پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


در آستانه رستاخیز اثری از استاد فقید امیر حسین آریان پور


در آستانه رستاخیز اثری از استاد فقید امیر حسین آریان پور
● امیر حسین آریان‌پور کیست؟
امیر حسین آریان‌پور در سال ۱۳۰۳ در تهران زاده شد. خانواده مادری او از لحاظ تاریخ نویسی و ادب، در ایران عصر قاجار شهرت داشت. و خانواده پدری او به عنوان رهبر طایفه‌ای از عشیرة لر بیران‌وند که به کاشان تبعید شده بود، در حاشیة کویر، شورش یا به اصطلاح دولتیان، «یاغیگری» پنجاه ساله‌ای به راه انداخته و مزاحم دولت تهران و حامیان داخلی و خارجی آن گردیده بود.
با آن که خانواده او پس از تولد او، همواره زیر نظارت و فشار پلیس قرار داشت و به سختی زندگی می‌کرد، وی از چهار سالگی به همت مادرش، بانو فخر ایران سپهری که برای آموزش و پرورش کودکان روشی خاص داشت،‌به درس خواندن پرداخت ودر دهه‌های بعد در ایران و لبنان و ایالات متحده آمریکا در رشته‌های متنوع تحصیل کرد و دوره‌های دکتری علوم اجتماعی و فلسفه و علوم تربیتی و ادبیات فارسی را گذرانید. ضمناً به سنت پدران خود، در ورزشهای گوناگون ورزیده شد و در وزنه برداری به مقام « قهرمان کشور» و « قهرمان خاور نزدیک» رسید.
از سیزده سالگی به ترجمه و نگارش رو کرد و از پانزده سالگی به بعد جز معلمی که در مواردی با کتابداری و ترجمه و کتاب نویسی همراه بود، شغلی پیش نگرفت. چهل سال معلمی کرد و در طی این مدت، از معلمی کودکستان و دبستان و دبیرستان، به استادی دانشگاه نایل شد و علی‌رغم فشارهایی که پلیس بر او و خانوادة‌ او وارد می‌آورد، هرگز از عرصه مبارزه اجتماعی پای پس نکشید و حتی حاضر به خدمت در دانشگاه‌های خارجی که کراراً او را برای تدریس و تحقیق دعوت کردند، نگردید. در ضمن تلاش برای پرورش ده‌ها هزار دانشجو، به فراخور نیازهای تکاملی جامعه، کتاب‌های متعدد به نسل جوان عرضه داشت. در سال ۱۳۵۹ بازنشسته شد و از آن پس اوقات خود را برای اتمام تحقیق فلسفی وسیعی که سالها پیش شروع کرده بود، وقف کرد.
آریان‌پور به لزوم دگرگونی عمیق جامعه ایران اعتقاد راسخ داشت. و برای این منظور، مبارزه همگانی دو سویه‌ای را خواستار بود: مبارزه با دیکتاتوری داخلی و امپریالیسم خارجی. به نظر او، این مبارزه همگانی دوسویه بدون بیداری اجتماعی و تشکل و ائتلاف گروه‌های متفاوت میسر نبود. از این رو چه در کار معلمی و چه در کار نویسندگی، محور فعالیت‌های او صرفاً بیدار کردن و به تشکل و ائتلاف کشیدن مردم مخصوصاً دانشجویان بود. به امید تحقق خواسته‌های خود، می‌کوشید که بدون توجه به عنوان و برنامه ‌درسی‌هایی که می‌داد و رشته‌ها و دانشکده‌هایی که دانشجو‌یان در آن‌ها درس می‌خواندند، دانشجویان را به درک منطق واقعیت و تفکر خلاق و نگرش تاریخی برانگیزد. در این راه،‌لازم می‌دانست که معلم به جای انتقال آموخته‌های خود به شاگرد، با او زندگی کند و برای حل مسائل طبیعت وجامعه، با او به همکاری بپردازد. وی معتقد بود که انسان به حکم ضرورت، نسبت به حقایقی که به زندگی او مربوطند خود به خود کنجکاو است، آموزنده است، تکامل‌پذیر است بنابر این معلم می‌تواند بدون تشریفات و تحمیلات، در جریان عمل، با طرح پیوند‌های هزار لای واقعیت‌ها،‌ دانشجو را به عنوان انسان اجتماعی تاریخ‌ساز، به کشف حقایق و مخصوصاً نظام علیت هستی بکشاند و به تغییر واقعیت گرایش دهد.
در وضعی این گونه، ذات آموزش و پرورش همانا پژوهش است. در کار آموزش و پرورش به معنی پژوهش، معلم عنصر فعال یا «دهنده»، و شاگرد عنصر منفعل یا «پذیرنده» نیست. هر دو فعال‌اند، هر دو با یکدیگر و به یاری یکدیگر می‌آزمایند، می‌شناسند، و در حینی که با یکدیگر می‌آموزند، به یکدیگر می‌آموزانند. در این صورت رابطه آن دو نه رابطة رئیس و مرئوس است، نه رابطة ارباب و رعیت و نه رابطه فروشنده و خریدار. رابطه آن دو رابطه دو انسان دوست و همکار است، رابطه دو موجود همدل و هماموز است. پس آموزش و پرورش، به اصطلاح آریان‌پور، صرفاً «هماموزی» است.
هر انسان حق دارد و می‌تواند آزماینده و کاشف و خلاق باشد، بر اساس نظام علیت هستی، مجهول‌ها را معلوم گرداند، با درک روابط عمقی، بر عمق فلسفی دست یابد، هنر بیافریند و به تکامل خود و جامعه کمک کند. وسیله تحقق این هدف‌ها آموزش و پرورش است در معنی هماموزی، و هماموزی جریانی است دو سویه و ساده و مقرون به دوستی و همکاری. در حالی که آموزش و پرورش به صورت مدرسه داریِ صوری که از دیرباز موظف به تبدیل انسان زنده فعال به مستخدمانی کوتاه اندیش و فرمانبردار برای دربارها و اشراف بوده است، جریانی است یک سویی، پر تکلف و ملازم تحمیل و تحکم. در مدرسه‌داری صوری، معمولاً اطلاعات نظری به وجهی مصنوعی، تکه تکه می‌شود. هر تکه به صورت یک درس در می‌آید، و آن درس چون دور از عمل زندگی و بیهوده و ناگیراست، الزاماً با «شیوه‌های پلیسی و سربازخانه‌ای» تدریس می‌گردد. مثلاً درس مستلزم حضور اجباری است ( و آن تبدیل کلاس درس است به زندان). مستلزم حفظ و تکرار مطالب است (و آن معادل اطلاعات کورانه نظامیان است). مستلزم امتحان است (و آن در شمار بازجویی یا بازپرسی پلیسی است). مستلزم نمره دادن است (و آن تأیید و تشدید اختلافات فردی و تحکیم فردگرایی حیوانی است
آریان‌پور مدرسه‌داری متعارف را به عنوان «دستگاه کارمند‌سازی» تحقیر میکرد، آموختن برنامه‌درسی معمولی را فرع، و تحقق بیداری اجتماعی را اصل می‌انگاشت و گریزان از هر گونه مقام و مشغله صوری و به اقتضای هماموزی، با دانشجویان در آزمایش و پژوهش و حتی زندگی خارج از مدرسه، همراهی و هماهنگی می‌کرد. بی تشریفات، همواره به یاران دانشجوی خود درس می‌داد و خود بدون تکلف، از آنان درس می‌گرفت. بدین مناسبت کلاس‌های او کانون خردمندترین دانشجویان بود. شاگردان کلاس‌های او عاشقانه و بی‌اعتنا به برنامه و دفتر حضور و غیاب و امتحان و نمره، به کلاس‌ها می‌شتافتند و بسا کسان که تشنه حقیقت پژوهی بودند، از کلاس‌ها و دانشکده‌ها و حتی شهرهای دیگر، به کلاس‌های او روی می‌آوردند.
در نتیجه با آن که وی ظاهراً به دسته یا فرقه یا حزبی معین متعلق نبود و در مبارزات متشکل گروه‌ها، مداخله علنی نداشت، با هماموزی ساده خود، دستگاههای پلیسی را نگران می‌ساخت و خود به زحمت می‌افتاد. در بیشتر دوره چهل ساله معلمی خود، پیوسته در معرض تهدید پلیس و دچار محدودیت‌ها و محرومیت‌های گوناگون، و همچنین مورد تخطئه و تحقیر و حتی استهزاء مزدوران و وابستگان پلیس و نیز استادان متفرعن فورمالیستی بود که وظیفه خود را منحصر به «حاضر و غایب کردن» و جزوه گفتن و امتحان کردن و نمره به رخ دانشجو کشیدن و رد کردن دانشجو می‌دانستند. از این‌ها گذشته، با وجود حمایت هزاران دانشجو و گروهی از استادان مبارز از او، بارها از درس دادن و سخنرانی کردن و نشر مقاله و کتاب ممنوع، و از مؤسسات آموزشی اخراج شد.
با این همه هرگز از امید و خوش‌بینی و نشاط مبارزه خالی نگردید و همواره در برابر نامردمی‌ها، مغرورانه بانگ برداشت:
حلم تو را به حمله دشمن چه التفات؟
البرز را چه باک ز سنگ فلاخن است!
سایت چاوشان نوزایی کبیر
گرفته از دنیای ما:http://domaa.info/?p=۴۵۵۸
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید