کارشناسی باید بسیار هوشمندانه عمل کرد! کار کارشناسی درست تر آن است که به مصالح و منافع شخصی و گروهی نزدیک باشد!
سخترین و دشوارتریم نظر کارشناسی آن است که بدون هیچ گونه رانت و بر مبنای مصالح انسانی و منطق ملی استوار باشد. این نظرها البته فراوانی کمتری دارند.اصلا چنین کارشناسان صالحی که البته بسیار اندکند موجب عقب ماندگی کشورند و آهنگ توسعه و پیشرفت را کند می کنند!
با تعابیری دیگر باید اضافه کرد که کار کارشناسی بمفهوم سنجش منافع و مضار یک عمل یا تصمیم بر اساس فاکتورهای ملی،بیشتر به شوخی شباهت دارد.چرا که هر کسی با تفسیر به رای منافع، بدنبال خودش هست!
در چنین اتمسفری، مجمع الجزایزی شکل می گیرد که فارغ از چشم دستگاههای ناظر و کلان نگر، راه خطرناک و غلط خویش را پی می جویند و با تحمیل عواقب تصمیمات سوء و خطرساز خود، کشور را در آینده با بحران مواجه می کنند.
در چنین شرایطی مدیران و کارشناسان صالح و متمرکز بر منافع کلان و ملی بسان موجودات اضافه و مزاحمانی تلقی خواهند شد که جایی در نهادهای اندیشه و اجراء نخواهند داشت.
مدیران کارشناس و کارشناسان مدیر بدلیل تمرکز بر منطق کار و عوامل موجده و نتایج احتمالی،برای چنان وضعی مناسب و شایسته نیستند.آنها مطرودان مستقلی هستند که بدرد هیچ طیف و گروهی نمی خورند!
در عالم سیاست نیز چنین سیاستمداران کارشناسی نمی توانند جایی داشته باشند چرا که با اتکاء به دیدگاههای غیروابسته براساس اعتقادات و مبانی ذهنی خود که غیر رانت خوارانه تلقی می شود اظهار نظر می کنند و از درک مفاهیم سیال و پیچیده ای چون مصلحت،دیپلماسی،منافع و ... عاجزند. بهمین دلیل آنها جایی در عالم سیاست ندارند.در مقابل افرادی دیگر بدلیل دلدادگی مطلق و شیفتگی محض و تبعیت از دیگران و رها کردن خودیت روحانی ماندگار ند.
● حق ...نسبی انگاری...منفعت سنجی
چیزی بنام حق وجود ندارد. همه خود را در هر کجا و هر موضعی که هستند ذیحق می دانند. سواره بر پیاده می تازد و پیاده به سواره دشنام می دهد.
اگر عابر پیاده باشی و چراغ قرمز باشد، شما حق عبور را برای خود محفوظ می دانید و راننده مقابل تان را بدبخت و احمق می خوانید.
اگر هم راننده باشید و چراغ قرمز باشد،حق شماست که به عبور تان ادامه دهید و بقیه نفهم و بی فرهنگ اند!
● حق اکبر...حق اصغر...حق خود...حق دیگران...
اگر چیزی را حق خود تشخیص دادیم آن را باید به هر قیمت پاس بداریم و ذره ای از آن عدول نکنیم اما اگر دیگران حقی داشته باشند ضرورتی به مراعات حقوق آنها نیست!
حق الناس کمتر مهم اند. از حق خودمان نمی گذریم اما حقوق دیگران را بی اهمیت می شماریم.
● فرد ... سیستم
سیستم و نظامات و برنامه چندان اهمیتی ندارد. ایران بهشت افراد و اشخاص است.اینجا کهکشان مهم نیست، ستاره ها به چشم می آیند.
مهم نیست در کدام پست و مقام قرار بگیری،مهم این است که اریکه ای برای خودت پیدا کنی.می توانی وزیر ارشاد باشی اما مهم ترین و تاثیر گذارترین وزیر کابینه باشی. می توانی وزیر کار باشی اما در همه امور نقش ایفا نمایی و ...
● ویترین ...برون...اندرون...
کارهای باسمه ای و ویترینی در مدل ایرانی فراوان است.سازندگان و مدیران و بازاری ها ویترین را مقدس می شمارند. بساز و بفروش ساختمانی، همه پول و توانش را مصروف نمای ساختمان می کند، مدیران به ستاره های مشهور و معروف پناه می برند و به رانت نخبگان و تابلوها دل می سپرند و در چتر آنها سنگر می گیرند تا نظام مدیریتی خود یا خود را کارآمد نشان دهند . بازاری ها با آرایش و دکوراسیون و نورهای درخشان، کالای نامرغوب خود را زیبا نشان می دهند و مشتریان را می فریبند. تولید کنندگان، میوه فاسد و پوسیده را در لایه های صندوق و کارتن و بسته بندی نهان می کنند و چشمتان را به واکس میوه پیشخوان می نوازند.
کسی به درون و حقیقت و غایت کاری ندارد!
● تابلوهای گمراه کننده...علائم و اسامی غیر قابل اعتماد
شما می توانید در یک خیابان کم عرض یکطرفه رانندگی کنید، اما باید انتظار داشته باشید که یک کامیون بزرگ در خلاف جهت شما در حرکت باشد و تازه شما را به فحش و ناسزا بگیرد که مگر کورید؟
در مرکز ایران و در پایتخت آن شما باید بدانید که نامگذاری ها اصلا دقیق نیست. در پیاده رو، موتورسوارها جولان می دهند و اگر شما اعتراض کنید با دشنام و دعواهای کش دار مواجه خواهید شد. تازه بدهکار هم می شوید.
● نشان ها و نام های پرآوازه ... پرطمطراق...غیرواقعی... نامطمئن
حکایت ضرب المثل ایرانی است. کچل ها زلفعلی و بدبخت ها خوشبخت نام نهاده می شوند. بنابراین واقعا هر خوشبخت نامی، عملا خوشبخت نیست و هر مخملبافی، بافنده نیست. نام ها نشانی از آدم ها و خصائص و اندیشه هایشان ندارد!
برای همین است که در ایران کالای استاندارد می تواند بی کیفت تر از کالای غیر استاندارد باشد، آنکه افتخارالسلطنه نام می گیرد مایه شرم حکومت باشد و آنکه روزی فخر ملی نام نهاده می شود در آینده مایه شرمندگی ملی باشد!
● مشغولیت سخت ...مشکلات موجود
در این کشور هر کسی به کار خود مشغول است و همه مثل ساعت کار می کنند،اما اتفاقات خوشایندی نمی افتد! دولت، مجلس و قوه دادگستر از صبح تا شام خدمت می کنند اما انبوهی از کژیها وجود دارند و کمتر از حجم ناملایمات کاسته می شود!
کارگزاران و کارمندان از شنبه تا پنجشنبه و از صبح تا غروب با جهد تمام مشغولند اما مشکلات باقیست!
● های تک...
در اینجا شما می توانید موشک بسازید و در فناوری” های تک” برجسته باشید. بر تارک علم جهان بایستید، اما همزمان خودرویی را به شما تحویل نمایند که از همان درب کارخانه سرشار عیب و ایراد باشد و چند ماه بعد باید تلاش کنید تا معایب اساسی اش را رفع کنید!
عجیب آنکه در قله علم باشید اما علوم و فنون روزمره و عادی را مهم نشمارید!
● تب...مرگ...
تنها در ایران است که شما را به مرگ می گیرند تا به تب راضی شوید!
همیشه خوشحالید که مرگ بسراغ تان نیامده و بجایش با یک تب طولانی و مردافکن ،از مرگ رها شدید!
همیشه خرسندید که می توانست اتفاق بدتری بیفتد اما خوش شانس بودید و بالاتر از سیاهی اتفاق نیفتاد!
● تفاهم ...تعامل
در اینجا "تعامل و تفاهم" خیلی مهم است. تفاهم و تعامل اصل بهتری است!
اگر سهم سهم خواهان را بدهید سهم تو را به رسمیت می شناسند و اگر سهم آنها را ندهید هیچ سهمی برای تو قائل نمی شوند.
گاهی هم پیش می آید که با همه تفاهم و تعامل برقرار شده،باز تو را نادیده می گیرند!
● ظاهر...باطن
باطن و فلسفه واقعی گاهی از یاد برده می شوند. مردم دیندار و معتقد به اهل بیت و امامان خویش هستند. خود را به خدا و آخرت باور مند می نامند. خود را شیعه حضرت علی (ع) و حسین(ع) می دانند.در شبهای قدر رمضان، اوقات را به احیاء می گذرانند و در محرم در سوگ مولای خود فغان می کنند اما همین مردم کمی بعد از احیاء و عاشورا سوز و گدازها و اندیشه هایشان را از یاد می برند،غالبا فرقی با قبل ندارند.چون گذشته همه جور ناراستی و کژی را روا می دارند و خود را بر هر کار ناصواب ومکروهی ذیحق می دانند.اندکی از سوز و گداز شب قدر و سوگواری امام حسین در آنها اثری نمی بینی!
ظاهر و باطن همسان چندان مهم نیست!
...
...
کلام را کوتاه کنیم و مویه را پایان دهیم...
با چنین خرده رفتارهای بالفعل در جامعه ایرانی، آیا باور ندارید که برای حرکت در مسیر چشم انداز بیش از توسعه سیاسی یا اقتصادی، به توسعه انسان و توسعه انسانیت محتاجیم؟
آیا باور ندارید که واژگونی انسان، بزرگترین بلای انسانی است؟
آیا میتوان با وجود انسان های اسیر در اوهام و جامعه غافل از جوهره ثابت انسانیت، به انتظار پیشرفت و تعالی بود؟
آیا در چنین فضای نگران کننده و دردآوری می توانیم به کار کارشناسان، مدیران،سیاستمداران و دیگر صنوف و اقشار کشور مطمئن باشیم و به توسعه ایران اسلامی امیدوار باشیم؟
آیا با "دستمال های کثیف" می توان شیشه های غبار گرفته و دود آلود را پاک کنیم؟
...
باید بپذیریم که در چنین فضایی سخن از توسعه اقتصادی یا سیاسی بی نتیجه و غبر واقعی است. برای همین باید عمیقا پرسید:
آیا توسعه سیاسی و اقتصادی بس نیست؟
...
در خانه تکانی بهار به این موضوع هم فکر کنیم!
دکتر فتح‌الله آقاسی‌زاده
منبع : سایت الف


همچنین مشاهده کنید