چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


نقد داستان کوتاه هفت بند از راضیه تجار خط هفتم


نقد داستان کوتاه هفت بند از راضیه تجار خط هفتم
● مقدمه:
راضیه تجار متولد ۱۳۲۶ می باشد. او فارغ التحصیل رشته روانشناسی است و درعرصه داستان نویسی چهره ای شناخته شده و فعال می باشد. او همچنین نویسنده زن برگزیده ادبیات دفاع مقدس از سوی حوزه هنری شناخته شده است. از آثار او می توان نرگس ها، زن شیشه ای، سفر به ریشه ها، شعله و شب، کوچه اقاقیا، جای خالی آفتابگردان ها، آرام شب به خیر، گمان مبرشعله، بمیرد. از خاک تا افلاک و ستاره و من را نام برد. هفت بند یکی از داستان های مجموعه داستان نرگس ها است.
▪ مکتب: واقعیت گرا
▪ ژانر: خانوادگی (دفاع مقدس هم می تواند باشد ولی ژانر خانوادگی پررنگ تر است).
▪ مکان: جبهه-اروند رود- (البته اگر بخواهیم مرد را شخصیت اصلی فرض کنیم). ولی محل زندگی آن ها روبروی تاکستانی است که با اشاره به تاکستان و صدای سیرسیرک ها و کشاورزانی که از پشت بام دیده می شوند باید دریک روستا باشد.
▪ زمان: زمان جنگ است (اما به طور دقیق مشخص نیست. باید مربوط به زمانی باشد که تمرکز حملات جنگی در اروندرود بیشتر بوده است).
▪ زمان جاری: کمتر از یک فصل بهار-(مأموریت قرار بود در کمتر از یک فصل انجام شود).
▪ محور داستان: چون شخصیت و درونمایه را نمی توانیم محور قرار دهیم، لذا مجبوریم پیرنگ را محور قرار دهیم.
▪ گروه اصلی: جدا ماندن مرد و زن از هم.
▪ شروع داستان: از همان اولین صحنه
▪ شروع اصلی: صفحه دوم با آمدن مرد.
● معرفی شخصیت ها:
داستان دو شخصیت مهم دارد مرد شخصیت اصلی داستان است.
اما زن هم نقش پـررنگی دارد ومی توان گفت تقریبا با مرد برابری می کند و هر دو به موازات هم حرکت می کنند.
● خلاصه داستان:
مردی به خاطر این که شغلش ایجاب می کند- یا رزمنده است- مرتب درسفر باشد، همیشه از همسرش دور است. و این امر همسر او را آزار می دهد. هردو منتظر زمانی هستند که با خیالی آسوده بهارها و بقیه فصل ها را درکنار هم بگذرانند، اما هنوز این فرصت به وجود نیامده است. مرد برای هر سفری که می رود روی چوب دستی اش که چون نی است و آن را در همه سفرها همراه داشته است، خطی می کشد. این بار هفتم است که او به سفر می رود و خط هفتم را می کشد، ولی آن را با خود نمی برد. زن در هفت فصل از داستان از شرایط احساسات و درونیات خود خبر می دهد در آخرین فصل از داستان خبر شهادت همسرش را می آورند. این همان چیزی است که زن آن را حس کرده بود.
● پیرنگ:
داستان با وجود جذابیت هایی که دارد به خصوص در بخش زبان و نثر، به لحاظ کشمکش و تعلیق تا حدی سست است و همین امر سبب شده است عناصر پیرنگ به درستی درجای خود ننشینند و پیرنگ گسترش نیابد. ما می توانیم به دلیل این که داستان با زن شروع می شود و لااقل کمی بیشتر از مرد با روحیه و خصوصیاتش آشنا هستیم و همچنین به دلیل این که حضور فیزیکی بیشتری هم-گرچه که این خیلی هم ملاک نیست- نسبت به مرد دارد، او را شخصیت اصلی قرار دهیم. اما چون زن هیچ گونه تحولی پیدا نمی کند، مرد را شخصیت اول قرار می دهیم. بنابر این باید عناصر پیرنگ را در ارتباط با او مورد بررسی قرار دهیم. لذا باید گفت: مرد گره اساسی ندارد. حتی رزمنده بودن او به طور کامل مشخص نیست که جنگ را گره اساسی او بدانیم. اگر هم هست خیلی خوب آن را دریافت نمی کنیم. آن چه را که دریافت می کنیم این است که شغلش ایجاب می کند که به سفر برود و بیشتر حس جدایی بین زن و مرد دراین سفرها است که گره را به وجود آورده است. و اگر گره این است فاصله بین گره تا نقطه اوج و گره وگشایی خالی است. در واقع کشمکش های مبارزه و جنگ برای مرد صورت نمی گیرد. همچنان که در سفرهای قبلی- چه جبهه و چه غیر جبهه - او به سفر می رفته و
فیلم برداری می کرده است. دراین سفر هم به جبهه رفته است. کاری که همیشه می کرده است. مرد رزمنده فیلم بردار نمی تواند باشد. چرا که درمورد بعضی از سفرهای او مثل سفر به شمال و سفر زیارتی و سفر پنج و شش که مرد از آن چیزی نگفته و حتی فیلم و عکس مات بود و آن را مشخص نکرده است، رزمنده بودن او مشخص نمی شود. درمورد پیرنگ باید گفت داستان به جهانی به طرح پهلو می زند. از این جهت که به توصیف حادثه ای واحد پرداخته است، از اوضاع و احوال سخن می گوید، و وضعیت و موقعیت را روایت می کند. اگر مرد شهید نمی شد، داستان طرح محسوب می شد. اما با این تحول با این که پیرنگ سست است، دیگر طرح به حساب نمی آید. نکته ای دیگر که باید به آن توجه داشت، درمورد تعداد فصل ها است که به نظر می رسد هفت فصل برای داستانی کوتاه با این حجم زیاد است.
● شخصیت پردازی
داستان سه شخصیت بیشتر ندارد. مرد رزمنده فیلم بردار (فیلم بردار است چون ثبت می کند، کلید می زند، ضبط می کند)، زنی که داستان را روایت می کند. (احتمال خانه دار است) که هر دوی این شخصیت ها باید پا و به موازات هم پیش می روند. ولی با این اینکه نقش زن کمی پررنگ تر است. مرد را می توان به عنوان شخصیت اصلی بحساب آورد. چرا که اوست که با شهادت تحول می پذیرد.گرچه در داستان به جز یک صحنه، دیگر چندان حضوری ندارد. حضور فیزیکی- و احوال او از طریق زن روایت می شود. اما با این وجود مرد هم مشخصات ظاهری و روانشناسی حتی در حد یک داستان کوتاه ندارد. از مشخصات ظاهری اش کلاهی را که بر سر دارد و در اثر آفتاب رنگش رفته می بینیم. و این که پرچمدار- به زعم ننه رقیه- است. رزمنده بودنش مشخص نیست. و این که او رزمنده ای فیلم بردار است یا فیلم برداری است که مأموریت دارد به جبهه برود، بطور کامل مشخص نیست؟ و همین مطلب در کشف بعضی معانی کلیدی خیلی مهم است.
از مشخصات خود زن هم چیزی جز علاقه به همسرش را در نمی یابیم. تاکستان خوب تعریف شده و دهقانانی که در آن کار می کنند و غذایی می خورند و استراحت می کنند که این ها همه از پشت بام دیده می شوند. آسمان ستاره و فضا، صحنه، لحن، زبان، نثر، پرداخت و... همه در حد و اندازه توانمندی و قدرت نویسنده، خود را می نمایانند. ولی در مورد اطلاعات از شخصیت ها با کمی کاستی روبرو هستیم. از مشخصات ظاهری شخصیت سوم- ننه رقیه- دست های حنا بسته او را می شناسیم. و این که ننه رقیه مهربان است و همدردی می کند.
● درونمایه:
هفت بند می توانست، مراتبی از سلوک زن راوی و یا رزمنده ای باشد که با هر بار به جبهه رفتن، مثلا دیدن شهادت رزمنده های دیگر، جانباز شدنشان، شکنجه شدن جسمی و روحی شان که منجر به شکنجه شدن خود رزمنده و پایمردی بیشتر او می شد، به مرتبه ای بالاتر و والاتر راه پیدا کرده باشد. زن می توانست در هفت بند از تنهایی و خلوت به مراتبی دست یابد که با خلوص و نزدیکی بیشتر به خدا با تعبد و راز و نیازهای عارفانه در خلوت های تنهایی و یا در حداقل معنی مادی خود. با دستگیری از رزمنده ها در پشت جبهه به آن ها دست یافته باشد. هفت بند می توانست معانی والاتری داشته باشد که هر مرحله از آن گویای ارزش هایی معنوی و والا باشد. پله می توانست نماد صعود باشد نه فرو ریختن. اما آن چه که به عنوان درونمایه اصلی داستان دریافت می کنیم چیز دیگری است که البته ارزش کمی ندارد چرا که از عشق و علاقه ای سخن می گوید که بین دو همسر وجود دارد و این عشق آن قدر عمق دارد که با هر بار به سفر رفتن مردبندی از وجود زن جدا گشته و با او می رود. نیامدن مرد با وجود به همراه داشتن هفت بند از وجود زن همراه خود، به منزله این است که دیگر از وجود زن هم چیزی باقی نمانده است. توجه نویسنده به عدد هفت به خاطر تقدس آن مشهود است. او داستان را نیز در هفت فصل نوشته است.
● امتیاز:
نثر و زبان خانم تجار و توصیفات ایشان پخته، زیبا، شاعرانه و دوست داشتنی است. این داستان هم از چنین توصیفاتی برخوردار است و کلمه ها در فضای سبک، نسیم گونه به پرواز در می آیند تا در بهترین جای خود در متن بنشینند. نویسنده تمام جملات و کلمات را حساب شده و دقیق بکار برده است. جملات چون مجموعه ایی از واژه های یک شعر تمثیل وار بر سطح نثر نشسته اند. چنانچه آن جا که می گوید: حتما کلاهی که بر سر نیزه ای نشسته، غمگین ترین لاله دشت هاست. که نویسنده شهادت را به طور کامل تصویر می کند. و این جمله ها که سعی می کنم خود را چون دانه ای که با باد سفر می کند آن جا بیندازم، در رطوبت خاک بنشینم، پوست بشکافم، ریشه ببندم، ببالم. ناطور شوم و وقتی برای زمزمه مجروحین آب می شوم تو را هم پیدا کنم و...، که هر کدام تصویر زیبایی را به مخاطب ارائه می کند.
● کلید واژه ها:
عدد هفت (تقدس)، پله (معمولا اوج و د راین داستان، پله های شکسته، اوج و فرود) هفت بند (در این داستان مراتب وجودی زن، مراتب تنهایی زن)، کلاه (موجودیت انسان) لاله (شهادت).
فرخنده حق شنو
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید