پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دکترین نظامی در اسلام


دکترین نظامی در اسلام
فلسفه نظامی، «فلسفه ای است که به ترسیم قانون ملی و آرمانی تنازع بقای مادی و معنوی یک کشور ـ ملت با توسل به قوه قهریه برای نیل به امنیت نسبی در شرایط جنگ و صلح می پردازد. به عبارت دیگر، فلسفه نظامی به پرسش بنیادین " چرا جنگ " پاسخ می دهد».
● مقدمه
"امنیت" (Security) و دفاع در برابر تهدید از نیازهای اساسی و اولیه بشر به شمار می رود. از همین رو، تفکر و تعمق نسبت به دفاع و امنیت قبل از آن که در قالب اندیشه و مکاتب فکری و فلسفی مختلف قرار گیرد و در مرحله ای بالاتر تبدیل به قوانین و مقررات دفاعی و امنیتی گردد و یا حتی پیش از آن که در درون احکام و حدود الهی نیز قرار داشته باشد، امری فطری و طبیعی به شمار می رود که زندگی فردی و اجتماعی انسان بدان وابسته و با آن عجین شده و گریزی از آن نیست. یعنی نمی توان زندگی ابناء بشر از نخستین روز آن را بررسی کرد، مگر این که نسبت به چگونگی، کیفیت و ابزارهای تأمین امنیت آن در هر دوره ای از زندگی انسان آگاهی یافته باشیم، زیرا منشاء تشکیل جامعه و زایش زندگی اجتماعی انسان برآیند درک او از ضرورت "امنیت سازی"(securitization) است.
در کنار دریافت فطری انسان نسبت به یافتن راهی جهت تأمین امنیت و استمرار بقاء و حیات خود، نیازهای گسترده و متنوع بشر و محدودیت های موجود در زمینه امکانات و منابع تأمین نیازها، انسان را به یافتن ابزارها و روش های مختلف جهت استفاه هر چه بیشتر از امکانات و منابع محدود وادار نموده است. همین تلاش و تکاپو، در گذر زمان و همراه با افزایش دانش و آهنگ رشد علمی و فناوری جوامع بشری، خلق ابزارها و روش های مختلف جنگ و نبرد در برابر تهدیدات نظامی را به دنبال داشته است که گستره وسیعی از جنگ های اولیه و ابتدایی (جنگ چهره به چهره و با ابزارها و سلاح های بسیار ساده) تا جنگ های مدرن و فوق مدرن (که در آنها ماشین و تجهیزات نظامی پیشرفته نظیر توپ، تانک، هواپیما، موشک، لیزر، اتم و... نقشی محوری در پیروزی یا شکست ایفا می کنند) را در بر می گیرد. بدین ترتیب ضرورت یافتن شیوه ای مناسب برای دفاع در برابر تهدیدها، مسئله تدبیر در کاربرد سلاح و نحوه نبرد در مقابله با دشمن را به دنبال داشته و موجب خلق اندیشه های نظامی مختلف در گذر تاریخ گردیده است. همزمان با شکل گیری و پویایی تفکرات و اندیشه های نظامی، برنامه ریزی و تدوین سیاست های نظامی و نهایتاً طرح داکترین ها و راهبردهای نظامی متناسب با چهارچوب فکری و مبانی اندیشه ای نیز پا به عرصه وجود گذارده اند.
به عبارت دیگر، بر اساس این اصل بدیهی و مسلم که هر فردی آن گونه زندگی می کند که می اندیشد، هر قوم و هر ملتی نیز آن گونه که می اندیشد، تدبیر امور می کند و مسائل مختلف اجتماعی خود را سامان می دهد. یعنی بین نوع نگرش فکری حاکم بر جامعه و تدبیر امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و همچنین مسائل نظامی و دفاعی ارتباط مستقیم و منطقی وجود دارد. معنای دیگر این سخن آن است که اگر در هر جامعه ای بین نوع نگرش فکری و اعتقادی حاکم و نحوه سامان امور آن جامعه تضاد و تباینی وجود داشته باشد، نمی توان انتظار این را داشت که جامعه مذکور به آرمان ها و اهدافی که برای خود تعریف کرده و به آنها پایبند است دست یابد. زیرا اهداف و آرمان های هر جامعه و هر ملتی برآمده از ارزش ها، اعتقادات و ایدئولوژی حاکم بر آن جامعه است. لذا همان طور که ماهیت سیاست ها، برنامه ها و راهبردها سرنوشت ساز هستند، انتخاب مسیر و نحوه طی کردن فرایند ترقی و تعالی جامعه در رسیدن به آرمان ها و اهداف ملی نیز بسیار مهم و تعیین کننده می باشد. در واقع، ظرف (جامعه) و مظروف (سیاست ها، راهبردها، داکترین و...) می بایست همجنس، هم نوع و هم سنخ یکدیگر باشند تا بتوان محصول مورد نظر (نظیر تأمین امنیت و مقابله مؤثر در برابر تهدیدات نظامی) را به دست آورد.
توجه و تأکید بر این اصل مهم در همه جوامع و با هر مرام و مسلک فکری و عقیدتی به چشم می خورد و همواره بر هماهنگ و همسو بودن سیاست ها و راهبردها با خط و مشی فکری و چهارچوب اندیشه ای آن جامعه تأکید می شود، ولی در جامعه ای که نظام فکری و اعتقادی و راهنمای رفتار عملی خود را از شرع مقدس و ذات لایزال الهی می گیرد، اهمیت و ضرورت این نکته ظریف و با اهمیت دو چندان گشته و از جایگاهی رفیع برخوردار می گردد. زیرا جامعه دین مدار که داعیه جاری و ساری کردن شرع مقدس و قوانین الهی در همه امور فردی و اجتماعی انسان دیندار را دارد، نمی تواند نسبت به تدبیر امور نظامی و دفاع در برابر تهاجم خارجی بی تفاوت بوده و یا با نگرشی سطحی از کنار آن بگذرد.
بر اساس احساس وجود چنین ارتباط منطقی و معناداری بین سیاست ها، راهبردها و داکترین نظامی یک جامعه با مبانی فکری و عقیدتی حاکم بر آن، فرضیه اصلی این نوشتار بر این محور قرار گرفته است که: اولاً، داکترین نظامی بر مبنای اندیشه نظامی وضع و تدوین می گردد و ثانیاً، جمهوری اسلامی ایران به عنوان نظامی برآمده از شرع مقدس اسلام و فقه مترقی تشیع که چهارچوب قانون اساسی و قوانین عادی آن را احکام نورانی کلام وحی شکل داده و مبنای همه تصمیمات و برنامه ها در وهله اول تطبیق آنها با شرع مقدس است، در مقام تدوین و ترسیم راهبرد و داکترین نظامی و دفاعی خود نمی تواند چهارچوب و قواعد نظری و عملی داکترین های نظامی بیرونی را مدنظر و آنها را مبنای حرکت و اقدام نظامی خود قرار دهد، بلکه می بایست با مراجعه به بنیان های فکری و نظام اندیشه ای خود به طراحی داکترین نظامی مطلوب خویش اقدام نماید. در همین راستا و در جهت درک هر چه بهتر موضوع، در این نوشتار برآنیم تا با طرح موضوع داکترین نظامی و شناختن ابعاد، زوایا و تعاریف آن و همچنین بررسی ارتباط آن با سایر مفاهیم، داکترین نظامی در اندیشه اسلامی را مورد مطالعه قرار داده تا بتوانیم تصویر روشن تری از داکترین نظامی و دفاعی بدست آوریم تا مقدمه ای باشد برای طرح داکترین نظامی ج. ا. ایران.
۱) داکترین نظامی: چهارچوب مفهومی و بنیان نظری
به لحاظ ماهوی، داکترین نظامی هر جامعه ای متأثر از چهارچوب اندیشه نظامی و دفاعی آن است. به عبارت دیگر، چهارچوب نظری و بنیان اندیشه ای داکترین نظامی ـ که هدایت کننده مسیر حرکت و اجرای راهبرد نظامی به شمار می رود ـ بر مبنای اندیشه نظامی (اعم از فلسفه نظامی، ایدئولوژی نظامی و نظریه نظامی) وضع و تدوین می گردد. لذا قبل از طرح موضوع داکترین نظامی و برای درک بهتر و شفاف تر آن، آگاهی یافتن نسبت به سایر حوزه های فکری و نظری مرتبط با این آموزه به ویژه اندیشه نظامی، فلسفه نظامی، ایدئولوژی نظامی، نظریه نظامی، راهبرد نظامی و در نهایت تاکتیک نظامی و ترسیم ارتباط دورنی و بیرونی داکترین با هر یک از این مفاهیم، لازم و اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.
۱ ـ ۱) اندیشه نظامی
در معانی لغوی و از باب تعریف عام، اندیشه نظامی را «هرگونه تفکر و تأمل درباره امر و رأی نظامی» دانسته اند(۱). ولی اگر بخواهیم تعریفی خاص و یا معرفت شناسانه(Epistemological) از آن ارائه دهیم باید بگوییم که «اندیشه نظامی، تفکر و تأملی است منسجم، دارای چهارچوب نظری، اصولی و مستدل و با اهمیت در مورد امر یا رأی نظامی»(۲). یعنی اندیشه نظامی تفکری است که به صورت قاعده مند و توأم با انسجام دورن گفتمانی به بررسی مسأله بقای مادی و معنوی یک جامعه پرداخته تا آن را در برابر خطرات و تهدیدات نظامی خارجی ایمن نماید و در جهت حصول به امنیت و تأمین منافع آن به چاره جویی بپردازد.
اندیشه نظامی اگر از این زاویه مدنظر قرار گیرد و مورد مطالعه باشد، می توان بر این ادعا بود که اندیشه نظامی ارتباطی وثیق و غیر قابل انکار با اندیشه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هر جامعه دارد. به عبارت دقیق تر، اگر ملتی قائل به نظام سازی و گشایش ساختارهای سیاسی و حکومتی مبتنی بر باورها و ارزش های اعتقادی خود باشد و به عبارتی می خواهد آن گونه که می اندیشد زندگی کند، بدون شک در درون تفکرات و تأملات فکری و اندیشه ای اندیشمندان و رهبران فکری آن جامعه باید نیم نگاهی نیز به مسأله تدبیر امور نظامی وجود داشته باشد.
بر این اساس، در طول تاریخ علاوه بر اندیشمندانی که به طور خاص به تأمل و تفکر در امور نظامی پرداخته اند، اندیشمندانی نیز هستند که در لابه لای تراوشات فکری و اندیشه ای خود در زمینه تدبیر امور نظامی نیز به تعمق پرداخته و آنها را به صورت منسجم، منطقی و مستدل ارائه نموده اند. "سون تزو" و "کلاوزویتس" از جمله اندیشمندان و نظریه پردازان نظامی مشهوری هستند که در آثار خود صرفاً به امور نظامی پرداخته و به ابهام ها و تشکیک های پیش آمده برای تدبیر امور نظامی زمان خود پاسخ داده اند. در مقابل می توان به فیلسوف بزرگی همچون " افلاطون " اشاره کرد که در کنار متعلق بودن به دایره فیلسوفان سیاسی و اخلاقی، به جهت پرداختن به مسئله نظامی گری (نحوه تربیت و آموزش نظامیان، وظایف نظامیان و نقش آنها در سلسله مراتب حکومت و حکمرانی) در کتاب "جمهور" خود، می توان آراء و اندیشه های نظامی او را نیز استخراج کرد و آنها را به کار بست؛ چه آن که یکی از شرایط ضروری و لازم برای تحقق کمالِ مطلوب افلاطون همان به سرانجام رسیدن بُعد نظامی اندیشه سیاسی او است و بدون تکمیل فرآیند مورد نظر او (که بخشی مهمی از آن آموزش و تربیت نظامیان به شمار می رود) جامعه آرمانی افلاطون به منصه ظهور نمی رسد. همینطور می توان از خواجه نظام الملک طوسی (فیلسوف شهیر ایرانی) یاد کرد که به دلیل توجه خاص به امر کشورداری و حکومتداری و مسئولیت های نظامی که برای سلطان در نظر می گیرد (بعنوان موضوع فصل چهل و سوم کتاب "سیاست نامه") می توان بر این نظر بود که او نیز در اندیشه های خود نیم نگاهی به تدبیر در امور نظامی داشته است(۳). لذا علاوه بر این که اندیشه نظامی بنیان نظری داکترین نظامی به شمار می رود، خود نیز متأثر از دایره گسترده ای تحت عنوان اندیشه سیاسی و اجتماعی است. به بیان دیگر، ضمن توجه به نقطه نظرات و دیدگاه های نظامی مراجع فکری و رهبران سیاسی جامعه، از لابه لای اندیشه سیاسی آنها نیز می توان به تفکرات و اندیشه های نظامی آنها پی برد.
۲ ـ ۱) فلسفه نظامی
"فلسفه" به عنوان بخشی از اندیشه بشری که به دنبال چیستی پدیده ها می باشد، قدمت دیرینه ای در تاریخ اندیشه ورزی انسان دارد و شاید چندان دور از واقع نباشد که فلسفه را نخستین صورت از صُور تفکر انسان بدانیم، چرا که سؤال از چیستی پدیده ها، مبدأ اندیشه ورزی انسان به شمار می رود. پرسش از چیستی پدیده ها در هر حوزه ای از رفتار بشری مصداق پیدا می کند. از همین رو، با اقسام مختلفی از فلسفه نظیر فلسفه سیاست، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه نظامی یا همان فلسفه جنگ و صلح و... مواجه هستیم.
در مقام تعریف، برخی از صاحب نظران معتقدند فلسفه نظامی، «فلسفه ای است که به ترسیم قانون ملی و آرمانی تنازع بقای مادی و معنوی یک کشور ـ ملت با توسل به قوه قهریه برای نیل به امنیت نسبی در شرایط جنگ و صلح می پردازد. به عبارت دیگر، فلسفه نظامی به پرسش بنیادین " چرا جنگ " پاسخ می دهد»(۴). بنابرین فلسفه نظامی نوع یا شکلی از اندیشه نظامی است که مبتنی بر یک منظومه فلسفی و جهان شناسی خاص می باشد که به دنبال کشف حقیقت در حوزه امور نظامی است(۵). در واقع فلسفه نظامی بخشی از فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق می باشد که بیشتر به دنبال چرایی پدیده هایی همچون جنگ و صلح است. از همین رو، جامعه ای که برای خود فلسفه سیاسی خاصی قائل است، لاجرم دارای اندیشه نظامی و به تبع آن فلسفه نظامی مختص خود نیز می باشد. البته در میان متون و ادبیات فلسفی، دیدگاه فلسفی در باب امور نظامی به عنوان معرفتی مستقل تأئید نشده، بلکه همان طور که مطرح شد نگرش فلسفی در باب امور نظامی اغلب به عنوان بخشی از فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق اندیشمندان مطرح شده است.
۳ ـ ۱) ایدئولوژی نظامی
ایدئولوژی در کلیت خود نظام ارزشی و اعتقادی یک جامعه بشمار می رود و چهارچوبی است که در آن ارزش ها و هنجارها و متقابلاً ضد ارزش ها و ناهنجاری ها تعریف و مصداق پیدا می کند. به عبارت دیگر، ایدئولوژی استخوان بندی ارزش های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک جامعه به شمار می رود که به عنوان پایه ای برای یک نظام اجتماعی
ایده آل یا " روش زندگی "(Way of Life) در نظر گرفته می شود(۶).یعنی ایدئولوژی، چهارچوب و شاکله ای است که در آن خط کشی ها و مرزهای ماهوی یک جامعه با جوامع دیگر مشخص می گردد و بایدها و نبایدها معنای راستین خود را می یابند.
بر این اساس ایدئولوژی نظامی را می توان مجموعه ای منسجم از اعتقادات و باورها در حوزه امور نظامی دانست که بر اساس نگرشی خاص، مجموعه ای از ارزش ها و عقاید خاص را برای نظامیان مطرح می سازد که در مقام عمل
می بایست بر مبنای آن ارزش ها و اعتقادات خاص، برنامه ریزی، طراحی و عمل نمایند(۷). از نگاهی دیگر، ایدئولوژی نظامی را می توان مجموعه ای از اندیشه های نظامی دانست که تقدّس یافته و از بار ارزشی خاصی برخوردار شده اند.
۴ ـ ۱) نظریه نظامی
اصولاً نظریه پاسخی است برای خروج از بن بست و یا برون رفت از بحران در رابطه با یک موضوع خاص علمی و یا اجتماعی. به عبارت دیگر، نظریه ها وقتی پا به عرصه وجود می گذارند که در یک حوزه علمی و یا در ارتباط با یک پدیده اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ابهامات و سؤالاتی مطرح شوند و چهارچوب های نظری موجود قادر به پاسخ گویی نباشند و یا نتوانند به طور جامع و منطقی به تبیین چیستی و چرایی موضوع بپردازند. در این شرایط نظریه پرداز با طرح سؤالات و فرضیات مختلف و به آزمون گذاردن آنها در صدد بر می آید تا با خلق نظریه ای جدید پیرامون آن موضوع، راه جدیدی را پیش روی جامعه قرار دهد. یعنی، نظریه تصویری کلی و نمادین از یک امر خاص یا موضوعی مشخص می باشد و محقق با نظریه پردازی، نگرش خاصی را پیش روی جامعه قرار می دهد که معنی آن «تصویر نمادین از یک کلیت نظم یافته» است(۸). بر اساس چنین تعریفی از مقوله نظریه، نظریه های نظامی نیز با توجه به مشاهده وضع موجود، مشکلات و بحران نظری و روشی در ارتباط با پدیده های نظامی، به عنوان واکنشی به این وضع تدوین می گردند. یعنی تصویر کلی و نمادین از امر نظامی، که دارای مبنای علمی و فلسفی باشد، نظریه نظامی نامیده می شود(۹).
۵ ـ ۱) راهبرد نظامی
به لحاظ ریشه شناسی، واژه "راهبرد "(Strategy) (استراتژی) مشتق از کلمه یونانی "استراتگوس"(Strategus) و مرکب از دو لغت "استراتوس"(Stratus) یعنی قشون و " آگاگس"(Agaugus) یعنی راهنما و به معنای فرمانده است. در یونان قدیم، فنون یا نقشه هایی که یونانیان و همچنین رومیان برای کسب پیروزی در جنگ به کار می بردند "استراتژوم"(Strategum) نامیده می شد. بر همین اساس، راهبرد در اصل و در معنای نخستین خود بیانگر حیله ها، نقشه ها و تدابیر نظامی بود. این اصطلاح در طول زمان به دو گونه معرفت یعنی "دانش طرح ها و نقشه های نظامی" و دیگری به معنای "دانش حرکات و تاکتیک نظامی" اطلاق می گردید. ولی به تدریج فقط در مورد اولی به کار رفت و از همین رو، در نخستین تصوّر از راهبرد، آن را شیوه ای برای مدیریت صحنه نبرد و غلبه نظامی بر دشمن تلقی می کردند. اما در گذر زمان، کلاوزویتس تا حدودی حوزه و گستره کاربرد راهبرد را موسّع تر نمود و آن را «فن هدایت نیرو و تطبیق و هماهنگ ساختن نیروها جهت نیل به هدف های بزرگ» تعریف کرد(۱۰). هر چند این تعریف نسبت به معنای اولیه آن دایره شمول بیشتری را دربر می گرفت، ولی این تعریف نیز همچنان راهبرد را بیانگر طرح های عملیاتی و تدابیر و هماهنگی های کلی در میدان جنگ تلقی می کرد و کمتر مسائل پیرامونی جنگ را دخیل در امر راهبرد می دانست.
"لیدل هارت" نخستین کسی بود که تلاش کرد معنای راهبرد را از دایره صِرف تدبیر میدان نبرد و امور مربوط به جنگ خارج و گستره مفهومی آن را فراخ تر نماید و تعریف این واژه را به امور سیاسی و کشورداری نیز مرتبط کند. مبتنی بر این هدف، وی راهبرد را «هنر (فن) تخصیص و کاربرد ابزار و وسایل نظامی برای نیل به هدف های سیاسی(۱۱)» تلقی کرد و بر این اعتقاد بود که راهبرد باید پلی باشد برای تحقق هدف های سیاسی یک کشور ـ ملت که تأمین امنیت ملی در رأس آنها قرار دارد.
به واسطه این توسّع در معنای راهبرد، انجمن تحقیقات نظامی وابسته به وزارت دفاع آمریکا نیز با تسرّی بخشی بیشتر به معنای این واژه، راهبرد را «علم و فن توسعه و کاربرد قدرت های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی یک ملت به هنگام صلح و جنگ به منظور تأمین حداکثر پشتیبانی از سیاست های ملی و افزایش احتمال پیروزی و تقلیل احتمال شکست» تعریف نمود(۱۲). بدین ترتیب مفهوم راهبرد از معنای صرفاً نظامی خود به "راهبرد ملی" تبدیل شد که امروزه نیز در مفهوم گسترده تری تحت عنوان "راهبرد جامع" یا "راهبرد کلان" نامیده می شود. راهبرد جامع بیانگر فن، هنر یا دانش تصمیم گیری های منظم و حساب شده از طریق اطلاعات در امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی است(۱۳).
بر اساس آنچه که گذشت می توان بر این نظر بود که راهبرد نظامی، عبارت است از دانش، هنر و فن به کارگیری قوای نظامی یک ملت برای تأمین اهداف سیاسی آن. یعنی تصمیم گیری های منظم در حوزه های سیاسی، اقتصادی، نظامی و حتی فرهنگی برای حصول به اهداف ملی را راهبرد ملی و مترتب بر آن، تصمیم گیری در امور مربوط به جنگ و سایر امور نظامی جهت تحقق اهداف و منافع ملی را راهبرد نظامی گویند.
۶ ـ ۱) تاکتیک نظامی
در دانش نظامی، تاکتیک یا علم تاکتیک بیانگر علم، فن و هنر حرکات و کنترل واحدهای نظامی در میدان نبرد می باشد و بیشتر متوجه هدایت عملیات در میدان جنگ است. به طور کلی به لحاظ نظامی به کار بردن یگان ها در رزم را تاکتیک می گویند که آتش و مانور از عوامل اصلی آن می باشند. به بیانی دیگر، هنر جابجا کردن واحدهای نظامی در میدان نبرد یا هنر به کار بردن نیروها در جنگ تاکتیک نامیده می شود(۱۴). به طور خلاصه می توان بر این نظر بود که در برابر هنر فردی که تکنیک نامیده می شود، تاکتیک اشاره به هنر جمعی دارد.
البته تاکتیک یک معنای عمومی نیز دارد و در غیر میدان جنگ و در امور غیر نظامی به ویژه در امور سیاسی به عنوان دانش، هنر و فن مکمل راهبرد مطرح می شود و می توان گفت تاکتیک نوعی معرفت است که عمدتاً برای عملی ساختن راهبرد و تطبیق آن با شرایط زمان و مکان به کار می رود.
۷ ـ ۱) داکترین نظامی
داکترین به طور عام به معنای نظریه، تعلیم، مکتب و آئین است و در فلسفه و جامعه شناسی در معنای نظریه و باور به کار می رود و در سیاست به معنای اصل یا اصولی است که یک رهبر یا حکومت عنوان می کند تا سیاست خود در بعضی موضوعات به ویژه در روابط بین الملل را بر پایه و مبنای آن پی ریزی نماید(۱۵). لذا در معنای عام، داکترین را نظریه و تعالیم علمی، فلسفی، سیاسی، مذهبی و مجموعه ای از نظام های فکری می دانند که بر اصول معینی مبتنی باشد(۱۶). ولی آنچه مسلم است این که داکترین پیش و بیش از هر حوزه دیگری با امور نظامی ارتباط و پیوستگی بیشتری دارد و اساساً داکترین را باید برآمده از پدیده هایی مثل جنگ و صلح دانست. البته با توجه به توسعه حوزه کاربردی داکترین به بیرون از چهارچوب های معنایی نخستین آن، در مقام گونه شناسی و تعیین انواع داکترین، برخی از محققین و پژوهشگران نظامی بر این باورند که داکترین را می توان به دو سطح عمده ملی و نظامی تفکیک نمود. در سطح ملی، داکترین اشاره به هدایت قدرت ملی در ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی دارد و در سطح نظامی نیز داکترین به سطوح راهبردی، عملیاتی و تاکتیکی تقسیم می شود. بر این اساس، هدایت نیروهای نظامی، نهادها و سازمان های پشتیبانی کننده از این نیروها در سطح راهبردی داکترین قرار می گیرد و هدایت نیروی زمینی، هوایی و دریایی در سطح عملیاتی، و سطح تاکتیکی داکترین نیز هدایت یگان ها درمیدان رزم را شامل می شود(۱۷). البته امروزه در ادبیات نظامی و امنیتی، سطح اول این تقسیم بندی در قالب داکترین نظامی قرار می گیرد و سطوح دوم و سوم آن تحت عنوان عملیات یاد می شود تا پس از آن نوبت به طرح تاکتیک برسد.
به طور کلی داکترین نظامی بیانگر مجموعه ای از اصول، قواعد، خط مشی های کلی و افکار نظامی مبتنی بر یک یا چند اصل مشخص و محدود است. بر این اساس، داکترین نظامی خود می تواند بخشی از یک فلسفه یا ایدئولوژی نظامی و یا حاصل یک یا چند نظریه نظامی باشد و یا در چهارچوب چند نظریه نظامی مطرح گردد، یا این که در چهارچوب یک یا چند نظریه ارائه شود. از سوی دیگر، داکترین نظامی را می توان دستورالعملی کلی دانست که در حد فاصل نظریه نظامی و راهبرد نظامی قرار می گیرد؛ یعنی از نظر سلسله مراتبی، بعد از ایجاد و تدوین نظریه یا نوعی خاص از اندیشه نظامی، نوبت به تدوین و ارائه داکترین نظامی می رسد. بعد از آن و با توجه به داکترین، راهبرد نظامی مورد نظر طراحان می گردد. (البته به جهت محوریت داکترین در این بررسی و اهمیت کنکاش بیشتر در این خصوص و کشف ارتباط آن با سایر مفاهیم، در اینجا در انتهای بررسی مفاهیم قرار گرفته، ولی در مقام تعیین سلسله مراتب باید آن را مقدم بر راهبرد و تاکتیک نظامی در نظر گرفت).
اما اگر یافتن معنای اصطلاحی داکترین مد نظر باشد، باید گفت که همانند اغلب مفاهیم ارائه شده، تعاریف مختلفی از داکترین مطرح گردیده که هر یک از آنها درصدد هستند از زاویه ای خاص گستره و حوزه نظری و عملی داکترین را مشخص نمایند.
محمود رستمی در کتاب " فرهنگ واژه های نظامی " خود بر این اعتقاد است که «داکترین نظامی اصول بنیادینی است که بر مبنای آن نیروهای نظامی و عناصر تشکیل دهنده آن اقدامات خود را در جهت پشتیبانی از منابع ملی هدایت می کنند. اِعمال داکترین تعیین شده الزامی است ولی نحوه اجرای آن بستگی به نظر و قضاوت مسئولان امر و یا شرایط محیطی دارد»(۱۸). و یا این که داکترین نظامی همان «اصول، خط مشی ها و افکار و عقاید قابل اجرا برای اقدامات نظامی [ست] که از تجربه یا تئوری سرچشمه گرفته و پس از اجماع به عنوان یک راهنما شناخته می شوند»(۱۹).
برخی از صاحب نظران امور نظامی نیز داکترین را اسکلت نظریه یا تئوری دانسته و بر این اعتقادند که «داکترین نظامی در واقع اسکلت یک تئوری می باشد و محیطی که نیروهای مسلح باید در درون آن عمل کنند را توصیف می کند و روش و شرایط خاص به کار گیری آنها را مقرر می دارد»(۲۰). در همین ارتباط ژنرال "کریس. ای. لمی" در بیان توصیف داکترین می گوید: «داکترین امری ذهنی و مجموعه ای از اعتقاد و دانش است که به تجربه اثبات شده است و چهارچوبی برای بکارگیری نیروها، تجهیزات و تاکتیک ها را ارائه می دهد».(۲۱)
آنچه که از تعاریف و توصیفات ارائه شده برای داکترین می توان نتیجه گرفت این است که در هر جامعه، هر نهاد و سازمانی برای تحقق اهدافی شکل می گیرد. یعنی فلسفه وجودی و چرایی هر سازمانی منوط به تحقق اهدافی است که برای آن تعریف می شود. این اهداف از سلسله مراتبی برخوردار هستند که در سطح ملی از بالا به پایین به ترتیب؛ آرمان ملی، منافع ملی، اهداف ملی، سیاست ملی و راهبرد ملی قرار می گیرند. در سطح نهادها و سازمان ها نیز به ترتیب آرمان ها، منافع، اهداف کلی، اهداف اجرایی و اهداف کمی را شامل می شود. در این سلسله مراتب، میزان تحقق اهداف از آرمان ها به سمت اهداف اجرایی حالتی نسبی و معکوس برقرار است. ولی با وجود تفاوت در نسبت تحقق اهداف، در تمام این سلسله مراتب، مجموعه ای از اصول وجود دارند که ثابت و غیر قابل تغییر هستند و نوع، ماهیت و شکل اهداف قادر به تغییر آنها نیستند. گستره این اصولِ ثابت زمان و مکان نمی شناسند و از نظر کمی نیز قابل ارزشیابی نیست و بیشتر متأثر کننده است تا تأثیر پذیر. مقبولیت آن همگانی است و فراتر از مسائل مدون شده قانونی و مقررات سازمانی می باشد. موفقیت و پیروزی و یا ناکامی و شکست در تحقق اهداف تأثیر مستقیم دارند ولی قادر نیستند در این اصول تغییرات اساسی ایجاد کنند. این اصول ثابت همان داکترین است. به عبارت دیگر، داکترین آموزه، نگرش، دیدگاه و برداشت اندیشه ای و فکری حاکم بر کارکنان یک سازمان یا یک جامعه است. به تعبیری دیگر، اگر فعالیت یک سازمان در حرکت از وضع موجود به سمت وضع مطلوب که همان تحقق آرمان هاست را مدنظر قرار دهیم، چگونگی بکارگیری همه امکانات، مقدورات و منابع و این که چگونه از وضع موجود به وضع مطلوب برسیم را "راهبرد" تعیین می کند. یعنی راهبرد تعیین کننده مسیری است که وضع موجود را به وضع مطلوب پیوند می زند، اما "داکترین" محدوده این مسیر، خطوط حرکت و تابلوهای راهنمایی است که برای حرکت در این مسیر باید رعایت شوند و تخلف از آنها تحقق اهداف راهبرد را با مشکل مواجه می کند.
در واقع داکترین نظامی اصول کلی و بنیادینی است که حوزه اجرایی از آن متأثر می گردد و رعایت این اصول ضامن درستی و صحت انجام کار است. با این بیان، داکترین نظامی را می توان زائیده تفکر، اندیشه، تجارب، عقاید و باورهای یک جامعه دانست، به طوری که تدوین راهبرد و انجام هرگونه اقدام نظامی ریشه در داکترین نظامی آن جامعه دارد. یعنی این که از زمان صلح هر کشوری بداند که در موقع بروز حوادث نظامی و جنگ چه وظیفه ای داشته و طرح آن چیست.(۲۲) بدین ترتیب داکترین نظامی را باید اصول، خط مشی ها و افکار و عقاید قابل اجرا برای اقدمات نظامی دانست که از اندیشه نظامی سرچشمه می کیرد و پس از اجماع نسبت به چهارچوب آن، به عنوان یک راهنما شناخته می شود.۲) ارتباط نظری داکترین با مفاهیم هم سنخ
همان طور که مطرح شد مبنا و بنیاد هر شکلی از داکترین نظامی را اندیشه نظامی شکل می دهد و سمت و سوی آن را مشخص می نماید. اندیشه که به عنوان محصول اندیشه ورزی و تمعق انسان در مورد پدیده های پیرامون خود قالب کلی تفکر انسان قلمداد می گردد، به لحاظ ماهیت تفکر و در مقام سنخ شناسی می تواند در اشکال و قالب های مختلفی همچون فلسفه، ایدئولوژی و نظریه ظاهر شود. یعنی از همه این چهارچوب های فکری می توان داکترین نظامی را استنباط و استخراج نمود. بنابراین اگر اندیشه نظامی محور اصلی مفاهیم نظری فوق باشد، درک هر چه بهتر داکترین نظامی مستلزم آن است که نحوه ارتباط هر یک از این مفاهیم و از جمله داکترین با اندیشه نظامی و سایر مفاهیم را بررسی کنیم تا در نهایت بتوانیم تصویر و درک روشنی از مفهوم مورد نظر به دست آوریم.
بر این اساس رابطه فلسفه نظامی با اندیشه نظامی را می توان رابطه عموم و خصوص مطلق دانست؛ به این معنا که هر فلسفه ای نوعی اندیشه است، ولی هر اندیشه ای را نمی توان فلسفه به شمار آورد. یعنی حوزه اندیشه نظامی به مراتب وسیع تر و کلی تر از گستره فلسفه نظامی است. به عبارت دیگر، اندیشمند در حوزه فلسفه نظامی با طرح سؤالاتی از باب چرایی و علت وجودی پدیده هایی نظیر صلح و جنگ به قضایای نظامی می نگرد و در پاسخ های خود نیز مراقب است تا از این قالب خارج نگردد و صرفاً چرایی ها را پاسخ دهد.
به نظر می رسد که قاعدهِ حاکم بر رابطه اندیشه نظامی با فلسفه نظامی، در مورد رابطه ایدئولوژی نظامی و نظریه نظامی نیز صادق است، چه هر یک از این ها بیانگر نوعی اندیشه نظامی هستند، ولی چهارچوب و قالبی که در هر یک از آنها اندیشمند به تفکر و تعمق می پردازد و سؤالات و پاسخ هایی که ارائه می دهد با آنچه در اندیشه نظامی انجام می دهد متفاوت است. این تفاوت را باید در خاص بودن آنها جستجو کرد؛ یعنی اندیشه نظامی را می توان به مثابه تفکری عام دانست که نسبت به امور نظامی وجود دارد، ولی ایدئولوژی نظامی و نظریه نظامی هر یک از زاویه ای خاص و ویژه به امر نظامی نگاه می کنند و فقط از آن زاویه پدیده های نظامی را مورد بررسی و کنکاش قرار می دهند. یعنی نظریه پرداز نظامی دیگر نگاه فلسفی به مسائلی همچون جنگ و صلح ندارد و یا در ایدئولوژی نظامی بایدها و نبایدها بیشتر مورد بررسی است تا پاسخ های فلسفی. اشکال زیر تصویر گویایی است که در آنها نوع رابطه هر یک از مفاهیم به صورت مجزا با اندیشه نظامی نشان داده شده است.
قرار گرفتن داکترین نظامی در فصل مشترک فلسفه نظامی، ایدئولوژی نظامی و نظریه نظامی بدین معنا است که داکترین نظامی هر جامعه ای از هریک از مقوله های سه گانه فوق قابل استخراج و استنباط است. این تصویر بهترین و منطقی ترین الگویی است که در تدوین یک داکترین نظامی می توان بر آن توسل جست.
با توجه به مباحث ارائه شده، ارتباط میان مفهوم عام راهبرد (راهبرد جامع یا ملی) با اندیشه نظامی را نیز می توان رابطه عموم و خصوص مِن وجه دانست. یعنی هیچ گونه ارتباط درونی و ارگانیکی بین اندیشه نظامی و راهبرد به مفهوم عام یا همان راهبرد ملی وجود ندارد. چرا که در اینجا عناصر تشکیل دهنده راهبرد جامع بسیار گسترده تر از چهارچوب اندیشه نظامی است. زیرا از یک سو می دانیم که راهبرد، هر چند نوعی معرفت است، اندیشه یا اندیشه ای محض نیست. علاوه بر این، در مورد علم بودن آن به معنای تجربی نیز جای بحث و تأمّل فراوان وجود دارد. از سوی دیگر، بسیاری از موضوعات مطرح شده در راهبرد های گوناگون (نظیر راهبرد اقتصادی) قابل بحث در حوزه اندیشه نظامی نمی باشند و همچنین مسائل نظامی زیادی وجود دارند که در حوزه راهبرد ملی مطرح نمی شوند. بدین ترتیب معنای مفهومی این دو از یکدیگر جدا و با هم غیر مرتبط می باشند؛ یعنی این دو الزاماً دارای ارتباط نظری با یکدیگر نیستند. بر این اساس، شکل زیر را می توان به عنوان رابطه ساختاری اندیشه نظامی و راهبرد به مفهوم عام در نظر گرفت.
ولی وقتی صحبت از راهبرد نظامی در میان باشد، قاعده بحث متفاوت خواهد بود، چرا که در این صورت با بخشی از یک پدیده نظامی مواجه هستیم که خود را وام دار اندیشه ای از سنخ خود می داند. زیرا راهبرد نظامی، هم به عنوان موضوعی نظامی و هم از این جهت که تصمیم گیری در قالب امر نظامی است و در درون حوزه نظامی صورت می گیرد بخشی از اندیشه نظامی خواهد بود. لذا برخلاف رابطه میان اندیشه نظامی و راهبرد به مفهوم عام (راهبرد جامع)، رابطه اندیشه نظامی و راهبرد نظامی و همچنین تاکتیک نظامی را باید به صورت زیر به تصویر کشید. برقراری چنین تعاملی حکایت از وجود ارتباطی ارگانیک و دورنی میان این مفاهیم سه گانه دارد که می توان سلسله مراتبی منطقی میان آنها قائل شد.
با توجه به توصیفات ارائه شده و اشکال شش گانه فوق، حال اگر همه آنچه که پیرامون نحوه ارتباط داکترین با مفاهیم مطرح شد را در قالب یک نمودار به تصویر بکشیم، شکل زیر به تصویر در خواهد آمد. این شکل نه تنها چگونگی ارتباط مفاهیم را نشان می دهد، بلکه نقش آنها از بابت تقدّم و تأخّر و سلسله مراتبی که میان این مفاهیم وجود دارد را پیش روی ما قرار می دهد. به بیان دیگر، رابطه کلی میان مقوله هایی همچون اندیشه نظامی، ایدئولوژی نظامی، نظریه نظامی، فلسفه نظامی، داکترین نظامی، راهبرد نظامی و تاکتیک نظامی به شکل زیر خواهد بود.
۳) اندیشه نظامی در اسلام
فراسوی زمان و مکان بودن قوانین و مقررات ادیان، از جمله مشخصه های بارزی است که مکاتب آسمانی نسبت به مکاتب غیر توحیدی از آن برخوردار هستند. در میان ادیان توحیدی، دین مبین اسلام نه تنها از این ویژگی عام برخوردار است، بلکه جامعیت قوانین و مقررات و توجه توأمان به امور فردی و اجتماعی انسان از ویژگی های منحصر به فرد این مکتب آسمانی به شمار می رود که نقطه پایانی بر نزول وحی از جانب خداوند برای انسان و ادیان الهی بود. یعنی برخلاف برخی ادیان توحیدی، اسلام صرفاً مجموعه ای از اصول اخلاقی فردی را شامل نمی شود، بلکه در عین ترسیم دقیق همه رفتارهای فردی بشر، الزامات زندگی سیاسی و اجتماعی مطلوب انسان ها را نیز بطور کامل پیش روی پیروان خود قرار داده است و سعادت دنیوی و اخروی آنها را در پیروی و عمل بر قوانین فردی و اجتماعی آن می داند.
پس همان گونه که اسلام بایدها و نبایدهای فردی را مشخص و تکالیف انسان در این دنیا را معین کرده، برای سامان بخشیدن به امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مسلمانان نیز اصول و مقرراتی را وضع نموده و حاکمان را بر جاری نمودن این قوانین و مقررات در عرصه اجتماعی و سیاسی فراخوانده است. بر اساس وضع چنین تکلیفی برای سامان بخشیدن به امور اجتماعی، اگر حفظ بقاء و امنیت جامعه اسلامی در برابر هرگونه تجاوز خارجی (بعنوان فلسفه اصلی تشکیل حکومت) را از وظایف و تکالیف اصلی و اولیه حکومت اسلامی تلقی نمائیم، کنکاش در مبانی اندیشه نظامی اسلام از مقدمات اولیه تنظیم امور نظامی یک جامعه اسلامی به شمار خواهد رفت.
همانند همه مسائل سیاسی و اجتماعی، اندیشه نظامی در اسلام را نیز می توان از دو منبع مورد کنکاش قرارداد: نخست، در متون و منابع اولیه اسلام یعنی قرآن (کتاب یا نص) و سنت و سیره ائمه معصومین (ع)؛ و دوم، در تاریخ تمدن اسلامی یعنی در آراء و اندیشه های اندیشمندان بزرگ مسلمان اعم از فلاسفه، ‌متکلمین، فقها، رهبران سیاسی و نخبگان نظامی که در زمره منابع ثانویه قرار می گیرند. با توجه به گستردگی و چند بُعدی بودن موضوعات مرتبط با امور نظامی، مسلماً ورود کامل و جامع به همه این منابع اولیه و ثانویه بسی دشوار و مستلزم فرصت مستقلی می باشد تا با یک بررسی عمیق و همه جانبه شناخت کامل تری از آنها پیدا نمائیم. لذا در این نوشتار سعی می کنیم گزیده هایی از چهارچوب و اصول اندیشه نظامی اسلامی را در متن مقدس (قرآن کریم)، سیره ائمه معصومین (ع) و برخی از متفکرین و اندیشمندان اسلامی جستجو کرده و برمبنای این اصول، شاکله داکترین نظامی اسلامی را طرح نمائیم.
همان طور که مطرح شد امور نظامی مجموعه ای از مسائل و اقدامات مرتبط با امر دفاع و تأمین امنیت و مصونیت جامعه از تعدّی و تجاوز نظامی خارجی را در برمی گیرد. در همین راستا، جلوگیری از هرگونه تعرض نظامی بیگانه در رأس وظایف و تکالیف رهبران و مسئولان جامعه اسلامی قرار دارد و از جمله نخستین اموری که در حکومت اسلامی توجه به آن ضروری است، اولویت بخشیدن به پیش بینی ساختار، ابزار و نیروی انسانی مورد نیاز برای تأمین امنیت نظامی در هر مقطع از زمان و با توجه به ماهیت تهدید خارجی می باشد.
با سیری در منابع اولیه و ثانویه اسلام درمی یابیم که مهم ترین مسائل و موضوعات مرتبط با امور نظامی و تأمین امنیت جامعه در قالب چند اصل کلی مطرح گردیده اند و همین اصول را می توان به عنوان چهارچوب اصلی اندیشه نظامی اسلامی درنظر گرفت.
۱ - ۳) اصل دفاع
قرآن کریم بنیاد اندیشه نظامی و هرگونه اقدام و حرکت نظامی را بر مبنای حفظ و بقای جان و مال، حقوق و آزادی های اساسی انسان و حراست از ایمان و عقیده او قرار می دهد. به عبارت دیگر در بُعد نظامی، حرکتی از نظر قرآن و اسلام تجویز می شود که حالت دفاعی و تدافعی داشته باشد. حال این حالت دفاعی، یا دفاع از عقیده و ایمان و جان و متعلقات انسان است (جهاد دفاعی) و یا دفاع از آزادی بشر و حقوق انسانی که در واقع تجویز کننده جهاد رهایی بخش می باشد. بنابراین برخلاف برخی تعاریف، جهاد رهایی بخش نیز خود نوعی دفاع است که برای حفظ حقوق و آزادی نوع بشر و با هدف دفاع از مرزهای عقیدتی مسلمین انجام می گیرد.
همان طور که مرحوم آیت ا... طالقانی در کتاب "جهاد و شهادت" می گوید:
«... قرآن و آیات را که در نظر می گیریم می بینیم که در آیات قرآن هر جا کلمه "قاتلو" و "جاهدو" است، دنباله آن، این قید هست، این جمله هست که «فی سبیل ا...»(۲۳).
بر اساس این تفسیر، در اسلام، "سبیل ا..." جنبه تدافعی و دفاعی و همچنین مقدس به امر جهاد می دهد و کسانی که قدم در راه جهاد می گذارند، در واقع ‌وارد جریانی شده اند که مهم ترین هدف آن دفاع از مرزهای مادی و معنوی جامعه اسلامی است.
مصداق بارز دفاعی بودن جنگ و هرگونه اقدام نظامی در قرآن کریم آیه ۲۵۱ سوره بقره آمده که می فرماید: «... لَولاَ دَفع اللهِ النَّاسُ بَعضَهُم بِبَعٌضٍ لَّفَسَدَت الاَرض...»
«چنانچه خداوند گروهی از مردم را با گروه دیگر دفع ننماید همانا زمین دچار فساد می گردد...»
بر اساس این آیه، متوسل شدن به اقدام نظامی به عنوان "دفاع"، مانع از فساد بر روی زمین می گردد و اگر دفع ها و مبارزه ها صورت نگیرد امور زمین رو به فساد و انحطاط می گذارد. لذا در اسلام برای جلوگیری از فساد زمین و هرج و مرج در آن موضوع "دفاع" امری ضروری و حیاتی تلقی می گردد. در کنار تأکید بر ضرورت مقابله و دفاع در برابر ظلم و فساد،‌ خداوند در آیه ۱۹۰ سوره بقره نیز می فرماید:
«... وَقاتِلُو فِی سَبِیِل اللهِ الذَّیِنَ یُقاتِلُونَکُم...»
«... در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند بجنگید...».
به عبارت دیگر، قرآن انسان ها را بشارت می دهد که جنگ و مبارزه فقط با کسانی صورت بگیرد که با شما سر جنگ دارند و به حقوق شما تجاوز می کنند. پس بر اساس این تأکیدات مصرّحِ در قرآن، با توجه به اهمیت موضوع دفاع و حفظ حدود و ثغور جامعه اسلامی، دفاع امری واجب و لازم برای مسلمین (بطور عام) و حاکمان (بطور خاص) می باشد که پیش و بیش از هر اولویت دیگر اجتماعی مدنظر کلام وحی قرار گرفته است، چرا که اساساً بدون این حدود و ثغور، تعریف جامعه اسلامی امکان پذیر نمی باشد.
دفاعی بودن جهاد و جنگ از نظر علی (ع) نیز در فرمان ایشان به معقل بن قیس ریاحی کاملا آشکار است:
«جز با کسی که با تو پیکار کند، پیکار نکن... مبادا کینهِ آنان پیش از آن که آنان را به راه هدایت فراخوانید و درهای عذر را بر آنان ببندید، شما را به جنگ وادارد.»(۲۴)
در رهنمود دیگری ایشان در جریان جنگ صفین می فرماید:‌
«با دشمنان خدا جنگ را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند،‌ زیرا به لطف خدا حجت بر شماست و آغازگر جنگ نبودنتان،‌ زمانی که دشمن به جنگ روی آورد،‌ حجت بر حقانیت شما خواهد بود.»(۲۵)
آن حضرت در توصیه به فرزندش امام حسن (ع) نیز می فرماید:
«کسی را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را به نبرد فراخواندند بپذیر...»(۲۶)
حضرت امام خمینی (ره) نیز با درس گرفتن از دین مبین اسلام و با پیروی از اصول هدایت گر آن می فرماید:
«ما هیچ وقت سر دعوا با کسی نداشتیم، ما برای حفظ اسلام دفاع باید بکنیم، ‌برای حفظ مملکت اسلامی دفاع باید بکنیم...».(۲۷)
در بیان اصل دفاعی بودن جنگ و جهاد و به طور کلی مبارزه نظامی در اسلام استاد شهید مرتضی مطهری هم می نویسد:
«در این جهت اختلافی میان محققین [مسلمان] نیست که ماهیت جهاد دفاعی است. جهاد، فقط به عنوان دفاع و در واقع مبارزه با یک نوع تجاوز است و می تواند مشروع باشد.» در جای دیگری نیز ایشان با تأکید بیشتری می نویسد:
«در این اصل کلی هیچ کس تردیدی ندارد که جهاد [در اسلام] فقط و فقط به عنوان دفاع مشروع است...»(۲۸)
بنابراین در اسلام ماهیت جنگ و متوسل شدن به هر نوع اقدام نظامی صرفاً اقدامی تدافعی است و در واقع مشروعیت جنگ و جهاد در اسلام منوط به تدافعی بودن آن می باشد و طبعاً تا تجاوزی صورت نگرفته باشد، «دفاع» معنا و مفهومی نخواهد داشت. ملاحظه در این اصل نشان می دهد که در اسلام اولویت با صلح است و اگر رقیب نیز به هر دلیل نخواهد آغازگر جنگ باشد، به کلی جنگ منتفی می شود و مسائل و مشکلات از طریقی به غیر از درگیری نظامی مرتفع خواهد شد. این نوع نگاه به جنگ و جهاد در اسلام حکایت از نوعی حکمت،‌ تعقل و بلند نظری آن دارد.
۲ - ۳) اصل عبادت و قداست جهاد و جنگ
از نظر قرآن و اسلام، جنگ و مبارزه نظامی (البته در چهارچوب قواعد بیان شده) امری الهی و نوعی عبادت است. همین الهی بودن، به مبارزه قداستی خاص می‌بخشد و آن را تبدیل به عبادت می کند. عبادت بودن جهاد وظیفه و مسئولیت و تکلیف ویژه ای را به دنبال می آورد که فرد مسلمان باید در عمل به آن خود را آماده و پیشگام نماید چون انجام یک فریضه الهی در میان است. بنابراین در اسلام و مکتب انبیاء، جهاد و مبارزه دارای ماهیتی مقدس و الهی است و بدین معنا همه هدف ها، شیوه ها، راهبردها، تاکتیک ها و... همه و همه در راه مبارزه برای خداوند و رسیدن به او ختم می شوند. عباراتی نظیر «قربة الی ا...»، ‌«فی سبیل ا...»، «فی ا...» و... همگی بیانگر این ویژگی مهم جنگ و جهاد در اسلام است. مصداق بارز عبادت بودن جهاد در اسلام، آیه ۷۶ سوره نساء است که خداوند می فرماید:
«الَّذِینَ آمَنُوا یقاتِلوُنَ فِی السَبِیلِ اللهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُون فِی السَبِیلِ الطَّاغوتِ فَقَاتِلوا اَولیَاءَ الشَّیطانِ اِنَّ کَیدَ الشَّیطَانِ کَانَ ضَعیِفا».
«کسانی که ایمان دارند در راه خدا می جنگند و کسانی که در راه طاغوت جنگ می کنند پس [ای اهل ایمان] یاوران شیطان را بکشید همانا مکر و نیرنگ شیطان ضعیف است».
این کلام خداند به بهترین شکل ممکن اشاره به این موضوع دارد که جنگ و جنگیدن در اسلام یک عبادت است و تنها در راه خدا و برای او تحقق می یابد، در غیر این صورت جنگ و جنگیدن امری است طاغوتی که در راه طاغوت و شیطان صورت می‌گیرد. لذا بر اساس آیات مصرّح در قرآن کریم، ماهیت جنگ را نیّت، انگیزه و قصد عاملین آن تعیین می کند، نه چیز دیگر. یعنی اگر جنگ و متوسل شدن به ابزار نظامی برای خدا و در راه احیاء ارزش های الهی باشد، ارزشمند و فی السبیل ا... است، ولی اگر با انگیزه‌ای غیر از خواست و رضایت الهی باشد چنین جنگی جهاد نیست، بلکه فاقد ارزش است و برای طاغوت صورت می گیرد.
اگر به آراء و اندیشه های امام علی (ع) نیز بنگریم متوجه می شویم که ایشان نیز جهاد را نوعی عبادت محسوب می کرد که گام گذاردن در این راه برای انجام فریضه الهی صورت می گیرد. در همین باره ایشان می فرماید:
«ایهَا النَّاس... اِستَعِدُّوا الِلمَسیر ِالی عَدو فِی جَهادَة القُربه الی الله و دَرک الوَسیله عِندَه»(۲۹)
«هان ای مردم... برای رویارویی با دشمن آماده شوید. چه جهاد با آنها وسیله ای است برای نزدیکی به پروردگار و منزلت یافتن در نزد وی».
این سخن گوهربار حضرت علی (ع) نه تنها ضرورت کسب آمادگی و برنامه ریزی جهت مقابله با اهداف نظامی دشمن را گوشزد می کند،‌ بلکه به بهترین شکل ممکن نشان دهنده ارزش و جایگاه جهاد و مبارزه در راه خدا و اقدامی است برای رسیدن به ذات لایزال الهی.
همین نگاه به جهاد در سیره عملی و نظری حضرت امام خمینی (ره) نیز به خوبی آشکار است و ایشان در تعبیر زیبایی از جایگاه والای مبارزه و خدایی بودن نیّت جهاد می فرماید:
«... همه چیز و همه مسائل از اینجا شروع می شود که قیام لِله باشد. انسان نهضت کند برای خدا، بایستد برای خدا و از این خواب بیدار شود». (۳۰)
بر اساس آنچه از آیات قرآن کریم و کلام گوهربار امام علی (ع) و حضرت امام خمینی (ره) می توان برداشت نمود این است که جهاد و قیام در راه خداوند عبادتی است که گام نهادن در این وادی انسان را به خدا نزدیک تر و عامل به آن را نزد خدا عزیزتر و محبوب تر می سازد. یعنی اگر مبارزه و جهاد برای خدا و با خلوص نیت جهت تحقق اراده لایزال الهی باشد در زمره عبادت های اکبر شناخته شده و دارای اجر و مزدی والا نزد خداوند می باشد.
۳ - ۳) اصل عمل به تکلیف
از دیدگاه اسلام هر نوع مبارزه و جنگ فقط به عنوان انجام یک تکلیف و مسئولیت محوله از جانب خداوند و برای احیای ارزش های الهی است. منطبق بر این دیدگاه، جنگ و جهاد تکلیفی الهی بر دوش بشر است که نشان از خلافت خداوند بر روی زمین دارد. مسلماً اگر جنگ و جهاد (به عنوان مصداق بارز امر نظامی) یک تکلیف محسوب شود، نتیجه آن چندان مهم نخواهد بود، بلکه مهم انگیزه، نیّت و هدف چنین اقدامی است. زیرا آنچه ارزش قیام، جنگ و امور نظامی را از نظر اسلام تعیین می کند الهی بودن آن است نه پیروزی یا شکست از دشمن. بنابراین آنچه در جنگ،‌ جهاد و مبارزه نظامی اهمیت دارد انگیزه و نیّت عمل است، نه نتیجه و پیامد یا فایده آن. بدین ترتیب دیدگاه اسلام در این موضوع نیز چون سایر موضوعات انسانی نه دیدگاه عملگرایانه است و نه دیدگاه فایده گرانه، بلکه اسلام اصل را بر انگیزه‌ها، نیات و مقاصد (الهی بودن) قرار می‌دهد. خداوند در آیه ۵۲ سوره همین موضوع را به انسان یادآور ‌شده و می فرماید:
«قُل هَل تُرَّبصُونَ بِنَا اِلاَّ اِحدَی الحُسنِیَین...»
«بگو [ای پیامبر] که شما منافقان جز یکی از دو نیکوئی (بهشت و یا فتح) چه می توانید بر ما انتظار برید؟...»
امام علی (ع) نیز در تأیید و تأکید بر اصل عمل به تکلیف در صحنه جهاد می فرماید:
«اگر کوه ها از جای کنده شوند تو ثابت و استوار باش، ‌دندان بر هم بفشار، ‌کاسه سرت را به خدا عاریت ده، ‌پای بر زمین میخکوب کن،‌ به صفوف پایانی لشگر بنگر،‌ از فراوانی دشمن چشم بپوش و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است.»(۳۱)‌
اگر بخواهیم از تاریخ اسلام برای این اصل مهم اندیشه نظامی اسلام (‌عمل به تکلیف) مصداق بیاوریم، بدون شک نخستین و برجسته ترین آن واقعه عاشورا و قیام سید الشهدا خواهد بود که با وجود علم و آگاهی کامل آن حضرت به صحنه نبرد و نتیجه آن، قدم در راه جهاد گذاشت و با حرکت خود تاریخ را در مسیر جدیدی قرار داد تا اسلام راستین به بیراهه کشانده نشود. در همین رابطه امام سجاد (ع) در توصیف صحنه عاشورا و قیام آن حضرت می‌فرماید:
«چون کار بر حسین بن علی بن ابی طالب (ع) دشوار شد همراهانش به او نگریستند و دریافتند که او برخلاف آنها به جای دیگر است، زیرا هرچه کار دشوارتر می شد رنگ آنان دگرگون می گشت و اندامشان بر لرزه می‌افتاد و ترس دلشان را فرا می گرفت. در حالی که روی امام حسین (ع) و برخی از کسانی که با او بودند می‌درخشید و اندامشان آرام می گرفت و دل هایشان قرار می یافت». (۳۲)
حضرت امام خمینی(ره) نیز جنگ را از زاویه ای می نگرد که در آن پیروزی یا شکست اصل نمی باشد، بلکه عمل به تکلیف محور اصلی آن است. به بیان دیگر، از نگاه ایشان انسان مسلمان باید آنچه در توان دارد برای انجام تکلیف و مسئولیت الهی خود به کارگیرد و از هیچ چیزی دریغ نداشته باشد و به نتیجه عمل خود نگاه نکند. لذا حضرت امام (ره) نیز به پیروی از مولای خود حسین بن علی (ع) وارد شدن به جنگ را از این زاویه می نگرد و در مقاطع مختلفی می فرماید:
«... ما مرد جنگیم و تسلیم برای ما معنا ندارد.»
«... ما می گوئیم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.»
«... ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم، مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است...»
بر اساس آنچه که مطرح شد، عمل به تکلیف و توجه به انجام مسئولیت الهی نه تنها اقدامی برای پیروزی و ایجاد بازدارندگی به شمار می رود، ‌بلکه اصلی است که می تواند مسیر حرکت و نتیجه جنگ را تغییر دهد. زیرا وقتی وارد شدن در جنگ و جهاد عمل به تکلیف تلقی شد، محدودیت ها و محذورات موجود دیگر نمی توانند به عنوان عوامل بازدارنده فرد را از ورود به این صحنه بازدارند و اراده او را سست نمایند.
۴ - ۳) اصل کمال رزم
جنگ، قیام و مبارزه نه تنها یک ضرورت برای دفاع از فرد و جامعه و حقوق آنها و امری مقدس و عبادتی برتر است، بلکه خود فی نفسه کمال والایی محسوب می شود. همان گونه که ترک مبارزه یا ترس از جهاد خود نقصی بزرگ به شمار می رود. آرام نگرفتن و کوشش و رزم و مبارزه وقتی برای دفع ظلم و ستم و برای دفاع و با نیت خدایی باشد کمال والایی به محسوب می گردد.
همین کمال محوری جنگ و مبارزه در دین مبین اسلام است که خداوند در آیه ۱۱۱ سوره توبه آن را «فوز عظیم» دانسته است و می فرماید:
«اِنَّ ا... اَشتَری مِنَ المُومِنیِنَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم ِباَنَّ لَهُم الجَنَّة یُقاتِلونَ فِی السَبِیلِ الله... ذالِکَ هُوَ الفَوُز العَظِیم»
«‌خدا جان و مال اهل ایمان را که در راه خدا جهاد می کنند به بهای بهشت خریداری کرده... این معاهده با خدا به حقیقت سعادت و فیروزی بزرگی است»
و یا این که در جای دیگری خدواند در آیه ۱۹۰ سوره بقره می فرماید:
«وَ قَاتِلوا فِی سَبیِلِ ا.. الذَّینَ یُقَاتِلونَکُم وَ لاَ تَعتَدُوا اِنَّ ا... لاَ یُحِبُّ المُعتَدِین»‌
«در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید لیکن ستمکار نباشید که خدا ستمگر را دوست ندارد»
اهمیت و جایگاه مبارزه و جهاد در راه خدا به گونه ای است که امام علی (ع) نیز آن را عزّت اسلام دانسته و می فرماید: «و عزا للاسلام».(۳۳)
و یا این که در جای دیگری ایشان در باب اهمیت و جایگاه جهاد می فرمایند:
«جهاد،‌ لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداست،‌ کسی که جهاد را ناخوشایند داشته و [آن را] ترک کند،‌ خدا لباس ذلت و خواری بر او می پوشاند و دچار بلا و مصیبت می شود و ذلیل می گردد، ‌دل او در پرده گمراهی مانده و حق از او روی می گرداند،‌ به جهت ترک جهاد به خواری محکوم و از عدالت محروم است...»(۳۴)
حضرت امام خمینی(ره) نیز در این باره می فرماید: «آن مذهبی که جنگ در آن نیست ناقص است».(۳۵)
و به بیان شهید بهشتی:
«اگر انسان در راه خدا غضب کند و غضبش فی ا... و لِله باشد، این کمال است. اگر انسان در راه دفاع از حقوقش غضبناک و خشمگین شود باز هم کمال است.»(۳۶)
۵ - ۳) اصل فضیلت جهاد در راه خدا
همان طور که گذشت، در قرآن جنگ علیه کفار ستیزه جو، ناهنجاری های خصومت بار اجتماعی و بشری و علیه ظلم و ستم،‌ فساد و بی عدالتی و برای تحقق عدل و داد و توحید و حقوق انسانی در جهان وظیفه ای مقدس و بس والا معرفی شده و بر همین اساس برای آن اجر والایی نیز در نظر گرفته شده است، ‌به گونه ای که اجری عظیم به فرد پذیرنده و اجرا کننده آن تعلق می گیرد. همان گونه خداوند در آیه ۷۴ سوره نساء می فرماید: «... ‌فَسوفَ نُؤتِیهِ اَجراً عَظِیماً» «... او را (در بهشت ابدی) اجری عظیم دهیم»
در کنار این تأکید، در آیه ۹۵ سوره نساء نیز در بیان برتری کسانی که وارد جهاد شده اند نسبت به کسانی که از جهاد در راه خدا اجتناب نموده و سکوت و نشستن را پیشه خود ساخته اند می فرمای:د «... فَضَّلَ ا... المُجاهِدیَن عَلَی القاعِدینَ اَجراً عَظِیماً»
«... مجاهدین را بر بازنشستگان ما اجر و ثوابی بزرگ برتری داده است».
رسول خدا (ص) نیز در این باره می فرماید:
«مَا مَن قَطرَة اَحب الی ا... عَزو جَل مِن قَطرَة دَم فِی سَبِیل ا...»(۳۷)
«هیچ چیزی نزد خداوند عزیزتر از قطره خون شهید در راه خدا نیست...».
بدین ترتیب، نه تنها پیامبر بر اصل برتری و افضل بودن جهاد و جانبازی در راه خدا تأکید می نمایند،‌ بلکه به طور غیر مستقیم متخلفان از جهاد را نیز مورد نکوهش شدید خود قرار می دهد تا مسلمانان در هر مقطع از زمان تکلیف خود را نسبت به این اصل بدانند و بر آن پایبند باشند. پس در قاموس اسلام، ‌برتری و فضیلت جهاد و قیام در راه خدا به گونه ای است که حتی دوری کنندگان از آن با بی اعتقادی به توحید و معاد مقایسه شده اند و مسلماً فرد مسلمانی که بی اعتقاد به خدا و روز قیامت باشد، دیگر هیچ تردیدی وجود نخواهد داشت که در لحظه حساس و در صورت نیاز به دفاع از کیان اسلامی نتوان به اراده وی جهت شرکت در جهاد اطمینان داشت.
۶ - ۳) اصل بسیج رزمی و تدارک تسلیحات و مهمات
کوشش و تلاش در زمان صلح جهت کسب آمادگی و مجهز بودن برای زمان جنگ در قالب آمادگی، آموزش رزمی، بسیج رزمی، افزایش تولید و آموزش مهمات و تسلیحات از موضوعات اساسی در حوزه امور نظامی در اسلام است. همچنین این آمادگی و تجهیز شدن در جهت رعایت اصل بازدارندگی و ایجاد رعب و ترس در دل دشمنان به گونه ای که جرأت حمله و تجاوز به سرحدات سرزمین اسلامی (دارالاسلام) را نداشته باشند، مورد توجه اکید اسلام است. با توجه به گستردگی و اهمیت این مسئله در دفاع، در این خصوص اسلام بر چند اصل توجه خاصی روا داشته که عبارتند از:
(۱) آمادگی و بسیج رزمی
از جمله وظایف اولیه جامعه اسلامی این است که آمادگی رزمی و دفاعی لازم در همه شرایط برای مقابله با دشمن را داشته باشد. این آمادگی پیش از هر چیز شامل آمادگی انسانی و تسلیحاتی می گردد، همان گونه که اسلام آمادگی روحی و روانی را همراه با آمادگی جسمی مورد توجه قرار می دهد.
در همین رابطه خداوند در آیه ۶۰ سوره انفال به زیباترین شکل ممکن می فرماید:
«وَاَعِدُّوالَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِبَاطِ الخَیلِ تُرهَبُونَ بِهِ عَدُوا... وَ عَدُوَّکُم وَ آخَرِینَ مِن دُونِهِم...»
«و هر آنچه در توان دارید [می توانید] برای [مقابله]‌ با ایشان [‌دشمن] نیرو و اسبان یراق کرده [مجهز] فراهم آورید تا مگر این سان دشمن خدا و خویشتن را مرعوب سازید».
مجهز و آماده بودن برای رزم و دفاع در برابر دشمنان که می تواند دشمن را از مقاصد شوم خود بازدارد از توصیه های بارز این آیه شریفه می باشد که در واقع یادآوری کننده اصل بازدارندگی نظامی در اسلام است. پس همچنان که از این آَیه استنباط می گردد مهم ترین هدف آمادگی "به وحشت انداختن دشمن" و در نتیجه "بازداشن او" می باشد و منظور از نیرو نیز همان طور که برخی اشاره کرده اند تمام مهمات و نیروهای زمینی، هوایی و دریایی را شامل می شود؛ "رباط الخیل" یا سواره نظام نیز دلالت دارد بر هر چیزی که در برابر هجوم دشمن صف بندی می کند و نیروهای دشمن را از نفوذ باز می دارد. علاوه بر این همچنین بر تمام نیروهای دفاعی نیز قابل اطلاق است و مقصود تنها پیروزی در جنگ نیست، بلکه وسیله استوار ساختن حق و جلوگیری از خراب کاری دشمنان حقیقتی است که با آن دشمن خدا و دشمن امت مسلمان مرعوب خواهد شد.(۳۸)
به طورکلی ضرورت آمادگی روحی و روانی نظامیان و حفظ آمادگی جسمانی و تقویت قوای رزمی رزمندگان به شدت مورد عنایت اسلام قرار گرفته؛ به گونه ای که آمادگی روحی و جسمی مؤمنان برای جهاد و ایجاد انگیزه و روحیه در مسائلی چون اعتقاد به توحید در تمامی ابعاد، توکل و نقش آن در وجود نیروهای رزمی، اعتقاد به معاد و شهادت، صبر، ایستادگی و ایثار توصیه اکید شده است. (۳۹)
اهمیت و جایگاه دادن انگیزه جهت پیدا کردن روحیه رزمی به گونه ای است که پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
«... لَو لاَ ذکرا... لَم یُؤمر باِلقِتال»(۴۰)
«... اگر یاد خدا نبود اصلاً امر به جنگ نمی شد.»
تأکید بر عنصر روحیه در صحنه جهاد و یا آماده شدن برای قیام در راه خدا از این رو مورد توجه است که این گونه عوامل بینش و نگرشی به نیروهای رزمنده می دهند که حاضرند تا پای جان در راه خدا بجنگند و هرگز و تحت هیچ شرایطی از جهاد روی نگردانند. در تأکید بر حفظ و بالابردن روحیه نیروهای خودی، ‌اسلام بر عوامل شکست و تضعیف روحیه دشمن نیز تکیه کرده است و از مسلمانان خواسته تا با حذف این عوامل نزد نیروهای خودی از ایجاد ضعف در روحیه ی نیروها اجتناب ورزند که از جمله مهم ترین این عوامل می توان به موارد زیر اشاره نمود:
۱) ضعف بینش و اعتقاد که اسلام به شدت آن را منع کرده است.
۲) احساس شکست به جای نتیجه یا فایده در جنگ؛ با این عامل نیز به شدت مقابله شده است. بر همین اساس جنگ در اسلام مبتنی بر مسؤلیت و تکلیف است، نه فایده یا نتیجه آن.
۳) مشکلات و سستی ها نیز با تکیه بر اجر معنوی، صبر و بردباری، توکل و اعتقاد به خدا و معاد تبدیل به عامل تقویت روحیه رزمندگان می گردد.
۲) آمادگی تسلیحاتی
علاوه بر آمادگی کامل و بسیج رزمی نیروها و تأکید بر حفظ آمادگی جسمی و روحی رزمندگان، در قرآن کریم بر آمادگی تسلیحاتی و تجهیزاتی نیز تأکید فراوان شده است. چون بدون دارا بودن امکانات و تجهیزات متناسب با نوع و سطح تهدیدات نظامی در مقاطع زمانی مختلف، مقابله با دشمن کار سهل و آسانی نخواهد بود. همان طور که در سطور پیشین نیز بر آن اشاره شد، مصداق بارز چنین تأکیدی آیه ۶۰ سوره انفال است که خداوند می فرماید:
«و هر آنچه در توان دارید [می توانید] برای [مقابله با] ایشان نیرو و اسبان یراق کرده [مجهز] فراهم آورید تا مگر این سان دشمن خدا و خویشتن را موعوب سازید...»
در این آیه شریف کلمه "قوه" نه تنها بیانگر نیروهای رزمی است، بلکه می تواند دربرگیرنده تمام وسایل رزمی، سلاح های مدرن هر عصر و کلیه تجهیزات و امکاناتی باشد که به نحوی در نشان دادن قدرت خودی و مانور و ایجاد رعب و وحشت در دشمن و پیروزی بر او در هنگام نبرد اثر دارد. و یا این که خداوند در آیه ۷۱ سوره نساء می فرماید:
«یَا اَیُهَا الَّذیِنَ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَا نفِرُو اثُبَاتٍ اَوِانفِرُوا جَمیِعاً»
«ای کسانی که ایمان آورده اید سلاح خود را برگیرید سپس دسته دسته یا همگی با هم از جا حرکت کنید».
بر اساس همین آیات، در اسلام بر مسائلی چون آموزش رزمی و نظامی مسلمانان و به ویژه ورزش هایی چون تیراندازی، نیزه پرانی، اسب دوانی، شنا و... تأکید فراوان شده است. نظر به تأکید فراوان اسلام روی مسئله آمادگی و بسیج رزمی و با توجه به اهمیت آمادگی جسمانی و تقویت قوای رزمی، در فقه تشیع بابی تحت عنوان «سَبَق و رَمایه» مطرح است که بیانگر نقش و اهمیت موضوع کسب آمادگی جسمی و رزمی است. در واقع سَبَق، رَمایه و همچنین سَباحه سه مسابقه ای هستند که اسلام آنها را روا شمرده و فایده آنها را برانگیختن قصد و عزم و آماده شدن برای جنگ و نزاع و راه یافتن به سوی ممارست دانسته است.(۴۱)
۳) اصل احتیاط و هوشیاری
این موضوع نیز به کرات هم به شکل مطلق آن و هم در برخورد با دشمن و چگونگی برقراری ارتباط مورد توجه قرار گرفته است. در همین رابطه برخی از مفسرین قرآن، کاربرد واژه «حِذر» در آیات ۷۱ و ۱۰۲ سوره نساء و همچنین آیه ۴ سوره منافقون را به معنای هوشیاری و احتیاط گرفته اند.(۴۲) البته گاه نیز در قرآن به جای واژه «حِذر» لفظ غفلت آمده (آیه ۱۰۲ سوره نساء) و همین امر قرینه ای است بر این منظور که «حِذر» دال بر هوشیاری و عدم غفلت می باشد.(۴۳) آیه ۲۰۰ سوره آل عمران نیز تأکید دیگری است در باب اهمیت هوشیاری و احتیاط در برابر دشمن و نقشه های او که خداوند می‌فرماید:
«یَا اَیُّهَا الَّذیِنَ آمَنُوا اصبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا....»
«‌ای اهل ایمان در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و استقامت سفارش کنید و مهیا و مراقب کار دشمن بوده...»
در همین رابطه حضرت امام علی (ع) در نامه خود با مالک اشتر می فرماید:
«و لکنِ الحِذرَ کُلّ الحِذر من عَدُوّک بَعدَ صُلحِه»(۴۴)
«اما بعد از صلح نسبت به دشمن کاملاً هوشیار باش، زیرا چه بسا دشمنی با صلح خود را نزدیک می کند تا تو را دچار غفلت نماید».
در جای دیگری نیز ایشان در خطاب به مالک به صراحت می فرمایند:
«نسبت به دشمنت هوشیار و موقع شناس باش تا پیروز گردی... نسبت به دشمن پنهان بسیار هوشیارتر از دشمنی باش که آشکار عمل می کند».(۴۵)
یا این که در جای دیگری نیز می فرمایند:
«کار دشمن را هنگامی که با او نبرد می کنی کوچک مشمار،‌ چراکه اگر پیروز شدی ستایش نشوی و اگر او بر تو پیروز گشت، معذور نیستی. ناتوانی که مراقب دشمن توانمند است، ‌به سلامت نزدیک تر است از توانمندی که بر ناتوانی غرّه شود».(۴۶)
بر اساس آنچه که از ضرورت و اهمیت هوشیاری،‌ مراقبت و احتیاط نسبت دشمن و نقشه های او در متن مقدس و سیره امام علی (ع) مطرح شد، برخلاف تصوری که نظارت مستمر و تحت کنترل قرار دادن اقدامات و حرکات دشمن را برآمده از نظریات جدید درباره جنگ و راهبردها و تاکتیک های نظامی می دانند، ‌توجه به این اصل در زمره اصول مهم اندیشه نظامی اسلام به شمار می رود که بدون احتساب آن سرنوشت جنگ و مبارزه با دشمن و تأمین امنیت قلمرو جامعه اسلامی با تهدید مواجه می شود.
۷) اصل مقابله با دشمن
یکی از اصولی که اسلام برآن تاکید بسیار کرده، اصل "مقابله با مثل" یا اصل "معامله به مثل" است؛ بدین معنا که در برابر هر گونه تجاوز دشمن باید ایستاد و هر آنچه که دشمن در حق شما روا داشت سزا است در حق دشمن روا دارید، ولی اسلام تجاوز بیشتر یا تعدی بیشتر از "مقابله به مثل" را روا ندانسته و آن را مذموم قلمداد کرده است. مصداق بارز این حکم در آیه ۱۹۴ سوره بقره است که خداوند می فرماید:
«... فَمَنِ اعتَدی عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیهِ بهِ بِمِثلِ مَا اعتَدَی عَلیکُم...»
«... پس هر کس به شما تجاوز کند،‌ بر او تجاوز کنید همان سان که او بر شما تجاوز کرده است...»
اگر با دقت به این آیه توجه شود پی می بریم که قرن ها قبل از آن که انسان مدرن به فکر خلق یک رژیم حقوقی الزام آور برای جلوگیری از گسترش دامنه و تشدید جنگ ها و درگیری های نظامی باشد و آن را به عنوان یکی از اصول بنیادی قاعده "دفاع مشروع" قلمداد نماید، اسلام بر این امر مهم توجه کرده است و حدود و اندازه هایی را برای دفاع در برابر تجاوز در نظر گرفته تا در مقام دفاع، تجاوز دیگری حادث نگردد و موجب طولانی شدن درگیر نظامی نشود.
البته از آنجا که اسلام ـ به عنوان آخرین و کامل ترین مکتب آسمانی ـ‌ دین رأفت و گذشت و عطوفت می باشد در برخی از جاها نیز به جای معامله به مثل (مقابله به مثل)،‌ انسان را به عفو (نادیده گرفتن) و اصلاح فراخوانده و توجه به آن را به انسان یادآور شده است. آیه ۴۰ سوره شوری را می توان مصداق بارزی از روح گذشت و ایثار در دین مبین اسلام دانست که به جهت تأثیری که گذشت و بخشش در رفع مشکلات بین انسان ها و کنار زدن نامهربانی ها و خصومت های فردی و اجتماعی دارد بر توجه به آن تأکید کرده و می فرماید:
«وَ جَزَاء سَیّئَهٍ سَیّئَهٌ مِثلُهَا فَمَن عَفا وَ اَصلَحَ فَاَجرُهُ عَلی ا...»
«‌و کیفر بدی، بدی است همسان آن. حال اگر کسی درگذرد و [مایه ی دشمنی را] اصلاح نماید پس پاداشش بر خداست».
علی (ع) نیز در تأکید بر این اصل می فرماید:
«سنگ را از همان جایی که دشمن پرت کرده بازگردانید، ‌که شرّ را جز شرّ پاسخی نیست.»(۴۷)
لذا آنچه که از آیات، روایات و سیره ائمه معصومین (ع) برمی آید، دفاع برابر و متوازن در مقابل تجاوز خارجی از جمله اصول مصرّح در اندیشه نظامی اسلام است که توجه و عمل به آن ضمن بازداشتن دشمن از تجاوز به حریم جامعه اسلامی، دشمن را از تجاوز و تعدّی بیشتر نیز باز می دارد. البته این اصل به عنوان نظری مطلق و غیر قابل تغییر نیست، بلکه بواسطه بلند نظری، دوراندیشی و جامع نگری دین مبین اسلام، عفو و گذشت و بخشش نیز همراه و توأم با اصل "مقابله به مثل" مطرح شده است تا در صورت پشیمانی دشمن و اطمینان یافتن از قصد دشمن نسبت به بازگشت به روابط صلح آمیز، امت اسلامی نیز از اقدام نظامی علیه آن درگذرد و او را مورد بخشش و عفو خود قرار دهد، چه بسا در شرایطی ممکن است ارزش و تأثیر عفو و گذشت در برابر یک اقدام نظامی موجب رفع کامل کدورت ها و آغاز فصل جدیدی از روابط حسنه و توأم با احترام متقابل گردد.
● نتیجه گیری: داکترین نظامی اسلام
همان طور که مطرح شد، داکترین نظامی را اصول، آئین، خط مشی کلی و افکار و عقاید نظامی یک جامعه و سازمان نظامی دانستیم که در واقع تعیین کننده مسیر حرکت و خطوط راهنمای راهبرد نظامی آن جامعه به شمار می رود. حال با در نظر گرفتن این تعریف مفهومی از داکترین نظامی اگر بخواهیم چهارچوب کلی داکترین نظامی اسلامی را مشخص نماییم برجسته ترین ابعاد اندیشه نظامی اسلام قابل طرح و بررسی خواهند بود.
برابر آنچه که از آیات و روایات و سیره ائمه معصومین و برخی از اندیشمندان مسلمان مطرح شد، دفاع در برابر تعدّی و تجاوز نظامی بیگانه به حدود قلمرو جامعه اسلامی در زمره نخستین و مهمترین اولویت دفاعی اسلام به شمار می رود. همین اهمیت و توجه موجب می گردد تا تدافعی بودن جنگ و اقدام نظامی در مرکز ثغل داکترین نظامی اسلام قرار بگیرد. اهمیت و جایگاه این موضوع در اسلام به اندازه ای است که خداوند مشروعیت هر گونه جنگ و جهاد و هر اقدام نظامی را منوط به تدافعی بودن آن نموده و مسلمانان را از کوچک ترین تجاوز و تعدّی به حریم جغرافیایی دیگران بازداشته است. لذا در اسلام متوسل شدن به قوه قهریه در برابر کشورهای دیگر اقدامی پسینی تلقی می گردد و تا زمانی که تجاوزی رخ نداده باشد، جنگ و یا دست بردن بر ابزار نظامی، جایگاهی در سیاست خارجی کشور اسلامی نخواهد داشت؛ ولی با حادث شدن نخستین بارقه های تجاوز نظامی خارجی علیه جامعه اسلامی، دفاع به امری لازم و حتی در مرحله ای بالاتر به عنوان یک وظیفه شرعی واجب تبدیل می گردد. در چنین شرایطی است که انگیزه و عملِ به فریضه جهاد (با هدف انجام یک واجب شرعی) در راه خدا به والاترین جایگاه و مرتبه نزد خداوند تبدیل می گردد و در صورت کشته شدن در این راه، عامل به جهاد (شهید) محبوب ترین انسان در درگاه خداوند قلمداد می شود.
در کنار ضرورت دفاع و مقابله با تجاوز خارجی آنچه که اهمیت پیدا می کند موضوع کسب و حفظ و افزایش آمادگی رزمی در برابر تهدیدات نظامی خارجی است، چراکه امروزه بدون سازماندهی، برنامه ریزی منسجم و حساب شده بر مبنای ابعاد و اشکال تهدیدات نظامی، دفاع در برابر تجاوز امری غیر ممکن خواهد بود. به عبارت دیگر، اصل دفاع و رویکرد دفاعی اسلام به جنگ در شرایطی می تواند در صحنه عمل کارآمدی و کارآیی مؤثر خود را به منصه ظهور برساند که نیروهای مسلح و سازمان دفاعی جامعه اسلامی در شرایط مختلف زمانی و مکانی و بر اساس شکل و ماهیت تهدیدات نظامی خارجی، تدارک مناسب تسلیحاتی ـ تجهیزاتی، نیروی انسانی مورد نیاز، آموزش متناسب با تهدیدات، اتخاذ روش ها و شیوه های دفاع در برابر ابعاد مختلف تجاوز نظامی و... را دیده باشد. توجه به این امر که در قالب اصل بسیج رزمی و تدارک تسلیحات و تجهیزات و همچنین اصل احتیاط و هوشیاری اندیشه نظامی اسلام قرار دارد، در شکل تکامل یافته خود به اصل بازدارندگی دفاعی تبدیل می گردد. در واقع ایجاد شرایط مطمئن بازدارندگی در زمان صلح را ـ که امروزه بحثی مهم و تعیین کننده در هر نظام دفاعی و امنیتی کارآمد می باشد ـ باید مکمّل دفاعی بودن جنگ و هر گونه اقدام نظامی در اندیشه نظامی اسلام به شمار آورد، چرا که بدون ایجاد زمینه مناسب برای دفاع در زمان صلح، امکان دفاع در برابر تجاوز خارجی متصور نخواهد بود.
بنابر اهمیت بازدارندگی نظامی است که خداوند در آیه ۶۰ سوره انفال به انسان بشارت می دهد که هر آنچه را که برای دفاع لازم و کافی می دانید مهیا کنید، زیرا کسب آمادگی و نشان دادن آن به دشمن اقدام دفاعی پیشگیرانه به شمار می رود، و دشمن را از تجاوز باز می دارد. بدین ترتیب، توجه و تأکید بر بازدارندگی نظامی به طور مستقیم با اصل دفاع و ضرورت دفاع در اسلام پیوند و همخوانی پیدا می کند؛ چرا که نبود توان بازدارندگی مناسب، نه تنها اصل دفاع در برابر تجاوز نظامی خارجی را از بین می برد، بلکه موجب برتری روانی و اطمینان یافتن دشمن نسبت به پیروزی در جنگ احتمالی نیز می گردد.
در کنار توجه و مدنظر قرار دادن ضرورت دفاع و ایجاد شرایط مطلوب بازدارندگی که در همه مکاتب و اندیشه های نظامی می توان ضرورت آن را احساس نمود، عبادی بودن و تقدّس یافتن ضرورت دفاع از کیان اسلامی و جهاد در راه خدا قرار دارد. برخلاف اصل ضرورت دفاع و حصول به شرایط مطمئن بازدارندگی نظامی که تا حدود زیادی متکی به ابزار است، این بُعد از داکترین نظامی اسلام بُعدی کاملاً معنوی و غیر مادی، و به عبارتی بنیه ای اعتقادی و بینشی دارد؛ یعنی مربوط به نگرش و بینش انسان نسبت به امر دفاع و مقابله در برابر تجاوز نظامی است. همین قداست جهاد در راه خداوند است که علی (ع) عمل به آن را موجب نزدیکی انسان به پرودگار و منزلت یافتن او نزد خداوند می داند. قداست یافتن جهاد ضمن ایفای نقش هدایت کنندگی و تعیین کردن سمت و سوی جنگ و دفاع، سرشت و ماهیت آن را نیز از جنگ های نظامی هم نوع خود در سایر مکاتب متمایز می سازد. لذا وقتی وارد شدن در جنگ انجام یک فریضه الهی تلقی شد و همه طرح ریزی ها و برنامه ریزی ها با این هدف صورت گرفت، نه تنها از منظر حفظ آمادگی روحی و معنوی نیروی انسانی تأثیر گذار است، بلکه می تواند جبران کننده برخی از کاستی ها و کمبودهای مادی (ابزار و تجهیزات) نیز قلمداد گردد. مصداق بارز و عینی تقدس یافتن دفاع، دوران هشت ساله دفاع مقدس ملت و نیروهای مسلح ج. ا. ایران است که جان باختن در راه خدا را با عمق وجود خود لمس کردند و وارد وادی ایثار و شهادت گردیدند، به گونه ای که با وجود عدم توازن موجود میان نیروهای مسلح ج. ا. ایران و رژیم بعثی عراق از لحاظ سلاح و تجهیزات، رزمندگان اسلام کمبودهای مادی خود را با توسّل و تمسّک به امدادهای غیبی و روحیه ایثار و شهادت طلبی که ناشی از تقدّس یافتن دفاع بود جبران نمودند و اساساً همین زاویه نگرش به جنگ را باید از جمله امتیاز های برجسته جنگ ایران و عراق از منظر ج. ا. ایران درنظرگرفت. لذا بُعد دیگر داکترین نظامی اسلامی را می توان در قداست بخشیدن به جهاد و مبارزه و عبادت بودن آن جستجو کرد.
با الهی و مقدس قلمداد شدن جهاد و مبارزه نظامی در اسلام، خودبخود اصل و عنصر دیگری در داکترین نظامی اسلامی جلوه گر می شود که همان عمل به تکلیف است. به عبارت دیگر، ارتباط بلافصلی میان قداست جنگ و جهاد در اسلام با تکلیف تلقی نمودن آن وجود دارد. چرا که انجام وظیفه و یا انجام یک اقدام در صورتی عمل به تکلیف خواهد بود که آن رفتار و یا اقدام جلوه ای قدسی و الهی و فریضه ای آسمانی به خود بگیرد، در غیر این صورت وظایف برآمده از قوانین موضوعه بشری و تصمیمات انسانی نمی توانند چهره ای قدسی و الهی به خود بگیرد و فرد مکلف به اجرای آن با اذن خدواند باشد. آنچه که عمل به تکالیف الهی را از تصمیمات و برناهه های انسانی متمایز می سازد این است که در عمل به تکلیف، نتیجه عمل چندان مهم نیست، بلکه مهم تر از همه انگیزه و نیّت عمل است که از اهمیت بالایی برخوردار می گردد. زیرا آنچه ارزش قیام، جنگ و امور نظامی را از نظر اسلام تعیین می کند، الهی بودن هدف جهاد و قصد آن است نه پیروزی یا شکست از دشمن. بنابراین آنچه در جنگ،‌ جهاد و مبارزه نظامی اهمیت پیدا می کند، اصلِ انگیزه و نیّت عمل است، نه نتیجه و پیامد یا فایده آن. لذا طبق منطق عمل به تکلیف است که در اسلام نگاه عملگرایانه و منفعت گرایانه در جنگ جای خود را به ضرورت توجه به انجام تکلیف و مسئولیت الهی می دهد، همان اقدامی که حسین بن علی (ع) با آگاهی کامل و انتخاب خردمندانه قدم در راه جهاد گذارد تا داکترین نبرد علوی مصداق بارز و روشن خود را در قرن اول هجری و در سپیده دم تاریخ اسلام به نمایش بگذارد و الگویی باشد برای رفتار انسان های آزاده ای که آزاد زیستن را سرمشق خود قرار می دهند. بر اساس همین اندیشه عمل به تکلیف الهی است که محدودیت ها، محذورات و جاذبه های مادی و دنیوی که می توانند به عنوان عوامل بازدارنده اراده قوی برای جنگیدن را سلب نماید خودبخود رنگ می بازند. مسلماً عمل به تکلیف و انجام مسئولیت الهی، فداکردن و ایثار و شهادت در راه خدا را به دنبال می آورد که از جمله مهم ترین عناصر تفکر نبرد علوی و تفکر عاشورایی به شمار می رود.
همچنین است اهمیت و جایگاه کمال رزم و فضیلت جهاد در راه خدا در داکترین نظامی اسلام، چه آن که خداوند در قرآن کریم جهاد و رزم در راه خدا را فی النفسه برخوردار از کمال برتر دانسته و آن را فوز عظیم نامیده است. مسلماً یکی از عللی که خداوند وارد شدن در جهاد را اجری عظیم در نظر گرفته، اهمیت جهاد در مقام دفع تجاوز و ظلم و تعدی به جامعه اسلامی است. یعنی به واسطه اهمیت دفاع است که جهاد جایگاه و منزلت والایی نزد خداوند پیدا می کند و همین ارزش والای جهاد است که پذیرش آن از سوی انسان را آسان می نماید. از جمله کارکردهای دیگر والا بودن ارزش و اعتبار جهاد در راه خدا در اسلام، اولویت بخشیدن به آن نسبت به سایر امور اجتماعی است. بدین معنا که وقتی جامعه اسلامی در شرایط تهدید و تجاوز خارجی قرار گرفت، فردی که واجد شرایط شرکت در جهاد باشد شرکت آگاهانه و آزادانه در جهاد را اولویت نخست خود قلمداد می کند که همین اقدام تأمین کننده نخستین نیاز از نیازهای اجتماعی جامعه (تأمین امنیت و دفع تجاوز) به شمار می رود. بدین جهت خداوند در قرآن کریم بهشت برین را برای کسانی در نظر گرفته که جهاد را کوچک نشمرده اند و بدون تأمل در آن وارد می شوند و تکلیف الهی خود را به انجام می رسانند.
همین تقدس یافتن جهاد و مبارزه در راه خدا و همچنین فضیلت داشتن آن نزد خداوند نسبت به سایر امور اجتماعی است که موجب کیفیت یافتن عملکرد انسان جهادگر شده و کارآیی و کارآمدی آن در میدان رزم را بالا می برد و همین امر جبران کننده کمبودها و کاستی های مادی جنگ می گردد.
در نهایت و در کنار این ابعاد می توان به اصل مقابله به مثل اشاره نمود که در واقع همان دادن پاسخ نظامی متوازن به دشمن در صورت انجام تجاوز و تعدی به سرزمین اسلامی می باشد. توجه و تأکید بر این اصل خود اهرم و ابزار مهمی برای کنترل دایره منازعات و محدود کردن جنگ و ستیز و اجتناب از آثار مخرب مادی و معنوی آنها می باشد. یعنی برنامه ریزی برای دفاع و مقابله با تجاوز نظامی باید به گونه ای سازماندهی، هدایت و به مرحله اجرا درآید که در صورت ندامت و پشیمانی متجاوز و تعهد آن بر عدم اقدام احتمالی در آینده و دادن غرامت و هزینه های تحمیل شده، نسبت به ترکِ فعلِ جنگ اقدام نمود. البته بعد دیگر اصل مقابله به مثل را باید در همسان و سنخیت داشتن کامل ابزارها و تسلیحات نظامی خودی در برابر ابزارها و تجهیزات دشمن جستجو کرد که این موضوع نیز اصلی برای تحدید حدود جنگ و منازعه نظامی به شمار می رود. البته نباید فراموش کرد که در اسلام هدف وسیله را توجیه نمی کند و نمی توان با هر سلاح و تجهیزاتی به میدان رزم پا نهاد و اقدام به مقابله به مثل نمود. چرا که در این صورت تفاوتی میان اسلام (به عنوان کامل ترین و جامع ترین مکتب آسمانی) و سایر مکاتب (آسمانی و دنیوی) در این خصوص نخواهد بود. دلیل آن را هم باید در اهمیت و ارزش کرامت انسان در اسلام جستجو کرد.
فهرست منابع:
۱ـ محمد حسین جمشیدی، مبانی و تاریخ اندیشه نظامی در جهان، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران (دوره عالی جنگ)، ۱۳۸۳، ص ۲۹.
۲ـ پیشین.
۳ـ خواجه نظام الملک طوسی، سیاست نامه، تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطایی، ۱۳۴۶، صص ۲۳۵ ـ ۲۲۵.
۴ـ میر علی محمد نژاد و محمد تقی نوروزی، فرهنگ استراتژی، تهران: انتشارات سنا، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۱۳.
۵ـ جمشیدی، پیشین، ص ۳۰.
ـ Jack Planno , The International Relations Dictionary , U.S: Longman , ۱۹۸۸ , P ۷۹.
۷ ـ جمشیدی، پیشین، ص ۳۱.
۸ ـ توماس اسپریگنز، فهم نظریه های سیاسی، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران: انتشارات آگاه، چاپ دوم، ۱۳۷۰، ص ۱۸.
۹ـ جمشیدی، پیشین، ص ۳۲.
۱۰ ـ جلیل روشندل، تحول در مفهوم استراتژی، "مجموعه مقالات اولین سمینار بررسی تحول مفاهیم"، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، چاپ اول، ۱۳۷۰، صص ۲۴۲ ـ ۲۳۵.
۱۱ـ پیشین.
۱۲ـ جلال الدین فارسی، استراتژی ملی، گزارش سمینار، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، ۱۳۶۳، جلد اول، ص ۳۳.
۱۳ـ جلیل روشندل، پیشین.
۱۴ ـ محمود رستمی، فرهنگ واژه های نظامی، تهران، ستاد مشترک ارتش ج. ا. ایران، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۴۲۱.
- Jack Planno. Ibid , p ۲۶۱.
۱۶ ـ غلام رضا علی بابایی، فرهنگ علوم سیاسی، ج. اول، تهران: شرکت نشر و پخش ویس، ۱۳۶۹، ص ۲۷۱.
۱۷ ـ محمد تقی نوروزی، فرهنگ دفاعی ـ امنیتی، تهران، انتشارات سنا، ۱۳۸۵، ص ۴۱۹.
۱۸ـ پیشین.
۱۹ ـ پیشین.
۲۰ـ صادق حیدرخانی، اصول و مفاهیم صورت بندی استراتژی، مجلیه عملی پژهشی بسیج، شماره ۱، زمستان ۱۳۷۲، ص ۹۸.
۲۱ ـ هارجی سامرز، داکترین نظامی دستورالعملی برای طراحی نیرو، فصلنامه بررسی های نظامی، شماره ۱۲، سال سوم، زمستان ۱۳۷۱، ص ۹۸.
۲۲ـ یعقوب زاهدی، مقایسه سیاست دفاعی با راهبرد دفاعی و داکرتین دافعی، فصلنامه راهبرد دفاعی، سال پنجم، شماره ۱۷، ص ۱۰.
۲۳ـ سید محمود طالقانی، جهاد و شهادت، تهران، بی نا، بی تا، ص ۶..
۲۴ـ نهج البلاغه، ‌نامه ۱۲.
۲۵ـ پیشین،‌نامه ۱۴.
۲۶ـ پیشین،‌حکمت ۲۳۳.
۲۷ـ معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره)، آیین انقلاب اسلامی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره)، چاپ چهارم، ۱۳۷۶، صص ۴۴۶ـ۴۴۵.
۲۸ـ مرتضی مطهری، جهاد، قم: انتشارات صدرا، ۱۳۶۸، ص ۲۹ و ۴۴.
۲۹ـ روابط عمومی بنیاد نهج البلاغه، آئین جهاد، تهران، بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۶۲، صص ۱۵ـ۱۴.
۳۰ـ امام خمینی (ره)، با قرآن در صحنه، تفسیری بر سوره حمد و علق، ترهان، انتشارات البرز، ۱۳۵۹، ص ۳۹.
۳۱ـ نهج البلاغه،‌پیشین، خطبه ۱۱.
۳۲ـ محمد باقر مجلس، بحارالانوار، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۱۰ جلدی، چاپ چهارم، جلد چهل و چهار، ص ۲۹۷.
۳۳ـ نهج البلاغه، پیشین، حکمت ۲۴۴.
۳۴ـ پیشین، خطبه ۲۷.
۳۵ـ معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره)، کلمات قصار، پندها و حکمت ها، تهران، مرسسه تنظیم و نشر آثار آمام، ۱۳۷۶، ص ۱۶۱.
۳۶ـ سید محمد حسین بهشتی، بررسی و تحلیل از جهاد، عدالت و لیبرالیسم و امامت، ترهان: حزب جمهوری اسلامی، ۱۳۶۱، ص ۴۸.
۳۷ـ محمد بن حسین حر عاملی، وسائل الشیعه، به تصحیح و تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران: مکتب الاسلامیه، ج ۱۱، ص ۴۳.
۳۸ـ محمد کریم اشراق، تاریخ و مقررات جنگ در اسلام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۰، ص ۳۲۴.
۳۹ـ سید احمد خاتمی، ابعاد جنگ در اسلام، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۲، صص ۹۲ ـ ۲۹.
۴۰ـ پیشین ص ۳۵.
۴۱ـ محقق حلی، شرایع الاسلام، ترجمه ابولقاسم بن احمد یزدی، به تصحیح احمد دانش پژوه، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۶، جلد اول، ص ۳۷۱.
۴۲ـ ر. ک: علی دعموش عاملی، دائره المعارف اطلاعات امنیت در آثار و متون اسلامی، ترجمه غلامحسن باقری مهیاری، تهران، انتشارات دانشگاه امام حسین (ع)، ۱۳۷۹، جلد اول، صص ۱۴۸ـ۱۴۶.
۴۳ـ پیشین، ص ۱۴۹.
۴۴ـ نهج البلاغه، پیشین، نامه ۵۳.
۴۵ـ پیشین، حکمت ۵۷۵.
۴۶ـ‌ محمد ری شهری،‌ سیاست نامه علی (ع) در دارالحدیث، ۱۳۷۹،‌ص ۵۴۵.
۴۷ـ‌ نهج البلاغه، پیشین، حکمت ۳۱۴.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید