پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


مقایسه امثال و حکم در تاریخ بیهقی و قابوسنامه


مقایسه امثال و حکم در تاریخ بیهقی و قابوسنامه
● مقدمه :
همانطور که میدانیم بیهقی کتاب خود را در سال ۴۴۸ یا ۴۵۰ تالیف کرده و عنصر المعالی در سال ۴۷۵ . بنابراین عنصر المعالی کتاب خود را ۲۵ سال بعد از بیهقی نوشته است در نتیجه از نظر اجتماعی جامعه زمان دو نویسنده زیاد تغییر نکرده است و افکار و عقاید همان افکار ۲۵ سال پیش است . بیهقی ۸۵ سال در جهان زیسته در دستگاه محمود غزنوی ، محمد بن محمود ، سلطان مسعود ، مودود و سلطان فرخزاد سالها دبیری کرده است . در روزگار سلطنت عبد الرشید غزنوی به ریاست دیوان رسائل رسیده ناظر تمام تحولات بوده ، پخته ، خردمند ، فکور و کتاب خوانده است .
عنصر المعالی از آل زیار بوده و دستگاهی داشته برسم امیر زادگان آن عهد تربیت شده آداب ملک داری را فرا گرفته بعلاوه از دانشهای زمان و فنون و پیشه های گوناگون اطلاعاتی داشته گرچه مانند بیهقی در بیشتر سالهای عمرش در دربار پادشاهان بزرگی چون مسعود و محمود نبوده اما در زمینه آگاهی از اوضاع سیاسی و اجتماعی عامه مردم و مطالعه کتب مختلف حتی شاید مقام بالاتری نسبت به بیهقی داشته است به نظر من کتاب بیهقی بطور غیر مستقیم کتابی است در پند و اندرز و اگر جز تاریخ نام دیگری می طلبید پند نامه مناسب آن بود . در ظاهر تاریخ نوشته اما در اصل هدف او از همه حوادث تاریخی پند و اندرز است و همین شیوه نصیحت گونه ای که بیهقی دارد باعث شده که امثال و حکم زیادی در کتاب خود بکار ببرد قابوسنامه که خود نصیحت است بطور حتم بدون امثال و حکم نمی توانست باشد بنابراین اکثر امثال و حکم دو کتاب را جمع آوری کردم و مقایسه نمودم ، اگر در این زمینه کوتاهی کردم بدلیل محدودیتها و ضیق وقت بود . تا حدودی در اینجا لازم می دانم از استاد گرامی که در این راه مرا یاری کردند کمال تشکر را بجا آورم .
● تاریخ پیدایش امثال و حکم :
آنچه به صورت علم در تاریخ ثبت شده است . اندیشه پیشگامان فلسفه در صدها سال قبل از میلاد مسیح است . فلسفه قبل از سقراط ناظر بر علوم طبیعی بود و با اخلاقیات و دین و آیین مردم وسایر اعتقادات فکری و تربیتی آن دوران کاری نداشت . فلاسفه تمام کوشش و توان خود را به بحث و بررسی در مورد علوم مادی و فعل و انفعالات طبیعی نموده و توجه خود را صرف علم الاشیاء می کردند. آنچه جزو علم و دانش آن زمان محسوب نمی شد اخلاقیات و اصول اخلاقی و آراء معنوی جامعه بود . علی رغم بی توجهی به این مهم . از بدو تشکیل اجتماعات شهری و تمدنهای باستانی .حتی قبل از ظهور ادیان بزرگ انسان ها به ضرورت اخلاق و ادبیات و فرهنگ وابسته به آن پی برده و به اهمیت آن در زندگی خود آگاهی داشتند . امثال و حکم نیز قبل از طبقه بندی علوم و قرنها پیش از ظهور فلاسفه وجود داشته است . انسان اجتماعی . ازتشخیص میان خوب و بد عاجز نبوده است . افکار سقراط در توسعه و رشد اخلاق نقش عمده دارد . وی اخلاق را مهم تر از سایر بخش های علوم و به طور کلی فلسفه نظری می داند . شاگردان سقراط یعنی ارسطو و افلاطون دنباله بحث را گرفته و به آن شکل عملی و فلسفی دادند . علم اخلاق به خصوص مرهون مساعی ارسطو است که برای آن اصول و مبانی قائل شد و این قوائد را در دسترس مردم قرارداد .
بر اساس متون تاریخی اولین با رارسطو به جمع آوری امثال و حکم و تحقیق علمی آن اقدام نمود که متاسفانه رساله او بنام امثال و حکم از بین رفته است . در مورد پیدایش و رواج امثال و اصطلاحات مثلی هیچ گونه اطلاعی در دست نیست . جملاتی که امروزه به عنوان امثال و حکم شناخته شده ودر تکلم عموم جاری است .ابتدا گفتار لحظه ای و تراوش برق آسای اندیشه انسان سخن گو بوده است که به لحاظ موثر بودن دقیق بودن و دلنشین بودن آن د رذهن شنونده حک و سپس تکرار شده است . اولین بار گوینده یک عبارت مثلی به همان اندازه ناشناس است که گویندگان و نویسندگان اشعار فولکوریک و اساطیر باستانی . کتب مقدس مانند تورات . انجیل و قرآن نه تنها یکی از سرچشمه های لایزال پند و اندرز می باشد بلکه بسیاری از امثال و حکم و اصطلاحات مثلی نیز از این منابع اخذ شده اند . شایان ذکر است که حیات امثال و حکم به دوران قبل از کتابت و نوشتارهای ادیبانه باستانی رسیده که بعدا به صورت نقل قول از گفتارهای نابنوشته در ادبیات عتیق ملل متمدن ضبط شده اند . در کنار منابع شفاهی و گویشی . اهمیت ضبط و نگارش ادبی امثال و حکم امثال سایره ن اصطلاحات مثلی را نباید نادیده گرفت . از این طریق نیز بسیاری از اشعار مردم پسند به لحاظ تکرار مداوم و انتشار آنها در دورو نزدیک به قلمرو امثال و حکم راه یافته و با اقبال مردم مواجه شده اند .
● بررسی نظر کارشناسان :
دانشمندان و زبان شناسان نامدار هنوز تعریفی جامع و کامل برای کلمه امثال و حکم نیافته اند . گرچه در این راستا تحقیقات بسیار ارزشمندی انجام و تفاسیر معتبری نیز ارائه شده است . علامه علی اکبر دهخدا در مقدمه امثال و حکم چنین می نویسد :
در زبان فرانسوی هفده لغت یافته می شود که در فرهنگهای عربی و فارسی همه آنها را مثل ترجمه کرده اند و در فرهنگهای بزرگ فرانسوی تعریفهایی که برای آنها نوشته اند مقنع نیست و نمی توان با آن تعریفات آنها را از یکدیگر تمیز داد .
محقق معروف آرچر تیلور که تحقیقاتش در اوائل قرن بیستم تاثیری شگرف در این زمینه داشته است . نتوانست تعریفی جهانشمول برای امثال و حکم پیدا کند .
● ضرب المثل های فارسی :
ضرب المثل ها در میان مردم و از زندگانی مردم پدید می آید و با مردم پیوند ناگسستنی دارد. این جملات کوتاه زاییده ی اندیشه و دانش مردم ساده و میراثی از غنای معنوی نسل های گذشته است که دست به دست و زبان به زبان به آیندگان می رسد و آنان را با آمال و آرزوها، با غم و شادی، با عشق و نفرت، با ایمان و صداقت و با اوهام و خرافات پدران خود آشنا می سازد.
زبان شیرین پارسی در نتیجه ی فکر موشکاف و باریک بین و طبع بذله گو و نکته سنج ایرانی، از لحاظ امثال و حکم از غنی ترین زبان های دنیاست. امثال و حکم از دیرباز در ادبیات منظوم و منثور ایران رخنه کرده و هیچ شاعر معروف ایرانی نیست که در سخنان خود مقداری از این ضرب المثل ها را به کار نبرده باشد. هم در ادبیات کلاسیک فارسی و هم در نیم زبان ها و لهجه های ایرانی ضرب المثل ها به فراوانی دیده می شود.
● مقایسه ی امثال وحکم تاریخ بیهقی با قابوسنامه :
اگر از نظر کمی بخواهیم دو کتاب را مقایسه کنیم ، بیهقی در تاریخ خود حدود ۴۳۶ جمله حکمی و مثل بکار برده است و عنصر المعالی در کتاب قابوسنامه حدود ۲۷۱ امثال و حکم آورده است در نتیجه به بیهقی نمره بهتری داده می شود ، با توجه به اینکه کتاب بیهقی در مضمون تاریخی و کتاب قابوسنامه در زمینه پند و اندرز است باید در مضمون پند و اندرز امثال و حکم بیشتری بکار برود . شاید اینطور قضاوت کنیم که عنصر المعالی در این مورد کوتاهی کرده است اما باید حجم کم کتاب را نیز در نظر گرفت و بجا و مناسب بودن مثلها نیز در جای خود دارای اهمیت است .
ابو الفضل بیهقی با توجه به اینکه نیت کرده است که کتابی تاریخی بنویسد اما هم اکنون ادبی بودن بیشتر از تاریخی بودن کتاب ارزش یافته است و یکی از مواردی که تاریخ او را ادبی کرده است همین امثال و حکمی است که در تاریخ خود خواه ناخواه بکار برده است و تعداد آنها کم نیست .
به این دلیل خواه ناخواه ، که او بعضی از امثال را خود ابداع کرده است ولی متوجه کار خود نشده است اما بعضی از آنها از گذشتگان به او رسیده است . از جمله امثالی که حدس میزنم خود ابداع کرده باشد :
مشک و ستورگاه مرا توبه آورد ۲۱۷
دولت افتان و خیزان باید که پایدار باشد و دولتی که همواره می رود بر مراد بی هیچ کراهیت و به یک بار خداوندش بیفتد ۹۸۹
آن آلتونتاش است نه دیو سیاه ۴۵۸
قوادی به از قاضی گری ۴۹۶
بسیار از امثال و حکم بیهقی در موضوع قضا و قدر ( تقدیر الهی ) و بی اعتباری جهان و بی ارزشی روزگار است این طرز تفکر او به دلیل روزگار بد زمان اوست . دوره بعد از حمله اعراب و افکار آنها و همچنین سالاری این قوم ترک بر ایران روح نومیدی و یاس در تمام فضای آن دوره رخنه کرده است آنچنان که فردوسی قبل از او تمام تلاش خود را می کند که تا حدی رنگ و بوی ایران باستان و آداب و رسوم گذشته را اصالت بخشد و به یاد مردم بیاورد . ولی بیهقی اعتقادی دارد که با عقیده فردوسی متفاوت است ، جبر و تقدیر و گنهکار دانستن خداوند در سرتا سر کتاب او دیده می شود آنچنان که این موضوع بیشتر امثال و حکمش را بخود اختصاص داده است .
ـ نمونه های امثال وحکم او در موضوع تقدیر الهی و جبر :
انچه ایزد – عزه ذکره – تقدیر کرده است دیده آید ۷۵۵
لا تبدیل لخلق الله ۲۲۶
بافتعال و شعبده قضای آمده باز نگردد ۶۴۴
از شب آبستن چه زاید ۹۶۱
هر چه برما رسد ز نیک و ز بد / باشد از حکم یک خدای کریم ۵۱۷
اذا جاء القضا عمی البصر ۷۰۰
هر که مخلوق باشد با خالق بر نتواند آمد ۹۰۶
ایزد را سبحانه و تعالی خواستهاست که بندگان بسر آن نتوانند شد ۷۴۵
ایزد عزه ذکره را تقدیرهاست چون شمشیر برنده ۹۶۱
با قضا مغالبت نتوانست کرد ۲۴۲
آفریدگار را در هر چه آفرید مصلحتی است عام و ظاهر ۱۵۷
و اذا ارادالله رحله نعمه / عن دار قوم اخطاءوا التدبیر ۲۵۲
بودنی بوده است ۹
تقدیر سابق بوده است ۵۰۵
طبیب چه تواند کرد با قضای آمده ۶۲۸
بلکه از حکم خداوند جهان بود همه / از خداوند جهان حکم و ز بنده تسلیم ۵۲۱
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد / بود آنچه بود ، خیره چه غم داری ۹۳۰
قضا بر وی میخندید ۱۱۱۸
قضا چنین نیست که آدمی زهره دارد که با وی کوشش کند ۱۰۹۷
نعوذ بالله من القضاء الغالب بالسوء ۵۰
لا مهرب اقضائه ۱۵۴
خصوصا این مثل که کاملاً انسانها را به این وادار می کند که چشم و گوش خود را بر روی همه چیز ببندند و درست مخالف اعتقاد اومانیسم ( انسان گرایی ) جهان امروزی است :
با قضای آمده تفکر و تامل هیچ سود ندارد ۸۸۳
در زمینه گنهکار بودن جهان و بی ارزش بودن آن اینچنین گفته است :
احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتگار بندد ۴۹
احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند ۲۳۵
احوال جهان یکسان نیست ۹۷۲/
بذا قضت الایام ما بین اهلها مصائب قوم عند قوم فوائد ۵۲۲
جهانا همانا فسوسی و بازی / که بر کس نپایی و با کس نسازی ۵۱۳
چه نشینی بدین جهان هموار / که همه کار او نه هموار است ۵۰
دل بر دنیا نهادن محال است ۵۱۲
دنیا در کل به نیم پشیز نیرزد ۹۴۰
گویی گماشته است بلای او / بر هر که تو بر او دل بگماری ۹۳۰
ما اعجب احوال الدنیا ۹۷۳
و ای نعیم لا یکدره الدهر ۷۳۰
و تسلبنی الایام کل ودیعه / ولا خیر من فی شیء یرد و یسلب ۵۰۲
هموار کرد خواهی گیتی را / گیتی است کی پذیرد همواری ۹۳۰
یا راقد اللیل مسرورا باوله / ان الحوادث قد یطرقن اسحارا ۲۷۲
فلک مملکت کی دهد رایگانی ۵۲۴
در کتاب قابوسنامه تنها یک ضرب المثل در موضوع جبر خدایی آورده است و آن این است :
السعید من سعد فی بطن امه و الشقی من شقی فی بطن امه ۱۸۷
امثال و حکم قابوسنامه بیشتر بازتاب خصوصیات ملی ایرانیهاست در مقابل بیهقی که امثال او تا حدودی رنگ افکار اعراب و ترکها را به خود گرفته است قابوسنامه بر خلاف بیهقی بیشتر خرد گراست تا دین گرا آن تعصب فکری بیهقی را ندارد و آن زیاده رویهایی را که گاهی بیهقی در زمینه تقدیر الهی ، محبت به پادشاه ، پس دانستن رعیت ، دارد را ندارد .
بیهقی در مرکز پادشاهی غزنویان یعنی خراسان زندگی میکند و به همین دلیل به اعراب نزدیکتر است با زبان عربی آشنایی بیشتری دارد و امثال وحکم زبان عربی را بیشتر از قابوسنامه بکار برده است .
عنصر المعالی در طبرستان زندگی می کند اگر چه او نیز در دربار است اما غزنویان از کار برکنار شده اند و سلجوقیان روی کار آمده اند ، سلجوقیان آن تعصبات سخت غزنویان را ندارند همچنین طبرستان در ناحیه ای است که راههای ارتباط با آن بسیار مشکل است و با مرکز خلافت نیز فاصله زیادی دارد در نتیجه افکار و اعتقادات و آداب و رسوم پیش از اسلام هنوز رواج دارد به این دلیل در قابوسنامه تعداد کم امثال آمده که تاثیر افکار عرب را در آن می توان دید از جمله این تعداد محدود دو مثل است که نظر عرب جاهلی است :
دختر نابوده به و چون ببود یا بشوی به یا بگور ۱۳۷
دفن البنات من المکرمات ۱۳۷
این در حالی است که بیهقی هیچگاه در کل کتابش اینچنین امثالی را نیاورده و مقام زن را هیچگاه پست نکرده است .
بیهقی همچنین امثالی در مورد قیامت و علم غیب الهی دارد که عنصر المعالی نیاورده است از جمله :
بسا راز که آشکار خواهد شد روز قیامت ۶۵۰
بیرون این جهان ،جهان دیگر است.۸۸۳
دیدار من با تو وخانگیان با قیامت افتاده است.۴۵
قیامتی خواهد بود وحسابی بی محابا وداوری عادل ودانا ۷۱۴
هنر بزرگ آن است که روزی خواهد بود جزا ومکافات را در آنجهان ۲۴۶
ایزد عز وجل،علم غیب به کس ندهد ۷۵۸
چون توان دانست که در پرده ی غیب چیست ۹۸۲
بیهقی اندکی نیز به بخت و اقبال وافکار خرافی گذشتگان اعتقاد دارد وامثال وحکم مربوط به آن را در کتاب خود آورده واین در حالی است که عنصرالمعالی امثالی اینچنین ندارد.از جمله ی این امثال:
الفال حق ۵۱۶
چون ادبار آید همه ی تقدیرها خطا شود ۲۵۲
لکل قوم یوم ۵۲
وصیر طوس معقله فصارت / علیه طوس اشنام من طویس ۲۵۳
و در چند جا هم به خیام نزدیک می شود:
اشرب واطرب ودع الدنیا ۹۲۲
خذ العیش ودع الطیش۹۲۳
عاش سعیدا ومات حمیدا ۴۶۷
نظربیهقی در مورد مرگ و حتمی بودن آن نیز به شکل امثال وحکم در کتاب او بسیار زیبا و به اشکال مختلف آمده است.بطوریکه بعد از مرگ هرکدام از شخصیتهای کتاب خود این امثال را می آوردمضمون امثالی که در مورد مرگ آورده یکی است.اما شکل هر کدام تغییر یافته است وتعداد این امثال نیز از قابوسنامه بیشتر است.از آن جمله:
آخر کار آدمی مرگ است ۴۸۸
لکل اجل کتاب ۶۹۹
آن سرای آباد کن که درین سرای مقیم اندک است۷۳۷
اذا انتهت المدت کان الحتف فی الحیله ۶۴۴
خداوندش در دلو شد و او نیز ۵۲
الا کل حی هالک وابن هالک وذو نسب فی الهالکین عریق ۹۳۰
آن امرا قد سار سبعین حجه لی منهل من ورده لقریب ۴۸۹
این جهان گذرنده را خلود نیست وهمه بر کاروانگاهیم ۵۰۲
بسرای سپنج مهمان را دل نهادن همیشگی نه رواست۲۳۵
زندگانی چه کوته وچه دراز نه بآخر بمرد باید باز ۵۰۲
فلست بمبتاع الحیوه بسبه ولا مرتق من خشیت المدت سلما ۲۳۹
مرگ حق است ۶۹۹
مرگ خانه ی زندگانی است ۴۷۵
یا واضع المیت فی قبره خاطبک اتقبره ولم یفهم ۶۷۷
مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند ۲۸۵
و لکل امری فی الدنیا نفس معدود واجل محدود ۲۴۶
عنصرالمعالی در این موضوع آورده:
آنرا که بگور باید خفت بخانه نتواند خفتن ۹۸
مه تدری نفس بای ارض تموت ۶۷۷
کسی بی اجل نمردست و نمیرد۲۰۰
چون غله سپید گشت اگر ندروند خود بریزد ۵۹
مثال عمر مردمان چون آفتاب هست آفتاب جوانان در افق مشرق بود آفتاب پیران در افق مغرب ۶۰
میوه چون پخته گشت اگر نچینند خود از درخت بیوفتد ۵۹
هر که زاد بمیرد ۵۷
هر که مرگ بر دل خوش کرد بهر باطلی او را از جای نتوانند گسست ۲۲۴
هردو نویسنده در مورد آزار واذیت وعواقب آن یک تعداد امثال وحکم آورده اند که آنها به هم شبیه است.بیهقی چنین آورده:
آزار بیش بینی زین گردون گر تو بهر بهانه بیازاری ۹۳۰
از بدان دور باشید که بد کننده را زندگانی کوتاه باشد ۴۷۳
چون ریگ است در دیده ۸۸۲
خار در موزه اش افتاد ۲۸۸
چون کژدم که کاراو گزیدن است بر هر چه پیش آید۷۵
خویشتن را نگر وچیزی مکن که سزاوار خشم آفریدگار گردی ۷۳۷
زده را که بزینهار شما آید مزنید ۱۱۱۵
عنصرالمعالی شبیه به همان مضمون بیهقی آورده:
آزاده را میازار وچون آزردی بیوژن ۱۹۹
اصل مردی گفته اند که کم آزاری است ۳۸
خانه ی کم آزاری در کوی مردمیست ۳۷
زینهار دار نباید که زینهار خوار باشد ۱۰۹
هر کس که آن کند که نباید کردن آن بیند که نباید دیدن ۱۲۱
درموضوع دوست و دشمن بیشتر امثال وحکم دو کتاب شبیه بهم است.بر ای مثال درکتاب بیهقی آمده:
از عدو آنگاه کن حذر که شود دوست وز مغ ترس آن زمان که گشت مسلمان ۹۶۶
و: از مکر دشمن ایمن نشاید بود ۴۸۸
درقابوسنامه نزدیک به این مفهوم آمده :
اگر از دشمن شکر یابی آن را بی گمان شرنگی شمر ۱۴۴
یا:دشمن چه مرده وچه گریخته وچه بزنهار آمده ۱۴۷
همچنین در این مورد که در تاریخ بیهقی آمده:
دشمن هرگز دوست نگردد ۷۰۴
در قابوسنامه نیز آمده:
دوست را زود دشمن توان کرد اما دشمن را دوست گردانیدن مشکل بود ۱۰۶
دیگر امثال وحکمی که بیهقی در این موضوع آورده ازاین قرار است :
الکلاب علی البقر ۹۰۰
چون دوستی زشت کند چه چاره از بازگفتن ۲۳۴
چون مرا دشمن از خانه خیزد با بیگانه جنگ نباید کرد ۱۱۱۲
حق صحبت و نان ونمک را نگاه باید داشت ۴۴
حق دوستی را بباید گزارد خاصه که قدیمتر باشد ۴۲۲
دشمن کی مقید یخ بند میشود۷۲۸
ما بین الباب والدار نزاع بنشود ۶۲۸
مار بود دشمن و بکندن دندانش زو مشو ایمن اگرت باید دندان ۹۶۶
عنصر المعالی در این موضوع سهم بیشتری رابخود اختصاص داده زیرا قصد ونیت او از تالیف کتابش چنین اقتضا می کند،از آن جمله:
از دو کس بباید ترسید،یکی از دشمن قوی ،دیگر از یار غدار ۱۴۴
با گردن کشان گردن کش باش ۱۴۹
بدست کسان مار باید گرفت ۱۷۱
برادر هم دوست به ۱۳۹
بموافقت از دوست و دشمن مراد حاصل توان کرد ۳۷
چیزی که بدشمنان ماند به که از دوستان خواهی ۱۰۳
دشمن خرد را هم خوار مدار ۱۴۴
دوستان قدح را از جمله ندیمان شمار نه از جمله دوستان که ایشان دوستان دم وقدح باشند نه دوستان غم وفرح ۱۴۰
دوست بیخرد از دشمن بخرد بتر بود۱۴۰
دوست بی هنر مدار که از دوست بی هنر فلاح نیاید ۱۴۰
دوست دست بازدارنده خویش است ۱۳۹
دوست نیک گنجی بزرگ است ۱۳۸
دو گروه مردم سزاوار ملامت باشند یکی ضایع کننده حق دوستان و دیگری ناشناسنده کردار نیکو ۱۴۱
سخن دوستان مردمان دوست دارند ۱۸۴
گله دوستان با دشمنان کنند ۶۲
مرد اگر بی برادر باشد به که بی دوست ۱۳۹
الرفیق ثم الطریق ۱۷۳
همانطور که مشاهده شد عنصرالمعالی در این زمینه با روشنفکری و خردمندی بیشتری این چنین امثال و حکم زیبایی را بکار برده است . از جمله آنها این دو مثل است که گفته :
من (= اسکندر ) منفعت نه همه از دوستان یابم بلکه از دشمنان نیز یابم از آنچه اگر در من فعلی زشت بود دوستان برموجب شفقت بپوشانند تا من ندانم و دشمن برموجب دشمنی بگوید تا مرا معلوم شود این فعل بد را از خویشتن دور کنم پس آن منفعت از دشمن یافته باشم نه از دوست ۳۴
هرکرا دشمن نباشد دشمن کام باشد ۱۴۴
اما بیهقی از چنین تفکر و اندیشه بازی بی بهره بوده است .
بیقهی در مورد پادشاه و شیوه پادشاهی چنین امثالی را آورده است :
امیر ضعیف بکار نیاید ۱۱۰۷
هر بنده که قصد خداوند کرده است جان شیرین بداده است ۱۱۱۸
پادشاه ضابط باید ۱۵۰
هرگز هیچ بنده راه کج نگرفت و بر خداوند خویش بیرون نیامد که سود کرد ۱۱۱۷
چنین بماند شمشیر خسروان آثار / چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار ۱۱۱۱
خیمه مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخها رعیت ۵۱۵
در شهری مقام نکنی که پادشاهی قاصر وحاکمی عادل وبارانی دائم وطبیبی عالم وآبی روان نباشد ۵۱۵
سخن پادشاهان سبک وخرد نباشد ۹۷۳
شاه چو در کار خویش باشد بیدار / بسته عدو را برد ز باغ بزندان ۹۶۶
طبع پادشاهان و احوال و عادات ایشان نه چون دیگران است ، آنچه ایشان بینند کس نتواند دید ۳۹۸
ملوک هر چه خواهند گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد ۴۱۶
همانطور که در این امثال مشاهده شد بیهقی پادشاه را دارای ویژگیهایی میداند که او را از انسانهای دیگر متمایز می سازد ، همچنین مردم رادر مقابل آنها به تسلیم وادار می سازد . عنصر المعالی نیز تا حدودی این اعتقاد را دارد و در چند مثل آن را بیان کرده است از آن جمله :
پادشاه بزرگتر از همه کس است پس باید گفتار و کردار وی بزرگتر از گفتار و کردار دیگران باشد تا نام بزرگ یابد ۲۳۸
پادشاه که وی را فرمان روانی نبود او پادشاه نبود ۲۳۲
خداوندان چون شبان باشند و کهتران چون رمه ۲۲۹
فرق میان پادشاه و رعیت آن است که او فرمانده است و این فرمانبردار ۲۳۰
خلاف از همه کس ناپسندیده است خصوصاً از پادشاه ۲۳۹
بیهقی بدست آوردن پادشاهی و دوام آنرا اینچنین بیان کرده است :
بدو چیز گیرند مر مملکت را / یکی پرنیانی یکی زعفرانی ۵۲۳
قلم روان از شمشیر گردد ۱۱۰۴
با قلم چونکه تیغ یار کنی / در نمانی ز ملک هفت اقلیم ۵۱۷
ملکی کانرا بدرع گیری و زوبین / دادش نتوان بآب حوض و بریحان ۹۶۷
عنصرالمعالی پادشاهی را باین وسیله با دوام می داند که :
پادشاه بلشکر آبادان باشد و ده بدهقان ۲۱۸
جهانداری بلشکر توان کردن و لشکر بزر توان داشتن و زر بعمارت کردن بدست توان آوردن و عمارت بداد و انصاف توان کرد ۲۱۸
ضرب المثلهای دیگری که بیهقی در مورد پادشاهی گفته :
بندگان گناه کنند و خداوندان در گزارند ۲۸۱
پادشاه به هیچ حال بر سه چیز اغضا نکند القدح فی الملک و افشاء السر و التعرض للحرم ۲۲۷
پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد ۶۹۹
پادشاهی بانبازی نتوان کرد ۴۷۹
پادشه را فتوح کم ناید / چون زند لهو رامیان بدو نیم ۵۱۷
پیلبان از سر پیل دور شد ۳۹۷
تدور هذه الامور بالامیر کدوران الکرت علی القطب ۵۱۵
جهان برسلاطین گردد و هر کسی را بر کشیدند ، برکشیدند ۱۸۹
چو دهد ملک خدا باز همو بستاند / پس چرا گویند اندر مثل الملک عقیم ۵۲۰
خاطر ملوک و خیال ایشان را کس بجای نتواند آورد ۶۳۶
خاک بر سر آن خاکسار که خدمت پادشاهان کند که با ایشان وفا و رحمت نیست ۹۲۷
دعای پادشاهان را که از دل راست و اعتقاد درست رود هیچ حجاب نیست ۹۱۳
روبهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید بیوزان نمایند ۴۸۰
سلطان را عشوه دادن محال باشد ۷۱۵
شاه چو بر خود قبای عجب کند راست / خصم بدردش تا بند گریبان۹۶۷
کار جهان بر پادشاهان وشریعت بسته است ودولت وملت دو برادرند که بهم بروند واز یکدیگر جدا نباشند ۹۱۳
نحن الدنیا من رفعناه ارتفع ومن وضعناه اتضع ۱۸۹
نه بر گزافست حدیث پادشاهان ۱۷
همانطور که مشاهده شد بیهقی برای پادشاه ارزش بسیار زیادی قائل است.تا اینکه او را دارای مقامی معنوی می داند ( بشرط اینکه دادگر باشند ) او کسی است که در تمام دوران زندگی اش در خدمت پادشاهان بوده است و همواره در کتاب خود آنها را ستوده است و اگر خطایی از آنها دیده باشد آنرا یا بگردن خداوند و تقدیر می اندازد یا چشم پوشی می کند .
اما عنصر المعالی چنین آتش تندی را نسبت به پادشاهان ندارد . امثال وحکمی که او در مورد پادشاه آورده است از این قرار است :
لیس البیع علی ابناء الملوک ۱۳۷
گرد دولت پیر شده مگرد ۲۰۱
از نزدیکی پادشاه دوری خیزد و از خدمت پادشاه نزدیکی ۱۹۸
اندر پادشاهی همه راحت در فرمان دادن است ۲۳۰
بدترین کاری پادشاه را دلیری رعیت و بی فرمانی حاشیت است ۲۲۸
پادشاه بصورت با رعیت راست است ۲۳۰
از هر که فربه شوی نزار گشتن نیز وی بود ۱۹۸
پادشاه چون آفتابست نشاید که آفتاب بر یکی تابد و بر دیگری نتابد ۲۳۳
پند حکما و ملوک شنیدن دیده خرد را روشن کند که توتیای چشم خرد حکمتست ۴۹
مثال پادشاه زادگان بر مثال بچه مرغ آبی باشند و بچه مرغ آبی را شنا نباید آموخت ۲۱۸
نه ملک باشد آنکس که ظفر بدزدی جوید ۲۳۸
وزیر الوزراء پادشاه خرد است ۲۲۷
هر پادشاهی که از مستی پادشاهی مست شود هشیاری او اندر رفتن پادشاهی باشد ۲۳۵
هر که با خداوند خویش لجاج کند پیش از اجل بمیرد ۱۹۸
بیهقی در مفهوم داد و عدالت نیکی کردن نیز امثال و حکمی را آو.رده از جمله آنها :
نوشیروانی دیگر است ۵۱۵
ترازوی راست نهاده بگشت ۱۵۴
باری داد و با خلق خدای نیکویی کن ۷۳۹
بداد کوش و بشب خسب ایمن از همه بد / که مرد بیداد از بیم بد بود بیدار۴۲۸
چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند۵۰۲
خوی نیک بزرگتر عطای خدای است ۴۷۳
زده و افتاده را توان زد ، مرد آن مرد است که گفته اند : العفو عند القدره بکار تواند آورد ۲۲۷
قدرتی بنمای از اول و پس حلم گزین / حلم کز قدرت نبود ، نبود مرد حلیم ۵۲۰
دار نکو مر پزشک را گه صحت / تات نکو دارد او بدارو و درمان ۹۶۸
اذا ملکت فاسجح ۵۳
همیشه بد خو در رنج بزرگ باشد ۴۷۳
قابوسنامه نیز در این مفهوم امثال و حکمی دارد از آن جمله :
الدال علی الخیر کفاعله ۲۹
خیر الناس من ینفع نفع الناس ۲۰۱
بنام نیکو مردن به که بننگ زندگانی کردن و زیستن ۹۹
چیزی که نیکو نهاده باشد نیکو تر منه تا به طمع محال از آن بتر نیابی ۶۳
خانه ملکان دادگر دیر بماند و خانه بیدادگران زود پست شود زیرا که داد آبادانی بود و بیداد ویرانی ۲۳۳
داد ده تا دادیابی ۲۹
نام بزرگ بگفتارو کردار بزرگ توان یافت ۲۳۹
نیکی کن و برود انداز که روزی بر دهد ۳۲
نیکی کن و نیکوی گوی دو برادر اند که پیوندشان زمانه نگسلد ۲۹
هیچ کس را بدی میاموز که بد آموختن دوم بدی کردن است ۳۷
بیهقی درمورد سخن و شعر چنین امثالی را آورده که در این زمینه با قابوسنامه هم عقیده است :
احسن الشعر اکذبه ۱۷۸
احفظ لسانک لا تقول فتبتلی / ان البلاء موکل بالمنطق ۵۲
مرد کو را نه گهر باشد و نه نیز هنر / حیلت اوست خموشی چو تهی دست غنیم۵۱۲
از حدیث حدیث شکافت ۱۹۰
از دروغ گفتن دور باشید که دروغ زن ارچه گواهی راست دهد ، نپذیرند ۴۷۳
از گفتار باز توان ایستاد و از نبشتن باز نتوان ایستاد و نبشته باز نتوان گردانید ۱۱۰۴
البدیع غیر مملول ۲۸۵
چون بگفتی سنگ منجنیق بود که در آبگینه انداختی ۷۰۹
اما هر چه بر کاغذ نبشته آید بهتر از کاغذ باشد ۴۹۷
بندگان مشفق بهیچ حال سخن باز نگیرند ۷۱۰
لا تصدقن من الاخبار مالا یستقیم فیه الرای ۱۰۹۹
سخن حق و نصیحت تلخ باشد ۷۱۰
سخنی که ناخوش خواهد آمد ناگفته به ۹۲۰
فان اللهی تفتح اللها ۲۳۲
هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد ۱۰
امثال وحکم عنصرالمعالی در مورد سخن دامنه گسترده تری دارد و از جنبه های بیشتری آنها را بررسی کرده است ، همچنین تعداد آنها بیشتر و زیباتر اند مانند :
آموختن و شنیدن سخن ننگ مدار تا از ننگ رسته باشی ۳۳
از آسمان سخن آمد ۴۵
از عبارت تا عبارت بسیار فرقست ۴۵
اگر گویی و ندانی چه تو و چه آن مرغک که او را طوطک خواند که وی نیز سخن گویست اما نه سخندانست ۴۵
بر گوینده جز گفتار نیست چون شنونده خریدار نیست جای آزار نیست ۴
بسیار دان بسیار گوی باش ۱۰۲
بسیار دان کم گوی باش نه کم دان بسیار گوی ۴۷
پشت و روی سخن نگاه باید داشت ۴۵
جواب احمقان خاموشی دان ۳۳
چرب گویی دوم جادویست ۱۴۹
دروغ در شعر هنر است ۱۹۱
صحبت جز با مردم نیک نام مکن که از صحبت نیکان مرد نیک نام شود ۳۶
صحبت جوانان بر جای بهتر که صحبت پیران نه برجای ۵۸
مردم را پیش خلق پند دادن چون ملامت و جفا بود ۲۵۰
مردم نهان است زیر سخن خویش ۴۴
هر چه گویی از جعبه خویش گوی ۱۹۱
النادره لا ترد ۴۵
بزرگترین طراری راستیست ۱۷۳
هر چه نخواهی که بشنوی مردمان را مشنوان ۱۴۹
همیشه اندیشه را مقدم گفتار دار تا بر گفته پشیمان نشوی که پیش اندیشی دوم کفایت است ۴۷
هر که را زبان خوشتر هواخواهش بیشتر ۲۸
بیهقی اندکی نیز در مورد دانش ، عقل و خرد نوشته است از آن جمله :
هر کس که خرد او قویتر زبانها در ستایش او گشاده تر و هر که خرد وی اندکتر او بچشم مردمان سبکتر ۱۵۴
ادب النفس خیر من ادب الدرس ۱۱۰۲
العلم من اشرف الولایات / یاتیه کل الوری ولا یاتی ۱۱۰۲
ان العقول لها موازین بها / تلقی الرشاد و هی تجارب۱۰۹۹
خرد باید آنجا وجود و شجاعت / فلک مملکت کی دهد رایگانی ۵۲۴
مرد هنر پیشه خود نباشد ساکن / کز پی کاری شده است گردون گردان ۹۶۷
فضل جای دیگر نشیند ۲۲۷
فضل هر چند پنهان دارند آخر آشکارا شود چون بوی مشک ۲۵۶
للعاقل شمه ۹۲۳
و العلم یعلو ولا یعلی ۹۴۰
خردمند آنست که بنعمتی و عشوه یی که زمانه دهد فریفته نشود و بر حذر باشد از باز ستدن که سخت زشت ستاند و بی محابا ۲۸۴
همانطور که در مثل آخری آورده بیهقی خردمند را کسی می داند که فریب روزگار و خوشی های آنرا نخورد و در بیشتر تاریخ خود این مفهوم را بیان کرده است و این مفهوم هم یکبار هم در قابوسنامه نیاورده است واین تفاوت فکری آن دو را نشان میدهد در قابوسنامه نیز ضرب المثلهای بسیاری در مورد عقل و خرد و علم آموختن آورده است از آن جمله :
الادب صوره العقل ۲۶
پرهیزگار بی دانش را زاهد مدار ۲۶
الشرف بلعقل والادب لا بالاصل و النسب ۲۷
العلم علمان : علم الادیان و علم الابدان ۱۷۴
لولا الجهال لهلک الرجال ۱۶۶
از چراغی فراوان چراغها بتوان افروختن ۲۱۵
اصل بازرگانی بر جهل نهاده اند و فرع آن بر عقل ۱۶۶
بر جهل خرسند مشو ۳۶
تهور دوم جاهلی است ۱۲۰
دانا آنگه باشی که بر دانش خویش واقف گردی ۳۸
دانای بی هنر را دانا مشمار ۳۶
دانش از نادان نیز بباید آموخت ۳۶
ستوده جاهلان ، جاهلان باشند ۳۷
غافلی دوم احمقی است ۱۲۰
سه تن بجای رحمت اند : خردمندی که زیر دست بی خردی بود ، ضعیفی که قوی بر وی مسلط بود و کریمی که محتاج لئیمی بود ۱۵۵
مرد اگر چه حکیم بود چون فدم بود حکمت وی به حکمت نماند و سخن وی رونقی ندارد ۴۰
نادان را مردم مدان ۳۶
همه چیز همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادند ۳۹
همه کس را قوت از غذا باشد و غذای خرد حکمت است ۲۶۳
هیچ گنجی بهتر از هنر نیست و هیچ دشمن بتر از خوی بد نسیت و هیچ عزی بزرگوارتر از دانش نیست و هیچ پیرایه بهتر از شرم نیست ۳۴
اثر غم و شادی پیش مردمان پیدا مکن ۳۲
زهر خوردن بگمان نه از دانایی بود ۳۳
بیهقی وعنصرالمعالی امثال وحکمی دارند که بسیار به هم شبیه است از آن جمله ،برای مثال بیهقی آورده :
اذا تم امر دنا نقصه / توقع زوالا اذا قیل تم ۶۰
که این مثل عینا در قابوسنامه هم آمده. دیگر :
بعد العز والرفعه صار حارس الدجله ۵۲
یوسف ازگاه بچاه افتاد ۳۹۹
بمرو گرفتیم وهم بمرو از دست رفت ۹۷۳
شبیه آنها در قابوسنامه آمده :آخر همه تمامها نقصان شناس ۱۹۹
من طلب الکل فاته الکل ۲۱۶
یا در موضوع دیگر بیهقی آورده :
فان الجسیمات الامور منوطه / بمستوعدات فی بطون الاوراد ۴۹
اندر بلای سخت پدید آید / فضل وبزرگواری وسالاری ۹۳۰
بجویی که آب رفت یک دوبار آب باز آید ۷۴۳
بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار ۴۲۴
مثل زنند کرا سر بزرگ درد بزرگ مثل درست،خمار از می است ومی ز خمار۴۲۸
کار در جستن است و بدست آوردن ۶۷۷
عنصرالمعالی نزدیک بهمین سخنان بیهقی آورده:
آسودن امروز رنج فردایین است ورنج امروزیین آسایش فردایین ۱۰۶
برگ نیل تا پوسیده نشود نیل نشود ۲۰۲
همچنین امثال وحکم در مورد تربیتفرزند شبیه بهم است،زیرا کل جامعه چنین فرهنگی را دارند.درتاریخ بیهقی آمده:
بمالش پدران است بالش پسران / بسر بریدن شمع است سرفرازی نار ۴۲۹
برنایان را ناچاره گوشمال زمانه وحوادث بباید ۹۸۸
در کتاب قلبوسنامه آمده:
من لم یوءدبه الابوان یوءدبه الملوان ۱۳۵
کودک علم وادب بچوب آموزد نه بطبع خویش ۱۳۴
نان فرزند ادب آموختن دان وفرهنگ دانستن ۱۳۴
چون پدر نباشد به از مادر نیست ۲۶۳
من اشبه اباه فما ظلم ۸۰
همچنین در مورد ریا نظرات شبیه به همی را دارند.از آن جمله بیهقی می گوید:
مرائیان رابحطام دنیا بتوان دانست ۷۳۶
مار ماهی نبایدش بودن / که نه این ونه آن بود چون نیم ۵۱۷
و عنصرالمعالی آورده:
بزبان دیگر مگوی وبدل دیگر مباش تا گندم نمای جو فروش نباشی ۳۲
گندم نتوان درود چون جو کاری ۳۸
قابوسنامه:
و این دو مثل نیز بسیار شبیه بهم است،بیهقی آورده:گنجشک را آشیانه باز طلب کردن محال است ۱۱۱۸
قابوسنامه:کل طائر یطیر مع شکله ۳۷
در جای دیگر در مورد مشارکت امثال شبیه بهمی را دارند ،بیهقی می گوید:
دیگ به هنبازان بسیار بجوش نیاید ۱۵۰
دو تیغ بهیچ حال در یک نیام نتواند بود ونتوان نهاد که نگنجد ۲۶۵
و در قابوسنامه آمده:
چون شغلی را فرمایی دو کس را مفرمایتا خلل از شغل وفرمان تو دور بود ۱۵۰
خانه بدو کدبانو نا
رفته ماند ۱۵۰
دیگ بدو تن بجوش نیاید ۱۵۰
من کثرت الملاحین غرقت السفینه ۱۵۱
در مورد حرص وطمع درجمع مال در تاریخ بیهقی آمده:
حریص راراحت نیست ۴۷۳
پیش من باری آنست که ملک روی زمین نخواهم با تبعت آزاری بزرگ تا بخون رسد ۹۲۹
اهل الدنیا عبید الدینار والدرهم ۱۵
بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت وحرص را گردن فرو تواند شکست ۴۹
پیداست که چون مرد بمرد،اگر چه بسیار مال وجاه دارد با وی چه همراه خواهد برد ۹۲۹
درویش گرسنه در محنت وزحیر وتوانگر با همه نعمت چون مرگ فراز آید از یکدگر بازشان نتوان شناخت ۵۰۲
سحابه الصیف عن قلیل تقشع ۱۵۱
صعبا فریبنده که این درم ودینار است ۷۳۷
دع المکارم لا ترحل لبغیتها / واقعد فانک انت الطاعم الکاسی ۲۸۴
درقابوسنامه نیز آمده:
چون طمع بریده گشت کار آسان شد ۲۶۱
سه بر دوست و دشمن گشاده دار:در سرای وسر کیسه بدان قدر که ترا طاقت بود ۲۶۰
کدخدای رود باید وکدبانو بند ۱۳۰
گوشت کز دندان بیرون کنی شکم را سود ندارد ۲۱۶
هر که درم را از خویشتن عزیز تر دارد زود از عزیزی به ذلیلی اوفتد
نشاید کریمان کار بی رحمتان کنند ۱۵۳
همچنین در مورد مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها هر دو تقریباً یک نظری را دارد . از آن
جمله بیهقی آورده است :
دو تن نه چون یک تن باشد ۷۰۳
بی واسطه کار راست نیاید ۵۰۳
اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم یعرفوا ۱۱۱۹
در قابوسنامه نیز آمده :
رای دو کس نه چون رای یک کس باشد ۴۰
یک چشم آن نتواند دید که دو چشم بیند ۴۰
یک دست آن نتواند برداشت که دو دست بردارد ۴۰
بیهقی یک تعداد امثالی دارد و آنها در موضوعی هستند که عنصر المعالی لزومی نمی دیده که آنها را در کتاب خود بیاورد از آن جمله :
الخوخ اسفل ۶۸۷
موی در کار او نتوانست خزید ۶۳۸
قبا تنگ آید ۱۱۱۲
لکل امر سبب ۶۳۳
عظامی و عصامی بس نیکو باشد ولکن عظامی به یک پشیز نیرزد ۶۳۴
ما را به خواب کرده اند به شیشه تهی ۹۳۸
قدر ثم اقطع ۴۰۹
مرا در این کار ناقه و جملی نبوده است ۴۶۴
مردم را بدل مردم خوانند ۱۰۹۸
کالبد همه مردان یکی است و کس بغلط نام نگیرد ۶۹۸
نمد اسبش خشک نشده است ۱۹
نه بر گزاف سکندر بیادگار نبشت که اسب و تیغ و زن آمد سه گانه از در دار ۴۳۰
وزیر بد گمان تدبیر راست چون داند کرد ۷۰۲
هر کس خوابکی دید ۲۸۹
دبیر خائن بکار نیاید ۱۹۵
در تاریخ محابا نیست ۶۸۶
مادر مرده و ده درم وام ۶۲
نان همسایگان دزدیدن و به همسایگان دادن در شرط نیست ۶۳۹
یداک اوکتا و فوک نفخ ۲۵۱
غمناکان را شراب باید خورد تا تفت غم بنشاند ۶
تعداد این امثالی که بیهقی در موضوعات مختلف آورده در مقابل قابوسنامه زیاد نیست .
در قابوسنامه تنوع موضوعی بیشتر است در نتیجه امثال و حکم بسیاری دارد که بیهقی نیاورده ، به دلیل گستردگی آنها از هر موضوع برای نمونه به یک مثل اکتفا می کنم . از آن جمله :
آفت از تنهایی خیزد ۲۵۴
تنهایی به بسی زهم جالس بد ۱۴۱
آنچه زیر آسمان توان کرد زیر آسمان تنوان کرد ۶۹
النقله مثله ۶۸
از اژدهای هفت سر مترس و از مردم نمام بترس که هر چه او بساعتی بشکافد بسالی نتوان دوخت ۱۴۹
بنجشکی نقد به دان که طاووسی به نسیه ۱۷۱
تا در سفر خشک ده نیمی نیابی بطمع ده یازده در دریا منشین که سود در دریا تا کعب بود و زیانش تا گردن ۱۷۱
امانت بردن جوانمردی نیست ۱۰۹
پیری که جوانی کند در هزیمت بوق زدن باشد ۵۹
الشباب نوع من الجنون ۵۶
به خویشتن در غلط مشو ۲۹
بر مرده قلم نیست بر خفته هم قلم نیست ۹۰
مفلس دژ روئین است ۲۵۲
پرده کسان مدر ۵۴
با لجد لابالکد ۲۶
جز با خود راز خویش مگوی اگر بگویی آن سخن را زان پس راز مخوان ۴۶
خنیاگران مزدور مستان باشند ۱۹۷
مطربان را بزرگترین هنری صبوریست که با مستان کند ۱۹۷
دیوانگی گونه گون است ۷۶
زیر دستان را باک دار ۵۴
کل شئ من الثقیل ثقیل ۱۶۰
نیک بختان را نیکی خویش آرزو کند و بد بختان را زادو بود ۶۳
الوطن الام الثانیه ۶۳
الجار ثم الدار ۱۲۱
آدمی از چهار چیز ناگزیر بود : اول نانی ،دوم خلقانی ،سوم ویرانی ، چهارم جانانی ۸۲
خنده بیهوده و بی وقت گریه بود ۷۴
جهان بمردم بپاست و مرد بحیوان و نیکوتر حیوانی از حیوانات اسبست که داشتن او هم از کدخدایی است و هم از مروت ۱۲۳
عاشقی با بلاست ۸۰
مهناز میرزایی
منابع و مآخذ :
۱. تاریخ بیهقی ، ابوالفضل بیهقی ، به کوشش خطیب رهبر ،خلیل ، نشر مهتاب ، ۱۳۸۶
۲. قابوسنامه ، عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر به تصحیح یوسفی غلامحسین ، نثر علمی و فرهنگی ،تهران ، ۱۳۷۵
www.siavashataee.com
www.ariaadib.blogfa.com


همچنین مشاهده کنید